آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

اسلام دینى فراگیر و جهان‏شمول است و از همان آغاز ظهور، خود را در حصارهاى تنگ نژادى و قبیله‏اى محدود نساخت از همین روى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در سال ششم هجرى در راستاى رسالت جهانى خویش، با ارسال نامه‏هایى به سران ممالک هم جوار حجاز، ایشان را به اسلام فراخواند .
طبرى مورخ معروف در کتاب خود متن سه نامه از نامه‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله به نجاشى - حاکم حبشه - ، خسرو پرویز - شاهنشاه ایران - و هرقل - امپراتور روم شرقى - را ضبط کرده است . مقاله حاضر به بحث و بررسى پیرامون این سه نامه اختصاص دارد .
در پى افزایش فشار مشرکان مکه بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و یاران وفادارش و اخلالى که قریشیان در جریان گروش به اسلام ایجاد کرده بودند، پیامبر صلى الله علیه و آله بر آن شد تا مرکز دیگرى را براى تاسیس و پى‏ریزى حکومت اسلامى جست‏وجو کند تا از این رهگذر، هم مسلمانان از آزار مشرکان رهایى یابند و هم پایگاهى استوار جهت نشر دعوت اسلامى در جزیرة العرب ایجاد گردد . از این رو براى نیل به این هدف، در سال سیزدهم بعثت، مکه را به سوى یثرب ترک کرد و با ایجاد طرحى نو در ساختار اجتماعى و فرهنگى مدینه، این شهر را به یک نظام عقیدتى نیرومند پیوند زده و از مهاجر و انصار - که از عناصر اصلى این شهر بودند - امتى واحد ساخت و طولى نکشید که مدینه به پایگاهى نیرومند در برابر مکه تبدیل شد و از همین پایگاه بود که آموزه‏ها و تعالیم اسلامى به سراسر جزیرة العرب منتشر شد .
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بر قوم و قبیله خاصى مبعوث نشده بود تا پیامش در حصار و محدوده آن قوم و قبیله محصور بماند، بلکه بر طبق آموزه‏هاى قرآنى (1) ماموریت داشت تا پیام خود را به عموم مردم - فارغ از تمایزات قومى، نژادى و زبانى - ابلاغ نماید . از این رو در سال ششم هجرى، در راستاى رسالت جهانى خویش، با ارسال نامه‏هایى به سران ممالک هم جوار حجاز در آن روزگار، گام مهمى را در سیاست‏خارجى برداشت . او که در این زمان دغدغه خاطر چندانى از جانب یهودیان مدینه و شرارت‏هاى آن‏ها نداشت و نیز به دلیل انعقاد معاهده صلح حدیبیه، از جانب مشرکان مکه احساس خطر جدى نمى‏کرد بر آن شد تا نامه هایى را به سران کشورهاى هم جوار ارسال نماید و آن‏ها را به اسلام فراخواند. (2)
با نگاهى به تاریخ طبرى در مى‏یابیم که طبرى تنها سه نامه از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را که خطاب به نجاشى - حاکم حبشه - ، خسرو پرویز - شاهنشاه ایران - و هرقل - امپراتور روم شرقى - بوده را ضبط کرده است و در خصوص نامه‏هاى آن حضرت به مقوقس (حاکم مصر)، جیفر و عبد پسران جلندى (فرمانروایان عمان) و منذر بن ساوى (کارگزار خسرو در بحرین) تنها به نقل گفته‏اى کوتاه از ابن اسحاق اکتفا کرده و متن نامه‏هاى مذکور را نیاورده است . از این رو ما در این نوشتار به ذکر و بررسى نامه‏هایى که از سوى آن حضرت به حاکمان حبشه، روم و ایران ارسال شده است، خواهیم پرداخت .
نخستین نامه‏اى که طبرى در ذیل وقایع سال ششم هجرى به ثبت آن اهتمام نموده، نامه‏اى است که از سوى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و توسط دحیة کلبى به هرقل - امپراتور روم شرقى - ارسال گردید . طبرى متن این نامه را چنین آورده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد بن عبدالله و رسوله الى هرقل عظیم الروم . سلام على من اتبع الهدى . اما بعد: فانى ادعوک بدعایة الاسلام، اسلم تسلم و اسلم یؤتک الله اجرک مرتین . فان تولیت فعلیک اثم الاریسین . (3)
به نام خداوند بخشنده مهربان
از محمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان .
کسى که پیرو راستى گردد گزند نمى‏بیند . اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه رعایا (کشاورزان) بر گردن تو خواهد بود .
دومین نامه مورد توجه طبرى که به انعکاس آن پرداخته است مکتوب پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به نجاشى پادشاه حبشه است که عمر و بن ابى امیه ضمرى مامور ابلاغ آن شده بود . وى متن این نامه را چنین ثبت کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
من رسول الله الى النجاشى الاصحم ملک الحبشه .
سلم انت . فانى احمد الیک الله الملک القدوس السلام المومن المهیمن و اشهد ان عیسى بن مریم روح الله و کلمته القاها الى مریم البتول الطیبه الحصینه فحملت‏بعیسى فخلقه الله من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده و نفخه . انى ادعوک الى الله وحده لاشریک له و الموالاة على طاعته و ان تتبعنى و تومن بالذى جاءنى، فانى رسول الله و بعثت الیک ابن عمى جعفر و نفرا معه من المسلمین . فذا جاءک فاقرهم، و دع التجبر . فانى ادعوک و جنودک الى الله، فقد بلغت و نصحت، فاقبلو نصحى . و السلام على من اتبع الهدى . (4)
از محمد پیامبر خدا به نجاشى اصحم پادشاه حبشه . تو با ما در آشتى هستى . من درود خداى ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن مى‏گویم و شهادت مى‏دهم که عیسى پسر مریم روح خدا و کلمه اوست که وى را به مریم دوشیزه پاکیزه القا کرد و عیسى را بار گرفت و خدا عیسى را از روح خود آفرید، چنان که آدم را با دست و دمیدن روح خود در او آفرید . من تو را به خداى یگانه بى‏شریک و اطاعت از وى دعوت مى‏کنم که پیرو من شوى و به خدایى که مرا فرستاده ایمان بیاورى که من پیغمبر خدایم و پسر عمویم جعفر و جمعى از مسلمانان را به سوى تو فرستاده‏ام و چون بیایند، آن‏ها را بپذیر و از تکبر بر کنار باش که من تو را با سپاهت‏به سوى خدا مى‏خوانم . ابلاغ کردم و اندرز دادم . اندرز مرا بپذیر و درود بر آن که پیرو هدایت‏شد .
مکتوب پیامبر به خسرو پرویز که توسط عبدالله بن حذافه سهمى به خسرو رسانده شد، سومین نامه‏اى است که طبرى آن را این گونه گزارش کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
من محمد رسول الله الى کسرى عظیم الفارس . سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و ان محمد عبده و رسوله . ادعوک بدعاء الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین . فاسلم تسلم . فان ابیت فان اثم المجوس علیک . (5)
به نام خداوند بخشنده و مهربان
از محمد فرستاده خدا به خسرو، بزرگ پارسیان . درود بر آن که پیرو هدایت‏شود و به خدا و پیغمبر وى ایمان آورد و شهادت دهد که خدایى جز خداى یکتا نیست . من پیامبر خدا به سوى همه کسانم تا زندگان را بیم دهم . اسلام بیاور تا سالم بمانى و اگر دریغ کنى گناه مجوسان به گردن تو است .
بررسى و نقد نامه‏ها
بخش مقدماتى هر سه نامه با «بسم الله الرحمن الرحیم‏» شروع مى‏شود . درست است که مسلمانان بر طبق آموزه‏هاى دینى خود مى‏باید کارهاى خویش را براى فرخندگى و تیمن با نام خدا آغاز کنند، (6) اما در رابطه با این که آیا پیامبر از همان ابتدا، نامه‏هاى خود را با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم‏» آغاز مى‏کرده یا نه اختلاف نظر وجود دارد . سیوطى در «در المنثور» آورده است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نامه خود را که پیش از نازل شدن سوره نمل به مردم نجران نوشته بود با عبارت «بسم اله ابراهیم‏» آغاز کرد . (7) برخى دیگر معتقدند که پیامبر پیش از نازل شدن آیه «. . و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرسیها» (8) نامه‏هاى خود را با عبارت «باسمک اللهم‏» آغاز مى‏کرد، ولى پس از نازل شدن آیه مذکور، عبارت «بسم الله‏» را در آغاز نامه‏هاى خود به کار مى‏برد و پس از نزول آیه «قل ادعو الله او ادعو الرحمن‏» (9) عبارت «بسم الله الرحمن‏» را در ابتداى نامه‏ها مى‏نوشت و سرانجام پس از این که آیه «انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم‏» (10) نازل گردید، آن حضرت عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم‏» را در آغاز نامه‏هاى خود به کار مى‏برد . (11)
با عبور از عنوان نامه‏ها که با تقدم نام فرستنده برگیرنده (من محمد رسول الله الى) . . . و نیز عبارت «سلم انت‏» و یا «سلام على من اتبع الهدى‏» همراه است; بخش مقدماتى نامه‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله خاتمه مى‏یابد و متن متین نامه‏ها که مقصود و مراد اصلى پیامبر صلى الله علیه و آله را در خود نهفته دارند آغاز مى‏شود . متن هر سه نامه کوتاه، ساده، بى پیرایه و به دور از تعقیدات لفظى و معنوى است . نکته مشترک در هر سه نامه تکیه بر توحید و یکتا پرستى و فراخواندن مخاطبان به اسلام است . اگر سیاست‏خارجى را الگوى رفتارى یک دولت در تعاملات بین المللى و بین الدولى به منظور تعقیب مصالح بدانیم، رفتار پیامبر صلى الله علیه و آله معطوف به کدام هدف و ناظر به کدام منظور بود؟ بدون تردید پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏خواست تا از این رهگذر، سیاست‏خارجى خود را بر ترویج و اعتلاى توحید بنا نهاده و سرچشمه ادراک‏هاى فروخفته در رسوبات شرک را به آب روان و زلال توحید فرو شوید و بنى آدم ظلوم و جهول را به عهد ازل و میثاق الست‏یاد آور شود . او به تصریح قرآن، متصف به دو فت‏بشیر و نذیر بود و پیوسته در ترویج و تبلیغ دین از دو حربه کارآمد تبشیر و انذار که مى‏توانست در بافت و ساخت فرهنگى آن روزگار مؤثر افتد بهره مى‏جست; از این رو، در نامه خود به هرقل و خسرو ابتدا آن‏ها را بشارت داده (اسلم تسلم) و سپس از در انذار وارد مى‏شود و گناه مجوسان و رعایا را در صورت عدم پذیرش اسلام، بر عهده آن‏ها مى‏داند . او به خوبى مى‏دانست که اگر توحید اسلام در راس هرم جوامع ایران و روم نفوذ کرده و مورد پذیرش واقع شود، موانع نفوذ به قاعده هرم نیز رفع گردیده و زمینه‏هاى فتح قلوب و روى آوردن هر چه بیش‏تر به توحید هموار خواهد گشت; زیرا پیام توحید، به آدمیان عزت، کرامت و حریت مى‏بخشید و آن‏ها را از بندگى غیر خدا مى‏رهانید و علاوه بر توحید نظرى که ناظر به نفى عبودیت غیرالله است، توحید اجتماعى نیز منادى برابرى و مساوات، عدالت اجتماعى و عدم امتیاز قبیله‏اى بر قبیله دیگر و نژادى بر نژادى دیگر جز در تقوا و پرهیزکارى مى‏باشد و این مهم براى توده هایى که همواره تحت‏سیطره سیاه ستم بوده‏اند حکم بشارت و نوید رهایى از زنجیرهاى طبقاتى و ذلت‏بردگى بود که از گذشته‏هاى دور دامن گیر آن‏ها بود، و درست‏بر همین مبنا بود که هشت‏سال بعد از این، (در سال چهاردهم هجرى)، وقتى که رستم فرخ زاد فرمانده سپاه ایران در قادسیه از ربعى بن عامر نماینده مسلمانان پرسید که هدف شما از این لشکر کشى چیست، پاسخ داد: ما آمده‏ایم تا بندگان را از بندگى غیرخدا به بندگى خدا سوق دهیم، (لنخرج العباد من عبادة العباد الى عبادة الله .) (12)
اصولا پذیرش توحید در بینش توحیدى، و اصل «لاله الا الله‏» جزء حقوق عمومى بشر شمرده شده است و هرگاه این حق عمومى و انسانى مورد تهاجم و تجاوز قرار گیرد و یا متجاوزان به حقوق عمومى وانسانى با ایجاد مانع، بر آن شوند تا نگذارند پیامى که متضمن آزادى و سعادت آدمیان است‏به صاحبان حق و افراد ذى نفع برسد، شکستن آن مانع و دفاع از حق عمومى و انسانى ضرورت مى‏یابد، و این چنین بود که مسلمانان براى فرا ساختن زمینه‏هاى نشر دعوت اسلامى و نیز براى نجات توده‏ها از لت‏بردگى حکومت‏ها اقدام به جهاد مى‏کردند . (13) البته نباید از نظر دور داشت که هدف از جهاد و فتوح آن نبوده که به قهر و جبر زیرا نص صریح قرآن دلالت‏بر عدم اکراه در پذیرش دین دارد . (15) ایمان یک عقیده درونى و گرایش به یک فکر و پذیرفتن آن است . این پذیرش بر دو رکن عقلى (فکرى) و قلبى (روحى) استوار است که هیچ یک از این دو در قلمرو جبر و زور نیست; زیرا فکر تابع منطق است و روح تابع احساس و این دو از تیر رس قهر و جبر به دور مى‏باشند و اساسا با فکر و اندیشه آزاد به دست مى‏آید و از فکر غیرآزاد، عقیده‏اى که اسلام طالب آن است‏حاصل نمى‏شود . (16) بنابراین، اگر توحید را جزء حقوق انسانى دانستیم، نمى‏توان براى تحمیل آن به ملتى، با آن ملت وارد جنگ شد; زیرا توحید و ایمان تحمیل شدنى نیستند . اما مى‏توان براى ریشه کن کردن شرک با مشرکان جنگید . در چنین صورتى، این جنگ براى دفاع از حریم توحید صورت گرفته است . (17)
این که پیامبر صلى الله علیه و آله در نامه‏هاى خود به خسرو و هرقل بر این نکته تاکید ورزیده که در صورت عدم پذیرش توحید، گناه مجوسان و اریسین به گردن آن هاست را مى‏توان بر این معنا حمل کرد که اگر دستگاه حاکم با ایجاد یک فضاى خفقان آور مانع از نشر دعوت حق در جامعه شود و با ایجاد حصر، مردم را به استضعاف فکرى بکشاند، مرتکب جرم و معصیت‏شده است که هم مجازات دنیوى و هم عقوبت اخروى در پى‏خواهد داشت . از این گذشته، وقتى که به نامه پیامبر صلى الله علیه و آله به نجاشى مى‏رسیم قصه رنگ دیگرى مى‏یابد . استخدام کلمات و گزینش عبارات در این نامه، تلویحا گویاى نوعى احترام ویژه به نجاشى است و به کارگیرى عبارت «سلم انت‏» (تو با ما در آشتى هستى، یا سلام بر توباد) در ابتداى نامه و نیز عدم استفاده از عبارت «اسلم تسلم‏» در متن نامه، مؤید همین معناست . گویى پیامبر صلى الله علیه و آله به هنگام نگارش این نامه، نیکوکارى نجاشى نسبت‏به مسلمانان را در نظر داشته است; زیرا نجاشى در عصر بى‏پناهى مسلمانان در مکه، آن‏ها را در حبشه پناه داد و از آزار مشرکان رهانید و نمایندگان قریش را در استرداد آن‏ها به مکه ناکام گذاشت . پیامبر صلى الله علیه و آله در این نامه پس از ارائه چهره راستین عیسى مسیح، پادشاه حبشه و سپاهیانش را به اسلام فرا مى‏خواند و از او مى‏خواهد تا توصیه ونصیحت وى را بپذیرد . (18)
نکته دیگرى که مورد نامه حضرت به نجاشى قابل تامل است، در خواست پیامبر از نجاشى براى پذیرش جعفر بن ابى طالب و همراهانش مى‏باشد . چنان که سیره نویسان آورده‏اند، مهاجرت مسلمانان - از جمله جعفر بن ابى طالب - به حبشه، سال‏ها قبل از هجرت پیامبر به مدینه بوده است . به نظر مى‏رسد که مسلمانان به هنگام هجرت به حبشه حامل نامه‏اى از پیامبر به نجاشى جهت پذیرش مهاجران بوده‏اند و این نامه متفاوت از نامه ارسالى آن حضرت به نجاشى در سال ششم هجرى و فراخواندن او به اسلام است . از این رو، ورود بخشى از نامه‏اى که مهاجرین با خود به حبشه برده‏اند در متن نامه‏اى که عمر و بن ابى امیه ضمرى در سال ششم هجرى مامور ابلاغ آن بوده است فاقد وجاهت و وثاقت تاریخى است و چنین مى‏نماید که این امر حاصل اشتباه نسخه برداران در تداخل مفاد و مندرجات یک متن در متن دیگر و یا ظهور یکى از عوامل مخدوش کننده ضبط راوى یا اختلال در اداى مورد روایت‏بوده است . به هر حال، طبرى این خبر را بدون هیچ گونه سنجش در ترازوى نقد تاریخى، در کتاب خود ثبت نموده است . ضمن این که هر سه نامه را ذیل وقایع سال ششم هجرى و بدون ملاحظه سیر کرو نولوژیک و چینش دقیق روز و ماه آن بر خط زمان آورده است . اگر این گمان صحیح باشد که عرب‏ها تا قبل از وضع تاریخ در زمان خلیفه دوم (مبدا قرار دادن هجرت پیامبر براى سنجش زمان) به نوشتن تاریخ در ذیل نامه‏هاى خود عادت نداشته‏اند، قصورى متوجه طبرى نخواهد بود .
سه نامه مذکور بدون ذکر نام کاتبان و نیز مهر و نشان پایانى، در تاریخ طبرى به فرجام مى‏رسند; در حالى که محمد حمیدالله به استناد اصل برخى از نامه‏هاى کشف شده از پیامبر صلى الله علیه و آله مدعى است که آن حضرت، پایان نامه‏هاى خود را به مهر و نشان «محمد رسول الله‏» مختوم مى‏نموده است . (19)
منابع
- احمدى، على، مکاتیب الرسول (تهران، نشر یس، 1363 .)
- حمید الله، محمد، نامه‏ها و پیمان‏هاى سیاسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام، ترجمه سید محمد حسینى، (تهران، انتشارات سروش، 1374 .)
- طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، 1378 ه) . ذیل وقایع سال ششم هجرى .
- قرآن کریم، سورهاى نمل آیه 30، بقره آیه 256، هود آیه 41 اسراء آیه 11 . صباء آیه 28 .
- متقى، على، کنزالاعمال، تحقیق بکرى حیانى (بیروت، مؤسسة الرساله، 1405 ه .) .
- مسعودى، على بن حسین، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365 .)
- مطهرى، مرتضى، جهاد (شیراز، نشر نوید، 1368 .)
پى‏نوشت‏ها
×) دانشجوى دکترى تاریخ اسلام - دانشگاه تهران .
1. و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا . . .» ; سوره سبا، آیه 28 .
2. نامه‏هاى پیامبر در مجموعه‏اى تحت عنوان «مکاتیب الرسول‏» تالیف على احمدى در سال 1363 به چاپ رسیده ضمن این که در این زمینه، یک رساله دکترى با عنوان «نامه‏ها و پیمان‏هاى پیامبر اسلام‏» اثر دکتر محمد حمید الله نیز وجود دارد که دو ترجمه فارسى از آن با نام‏هاى «وثائق‏» ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى و «نامه‏ها و پیمان‏هاى سیاسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام‏» ترجمه دکتر سید محمد حسینى موجود مى‏باشد .
3. محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، 1378 ه) . ذیل وقایع سال ششم هجرى .
4. همان .
5. همان .
6. از پیامبر صلى الله علیه و آله روایت‏شده است که کارهایى که با نام خدا شروع نشود ابتر خواهد ماند; ر . ک: على متقى، کنزالاعمال، تحقیق بکرى حیانى (بیروت، مؤسسة الرساله، 1405 ه) . ج‏1، ص 555 .
7. على احمدى، مکاتیب الرسول (تهران، نشر یس، 1363) ص 4 (به نقل از: عبدالرحمن سیوطى، درالمنثور، ج‏2، ص 38 .)
8. سوره هود، آیه 41 .
9. سوره اسراء، آیه 11 .
10. سوره نمل، آیه 30 .
11. على بن حسین مسعودى، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1365) ص 238 .
12. محمد بن جریر طبرى، همان، ذیل وقایع سال چهاردهم هجرى .
13. مرتضى مطهرى، جهاد (شیراز، نشر نوید، 1368) ص 46 .
14. براى اطلاع بیش‏تر در باب فتح قلوب و فتح تغلب ر . ک: دکتر آیینه وند، مقاله «فتوح در اسلام‏» ، فصلنامه تاریخ اسلام، شماره دوم، 1379 ش .
15. سوره بقره، آیه 256; (لااکراه فى الدین .) . . .
16. مرتضى مطهرى، همان، ص 50 .
17. همان، ص 51 .
18. نجاشى نیز توصیه ایشان را پذیرفت و با ارسال نامه‏اى به مدینه، اسلام پذیرى خود را به پیامبر اعلام نمود; ر . ک: محمد بن جریر طبرى، همان، ذیل وقایع سال ششم هجرى .
19. ر . ک: محمد حمید الله، نامه‏ها و پیمان‏هاى سیاسى حضرت محمد و اسناد صدر اسلام، ترجمه سید محمد حسینى، (تهران، انتشارات سروش، 1374 .)

تبلیغات