تحول اندیشههاى فلسفى ـ کلامى در دوره مرابطین (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
رنسانس اروپا که ثمره فعالیت اندیشمندان اروپایى در چند سده پایانى قرون وسطى بود، به حدّ زیادى مرهون بهرهمندى از فرهنگ و تمدن اسلامى بود. رویکرد اروپاییان به ترجمه متون علمى مسلمانان براى رهیابى به معارف بشرى، اساس بسیارى از مطالعات علمى اروپا قرار گرفت. از این رو، بسیارى از آثار دانشمندان مسلمان، متون درسى دانشگاههاى اروپا در عصر رنسانس و پس از آن در عصر انقلاب صنعتى شد. ترجمه این آثار تقریباً همزمان با نبردهاى باز پسگیرى در سده یازدهم میلادى در اندلس آغاز و در طى یک قرن به اوج خود رسید.
بررسى تاریخ علوم بشرى این حقیقت را آشکار مىسازد که این علوم، مجموعه پیوستهاى هستند که در طى قرنها زندگى و تجربه بشر پدید آمدهاند و به قوم یا تمدن خاصّى اختصاص ندارند، بلکه نتیجه تلاش و تجربیات اقوام و ملل مختلف در طى قرون و اعصارند. به این معنا که هر یک از جوامع متمدن در شرق یا غرب عالم، در برههاى از زمان نقشى در پیشبرد و توسعه این علوم داشتهاند و نتیجه کار هر یک مورد استفاده جوامع بعدى قرار گرفته است.
تلاش برخى از مورّخان اروپایى بر این بوده است که تاریخ علوم بشرى را به دو دوره عصر یونانى و نهضت اروپایى (رنسانس) محدود سازند؛ اما همان گونه که نمىتوان یونانیان را پایه گذاران علوم بشرى دانست ـ چرا که آنان نیز در دست یابى به مبانى علوم و تمدن ، مرهون تمدنهاى کهنتر از خویش، به ویژه تمدنهاى بینالنهرین و سواحل شرقى مدیترانه بودند ـ نهضت علمى اروپا در دوره رنسانس را هم نمىتوان حرکتى منفرد برخاسته از جامعه قرون وسطایى اروپا برشمرد. از این رو، غربیان رویکرد اروپا به علم و دانش را در عصر رنسانس، ناشى از بازگشت آنان به علوم یونانى دانستهاند و بدین ترتیب، خود را وارثان علم و دانش یونان تلقى کردهاند.
البته آنان معمولاً نکته مهمى را مسکوت مىگذارند و آن، نحوه دست یابىشان به مبادى علم و دانش یونانى و پر کردن خلأ علمى و فکرى اروپاییان در طى قرون وسطى است؛ دورانى که تقریباً فعالیتهاى علمى در اروپا متوقف گردید و هرگونه نگارش و تألیف در زمینههاى علوم غیردینى تعطیل شده بود و آثار باقى مانده از دانشمندان یونانى از بین رفته بود.
با نگاهى به تاریخ، علّت این سکوت را به آسانى مىتوان دریافت؛ زیرا حلقه اتصال اروپاى متمدن به دانش کهن یونانى، تمدن بزرگ اسلامى (به عنوان نماینده تمدن شرق) بود. تاریخنویسان غربى، در طى صدها سال به واسطه برداشتهاى نادرستى که در میان مسیحیان رایج بود، کارهاى عظیم مسلمانان را کوچک جلوه مىدادند و جعل و تحریفهاى بسیارى در آن وارد مىکردند. «دکتر رایگرد هونکه» نویسنده کتاب فرهنگ اسلام در اروپا به نمونهاى از این موارد اشاره کرده است(1) که حاکى از آن است که برخى نویسندگان غربى خواستهاند نقش تمدن اسلامى را در تاریخ علوم بشرى ناچیز جلوه دهند و وامدارى غرب به تمدن اسلامى را انکار کنند؛ در حالى که نقش اساسى تمدن اسلامى در رنسانس و تحولات علمى اروپا قابل انکار نیست و این را مىتوان از پیدایش نهضت ترجمه علوم اسلامى در اروپا، در اواخر قرون وسطى دریافت ؛ نهضتى که منجر به رنسانس علمى و فرهنگى در غرب گردید.
به طور قطع، رنسانس علمى و فرهنگى اروپا یکى از بزرگترین تحولات تاریخ بشرى است که هنوز با وجود گذشت قرنها، از آن به عظمت و بزرگى یاد مىشود. اما حقیقت این است که همانگونه که شکلگیرى و تکوین علوم بشرى امرى تدریجى و مستمر بوده، تحول فکرى اروپا نیز نتیجه فعالیت و عملکرد اروپاییان در چند قرن بوده که طلیعه آن به نیمه قرون وسطى باز مىگردد.
ابتداى قرون وسطى را غالباً با انقراض امپراتورى روم غربى و استیلاى قبایل بدوى و بىتمدن شمالى بر سرزمینهاى اروپاى غربى همزمان مىدانند. سیطره «ژرمنها»(2) بر اروپاى غربى، آغاز دوران انحطاط علمى و فرهنگى آن بود که به اصطلاح «قرون وسطى» نامیده شده است. ژرمنها با پذیرش آیین رهبانیت مسیحى که صورت تغییر شکل یافته و تحریف شده تعالیم مسیح (ع) بود و تحت تأثیر آموزههاى حکماى یونان و رواقیون و کاهنان مصرى قرار داشت، راه هرگونه پیشرفت و توسعه علمى و فکرى را مسدود ساختند.(3) بدین ترتیب، تحت تأثیر دو عامل: «بربریت ژرمنها» و «رهبانیت کلیساى ژرمنى»، از پایان سده ششم میلادى به بعد، به مدت پنج قرن فعالیت علمىاى در حوزه علوم طبیعى و تجربى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراکز علمى و فرهنگى آن سامان، کلیساها بودند که توجهشان همواره به پارهاى بحثهاى اسکولاستیک(4) (SCHOOLASTIC) پیرامون فلسفه الهى معطوف بود.
در همین دوران که اروپا در تاریکترین ادوار فرهنگى و تمدنى خویش به سر مىبرد، بزرگترین تمدن آن روزگار یعنى تمدن اسلامى در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شکوفایى خویش را مىگذرانید. با این حال، اروپاییان بنا به علل گوناگون ـ که علت عمده آن عدم آگاهى و شناخت از تمدن اسلامى بود ـ رویکرد و توجّهى به این گنجینه ارزشمند علم و تمدن نداشتند؛ حتى در بسیارى از موارد آباء کلیسا که مردان علم و دین به شمار مىرفتند، به تخطئه، تحقیر و بدگویى از آن اقدام مىکردند!
البته این امر را تا حدّى مىتوان ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق دانست. در واقع غربیان خود را برتر از مردم شرق مىدانستند و شرق را فاقد اصالت و جزیى جدا افتاده از اروپا تصور مىکردند.(5) از اینرو، فکر بهرهمندى از یک تمدن شرقى هیچگاه به ذهن آنان خطور نمىکرد! مسألهى دیگر مربوط به دین اسلام بود؛ برخى از اربابان کلیسا اسلام را شاخهاى انحرافى از دین مسیح(ع) و فرقهاى همانند سایر فرق عیسوى مىدانستند، در نظر آنها پیامبر اکرم(ص) اصلاحگرى مرتد و مسلمانان کافرانى بىدین و علوم اسلامى علومى مادى و دنیوى بودند که مانع رسیدن انسانها به رستگارى مىشدند. بر این اساس، آنان، دانشمندان مسلمان را همانند پیامبر اکرم(ص) مستحق دوزخ و عذاب الهى مىدانستند، این تصور و برداشت اروپاییان از اسلام و مسلمانان را مىتوان در منظومه کمدى الهى دانته DANTE (1321 ـ 1265 میلادى) به وضوح دید. او جـایگاه پیامبر اسلام را در جهان آخرت در طبقه نهم جهنم مىداند و دانشمندان مسلمانى چون «ابن سینا» و «ابن رشد» را در کنار کافران دوزخى قرار مىدهد.(6) همین نگرش قرنها بر اذهان اروپاییان مستولى بود تا این که آشنایى تدریجى آنان با فرهنگ و تمدن اسلامى، تغییرى در نوع تصور و برداشت آنان پدید آورد که گام نخست ایشان در رویکرد به علوم و تمدن اسلامى بود.
شناخت جدید غربىها از تمدن اسلامى، مرهون گسترش روابط چند جانبه آنها (روابط تجارى، زیارتى، سیاحتى و نظامى) با جهان اسلام (در حدود قرنهاى دهم و یازدهم میلادى) بود. از قرن دهم میلادى با حضور «نورمان»ها (NORMANS) در آبهاى مدیترانه، تجارت دریایى در اروپا با جهان اسلام توسعه یافت. پیشترها، به جهت استیلاى کامل مسلمانان بر دریاى مدیترانه، فعالیتهاى تجارى اروپاییان به سواحل اروپا محدود مىشد.(7) بنادر ونیز (VENEZIA)، پیزا (PIZEA)، جنوا (GENOVA)، آمالفى (AMALFEA)، پالرمو (PALERME) و مسینى (MESSINE) مراکز مهم تجارى اروپا بودند که با بنادر اسلامى در شمال آفریقا و شرق مدیترانه (مانند مهدیه، طرابلس غرب، قیروان، اسکندریه، صور و صیدا) داد و ستد داشتند.(8) در طى جنگهاى صلیبى (1263 ـ 1083 م) روابط تجارى اروپا (به خصوص ونیز) با دوکنشینهاى سواحل شرقى مدیترانه بسیار رونق یافت و شهرهاى اسلامى صور، صیدا، حیفا و طرابلس مراکز عمده تجارت در سرزمینهاى اورشلیم شدند. بازرگانان اروپایى که به این شهرها سفر مىکردند و به جهت شرایط خاصّ دریانوردى ناچار بودند چند ماه در این شهرها توقف کنند، به سرزمینهاى شرق اسلامى سفر مىکردند تا مؤونه تجارى خویش را فراهم سازند.(9) بىشک این روابط گسترده، سهم به سزایى در آشنایى اروپا با تمدن اسلامى داشت.
گذشته از روابط تجارى، اروپاییان در قالب سفرهاى زیارتى و سیاحتى هم به سرزمینهاى اسلامى آمد و شد داشتند. مهمترین مکانهاى مقدس مسیحیان یعنى زادگاه و موطن عیسى(ع) و آرامگاه مریم مقدس و «کلیساى قیامت» در شهرهاى فلسطین واقع بودند که از اوایل فتوحات مسلمانان به سرزمینهاى اسلامى ملحق شده بودند. شهر «سانتیاگو دو کومپستلا»(10) (SANTIAGO DE COMPOSTELA) در اسپانیا نیز که از سال 711 م / 92 ه به دست مسلمانان افتاده بود، یکى از این شهرها بود که زایران مسیحى بدان سفر مىکردند. با توجه به تسامح دینى مسلمانان نسبت به اهل کتاب، زایران مسیحى، به جز در چند دوره کوتاه، براى زیارت این اماکن آزاد بودند. از اینرو، آنان با مظاهر فرهنگ و تمدن مسلمانان از نزدیک آشنا مىشدند و پس از بازگشت، به شرح و توصیف دیدهها و شنیدههاى خود مىپرداختند. این گزارشها گاه نیز در قالب «سفرنامه»ها و یا «راهنامه»ها به رشته تحریر در مىآمد که قدیمىترین آنها مربوط به سال 1103 م است.(11) علاوه بر زایران مسیحى، در قرنهاى دوازدهم و سیزدهم میلادى، سیّاحان اروپایى بسیارى نیز به سرزمینهاى اسلامى سفر مىکردند. در قرن سیزدهم هم که سفرهاى آسیایى رونق یافت، سیّاحان اروپایى براى رسیدن به سرزمینهاى شرق دور به ناچار از سرزمینهاى اسلامى عبور مىکردند.(12)
گسترش فعالیتهاى نظامى اروپاییان در مرزهاى شرقى و غربى که با تصرف برخى سرزمینهاى اسلامى همراه بود، سومین عامل اساسى آشنایى بیشتر غرب با تمدن اسلامى بود. جنگهاى مکرر و دایمى «بیزانس» با دولت «حمدانیان» و دیگر دولتهاى ثغور شام بیش از نیم قرن ادامه یافت که ضمن آن، گاه تا نواحى مرکزى شام هم پیش مىآمدند.(13)
نبردهاى بازپسگیرى (RECONQUEST) که در اسپانیا آغاز شده بود و با تصرف شهر طُلیطله (تولدو TOLEDO) در سال 478 ه / 1085 و سپس اشغال شهر سرقُسطه (ساراگوزا SARAGOZA) در 513 ه / 1118م دنبال شد،(14) تا استیلاى مسیحیان بر بخش عمده «شبه جزیره ایبرى» ادامه یافت. نورمانها نیز در اوایل قرن یازدهم میلادى مسلمانان را از پایگاههایشان در جنوب ایتالیا بیرون راندند و پیش از اتمام این قرن، بر جزیره سیسیل استیلا یافتند. در همین ایام، بیزانسىها نیز جزیره ساردنى (سردانیه SARDENIA) را از مسلمانان باز پس گرفتند.(15) اما از همه مهمتر جنگهاى صلیبى بود که به دو قرن حضور فعال مسیحیان در قلب سرزمینهاى اسلامى منتهى شد و نقش اساسى در آشنایى مسیحیان با فرهنگ و تمدن مسلمانان داشت.
به هر حال، این شناخت جدید غرب از جهان اسلام و فرهنگ و تمدن آن ـ که تحت علل و اسباب فوقالذکر صورت گرفت ـ با انتقال جنبههایى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود که بارزترین آن ترجمه علوم اسلامى در اروپا براى دستیابى به معارف بشرى بود.
آغاز نهضت ترجمه
وجود مراکز علمى و پژوهشى بزرگ در شهرهاى اسلامى و کتابخانههایى که انباشته از هزاران جلد کتاب بودند موجب شگفتى اروپاییان مىشد و روح خفته تحقیق را در آنان بیدار مىساخت. اما مشکل اساسى در وهله اول به دست آوردن این کتابها و سپس تحصیل آنها در اروپا بود، زیرا قسمت اعظم این کتابها در طى قرون وسطى از بین رفته بود، به طورى که تقریباً هیچ یک از آثار یونانیان در اروپاى غربى یافت نمىشد.(16) از اینرو، آنان به سرزمینهاى اسلامى روى آوردند، زیرا ترجمههاى متون یونانى به زبان عربى در آن جا قابل دسترستر بود. با این حال، فراهم کردن کتابهاى عربى نیز چندان آسان نبود. تصور مىرفت که صلیبیان متون اصلى کتب یونانیان یا حداقل ترجمههاى عربى آنها را همراه خود به اروپا بیاورند، اما آنها فقط به قتل و غارت شهرها اکتفا کردند؛ لذا دانشمندان اروپایى که در تعامل فرهنگى با سرزمینهاى اسلامى بودند، خود به انتقال این متون عربى به اروپا و ترجمه آنها به زبانهاى اروپایى دست زدند. سرانجام، از این طریق آثار مؤلفان یونانى نخست از راه ترجمههاى عربى آنها و سپس به طور مستقیم از برخى متون یونانىِ باقى مانده، به اروپا انتقال یافت.(17)
بدین ترتیب، در سدههاى یازدهم و دوازدهم میلادى، نهضت بزرگى در ترجمه کتابهاى عربى آغاز شد؛ در ابتدا کار مترجمان اروپایى فقط باز گرداندن متون یونانى از زبان عربى به زبانهاى اروپایى بود، لیکن پس از چندى ترجمه مشروح و تفاسیر مسلمانان بر این متون و تألیفات اصیل اسلامى نیز آغاز شد. شاید علت اصلى رویکرد اروپاییان به تألیفات مسلمانان را بتوان در عدم توانایى و استطاعت آنان در درک مطالب موجود در کتب یونانیان و در نتیجه نیازشان به شرح و تفسیر گسترده و قابل فهم مطالب مذکور دانست.
زبان اصلى ترجمه در اروپا، زبان لاتین بود که کلیه آثار ترجمه شده، در نهایت به آن برگردانده مىشد. با این حال، ترجمه به زبانهاى محلى نیز انجام مىشد. این زبانها در واقع نوعى واسطه و زبان فرعى محسوب مىشدند. زبانهاى «کاستیلى» و «سِلتى» به ویژه در اسپانیا کاربرد داشتند و توسط مترجمان نخستین اسپانیا به کار مىرفتند. ترجمه به زبان فرانسوى نیز در حدّ بسیار محدودى انجام مىشد. اما مهمترین زبان فرعى ترجمه، زبان «عبرى» بود که یهودیان پرچمدارش بودند.(18)
در آن دوران، شمار یهودیان در سرزمینهاى اسلامى زیاد بود و از میان آنها دانشمندان بزرگى ظهور کردند که با علوم اسلامى آشنایى کامل داشتند و علاوه بر تألیف آثار ارزشمند علمى ـ که عمدتاً به زبان عربى بود(19) ـ به ترجمه متون عربى اسلامى به عبرى و گاه لاتینى هم اقدام مىکردند. با این حال، ترجمههاى عبرى آثار اسلامى ـ عربى دیرتر از ترجمههاى لاتینى آغاز شد؛ براى مثال ترجمه عبرى کتاب قانون ابن سینا، یک قرن پس از ترجمه آن به لاتینى، یعنى در 1279 میلادى صورت گرفت. کتاب الحاوى محمد بن زکریاى رازى و التصریف ابوالقاسم زهراوى(20) نیز چنین بود. علّت این امر، آشنایى کامل یهودیان با زبان عربى و امکان استفاده آنها از کتابهاى عربى ـ اسلامى بود، لذا ضرورتى براى ترجمه این آثار به زبان عبرى پدید نمىآورد.(21) با این وجود، در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادى، چند تن از مترجمان بزرگ یهودى در اسپانیا ظهور کردند که در جاى خود درباره آنها سخن خواهیم گفت.
زمینههاى فعالیت مترجمان
در آغاز رنسانس فکرى اروپا و ظهور اندیشه اومانیستى، به جهت پیدایش نوعى بدبینى در میان اندیشمندان غربى نسبت به علوم دینى ـ که ناشى از عملکرد نادرست اربابان کلیسا بود ـ و نیز نیاز جوامع اروپایى، توجّه دانشمندان اروپا بیشتر به علوم طبیعى و تجربى (پزشکى، نجوم، فیزیک، شیمى و ...) و علوم نظرى (چون حساب و هندسه) معطوف گردید. لذا اولین آثارى که از عربى ترجمه شد، در همین زمینهها بود.
در این میان، تفوّق و برترى با علوم پزشکى بود. علت آن نیز پیدایش حرکت جدیدى در زمینه پزشکى اخیر در اروپاى غربى بود که بى شک «مدرسه طبّ سالرنو» (SALERNO) که بزرگترین مرکز درمانى و پزشکى اروپاى غربى در آن زمان محسوب مىشد را باید طلیعهدار آن بدانیم. پس از آن، مدارس پزشکى دیگرى نیز در مونپلیه (MONT POLIER) و شارتر (CHARTRES) تأسیس شد. از این رو، کتابهاى طبّ اولین آثار عربى بودند که در مدرسه سالرنو به وسیله «کنستانتین افریقایى» (CONSTANTIN OF AFRICA) ـ در گذشته 1089 ه. ـ ترجمه شدند(22) و تأثیر به سزایى در شکوفایى علوم پزشکى در این مرکز داشتند.
به دنبال کار کنستانتین، مترجمان دیگر، آثار بسیارى از پزشکان مسلمان را ترجمه کردند که برخى از آنها کتابهاى درسى مدارس مذکور قرار گرفتند. از جمله این مترجمان «یوهان افلاسیوس» (JOHAN PLASSIUS) ـ متوفى 1103 م ـ را مىتوان نام برد که هم عصر کنستانتین بود.(23)
در سده دوازدهم میلادى، کار مترجمان علوم پزشکى از اهمیت بیشترى برخوردار بود. گرچه پزشکان اروپایى فعالیتهایى را آغاز کرده بودند، ولى هنوز پزشکى اروپا روى پاى خود نایستاده بود و کاملاً وابسته به تجربههاى پزشکى مسلمانان بود. آثار ارزشمندى از پزشکان اسلامى در این قرن ترجمه شد که از مهمترین آنها ترجمههاى متعددى از کتاب الطبّ الملکى على بن عباس اهوازى بود که بسیارى از نسخههاى آنها هم اکنون در دسترس است.(24) پس از آن، کتاب قانون ابن سینا مهمترین کتاب پزشکى بود که به لاتینى و سپس به عبرى ترجمه شد و ترجمه آن بارها تکرار گردید. پس از پیدایش صنعت چاپ نیز، قانون از اولین کتابهایى بود که به چاپ رسید؛ این کتاب نخست در فوریه 1473 م در ایتالیا منتشر گردید و پس از دو سال تجدید چاپ شد. حتى سومین چاپ آن نیز پیش از انتشار کتاب کوچک جالینوس صورت گرفت(25) (تا سال 1500 میلادى، ترجمه لاتین این کتاب پانزده بار به چاپ رسید، در حالى که کتاب جالینوس فقط دو بار چاپ شد).(26)
ترجمه آثار رازى هم، از کارهاى ارزشمند مترجمان اروپایى بود. طبمنصورى او به وسیله «ژرارد کریمونایى» (JERHARD OF KERIMONA) به لاتین و یک قرن بعد از عربى به عبرى ترجمه شد. کتاب الحاوى او که دایرةالمعارفى بزرگ در طبّ بود، توسط «فرج بن سالم» ـ یهودى اسپانیایى ـ به عبرى و سپس به لاتینى ترجمه گردید. ترجمه این آثار شهرت بسیارى را براى رازى به همراه داشت و اروپاییان او را به نام Rasisشناختند.(27) آثار رازى، پس از چاپ قانون ابن سینا، نخستین آثار اسلامىِ به چاپ رسیده بودند.(28)
بزرگترین رساله جرّاحى اسلامى یعنى کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى ـ که در اروپا به AVENZOER معروف بود ـ در همین قرن به لاتین و سپس به عبرى ترجمه شد. هم چنین بسیارى از کتابهاى ترجمه شده به وسیله کنستانتین آفریقایى در قرن یازدهم، پس از او مجدداً ترجمه شد؛ مانند کتابهاى زادالمسافر ابن جزّار و رسایل حنین بن اسحاق.(29)
بسیارى از آثار پزشکان مسلمان در سدههاى دوازدهم و سیزدهم نیز، همزمان با تألیف آنها، به زبانهاى لاتینى و عبرى ترجمه مىشدند. از این قبیل است کتاب کلیّات طبّ ابن رشد و کتاب التیسیر ابن زُهر، که نخست به عبرى و سپس به لاتین ترجمه شدند.(30) علاوه بر اینها آثارى از «ابن نفیس» در علم تشریح و «ابن هیثم» در چشم پزشکى و «ابن میمون» در طبّ عمومى، و کتابهاى بسیارى در داروشناسى و گیاهشناسى و دامپزشکى، در طى این دوران ترجمه شدند.
پس از پزشکى، کتابهاى ریاضى بیش از همه مورد توجه مترجمان بودند. اولین آثار ترجمه شده در این زمینه، کتابهاى بازمانده از یونانیان مانند چهار رساله و پانزده مقاله اصولى اقلیدس و نیز کتاب الاربعه بطلمیوس بودند که از عربى ترجمه شدند. اما در میان تألیفات مسلمانان از همه مهمتر ترجمه کتاب جبر و مقابله خوارزمى بود که آغازگر علم جبر در اروپا محسوب مىشود. این کتاب دو بار تحت نامهاى ALGEBRA و LIBER ALGURISMY (یا کتاب الخوارزمى)ترجمه شد که هم اکنون بعضى نسخههاى آنها موجود است.(31) همچنین ترجمه رسالههایى از «سهل بن بشر» و «ابومعشر بلخى» و نیز آثارى از «ثابت بن قُرّة حرّانى»، «محمد بن موسى بن شاکر»، «فرغانى» و... از کارهاى ارزشمند در زمینه ریاضیات بود.
بدین ترتیب، قسمت اعظم دانش ریاضیات لاتینى از منابع عربى اخذ شد. در آثار قدیمى لاتینى یا ترجمههاى عبرى، تنها قسمت کوچکى از معلومات ریاضى را مىتوان یافت، ولى بخش اصلى آن مستقیماً از متون عربى ـ اسلامى گرفته شده است.(32)
فعالیت مترجمان اروپایى در زمینه نجوم و ستارهشناسى ـ که بخش اعظم علم مثلثات و هندسه را نیز در بر مىگرفت ـ بسیار گسترده بود. در این زمینه نیز، قسمت اعظم دانستههاى اروپاییان از منابع عربى تأمین شد. آنها ابتدا با ترجمه آثار یونانى نظیر کتابهاى اقلیدس و بطلمیوس ـ که به زبان عربى موجود بود ـ شروع کردند و پس از آن کتابهاى دانشمندان مسلمان را ـ آثار نجومى و آثارى که در شرح و تهذیب تألیفات یونانى نوشته شده بود ـ به لاتین ترجمه کردند. در قرن دوازدهم، تعداد بسیارى از این کتابها ترجمه شد، زیرا تصادفاً فعالترین مترجمان این دوره: «یوحناى اشبیلى» (JOAN DE SEVILLA) از علاقمندان به نجوم و ریاضیات بود. به جهت آنکه ذکر همه آثار ترجمه شده در این زمینه در این جا میسّر نیست، فقط به نام برخى از آنها اشاره مىکنیم:
کتاب زیج خوارزمى و شرح فرغانى بر آن.
کتاب تهذیب مَسلَمه مجریطى بر المَجَسطى بطلمیوس و نیز شرح او بر زیج خوارزمى.
کتاب نجوم بَتّانى و شرح بیرونى بر آن.
آثار بنى شاکر و رسایل آنها در باب اشتباهات نجومى بطلمیوس.
زیج زَرقانى ـ که در اروپا به ARZECHEL معروف بود ـ که مبناى زیجهاى طلیطله و لندن قرار گرفت.
تصحیح البطروجى ـ معروف به ALPETRAGIOS ـ بر کتاب مجسطى، و آثار بسیار دیگرى از «جابر بن افلح اشبیلى»، «ثابت بن قرّه»، «الکندى»، «ماشاء اللّه منجّم» و سایر منجمان و ستارهشناسان مسلمان.(33)
ترجمه این آثار، علم نجوم را که به مدت چندین قرن به دست فراموشى سپرده شده بود در اروپا زنده کرد. فعالیتهاى ستارهشناسان بزرگ اروپایى در عهد رنسانس و شکوفایى علمى اروپا، بر اساس این آثار صورت گرفت. کارهاى دانشمندانى چون «کوپرنیک» COPERNIC (1473 ـ 1543 م) «کپلر» KEPLER (1571 ـ 1630 م) و...، برگرفته از دانش مسلمانان بود. در واقع، هنگامى که منجمان مسلمان به اصلاح مجسطى بطلمیوس و رفع اشتباهات آن سرگرم بودند، دنیاى لاتینى تازه مطالعه آن را آغاز کرده بود و زمانى که مسلمانان به تخریب آن پرداختند، مردم اروپا تازه آن را کشف کردند.(34)
در زمینه علوم شیمى و فیزیک نیز آثار پراکندهاى از دانشمندان مسلمان ترجمه شد. از مترجمان فعال در این زمینه «آرتفیوس» (ARTEPHIUS) بود که کتاب «خالد بن یزید اموى» در کیمیا را ترجمه کرد. در قرن سیزدهم نیز کتاب لوح زبرجد از نویسندهاى ناشناس و چند کتاب دیگر در کیمیا ترجمه شد.(35)
در فیزیک، ترجمه کتاب البصایر بطلمیوس از عربى ـ که توسط «ایوگنیوس» (EUGNIUS) انجام شد ـ تحول بزرگى در اروپا پدید آورد. علاوه بر آن، ترجمه آثارى از «ابن هیثم» در نورشناسى، «ثابت بن قرّه» در مکانیک و رسایلى از «کندى» و «ابن وافد» را نیز باید خاطر نشان کرد.(36)
ترجمه آثار فلسفى عربى ـ اسلامى، با تأخیر زمانى زیادى آغاز شد. اولین آثار فلسفى، قریب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه ـ یعنى در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادى ـ به زبانهاى لاتین ترجمه شدند. علت این تأخیر را نیز مىتوان در رویگردانى اندیشمندان عصر رنسانس از مباحث نظرى فلسفه و حکمت الهى که مدتها در کلیساها بدان پرداخته شده بود، جستجو کرد.
نخستین مراکز ترجمه در اروپا
انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا از سه مرکز اصلى صورت گرفت: «حوزه اسپانیا»، «حوزه سیسیل و ایتالیا» و «حوزه شرق مدیترانه». در این میان، آن مراکزى که نقش اصلى در نهضت ترجمه علوم اسلامى داشتند، حوزه اسپانیا و حوزه سیسیل بودند. حوزه شرق مدیترانه گرچه طى جنگهاى صلیبى اهمیت خاصّى پیدا کرد، ولى در زمینه ترجمه متون اسلامى جایگاه بلندى نداشت. از اینرو در بخشى از مراکز ترجمه، تنها به دو حوزه اسپانیا و سیسیل مىپردازیم.
حوزه اسپانیا
سرزمین اسپانیا ـ و به طور دقیقتر شبه جزیره ایبریا ـ در سال 92 ه / 711 م به دست سرداران مسلمان فتح شد و علیرغم ناهمگونى ساختار جمعیتى و اختلافات سیاسى داخلى و مشکلات خارجى، در کمتر از نیم قرن دولت مقتدر اسلامى در آن پا گرفت. تشکیل دولت اموى در سال 138 ه / 736 م سرآغاز شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این سرزمین(37) بود. با انقراض آنان در 422 ه / 1032 م و روى کار آمدن دولتهاى طوایف، راه براى پیشروى مسیحیان شمال هموار گردید که نخستین گام آن، تصرف شهر طلیطله در سال 478ه بود.(38) از این پس امیران مرابطین (540 ـ 483 ه) و سلاطین موحدین (668 ـ 540 ه) ـ دولتهاى اسلامى شمال آفریقا ـ بر اندلس فرمان مىراندند.(39) آخرین دولت اسلامى اندلس، خاندان بنى نصر (897 ه ـ 149) بود که فقط بر سرزمین غرناطه (GERANADA) ـ بخش کوچکى در جنوب اسپانیا ـ حاکمیت داشتند(40) و دولتشان در سال 897 ه / 1492 م توسط «فردیناند» پادشاه کاتولیک اسپانیا برچیده شد.(41)
مسلمانان در طى هشت قرن حضور فعال خود در اندلس، یکى از بارزترین و شکوفاترین مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامى را پدید آوردند. دوره حکومت امویان، دوره رشد و توسعه علوم اسلامى محسوب مىشود که به تأسیس کتابخانهها و مراکز آموزشى متعدد ممتاز بود و مهمترین آنها کتابخانه بزرگ «حکم المستنصر اموى» (366 ـ 350 ه) بود که به قولى چهارصد هزار جلد کتاب داشت.(42)
دورههاى بعدى نیز شاهد تحولات و فعالیتهاى علمى فراوان و ظهور دانشمندان بزرگى در رشتههاى مختلف علوم نظیر «ابوالقاسم زهراوى» طبیب و جراح، «مسلمة بن احمد مجریطى» ستارهشناس، «خاندان بنى زُهر ابن طفیل»، «ابن رشد» و... بود که شهرت جهانى یافتند. آثار علمى آنان نیز از معتبرترین کتب علمى اسلامى بود و بسیارى از آنها در نهضت ترجمه به زبانهاى اروپایى ترجمه شد.(43)
اسپانیا، در واقع گذرگاه اصلى انتقال فرهنگ مسلمانان به اروپا بود. گذشته از مسیحیان اسپانیا، هم کیشان آنها در فرانسه و ایتالیا با سرزمینهاى اسلامى اسپانیا در ارتباط بودند و افزون بر مراودات تجارى و سفرهاى زیارتى، حتى برخى از آنان براى تحصیل علوم به شهرهاى اسلامى اسپانیا سفر مىکردند که از آن جمله مىتوان از «گربرت» (GERBERT) ـ متوفاى 1003 میلادى ـ نام برد که مدتها در این نواحى به تحصیل ریاضیات و حساب مشغول بود و بعدها با عنوان «سیلوستر دوم» به مقام پاپى رسید.(44) توسعه مرزهاى سیاسى مسیحیان اسپانیا و تصرف سرزمینهاى اسلامى موجبات دستیابى اروپاییان به ذخایر علمى مسلمانان را فراهم ساخت. این امر به نوبه خود انگیزهاى براى تحول فکرى و احیاى اندیشه علمى آنها و آغازگر حرکت علمى جدیدى در قرن دوازدهم میلادى بود که نخستین گام آن، ترجمه متون علمى از زبان عربى بود.
«دون ریموند» (REAMOND)ـ اسقف اعظم شهر طلیطله ـ در بین سالهاى 1136 ـ 1151 میلادى، اولین دارالترجمه رسمى را در این شهر بنیان گذارد و دانشمندان بسیارى را در آن گرد آورد و آنها را به ترجمه علوم اسلامى مأمور ساخت.(45) البته ترجمه آثار اسلامى در اسپانیا به این مرکز منحصر نماند، بلکه در گوشه و کنار اسپانیا مترجمان لاتینى دست به ترجمه این آثار زدند. بى شک دستاوردهاى این حوزه فرهنگى براى اروپا بیش از فعالیت خود حوزه سیسیل بود. این امر نیز ناشى از برترى علمى و فرهنگى حوزه اسپانیا نسبت به حوزه سیسیل در حیطه معارف اسلامى و آشنایى بیشتر اسپانیایىها با زبان عربى و متون و علوم اسلامى بود.(46)
مترجمان حوزه اسپانیا
در قرن دوازدهم میلادى، همزمان با تشکیل دارالترجمه طلیطله، عدهاى از دانشمندان اسپانیایى و غیر اسپانیایى در حوزه اسپانیا به ترجمه متون عربى ـ اسلامى پرداختند که در این جا به چند تن از ایشان اشاره مىکنیم:
یوحنا اشبیلى (JOAN DE SEVILLA)
یوحنا از یهودیان اسپانیا بود که به دین مسیحیت گروید. ظهور علمى او بین سالهاى 1137 تا 1153 در شهر طلیطله بود که در آنجا به خدمت اسقف اعظم «دون ریموند» مشغول شد. ترجمههاى او با همکارى شخص دیگرى به نام «دومنیگو گوندیسالوو» انجام مىشد، بدین شکل که یوحنا متن عربى را به زبان کاستیلى (از زبانهاى محلى اسپانیا) ترجمه مىکرد و دومنیگو آنها را به لاتین برمىگردانید. متونى که او از عربى ترجمه کرد، شامل 25 کتاب و رساله در زمینههاى حساب، نجوم، طبّ و فلسفه بود که از مهمترین آنها کتاب حساب خوارزمى است، که مبناى ریاضیات اعشارى در اروپا قرار گرفت. از میان 13 ترجمه او در باب نجوم، کتابهاى بتّانى، ثابت بن قرّه، ابومعشر بلخى و مَسلمة مجریطى از اهمیت بیشترى برخوردارند. ترجمههاى او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل کندى احصاء العلوم فارابى و قسمتى از کتاب الشفاء ابن سینا و مقاصدالفلاسفه غزالى است.(47)
بسیارى از این کتابها با ظهور صنعت چاپ در طى سدههاى 15 و 16 میلادى به چاپ رسیدند. از آن جمله کتاب نجوم فرغانى بود که در 1492 م منتشر شد. همچنین کتاب الموالید ابن خیّاط در 1546 م در نورنبرگ و رسالة فى العقل کندى در سال 1489 م در آکسبورگ چاپ شدند.(48)
دومنیگو گوندیسالوو (DOMENIGO GONDYSALLVO)
او همکار یوحناى اشبیلى در ترجمه متون اسلامى بود و چون متمایل به فلسفه بود، آثارش بیشتر در این زمینه است. فعالیت او، بیشتر در محدوده رسالهها و تألیفات مسلمانان حایز اهمیت است. قسمت اعظم فلسفه اسلامى اسپانیا از طریق ترجمهها، اقتباسها و تهذیبهاى او به قلمرو مسیحیت لاتینى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت که سخت تحت تأثیر آثار «فارابى» و «ابن جبرول» بود.(49)
هوگو سانتالایى (OGO DE SANTALLA)
او احتمالاً در شهر «سانتالا» در شمال غرب اسپانیا به دنیا آمده بود. هوگو در نجوم و کیمیا سر رشته داشت و از سال 1119 تا 1151م. در خدمت اسقف شهر طرسونه (TARASONA) مىزیست. او ظاهراً با دارالترجمه طلیطله رابطهاى نداشته است. ترجمههاى او بیشتر در نجوم و کیمیا است که شامل 10 اثر مىشود؛ از جمله: شرح بیرونى بر کتاب نجوم بتّانى، کتاب الموالید ماشاء اللّه منجّم، صد کلمه بطلمیوس، و قدیمىترین ترجمه لاتینى درباب کیمیا از کتابى به نام لوح زبرجد.(50)
گذشته از مترجمان اسپانیایى، برخى از مترجمان غیر اسپانیایى نیز در این حوزه فعالیت داشتند که مهمترین آنها عبارتند از: «رابرت چسترى» (ROBERT OF CHESTER) ریاضى دان، منجم و کیمیاگر انگلیسى که در حدود 1141 تا 1147 م در اسپانیا به سر مىبرد و از 1147 تا 1150 م در لندن بود. ترجمههاى او از آثار اسلامى شامل هفت کتاب است که مهمترین آنها کتاب جبر و مقابله خوارزمى است. این نخستین ترجمه کتاب مذکور بود که در 1147 م انجام شد. همچنین ترجمه صناعة الاحکام کندى و رسالهاى در باب اسطرلاب منسوب به بطلمیوس از آثار اوست. «رابرت چسترى» به درخواست «پیر معزّز» (PETER VENERABL) و با همکارى «هرمان دالماتیایى» در 1141 م نخستین ترجمه لاتینى قرآن را در 1141 م آغاز و در 1143 به اتمام رسانید.(51)
هرمان دالماتیایى (HERMANOS OF DALMATA)
او در پاریس تحصیل کرد و از 1138 تا 1142 م در اسپانیا بود. از آثار مهم او ترجمه رسالهاى از «سهل بن بِشر» در نجوم، ترجمه زیج خوارزمى، کتاب المدخل ابومَعشر بلخى و شرح مَسلمة مجریطى بر کتاب بطلمیوس بود. او همزمان با ترجمه قرآن که با همکارى رابرت چسترى انجام مىداد، دو رساله علیه اسلام به نامهاى «امت اسلام» و «آیین محمدى» نوشت.(52)
افلاطون تیولى (PLATO OF TIOLA)
ریاضىدان و منجم ایتالیایى که طى سالهاى 1134 تا 1145 م در بارسلون اسپانیا مىزیست. ترجمه او از کتاب الاربعه بطلمیوس، اولین اثر ترجمه شده از آثار بطلمیوس بود. او همچنین زیج بتّانى، اعمال الهندسه ابراهیم بن بُرحیه و چند رساله دیگر در نجوم از «ابن خیاط» و «ابن خصیب» را ترجمه کرد.(53)
رو دولف بروگسى (RODOLE OF BROGES)
منجم فلاماندى و از شاگردان هرمان دالماتیایى بود که شرح مسلمه مجریطى بر کتاب بطلمیوس و کتاب اسطرلاب او را ترجمه کرد.(54)
ژرارد کریمونایى (JERHARD OF KERIMONA)
او نیز ایتالیایى بود، ولى مدت زیادى از عمرش را در اسپانیا گذرانید. ژرارد از بزرگترین مترجمان حوزه اسپانیا و شاید همه اعصار بود. فعالیت او در اسپانیا از 1114 م آغاز و تا 1187 ادامه داشت. علاقه زیاد او به کتاب المجسطى او را به شهر طلیطله اسپانیا کشانید و چون در آن جا فراوانى آثار علمى مختلف به زبان عربى را مشاهده کرد، به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذکور پرداخت. او تا پایان عمرش در 1187 م همه همت خویش را صرف ترجمه این کتابها کرد. کلیه فعالیتهاى او و شاگردانش در طلیطله ـ که بهترین مکان براى این کار بود ـ صورت گرفت.
ژرارد در شاخههاى مختلف علوم کار کرد. وسعت کار او این توهّم را ایجاد کرده است که او رهبرى نهضت ترجمه در طلیطله را به دست داشته است. آثار ترجمهاى او از عربى به لاتین شامل 87 اثر است که شامل برخى کتابهاى ارسطو و شاگردان او و دانشمندان مسلمان پیرو مکتب ارسطو و نیز برخى از ارزندهترین آثار ریاضى، نجومى و فیزیک دانشمندان مسلمان مىشود.
آثار او در نجوم شامل ترجمه اصلاح المجسطى جابر بن افلح اشبیلى، زیج زرقانى، سه مقاله از ثابت بن قُرَّه، جوامع علم النجوم فَرغانى، زیج جیهانى و کتابها و رسالههاى متعددى از دانشمندان مسلمان مىشود. در ریاضیات نیز کتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار پسران موسى بن شاکر و کتاب اعمال الهندسه از مؤلفى ناشناس و شروحى بر آثار اقلیدسى را ترجمه کرد.(55)
در زمینه طبّ، گذشته از آثار یونانیان، او مجموعه تألیفات رازى الحاوى، طب المنصورى، مایحضره الطبیب و اوجاع المفاصل و کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى، قانون ابن سینا و آثارى در داروشناسى از یعقوب کندى، ابن وافد، «ابن سرابیون» و «ابن ماسویه» را به لاتین برگرداند.(56) آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر کتاب ارسطو و احصاء العلوم او، چهار اثر از کندى و کتاب حنین بن اسحاق مىباشد. او هم چنین کتابهایى از ثابت بن قرّه و ابن هیثم (در فیزیک)، و کتاب هایى از جابر بن حیان و رازى (در شیمى) ترجمه کرد.(57)
یکى از ویژگىهاى مهم حوزه اسپانیا، حضور و فعالیت دانشمندان و مترجمان یهودى بود که از مشهورترین آنها «ابراهیم بن عزرا» و «ابراهیم بن بُرحیه» را مىتوان نام برد. ابن عزرا (1167 ـ 1089 م) در طلیطله زاده شد. درباره تحصیلات او آگاهى زیادى در دست نیست. از آثار ترجمهاى او به عبرى، دو رساله نجومى از ماشاء اللّه منجّم و شرح بیرونى بر زیج خوارزمى استکه کتاب اخیر تنها از طریق ترجمه او در اروپا معرفى شد.(58) ابراهیم بن بُرحیه (متوفاى 1138 م) نیز ریاضیدان و فیلسوف اسپانیایى بود که با سایر مترجمان اسپانیا همکارى داشت.
از دیگر مترجمان یهودى اسپانیا «موسى پسر سموئیل» (1283 ـ 1240 م) بود که ترجمههاى او مشتمل بر 30 اثر مىشد و بخش مهم آنها شروح ابن رشد بر آثار یونانیان و چند اثر از جابر بن افلح، البطروجى، قانون و الاشارات ابن سینا و زادالمسافر ابن جزّار بود.(59)
حوزه سیسیل
جزیره سیسیل به سال 212 هجرى به دست «اغلبیان» ـ از امراى تابع عباسیان در افریقیة فتح شد، اما آنها نتوانستند بر تمام جزیره استیلا یابند.(60) سپس «فاطمیان» سیسیل را تحت حکم خود درآوردند و از سال 340 هجرى «کلبیان» از جانب آنها بر این جزیره حکمرانى کردند. از اوایل قرن پنجم هجرى حملات نورماندىها از ایتالیا بر سیسیل آغاز شد و سرانجام در 483 ه 1091 م تمام جزیره را به تصرف خویش درآوردند و بر حاکمیت مسلمانان بر آن خاتمه دادند.(61)
حضور مسلمانان در این حوزه فقط به جزیره سیسیل محدود نمىشد، آنها سواحل جنوبى ایتالیا را که نزدیکترین جا به سیسیل بود مورد هجوم قرار مىدادند و اغلب، پادگانهایى در این نواحى داشتند. این پیروزىها اگر چه دوام زیادى نداشت، ولى تأییدى بر حضور دایمى مسلمانان در این ناحیه بود.(62)
سیسیل در طى حکومت مسلمانان، یکى از مراکز تمدن و فرهنگ اسلامى بود که پس از استیلاى نورماندىها بر آن، تا مدتى این خصلت را حفظ کرد. حاکمان نورماندىِ سیسیل که هم سیاست مسالمت جویانهاى نسبت به مسلمانان داشتند و هم دوستدار و حامى علم بودند، نقش زیادى در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا داشتند. «راجر دوم» (ROGER) 1154 ـ 1130 م جغرافىدان بزرگ مسلمان: «شریف ادریسى» را به دربار خود فرا خواند و «فردریک دوم» (FREDRICK) 1250 ـ1194 م همواره عدهاى از اندیشمندان مسلمان را در کنار خود گرد مىآورد.(63)
در طى سالهاى متمادى که فرهنگ اسلامى در سیسیل رواج داشت، این جزیره مرکز انتقال فرهنگ اسلامى به اروپا گردید. در واقع، جریان فعال ترجمه متون اسلامى نخست از این ناحیه آغاز شد و اولین مترجمان از این حوزه برخاستند. حوزه سیسیل ـ در این گفتار ـ شبه جزیره ایتالیا را نیز در بر مىگیرد که در قرن دوازده و سیزده میلادى از مراکز فعال فرهنگى اروپا بود و مدرسه طبّ سالرنو در آن قرار داشت. تاریخ تأسیس این مدرسه به درستى معلوم نیست، ولى در سدههاى دهم و یازدهم میلادى، مهمترین مرکز پزشکى و درمانى اروپا محسوب مىشد. آثار پزشکى این مدرسه در ابتداى قرن یازدهم میلادى ظهور و بروز یافت.
توسعه علوم پزشکى در مدرسه سالرنو مرهون علوم اسلامى و کار مترجمان لاتینى بود؛ با این همه، حتى فعالیت این مدرسه در سده دوازدهم میلادى ـ که عصر طلایى آن بود ـ با مراکز علوم اسلامى قابل مقایسه نبود.(64) به هر حال، مدرسه طب سالرنو از مراکز فعال ترجمه در حوزه سیسیل بود. در اینجا به نام چند تن از مترجمان فعال این حوزه اشاره مىکنیم:
کنستانتین افریقایى (CONSTANTIN OF AFRICA)
کنستانتینِ مسیحى، مسلمان مسیحى شدهاى بود که در تونس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در شمال افریقا آغاز کرد. او در طى سفرهایش به عراق و سوریه، با «ابن بطلان» طبیب مسلمان دیدار کرد. پس از آن، مدتى به عنوان دارو فروش به سیسیل رفت. و از آنجا به سالرنو سفر کرد و چون عقب ماندگى پزشکى هم کیشان خود را دید، به فکر آموختن طبّ به آنها افتاد. او براى تحصیل به مصر رفت و پس از چندى، با انبوه تألیفات مسلمانان به سالرنو بازگشت و در آنجا همه همت خود را بر ترجمه این کتابها گماشت تا در سال 1087 میلادى درگذشت.(65) ترجمههاى فراوان او از عربى به عبرى، تحول بزرگى در پزشکى اروپا پدید آورد. ظاهراً او به زبان لاتین تسلط نداشت و در تصحیح فنون از شاگردانش «اوتو» (OTO) کمک مىگرفت. مهمترین آثار ترجمهاى او بخش بزرگى از کتاب الطبّ الملکى نوشته على بن عباس اهوازى، کتاب زادالمسافر ابن جزّار و رساله چشم پزشکى از حنین بن اسحاق بود. او هم چنین کتاب کامل الصناعه على بن عباس اهوازى را که به لاتین به نام ـ Liber Regius ـ شهرت یافت ترجمه کرد. ترجمه کتاب الطبالملکى هم که نخستین کتاب طب عمومى ترجمه شده بود، گشایشى در علوم پزشکى اروپا بود.(66)
ترجمه کتابهاى بسیارى از دانشمندان یونانى و مسلمان به کنستانتین نسبت داده شده است و شمار دقیق آنها معلوم نیست. پیشتر تصور مىشد که در بین آثار کنستانتین نسخههایى از تألیفات خود او نیز وجود دارد. این تصور ناشى از آن بود که او بیشتر ترجمههاى خود را بدون ذکر نام مؤلف کتاب و حذف تمام نامهاى عربى (و آنچه احتمال داشت هویت کار او را مشخص سازد) از متن کتابها یا حتى با قرار دادن نام خود به جاى نام مؤلف ارایه کرده بود. او فقط برخى نوشتههاى بقراط و جالینوس را که ترجمه عربى آنها در آثار حنین بن اسحاق موجود بود، به نام خود معرفى نکرد.(67) این مسأله زمانى آشکار شد که اصل عربى کتابهاى مذکور پیدا شد. «استفان لمباردى» (STEPHANO) و «دیمیتریوس سیسیلى» (DEMETRUS DE SICILIA) نخستین کسانى بودند که پى بردند او کتاب شفاء العیون حنین بن اسحاق را تحت نام DE OCLIS و کتاب زادالمسافر «ابن جزّار» را با عنوان VITICUMبه خود نسبت داده است. پس از چندى معلوم شد که او کتابهایى از «اسحاق اورانیوس» را نیز به خود نسبت داده و کتاب جرّاحى او همان ترجمه کتاب على بن عباس اهوازى و کتاب شیمى او متعلق به محمد بن زکریاى رازى است!(68)
آدلارد باثى (ADLARD OF BOCE)
او احتمالاً در 1070 میلادى به دنیا آمد و مدتى در نورماندى و فرانسه به سر برد و بین سالهاى 1104 تا 1107 م به سالرنو عزیمت کرد. مدتى نیز در سیسیل اقامت داشت و در سفرى که به شرق داشت، مدتى در انطاکیه و طرسوس اقامت کرد. مهمترین و ممتازترین کارهاى او، آثار عربى ترجمه شده در زمینه ریاضیات است؛ مانند تصحیح مسلمه مجریطى و زیج خوارزمى که شامل جداول سینوسها و تانژانتها است. از طریق همین کتاب بود که دانش مثلثات اسلامى به اروپا راه یافت. کتاب دیگر، ترجمه مقدمات حساب خوارزمى و نیز پانزده مقاله اصولى اقلیدسى از متن عربى آن بود.(69)
استفان انطاکى (STEPHANO DE PIZEA)
استفان در شهر پیزاى ایتالیا به دنیا آمد و در سالرنو به تحصیل پرداخت و پزشکى حاذق گردید. در حدود 1120 م به انطاکیه سفر کرد و در همین سال ترجمه کتاب الطبالملکى على بن عباس اهوازى را به اتمام رسانید که قسمتهایى از آن قبلاً توسط کنستانتین ترجمه شده بود. اهمیت کار استفان در افزودن واژهنامهاى در انتهاى کتاب بود. او هم چنین نسخهاى از کتاب المأمونى فىالطب را ترجمه کرد؛ جز اینها، او کتابهاى بسیار دیگرى از عربى به لاتین ترجمه کرد.(70)
ناگفته نگذاریم که در حوزه سیسیل مترجمان دیگرى نیز فعالیت داشتهاند که اهمیت کار آنان کمتر از افراد مذکور بوده است. آنچه در این جا درباب نهضت ترجمه متون اسلامى بیان شد، تنها مربوط به دوران آغازین این نهضت در سده یازدهم و اوج فعالیت آن در سده دوازدهم میلادى است. نهضت ترجمه کمابیش تا قرن شانزدهم میلادى ادامه یافت. به خصوص در سدههاى سیزدهم و چهاردهم، ترجمه آثار فلسفى و حکمت در سطح وسیعى آغاز شد. با ظهور صنعت چاپ از قرن پانزدهم به بعد نیز، کتابهاى ترجمه شده دانشمندان مسلمان بارها چاپ و منتشر گردید و به عنوان کتابهاى درسى در دانشگاهها و مراکز علمى اروپا به کار گرفته شد.
پى نوشتها:
1. زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361ش) ج 2، ص 36.
2. طوایفى از اقوام شمال اروپا بودند که در نواحى اسکاندیناوى و دانمارک سکونت داشتند. همزمان با تقسیم امپراتورى روم به نواحى جنوبى و مرکز اروپا مهاجرت کردند و مجاور مرزهاى امپراتورى روم اقامت کردند و به هنگام ضعف امپراتورى روم غربى به تاخت و تاز در قلمرو آن پرداختند و سرانجام با غلبه بر سایر طوایف مهاجم شمالى جایگزین رومیان در اروپاى غربى و مرکزى شدند. ر.ک: هانرى لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم، (تهران، انتشارات کیهان، 1376 ش) ج 1، ص 316 ـ 317.
3. ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، چاپ اول، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351ش) ج 2، ص 820 ـ ر.ک: زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 30.
4. اسکولاستیک در لغت به معناى «مدرسهاى» و یا «متعلق به مدرسه قرون وسطى» است و در اصطلاح شاخهاى از فلسفه و حکمت الهى بود که در قرون وسطى در مدارس و دیرهاى وابسته به کلیسا تدریس مىشد.
5. ادوارد سعید، شرقشناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش)، ص 103.
6. همان، ص 129.
7. SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940, P: 97.
8. هونکه، همان، ص 49 و 42.
9. همان، ص 51.
10. شهرى در شمال غرب اسپانیا است که آرامگاه قدیس یعقوب مرسل در آن است و زایران مسیحى براى زیارت بدانجا مىرفتند. مسلمانان این شهر را «شَنْت یاقب» مىخواندند.
11. جرج سارتون مقدمهاى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، چاپ اول، (تهران، وزارت علوم و آموزش عالى، 1357ش) ج 2، ص 1044.
12. همان، ص 1046.
13. حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش) ج 2، ص 48.
14. عزالدین علىابنالاثیر، الکامل فىالتاریخ، چاپ اول، (بیروت، دار صادر، 1386ش) ج10، ص142 و 234.
15. احمد عزیز، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، چاپ اول، (تهران، انتشارت علمى و فرهنگى، 1362ش) ص 81.
16. ویلیام دامپىیر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ اول (تهران، انتشارات سمت، 1371ش)، ص107.
17. همان.
18. سارتون، پیشین، ج 2، ص 1168.
19. همان، ص 1167. در شرح حال ابراهیم بن برحیه و ابن میمون و ابراهیم بن عزرا.
20. ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى (م 427 ه) طبیب اندلسى به شهر الزهراء منسوب است. او صاحب تألیفات چندى در طب است که مهمترین آنها التصریف لمن عجز عن التألیف در باب جراحى است.
21. سارتون، پیشین، ص 1094.
22. آلدو میه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه آزاد، چاپ اول (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1371ش) ص 484.
23. همان.
24. سارتون، پیشین، ص 1094.
25. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
26. همان.
27. سارتون، پیشین، ص 1094.
28. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
29. سارتون، پیشین، ص 1095.
30. همان.
31. سارتون، پیشین، ص 1244.
32. همان، ص 1183.
33. همان.
34. همان، ص 1191.
35. همان، ص 1190 و 1300.
36. همان، 1459.
37. محمد بن عمر ابن قوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس، چاپ اول، (بیروت، مؤسسة المعارف، 1415 ه) ص88 ـ 90.
38. ابن الاثیر، پیشین، ج 6، ص 296.
39. همان، ص 324.
40. محمد عبداللّه عنان، تاریخ دولتهاى اسلامى در اندلس، ترجمه آیتى، چاپ اول، (تهران، انتشارات کیهان، 1368ش)، ج 5.
41. همان.
42. على امیر، اسلام در غرب، چاپ اول (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) ص 316.
43. همان، ص 341.
44. میه لى، پیشین، ص 508.
45. همان.
46. حسین کامل، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، چاپ اول، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385 ه) ص 265.
47. سارتون، پیشین، ص 1248.
48. میه لى، پیشین، ص 513.
49. سارتون، پیشین، ص 1165 ـ میه لى، پیشین، ص 513.
50. سارتون، پیشین، ص 1253.
51. همان.
52. میه لى، پیشین، ص 514.
53. همان، ص 512.
54. سارتون، پیشین، ص 1254.
55. همان، ص 1463.
56. همان، ص 1464.
57. همان، ص 1465.
58. همان، ص 1265.
59. میه لى، پیشین، ص 518.
60. ابراهیم حسن، پیشین، ص 192.
61. عزیز احمد، پیشین، ص 88.
62. همان، ص 20 ـ 30.
63. میه لى، پیشین، ص 493.
64. هونکه، پیشین، ص 480.
65. میه لى، پیشین، ص 485.
66. کامل حسین، پیشین، ص 263.
67. هونکه، پیشین، ص 160.
68. همان.
69. سارتون، پیشین، ص 1244.
70. میه لى، پیشین، ص 491.
منابع
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش).
ـ ابن الاثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ، ، (بیروت، دار صادر، 1386 ه).
ـ ابن قوطیه، محمد بن عمر، تاریخ افتتاح الاندلس، (بیروت، مؤسسه المعارف، 1415 ه) .
ـ امیر، على، اسلام در غرب، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) .
ـ توین بى، آرنولد، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، (تهران، انتشارات اساطیر بىتا).
ـ دامپى یر، ویلیام، تاریخ علم، ترجمه آذرنگى، (تهران، انتشارات سمت، 1371 ش).
ـ سارتون، جرج، مقدمهاى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، (تهران، وزارت علوم و آموزشعالى، 1357 ش).
ـ سعید، ادوارد، شرقشناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش).
ـ عزیز، احمد، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1362 ش).
ـ عنان، محمد عبداللّه، تاریخ دولتهاى اسلامى در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (تهران، انتشارات کیهان، 1368 ش).
ـ کامل، حسین، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385ه) .
ـ گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351 ش).
ـ لوکاس، هانرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم (تهران، انتشارات کیهان، 1376ش).
ـ میه لى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه آزاد، (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1371 ش).
ـ هونکه، زایگرد، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش).
_ SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940.
بررسى تاریخ علوم بشرى این حقیقت را آشکار مىسازد که این علوم، مجموعه پیوستهاى هستند که در طى قرنها زندگى و تجربه بشر پدید آمدهاند و به قوم یا تمدن خاصّى اختصاص ندارند، بلکه نتیجه تلاش و تجربیات اقوام و ملل مختلف در طى قرون و اعصارند. به این معنا که هر یک از جوامع متمدن در شرق یا غرب عالم، در برههاى از زمان نقشى در پیشبرد و توسعه این علوم داشتهاند و نتیجه کار هر یک مورد استفاده جوامع بعدى قرار گرفته است.
تلاش برخى از مورّخان اروپایى بر این بوده است که تاریخ علوم بشرى را به دو دوره عصر یونانى و نهضت اروپایى (رنسانس) محدود سازند؛ اما همان گونه که نمىتوان یونانیان را پایه گذاران علوم بشرى دانست ـ چرا که آنان نیز در دست یابى به مبانى علوم و تمدن ، مرهون تمدنهاى کهنتر از خویش، به ویژه تمدنهاى بینالنهرین و سواحل شرقى مدیترانه بودند ـ نهضت علمى اروپا در دوره رنسانس را هم نمىتوان حرکتى منفرد برخاسته از جامعه قرون وسطایى اروپا برشمرد. از این رو، غربیان رویکرد اروپا به علم و دانش را در عصر رنسانس، ناشى از بازگشت آنان به علوم یونانى دانستهاند و بدین ترتیب، خود را وارثان علم و دانش یونان تلقى کردهاند.
البته آنان معمولاً نکته مهمى را مسکوت مىگذارند و آن، نحوه دست یابىشان به مبادى علم و دانش یونانى و پر کردن خلأ علمى و فکرى اروپاییان در طى قرون وسطى است؛ دورانى که تقریباً فعالیتهاى علمى در اروپا متوقف گردید و هرگونه نگارش و تألیف در زمینههاى علوم غیردینى تعطیل شده بود و آثار باقى مانده از دانشمندان یونانى از بین رفته بود.
با نگاهى به تاریخ، علّت این سکوت را به آسانى مىتوان دریافت؛ زیرا حلقه اتصال اروپاى متمدن به دانش کهن یونانى، تمدن بزرگ اسلامى (به عنوان نماینده تمدن شرق) بود. تاریخنویسان غربى، در طى صدها سال به واسطه برداشتهاى نادرستى که در میان مسیحیان رایج بود، کارهاى عظیم مسلمانان را کوچک جلوه مىدادند و جعل و تحریفهاى بسیارى در آن وارد مىکردند. «دکتر رایگرد هونکه» نویسنده کتاب فرهنگ اسلام در اروپا به نمونهاى از این موارد اشاره کرده است(1) که حاکى از آن است که برخى نویسندگان غربى خواستهاند نقش تمدن اسلامى را در تاریخ علوم بشرى ناچیز جلوه دهند و وامدارى غرب به تمدن اسلامى را انکار کنند؛ در حالى که نقش اساسى تمدن اسلامى در رنسانس و تحولات علمى اروپا قابل انکار نیست و این را مىتوان از پیدایش نهضت ترجمه علوم اسلامى در اروپا، در اواخر قرون وسطى دریافت ؛ نهضتى که منجر به رنسانس علمى و فرهنگى در غرب گردید.
به طور قطع، رنسانس علمى و فرهنگى اروپا یکى از بزرگترین تحولات تاریخ بشرى است که هنوز با وجود گذشت قرنها، از آن به عظمت و بزرگى یاد مىشود. اما حقیقت این است که همانگونه که شکلگیرى و تکوین علوم بشرى امرى تدریجى و مستمر بوده، تحول فکرى اروپا نیز نتیجه فعالیت و عملکرد اروپاییان در چند قرن بوده که طلیعه آن به نیمه قرون وسطى باز مىگردد.
ابتداى قرون وسطى را غالباً با انقراض امپراتورى روم غربى و استیلاى قبایل بدوى و بىتمدن شمالى بر سرزمینهاى اروپاى غربى همزمان مىدانند. سیطره «ژرمنها»(2) بر اروپاى غربى، آغاز دوران انحطاط علمى و فرهنگى آن بود که به اصطلاح «قرون وسطى» نامیده شده است. ژرمنها با پذیرش آیین رهبانیت مسیحى که صورت تغییر شکل یافته و تحریف شده تعالیم مسیح (ع) بود و تحت تأثیر آموزههاى حکماى یونان و رواقیون و کاهنان مصرى قرار داشت، راه هرگونه پیشرفت و توسعه علمى و فکرى را مسدود ساختند.(3) بدین ترتیب، تحت تأثیر دو عامل: «بربریت ژرمنها» و «رهبانیت کلیساى ژرمنى»، از پایان سده ششم میلادى به بعد، به مدت پنج قرن فعالیت علمىاى در حوزه علوم طبیعى و تجربى در اروپاى غربى صورت نگرفت و تنها مراکز علمى و فرهنگى آن سامان، کلیساها بودند که توجهشان همواره به پارهاى بحثهاى اسکولاستیک(4) (SCHOOLASTIC) پیرامون فلسفه الهى معطوف بود.
در همین دوران که اروپا در تاریکترین ادوار فرهنگى و تمدنى خویش به سر مىبرد، بزرگترین تمدن آن روزگار یعنى تمدن اسلامى در مرزهاى مجاور اروپا مراحل رشد و شکوفایى خویش را مىگذرانید. با این حال، اروپاییان بنا به علل گوناگون ـ که علت عمده آن عدم آگاهى و شناخت از تمدن اسلامى بود ـ رویکرد و توجّهى به این گنجینه ارزشمند علم و تمدن نداشتند؛ حتى در بسیارى از موارد آباء کلیسا که مردان علم و دین به شمار مىرفتند، به تخطئه، تحقیر و بدگویى از آن اقدام مىکردند!
البته این امر را تا حدّى مىتوان ناشى از تقابل فرهنگى غرب و شرق دانست. در واقع غربیان خود را برتر از مردم شرق مىدانستند و شرق را فاقد اصالت و جزیى جدا افتاده از اروپا تصور مىکردند.(5) از اینرو، فکر بهرهمندى از یک تمدن شرقى هیچگاه به ذهن آنان خطور نمىکرد! مسألهى دیگر مربوط به دین اسلام بود؛ برخى از اربابان کلیسا اسلام را شاخهاى انحرافى از دین مسیح(ع) و فرقهاى همانند سایر فرق عیسوى مىدانستند، در نظر آنها پیامبر اکرم(ص) اصلاحگرى مرتد و مسلمانان کافرانى بىدین و علوم اسلامى علومى مادى و دنیوى بودند که مانع رسیدن انسانها به رستگارى مىشدند. بر این اساس، آنان، دانشمندان مسلمان را همانند پیامبر اکرم(ص) مستحق دوزخ و عذاب الهى مىدانستند، این تصور و برداشت اروپاییان از اسلام و مسلمانان را مىتوان در منظومه کمدى الهى دانته DANTE (1321 ـ 1265 میلادى) به وضوح دید. او جـایگاه پیامبر اسلام را در جهان آخرت در طبقه نهم جهنم مىداند و دانشمندان مسلمانى چون «ابن سینا» و «ابن رشد» را در کنار کافران دوزخى قرار مىدهد.(6) همین نگرش قرنها بر اذهان اروپاییان مستولى بود تا این که آشنایى تدریجى آنان با فرهنگ و تمدن اسلامى، تغییرى در نوع تصور و برداشت آنان پدید آورد که گام نخست ایشان در رویکرد به علوم و تمدن اسلامى بود.
شناخت جدید غربىها از تمدن اسلامى، مرهون گسترش روابط چند جانبه آنها (روابط تجارى، زیارتى، سیاحتى و نظامى) با جهان اسلام (در حدود قرنهاى دهم و یازدهم میلادى) بود. از قرن دهم میلادى با حضور «نورمان»ها (NORMANS) در آبهاى مدیترانه، تجارت دریایى در اروپا با جهان اسلام توسعه یافت. پیشترها، به جهت استیلاى کامل مسلمانان بر دریاى مدیترانه، فعالیتهاى تجارى اروپاییان به سواحل اروپا محدود مىشد.(7) بنادر ونیز (VENEZIA)، پیزا (PIZEA)، جنوا (GENOVA)، آمالفى (AMALFEA)، پالرمو (PALERME) و مسینى (MESSINE) مراکز مهم تجارى اروپا بودند که با بنادر اسلامى در شمال آفریقا و شرق مدیترانه (مانند مهدیه، طرابلس غرب، قیروان، اسکندریه، صور و صیدا) داد و ستد داشتند.(8) در طى جنگهاى صلیبى (1263 ـ 1083 م) روابط تجارى اروپا (به خصوص ونیز) با دوکنشینهاى سواحل شرقى مدیترانه بسیار رونق یافت و شهرهاى اسلامى صور، صیدا، حیفا و طرابلس مراکز عمده تجارت در سرزمینهاى اورشلیم شدند. بازرگانان اروپایى که به این شهرها سفر مىکردند و به جهت شرایط خاصّ دریانوردى ناچار بودند چند ماه در این شهرها توقف کنند، به سرزمینهاى شرق اسلامى سفر مىکردند تا مؤونه تجارى خویش را فراهم سازند.(9) بىشک این روابط گسترده، سهم به سزایى در آشنایى اروپا با تمدن اسلامى داشت.
گذشته از روابط تجارى، اروپاییان در قالب سفرهاى زیارتى و سیاحتى هم به سرزمینهاى اسلامى آمد و شد داشتند. مهمترین مکانهاى مقدس مسیحیان یعنى زادگاه و موطن عیسى(ع) و آرامگاه مریم مقدس و «کلیساى قیامت» در شهرهاى فلسطین واقع بودند که از اوایل فتوحات مسلمانان به سرزمینهاى اسلامى ملحق شده بودند. شهر «سانتیاگو دو کومپستلا»(10) (SANTIAGO DE COMPOSTELA) در اسپانیا نیز که از سال 711 م / 92 ه به دست مسلمانان افتاده بود، یکى از این شهرها بود که زایران مسیحى بدان سفر مىکردند. با توجه به تسامح دینى مسلمانان نسبت به اهل کتاب، زایران مسیحى، به جز در چند دوره کوتاه، براى زیارت این اماکن آزاد بودند. از اینرو، آنان با مظاهر فرهنگ و تمدن مسلمانان از نزدیک آشنا مىشدند و پس از بازگشت، به شرح و توصیف دیدهها و شنیدههاى خود مىپرداختند. این گزارشها گاه نیز در قالب «سفرنامه»ها و یا «راهنامه»ها به رشته تحریر در مىآمد که قدیمىترین آنها مربوط به سال 1103 م است.(11) علاوه بر زایران مسیحى، در قرنهاى دوازدهم و سیزدهم میلادى، سیّاحان اروپایى بسیارى نیز به سرزمینهاى اسلامى سفر مىکردند. در قرن سیزدهم هم که سفرهاى آسیایى رونق یافت، سیّاحان اروپایى براى رسیدن به سرزمینهاى شرق دور به ناچار از سرزمینهاى اسلامى عبور مىکردند.(12)
گسترش فعالیتهاى نظامى اروپاییان در مرزهاى شرقى و غربى که با تصرف برخى سرزمینهاى اسلامى همراه بود، سومین عامل اساسى آشنایى بیشتر غرب با تمدن اسلامى بود. جنگهاى مکرر و دایمى «بیزانس» با دولت «حمدانیان» و دیگر دولتهاى ثغور شام بیش از نیم قرن ادامه یافت که ضمن آن، گاه تا نواحى مرکزى شام هم پیش مىآمدند.(13)
نبردهاى بازپسگیرى (RECONQUEST) که در اسپانیا آغاز شده بود و با تصرف شهر طُلیطله (تولدو TOLEDO) در سال 478 ه / 1085 و سپس اشغال شهر سرقُسطه (ساراگوزا SARAGOZA) در 513 ه / 1118م دنبال شد،(14) تا استیلاى مسیحیان بر بخش عمده «شبه جزیره ایبرى» ادامه یافت. نورمانها نیز در اوایل قرن یازدهم میلادى مسلمانان را از پایگاههایشان در جنوب ایتالیا بیرون راندند و پیش از اتمام این قرن، بر جزیره سیسیل استیلا یافتند. در همین ایام، بیزانسىها نیز جزیره ساردنى (سردانیه SARDENIA) را از مسلمانان باز پس گرفتند.(15) اما از همه مهمتر جنگهاى صلیبى بود که به دو قرن حضور فعال مسیحیان در قلب سرزمینهاى اسلامى منتهى شد و نقش اساسى در آشنایى مسیحیان با فرهنگ و تمدن مسلمانان داشت.
به هر حال، این شناخت جدید غرب از جهان اسلام و فرهنگ و تمدن آن ـ که تحت علل و اسباب فوقالذکر صورت گرفت ـ با انتقال جنبههایى از فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا همراه بود که بارزترین آن ترجمه علوم اسلامى در اروپا براى دستیابى به معارف بشرى بود.
آغاز نهضت ترجمه
وجود مراکز علمى و پژوهشى بزرگ در شهرهاى اسلامى و کتابخانههایى که انباشته از هزاران جلد کتاب بودند موجب شگفتى اروپاییان مىشد و روح خفته تحقیق را در آنان بیدار مىساخت. اما مشکل اساسى در وهله اول به دست آوردن این کتابها و سپس تحصیل آنها در اروپا بود، زیرا قسمت اعظم این کتابها در طى قرون وسطى از بین رفته بود، به طورى که تقریباً هیچ یک از آثار یونانیان در اروپاى غربى یافت نمىشد.(16) از اینرو، آنان به سرزمینهاى اسلامى روى آوردند، زیرا ترجمههاى متون یونانى به زبان عربى در آن جا قابل دسترستر بود. با این حال، فراهم کردن کتابهاى عربى نیز چندان آسان نبود. تصور مىرفت که صلیبیان متون اصلى کتب یونانیان یا حداقل ترجمههاى عربى آنها را همراه خود به اروپا بیاورند، اما آنها فقط به قتل و غارت شهرها اکتفا کردند؛ لذا دانشمندان اروپایى که در تعامل فرهنگى با سرزمینهاى اسلامى بودند، خود به انتقال این متون عربى به اروپا و ترجمه آنها به زبانهاى اروپایى دست زدند. سرانجام، از این طریق آثار مؤلفان یونانى نخست از راه ترجمههاى عربى آنها و سپس به طور مستقیم از برخى متون یونانىِ باقى مانده، به اروپا انتقال یافت.(17)
بدین ترتیب، در سدههاى یازدهم و دوازدهم میلادى، نهضت بزرگى در ترجمه کتابهاى عربى آغاز شد؛ در ابتدا کار مترجمان اروپایى فقط باز گرداندن متون یونانى از زبان عربى به زبانهاى اروپایى بود، لیکن پس از چندى ترجمه مشروح و تفاسیر مسلمانان بر این متون و تألیفات اصیل اسلامى نیز آغاز شد. شاید علت اصلى رویکرد اروپاییان به تألیفات مسلمانان را بتوان در عدم توانایى و استطاعت آنان در درک مطالب موجود در کتب یونانیان و در نتیجه نیازشان به شرح و تفسیر گسترده و قابل فهم مطالب مذکور دانست.
زبان اصلى ترجمه در اروپا، زبان لاتین بود که کلیه آثار ترجمه شده، در نهایت به آن برگردانده مىشد. با این حال، ترجمه به زبانهاى محلى نیز انجام مىشد. این زبانها در واقع نوعى واسطه و زبان فرعى محسوب مىشدند. زبانهاى «کاستیلى» و «سِلتى» به ویژه در اسپانیا کاربرد داشتند و توسط مترجمان نخستین اسپانیا به کار مىرفتند. ترجمه به زبان فرانسوى نیز در حدّ بسیار محدودى انجام مىشد. اما مهمترین زبان فرعى ترجمه، زبان «عبرى» بود که یهودیان پرچمدارش بودند.(18)
در آن دوران، شمار یهودیان در سرزمینهاى اسلامى زیاد بود و از میان آنها دانشمندان بزرگى ظهور کردند که با علوم اسلامى آشنایى کامل داشتند و علاوه بر تألیف آثار ارزشمند علمى ـ که عمدتاً به زبان عربى بود(19) ـ به ترجمه متون عربى اسلامى به عبرى و گاه لاتینى هم اقدام مىکردند. با این حال، ترجمههاى عبرى آثار اسلامى ـ عربى دیرتر از ترجمههاى لاتینى آغاز شد؛ براى مثال ترجمه عبرى کتاب قانون ابن سینا، یک قرن پس از ترجمه آن به لاتینى، یعنى در 1279 میلادى صورت گرفت. کتاب الحاوى محمد بن زکریاى رازى و التصریف ابوالقاسم زهراوى(20) نیز چنین بود. علّت این امر، آشنایى کامل یهودیان با زبان عربى و امکان استفاده آنها از کتابهاى عربى ـ اسلامى بود، لذا ضرورتى براى ترجمه این آثار به زبان عبرى پدید نمىآورد.(21) با این وجود، در نیمه دوم قرن دوازدهم میلادى، چند تن از مترجمان بزرگ یهودى در اسپانیا ظهور کردند که در جاى خود درباره آنها سخن خواهیم گفت.
زمینههاى فعالیت مترجمان
در آغاز رنسانس فکرى اروپا و ظهور اندیشه اومانیستى، به جهت پیدایش نوعى بدبینى در میان اندیشمندان غربى نسبت به علوم دینى ـ که ناشى از عملکرد نادرست اربابان کلیسا بود ـ و نیز نیاز جوامع اروپایى، توجّه دانشمندان اروپا بیشتر به علوم طبیعى و تجربى (پزشکى، نجوم، فیزیک، شیمى و ...) و علوم نظرى (چون حساب و هندسه) معطوف گردید. لذا اولین آثارى که از عربى ترجمه شد، در همین زمینهها بود.
در این میان، تفوّق و برترى با علوم پزشکى بود. علت آن نیز پیدایش حرکت جدیدى در زمینه پزشکى اخیر در اروپاى غربى بود که بى شک «مدرسه طبّ سالرنو» (SALERNO) که بزرگترین مرکز درمانى و پزشکى اروپاى غربى در آن زمان محسوب مىشد را باید طلیعهدار آن بدانیم. پس از آن، مدارس پزشکى دیگرى نیز در مونپلیه (MONT POLIER) و شارتر (CHARTRES) تأسیس شد. از این رو، کتابهاى طبّ اولین آثار عربى بودند که در مدرسه سالرنو به وسیله «کنستانتین افریقایى» (CONSTANTIN OF AFRICA) ـ در گذشته 1089 ه. ـ ترجمه شدند(22) و تأثیر به سزایى در شکوفایى علوم پزشکى در این مرکز داشتند.
به دنبال کار کنستانتین، مترجمان دیگر، آثار بسیارى از پزشکان مسلمان را ترجمه کردند که برخى از آنها کتابهاى درسى مدارس مذکور قرار گرفتند. از جمله این مترجمان «یوهان افلاسیوس» (JOHAN PLASSIUS) ـ متوفى 1103 م ـ را مىتوان نام برد که هم عصر کنستانتین بود.(23)
در سده دوازدهم میلادى، کار مترجمان علوم پزشکى از اهمیت بیشترى برخوردار بود. گرچه پزشکان اروپایى فعالیتهایى را آغاز کرده بودند، ولى هنوز پزشکى اروپا روى پاى خود نایستاده بود و کاملاً وابسته به تجربههاى پزشکى مسلمانان بود. آثار ارزشمندى از پزشکان اسلامى در این قرن ترجمه شد که از مهمترین آنها ترجمههاى متعددى از کتاب الطبّ الملکى على بن عباس اهوازى بود که بسیارى از نسخههاى آنها هم اکنون در دسترس است.(24) پس از آن، کتاب قانون ابن سینا مهمترین کتاب پزشکى بود که به لاتینى و سپس به عبرى ترجمه شد و ترجمه آن بارها تکرار گردید. پس از پیدایش صنعت چاپ نیز، قانون از اولین کتابهایى بود که به چاپ رسید؛ این کتاب نخست در فوریه 1473 م در ایتالیا منتشر گردید و پس از دو سال تجدید چاپ شد. حتى سومین چاپ آن نیز پیش از انتشار کتاب کوچک جالینوس صورت گرفت(25) (تا سال 1500 میلادى، ترجمه لاتین این کتاب پانزده بار به چاپ رسید، در حالى که کتاب جالینوس فقط دو بار چاپ شد).(26)
ترجمه آثار رازى هم، از کارهاى ارزشمند مترجمان اروپایى بود. طبمنصورى او به وسیله «ژرارد کریمونایى» (JERHARD OF KERIMONA) به لاتین و یک قرن بعد از عربى به عبرى ترجمه شد. کتاب الحاوى او که دایرةالمعارفى بزرگ در طبّ بود، توسط «فرج بن سالم» ـ یهودى اسپانیایى ـ به عبرى و سپس به لاتینى ترجمه گردید. ترجمه این آثار شهرت بسیارى را براى رازى به همراه داشت و اروپاییان او را به نام Rasisشناختند.(27) آثار رازى، پس از چاپ قانون ابن سینا، نخستین آثار اسلامىِ به چاپ رسیده بودند.(28)
بزرگترین رساله جرّاحى اسلامى یعنى کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى ـ که در اروپا به AVENZOER معروف بود ـ در همین قرن به لاتین و سپس به عبرى ترجمه شد. هم چنین بسیارى از کتابهاى ترجمه شده به وسیله کنستانتین آفریقایى در قرن یازدهم، پس از او مجدداً ترجمه شد؛ مانند کتابهاى زادالمسافر ابن جزّار و رسایل حنین بن اسحاق.(29)
بسیارى از آثار پزشکان مسلمان در سدههاى دوازدهم و سیزدهم نیز، همزمان با تألیف آنها، به زبانهاى لاتینى و عبرى ترجمه مىشدند. از این قبیل است کتاب کلیّات طبّ ابن رشد و کتاب التیسیر ابن زُهر، که نخست به عبرى و سپس به لاتین ترجمه شدند.(30) علاوه بر اینها آثارى از «ابن نفیس» در علم تشریح و «ابن هیثم» در چشم پزشکى و «ابن میمون» در طبّ عمومى، و کتابهاى بسیارى در داروشناسى و گیاهشناسى و دامپزشکى، در طى این دوران ترجمه شدند.
پس از پزشکى، کتابهاى ریاضى بیش از همه مورد توجه مترجمان بودند. اولین آثار ترجمه شده در این زمینه، کتابهاى بازمانده از یونانیان مانند چهار رساله و پانزده مقاله اصولى اقلیدس و نیز کتاب الاربعه بطلمیوس بودند که از عربى ترجمه شدند. اما در میان تألیفات مسلمانان از همه مهمتر ترجمه کتاب جبر و مقابله خوارزمى بود که آغازگر علم جبر در اروپا محسوب مىشود. این کتاب دو بار تحت نامهاى ALGEBRA و LIBER ALGURISMY (یا کتاب الخوارزمى)ترجمه شد که هم اکنون بعضى نسخههاى آنها موجود است.(31) همچنین ترجمه رسالههایى از «سهل بن بشر» و «ابومعشر بلخى» و نیز آثارى از «ثابت بن قُرّة حرّانى»، «محمد بن موسى بن شاکر»، «فرغانى» و... از کارهاى ارزشمند در زمینه ریاضیات بود.
بدین ترتیب، قسمت اعظم دانش ریاضیات لاتینى از منابع عربى اخذ شد. در آثار قدیمى لاتینى یا ترجمههاى عبرى، تنها قسمت کوچکى از معلومات ریاضى را مىتوان یافت، ولى بخش اصلى آن مستقیماً از متون عربى ـ اسلامى گرفته شده است.(32)
فعالیت مترجمان اروپایى در زمینه نجوم و ستارهشناسى ـ که بخش اعظم علم مثلثات و هندسه را نیز در بر مىگرفت ـ بسیار گسترده بود. در این زمینه نیز، قسمت اعظم دانستههاى اروپاییان از منابع عربى تأمین شد. آنها ابتدا با ترجمه آثار یونانى نظیر کتابهاى اقلیدس و بطلمیوس ـ که به زبان عربى موجود بود ـ شروع کردند و پس از آن کتابهاى دانشمندان مسلمان را ـ آثار نجومى و آثارى که در شرح و تهذیب تألیفات یونانى نوشته شده بود ـ به لاتین ترجمه کردند. در قرن دوازدهم، تعداد بسیارى از این کتابها ترجمه شد، زیرا تصادفاً فعالترین مترجمان این دوره: «یوحناى اشبیلى» (JOAN DE SEVILLA) از علاقمندان به نجوم و ریاضیات بود. به جهت آنکه ذکر همه آثار ترجمه شده در این زمینه در این جا میسّر نیست، فقط به نام برخى از آنها اشاره مىکنیم:
کتاب زیج خوارزمى و شرح فرغانى بر آن.
کتاب تهذیب مَسلَمه مجریطى بر المَجَسطى بطلمیوس و نیز شرح او بر زیج خوارزمى.
کتاب نجوم بَتّانى و شرح بیرونى بر آن.
آثار بنى شاکر و رسایل آنها در باب اشتباهات نجومى بطلمیوس.
زیج زَرقانى ـ که در اروپا به ARZECHEL معروف بود ـ که مبناى زیجهاى طلیطله و لندن قرار گرفت.
تصحیح البطروجى ـ معروف به ALPETRAGIOS ـ بر کتاب مجسطى، و آثار بسیار دیگرى از «جابر بن افلح اشبیلى»، «ثابت بن قرّه»، «الکندى»، «ماشاء اللّه منجّم» و سایر منجمان و ستارهشناسان مسلمان.(33)
ترجمه این آثار، علم نجوم را که به مدت چندین قرن به دست فراموشى سپرده شده بود در اروپا زنده کرد. فعالیتهاى ستارهشناسان بزرگ اروپایى در عهد رنسانس و شکوفایى علمى اروپا، بر اساس این آثار صورت گرفت. کارهاى دانشمندانى چون «کوپرنیک» COPERNIC (1473 ـ 1543 م) «کپلر» KEPLER (1571 ـ 1630 م) و...، برگرفته از دانش مسلمانان بود. در واقع، هنگامى که منجمان مسلمان به اصلاح مجسطى بطلمیوس و رفع اشتباهات آن سرگرم بودند، دنیاى لاتینى تازه مطالعه آن را آغاز کرده بود و زمانى که مسلمانان به تخریب آن پرداختند، مردم اروپا تازه آن را کشف کردند.(34)
در زمینه علوم شیمى و فیزیک نیز آثار پراکندهاى از دانشمندان مسلمان ترجمه شد. از مترجمان فعال در این زمینه «آرتفیوس» (ARTEPHIUS) بود که کتاب «خالد بن یزید اموى» در کیمیا را ترجمه کرد. در قرن سیزدهم نیز کتاب لوح زبرجد از نویسندهاى ناشناس و چند کتاب دیگر در کیمیا ترجمه شد.(35)
در فیزیک، ترجمه کتاب البصایر بطلمیوس از عربى ـ که توسط «ایوگنیوس» (EUGNIUS) انجام شد ـ تحول بزرگى در اروپا پدید آورد. علاوه بر آن، ترجمه آثارى از «ابن هیثم» در نورشناسى، «ثابت بن قرّه» در مکانیک و رسایلى از «کندى» و «ابن وافد» را نیز باید خاطر نشان کرد.(36)
ترجمه آثار فلسفى عربى ـ اسلامى، با تأخیر زمانى زیادى آغاز شد. اولین آثار فلسفى، قریب دو قرن پس از آغاز نهضت ترجمه ـ یعنى در قرون سیزدهم و چهاردهم میلادى ـ به زبانهاى لاتین ترجمه شدند. علت این تأخیر را نیز مىتوان در رویگردانى اندیشمندان عصر رنسانس از مباحث نظرى فلسفه و حکمت الهى که مدتها در کلیساها بدان پرداخته شده بود، جستجو کرد.
نخستین مراکز ترجمه در اروپا
انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا از سه مرکز اصلى صورت گرفت: «حوزه اسپانیا»، «حوزه سیسیل و ایتالیا» و «حوزه شرق مدیترانه». در این میان، آن مراکزى که نقش اصلى در نهضت ترجمه علوم اسلامى داشتند، حوزه اسپانیا و حوزه سیسیل بودند. حوزه شرق مدیترانه گرچه طى جنگهاى صلیبى اهمیت خاصّى پیدا کرد، ولى در زمینه ترجمه متون اسلامى جایگاه بلندى نداشت. از اینرو در بخشى از مراکز ترجمه، تنها به دو حوزه اسپانیا و سیسیل مىپردازیم.
حوزه اسپانیا
سرزمین اسپانیا ـ و به طور دقیقتر شبه جزیره ایبریا ـ در سال 92 ه / 711 م به دست سرداران مسلمان فتح شد و علیرغم ناهمگونى ساختار جمعیتى و اختلافات سیاسى داخلى و مشکلات خارجى، در کمتر از نیم قرن دولت مقتدر اسلامى در آن پا گرفت. تشکیل دولت اموى در سال 138 ه / 736 م سرآغاز شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این سرزمین(37) بود. با انقراض آنان در 422 ه / 1032 م و روى کار آمدن دولتهاى طوایف، راه براى پیشروى مسیحیان شمال هموار گردید که نخستین گام آن، تصرف شهر طلیطله در سال 478ه بود.(38) از این پس امیران مرابطین (540 ـ 483 ه) و سلاطین موحدین (668 ـ 540 ه) ـ دولتهاى اسلامى شمال آفریقا ـ بر اندلس فرمان مىراندند.(39) آخرین دولت اسلامى اندلس، خاندان بنى نصر (897 ه ـ 149) بود که فقط بر سرزمین غرناطه (GERANADA) ـ بخش کوچکى در جنوب اسپانیا ـ حاکمیت داشتند(40) و دولتشان در سال 897 ه / 1492 م توسط «فردیناند» پادشاه کاتولیک اسپانیا برچیده شد.(41)
مسلمانان در طى هشت قرن حضور فعال خود در اندلس، یکى از بارزترین و شکوفاترین مظاهر فرهنگ و تمدن اسلامى را پدید آوردند. دوره حکومت امویان، دوره رشد و توسعه علوم اسلامى محسوب مىشود که به تأسیس کتابخانهها و مراکز آموزشى متعدد ممتاز بود و مهمترین آنها کتابخانه بزرگ «حکم المستنصر اموى» (366 ـ 350 ه) بود که به قولى چهارصد هزار جلد کتاب داشت.(42)
دورههاى بعدى نیز شاهد تحولات و فعالیتهاى علمى فراوان و ظهور دانشمندان بزرگى در رشتههاى مختلف علوم نظیر «ابوالقاسم زهراوى» طبیب و جراح، «مسلمة بن احمد مجریطى» ستارهشناس، «خاندان بنى زُهر ابن طفیل»، «ابن رشد» و... بود که شهرت جهانى یافتند. آثار علمى آنان نیز از معتبرترین کتب علمى اسلامى بود و بسیارى از آنها در نهضت ترجمه به زبانهاى اروپایى ترجمه شد.(43)
اسپانیا، در واقع گذرگاه اصلى انتقال فرهنگ مسلمانان به اروپا بود. گذشته از مسیحیان اسپانیا، هم کیشان آنها در فرانسه و ایتالیا با سرزمینهاى اسلامى اسپانیا در ارتباط بودند و افزون بر مراودات تجارى و سفرهاى زیارتى، حتى برخى از آنان براى تحصیل علوم به شهرهاى اسلامى اسپانیا سفر مىکردند که از آن جمله مىتوان از «گربرت» (GERBERT) ـ متوفاى 1003 میلادى ـ نام برد که مدتها در این نواحى به تحصیل ریاضیات و حساب مشغول بود و بعدها با عنوان «سیلوستر دوم» به مقام پاپى رسید.(44) توسعه مرزهاى سیاسى مسیحیان اسپانیا و تصرف سرزمینهاى اسلامى موجبات دستیابى اروپاییان به ذخایر علمى مسلمانان را فراهم ساخت. این امر به نوبه خود انگیزهاى براى تحول فکرى و احیاى اندیشه علمى آنها و آغازگر حرکت علمى جدیدى در قرن دوازدهم میلادى بود که نخستین گام آن، ترجمه متون علمى از زبان عربى بود.
«دون ریموند» (REAMOND)ـ اسقف اعظم شهر طلیطله ـ در بین سالهاى 1136 ـ 1151 میلادى، اولین دارالترجمه رسمى را در این شهر بنیان گذارد و دانشمندان بسیارى را در آن گرد آورد و آنها را به ترجمه علوم اسلامى مأمور ساخت.(45) البته ترجمه آثار اسلامى در اسپانیا به این مرکز منحصر نماند، بلکه در گوشه و کنار اسپانیا مترجمان لاتینى دست به ترجمه این آثار زدند. بى شک دستاوردهاى این حوزه فرهنگى براى اروپا بیش از فعالیت خود حوزه سیسیل بود. این امر نیز ناشى از برترى علمى و فرهنگى حوزه اسپانیا نسبت به حوزه سیسیل در حیطه معارف اسلامى و آشنایى بیشتر اسپانیایىها با زبان عربى و متون و علوم اسلامى بود.(46)
مترجمان حوزه اسپانیا
در قرن دوازدهم میلادى، همزمان با تشکیل دارالترجمه طلیطله، عدهاى از دانشمندان اسپانیایى و غیر اسپانیایى در حوزه اسپانیا به ترجمه متون عربى ـ اسلامى پرداختند که در این جا به چند تن از ایشان اشاره مىکنیم:
یوحنا اشبیلى (JOAN DE SEVILLA)
یوحنا از یهودیان اسپانیا بود که به دین مسیحیت گروید. ظهور علمى او بین سالهاى 1137 تا 1153 در شهر طلیطله بود که در آنجا به خدمت اسقف اعظم «دون ریموند» مشغول شد. ترجمههاى او با همکارى شخص دیگرى به نام «دومنیگو گوندیسالوو» انجام مىشد، بدین شکل که یوحنا متن عربى را به زبان کاستیلى (از زبانهاى محلى اسپانیا) ترجمه مىکرد و دومنیگو آنها را به لاتین برمىگردانید. متونى که او از عربى ترجمه کرد، شامل 25 کتاب و رساله در زمینههاى حساب، نجوم، طبّ و فلسفه بود که از مهمترین آنها کتاب حساب خوارزمى است، که مبناى ریاضیات اعشارى در اروپا قرار گرفت. از میان 13 ترجمه او در باب نجوم، کتابهاى بتّانى، ثابت بن قرّه، ابومعشر بلخى و مَسلمة مجریطى از اهمیت بیشترى برخوردارند. ترجمههاى او در فلسفه شامل هفت اثر از جمله رسالة فى العقل کندى احصاء العلوم فارابى و قسمتى از کتاب الشفاء ابن سینا و مقاصدالفلاسفه غزالى است.(47)
بسیارى از این کتابها با ظهور صنعت چاپ در طى سدههاى 15 و 16 میلادى به چاپ رسیدند. از آن جمله کتاب نجوم فرغانى بود که در 1492 م منتشر شد. همچنین کتاب الموالید ابن خیّاط در 1546 م در نورنبرگ و رسالة فى العقل کندى در سال 1489 م در آکسبورگ چاپ شدند.(48)
دومنیگو گوندیسالوو (DOMENIGO GONDYSALLVO)
او همکار یوحناى اشبیلى در ترجمه متون اسلامى بود و چون متمایل به فلسفه بود، آثارش بیشتر در این زمینه است. فعالیت او، بیشتر در محدوده رسالهها و تألیفات مسلمانان حایز اهمیت است. قسمت اعظم فلسفه اسلامى اسپانیا از طریق ترجمهها، اقتباسها و تهذیبهاى او به قلمرو مسیحیت لاتینى وارد شد. او خود آثارى در فلسفه داشت که سخت تحت تأثیر آثار «فارابى» و «ابن جبرول» بود.(49)
هوگو سانتالایى (OGO DE SANTALLA)
او احتمالاً در شهر «سانتالا» در شمال غرب اسپانیا به دنیا آمده بود. هوگو در نجوم و کیمیا سر رشته داشت و از سال 1119 تا 1151م. در خدمت اسقف شهر طرسونه (TARASONA) مىزیست. او ظاهراً با دارالترجمه طلیطله رابطهاى نداشته است. ترجمههاى او بیشتر در نجوم و کیمیا است که شامل 10 اثر مىشود؛ از جمله: شرح بیرونى بر کتاب نجوم بتّانى، کتاب الموالید ماشاء اللّه منجّم، صد کلمه بطلمیوس، و قدیمىترین ترجمه لاتینى درباب کیمیا از کتابى به نام لوح زبرجد.(50)
گذشته از مترجمان اسپانیایى، برخى از مترجمان غیر اسپانیایى نیز در این حوزه فعالیت داشتند که مهمترین آنها عبارتند از: «رابرت چسترى» (ROBERT OF CHESTER) ریاضى دان، منجم و کیمیاگر انگلیسى که در حدود 1141 تا 1147 م در اسپانیا به سر مىبرد و از 1147 تا 1150 م در لندن بود. ترجمههاى او از آثار اسلامى شامل هفت کتاب است که مهمترین آنها کتاب جبر و مقابله خوارزمى است. این نخستین ترجمه کتاب مذکور بود که در 1147 م انجام شد. همچنین ترجمه صناعة الاحکام کندى و رسالهاى در باب اسطرلاب منسوب به بطلمیوس از آثار اوست. «رابرت چسترى» به درخواست «پیر معزّز» (PETER VENERABL) و با همکارى «هرمان دالماتیایى» در 1141 م نخستین ترجمه لاتینى قرآن را در 1141 م آغاز و در 1143 به اتمام رسانید.(51)
هرمان دالماتیایى (HERMANOS OF DALMATA)
او در پاریس تحصیل کرد و از 1138 تا 1142 م در اسپانیا بود. از آثار مهم او ترجمه رسالهاى از «سهل بن بِشر» در نجوم، ترجمه زیج خوارزمى، کتاب المدخل ابومَعشر بلخى و شرح مَسلمة مجریطى بر کتاب بطلمیوس بود. او همزمان با ترجمه قرآن که با همکارى رابرت چسترى انجام مىداد، دو رساله علیه اسلام به نامهاى «امت اسلام» و «آیین محمدى» نوشت.(52)
افلاطون تیولى (PLATO OF TIOLA)
ریاضىدان و منجم ایتالیایى که طى سالهاى 1134 تا 1145 م در بارسلون اسپانیا مىزیست. ترجمه او از کتاب الاربعه بطلمیوس، اولین اثر ترجمه شده از آثار بطلمیوس بود. او همچنین زیج بتّانى، اعمال الهندسه ابراهیم بن بُرحیه و چند رساله دیگر در نجوم از «ابن خیاط» و «ابن خصیب» را ترجمه کرد.(53)
رو دولف بروگسى (RODOLE OF BROGES)
منجم فلاماندى و از شاگردان هرمان دالماتیایى بود که شرح مسلمه مجریطى بر کتاب بطلمیوس و کتاب اسطرلاب او را ترجمه کرد.(54)
ژرارد کریمونایى (JERHARD OF KERIMONA)
او نیز ایتالیایى بود، ولى مدت زیادى از عمرش را در اسپانیا گذرانید. ژرارد از بزرگترین مترجمان حوزه اسپانیا و شاید همه اعصار بود. فعالیت او در اسپانیا از 1114 م آغاز و تا 1187 ادامه داشت. علاقه زیاد او به کتاب المجسطى او را به شهر طلیطله اسپانیا کشانید و چون در آن جا فراوانى آثار علمى مختلف به زبان عربى را مشاهده کرد، به آموختن زبان عربى و ترجمه آثار مذکور پرداخت. او تا پایان عمرش در 1187 م همه همت خویش را صرف ترجمه این کتابها کرد. کلیه فعالیتهاى او و شاگردانش در طلیطله ـ که بهترین مکان براى این کار بود ـ صورت گرفت.
ژرارد در شاخههاى مختلف علوم کار کرد. وسعت کار او این توهّم را ایجاد کرده است که او رهبرى نهضت ترجمه در طلیطله را به دست داشته است. آثار ترجمهاى او از عربى به لاتین شامل 87 اثر است که شامل برخى کتابهاى ارسطو و شاگردان او و دانشمندان مسلمان پیرو مکتب ارسطو و نیز برخى از ارزندهترین آثار ریاضى، نجومى و فیزیک دانشمندان مسلمان مىشود.
آثار او در نجوم شامل ترجمه اصلاح المجسطى جابر بن افلح اشبیلى، زیج زرقانى، سه مقاله از ثابت بن قُرَّه، جوامع علم النجوم فَرغانى، زیج جیهانى و کتابها و رسالههاى متعددى از دانشمندان مسلمان مىشود. در ریاضیات نیز کتاب جبر و مقابله خوارزمى، آثار پسران موسى بن شاکر و کتاب اعمال الهندسه از مؤلفى ناشناس و شروحى بر آثار اقلیدسى را ترجمه کرد.(55)
در زمینه طبّ، گذشته از آثار یونانیان، او مجموعه تألیفات رازى الحاوى، طب المنصورى، مایحضره الطبیب و اوجاع المفاصل و کتاب التصریف ابوالقاسم زهراوى، قانون ابن سینا و آثارى در داروشناسى از یعقوب کندى، ابن وافد، «ابن سرابیون» و «ابن ماسویه» را به لاتین برگرداند.(56) آثار او در فلسفه اسلامى شامل شرح فارابى بر کتاب ارسطو و احصاء العلوم او، چهار اثر از کندى و کتاب حنین بن اسحاق مىباشد. او هم چنین کتابهایى از ثابت بن قرّه و ابن هیثم (در فیزیک)، و کتاب هایى از جابر بن حیان و رازى (در شیمى) ترجمه کرد.(57)
یکى از ویژگىهاى مهم حوزه اسپانیا، حضور و فعالیت دانشمندان و مترجمان یهودى بود که از مشهورترین آنها «ابراهیم بن عزرا» و «ابراهیم بن بُرحیه» را مىتوان نام برد. ابن عزرا (1167 ـ 1089 م) در طلیطله زاده شد. درباره تحصیلات او آگاهى زیادى در دست نیست. از آثار ترجمهاى او به عبرى، دو رساله نجومى از ماشاء اللّه منجّم و شرح بیرونى بر زیج خوارزمى استکه کتاب اخیر تنها از طریق ترجمه او در اروپا معرفى شد.(58) ابراهیم بن بُرحیه (متوفاى 1138 م) نیز ریاضیدان و فیلسوف اسپانیایى بود که با سایر مترجمان اسپانیا همکارى داشت.
از دیگر مترجمان یهودى اسپانیا «موسى پسر سموئیل» (1283 ـ 1240 م) بود که ترجمههاى او مشتمل بر 30 اثر مىشد و بخش مهم آنها شروح ابن رشد بر آثار یونانیان و چند اثر از جابر بن افلح، البطروجى، قانون و الاشارات ابن سینا و زادالمسافر ابن جزّار بود.(59)
حوزه سیسیل
جزیره سیسیل به سال 212 هجرى به دست «اغلبیان» ـ از امراى تابع عباسیان در افریقیة فتح شد، اما آنها نتوانستند بر تمام جزیره استیلا یابند.(60) سپس «فاطمیان» سیسیل را تحت حکم خود درآوردند و از سال 340 هجرى «کلبیان» از جانب آنها بر این جزیره حکمرانى کردند. از اوایل قرن پنجم هجرى حملات نورماندىها از ایتالیا بر سیسیل آغاز شد و سرانجام در 483 ه 1091 م تمام جزیره را به تصرف خویش درآوردند و بر حاکمیت مسلمانان بر آن خاتمه دادند.(61)
حضور مسلمانان در این حوزه فقط به جزیره سیسیل محدود نمىشد، آنها سواحل جنوبى ایتالیا را که نزدیکترین جا به سیسیل بود مورد هجوم قرار مىدادند و اغلب، پادگانهایى در این نواحى داشتند. این پیروزىها اگر چه دوام زیادى نداشت، ولى تأییدى بر حضور دایمى مسلمانان در این ناحیه بود.(62)
سیسیل در طى حکومت مسلمانان، یکى از مراکز تمدن و فرهنگ اسلامى بود که پس از استیلاى نورماندىها بر آن، تا مدتى این خصلت را حفظ کرد. حاکمان نورماندىِ سیسیل که هم سیاست مسالمت جویانهاى نسبت به مسلمانان داشتند و هم دوستدار و حامى علم بودند، نقش زیادى در انتقال فرهنگ و تمدن اسلامى به اروپا داشتند. «راجر دوم» (ROGER) 1154 ـ 1130 م جغرافىدان بزرگ مسلمان: «شریف ادریسى» را به دربار خود فرا خواند و «فردریک دوم» (FREDRICK) 1250 ـ1194 م همواره عدهاى از اندیشمندان مسلمان را در کنار خود گرد مىآورد.(63)
در طى سالهاى متمادى که فرهنگ اسلامى در سیسیل رواج داشت، این جزیره مرکز انتقال فرهنگ اسلامى به اروپا گردید. در واقع، جریان فعال ترجمه متون اسلامى نخست از این ناحیه آغاز شد و اولین مترجمان از این حوزه برخاستند. حوزه سیسیل ـ در این گفتار ـ شبه جزیره ایتالیا را نیز در بر مىگیرد که در قرن دوازده و سیزده میلادى از مراکز فعال فرهنگى اروپا بود و مدرسه طبّ سالرنو در آن قرار داشت. تاریخ تأسیس این مدرسه به درستى معلوم نیست، ولى در سدههاى دهم و یازدهم میلادى، مهمترین مرکز پزشکى و درمانى اروپا محسوب مىشد. آثار پزشکى این مدرسه در ابتداى قرن یازدهم میلادى ظهور و بروز یافت.
توسعه علوم پزشکى در مدرسه سالرنو مرهون علوم اسلامى و کار مترجمان لاتینى بود؛ با این همه، حتى فعالیت این مدرسه در سده دوازدهم میلادى ـ که عصر طلایى آن بود ـ با مراکز علوم اسلامى قابل مقایسه نبود.(64) به هر حال، مدرسه طب سالرنو از مراکز فعال ترجمه در حوزه سیسیل بود. در اینجا به نام چند تن از مترجمان فعال این حوزه اشاره مىکنیم:
کنستانتین افریقایى (CONSTANTIN OF AFRICA)
کنستانتینِ مسیحى، مسلمان مسیحى شدهاى بود که در تونس به دنیا آمد و تحصیلاتش را در شمال افریقا آغاز کرد. او در طى سفرهایش به عراق و سوریه، با «ابن بطلان» طبیب مسلمان دیدار کرد. پس از آن، مدتى به عنوان دارو فروش به سیسیل رفت. و از آنجا به سالرنو سفر کرد و چون عقب ماندگى پزشکى هم کیشان خود را دید، به فکر آموختن طبّ به آنها افتاد. او براى تحصیل به مصر رفت و پس از چندى، با انبوه تألیفات مسلمانان به سالرنو بازگشت و در آنجا همه همت خود را بر ترجمه این کتابها گماشت تا در سال 1087 میلادى درگذشت.(65) ترجمههاى فراوان او از عربى به عبرى، تحول بزرگى در پزشکى اروپا پدید آورد. ظاهراً او به زبان لاتین تسلط نداشت و در تصحیح فنون از شاگردانش «اوتو» (OTO) کمک مىگرفت. مهمترین آثار ترجمهاى او بخش بزرگى از کتاب الطبّ الملکى نوشته على بن عباس اهوازى، کتاب زادالمسافر ابن جزّار و رساله چشم پزشکى از حنین بن اسحاق بود. او هم چنین کتاب کامل الصناعه على بن عباس اهوازى را که به لاتین به نام ـ Liber Regius ـ شهرت یافت ترجمه کرد. ترجمه کتاب الطبالملکى هم که نخستین کتاب طب عمومى ترجمه شده بود، گشایشى در علوم پزشکى اروپا بود.(66)
ترجمه کتابهاى بسیارى از دانشمندان یونانى و مسلمان به کنستانتین نسبت داده شده است و شمار دقیق آنها معلوم نیست. پیشتر تصور مىشد که در بین آثار کنستانتین نسخههایى از تألیفات خود او نیز وجود دارد. این تصور ناشى از آن بود که او بیشتر ترجمههاى خود را بدون ذکر نام مؤلف کتاب و حذف تمام نامهاى عربى (و آنچه احتمال داشت هویت کار او را مشخص سازد) از متن کتابها یا حتى با قرار دادن نام خود به جاى نام مؤلف ارایه کرده بود. او فقط برخى نوشتههاى بقراط و جالینوس را که ترجمه عربى آنها در آثار حنین بن اسحاق موجود بود، به نام خود معرفى نکرد.(67) این مسأله زمانى آشکار شد که اصل عربى کتابهاى مذکور پیدا شد. «استفان لمباردى» (STEPHANO) و «دیمیتریوس سیسیلى» (DEMETRUS DE SICILIA) نخستین کسانى بودند که پى بردند او کتاب شفاء العیون حنین بن اسحاق را تحت نام DE OCLIS و کتاب زادالمسافر «ابن جزّار» را با عنوان VITICUMبه خود نسبت داده است. پس از چندى معلوم شد که او کتابهایى از «اسحاق اورانیوس» را نیز به خود نسبت داده و کتاب جرّاحى او همان ترجمه کتاب على بن عباس اهوازى و کتاب شیمى او متعلق به محمد بن زکریاى رازى است!(68)
آدلارد باثى (ADLARD OF BOCE)
او احتمالاً در 1070 میلادى به دنیا آمد و مدتى در نورماندى و فرانسه به سر برد و بین سالهاى 1104 تا 1107 م به سالرنو عزیمت کرد. مدتى نیز در سیسیل اقامت داشت و در سفرى که به شرق داشت، مدتى در انطاکیه و طرسوس اقامت کرد. مهمترین و ممتازترین کارهاى او، آثار عربى ترجمه شده در زمینه ریاضیات است؛ مانند تصحیح مسلمه مجریطى و زیج خوارزمى که شامل جداول سینوسها و تانژانتها است. از طریق همین کتاب بود که دانش مثلثات اسلامى به اروپا راه یافت. کتاب دیگر، ترجمه مقدمات حساب خوارزمى و نیز پانزده مقاله اصولى اقلیدسى از متن عربى آن بود.(69)
استفان انطاکى (STEPHANO DE PIZEA)
استفان در شهر پیزاى ایتالیا به دنیا آمد و در سالرنو به تحصیل پرداخت و پزشکى حاذق گردید. در حدود 1120 م به انطاکیه سفر کرد و در همین سال ترجمه کتاب الطبالملکى على بن عباس اهوازى را به اتمام رسانید که قسمتهایى از آن قبلاً توسط کنستانتین ترجمه شده بود. اهمیت کار استفان در افزودن واژهنامهاى در انتهاى کتاب بود. او هم چنین نسخهاى از کتاب المأمونى فىالطب را ترجمه کرد؛ جز اینها، او کتابهاى بسیار دیگرى از عربى به لاتین ترجمه کرد.(70)
ناگفته نگذاریم که در حوزه سیسیل مترجمان دیگرى نیز فعالیت داشتهاند که اهمیت کار آنان کمتر از افراد مذکور بوده است. آنچه در این جا درباب نهضت ترجمه متون اسلامى بیان شد، تنها مربوط به دوران آغازین این نهضت در سده یازدهم و اوج فعالیت آن در سده دوازدهم میلادى است. نهضت ترجمه کمابیش تا قرن شانزدهم میلادى ادامه یافت. به خصوص در سدههاى سیزدهم و چهاردهم، ترجمه آثار فلسفى و حکمت در سطح وسیعى آغاز شد. با ظهور صنعت چاپ از قرن پانزدهم به بعد نیز، کتابهاى ترجمه شده دانشمندان مسلمان بارها چاپ و منتشر گردید و به عنوان کتابهاى درسى در دانشگاهها و مراکز علمى اروپا به کار گرفته شد.
پى نوشتها:
1. زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361ش) ج 2، ص 36.
2. طوایفى از اقوام شمال اروپا بودند که در نواحى اسکاندیناوى و دانمارک سکونت داشتند. همزمان با تقسیم امپراتورى روم به نواحى جنوبى و مرکز اروپا مهاجرت کردند و مجاور مرزهاى امپراتورى روم اقامت کردند و به هنگام ضعف امپراتورى روم غربى به تاخت و تاز در قلمرو آن پرداختند و سرانجام با غلبه بر سایر طوایف مهاجم شمالى جایگزین رومیان در اروپاى غربى و مرکزى شدند. ر.ک: هانرى لوکاس، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم، (تهران، انتشارات کیهان، 1376 ش) ج 1، ص 316 ـ 317.
3. ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، چاپ اول، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351ش) ج 2، ص 820 ـ ر.ک: زایگرد هونکه، فرهنگ اسلام در اروپا، ص 30.
4. اسکولاستیک در لغت به معناى «مدرسهاى» و یا «متعلق به مدرسه قرون وسطى» است و در اصطلاح شاخهاى از فلسفه و حکمت الهى بود که در قرون وسطى در مدارس و دیرهاى وابسته به کلیسا تدریس مىشد.
5. ادوارد سعید، شرقشناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، چاپ اول، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش)، ص 103.
6. همان، ص 129.
7. SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940, P: 97.
8. هونکه، همان، ص 49 و 42.
9. همان، ص 51.
10. شهرى در شمال غرب اسپانیا است که آرامگاه قدیس یعقوب مرسل در آن است و زایران مسیحى براى زیارت بدانجا مىرفتند. مسلمانان این شهر را «شَنْت یاقب» مىخواندند.
11. جرج سارتون مقدمهاى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، چاپ اول، (تهران، وزارت علوم و آموزش عالى، 1357ش) ج 2، ص 1044.
12. همان، ص 1046.
13. حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش) ج 2، ص 48.
14. عزالدین علىابنالاثیر، الکامل فىالتاریخ، چاپ اول، (بیروت، دار صادر، 1386ش) ج10، ص142 و 234.
15. احمد عزیز، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، چاپ اول، (تهران، انتشارت علمى و فرهنگى، 1362ش) ص 81.
16. ویلیام دامپىیر، تاریخ علم، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ اول (تهران، انتشارات سمت، 1371ش)، ص107.
17. همان.
18. سارتون، پیشین، ج 2، ص 1168.
19. همان، ص 1167. در شرح حال ابراهیم بن برحیه و ابن میمون و ابراهیم بن عزرا.
20. ابوالقاسم خلف بن عباس زهراوى (م 427 ه) طبیب اندلسى به شهر الزهراء منسوب است. او صاحب تألیفات چندى در طب است که مهمترین آنها التصریف لمن عجز عن التألیف در باب جراحى است.
21. سارتون، پیشین، ص 1094.
22. آلدو میه لى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه آزاد، چاپ اول (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1371ش) ص 484.
23. همان.
24. سارتون، پیشین، ص 1094.
25. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
26. همان.
27. سارتون، پیشین، ص 1094.
28. هونکه، پیشین، ج 2، ص 187.
29. سارتون، پیشین، ص 1095.
30. همان.
31. سارتون، پیشین، ص 1244.
32. همان، ص 1183.
33. همان.
34. همان، ص 1191.
35. همان، ص 1190 و 1300.
36. همان، 1459.
37. محمد بن عمر ابن قوطیه، تاریخ افتتاح الاندلس، چاپ اول، (بیروت، مؤسسة المعارف، 1415 ه) ص88 ـ 90.
38. ابن الاثیر، پیشین، ج 6، ص 296.
39. همان، ص 324.
40. محمد عبداللّه عنان، تاریخ دولتهاى اسلامى در اندلس، ترجمه آیتى، چاپ اول، (تهران، انتشارات کیهان، 1368ش)، ج 5.
41. همان.
42. على امیر، اسلام در غرب، چاپ اول (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) ص 316.
43. همان، ص 341.
44. میه لى، پیشین، ص 508.
45. همان.
46. حسین کامل، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، چاپ اول، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385 ه) ص 265.
47. سارتون، پیشین، ص 1248.
48. میه لى، پیشین، ص 513.
49. سارتون، پیشین، ص 1165 ـ میه لى، پیشین، ص 513.
50. سارتون، پیشین، ص 1253.
51. همان.
52. میه لى، پیشین، ص 514.
53. همان، ص 512.
54. سارتون، پیشین، ص 1254.
55. همان، ص 1463.
56. همان، ص 1464.
57. همان، ص 1465.
58. همان، ص 1265.
59. میه لى، پیشین، ص 518.
60. ابراهیم حسن، پیشین، ص 192.
61. عزیز احمد، پیشین، ص 88.
62. همان، ص 20 ـ 30.
63. میه لى، پیشین، ص 493.
64. هونکه، پیشین، ص 480.
65. میه لى، پیشین، ص 485.
66. کامل حسین، پیشین، ص 263.
67. هونکه، پیشین، ص 160.
68. همان.
69. سارتون، پیشین، ص 1244.
70. میه لى، پیشین، ص 491.
منابع
ـ ابراهیم حسن، حسن، تاریخ اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، انتشارات جاویدان، 1362ش).
ـ ابن الاثیر، عزالدین على، الکامل فى التاریخ، ، (بیروت، دار صادر، 1386 ه).
ـ ابن قوطیه، محمد بن عمر، تاریخ افتتاح الاندلس، (بیروت، مؤسسه المعارف، 1415 ه) .
ـ امیر، على، اسلام در غرب، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1371 ش) .
ـ توین بى، آرنولد، تاریخ تمدن، ترجمه یعقوب آژند، (تهران، انتشارات اساطیر بىتا).
ـ دامپى یر، ویلیام، تاریخ علم، ترجمه آذرنگى، (تهران، انتشارات سمت، 1371 ش).
ـ سارتون، جرج، مقدمهاى بر تاریخ علم، ترجمه صدرى افشار، (تهران، وزارت علوم و آموزشعالى، 1357 ش).
ـ سعید، ادوارد، شرقشناسى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1371ش).
ـ عزیز، احمد، تاریخ سیسیل، ترجمه لطفى، (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى،1362 ش).
ـ عنان، محمد عبداللّه، تاریخ دولتهاى اسلامى در اندلس، ترجمه عبدالمحمد آیتى، (تهران، انتشارات کیهان، 1368 ش).
ـ کامل، حسین، اثر العرب و الاسلام فى النهضة الاروبیه، (بغداد، وزارة الثقافیة، 1385ه) .
ـ گیبون، ادوارد، انحطاط و سقوط امپراتورى روم، ترجمه فرنگیس شادمان، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351 ش).
ـ لوکاس، هانرى، تاریخ تمدن، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ چهارم (تهران، انتشارات کیهان، 1376ش).
ـ میه لى، آلدو، علوم اسلامى و نقش آن در تحول جهان، ترجمه اسداللّه آزاد، (مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، 1371 ش).
ـ هونکه، زایگرد، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه عبدالرحیم گواهى، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1361 ش).
_ SURDEL, BERNARD, ISLAMIC SURVEY IN MEIDLLE CENTURY, LONDON, 1940.