تاریخ نگاران و رویداد قادسیه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
رویداد قادسیه، سرنوشت مسلمانان و ایرانیان را تغییر داد . مسلمین با فتح ایران ساسانى در پایان بخشیدن به دوران شاهنشاهى کهنسال ساسانى، وارث تمدن و فرهنگى غنى و بىسابقه گردیدند، قادسیه در عین حال نقطه بر خورد فرهنگ اسلامى با تمدن ایرانى بود . اما این رخداد با وجود تاثیر غیرقابل تردیدش دچار هیجانهاى تاریخى است که در مورد آن دو دلیل را مىتوان ارائه داد:
1- روایات تاریخى از مکاتب متفاوت به گوش مىرسد که علاقمند است واقعیات را بزرگتر جلوه داده و یا جهات خاصى به آن بخشد .
2- فاصله مورخان با اصل رویداد قادسیه است که با وجود تعدد منابع شفاهى مورخ را در گزینش دچار تردید نموده و حاصل آن تنوعى است که در نگاه به حادثه وجود دارد . مقاله حاضر سعى دارد بررسى تازهترى را نشان دهد .
دیدگاهها
طبق نظریات متناقض و دیدگاههاى متفاوت نویسندگان اسلامى، با نبرد قادسیه، تاریخ ایران با یک رخداد جدى و تعیین کننده که سرنوشتسیاسى، اعتقادى و اجتماعى آن را تغییر مىدهد روبهرو مىشود .
آن چه پیش از نبرد قادسیه در برخورد نظامى نیروهاى اسلام با دولتساسانى پدید مىآید با اصل رخداد ارتباطى تنگاتنگ دارد، اما با نگاه تاریخى به آن، این نتیجه حاصل مىشود که اساس موضوع دچار پیچیدگى و بحرانهاى تاریخى بوده و به رغم نتیجه قطعى و عمیق آن، به لحاظ تاریخى فاقد ویژگىهاى یک رخداد مشخص در ذهنیت محقق تاریخ مىباشد . دو سوى واقعه - چه از طرف مسلمین و چه ایرانیان - پوشیده از راز و رمز، ابهام، اسطورهسازى، معجزههاى پیاپى در طرف غالب و پیشگویىهاى یاس آور و دل نگرانىهاى وهمانگیز در جبهه مغلوب مىباشد .
با توجه به یکسونگرى تاریخى در این رخداد - که عمدة به دست نویسندگان اسلامى نگاشته شده است - و سکوت اضطرارى طرف مغلوب، پیروزى معجزه آسا جلوهگر مىشود و این بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسى، اجتماعى و دشوارىهاى دوران پایانى حکومتساسانى است .
در واقع، در نیمه اول قرن هفتم هجرى ما با دو پدیده عظیم تاریخى در آسیاى غربى مواجه هستیم . در جبهه غربى نیروهاى پرتوان و معتقد که با رهبرى مردمى توانمند و با اراده، از بند جهالت اجتماعى و اسارت اعتقادى نجات یافته بودند، در برابر بخش شرقى موقعیتخویش، یعنى ایران ساسانى، که یک دولت اسیر تباهى و فساد، با ملتى دردمند و ناامید و افسرده بود قرار گرفتند .
در چنین شرایطى بود که نیروهاى پراکنده اسلام به سرپرستى خالدبن ولید، در ساحل غربى فرات پیشروى خود را به سمت جنوب شروع کردند . (1)
پیش از این تاریخ، ساسانیان با نبرد ذوقار (حدود 604 تا 610م) دولت هم پیمان عرب حیره را که قرنها مدافع سرسخت ایرانیان در جنوب بودند از دست داده بودند . (2) وضع نابسامان دربار شاهنشاهى ساسانى نیز پس از مرگ خسرو پرویز (628م) امکان بازسازى، انسجام و هماهنگى تازهاى را نداشت، زیرا نیرویى مقتدر سرتاسر مرزهاى جنوبى را تهدید مىکرد . پیش از این هم ایرانیان با مشکلاتى از این دستبرخورد کرده بودند ولى این بار وضع متفاوت به نظر مىرسید; نیروى صحرا با توانى کم نظیر که از غلیان ایدئولوژیک سرچشمه مىگرفت در برابر دولتى ضعیف و داراى اعتقادى کم رنگ و ملتى متفرق و بدون پشتوانه قرار گرفته بود . نبرد قادسیه در راه بود و نتایج آن هم به لحاظ تاریخى روشن بود . قادسیه بىشک رخدادى مهم و تعیین کننده در برخورد سرنوشتساز سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایرانیان با مسلمین بود . این رویداد از چند جهت قابل بررسى است:
نخست آن که: با این پیروزى، پایتختشاهنشاهى ساسانى سقوط نمود و اعراب مسلمان براى اولین بار پیروزمندانه بر این شهر به ظاهر تسخیرناپذیر تسلط پیدا کردند . البته پیش از آن هم اعراب در حمایت از نظام ساسانى قدم نهاده بودند . به علاوه، کمى قبل از نبرد قادسیه - حدود سالهاى 611- 604 میلادى - گروهى از قبایل جنوب فرات در ذوقار با بخشى از ارتش ساسانى در زمان خسرو پرویز - 628- 590م به نبرد برخاسته پیروز گردیدند . (3) این پیروزى درخاطرات اعراب (ایام العرب) بهشکلى آرمانى، آینده غلبه و تصرفشهر رؤیایى رابهتصویرمىکشید .
نکته دیگر آن بود که این بار اعراب - نه به شکل اتحاد قبایلى کوچک - بلکه به صورت قدرتى متشکل، منسجم و آرمانگرا نه تنها قصد تصرف تیسفون، بلکه قصد سرنگون ساختن نظام ساسانى و یا به تمکین واداشتن آن را داشته و سرزمین وسیع ایران را گذرگاهى براى دستیابى به شرق دور مىدانستند . (4) کمى پیش از رخداد قادسیه، امپراطورى روم شرقى بر اثر ستم کارى قیصر - (602- 601م) - و بر اثر هرج و مرجى که به علتسقوط او و جلوس هراکلیوس (××× به تختسلطنتبه وجود آمده بود، چنان ضعیف شده بود که نتوانست در مقابل حمله سختخسرو پرویز، شاهنشاه ایران، به ایالات جنوبى امپراطورى مقاومت نماید; اما هراکلیوس با تلاشى اعجابآور در جمعآورى نیرو و کوشش در براندازى تضادهاى عقیدتى بین فرق مختلف مسیحى، توانست امپراطورى خود را حفظ نموده و طى جنگهاى دشوارى ارتش ایران را از تمام متصرفات غربى و شمالى رانده و او را تا قلب امپراطورى ساسانى یعنى تا قصر تیسفون واقع در کناره دجله تعقیب نماید و به این ترتیب، صلحى را که به بهاى مرگ خسروپرویز (29 فوریه 628م) تمام شد بر شیرویه فرزند خسرو تحمیل نماید . با این حال، دولت روم شرقى با این که در برابر ایرانیان به پیروزى رسیده بود، اما نتوانستسلطه کاملى بر این سرزمین داشته باشد .
بدین ترتیب، با انحطاط دولتساسانى و تضعیف امپراطورى روم، مقدمه شکلگیرى نیروى سومى در منطقه غرب آسیا فراهم آمد . این نیرو دولت اسلامى مدینه بود که پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در دو جهت - هم به سوى شمال و هم به سوى شرق - اقدام به عملیات نظامى مىنمود . هدف این حملات، ایجاد تغییرات در اراضى شبه جزیره عربستان یا دستیابى به راه تجارى و یا حتى حرص غارتگرى روحى عرب - گرچه در این حملات تا حدودى دخالت داشت - نبود، بلکه محرک واقعى این تهاجمات برق آسا و توقفناپذیر، دین جدید و اعتقادات تازهاى بود که پیامبر اسلام (ص) به آنان ارزانى بخشیده بود و امروز جاى تردید نیست که محرک اعراب در گشایش کشورها، دین یکتاپرستى و گسترش آن به سوى مرزهاى خارج عربستان بوده است . (5)
پیروزى قبایل عرب بر ارتش ساسانى در ذوقار و نخستین آزمایش قدرت در مقابل دشمنى نیرومند، بادیهنشینان را در مورد قدرت سپاه ساسانى به تردید افکنده و اطمینان آنها را در تکیه بر نیروى خویش استوار ساخت; «در واقع این کامیابى همچون آستانهاى تلقى گردید که پیروزىهاى آینده اعراب را برابر ایرانیان ارزیابى مىکرد» . (6)
پس از پیروزى درخشان نیروهاى اسلام، دولتساسانى هرچند در جبهههاى جلولا و نهاوند مقاومتى از خود نشان داد، (7) اما این مقاومت از سوى بخش اشرافى و فرادست نظام ساسانى بود که در واقع براى منافع خویش مىجنگیدند نه بقاى ملک . به گفته مورخان، مقاومتبرجسته و قابل ملاحظه دیگرى در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد و مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت ننمودند و یا با اندک مقاومتى تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار گردیدند . (8)
کمى بعد از این وقایع، نوبت عقب راندن بقایاى نظام ساسانى و آخرین شاه آن، یزدگرد سوم - 652- 632م برابر با 31- 11ه - از نهاوند تا مرو و تسلط بر قدرت تقریبا دست نخورده ساسانى توسط مسلمین گردید . (9)
تحقیقى پیرامون منابع در ارتباط با نبرد قادسیه
در رابطه با تشخیص شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت در تحولات این نبرد روبهرو هستیم .
جناح اول، مورخان عربگرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران اسلام مىدانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفکرى هستند .
جناح دوم، مورخان ایرانگرا هستند که سعى داشتهاند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شکستساسانیان را یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفکرى مىباشد . برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشتهاند . طبرى از جمله این افراد مىباشد، گرچه بىگمان او تابع مورخانى بوده است که منابع خویش را از اخبار کسب مىنمودند . (10)
در این میان، بعضى از مورخان غربى بر این عقیدهاند که اصولا از آغاز نخستین تهاجمات مسلمانان علیه ایران ساسانى، نقشه و طرحى براى کشورگشایى در میان نبوده است، بلکه پیشرفتهاى قبایل بنى بکر در سواد و هم زمان بودن آنها با پیروزىهاى خالدبن ولید در رهبرى اهل الایام علیه اهل الرده و نزدیک بودن محل تهاجمات خالد علیه اهل الرده در یمامه و مثنىبن حارثه در سواد، دولت مدینه را به فکر استفاده از موقعیت مناسبى که فراهم شده بود افکند . طرح حمله به عراق و تسخیر آن، در مدینه و در زمان ابوبکر به تصویب رسید و در زمان عمر به اجرا درآمد . از بین مورخان غربى، ادوارد مایر، ریچار فراى، کریستن سن و ویل دورانت از طرفداران چنین نظریهاى هستند . به نوشته کریستن سن: «اعراب بادیهنشین که روح غارتگرى را با تعصب دینى آمیخته بودند به فرمان عمر روى به ایران نهادند» . (11)
انتخاب فرمانده سپاه اسلام در نبرد قادسیه
در آغاز، عمربن خطاب خود تصمیم گرفت فرماندهى سپاه اسلام را بر عهده گیرد، اما پس از رایزنى با اصحاب رسول خدا (ص) از این کار منصرف شده و علىبن ابىطالب (ع) را به سمت فرماندهى انتخاب نمود، ولى على (ع) از قبول آن خوددارى نمود (12) و سعد بن ابى وقاص را براى این مسؤولیت پیشنهاد نمود که مورد پذیرش عمر قرار گرفت . (13) برخى اعتقاد دارند على (ع) راى به ماندن عمر داد و صلاح ندید خلیفه از مدینه خارج شود . (14) بعضى از مورخین، نام پیشنهاد دهنده را عبدالرحمنبن عوف ذکر نمودهاند . (15)
در رابطه با آمار سپاه اسلام در نبرد قادسیه روایات متفاوتى وجود دارد . برخى از روایات، شمار سپاه سعد به هنگام خروج از مدینه و عزیمتبه سوى عراق را 3000 نفر عنوان کردهاند که با تعدادى که در مسیر حرکتبه آن افزوده شد بالغ بر 5600 نفر گردید; در حالى که نیروى ایرانیان در نبرد قادسیه 60000 نفر برآورد شده است . (16) در برآورد دیگرى، نیروى اسلام را حدود 100000 نفر در برابر 120000 نفر نیروى ایرانى ذکر کردهاند . (17) گروهى دیگر، شمار مسلمین را 80000 تن نوشتهاند که در حین نبرد تعداد 6000 تن نیز از جبهه سوریه بر این تعداد افزوده شد . (18) طبرى در یک روایت، شمار ایرانیان شرکت کننده در نبرد قادسیه را 200000 تن ذکر کرده است . (19) ابناعثم، شمار نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه را 120000 تن آورده و تعداد مسلمین را با نیروهایى که عمر در جواب درخواستسعدبن وقاص براى او اعزام نمود (20) رقمى در حدود 60000 تن ذکر کرده است . بنا به نوشته ابناعثم در نبرد قادسیه: «نیروى مسلمین نصف تعداد ایرانیان بوده است» . (21)
مورخى دیگر تعداد سپاهیان اسلام در نبرد قادسیه را 22000 مرد گزارش نموده است . (22) اشپولر به نقل از سبئوس - مورخ ارمنى - مىنویسد: «تعداد سپاه ایران در قادسیه بیش از 80000 تن بوده است» . (23) آمار و ارقام متفاوت موجود در برآورد نیروها، برحسب روایات مختلف و نظرات متفاوت راویان و دیدگاههاى خاص آنان نسبتبه نبرد سرنوشتساز قادسیه بیان گردیده است .
گروهى براى بزرگ جلوه دادن نبرد و پیروزى بر ایرانیان و برخى دیگر براى کاستن از بار خفت این شکست، به جاى برخورد با واقعیتها، به ذهن گرایى پرداختهاند . بعضى از مورخان اخیر سعى نمودهاند از میان انبوه اطلاعات متفاوت، رخداد قادسیه را واقعبینانه بررسى نمایند، چنان که شمار مسلمانان را 24700 تن (24) گزارش نمودهاند . تنى چند از مورخان متاخر و متقدم نیز بر آمار 30000 نفر توافق دارند . (25) از میان مورخان غربى، فراى اعتقاد دارد که در ذکر نابرابرى نیروهاى دو حریف مبالغه شده است و اضافه مىکند: «شمار سپاه ایرانیان ظاهرا بیشتر از مسلمین بوده است ولى نه چندان بسیار . شمار سپاه دو طرف بیش از 25000 تن نبوده است . . .» . (26)
اشپولر نیز شمار سپاه مسلمین در نبرد قادسیه را 20000 تن ذکر مىنماید . (27) آنچه از همه روایات متقدمین و تحقیقات متاخرین بر مىآید این است که تعداد نیروهاى سپاه ایران در نبرد قادسیه بیشتر از تعداد مسلمین بوده است; ولى این اختلاف نباید آن قدر زیاد باشد که تصور جنگى نابرابر را در ذهن پدیدار سازد .
ترکیب نیروهاى اسلام در نبرد قادسیه
طرح ایجاد یک حکومت اسلامى در عربستان، در زمان حیات پیامبر (ص) شکل گرفت (28) و ابوبکر با سرکوب شدید رده (29) و سایر مخالفان آن را ادامه داد و عمر به آن مفهومى مستقل بخشید . سیر مطالعه تاریخ فتوح اسلامى در عراق و ایران در زمان خلافت عمربن خطاب (23- 13ه) بیانگر این واقعیت است که عمر ترجیح مىداد فرماندهان فتوح از قریش باشند، ولى در مورد نیروهاى اسلام علاقه خلیفه به نیروهاى ترکیبى و متشکل از قبایل مختلف عرب جلب مىگردید .
روایات سیفبن عمر تمیمى، پیروزى در نبرد قادسیه را به صورتى نشان مىدهد که گویى این پیروزى به اعراب بادیهنشین تعلق داشته است . در روایات سیف از قبایل بنىبکر صحبتى به میان نیامده و سرداران غیر مسلمان بسیار مدح شدهاند .
واقعیت این است که سپاهى که به فرماندهى سعد از مدینه خارج شد، در درون دنیاى قبیلهاى شکل گرفته و به حرکت درآمده بود . تکیه آنها بیشتر به وفاداران به اسلام بود تا نیروهاى دیگر . (30) این نیروها - بر عکس جبهههاى سوریه که در آن فرزندان صحابه بزرگ حضور داشتند - بیشتر از انصار بودند تا قریش . راى عمر بر این بود که بهترین اعراب، شامل قهرمانان، سخنوران، و شاعران، در برابر ایرانیان قرار گیرند . او مىخواست در نبرد تعیین کننده آینده با ایرانیان، عمدهترین عامل بر مبانى اسلامى پایهریزى شود; از این رو رهبران گروهها را از مسلمانان با سابقه و یا کسانى که در اسلام اعتبار بیشترى داشتند برگزید . (31) رؤساى قبایل زیر نظر پرچمداران و فرماندهان سپاه اسلام قرار گرفتند; گویى هنوز به وفادارى آنان اطمینان نبود . حضور رهبران ارتداد - که اینک مسلمان شده بودند در نبرد قادسیه از ابداعات عمر بود . ابوبکر در جنگها از آنان کمک نمىگرفت، ولى عمر آنان را به جنگ فرستاد و «هیچ کدامشان را به کارى نگماشت» ; (32) گویى نبرد قادسیه موقعیتى بود تا بدین وسیله مرتدین خود را بازخرید کنند و یا «بوته آزمایشى بود براى اتحاد همه گروهها» . (33)
در شراف - ستاد عملیات نظامى سعد پیش از حضور در قادسیه - رهبران مرتدین نظیر اشعثبن قیس، طلیحةبن خویلد، عمروبن معدى کرب، قبایل خود را رهبرى مىکردند، «اما به آنها کارى واگذار نشد» . (34)
بنا به روایتسیف، حضور مردان نامدار چون: عمروبن معدى کرب، طلیعة قیسبن هبیره، و مردان اندیشه چون: مغیرةبن شعبه، حذیفه، عاصم، و شاعرانى چون: شماخ، حطیه اوسنبن مغرا و عبدبن الطبیب، در نبردگاه قادسیه باعث تقویت روحیه نیروها مىگردید . (35)
طرح عمر براى شاخص نمودن نیروى قادسیه که مىبایست تکلیف سلطنت و قدرت را در ایران یکسره سازد بسیار وسیعتر از آن چه به نظر مىرسد بوده است . عمر دستور داد در گروه قادسیه هفتاد و چند نفر از جنگاوران بدر، سیصد و ده تن از کسانى که صحبت پیامبر (ص) را - تا زمان بیعت رضوان - شنیده بودند، سیصد تن از کسانى که در فتح مکه حضور داشتند و هفتصدتن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) شرکت نمایند . (36) وى اصرار داشت نیروى اسلام را در همه عربستان و در مقابل چشم بزرگان عرب به نمایش بگذارد . کمترین نتیجهاى که از این آزمایش واقعى گرفته مىشد این بود که قدرت تحرک را از جریانهاى شبه نظامى رده در آینده سلب مىنمود; مدینه به قدرتى واقعى و تعیین کننده تبدیل مىگردید; عربستان تحت لواى اسلام با وحدت خویش جستجوگر منابع انسانى و جغرافیایى تازهاى براى ارائه دین خدا مىگردید و قبایل مسیحى سواحل فرات قدرت اسلام را درک مىنمودند . (37) بىگمان آن چه پیش آمد خارج از تصور عمر و طراحان سیاست نظامى مدینه بود . نتایج غیر قابل تصور و پیروزى مسلمین در قادسیه که شکست و اضملال دولتساسانى را به همراه داشت آن چنان غیر مترقبه بود که تاثیر آن در سیاست داخلى مدینه منجر به تغییرات سیاسى شگرف در آینده گردید . (38)
انتخاب یزدگرد به شاهى
طبرى، مسکویه رازى و دینورى در نحوه انتخاب یزدگرد به شاهى مطالب تقریبا یکسانى بیان نمودهاند و مسعودى و بلاذرى با این که از مشورت عمربن خطاب با صحابه - پس از شنیدن خبر پادشاهى یزدگرد - صحبت نمودهاند، (39) اما در رابطه با نحوه انتخاب یزدگرد اظهار نظر مشخصى ننمودهاند . (40) این موضوع، گزارشهایى که در باب متمرکز شدن نیروهاى ایرانى به مدینه رسیده بود را تایید مىکند . (41) این گزارشها نشان مىدهد که ایرانیان از نبردهاى کوچک موضعى که به طور عمده به شکست آنها منجر شده بود خسته شده و در صدد چارهجویى برآمده بودند .
تاملى در سیر تاریخ ساسانى نشان مىدهد که هرگاه در راس قدرت مرکزى فردى نیرومند و صاحب اراده قرار مىگرفت دولت مقتدرى را به وجود مىآورد واینک ایرانیان در جستجوى چنین پایگاهى بودند . (42)
به نظر برخى از نویسندگان اسلامى، بزرگان ایرانى، در بین زنان خسرو پرویز به جستوجو پرداختند تا اگر پس از قتل عام خاندان قباد دوم، ملقب به شیرویه (633- 632م)، فرزند ذکورى از او باقى مانده است، او را بیابند . آنان سرانجام، یزدگرد فرزند شهریاربن خسرو [پرویز] را یافتند و او را که جوانى 21 ساله بود به سلطنت گماردند (43) و همه متفق القول شدند تا براى آخرین بار از یک حکومت مرکزى مقتدر که در راس آن شاهى انتصابى قرار داشت اطاعت نمایند . (44) سران قوم چون رستم فرخزادان و فیروزان [ایران اسپاهبذان] در اطاعت و اعانت او پیشى گرفتند و سپاهیانى براى استقرار در پادگانها و مرزهاى حیره، انبار، ابله و دیگر نقاطى که در عصر خسروپرویز سنگرى در برابر اعراب به شمار مىآمد آماده نمودند . (45)
در مورد چگونگى گزینش یزدگرد به شاهى، قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این که: فیروزان و رستم به پوران [پوراندخت] دختر کسرى پیشنهاد نمودند تا نام همه زنان و محارم خسروپرویز را بنویسند و در بین آنها جستوجو کرده و فرزند ذکورى را براى سلطنتبیابند . (46) جالب این است که آنها از پوراندخت که طبق نظر نویسندگان اسلامى، بر سریر سلطنت تکیه زده است، مىخواهند تا فردى را انتخاب و یا جستوجو کند که به جاى او بر تختساسانى بنشیند و این در حالى است که پس از یافتن یزدگرد دیگر ذکرى از پوراندخت نمىرود و به نظر مىرسد بزرگان ایرانى براى یک دفاع جدى هم پیمان شده و با براندازى پوراندختساختار تازهاى را در سیاست پدید آوردند . (47) ولى به عقیده دینورى «بزرگان ایرانى چون دیدند عرب از همه سو بر آنان پیروز مىشوند با یکدیگر گفتوگو کردند و به این نتیجه رسیدند که گرفتارى آنها از آن است که زنان بر ایشان حکومت مىکنند و سپس بر یزدگرد پسر شهریاربن خسرو گرد آمدند که جوانى 16 ساله بود و او را بر خود پادشاه کردند و آن گاه اینان با گروهى که بر پاشاهى آذرمیدرخت اصرار مىکردند جنگیدند و آنها را شکست داده و آذرمیدختخلع گردید و یزدگرد شاه شد» . (48)
همانطور که ملاحظه گردید، در میان مطالب فوق، هم در مورد سن یزدگرد که او را 8، 21 و 16 ساله نوشتهاند و هم در مورد پوراندخت و آذرمیدخت که به نوشته نویسندگان اسلامى، قبل از یزدگرد، شاه ایران، مىزیستند اختلاف نظر وجود دارد . به روایت ثعالبى: «پس از پوران دخت که فقط 8 ماه سلطنت نمود کودکى را به نام فرخزاد انتخاب و او را به تختسلطنت نشاندند و این کودک که به علتخردسالى از کشتار شیرویه سالم مانده بود در پارس به سر مىبرد و او برادر پوراندختبه شمار مىآمد اما سلطنت او هم دوامى نیافت» . (49) یعقوبى دوران سلطنت پوراندخت را قبل از یزدگر ذکر مىکند . روایات، حکومتیزدگرد را بین سالهاى 652- 632م ذکر نمودهاند و این موضوع نشان مىدهد که دوران سلطنت وى چندان روشن نیست .
همان گونه که ذکر شد، مورخان بزرگ اسلامى چون طبرى، ثعالبى و دینورى در مورد سلطنت پوراندخت، آذرمیدخت و حتى سال شروع سلطنت و سن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانى دچار تناقض گویى هستند . در واقع، آن چه به نوشتههاى مورخان اسلامى در مورد چنین اختلافاتى تصویرى مبهم و تا حدودى نادرست داده است تقویم مشهور به یزدگردى است که با جلوس یزدگرد در سال یازدهم هجرى آغاز مىشود و نام خود را هم از این پادشاه دارد و حال آن که اکثر روایات، جلوس او را پس از این سال دانستهاند و اگر این تقویم نادیده گرفته شود، تاریخ شروع سلطنت، عمر یزدگرد و مرگ او در مسیر طبیعىترى قرار خواهد گرفت . (50)
نتایج رخداد قادسیه (51)
در نبرد قادسیه ارتش ساسانى امتحان خود را در برابر سپاه اسلام پس داد . فرمانروایان ساسانى که به شکلى موروثى حکومت مىنمودند بیشتر به منافع خویش مىاندیشیدند تا مصالح دولت و ملت و این وضع به نحوى شگفتآور، همان حالت اسکندر و ایران را در زمان آخرین شهریاران هخامنشى و تسلط شهربانان تداعى مىکند . پس از نبرد قادسیه، شاهنشاهى ساسانى تجزیه شد و به شکل مجموعه ممالک کوچکى درآمد که «مورخان عرب شخصا نام آنها را ذکر مىکنند» . (52) اگر حمله مسلمانان به ایران و چیرگى آنان و مذهب اسلام در ایران را چنان که سزاست محورى بنگریم که از آن پس تحول کیفى مهمى در نظام اجتماعى جامعه ایران روى مىدهد، در آن صورت تقسیم تاریخ کشور ایران به دوران پیش و پس از اسلام تقسیمى بیهوده تلقى نخواهد شد .
دوران آریایى پیش از اسلام یکهزار و پانصد سال طول کشیده بود . اعراب از همان آغاز قدرت یافتن اسلام، با سپاهیان شاهنشاهى ساسانى وارد درگیرىهایى شدند که برخى از آنها مانند نبرد ذوقار (ح 610- 604م) در سرنوشتسیاسى آینده عرب و ایران نقش بسیار مهمى را ایفا نمود . این جنگ در دوران خسروپرویز رخ داد و پیامبر (ص) درباره آن فرموده است: «این نخستین بار بود که عرب از عجم انتقام گرفت و به وسیله من برآنها پیروزى یافت» . (53) این نبردها در زمان خلافت عمربن خطاب به اوج خود رسید و از حالت موضعى خارج شد . پس از نبرد قادسیه که در آن «گندشهشاه» به فرماندهى رستم فرخزاد شکستخورد، نبرد نهاوند (54) (فتح الفتوح) پیش آمد که منجر به واژگونى سلطنتساسانى شد و جامعه ایرانى دچار دگرگونى عمیق گردید . مبارزه مسلمین براى تصرف ایران در مجموع بیستسال طول کشید و در این میان چند عامل در پیروزى آنان نقش داشت:
1- نظام دموکراتیک قبیلهاى، مساوات در لباس و رفتار و ظواهر زندگى بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده، در قیاس با نظام اشرافى ساسانى گرچه از جهت محتواى تاریخى عقب بود، ولى از لحاظ جاذبه معنوى و اجتماعى جلوتر از آن قرار داشت، .
2- ایدئولوژى مذهبى، شور و شوق و وحدت معنوى در میان قبایل عرب پدید آمده بود، در حالى که جامعه ایرانى را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدکى، زروانى، عیسوى، یهودى، شمن و غیره از هم مىدرید و ناباورى و تردید بر آن حکمرانى داشت . درباریان و اشراف (زرینه کفش) که بر ایران حکم مىراندند غرق در عیش و نوش و فساد بودند و فاصله آنان و موبدان حامى شان با مردم بسیار بود . مردم از آنان بیزار بوده و نابودى آنان را طلب مىنمودند . (55)
3- جاذبههاى سپاه اسلام و ایدئولوژى مساوات خواهى در جامعه عارى از عدالتساسانى موجب گردید تا برخى از فرماندهان سپاه آن، چون سپاه دیلمى در نبرد شوشتر، داوطلبانه تسلیم سپاه عرب شده و به پشتیبانى از آنها بپردازند، و یا سبب گردید که نیروها آن چنان که مىبایست، فداکارى ننمایند و در آخرین لحظات، اشراف ایرانى به جاى کمک به نجات کشور، به طمع تاج و تختبه جان هم افتاده و امر سقوط را تسریع نمایند .
پس از نبردهاى قادسیه و مداین و جلولا کسى را پرواى مقاومت جدى نبود . بعضى از مرزبانان خود را به کلى از واقعه کنار کشیدند و مستقل ماندند و انسجام نیروها از هم گسیخت (56) و این در حالى بود که یزدگرد سوم متوحشانه به سوى رنوشتخویش (آسیاب مرو) (57) به پیش مىتاخت .
دیدگاههاى طبرى و ابن اعثم
پیروزى قاطع مسلمین در نبرد قادسیه دروازههاى بزرگترین امپراتورى شرق را به روى آنان گشود و سر آغاز گسترش اسلام در سرزمینهاى وسیع متعلق به ایران ساسانى گردید اما در مورد چگونگى پیروزى مسلمین و مقاومت ایرانیان ابهامات زیادى وجود دارد مطالبى که درباره این جنگ نوشته شده است طورى مبالغهآمیز و افسانهاى است که کشف حقیقت را مشکل مىسازد (58) ایرانیان فرماندهى واحدى نداشتند و اعراب هم به صورت قبیله قبیله وارد معرکه جنگ مىشدند . این جنگ در آغاز به صورت یک رشته عملیات مجزا سرانجامى شگفت داشت . ایرانیان شکستسختى خوردند و اعراب هم تلفات سنگینى را متحمل شدند . (59) تیسفون به دنبال قادسیه به دست مسلمین فتح شد . رستم فرخزادان، فرمانده نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه از خطر بزرگى که در نتیجه اتحاد ایدئولوژیک عرب و حمله آنان به ایران متوجه آنان بود آگاهى کامل داشت . (60) او در سمت فرماندهى کل جنگ، در دفع خطر کوششى دلیرانه نمود اما در این راه توفیق نیافت . (61) نبرد قادسیه یک پیام واقعى براى مردم ایران داشت و آن پایان حکومت دیرینه ساسانى بود که اردشیر بابکان آن را بنیاد نهاد و با مرگ یزدگردبن شهریار به انتها رسید . (62)
در میان مورخان اسلامى، طبرى به خاطر شیوههاى خاص تاریخنگارى و دیدگاههاى ویژه خود نسبتبه روابط ایرانیان و اعراب در این مورد مسایل خاصى را بیان مىکند . در حالى که سایر مورخان اسلامى زمان برخورد بین نیروهاى اسلام و ایرانیان را به صراحتبیان نمىکنند، طبرى اعلام مىکند زمان این جنگ چیزى بیش از دو ماه بوده است . (63) همچنین او اعتقاد دارد که خلیفه اسلام، عمربن خطاب، داراى نوعى قداست و قدرت آینده نگرى بوده است .
در هنگام اعزام سپاه به قادسیه، مردم سکون به رهبرى حصینبن نمیر سکونى و معاویةبن حدیج آماده حرکتبه سوى شرق بودند، اما خلیفه [عمر] از آنها روى برگردانید . وقتى از او پرسیدند چرا از این قوم روى گردان هستى، گفت: از آنها تشویش دارم; هیچ قوم عرب بر من نگذشته است که ناخوشایندتر از اینان باشد . بعدها نیز عمر از آنها به بدى یاد مىکرد و مردم از این امر در شگفتبودند و سرانجام بدبینى عمر نسبتبه آنان درست از کار درآمد، «زیرا یکى از آنها به نام سودانبن حمران، عثمانبن عفان رضىالله عنه را کشت و یکى از بستگانش، خالدبن ملجم، علىبن ابىطالب رحمةالله را کشت و جماعت ایشان قاتلان عثمان را پناه دادند» . (64)
در این جا طبرى علاوه بر اقرار به آیندهنگرى عمر، وقایع بین قتل عثمانبن عفان و خلافت على (ع) و وقایع بعدى را به شکلى متفاوت مورد بررسى قرار مىدهد . همچنین، او سعى دارد تا پیروزى قادسیه را پیش از وقوع آن پیشبینى نماید و از قول سعیدبن مرزبان مىنویسد: «عمر مداواگرانى به قادسیه فرستاد و عبدالرحمن ربیعه باهلى را به مقام قضاوت گماشت و او را مسؤول تقسیم غنایم نمود و سلمان پارسى را مامور اکتشاف و پیشتاز قوم و دعوتگر قرار داد» . (65)
جاى هیچ بحثى نیست که آن چه را طبرى به عنوان پیش بینى عمربن خطاب از ایجاد تشکیلات براى یک پیروزى غیر قابل انکار نگاشته است دقیقا همان نکاتى است که بعد از فتح قادسیه پدید آمد . طبرى همچنین، اطلاعات عمر از موقعیت استراتژیکى قادسیه را در نامه او به سعد ابىوقاص منعکس مىنماید . در این نامه عمر به سعد دستور مىدهد که: «با پارسیان در خاک آنها جنگ مکن و میدان جنگ را در نزدیکترین سنگستان به دیار عرب و نزدیکترین صحرا به دیار عجم قرار ده .» (66)
نکته دیگرى که در نگاه طبرى به قادسیه دیده مىشود قداستى است که او براى سپاه قادسیه قایل است . وى مىگوید: در این نبرد آرایش سپاه اسلام براساس نبردهاى دوره پیامبر اکرم (ص) تنظیم شده و فرماندهان عصر پیامبر (ص) در راس سپاه قرار داشتند . و آنان کسانى بودند که همگى در عصر پیامبر (ص) با مشرکان و در عصر ابوبکر با مرتدین جنگیده بودند . (67) بنا به گزارش طبرى، در این نبرد هفتاد و چند تن از جنگاوران بدر و سیصد و ده تن از کسانى که پیامبر (ص) را تا بیعت رضوان و یا جلوتر درک نموده بودند و سیصد تن از آنان که در فتح مکه پیامبر (ص) را همراهى نموده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) از همه قبایل شرکت داشتند . (68) نکته دیگرى که در دیدگاههاى طبرى به قادسیه منعکس است علاقه و توجهى است که نسبتبه مثنىبن حارثه از خود نشان مىدهد، به گونهاى که اظهار تاسف خود را از فرماندهى سعدبن ابىوقاص و جریربن عبدالله بجلى به جاى مثنى پنهان نمىکند . طبرى پیروزى در نبرد قادسیه را یک معجزه مىداند و وقایع اعجاب آورى را از زمان توقف نیروهاى اسلام - کمى قبل از شروع نبرد - نقل مىکند، از جمله این که: زمانى که سعد گروهى را به جستوجوى غذا و خوار و بار به اطراف فرستاده آنان در ایالت میشان در جستوجوى گاو و گوسفند برآمدند، اما همه مردم گریخته بودند و سرانجام مردى را یافتند و از او نشان گاو و گوسفند را گرفتند، اما آن مرد قسم خورد که اطلاعى ندارد ولى او چوپان چهارپایانى بود که آنها را در آن دشت پنهان نموده بود و ناگهان گاوى نعره برآورد که به خدا دروغ مىگوید; اینک مائیم! و آن گاه مسلمین گاوان و گوسفندان را از روى صدایشان یافتند و آنها را به اردوگاه آوردند . (69)
به این ترتیب، طبرى پیروزى قادسیه را امرى از پیش تعیین شده تلقى مىکند و مطالب را بر اساس روایاتى که شنیده است و بدون توجه به صحت و سقم آنها نقل مىکند .
در زمان حکومتحجاجبن یوسف ثقفى والى حکومت امویان در عراق و ایران (95- 75ه) و عامل ولیدبن عبدالملک اموى، این معجزه براى او بازگو گردید . حجاج چند تن از شاهدان واقعه را فراخواند - حداقل 60 سال و حداکثر 80 سال پس از وقوع آن - و از آنها در مورد صحت آن سؤال نمود و همه گفتند: «بلى ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم» . حجاج گفت: «دروغ مىگویید» . گفتند: «اگر تو آن جا بودهاى ما نبودهایم چنین باشد» . حجاج گفت: «راست مىگویید اما دیگر کسان چه مىگفتند؟» گفتند: «این را نشان بشارتى دانستند که از رضاى خدا و شکست دشمن ما خبر مىداد» . (70)
نویسنده دیگرى به نام ابن اعثم کوفى نیز در کتاب خود «الفتوح» از اعجازاتى در زمان وقوع نبرد قادسیه سخن گفته است، از جمله این که: «در آغاز حملات مسلمین به مرزهاى غربى فرات، یزدجرد [یزدگرد] به شکار رفته بود و در عقب گورخرى مىتاخت اما ناگهان گورخر توقف کرد و رو به سوى یزدگرد کرد و به فرمان خدا با او صحبت نمود و گفت: اى یزدگرد به خداى بازگرد و به پیامبر او ایمان آور تا نعمتبر تو باقى بماند و کفران نعمت منماى که دولت تو را زوال آورد . و چون یزدگرد از گورخر این سخن فصیح را شنید بترسید و به مقام خویش بازگشت و متفکر و مردد موبدان را بخواند و سخن گورخر با آنان در میان نهاد . موبدان گفتند: این حالتى غریب و حادثهاى عجیب است گمان ما آن است از این اعراب که بر عراق آمدهاند چیزى عجیب به ظهور آید» . (71)
همچنین، او در جایى دیگر از معجزه دیگرى سخن مىگوید: «پس از کشته شدن رستم در قادسیه، ایرانیان گریختند و به مداین [تیسفون] عقبنشینى نمودند و چون احتمال مقاومت در برابر مسلمین بسیار ضعیف به نظر مىرسید ناچار مجبور به ترک شهر شدند، به ویژه این که یزدگرد خود به این کار راغب بود و علاقمند بود که مقاومتهاى بعدى در برابر لشکر اسلام در کوهستان انجام گیرد . لذا ایرانیان قبل از ترک اجبارى شهر، حوضها را پر از آب نمودند و زهر بدان آمیختند و غذاى بسیارى پختند و به زهر آلودند و در ساباطهاى مداین نهادند و سپس پلهاى دجله را بریدند تا مسلمین نتوانند از آن عبور نمایند . مسلمین چون به ساباط مداین رسیدند گرسنه و تشنه بودند . طعامهاى پخته و لذیذ یافتند و حوضهاى پر از آب صاف . به نام خداى سبحان از آن طعام و آب بخوردند و آسایش و فراغتیافتند و هیچ کس را به حکم خداى سبحان زهر زیان نداشت و بر هیچ مسلمان اثر نکرد . (72)
طبرى در جاى دیگر از نوشیدن زهر توسط خالد و آسیب نرسیدن به او سخن گفته است . (73)
منابع
- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج3 .
- احسان، عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348)
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1
- بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346 .)
- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367 .)
- بلاشر، رژى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363)
- جعیط، هشام، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بىنا 1372)
- حصورى، على، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371 .)
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا .)
- دینورى، ابو حنیفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368 .)
- رازى، ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج1 .
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج2 .
- سرتوماس، آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .)
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج5 .
- فراى، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358)
- فراى، ریچارد، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368 .)
- کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى (چاپ چهارم: تهران، نشر ابن سینا، 1351 .)
- کوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .)
- گردیزى، ابوسعید عبدالحى، زین الاخبار، تصحیحعبدالحىحبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363 .)
- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .)
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370 .)
- مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگایران، 1351) ج4 .
- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352)
- نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317 .)
- نیناپیگو، لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سدههاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372 .)
- یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج2 .
پىنوشتها:
×) استادیار دانشگاه اصفهان
phokas (**
Heraklios (***
1. با فتح حیره، کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمین افتاد; ر. ک: برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1، ص 9.
2. رژى بلاشر شکستساسانیان از اعراب در ذوقار و نابودى دولت عربى حیره را از نتایجحضور نیروهاى اسلام در مرزهاى فرات به شمار مىآورد; ر. ک: رژى بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363) ص 73.
3. در واقع نخستین حرکتهاى نظامى مسلمین علیه دولتساسانى در مرزهاى غربى فرات به رهبرى خالد بن ولید و در آغاز سال 623م/12ه.. بود و ایرانیان ظاهرا آماده رویارویى نبودند. در عین حال، هیچ شاهدى مبنى بر این که قبیله بنى بکر بن وایل و دیگر قبایل آن سوى فرات با مسلمین هم دستشده باشند در دست نیست. «حتى پس از آن که سپاه ایران شکسته شد، باز هم مقاومت کردند اما این بدان معنى نیست که آنها هواخواه ساسانیان بودند; زیرا اینان در برابر هر تهاجمى پایدارى مىکردند» ; ر. ک: ریچاردفراى، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358) ص 72.
4. موقعیتهاى مسلمین و شتاب ایرانیان در تخلیه مناطق جنوبى علل ریشه دارترى داشت که عبارت بودند از: ساکنین عرب زبان بین النهرین، مسیحیان ناراضى از دولتساسانى، مانویان فرارى تحت تعقیب و بى علاقگى مردم در دوام دولتساسانى; ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 13.
5. ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 6 و7.
6. ر. ک: تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352) ص 511.
7. جلولا دهى نزدیک بغداد و در یک منزلى خانقین قرار داشت که از آن جا تا خانقین 7 فرسنگ بود.
8. علت پیروزى عرب را باید در خود ملت عرب جست و جو نمود که ناگهان متوجه شد که در پى جهش عظیم تاریخ از توانىهاى بالایى برخوردار است. از این رو، نبرد قادسیه از سرنوشت عراق فراتر رفته و به صورت یکى از مهمترین وقایعى در مىآید که بیش از همه معناى تاریخ جهانى را بر دوش دارد. ر. ک: هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بىنا 1372) ص 56.
9. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و 471. هم چنین ر. ک: احسان عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348) ص 28 ; نیناپیگو لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سدههاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372)، ص 285 و 283.
10. تاریخ نگارى اسلامى در مورد نبرد قادسیه هماهنگ نیست. علت آن را مىتوان در تفاوت نگرش به رخدادها دانست. هنگام بررسى اخبار، در اکثر موارد با کمبود سند رو به رو مىشویم. اختلاف ناشى از تعدد روایات چیزى نیست جز «نتیجه تصادف، اهمال کارى و یا تفاوت خوى و مزاج راویان» ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 258.
11. ایرانیان اگر چه مغلوب شده بودند ولى خاطره عظمت گذشته خویش را هم چنان محفوظ نگاه مىداشتند. فاتحان عرب چون نمىخواستند از این قافله عقب بمانند ناچار به جست و جو در گذشته خویش پرداختند تا شواهدى بر عظمت گذشته بیابند و سرانجام به یارى گروهى از موالى که تبار خود را از یاد برده بودند، به زنده کردن افسانهها پرداختند ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 174; ریچارد فراى، همان ص 74 و آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشیدیاسمى (چاپچهارم: تهران، نشر ابنسینا، 1351) ص694.
12. احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 76- 264.
13. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374) ص99.
14. همان، ص 100.
15. ابوعلى مسکویه رازى، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج1، ص290.
16. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگایران، 1351) ج4، ص85.
17. احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 376- 363.
18. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج2، ص28.
19. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج5، ص 1674.
20. این نیروها به اشاره عمر از جانب شمال و به وسیله ابوعبیده جراح ثقفى به عراق اعزام گردیدند.
21. ابن اعثم کوفى، همان، ص 106 و 105.
22. ابو حنیفه دینورى، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368) ص151.
23. برتولد اشپولر، همان، ص11.
24. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج2، ص371.
25. یک روایت از طبرى نیز این تعداد را تایید مىکند. به موجب این روایت: «همه حاضران در قادسیه سى و چند هزار کس بودند و کسانى که از غنایم قادسیه سهم بردند در حدود سى هزار کس بودند» ; ر. ک: محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه پاینده (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج 4، ص 1639. نویرى نیز اعتقاد دارد شمار نیروهاى اسلام سى و چند هزار نفر بودهاند ; ر. ک: شهاب الدین احمد نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317) ص 166 و هشام جعیط، همان، ص 46 و 41- 40.
26. ریچارد فراى، همان، ص75.
27. برتولد اشپولر، همان.
28. سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص32.
29. «ابوبکر با مرتدان جهاد کرد و مردم بسیارى را از آنان کشت تا به اطاعت آمدند و توبه کردند» ; ر. ک: ابوسعید عبدالحى گردیزى، زین الاخبار، تصحیح عبدالحى حبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363) ص 127.
30. هشام جعیط، همان، ص42.
31. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص164.
32. همان، ص1641.
33. هشام جعیط، همان، ص 39.
34. همان، ص 40- 39.
35. همان، ص 44.
36. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
37. به عقیده آرنولد، بسیارى از قبایل مسیحى که در مسیر جنبش عظیم اسلامى و حرکت آن به سمت عراق قرار داشتند به جاى آن که در مسیر امواج آن واقع شوند، با اسلام آوردن داخل آن گردیدند و این واکنش، بسیار سریع انجام گرفت ; ر. ک: سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص 36 و 37.
38. قتل عمر و خلافت عثمان از جمله این تاثیرات خارجى بود که در محیط داخلى و سیاسى مدینه باعث تحولات آینده جهان اسلام گردید.
39. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370) ج1، ص 668 و احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 632.
40. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
41. اینکه گزارش اخبار داخلى دربار ساسانى چگونه بهمدینه مىرسید خودفصل جداگانهاىراطلبمىکند.
42. آرتور کریستن سن، همان، ص 117 و 106 و تئودور نولدکه، همان، ص 633.
43. یعقوبى مىگوید: «چون بزرگان ایرانى در صدد بر آمدند، یک بار دیگر با هم متحد شدند، یزدگرد فرزند شهریار فرزند خسرو را یافتند که از زنى حجامتگر پدید آمده بود. او را که 20 ساله بود بر خود شاه نمودند و...» ; ر. ک: ابن واضح یعقوبى، همان، ص 25.
44. تئودور نولدکه، همان، ص 548.
45. پس از شکست قادسیه و احتمالا قبل از آن که مسلمین وارد مداین شوند یزدگرد فرماندهان دفاع از مرزها را تعیین نمود و خود به سمت جلولا عقب نشینى نمود; ر. ک: حمزه اصفهانى، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار (چاپ اول: نشر بنیاد فرهنگ ایران، 1346) ص 160.
46. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1626.
47. به گفته سعید بن بطریق و ابن قتیبه، یزدگرد در آغاز سلطنت 15 ساله و به گفته دینورى 16 ساله بود و به قول طبرى: «یزدگرد اصلا 28 سال عمر کرد و به هنگام جلوس بر تخت 8 ساله بود». نولدکه مىافزاید: در سکههایى که از سال دهم سلطنتش در دست است صورت او ریش ندارد. دوران سلطنت پوراندخت از سختترین دوران ساسانیان بود ; زیرا از طرفى، مخالفتها و کشمکشهاى داخلى و از طرف دیگر، تاخت و تازهاى اعراب مسلمان در مقدمه فتوح در شرق و عدم توانایى دولتساسانى در مقابله با آنان، پوراندخت را چنان آزرده خاطر ساخت که به سال 631 م در عنفوان جوانى (پس از دو سال سلطنت در تیسفون) مرد. پورداود در کتاب آناهیتا (ص 372) شروع سلطنت او را به سال 629 م. نوشته و دمرگان فرانسوى در کتاب سکههاى شرق، شروع سلطنت او را در سال 630 م دانسته است. در کتاب مجمل التواریخ و القصص (ص7) آمده است: «اندر عهد پوراندخت، پیامبر اسلام در گذشته بود و ابوبکر صدیق به جانشینى او خلیفه شده بود». در کتاب تاریخ طبرى (ص285) نیز آمده است: «ابوبکر به خلافت نشست و پوران دختیک سال و چهار ماه پادشاه بود» و مادر او مریم دختر موریس امپراطور روم بود.
از مجمل التواریخ و القصص نقل شده است که: «پادشاهى پوراندخت دختر [خسرو پرویز] یک سال و چهار ماه بود و آن روزگار قوت اسلام بود و سپاه همى فرستاد به حرب عرب و همان مدت به مداین بمرد».
ثعالبى مرگ او را به سبب بیمارى دانسته و در شاهنامه هم همین گونه آمده است:
به یک هفته بیمار بود و بمرد و با خویشتن نام نیکو ببرد
از پوراندختسکههاى نقره به نام درهم به جاى مانده است که تعدادى از آنها در موزه ایران باستان نگهدارى مىشود. روى سکه، چهره او و پشتسرنوشتهاى به خط پهلوى به شرح ذیل دیده مىشود: به معناى: بوران، فر و شکوه تو افزوده گردد. این عبارت از دوره قباد اول (531- 488 م) بر روى سکهها به کار رفته است و کلمه افزود به صورت افزوتو - افزوتان بر روى سکههاى قباد، خسرو اول (579- 531 م)، هرمزد چهارم (590- 579)، بهرام ششم (چوبین) 591م، خسرو دوم (628- 590)، اردشیر سوم، خسرو سوم (631- 629م) و نیز یزدگرد سوم (652- 632) به کار رفته است; ر. ک: مقاله خانم ملکزاده بیاتى تحت عنوان (پادشاهى پوراندخت) ، مجله بررسىهاى تاریخى، سال چهارم، شماره1، فروردین و اردیبهشت 1348، ص 34- 19.
48. چون بزرگان استخر شنیدند مردم مداین بر فرخزاد خسرو شوریدهاند یزدگرد را در استخر به شاهى برگزیدند و آن گاه او را به مداین بردند و فرخ زاد خسرو را پس از یک سال پادشاهى و در سن 28 سالگى کشتند; ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و ابن بلخى، فارسنامه، به اهتمام گى لسترنج و نیکلسون (کمبریج، دارالفنون، 1921 م) ص 127.
49. ثعالبى، تاریخ پیامبران و شاهان، ص 470.
50. على حصورى، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371) ص 34.
51. نبرد قادسیه در ماه مه سال 637 میلادى رخ داد; ر. ک: ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 384.
52. رمان گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ص 370.
53. على بن حسین مسعودى، همان، ص 272.
54. فرماندهى سپاه اسلام در نهاوند - سال 21 هجرى - از طرف خلیفه عمر بن خطاب بر عهده نعمان بن مقرن مزنى نهاده شده بود. نعمان در نبرد نهاوند که نبردى به مراتب سختتر از قادسیه بود کشته شد و حذیفة بن یمان فرماندهى را بر عهده گرفت. پیروزى مسلمین بر پارسها به دشوارى و با تلفات فراوانى به دست آمد; ر. ک: احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 430; هم چنین ر. ک:
Rawlinson G: The Seventh great Orietal Monarchy (Buttle of Nehavand) p 574
مقایسه شود با برتولد اشپولر، همان، ص 29.
55. عبدالحسین زرین کوب، همان، ج1، ص 192.
56. ثعالبى: ص 467. نمونهاى از تشریفات سلطنت در عصر ساسانى چنین است: هنگامى که شهر براز که از تبار ساسانیان نبود غاصبانه به سلطنت رسید، به قصد سرکوب جنبش مردم فارس به آن سو حرکت نمود. چون به هنگام شب حرکت مىنمود در مقابلش یکصد تشت طلا که در هر یک شمعى مىسوختحرکت مىدادند.
57. تشریفات سلطنتى آن چنان خسته کننده و در عین حال الزامى بود که شاهان از آن گریزى نداشتند. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 676.
58. مطالبى که در مورد این جنگ گفته شده طورى مبالغهآمیز و افسانهاى است که کشف حقیقت را مقدور نمىسازد; ر. ک: کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346) ص78. به علاوه باید افزود که از طرف مغلوب، مدارک مهمى در دست نیست.
59. ابوحنیفه احمد بن داود، دینورى، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا) ص 1267.
60. ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 385 و ص 382: «نخستین علتى که پیشرفت مسلمین را در ایران آسان کرد. مسایل دینى نبود بلکه فرسودگى و نابسامانى حکومتساسانى در روزگار خسرو دوم و پس از او بود». و این نکتهاى بود که رستم در جریان قادسیه آن را کاملا درک مىنمود.
61. آرتور، کریستن سن، همان، ص 525.
62. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1368) ج2، ص 11.
63. محمد بنجریر طبرى، همان، ج4، ص 1638.
64. همان، ص 1641.
65. همان، ص 1643 و 1642.
66. همان، ص 1649.
67. همان، ص 1643.
68. همان، ص 1638.
69. همان، ص 1648. این روایت عینا در تاریخ الفخرى هم آمده است، با این تفاوت که صاحب فخرى سخن گفتن گاو را تکذیب مىکند و مىنویسد: «نعره بىموقع گاو موجب شده که مسلمین به مکان آسان پىبرده باشند» ر. ک: محمد بن على طباطبا (ابن طقطقى) تاریخ فخرى، ص 108.
70. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1648. ابن اثیر در الکامل، عینا موضوع را نقل مىکند و آن را واقعه (اباقر گاوان) مىخواند; ر. ک: عزالدین ابن اثیر، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج3، ص1357.
71. ابن اعثم کوفى، همان، ص 93.
72. همان، ص 113.
73. همان، ص 53.
1- روایات تاریخى از مکاتب متفاوت به گوش مىرسد که علاقمند است واقعیات را بزرگتر جلوه داده و یا جهات خاصى به آن بخشد .
2- فاصله مورخان با اصل رویداد قادسیه است که با وجود تعدد منابع شفاهى مورخ را در گزینش دچار تردید نموده و حاصل آن تنوعى است که در نگاه به حادثه وجود دارد . مقاله حاضر سعى دارد بررسى تازهترى را نشان دهد .
دیدگاهها
طبق نظریات متناقض و دیدگاههاى متفاوت نویسندگان اسلامى، با نبرد قادسیه، تاریخ ایران با یک رخداد جدى و تعیین کننده که سرنوشتسیاسى، اعتقادى و اجتماعى آن را تغییر مىدهد روبهرو مىشود .
آن چه پیش از نبرد قادسیه در برخورد نظامى نیروهاى اسلام با دولتساسانى پدید مىآید با اصل رخداد ارتباطى تنگاتنگ دارد، اما با نگاه تاریخى به آن، این نتیجه حاصل مىشود که اساس موضوع دچار پیچیدگى و بحرانهاى تاریخى بوده و به رغم نتیجه قطعى و عمیق آن، به لحاظ تاریخى فاقد ویژگىهاى یک رخداد مشخص در ذهنیت محقق تاریخ مىباشد . دو سوى واقعه - چه از طرف مسلمین و چه ایرانیان - پوشیده از راز و رمز، ابهام، اسطورهسازى، معجزههاى پیاپى در طرف غالب و پیشگویىهاى یاس آور و دل نگرانىهاى وهمانگیز در جبهه مغلوب مىباشد .
با توجه به یکسونگرى تاریخى در این رخداد - که عمدة به دست نویسندگان اسلامى نگاشته شده است - و سکوت اضطرارى طرف مغلوب، پیروزى معجزه آسا جلوهگر مىشود و این بدون در نظر گرفتن شرایط سیاسى، اجتماعى و دشوارىهاى دوران پایانى حکومتساسانى است .
در واقع، در نیمه اول قرن هفتم هجرى ما با دو پدیده عظیم تاریخى در آسیاى غربى مواجه هستیم . در جبهه غربى نیروهاى پرتوان و معتقد که با رهبرى مردمى توانمند و با اراده، از بند جهالت اجتماعى و اسارت اعتقادى نجات یافته بودند، در برابر بخش شرقى موقعیتخویش، یعنى ایران ساسانى، که یک دولت اسیر تباهى و فساد، با ملتى دردمند و ناامید و افسرده بود قرار گرفتند .
در چنین شرایطى بود که نیروهاى پراکنده اسلام به سرپرستى خالدبن ولید، در ساحل غربى فرات پیشروى خود را به سمت جنوب شروع کردند . (1)
پیش از این تاریخ، ساسانیان با نبرد ذوقار (حدود 604 تا 610م) دولت هم پیمان عرب حیره را که قرنها مدافع سرسخت ایرانیان در جنوب بودند از دست داده بودند . (2) وضع نابسامان دربار شاهنشاهى ساسانى نیز پس از مرگ خسرو پرویز (628م) امکان بازسازى، انسجام و هماهنگى تازهاى را نداشت، زیرا نیرویى مقتدر سرتاسر مرزهاى جنوبى را تهدید مىکرد . پیش از این هم ایرانیان با مشکلاتى از این دستبرخورد کرده بودند ولى این بار وضع متفاوت به نظر مىرسید; نیروى صحرا با توانى کم نظیر که از غلیان ایدئولوژیک سرچشمه مىگرفت در برابر دولتى ضعیف و داراى اعتقادى کم رنگ و ملتى متفرق و بدون پشتوانه قرار گرفته بود . نبرد قادسیه در راه بود و نتایج آن هم به لحاظ تاریخى روشن بود . قادسیه بىشک رخدادى مهم و تعیین کننده در برخورد سرنوشتساز سیاسى، اجتماعى و فرهنگى ایرانیان با مسلمین بود . این رویداد از چند جهت قابل بررسى است:
نخست آن که: با این پیروزى، پایتختشاهنشاهى ساسانى سقوط نمود و اعراب مسلمان براى اولین بار پیروزمندانه بر این شهر به ظاهر تسخیرناپذیر تسلط پیدا کردند . البته پیش از آن هم اعراب در حمایت از نظام ساسانى قدم نهاده بودند . به علاوه، کمى قبل از نبرد قادسیه - حدود سالهاى 611- 604 میلادى - گروهى از قبایل جنوب فرات در ذوقار با بخشى از ارتش ساسانى در زمان خسرو پرویز - 628- 590م به نبرد برخاسته پیروز گردیدند . (3) این پیروزى درخاطرات اعراب (ایام العرب) بهشکلى آرمانى، آینده غلبه و تصرفشهر رؤیایى رابهتصویرمىکشید .
نکته دیگر آن بود که این بار اعراب - نه به شکل اتحاد قبایلى کوچک - بلکه به صورت قدرتى متشکل، منسجم و آرمانگرا نه تنها قصد تصرف تیسفون، بلکه قصد سرنگون ساختن نظام ساسانى و یا به تمکین واداشتن آن را داشته و سرزمین وسیع ایران را گذرگاهى براى دستیابى به شرق دور مىدانستند . (4) کمى پیش از رخداد قادسیه، امپراطورى روم شرقى بر اثر ستم کارى قیصر - (602- 601م) - و بر اثر هرج و مرجى که به علتسقوط او و جلوس هراکلیوس (××× به تختسلطنتبه وجود آمده بود، چنان ضعیف شده بود که نتوانست در مقابل حمله سختخسرو پرویز، شاهنشاه ایران، به ایالات جنوبى امپراطورى مقاومت نماید; اما هراکلیوس با تلاشى اعجابآور در جمعآورى نیرو و کوشش در براندازى تضادهاى عقیدتى بین فرق مختلف مسیحى، توانست امپراطورى خود را حفظ نموده و طى جنگهاى دشوارى ارتش ایران را از تمام متصرفات غربى و شمالى رانده و او را تا قلب امپراطورى ساسانى یعنى تا قصر تیسفون واقع در کناره دجله تعقیب نماید و به این ترتیب، صلحى را که به بهاى مرگ خسروپرویز (29 فوریه 628م) تمام شد بر شیرویه فرزند خسرو تحمیل نماید . با این حال، دولت روم شرقى با این که در برابر ایرانیان به پیروزى رسیده بود، اما نتوانستسلطه کاملى بر این سرزمین داشته باشد .
بدین ترتیب، با انحطاط دولتساسانى و تضعیف امپراطورى روم، مقدمه شکلگیرى نیروى سومى در منطقه غرب آسیا فراهم آمد . این نیرو دولت اسلامى مدینه بود که پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) در دو جهت - هم به سوى شمال و هم به سوى شرق - اقدام به عملیات نظامى مىنمود . هدف این حملات، ایجاد تغییرات در اراضى شبه جزیره عربستان یا دستیابى به راه تجارى و یا حتى حرص غارتگرى روحى عرب - گرچه در این حملات تا حدودى دخالت داشت - نبود، بلکه محرک واقعى این تهاجمات برق آسا و توقفناپذیر، دین جدید و اعتقادات تازهاى بود که پیامبر اسلام (ص) به آنان ارزانى بخشیده بود و امروز جاى تردید نیست که محرک اعراب در گشایش کشورها، دین یکتاپرستى و گسترش آن به سوى مرزهاى خارج عربستان بوده است . (5)
پیروزى قبایل عرب بر ارتش ساسانى در ذوقار و نخستین آزمایش قدرت در مقابل دشمنى نیرومند، بادیهنشینان را در مورد قدرت سپاه ساسانى به تردید افکنده و اطمینان آنها را در تکیه بر نیروى خویش استوار ساخت; «در واقع این کامیابى همچون آستانهاى تلقى گردید که پیروزىهاى آینده اعراب را برابر ایرانیان ارزیابى مىکرد» . (6)
پس از پیروزى درخشان نیروهاى اسلام، دولتساسانى هرچند در جبهههاى جلولا و نهاوند مقاومتى از خود نشان داد، (7) اما این مقاومت از سوى بخش اشرافى و فرادست نظام ساسانى بود که در واقع براى منافع خویش مىجنگیدند نه بقاى ملک . به گفته مورخان، مقاومتبرجسته و قابل ملاحظه دیگرى در مسیر فتوحات مسلمین پدید نیامد و مردم شهرها یا در مقابل فاتحان مقاومت ننمودند و یا با اندک مقاومتى تسلیم شده و میان اسلام آوردن و پرداخت جزیه مختار گردیدند . (8)
کمى بعد از این وقایع، نوبت عقب راندن بقایاى نظام ساسانى و آخرین شاه آن، یزدگرد سوم - 652- 632م برابر با 31- 11ه - از نهاوند تا مرو و تسلط بر قدرت تقریبا دست نخورده ساسانى توسط مسلمین گردید . (9)
تحقیقى پیرامون منابع در ارتباط با نبرد قادسیه
در رابطه با تشخیص شرایط پدید آمده در نبرد قادسیه حداقل با سه جناح و یا سه دیدگاه متفاوت در تحولات این نبرد روبهرو هستیم .
جناح اول، مورخان عربگرا هستند . آنان پیروزى بر ایرانیان را ناشى از شجاعت، درایت و مجاهدات سرداران اسلام مىدانند . مقدسى و بلاذرى از بارزترین صاحبان چنین تفکرى هستند .
جناح دوم، مورخان ایرانگرا هستند که سعى داشتهاند به عناوین مختلف و با دست آویز قرار دادن امورى چون مشیت الهى، قضا و قدر، اختلاف میان ایرانیان و . . . شکستساسانیان را یک واقعیت غیرقابل انکار به شمار آورند . ثعالبى نماینده چنین تفکرى مىباشد . برخى از مورخان نیز در این زمینه نظرات خود را به صورتى محتاطانه ابراز داشتهاند . طبرى از جمله این افراد مىباشد، گرچه بىگمان او تابع مورخانى بوده است که منابع خویش را از اخبار کسب مىنمودند . (10)
در این میان، بعضى از مورخان غربى بر این عقیدهاند که اصولا از آغاز نخستین تهاجمات مسلمانان علیه ایران ساسانى، نقشه و طرحى براى کشورگشایى در میان نبوده است، بلکه پیشرفتهاى قبایل بنى بکر در سواد و هم زمان بودن آنها با پیروزىهاى خالدبن ولید در رهبرى اهل الایام علیه اهل الرده و نزدیک بودن محل تهاجمات خالد علیه اهل الرده در یمامه و مثنىبن حارثه در سواد، دولت مدینه را به فکر استفاده از موقعیت مناسبى که فراهم شده بود افکند . طرح حمله به عراق و تسخیر آن، در مدینه و در زمان ابوبکر به تصویب رسید و در زمان عمر به اجرا درآمد . از بین مورخان غربى، ادوارد مایر، ریچار فراى، کریستن سن و ویل دورانت از طرفداران چنین نظریهاى هستند . به نوشته کریستن سن: «اعراب بادیهنشین که روح غارتگرى را با تعصب دینى آمیخته بودند به فرمان عمر روى به ایران نهادند» . (11)
انتخاب فرمانده سپاه اسلام در نبرد قادسیه
در آغاز، عمربن خطاب خود تصمیم گرفت فرماندهى سپاه اسلام را بر عهده گیرد، اما پس از رایزنى با اصحاب رسول خدا (ص) از این کار منصرف شده و علىبن ابىطالب (ع) را به سمت فرماندهى انتخاب نمود، ولى على (ع) از قبول آن خوددارى نمود (12) و سعد بن ابى وقاص را براى این مسؤولیت پیشنهاد نمود که مورد پذیرش عمر قرار گرفت . (13) برخى اعتقاد دارند على (ع) راى به ماندن عمر داد و صلاح ندید خلیفه از مدینه خارج شود . (14) بعضى از مورخین، نام پیشنهاد دهنده را عبدالرحمنبن عوف ذکر نمودهاند . (15)
در رابطه با آمار سپاه اسلام در نبرد قادسیه روایات متفاوتى وجود دارد . برخى از روایات، شمار سپاه سعد به هنگام خروج از مدینه و عزیمتبه سوى عراق را 3000 نفر عنوان کردهاند که با تعدادى که در مسیر حرکتبه آن افزوده شد بالغ بر 5600 نفر گردید; در حالى که نیروى ایرانیان در نبرد قادسیه 60000 نفر برآورد شده است . (16) در برآورد دیگرى، نیروى اسلام را حدود 100000 نفر در برابر 120000 نفر نیروى ایرانى ذکر کردهاند . (17) گروهى دیگر، شمار مسلمین را 80000 تن نوشتهاند که در حین نبرد تعداد 6000 تن نیز از جبهه سوریه بر این تعداد افزوده شد . (18) طبرى در یک روایت، شمار ایرانیان شرکت کننده در نبرد قادسیه را 200000 تن ذکر کرده است . (19) ابناعثم، شمار نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه را 120000 تن آورده و تعداد مسلمین را با نیروهایى که عمر در جواب درخواستسعدبن وقاص براى او اعزام نمود (20) رقمى در حدود 60000 تن ذکر کرده است . بنا به نوشته ابناعثم در نبرد قادسیه: «نیروى مسلمین نصف تعداد ایرانیان بوده است» . (21)
مورخى دیگر تعداد سپاهیان اسلام در نبرد قادسیه را 22000 مرد گزارش نموده است . (22) اشپولر به نقل از سبئوس - مورخ ارمنى - مىنویسد: «تعداد سپاه ایران در قادسیه بیش از 80000 تن بوده است» . (23) آمار و ارقام متفاوت موجود در برآورد نیروها، برحسب روایات مختلف و نظرات متفاوت راویان و دیدگاههاى خاص آنان نسبتبه نبرد سرنوشتساز قادسیه بیان گردیده است .
گروهى براى بزرگ جلوه دادن نبرد و پیروزى بر ایرانیان و برخى دیگر براى کاستن از بار خفت این شکست، به جاى برخورد با واقعیتها، به ذهن گرایى پرداختهاند . بعضى از مورخان اخیر سعى نمودهاند از میان انبوه اطلاعات متفاوت، رخداد قادسیه را واقعبینانه بررسى نمایند، چنان که شمار مسلمانان را 24700 تن (24) گزارش نمودهاند . تنى چند از مورخان متاخر و متقدم نیز بر آمار 30000 نفر توافق دارند . (25) از میان مورخان غربى، فراى اعتقاد دارد که در ذکر نابرابرى نیروهاى دو حریف مبالغه شده است و اضافه مىکند: «شمار سپاه ایرانیان ظاهرا بیشتر از مسلمین بوده است ولى نه چندان بسیار . شمار سپاه دو طرف بیش از 25000 تن نبوده است . . .» . (26)
اشپولر نیز شمار سپاه مسلمین در نبرد قادسیه را 20000 تن ذکر مىنماید . (27) آنچه از همه روایات متقدمین و تحقیقات متاخرین بر مىآید این است که تعداد نیروهاى سپاه ایران در نبرد قادسیه بیشتر از تعداد مسلمین بوده است; ولى این اختلاف نباید آن قدر زیاد باشد که تصور جنگى نابرابر را در ذهن پدیدار سازد .
ترکیب نیروهاى اسلام در نبرد قادسیه
طرح ایجاد یک حکومت اسلامى در عربستان، در زمان حیات پیامبر (ص) شکل گرفت (28) و ابوبکر با سرکوب شدید رده (29) و سایر مخالفان آن را ادامه داد و عمر به آن مفهومى مستقل بخشید . سیر مطالعه تاریخ فتوح اسلامى در عراق و ایران در زمان خلافت عمربن خطاب (23- 13ه) بیانگر این واقعیت است که عمر ترجیح مىداد فرماندهان فتوح از قریش باشند، ولى در مورد نیروهاى اسلام علاقه خلیفه به نیروهاى ترکیبى و متشکل از قبایل مختلف عرب جلب مىگردید .
روایات سیفبن عمر تمیمى، پیروزى در نبرد قادسیه را به صورتى نشان مىدهد که گویى این پیروزى به اعراب بادیهنشین تعلق داشته است . در روایات سیف از قبایل بنىبکر صحبتى به میان نیامده و سرداران غیر مسلمان بسیار مدح شدهاند .
واقعیت این است که سپاهى که به فرماندهى سعد از مدینه خارج شد، در درون دنیاى قبیلهاى شکل گرفته و به حرکت درآمده بود . تکیه آنها بیشتر به وفاداران به اسلام بود تا نیروهاى دیگر . (30) این نیروها - بر عکس جبهههاى سوریه که در آن فرزندان صحابه بزرگ حضور داشتند - بیشتر از انصار بودند تا قریش . راى عمر بر این بود که بهترین اعراب، شامل قهرمانان، سخنوران، و شاعران، در برابر ایرانیان قرار گیرند . او مىخواست در نبرد تعیین کننده آینده با ایرانیان، عمدهترین عامل بر مبانى اسلامى پایهریزى شود; از این رو رهبران گروهها را از مسلمانان با سابقه و یا کسانى که در اسلام اعتبار بیشترى داشتند برگزید . (31) رؤساى قبایل زیر نظر پرچمداران و فرماندهان سپاه اسلام قرار گرفتند; گویى هنوز به وفادارى آنان اطمینان نبود . حضور رهبران ارتداد - که اینک مسلمان شده بودند در نبرد قادسیه از ابداعات عمر بود . ابوبکر در جنگها از آنان کمک نمىگرفت، ولى عمر آنان را به جنگ فرستاد و «هیچ کدامشان را به کارى نگماشت» ; (32) گویى نبرد قادسیه موقعیتى بود تا بدین وسیله مرتدین خود را بازخرید کنند و یا «بوته آزمایشى بود براى اتحاد همه گروهها» . (33)
در شراف - ستاد عملیات نظامى سعد پیش از حضور در قادسیه - رهبران مرتدین نظیر اشعثبن قیس، طلیحةبن خویلد، عمروبن معدى کرب، قبایل خود را رهبرى مىکردند، «اما به آنها کارى واگذار نشد» . (34)
بنا به روایتسیف، حضور مردان نامدار چون: عمروبن معدى کرب، طلیعة قیسبن هبیره، و مردان اندیشه چون: مغیرةبن شعبه، حذیفه، عاصم، و شاعرانى چون: شماخ، حطیه اوسنبن مغرا و عبدبن الطبیب، در نبردگاه قادسیه باعث تقویت روحیه نیروها مىگردید . (35)
طرح عمر براى شاخص نمودن نیروى قادسیه که مىبایست تکلیف سلطنت و قدرت را در ایران یکسره سازد بسیار وسیعتر از آن چه به نظر مىرسد بوده است . عمر دستور داد در گروه قادسیه هفتاد و چند نفر از جنگاوران بدر، سیصد و ده تن از کسانى که صحبت پیامبر (ص) را - تا زمان بیعت رضوان - شنیده بودند، سیصد تن از کسانى که در فتح مکه حضور داشتند و هفتصدتن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) شرکت نمایند . (36) وى اصرار داشت نیروى اسلام را در همه عربستان و در مقابل چشم بزرگان عرب به نمایش بگذارد . کمترین نتیجهاى که از این آزمایش واقعى گرفته مىشد این بود که قدرت تحرک را از جریانهاى شبه نظامى رده در آینده سلب مىنمود; مدینه به قدرتى واقعى و تعیین کننده تبدیل مىگردید; عربستان تحت لواى اسلام با وحدت خویش جستجوگر منابع انسانى و جغرافیایى تازهاى براى ارائه دین خدا مىگردید و قبایل مسیحى سواحل فرات قدرت اسلام را درک مىنمودند . (37) بىگمان آن چه پیش آمد خارج از تصور عمر و طراحان سیاست نظامى مدینه بود . نتایج غیر قابل تصور و پیروزى مسلمین در قادسیه که شکست و اضملال دولتساسانى را به همراه داشت آن چنان غیر مترقبه بود که تاثیر آن در سیاست داخلى مدینه منجر به تغییرات سیاسى شگرف در آینده گردید . (38)
انتخاب یزدگرد به شاهى
طبرى، مسکویه رازى و دینورى در نحوه انتخاب یزدگرد به شاهى مطالب تقریبا یکسانى بیان نمودهاند و مسعودى و بلاذرى با این که از مشورت عمربن خطاب با صحابه - پس از شنیدن خبر پادشاهى یزدگرد - صحبت نمودهاند، (39) اما در رابطه با نحوه انتخاب یزدگرد اظهار نظر مشخصى ننمودهاند . (40) این موضوع، گزارشهایى که در باب متمرکز شدن نیروهاى ایرانى به مدینه رسیده بود را تایید مىکند . (41) این گزارشها نشان مىدهد که ایرانیان از نبردهاى کوچک موضعى که به طور عمده به شکست آنها منجر شده بود خسته شده و در صدد چارهجویى برآمده بودند .
تاملى در سیر تاریخ ساسانى نشان مىدهد که هرگاه در راس قدرت مرکزى فردى نیرومند و صاحب اراده قرار مىگرفت دولت مقتدرى را به وجود مىآورد واینک ایرانیان در جستجوى چنین پایگاهى بودند . (42)
به نظر برخى از نویسندگان اسلامى، بزرگان ایرانى، در بین زنان خسرو پرویز به جستوجو پرداختند تا اگر پس از قتل عام خاندان قباد دوم، ملقب به شیرویه (633- 632م)، فرزند ذکورى از او باقى مانده است، او را بیابند . آنان سرانجام، یزدگرد فرزند شهریاربن خسرو [پرویز] را یافتند و او را که جوانى 21 ساله بود به سلطنت گماردند (43) و همه متفق القول شدند تا براى آخرین بار از یک حکومت مرکزى مقتدر که در راس آن شاهى انتصابى قرار داشت اطاعت نمایند . (44) سران قوم چون رستم فرخزادان و فیروزان [ایران اسپاهبذان] در اطاعت و اعانت او پیشى گرفتند و سپاهیانى براى استقرار در پادگانها و مرزهاى حیره، انبار، ابله و دیگر نقاطى که در عصر خسروپرویز سنگرى در برابر اعراب به شمار مىآمد آماده نمودند . (45)
در مورد چگونگى گزینش یزدگرد به شاهى، قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این که: فیروزان و رستم به پوران [پوراندخت] دختر کسرى پیشنهاد نمودند تا نام همه زنان و محارم خسروپرویز را بنویسند و در بین آنها جستوجو کرده و فرزند ذکورى را براى سلطنتبیابند . (46) جالب این است که آنها از پوراندخت که طبق نظر نویسندگان اسلامى، بر سریر سلطنت تکیه زده است، مىخواهند تا فردى را انتخاب و یا جستوجو کند که به جاى او بر تختساسانى بنشیند و این در حالى است که پس از یافتن یزدگرد دیگر ذکرى از پوراندخت نمىرود و به نظر مىرسد بزرگان ایرانى براى یک دفاع جدى هم پیمان شده و با براندازى پوراندختساختار تازهاى را در سیاست پدید آوردند . (47) ولى به عقیده دینورى «بزرگان ایرانى چون دیدند عرب از همه سو بر آنان پیروز مىشوند با یکدیگر گفتوگو کردند و به این نتیجه رسیدند که گرفتارى آنها از آن است که زنان بر ایشان حکومت مىکنند و سپس بر یزدگرد پسر شهریاربن خسرو گرد آمدند که جوانى 16 ساله بود و او را بر خود پادشاه کردند و آن گاه اینان با گروهى که بر پاشاهى آذرمیدرخت اصرار مىکردند جنگیدند و آنها را شکست داده و آذرمیدختخلع گردید و یزدگرد شاه شد» . (48)
همانطور که ملاحظه گردید، در میان مطالب فوق، هم در مورد سن یزدگرد که او را 8، 21 و 16 ساله نوشتهاند و هم در مورد پوراندخت و آذرمیدخت که به نوشته نویسندگان اسلامى، قبل از یزدگرد، شاه ایران، مىزیستند اختلاف نظر وجود دارد . به روایت ثعالبى: «پس از پوران دخت که فقط 8 ماه سلطنت نمود کودکى را به نام فرخزاد انتخاب و او را به تختسلطنت نشاندند و این کودک که به علتخردسالى از کشتار شیرویه سالم مانده بود در پارس به سر مىبرد و او برادر پوراندختبه شمار مىآمد اما سلطنت او هم دوامى نیافت» . (49) یعقوبى دوران سلطنت پوراندخت را قبل از یزدگر ذکر مىکند . روایات، حکومتیزدگرد را بین سالهاى 652- 632م ذکر نمودهاند و این موضوع نشان مىدهد که دوران سلطنت وى چندان روشن نیست .
همان گونه که ذکر شد، مورخان بزرگ اسلامى چون طبرى، ثعالبى و دینورى در مورد سلطنت پوراندخت، آذرمیدخت و حتى سال شروع سلطنت و سن یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانى دچار تناقض گویى هستند . در واقع، آن چه به نوشتههاى مورخان اسلامى در مورد چنین اختلافاتى تصویرى مبهم و تا حدودى نادرست داده است تقویم مشهور به یزدگردى است که با جلوس یزدگرد در سال یازدهم هجرى آغاز مىشود و نام خود را هم از این پادشاه دارد و حال آن که اکثر روایات، جلوس او را پس از این سال دانستهاند و اگر این تقویم نادیده گرفته شود، تاریخ شروع سلطنت، عمر یزدگرد و مرگ او در مسیر طبیعىترى قرار خواهد گرفت . (50)
نتایج رخداد قادسیه (51)
در نبرد قادسیه ارتش ساسانى امتحان خود را در برابر سپاه اسلام پس داد . فرمانروایان ساسانى که به شکلى موروثى حکومت مىنمودند بیشتر به منافع خویش مىاندیشیدند تا مصالح دولت و ملت و این وضع به نحوى شگفتآور، همان حالت اسکندر و ایران را در زمان آخرین شهریاران هخامنشى و تسلط شهربانان تداعى مىکند . پس از نبرد قادسیه، شاهنشاهى ساسانى تجزیه شد و به شکل مجموعه ممالک کوچکى درآمد که «مورخان عرب شخصا نام آنها را ذکر مىکنند» . (52) اگر حمله مسلمانان به ایران و چیرگى آنان و مذهب اسلام در ایران را چنان که سزاست محورى بنگریم که از آن پس تحول کیفى مهمى در نظام اجتماعى جامعه ایران روى مىدهد، در آن صورت تقسیم تاریخ کشور ایران به دوران پیش و پس از اسلام تقسیمى بیهوده تلقى نخواهد شد .
دوران آریایى پیش از اسلام یکهزار و پانصد سال طول کشیده بود . اعراب از همان آغاز قدرت یافتن اسلام، با سپاهیان شاهنشاهى ساسانى وارد درگیرىهایى شدند که برخى از آنها مانند نبرد ذوقار (ح 610- 604م) در سرنوشتسیاسى آینده عرب و ایران نقش بسیار مهمى را ایفا نمود . این جنگ در دوران خسروپرویز رخ داد و پیامبر (ص) درباره آن فرموده است: «این نخستین بار بود که عرب از عجم انتقام گرفت و به وسیله من برآنها پیروزى یافت» . (53) این نبردها در زمان خلافت عمربن خطاب به اوج خود رسید و از حالت موضعى خارج شد . پس از نبرد قادسیه که در آن «گندشهشاه» به فرماندهى رستم فرخزاد شکستخورد، نبرد نهاوند (54) (فتح الفتوح) پیش آمد که منجر به واژگونى سلطنتساسانى شد و جامعه ایرانى دچار دگرگونى عمیق گردید . مبارزه مسلمین براى تصرف ایران در مجموع بیستسال طول کشید و در این میان چند عامل در پیروزى آنان نقش داشت:
1- نظام دموکراتیک قبیلهاى، مساوات در لباس و رفتار و ظواهر زندگى بین بزرگان عرب و سپاهیان ساده، در قیاس با نظام اشرافى ساسانى گرچه از جهت محتواى تاریخى عقب بود، ولى از لحاظ جاذبه معنوى و اجتماعى جلوتر از آن قرار داشت، .
2- ایدئولوژى مذهبى، شور و شوق و وحدت معنوى در میان قبایل عرب پدید آمده بود، در حالى که جامعه ایرانى را نبرد عقاید زرتشتى، مانوى، مزدکى، زروانى، عیسوى، یهودى، شمن و غیره از هم مىدرید و ناباورى و تردید بر آن حکمرانى داشت . درباریان و اشراف (زرینه کفش) که بر ایران حکم مىراندند غرق در عیش و نوش و فساد بودند و فاصله آنان و موبدان حامى شان با مردم بسیار بود . مردم از آنان بیزار بوده و نابودى آنان را طلب مىنمودند . (55)
3- جاذبههاى سپاه اسلام و ایدئولوژى مساوات خواهى در جامعه عارى از عدالتساسانى موجب گردید تا برخى از فرماندهان سپاه آن، چون سپاه دیلمى در نبرد شوشتر، داوطلبانه تسلیم سپاه عرب شده و به پشتیبانى از آنها بپردازند، و یا سبب گردید که نیروها آن چنان که مىبایست، فداکارى ننمایند و در آخرین لحظات، اشراف ایرانى به جاى کمک به نجات کشور، به طمع تاج و تختبه جان هم افتاده و امر سقوط را تسریع نمایند .
پس از نبردهاى قادسیه و مداین و جلولا کسى را پرواى مقاومت جدى نبود . بعضى از مرزبانان خود را به کلى از واقعه کنار کشیدند و مستقل ماندند و انسجام نیروها از هم گسیخت (56) و این در حالى بود که یزدگرد سوم متوحشانه به سوى رنوشتخویش (آسیاب مرو) (57) به پیش مىتاخت .
دیدگاههاى طبرى و ابن اعثم
پیروزى قاطع مسلمین در نبرد قادسیه دروازههاى بزرگترین امپراتورى شرق را به روى آنان گشود و سر آغاز گسترش اسلام در سرزمینهاى وسیع متعلق به ایران ساسانى گردید اما در مورد چگونگى پیروزى مسلمین و مقاومت ایرانیان ابهامات زیادى وجود دارد مطالبى که درباره این جنگ نوشته شده است طورى مبالغهآمیز و افسانهاى است که کشف حقیقت را مشکل مىسازد (58) ایرانیان فرماندهى واحدى نداشتند و اعراب هم به صورت قبیله قبیله وارد معرکه جنگ مىشدند . این جنگ در آغاز به صورت یک رشته عملیات مجزا سرانجامى شگفت داشت . ایرانیان شکستسختى خوردند و اعراب هم تلفات سنگینى را متحمل شدند . (59) تیسفون به دنبال قادسیه به دست مسلمین فتح شد . رستم فرخزادان، فرمانده نیروهاى ایرانى در نبرد قادسیه از خطر بزرگى که در نتیجه اتحاد ایدئولوژیک عرب و حمله آنان به ایران متوجه آنان بود آگاهى کامل داشت . (60) او در سمت فرماندهى کل جنگ، در دفع خطر کوششى دلیرانه نمود اما در این راه توفیق نیافت . (61) نبرد قادسیه یک پیام واقعى براى مردم ایران داشت و آن پایان حکومت دیرینه ساسانى بود که اردشیر بابکان آن را بنیاد نهاد و با مرگ یزدگردبن شهریار به انتها رسید . (62)
در میان مورخان اسلامى، طبرى به خاطر شیوههاى خاص تاریخنگارى و دیدگاههاى ویژه خود نسبتبه روابط ایرانیان و اعراب در این مورد مسایل خاصى را بیان مىکند . در حالى که سایر مورخان اسلامى زمان برخورد بین نیروهاى اسلام و ایرانیان را به صراحتبیان نمىکنند، طبرى اعلام مىکند زمان این جنگ چیزى بیش از دو ماه بوده است . (63) همچنین او اعتقاد دارد که خلیفه اسلام، عمربن خطاب، داراى نوعى قداست و قدرت آینده نگرى بوده است .
در هنگام اعزام سپاه به قادسیه، مردم سکون به رهبرى حصینبن نمیر سکونى و معاویةبن حدیج آماده حرکتبه سوى شرق بودند، اما خلیفه [عمر] از آنها روى برگردانید . وقتى از او پرسیدند چرا از این قوم روى گردان هستى، گفت: از آنها تشویش دارم; هیچ قوم عرب بر من نگذشته است که ناخوشایندتر از اینان باشد . بعدها نیز عمر از آنها به بدى یاد مىکرد و مردم از این امر در شگفتبودند و سرانجام بدبینى عمر نسبتبه آنان درست از کار درآمد، «زیرا یکى از آنها به نام سودانبن حمران، عثمانبن عفان رضىالله عنه را کشت و یکى از بستگانش، خالدبن ملجم، علىبن ابىطالب رحمةالله را کشت و جماعت ایشان قاتلان عثمان را پناه دادند» . (64)
در این جا طبرى علاوه بر اقرار به آیندهنگرى عمر، وقایع بین قتل عثمانبن عفان و خلافت على (ع) و وقایع بعدى را به شکلى متفاوت مورد بررسى قرار مىدهد . همچنین، او سعى دارد تا پیروزى قادسیه را پیش از وقوع آن پیشبینى نماید و از قول سعیدبن مرزبان مىنویسد: «عمر مداواگرانى به قادسیه فرستاد و عبدالرحمن ربیعه باهلى را به مقام قضاوت گماشت و او را مسؤول تقسیم غنایم نمود و سلمان پارسى را مامور اکتشاف و پیشتاز قوم و دعوتگر قرار داد» . (65)
جاى هیچ بحثى نیست که آن چه را طبرى به عنوان پیش بینى عمربن خطاب از ایجاد تشکیلات براى یک پیروزى غیر قابل انکار نگاشته است دقیقا همان نکاتى است که بعد از فتح قادسیه پدید آمد . طبرى همچنین، اطلاعات عمر از موقعیت استراتژیکى قادسیه را در نامه او به سعد ابىوقاص منعکس مىنماید . در این نامه عمر به سعد دستور مىدهد که: «با پارسیان در خاک آنها جنگ مکن و میدان جنگ را در نزدیکترین سنگستان به دیار عرب و نزدیکترین صحرا به دیار عجم قرار ده .» (66)
نکته دیگرى که در نگاه طبرى به قادسیه دیده مىشود قداستى است که او براى سپاه قادسیه قایل است . وى مىگوید: در این نبرد آرایش سپاه اسلام براساس نبردهاى دوره پیامبر اکرم (ص) تنظیم شده و فرماندهان عصر پیامبر (ص) در راس سپاه قرار داشتند . و آنان کسانى بودند که همگى در عصر پیامبر (ص) با مشرکان و در عصر ابوبکر با مرتدین جنگیده بودند . (67) بنا به گزارش طبرى، در این نبرد هفتاد و چند تن از جنگاوران بدر و سیصد و ده تن از کسانى که پیامبر (ص) را تا بیعت رضوان و یا جلوتر درک نموده بودند و سیصد تن از آنان که در فتح مکه پیامبر (ص) را همراهى نموده بودند و هفتصد تن از فرزندان صحابه پیامبر (ص) از همه قبایل شرکت داشتند . (68) نکته دیگرى که در دیدگاههاى طبرى به قادسیه منعکس است علاقه و توجهى است که نسبتبه مثنىبن حارثه از خود نشان مىدهد، به گونهاى که اظهار تاسف خود را از فرماندهى سعدبن ابىوقاص و جریربن عبدالله بجلى به جاى مثنى پنهان نمىکند . طبرى پیروزى در نبرد قادسیه را یک معجزه مىداند و وقایع اعجاب آورى را از زمان توقف نیروهاى اسلام - کمى قبل از شروع نبرد - نقل مىکند، از جمله این که: زمانى که سعد گروهى را به جستوجوى غذا و خوار و بار به اطراف فرستاده آنان در ایالت میشان در جستوجوى گاو و گوسفند برآمدند، اما همه مردم گریخته بودند و سرانجام مردى را یافتند و از او نشان گاو و گوسفند را گرفتند، اما آن مرد قسم خورد که اطلاعى ندارد ولى او چوپان چهارپایانى بود که آنها را در آن دشت پنهان نموده بود و ناگهان گاوى نعره برآورد که به خدا دروغ مىگوید; اینک مائیم! و آن گاه مسلمین گاوان و گوسفندان را از روى صدایشان یافتند و آنها را به اردوگاه آوردند . (69)
به این ترتیب، طبرى پیروزى قادسیه را امرى از پیش تعیین شده تلقى مىکند و مطالب را بر اساس روایاتى که شنیده است و بدون توجه به صحت و سقم آنها نقل مىکند .
در زمان حکومتحجاجبن یوسف ثقفى والى حکومت امویان در عراق و ایران (95- 75ه) و عامل ولیدبن عبدالملک اموى، این معجزه براى او بازگو گردید . حجاج چند تن از شاهدان واقعه را فراخواند - حداقل 60 سال و حداکثر 80 سال پس از وقوع آن - و از آنها در مورد صحت آن سؤال نمود و همه گفتند: «بلى ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم» . حجاج گفت: «دروغ مىگویید» . گفتند: «اگر تو آن جا بودهاى ما نبودهایم چنین باشد» . حجاج گفت: «راست مىگویید اما دیگر کسان چه مىگفتند؟» گفتند: «این را نشان بشارتى دانستند که از رضاى خدا و شکست دشمن ما خبر مىداد» . (70)
نویسنده دیگرى به نام ابن اعثم کوفى نیز در کتاب خود «الفتوح» از اعجازاتى در زمان وقوع نبرد قادسیه سخن گفته است، از جمله این که: «در آغاز حملات مسلمین به مرزهاى غربى فرات، یزدجرد [یزدگرد] به شکار رفته بود و در عقب گورخرى مىتاخت اما ناگهان گورخر توقف کرد و رو به سوى یزدگرد کرد و به فرمان خدا با او صحبت نمود و گفت: اى یزدگرد به خداى بازگرد و به پیامبر او ایمان آور تا نعمتبر تو باقى بماند و کفران نعمت منماى که دولت تو را زوال آورد . و چون یزدگرد از گورخر این سخن فصیح را شنید بترسید و به مقام خویش بازگشت و متفکر و مردد موبدان را بخواند و سخن گورخر با آنان در میان نهاد . موبدان گفتند: این حالتى غریب و حادثهاى عجیب است گمان ما آن است از این اعراب که بر عراق آمدهاند چیزى عجیب به ظهور آید» . (71)
همچنین، او در جایى دیگر از معجزه دیگرى سخن مىگوید: «پس از کشته شدن رستم در قادسیه، ایرانیان گریختند و به مداین [تیسفون] عقبنشینى نمودند و چون احتمال مقاومت در برابر مسلمین بسیار ضعیف به نظر مىرسید ناچار مجبور به ترک شهر شدند، به ویژه این که یزدگرد خود به این کار راغب بود و علاقمند بود که مقاومتهاى بعدى در برابر لشکر اسلام در کوهستان انجام گیرد . لذا ایرانیان قبل از ترک اجبارى شهر، حوضها را پر از آب نمودند و زهر بدان آمیختند و غذاى بسیارى پختند و به زهر آلودند و در ساباطهاى مداین نهادند و سپس پلهاى دجله را بریدند تا مسلمین نتوانند از آن عبور نمایند . مسلمین چون به ساباط مداین رسیدند گرسنه و تشنه بودند . طعامهاى پخته و لذیذ یافتند و حوضهاى پر از آب صاف . به نام خداى سبحان از آن طعام و آب بخوردند و آسایش و فراغتیافتند و هیچ کس را به حکم خداى سبحان زهر زیان نداشت و بر هیچ مسلمان اثر نکرد . (72)
طبرى در جاى دیگر از نوشیدن زهر توسط خالد و آسیب نرسیدن به او سخن گفته است . (73)
منابع
- ابن اثیر، عزالدین، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج3 .
- احسان، عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348)
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1
- بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346 .)
- بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367 .)
- بلاشر، رژى، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363)
- جعیط، هشام، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بىنا 1372)
- حصورى، على، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371 .)
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا .)
- دینورى، ابو حنیفه، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368 .)
- رازى، ابوعلى مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج1 .
- زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج2 .
- سرتوماس، آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358 .)
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج5 .
- فراى، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358)
- فراى، ریچارد، میراث باستانى ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368 .)
- کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى (چاپ چهارم: تهران، نشر ابن سینا، 1351 .)
- کوفى، ابن اعثم، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374 .)
- گردیزى، ابوسعید عبدالحى، زین الاخبار، تصحیحعبدالحىحبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363 .)
- گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364 .)
- مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370 .)
- مقدسى، مطهر بن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگایران، 1351) ج4 .
- نولدکه، تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352)
- نویرى، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317 .)
- نیناپیگو، لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سدههاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372 .)
- یعقوبى، ابن واضح، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج2 .
پىنوشتها:
×) استادیار دانشگاه اصفهان
phokas (**
Heraklios (***
1. با فتح حیره، کلید تصرف بین النهرین به دست مسلمین افتاد; ر. ک: برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ج 1، ص 9.
2. رژى بلاشر شکستساسانیان از اعراب در ذوقار و نابودى دولت عربى حیره را از نتایجحضور نیروهاى اسلام در مرزهاى فرات به شمار مىآورد; ر. ک: رژى بلاشر، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذر نوش (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1363) ص 73.
3. در واقع نخستین حرکتهاى نظامى مسلمین علیه دولتساسانى در مرزهاى غربى فرات به رهبرى خالد بن ولید و در آغاز سال 623م/12ه.. بود و ایرانیان ظاهرا آماده رویارویى نبودند. در عین حال، هیچ شاهدى مبنى بر این که قبیله بنى بکر بن وایل و دیگر قبایل آن سوى فرات با مسلمین هم دستشده باشند در دست نیست. «حتى پس از آن که سپاه ایران شکسته شد، باز هم مقاومت کردند اما این بدان معنى نیست که آنها هواخواه ساسانیان بودند; زیرا اینان در برابر هر تهاجمى پایدارى مىکردند» ; ر. ک: ریچاردفراى، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجب نیا (چاپ اول: تهران، نشر سروش، 1358) ص 72.
4. موقعیتهاى مسلمین و شتاب ایرانیان در تخلیه مناطق جنوبى علل ریشه دارترى داشت که عبارت بودند از: ساکنین عرب زبان بین النهرین، مسیحیان ناراضى از دولتساسانى، مانویان فرارى تحت تعقیب و بى علاقگى مردم در دوام دولتساسانى; ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 13.
5. ر. ک: برتولد اشپولر، همان، ص 6 و7.
6. ر. ک: تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در روزگار ساسانیان، ترجمه زریاب خویى (چاپ اول: تهران، نشر انجمن آثار ملى، 1352) ص 511.
7. جلولا دهى نزدیک بغداد و در یک منزلى خانقین قرار داشت که از آن جا تا خانقین 7 فرسنگ بود.
8. علت پیروزى عرب را باید در خود ملت عرب جست و جو نمود که ناگهان متوجه شد که در پى جهش عظیم تاریخ از توانىهاى بالایى برخوردار است. از این رو، نبرد قادسیه از سرنوشت عراق فراتر رفته و به صورت یکى از مهمترین وقایعى در مىآید که بیش از همه معناى تاریخ جهانى را بر دوش دارد. ر. ک: هشام جعیط، کوفه پیدایش شهر اسلامى، ترجمه ابوالحسن سرو قد مقدم، (چاپ اول: تهران، بىنا 1372) ص 56.
9. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و 471. هم چنین ر. ک: احسان عباس، عهد اردشیر، ترجمه امام شوشترى (چاپ اول: تهران، انجمن آثار ملى، 1348) ص 28 ; نیناپیگو لوسکایا، اعراب حدود مرزهاى ایران و بیزانس در سدههاى چهارم - ششم میلادى، ترجمه عنایت الله رضا (چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى (پژوهشگاه)، 1372)، ص 285 و 283.
10. تاریخ نگارى اسلامى در مورد نبرد قادسیه هماهنگ نیست. علت آن را مىتوان در تفاوت نگرش به رخدادها دانست. هنگام بررسى اخبار، در اکثر موارد با کمبود سند رو به رو مىشویم. اختلاف ناشى از تعدد روایات چیزى نیست جز «نتیجه تصادف، اهمال کارى و یا تفاوت خوى و مزاج راویان» ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 258.
11. ایرانیان اگر چه مغلوب شده بودند ولى خاطره عظمت گذشته خویش را هم چنان محفوظ نگاه مىداشتند. فاتحان عرب چون نمىخواستند از این قافله عقب بمانند ناچار به جست و جو در گذشته خویش پرداختند تا شواهدى بر عظمت گذشته بیابند و سرانجام به یارى گروهى از موالى که تبار خود را از یاد برده بودند، به زنده کردن افسانهها پرداختند ; ر. ک: رژى بلاشر، همان، ص 174; ریچارد فراى، همان ص 74 و آرتور کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشیدیاسمى (چاپچهارم: تهران، نشر ابنسینا، 1351) ص694.
12. احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان ترجمه محمد توکل (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 76- 264.
13. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن مستوفى هروى (چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1374) ص99.
14. همان، ص 100.
15. ابوعلى مسکویه رازى، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، نشرسروش، 1369) ج1، ص290.
16. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى (چاپ اول: تهران، بنیادفرهنگایران، 1351) ج4، ص85.
17. احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 376- 363.
18. ابن واضح یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمدابراهیم آیتى (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362) ج2، ص28.
19. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج5، ص 1674.
20. این نیروها به اشاره عمر از جانب شمال و به وسیله ابوعبیده جراح ثقفى به عراق اعزام گردیدند.
21. ابن اعثم کوفى، همان، ص 106 و 105.
22. ابو حنیفه دینورى، اخبارالطوال، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ سوم: تهران، نشرنى، 1368) ص151.
23. برتولد اشپولر، همان، ص11.
24. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران بعد از اسلام (چاپ چهارم: تهران، امیرکبیر، 1363) ج2، ص371.
25. یک روایت از طبرى نیز این تعداد را تایید مىکند. به موجب این روایت: «همه حاضران در قادسیه سى و چند هزار کس بودند و کسانى که از غنایم قادسیه سهم بردند در حدود سى هزار کس بودند» ; ر. ک: محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه پاینده (چاپ دوم: تهران، نشر اساطیر، 1362) ج 4، ص 1639. نویرى نیز اعتقاد دارد شمار نیروهاى اسلام سى و چند هزار نفر بودهاند ; ر. ک: شهاب الدین احمد نویرى، نهایة الارب فى فنون الادب، ترجمه محمود مهدوى دامغانى (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1317) ص 166 و هشام جعیط، همان، ص 46 و 41- 40.
26. ریچارد فراى، همان، ص75.
27. برتولد اشپولر، همان.
28. سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابولفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص32.
29. «ابوبکر با مرتدان جهاد کرد و مردم بسیارى را از آنان کشت تا به اطاعت آمدند و توبه کردند» ; ر. ک: ابوسعید عبدالحى گردیزى، زین الاخبار، تصحیح عبدالحى حبیبى (چاپ اول: تهران، دنیاى کتاب، 1363) ص 127.
30. هشام جعیط، همان، ص42.
31. محمدبن جریر طبرى، همان، ج4، ص164.
32. همان، ص1641.
33. هشام جعیط، همان، ص 39.
34. همان، ص 40- 39.
35. همان، ص 44.
36. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
37. به عقیده آرنولد، بسیارى از قبایل مسیحى که در مسیر جنبش عظیم اسلامى و حرکت آن به سمت عراق قرار داشتند به جاى آن که در مسیر امواج آن واقع شوند، با اسلام آوردن داخل آن گردیدند و این واکنش، بسیار سریع انجام گرفت ; ر. ک: سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتى (چاپ اول: تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358) ص 36 و 37.
38. قتل عمر و خلافت عثمان از جمله این تاثیرات خارجى بود که در محیط داخلى و سیاسى مدینه باعث تحولات آینده جهان اسلام گردید.
39. على بن حسین مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1370) ج1، ص 668 و احمد بن یحیى بلاذرى، همان، ص 632.
40. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 35- 1632.
41. اینکه گزارش اخبار داخلى دربار ساسانى چگونه بهمدینه مىرسید خودفصل جداگانهاىراطلبمىکند.
42. آرتور کریستن سن، همان، ص 117 و 106 و تئودور نولدکه، همان، ص 633.
43. یعقوبى مىگوید: «چون بزرگان ایرانى در صدد بر آمدند، یک بار دیگر با هم متحد شدند، یزدگرد فرزند شهریار فرزند خسرو را یافتند که از زنى حجامتگر پدید آمده بود. او را که 20 ساله بود بر خود شاه نمودند و...» ; ر. ک: ابن واضح یعقوبى، همان، ص 25.
44. تئودور نولدکه، همان، ص 548.
45. پس از شکست قادسیه و احتمالا قبل از آن که مسلمین وارد مداین شوند یزدگرد فرماندهان دفاع از مرزها را تعیین نمود و خود به سمت جلولا عقب نشینى نمود; ر. ک: حمزه اصفهانى، تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار (چاپ اول: نشر بنیاد فرهنگ ایران، 1346) ص 160.
46. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1626.
47. به گفته سعید بن بطریق و ابن قتیبه، یزدگرد در آغاز سلطنت 15 ساله و به گفته دینورى 16 ساله بود و به قول طبرى: «یزدگرد اصلا 28 سال عمر کرد و به هنگام جلوس بر تخت 8 ساله بود». نولدکه مىافزاید: در سکههایى که از سال دهم سلطنتش در دست است صورت او ریش ندارد. دوران سلطنت پوراندخت از سختترین دوران ساسانیان بود ; زیرا از طرفى، مخالفتها و کشمکشهاى داخلى و از طرف دیگر، تاخت و تازهاى اعراب مسلمان در مقدمه فتوح در شرق و عدم توانایى دولتساسانى در مقابله با آنان، پوراندخت را چنان آزرده خاطر ساخت که به سال 631 م در عنفوان جوانى (پس از دو سال سلطنت در تیسفون) مرد. پورداود در کتاب آناهیتا (ص 372) شروع سلطنت او را به سال 629 م. نوشته و دمرگان فرانسوى در کتاب سکههاى شرق، شروع سلطنت او را در سال 630 م دانسته است. در کتاب مجمل التواریخ و القصص (ص7) آمده است: «اندر عهد پوراندخت، پیامبر اسلام در گذشته بود و ابوبکر صدیق به جانشینى او خلیفه شده بود». در کتاب تاریخ طبرى (ص285) نیز آمده است: «ابوبکر به خلافت نشست و پوران دختیک سال و چهار ماه پادشاه بود» و مادر او مریم دختر موریس امپراطور روم بود.
از مجمل التواریخ و القصص نقل شده است که: «پادشاهى پوراندخت دختر [خسرو پرویز] یک سال و چهار ماه بود و آن روزگار قوت اسلام بود و سپاه همى فرستاد به حرب عرب و همان مدت به مداین بمرد».
ثعالبى مرگ او را به سبب بیمارى دانسته و در شاهنامه هم همین گونه آمده است:
به یک هفته بیمار بود و بمرد و با خویشتن نام نیکو ببرد
از پوراندختسکههاى نقره به نام درهم به جاى مانده است که تعدادى از آنها در موزه ایران باستان نگهدارى مىشود. روى سکه، چهره او و پشتسرنوشتهاى به خط پهلوى به شرح ذیل دیده مىشود: به معناى: بوران، فر و شکوه تو افزوده گردد. این عبارت از دوره قباد اول (531- 488 م) بر روى سکهها به کار رفته است و کلمه افزود به صورت افزوتو - افزوتان بر روى سکههاى قباد، خسرو اول (579- 531 م)، هرمزد چهارم (590- 579)، بهرام ششم (چوبین) 591م، خسرو دوم (628- 590)، اردشیر سوم، خسرو سوم (631- 629م) و نیز یزدگرد سوم (652- 632) به کار رفته است; ر. ک: مقاله خانم ملکزاده بیاتى تحت عنوان (پادشاهى پوراندخت) ، مجله بررسىهاى تاریخى، سال چهارم، شماره1، فروردین و اردیبهشت 1348، ص 34- 19.
48. چون بزرگان استخر شنیدند مردم مداین بر فرخزاد خسرو شوریدهاند یزدگرد را در استخر به شاهى برگزیدند و آن گاه او را به مداین بردند و فرخ زاد خسرو را پس از یک سال پادشاهى و در سن 28 سالگى کشتند; ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 550 و ابن بلخى، فارسنامه، به اهتمام گى لسترنج و نیکلسون (کمبریج، دارالفنون، 1921 م) ص 127.
49. ثعالبى، تاریخ پیامبران و شاهان، ص 470.
50. على حصورى، آخرین شاه (چاپ اول: تهران، نشر مؤلف، 1371) ص 34.
51. نبرد قادسیه در ماه مه سال 637 میلادى رخ داد; ر. ک: ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 384.
52. رمان گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین (چاپ پنجم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1364) ص 370.
53. على بن حسین مسعودى، همان، ص 272.
54. فرماندهى سپاه اسلام در نهاوند - سال 21 هجرى - از طرف خلیفه عمر بن خطاب بر عهده نعمان بن مقرن مزنى نهاده شده بود. نعمان در نبرد نهاوند که نبردى به مراتب سختتر از قادسیه بود کشته شد و حذیفة بن یمان فرماندهى را بر عهده گرفت. پیروزى مسلمین بر پارسها به دشوارى و با تلفات فراوانى به دست آمد; ر. ک: احمد بن یحیى بلاذرى، فتوح البلدان (چاپ دوم: تهران، نشر نقره، 1367) ص 430; هم چنین ر. ک:
Rawlinson G: The Seventh great Orietal Monarchy (Buttle of Nehavand) p 574
مقایسه شود با برتولد اشپولر، همان، ص 29.
55. عبدالحسین زرین کوب، همان، ج1، ص 192.
56. ثعالبى: ص 467. نمونهاى از تشریفات سلطنت در عصر ساسانى چنین است: هنگامى که شهر براز که از تبار ساسانیان نبود غاصبانه به سلطنت رسید، به قصد سرکوب جنبش مردم فارس به آن سو حرکت نمود. چون به هنگام شب حرکت مىنمود در مقابلش یکصد تشت طلا که در هر یک شمعى مىسوختحرکت مىدادند.
57. تشریفات سلطنتى آن چنان خسته کننده و در عین حال الزامى بود که شاهان از آن گریزى نداشتند. ر. ک: تئودور نولدکه، همان، ص 676.
58. مطالبى که در مورد این جنگ گفته شده طورى مبالغهآمیز و افسانهاى است که کشف حقیقت را مقدور نمىسازد; ر. ک: کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزایرى (چاپ اول: تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346) ص78. به علاوه باید افزود که از طرف مغلوب، مدارک مهمى در دست نیست.
59. ابوحنیفه احمد بن داود، دینورى، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر و جمال الدین شال (بغداد، مکتبة المثنى، بى تا) ص 1267.
60. ریچارد فراى، میراث باستانى ایران، ترجمه رجب نیا (چاپ سوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1368) ص 385 و ص 382: «نخستین علتى که پیشرفت مسلمین را در ایران آسان کرد. مسایل دینى نبود بلکه فرسودگى و نابسامانى حکومتساسانى در روزگار خسرو دوم و پس از او بود». و این نکتهاى بود که رستم در جریان قادسیه آن را کاملا درک مىنمود.
61. آرتور، کریستن سن، همان، ص 525.
62. عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا پایان آل بویه (چاپ اول: تهران، امیرکبیر، 1368) ج2، ص 11.
63. محمد بنجریر طبرى، همان، ج4، ص 1638.
64. همان، ص 1641.
65. همان، ص 1643 و 1642.
66. همان، ص 1649.
67. همان، ص 1643.
68. همان، ص 1638.
69. همان، ص 1648. این روایت عینا در تاریخ الفخرى هم آمده است، با این تفاوت که صاحب فخرى سخن گفتن گاو را تکذیب مىکند و مىنویسد: «نعره بىموقع گاو موجب شده که مسلمین به مکان آسان پىبرده باشند» ر. ک: محمد بن على طباطبا (ابن طقطقى) تاریخ فخرى، ص 108.
70. محمد بن جریر طبرى، همان، ص 1648. ابن اثیر در الکامل، عینا موضوع را نقل مىکند و آن را واقعه (اباقر گاوان) مىخواند; ر. ک: عزالدین ابن اثیر، تاریخ الکامل (قاهره، مطبعة الازهریه، 1301 ق) ج3، ص1357.
71. ابن اعثم کوفى، همان، ص 93.
72. همان، ص 113.
73. همان، ص 53.