اهل ذمه در صدر اسلام (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
پس از رحلت پیامبر اسلام، صدور اسلام به دارالکفر وجهه همت و اساس کار خلفا قرار گرفت.در این راستا فاتحان مسلمان در سرزمینهاى شام، مصر، عراق و ایران، این سیاست دارالخلافه را به پیش مىبردند.در این میان برخورد ساکنان دارالحرب با رزمندگان مسلمان یکسان نبود.مقاله حاضر مىکوشد تا به نحوه واکنش مغلوبان - به ویژه اهل ذمه - در برابر فاتحان مسلمان بپردازد و روشن کند که چگونه اهل کتاب مىتوانستند با بستن پیمان ذمه به تابعیت نظام اسلامى درآیند و ضمن پذیرش تعهداتى، از حقوق و امتیازات ویژهاى برخوردار شوند و با امنیت کامل در سایه حکومت اسلامى در هر نقطه از دارالاسلام - به جز حرم و حجاز سکنا گزینند.
اهل ذمه در صدر اسلام در عصر فتوح اسلامى، برخى از شهرها و مناطق دارالحرب، بدون کمترین مقاومت در برابر سپاه اسلام، تسلیم شده و ساکنین آنها با مسلمین پیمان صلح منعقد نمودند و برخى دیگر نیز در اثر پایدارى در برابر آنها، به قهر و خشونت گشوده شدند، در فقه اصطلاحا به مناطقى که به این دو شکل فتح گردیدهاند، «مفتوحةالعنوة» و «مفتوح بالصلح» مىگویند که هر یک داراى احکام جداگانهاى مىباشند.
مردم مناطق فتح شده برخورد یکسانى با فاتحان نداشتند; عدهاى با پذیرش اسلام، مسلمان شدند و عدهاى دیگر با پرداخت جزیه بر کیش اجدادى خویش باقى ماندند و همچنان به زندگى خود در میان مسلمانان ادامه دادند، و بعضى دیگر نیز که حاضر به رها کردن دین نیاکان خویش نبوده و در عین حال، حضور فاتحان عرب را در سرزمین خویش بر نمىتابیدند، طریق مهاجرت را پیش گرفتند. (1) در این میان، آن دسته از زردشتیانى که حاضر شدند با پرداخت جزیه و بستن پیمان «ذمه» بر کیش خود باقى بمانند، موجب پدید آمدن مباحثى در میان مسلمانان شدند.این مباحث ناظر به این نکته بود که آیا زردشتیان نیز مانند مسیحیان و یهودیان، اهل کتاب هستند؟ و اگر چنین نیست، آیا مىتوان از غیر اهل کتاب، جزیه گرفت؟ و مگر نه قرآن، جزیه گرفتن را تنها از اهل کتاب جایز شمرده است؟ قوت این شبهات به حدى بود که خلیفه دوم - عمربن خطاب - را در برخورد با زردشتیان مردد نمود، به طورى که اقرار نمود که نمىداند با آنها چگونه رفتار نماید.اما در این میان، عبدالرحمن عوف تردید او را ذایل نمود و از قول پیامبر (ص) نقل کرد که باید با آنها همچون اهل کتاب رفتار نمود. (2) گرچه این روایت، اساس کار خلیفه دوم و سایر خلفا قرار گرفت، اما بحثبر سر اهل کتاب بودن آنها در میان فقها ادامه یافت و موجب پیدایش اقوال مخالف گردید (3) با این حال، مسلمانان با آنها همانند اهل کتاب رفتار کردند و کسانى از آنها را که با شرایطى مایل به باقى ماندن بر کیش اجدادى خود بودند، به عنوان اهل ذمه قلمداد نمودند.
در جامعه اسلامى، غیر مسلمانان مىتوانستند با شرایطى خاص، به تابعیت آن در آیند.این نوع تابیعت که با قرار داد دوجانبه انجام مىگرفت در اصطلاح فقه اسلامى «ذمه» نامیده مىشد و به کسانى که این قرارداد را با مسلمین منعقد مىنمودند «ذمى» مىگفتند.در این معاهده، یهودیان، مسیحیان و مجوسان مىتوانستند شرکت نمایند و به عنوان متحدان همپیمان ذمى، در سراسر قلمرو حکومت اسلامى از آزادى، امنیت و حقوقى که بر طبق قرار داد ذمه اختیار و امضا نموده بودند برخوردار گردند. (4) مقصود اصلى از تشریح این پیمان، ایجاد محیطى امن و برقرارى همزیستى مسالمتآمیز میان فرقههاى مختلف مذهبى در داخل قلمرو حکومت اسلامى بود.بر این اساس، اقامت افراد غیر مسلمان در جامعه اسلامى منوط به شرکت در عقد قرارداد ذمه بود که پس از امضا قرارداد مزبور جزئى از جامعه بزرگ اسلامى به حساب مىآمدند.
در تنظیم و انعقاد پیمان ذمه، آزادى طرفین بر اساس اصل «تراضى» و «توافق» ، به عنوان رکن اصلى محفوظ بود و طرفین مىتوانستند شرایط و موارد خاصى را طبق مصالح و مقتضیات مورد نظر خود - به جز در موارد خاص - پیشنهاد نموده و در صورت حصول توافق و تراضى، در متن قرارداد بگنجانند.این شرایط، متضمن مسؤولیتهایى مىشد که طرفین ضمن تعهد بر انجام آنها، از حقوق و مزایایى که در قرارداد پیشبینى شده بود بهرهمند مىشدند.
تعهداتى که فقها به موجب قرارداد ذمه براى اهل ذمه قایل بودند عبارت بود از:
1- هر مرد ذمى بالغ، آزاد و سالم، مکلف به پرداخت جزیه مىباشد;
2- ذمى نباید به دین اسلام حمله کند و یا نسبتبه امور مسلمانان بىاحترامى روا دارد;
3- ذمى نباید هیچگونه جسارت و بىاحترامى نسبتبه پیامبر اسلام (ص) و قرآن روا دارد;
4- ذمى نباید به جان و مال مسلمانان تعرض کند و یا با تحریک و وسوسه، آنها را به ارتداد بکشاند;
5- ذمى مجاز نیست که با زن مسلمان ازدواج کند و یا نسبتبه او مرتکب فحشا شود;
6- ذمى مجاز نیست که به دشمن کمک کند یا بیگانه حربى یا جاسوسان را پناه دهد و اسرار مسلمانان را فاش کند و یا به نفع دشمن جاسوسى نماید;
7- ذمى اجازه ندارد شراب بفروشد یا رباخوارى کند و آشکارا شراب بنوشد و گوشتخوک مصرف کند;
8- ذمى باید لباس معین و مشخص بپوشد، زنار ببندد و کلاه بلند و رنگین (قلنسوه) برسر گذارد;
9- ذمى اجازه ندارد سوار اسب شود و یا حامل اسلحه باشد، اما مىتواند بر استر و الاغ سوار شود;
10- ذمى نباید خانه را مرتفعتر از خانه مسلمانان بنا کند، بلکه ارجح است که کوتاهتر بسازد;
11- ذمى نباید به هنگام خواندن دعا، صداى خود را بلند کند و یا ناقوس را بلند بنوازد;
12- ذمى نباید بر جنازه مرده بلند بگرید و نیز باید مردههاى خود را دور از مقابر مسلمانان در محل جداگانهاى دفن نماید. (5) از دوازده شرط مذکور، شش شرط نخست، ضرورت آن قطعى و نقض آن مستلزم معارضه بود و شش شرط دیگر جنبه مطلوبیت داشت که تخطى از آنها موجب مجازات و کیفر مىشد. (6) به مقتضاى قرار داد ذمه، در مقابل وظایفى که براى ذمیان مقرر مىشد، مسؤولیتها و تعهداتى نیز متوجه جامعه اسلامى بود که دولت مسؤول و صلاحیتدار اسلامى مىبایستبا تمام امکاناتى که در اختیار دارد در انجام و اجراى آن تلاش نماید.نخستین مسؤولیتى که به واسطه قرارداد ذمه بر عهده مسلمین (دولت اسلامى) بود، تعهد مصونیت مطلق و همه جانبه متحدان ذمى بود که بر اساس آن، جان و مال و ناموس آنها مورد حمایت و حفاظت کامل دولت اسلامى قرار مىگرفت و مانند سایر هموطنان مسلمان، از مصونیت همه جانبه بهرهمند مىگردیدند.این تضمین و تعهد از دو ناحیه داخلى و خارجى صورت مىپذیرفت; از ناحیه داخلى، همه افراد ذمى در سراسر قلمرو اسلامى نسبتبه هرگونه تجاوز و سوء قصد به جان، مال و ناموس و سایر حقوق مشروع و قانونى خود مورد حمایت دولت اسلامى قرار مىگرفتند.از ناحیه خارجى نیز مسلمانان موظف بودند که در صورت تهاجم نیروهاى بیگانه به اهل ذمه ساکن قلمرو اسلامى، با تمام قوا به دفع تهاجم اقدام نمایند.مسؤولیت دیگرى که مسلمانان بر اساس پیمان ذمه بر عهده داشتند، اعطاى آزادى مذهبى به ذمیان بود.آنها مىتوانستند با استفاده از حق مشروع خود در این زمینه، در مراسم و آداب مذهبى خود از آزادى و امنیت و مصونیت کامل برخوردار گردند.علاوه بر این، کلیه معابد (7) و اماکن آنان نیز مورد احترام جامعه اسلامى بوده و از امنیت و مصونیت کامل برخوردار بود.اصل آزادى مسکن نیز از جمله تعهدات مسلمانان در برابر ذمیان بود که به موجب آن، اهل ذمه مىتوانستند هر نقطه از سرزمین اسلامى - به استثناى حرم و حجاز - را که مناسب بدانند، به عنوان مسکن موقتیا دایمى خویش انتخاب نمایند; این حق شامل آزادى درترک سرزمین اسلامى نیز مىگردد.اعطاى استقلال قضایى به اهل ذمه در بعضى موارد، از جمله تعهدات دولت اسلامى بود.در اسلام با وجود اینکه حقوق ذمیان با قرارداد ذمه تضمین مىشد، در مواردى حق ترافع قضایى نیز براى آنان منظور مىگردید و به آنها اجازه داده مىشد تا در موارد ذیل از این حق مشروع خود استفاده نمایند:
1- ذمى مدعى و مسلمان مدعى علیه باشد;
2- مسلمان مدعى و ذمى مدعى علیه باشد;
3- طرفین دعوى هر دو ذمى باشند.
در مورد اول و دوم، مىتوانستند به مراجع قضایى اسلامى مراجعه کنند، اما در مورد سوم، ذمیان مىتوانستند به دادگاه اسلامى و یا به مراجع قضایى خویش رجوع نمایند.همچنین، در مسایل مربوط به حقوق مدنى از قبیل: ازدواج، طلاق، ارث و...ملزم به پیروى از قوانین اسلامى نبودند. (8) در میان تعهدات و وظایف دوازدهگانه اهل ذمه که بیشتر جنبه سلبى دارند، پرداخت جزیه که جنبه ایجابى دارد از اهمیت زیادى برخوردار بود که در اینجا به اختصار به آن اشاره مىکنیم.
مالیاتهاى اسلامى بخشى از نظام اقتصاد اسلامى هستند که براى تنظیم امور مالى جامعه اسلامى وضع شدهاند.خمس، زکات و جزیه سه نوع مالیات اسلامى هستند که داراى منشا قرآنى بوده و در عصر رسول اکرم (ص) معمول بودند.دو مالیات نخست، تنها از مسلمانان اخذ مىشد و مالیات سوم (جزیه) اختصاص به اهل کتاب داشت.طبیعى است که دریافت جزیه از اهل کتاب منوط به انجام تعهداتى از سوى حاکم اسلامى بود که در دوره حکومتخود مىبایستبدان عمل کند.
منابع و مآخذ اسلامى، جزیه را لغتى عربى دانسته و براى آن وجوه و معانى متعددى ذکر کردهاند.ابویعلى و ماوردى در «احکام السلطانیه» جزیه را از ریشه جزا دانسته و مىگویند: جزیهاى که اهل ذمه مىپردازند، یا جزاى کفر آنهاست و یا جزاى امانى است که مسلمانان به آنها دادهاند. (9) برخى دیگر از محققان به رغم تعابیر مذکور، جزیه را لغتى فارسى و از منشا «گزیت» مىدانند.لغتشناسى چون خوارزمى نیز این مطلب را تایید کرده و صریحا اظهار مىدارد که جزیه معرب «گزیت» مىباشد. (10) در صدر اسلام، ابتدا امر کفار دایر بر قبول اسلام یا تن دادن به جنگ بود.آنها مىبایست اسلام آورند یا تن به جنگ بسپارند; چنانکه از قول پیامبر (ص) نیز نقل شده است که: «اموت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا الله فمن قال لا اله الا الله عصم منى نفسه و ماله» . (11) اما در سال نهم هجرى بود که مسلمانان به موجب دستور قرآنى اجازه یافتند تا از آن دسته از اهل کتاب که مىخواهند بر دین خود بمانند، جزیه بستانند. (12) این جزیه به صورت مالیات سرانهاى بود که هر اهل کتابى براى برخوردارى از حمایت دولت اسلامى و نیز حفظ عقیده و دین خود، ملزم به پرداخت آن بود. (13) در باب میزان اخذ جزیه از اهل ذمه، بیشتر فقهاى اسلامى بر این عقیدهاند که اخذ جزیه بر اساس تنزیل بوده و میزان دریافت آن بسته به نظر حاکم اسلامى است. (14) شافعى بر این عقیده است که کمدرآمدان یک دینار، متوسطان دو دینار و ثروتمندان باید چهار دینار پرداخت نمایند.او همچنین، اظهار مىدارد که کمترین و بیشترین مقدار جزیه بر اساس اصل «تراضى» است و کمتر از یک دینار جایز نمىباشد.پیروان مالک معتقدند که بیشترین مقدار جزیه براى دارندگان پول طلا، چهار دینار و براى کسانى که پول نقره دارند چهل درهم مىباشد و گرفتن بیش از آن جایز نیست.پیروان ابوحنیفه نیز اعتقاد دارند که باید بر ثروتمندان 48 درهم، بر متوسطان 24 درهم و بر پایین مرتبهها 12 درهم وضع کرد.پیروان احمدبن حنبل نیز با پیروان ابوحنیفه هم راى مىباشند. (15) ابویوسف که خود از پیروان ابوحنیفه است ضمن بیان روایتى، نقل مىکند که عثمانبن حنیف به دستور عمربن خطاب، بر مردم سواد و ترتیب ثروتمند، متوسط و پایین مرتبه; 48 درهم، 24 درهم و 12 درهم جزیه وضع کرد. (16) شیخ صدوق نیز نقل مىکند که مصوببن یزید انصارى از سوى امام على (ع) جزیه مردم روستاهاى اطراف مداین (17) را همان میزانى که عمربن خطاب بر مردم سواد وضع کرده بود، قرار داد. (18) جمهور فقها بر این قول اتفاق دارند که بر فقیرى که قادر به پرداخت جزیه نمىباشد و نیز بر پیران، زنان و کودکان پرداخت جزیه واجب نیست. اما در خصوص راهبانى که از مردم فاصله گرفتهاند و در صومعهها و دیرهاى خود ساکن مىباشند اتفاق نظر دیده نمىشود; برخى جزیه را بر آنها واجب دانسته و برخى دیگر واجب نمىشمارند. (19) با اینکه در روایات دینى تصریح و تاکید شده است که اهل ذمه به هنگام پرداخت جزیه نباید مورد ضرب و شتم، زندان و تکلیف مالایطاق قرار گیرند، (20) در متون تاریخى گزارشهاى پراکندهاى یافت مىشود که بر رفتار خشونتآمیز ماموران مالیاتى نسبتبه اهل ذمه دلالت دارد. (21) گویى وضعیت آنها بستگى به شرایط روحى و اخلاقى حاکمى داشت که به سوى آنها اعزام مىشد و گاه که حاکم سفاکى چون حجاجبن یوسف ثقفى بر قلمرو شرقى ولایت مىیافت، بر آنها ستم مضاعف روا داشته مىشد و چون حاکم نیکوکارى امارت مىیافت، به آرامش و آسودگى بیشترى دست مىیافتند.
پىنوشتها:
1.فرهنگ، ارشاد، مهاجرت تاریخى ایرانیان به هند (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1365) ص 193.
2.احمدبن یحیى بلاذرى; فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398ه) ص 267; یعقوببن ابراهیم ابویوسف، کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفة، 1399ه) ص 130 و ابنقیم جوزى، احکام اهل الذمه، تحقیق صبحى صالح (دمشق، مطبعة جامعة دمشق، 1381ه) ج 1، ص 1 و 2.
3.ابویوسف آنها را ملحق به اهل کتاب دانسته است; ابویوسف، همان.
شهرستانى در «الملل و النحل» و محقق حلى در «شرایع الاسلام» آنها را از کسانى مىدانند که در میانشان شبه کتابى هست; ابوالقاسم نجمالدین محقق حلى، شرایع الاسلام فى مسائل الحلول و الحرام (تهران، انتشارات استقلال، 1412ه) ج 1، ص 250; عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، تصحیح محمدرضا جلالى نایینى (بىجا، انتشارات اقبال، 1361، ج 1، ص 22) .
قلقشندى نیز در اینکه آیا کتاب مقدس زردشتیان از کتابهاى منزل استیا مصنف تردید نموده و سپس اظهار مىدارد که وجود کتابى منزل براى آنان قطعیت ندارد; احمدبن على قلقشندى، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ه) ج 13، ص 295.در برخى از منابع فقهى شیعى نیز تصریح شده که مجوسان پیامبرى داشتهاند که به قتل رسیده و کتاب آسمانى آنها نیز که بر دوازده هزار پوست گاو تحریر یافته بود در آتش سوزانده شده است; جمالالدین حسنبن یوسف مطهر حلى، تذکرة الفقها (بىجا، المکتبة المرتضویه، بىتا) ج 1، ص 438; محمدحسن الحر العاملى، وسایل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح شیخ عبدالرحمان ربانى شیرازى (بیروت، داراحیاء تراث عربى، بىتا) ج 11، ص 96; محمدبن علىبن الحسین (شیخ صدوق) من لایحضره الفقیه، ترجمه صدربلاغى (تهران، نشر صدوق، 1369) ج 2، ص 357.صاحب تفسیر المیزان نیز معتقد است که آیه 17 سوره حج دلالت و یا حداقل اشعار دارد بر اینکه زردشتیان اهل کتاب مىباشند، زیرا در این آیه و سایر آیاتى که صاحبان ادیان آسمانى را بر مىشمارد، زردشتیان در ردیف آنان و در مقابل مشرکین به شمار آمدهاند; محمدحسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوىهمدانى (بىجا، انتشارات بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1362) ج 9، ص 317.
4.عباسعلى عمید زنجانى، حقوق اقلیتها (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362) ص 25 و 26.
5.مطهر حلى، همان، ص 442 و 443; محقق حلى، همان، ص 252; علىبن محمد ماوردى، احکام السلطانیه و الولایات الدینیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) ص 145; ابویوسف، همان، ص 127; محمدبن حسن طوسى، المبسوط فى فقه الامامیه، تصحیح سیدمحمدتقى کشفى (تهران، مکتبة المرتضویه، 1378ه) ج 2، ص 37 و نیز ر.ک: Tritton, A.S: The caliphs and their non muslimss ubjects, Frank cass co, london,1970.P.115.
6.علىبن محمد ماوردى، همان، ص 145 و مجید خدورى، جنگ و صلح در اسلام، ترجمه غلامرضا سعیدى (تهران، شرکت نسبى اقبال و شرکاء، 1335) ص 294.
7.شیخ طوسى در «مبسوط» آورده است که اهل ذمه تنها مىتوانند در سرزمینهاى مفتوح بالصلح اقدام به تاسیس معابد جدید نمایند، ولى در سرزمینهاى مفتوحة العنوه حق احداث معابد جدید را ندارند و تنها مىتوانند از معابد سابق خود نگهدارى کنند.ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ص 45 و 46.
8.براى اطلاع بیشتر در باب حقوق ذمیان ر.ک: عمید زنجانى، همان، ص 136 به بعد.
9.ابویعلى محمدبن حسین الفراء، الاحکام السلطانیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) ص 153 و علىبن محمد ماوردى، همان، ص 142.
10.ابوعبدالله محمدبن احمد خوارزمى، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1347) ص 61.
11.ابوعبید القاسمبن سلام، کتاب الاموال، تحقیق و تعلیق محمدخلیل هراس (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406ه) ص 26.
12.سوره توبه، آیه 29.
13.ابوالقاسم اجتهادى، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى (تهران، انتشارات سروش 1363) ص 186.
14.شیخ صدوق، همان، ص 358; محمدبن حسن طوسى، همان، ص 37; محقق حلى، همان، ص 251 و علىبن محمد ماوردى، همان، ص 142.
15.ابن قیم جوزى، همان، ص 26.
16.ابویوسف، همان، ص 128.
17.مداین که جمع مدینه استبر مناطق ساباط، ماحوزه، در زنیدان، ویه اردشیر (بهرسیر) در غرب دجله و تیسفون، اسپانبر و رومگان (ویه اندیوخسرو) در شرق دجله اطلاق مىشده است.
18.شیخ صدوق، همان، ص 325 و 351.
19.ابنقیم جوزى، همان، ص 42- 50; ابویوسف، همان، ص 122; محمدبن حسن طوسى، همان، ص 42 و محقق حلى، همان، ص 250.
20.ابوعبید القاسمبن سلام، همان ص 47.
21.ابویوسف، همان، ص 61 و 62 و عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت (تهران، انتشارات جاویدان، 1354) ص 355.
منابع
- ابویوسف، یعقوببن ابراهیم: کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفة، 1399ه) .
- اجتهادى، ابوالقاسم: بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى (تهران، انتشارات سروش 1363) .
- ارشاد، فرهنگ: مهاجرت تاریخى ایرانیان به هند، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1365) .
- الحرالعاملى، محمدحسن: وسایل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح شیخ عبدالرحمان ربانى شیرازى (بیروت، داراحیاء تراث عربى، بىتا) .
- الفراء، ابویعلىمحمدبن حسین: الاحکام السلطانیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) .
- بلاذرى، احمدبن یحیى: فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398ه) .
- جوزى ابنقیم: احکام اهل الذمه، تحقیق صبحى صالح (دمشق، مطبعة جامعة دمشق، 1381ه) .
- خدورى، مجید: جنگ و صلح در اسلام، ترجمه غلامرضا سعیدى (تهران، شرکت نسبى اقبال و شرکاء، 1335) .
- خوارزمى، ابوعبدالله محمدبن احمد: مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1347) .
- زرینکوب، عبدالحسین: دو قرن سکوت (تهران، انتشارات جاویدان، 1354) .
- شهرستانى، عبدالکریم: الملل و النحل، تصحیح محمدرضا جلالى نایینى (بىجا، انتشارات اقبال، 1361) .
- شیخ صدوق، محمدبن علىبن الحسین: من لایحضره الفقیه، ترجمه صدربلاغى (تهران، نشر صدوق، 1369) .
- طباطبایى، محمدحسین: تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوىهمدانى (بىجا، انتشارات بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1362) .
- طوسى، محمدبن حسن: المبسوط فى فقه الامامیه، تصحیح سیدمحمدتقى کشفى (تهران، مکتبة المرتضویه، 1378ه) .
- عمیدزنجانى، عباسعلى: حقوق اقلیتها (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362) .
- قلقشندى، احمدبن على: صبح الاعشى فى صناعة الانشاء (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ه) - ماوردى، علىبن محمد: احکام السلطانیه و الولایات الدینیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) .
- محققحلى، ابوالقاسم نجمالدین: شرایع الاسلام فى مسائل الحلول و الحرام (تهران، انتشارات استقلال، 1412ه) .
- مطهرحلى، جمالالدین حسنبن یوسف: تذکرة الفقها (بىجا، المکتبة المرتضویه، بىتا) .
اهل ذمه در صدر اسلام در عصر فتوح اسلامى، برخى از شهرها و مناطق دارالحرب، بدون کمترین مقاومت در برابر سپاه اسلام، تسلیم شده و ساکنین آنها با مسلمین پیمان صلح منعقد نمودند و برخى دیگر نیز در اثر پایدارى در برابر آنها، به قهر و خشونت گشوده شدند، در فقه اصطلاحا به مناطقى که به این دو شکل فتح گردیدهاند، «مفتوحةالعنوة» و «مفتوح بالصلح» مىگویند که هر یک داراى احکام جداگانهاى مىباشند.
مردم مناطق فتح شده برخورد یکسانى با فاتحان نداشتند; عدهاى با پذیرش اسلام، مسلمان شدند و عدهاى دیگر با پرداخت جزیه بر کیش اجدادى خویش باقى ماندند و همچنان به زندگى خود در میان مسلمانان ادامه دادند، و بعضى دیگر نیز که حاضر به رها کردن دین نیاکان خویش نبوده و در عین حال، حضور فاتحان عرب را در سرزمین خویش بر نمىتابیدند، طریق مهاجرت را پیش گرفتند. (1) در این میان، آن دسته از زردشتیانى که حاضر شدند با پرداخت جزیه و بستن پیمان «ذمه» بر کیش خود باقى بمانند، موجب پدید آمدن مباحثى در میان مسلمانان شدند.این مباحث ناظر به این نکته بود که آیا زردشتیان نیز مانند مسیحیان و یهودیان، اهل کتاب هستند؟ و اگر چنین نیست، آیا مىتوان از غیر اهل کتاب، جزیه گرفت؟ و مگر نه قرآن، جزیه گرفتن را تنها از اهل کتاب جایز شمرده است؟ قوت این شبهات به حدى بود که خلیفه دوم - عمربن خطاب - را در برخورد با زردشتیان مردد نمود، به طورى که اقرار نمود که نمىداند با آنها چگونه رفتار نماید.اما در این میان، عبدالرحمن عوف تردید او را ذایل نمود و از قول پیامبر (ص) نقل کرد که باید با آنها همچون اهل کتاب رفتار نمود. (2) گرچه این روایت، اساس کار خلیفه دوم و سایر خلفا قرار گرفت، اما بحثبر سر اهل کتاب بودن آنها در میان فقها ادامه یافت و موجب پیدایش اقوال مخالف گردید (3) با این حال، مسلمانان با آنها همانند اهل کتاب رفتار کردند و کسانى از آنها را که با شرایطى مایل به باقى ماندن بر کیش اجدادى خود بودند، به عنوان اهل ذمه قلمداد نمودند.
در جامعه اسلامى، غیر مسلمانان مىتوانستند با شرایطى خاص، به تابعیت آن در آیند.این نوع تابیعت که با قرار داد دوجانبه انجام مىگرفت در اصطلاح فقه اسلامى «ذمه» نامیده مىشد و به کسانى که این قرارداد را با مسلمین منعقد مىنمودند «ذمى» مىگفتند.در این معاهده، یهودیان، مسیحیان و مجوسان مىتوانستند شرکت نمایند و به عنوان متحدان همپیمان ذمى، در سراسر قلمرو حکومت اسلامى از آزادى، امنیت و حقوقى که بر طبق قرار داد ذمه اختیار و امضا نموده بودند برخوردار گردند. (4) مقصود اصلى از تشریح این پیمان، ایجاد محیطى امن و برقرارى همزیستى مسالمتآمیز میان فرقههاى مختلف مذهبى در داخل قلمرو حکومت اسلامى بود.بر این اساس، اقامت افراد غیر مسلمان در جامعه اسلامى منوط به شرکت در عقد قرارداد ذمه بود که پس از امضا قرارداد مزبور جزئى از جامعه بزرگ اسلامى به حساب مىآمدند.
در تنظیم و انعقاد پیمان ذمه، آزادى طرفین بر اساس اصل «تراضى» و «توافق» ، به عنوان رکن اصلى محفوظ بود و طرفین مىتوانستند شرایط و موارد خاصى را طبق مصالح و مقتضیات مورد نظر خود - به جز در موارد خاص - پیشنهاد نموده و در صورت حصول توافق و تراضى، در متن قرارداد بگنجانند.این شرایط، متضمن مسؤولیتهایى مىشد که طرفین ضمن تعهد بر انجام آنها، از حقوق و مزایایى که در قرارداد پیشبینى شده بود بهرهمند مىشدند.
تعهداتى که فقها به موجب قرارداد ذمه براى اهل ذمه قایل بودند عبارت بود از:
1- هر مرد ذمى بالغ، آزاد و سالم، مکلف به پرداخت جزیه مىباشد;
2- ذمى نباید به دین اسلام حمله کند و یا نسبتبه امور مسلمانان بىاحترامى روا دارد;
3- ذمى نباید هیچگونه جسارت و بىاحترامى نسبتبه پیامبر اسلام (ص) و قرآن روا دارد;
4- ذمى نباید به جان و مال مسلمانان تعرض کند و یا با تحریک و وسوسه، آنها را به ارتداد بکشاند;
5- ذمى مجاز نیست که با زن مسلمان ازدواج کند و یا نسبتبه او مرتکب فحشا شود;
6- ذمى مجاز نیست که به دشمن کمک کند یا بیگانه حربى یا جاسوسان را پناه دهد و اسرار مسلمانان را فاش کند و یا به نفع دشمن جاسوسى نماید;
7- ذمى اجازه ندارد شراب بفروشد یا رباخوارى کند و آشکارا شراب بنوشد و گوشتخوک مصرف کند;
8- ذمى باید لباس معین و مشخص بپوشد، زنار ببندد و کلاه بلند و رنگین (قلنسوه) برسر گذارد;
9- ذمى اجازه ندارد سوار اسب شود و یا حامل اسلحه باشد، اما مىتواند بر استر و الاغ سوار شود;
10- ذمى نباید خانه را مرتفعتر از خانه مسلمانان بنا کند، بلکه ارجح است که کوتاهتر بسازد;
11- ذمى نباید به هنگام خواندن دعا، صداى خود را بلند کند و یا ناقوس را بلند بنوازد;
12- ذمى نباید بر جنازه مرده بلند بگرید و نیز باید مردههاى خود را دور از مقابر مسلمانان در محل جداگانهاى دفن نماید. (5) از دوازده شرط مذکور، شش شرط نخست، ضرورت آن قطعى و نقض آن مستلزم معارضه بود و شش شرط دیگر جنبه مطلوبیت داشت که تخطى از آنها موجب مجازات و کیفر مىشد. (6) به مقتضاى قرار داد ذمه، در مقابل وظایفى که براى ذمیان مقرر مىشد، مسؤولیتها و تعهداتى نیز متوجه جامعه اسلامى بود که دولت مسؤول و صلاحیتدار اسلامى مىبایستبا تمام امکاناتى که در اختیار دارد در انجام و اجراى آن تلاش نماید.نخستین مسؤولیتى که به واسطه قرارداد ذمه بر عهده مسلمین (دولت اسلامى) بود، تعهد مصونیت مطلق و همه جانبه متحدان ذمى بود که بر اساس آن، جان و مال و ناموس آنها مورد حمایت و حفاظت کامل دولت اسلامى قرار مىگرفت و مانند سایر هموطنان مسلمان، از مصونیت همه جانبه بهرهمند مىگردیدند.این تضمین و تعهد از دو ناحیه داخلى و خارجى صورت مىپذیرفت; از ناحیه داخلى، همه افراد ذمى در سراسر قلمرو اسلامى نسبتبه هرگونه تجاوز و سوء قصد به جان، مال و ناموس و سایر حقوق مشروع و قانونى خود مورد حمایت دولت اسلامى قرار مىگرفتند.از ناحیه خارجى نیز مسلمانان موظف بودند که در صورت تهاجم نیروهاى بیگانه به اهل ذمه ساکن قلمرو اسلامى، با تمام قوا به دفع تهاجم اقدام نمایند.مسؤولیت دیگرى که مسلمانان بر اساس پیمان ذمه بر عهده داشتند، اعطاى آزادى مذهبى به ذمیان بود.آنها مىتوانستند با استفاده از حق مشروع خود در این زمینه، در مراسم و آداب مذهبى خود از آزادى و امنیت و مصونیت کامل برخوردار گردند.علاوه بر این، کلیه معابد (7) و اماکن آنان نیز مورد احترام جامعه اسلامى بوده و از امنیت و مصونیت کامل برخوردار بود.اصل آزادى مسکن نیز از جمله تعهدات مسلمانان در برابر ذمیان بود که به موجب آن، اهل ذمه مىتوانستند هر نقطه از سرزمین اسلامى - به استثناى حرم و حجاز - را که مناسب بدانند، به عنوان مسکن موقتیا دایمى خویش انتخاب نمایند; این حق شامل آزادى درترک سرزمین اسلامى نیز مىگردد.اعطاى استقلال قضایى به اهل ذمه در بعضى موارد، از جمله تعهدات دولت اسلامى بود.در اسلام با وجود اینکه حقوق ذمیان با قرارداد ذمه تضمین مىشد، در مواردى حق ترافع قضایى نیز براى آنان منظور مىگردید و به آنها اجازه داده مىشد تا در موارد ذیل از این حق مشروع خود استفاده نمایند:
1- ذمى مدعى و مسلمان مدعى علیه باشد;
2- مسلمان مدعى و ذمى مدعى علیه باشد;
3- طرفین دعوى هر دو ذمى باشند.
در مورد اول و دوم، مىتوانستند به مراجع قضایى اسلامى مراجعه کنند، اما در مورد سوم، ذمیان مىتوانستند به دادگاه اسلامى و یا به مراجع قضایى خویش رجوع نمایند.همچنین، در مسایل مربوط به حقوق مدنى از قبیل: ازدواج، طلاق، ارث و...ملزم به پیروى از قوانین اسلامى نبودند. (8) در میان تعهدات و وظایف دوازدهگانه اهل ذمه که بیشتر جنبه سلبى دارند، پرداخت جزیه که جنبه ایجابى دارد از اهمیت زیادى برخوردار بود که در اینجا به اختصار به آن اشاره مىکنیم.
مالیاتهاى اسلامى بخشى از نظام اقتصاد اسلامى هستند که براى تنظیم امور مالى جامعه اسلامى وضع شدهاند.خمس، زکات و جزیه سه نوع مالیات اسلامى هستند که داراى منشا قرآنى بوده و در عصر رسول اکرم (ص) معمول بودند.دو مالیات نخست، تنها از مسلمانان اخذ مىشد و مالیات سوم (جزیه) اختصاص به اهل کتاب داشت.طبیعى است که دریافت جزیه از اهل کتاب منوط به انجام تعهداتى از سوى حاکم اسلامى بود که در دوره حکومتخود مىبایستبدان عمل کند.
منابع و مآخذ اسلامى، جزیه را لغتى عربى دانسته و براى آن وجوه و معانى متعددى ذکر کردهاند.ابویعلى و ماوردى در «احکام السلطانیه» جزیه را از ریشه جزا دانسته و مىگویند: جزیهاى که اهل ذمه مىپردازند، یا جزاى کفر آنهاست و یا جزاى امانى است که مسلمانان به آنها دادهاند. (9) برخى دیگر از محققان به رغم تعابیر مذکور، جزیه را لغتى فارسى و از منشا «گزیت» مىدانند.لغتشناسى چون خوارزمى نیز این مطلب را تایید کرده و صریحا اظهار مىدارد که جزیه معرب «گزیت» مىباشد. (10) در صدر اسلام، ابتدا امر کفار دایر بر قبول اسلام یا تن دادن به جنگ بود.آنها مىبایست اسلام آورند یا تن به جنگ بسپارند; چنانکه از قول پیامبر (ص) نیز نقل شده است که: «اموت ان اقاتل الناس حتى یقولوا لا اله الا الله فمن قال لا اله الا الله عصم منى نفسه و ماله» . (11) اما در سال نهم هجرى بود که مسلمانان به موجب دستور قرآنى اجازه یافتند تا از آن دسته از اهل کتاب که مىخواهند بر دین خود بمانند، جزیه بستانند. (12) این جزیه به صورت مالیات سرانهاى بود که هر اهل کتابى براى برخوردارى از حمایت دولت اسلامى و نیز حفظ عقیده و دین خود، ملزم به پرداخت آن بود. (13) در باب میزان اخذ جزیه از اهل ذمه، بیشتر فقهاى اسلامى بر این عقیدهاند که اخذ جزیه بر اساس تنزیل بوده و میزان دریافت آن بسته به نظر حاکم اسلامى است. (14) شافعى بر این عقیده است که کمدرآمدان یک دینار، متوسطان دو دینار و ثروتمندان باید چهار دینار پرداخت نمایند.او همچنین، اظهار مىدارد که کمترین و بیشترین مقدار جزیه بر اساس اصل «تراضى» است و کمتر از یک دینار جایز نمىباشد.پیروان مالک معتقدند که بیشترین مقدار جزیه براى دارندگان پول طلا، چهار دینار و براى کسانى که پول نقره دارند چهل درهم مىباشد و گرفتن بیش از آن جایز نیست.پیروان ابوحنیفه نیز اعتقاد دارند که باید بر ثروتمندان 48 درهم، بر متوسطان 24 درهم و بر پایین مرتبهها 12 درهم وضع کرد.پیروان احمدبن حنبل نیز با پیروان ابوحنیفه هم راى مىباشند. (15) ابویوسف که خود از پیروان ابوحنیفه است ضمن بیان روایتى، نقل مىکند که عثمانبن حنیف به دستور عمربن خطاب، بر مردم سواد و ترتیب ثروتمند، متوسط و پایین مرتبه; 48 درهم، 24 درهم و 12 درهم جزیه وضع کرد. (16) شیخ صدوق نیز نقل مىکند که مصوببن یزید انصارى از سوى امام على (ع) جزیه مردم روستاهاى اطراف مداین (17) را همان میزانى که عمربن خطاب بر مردم سواد وضع کرده بود، قرار داد. (18) جمهور فقها بر این قول اتفاق دارند که بر فقیرى که قادر به پرداخت جزیه نمىباشد و نیز بر پیران، زنان و کودکان پرداخت جزیه واجب نیست. اما در خصوص راهبانى که از مردم فاصله گرفتهاند و در صومعهها و دیرهاى خود ساکن مىباشند اتفاق نظر دیده نمىشود; برخى جزیه را بر آنها واجب دانسته و برخى دیگر واجب نمىشمارند. (19) با اینکه در روایات دینى تصریح و تاکید شده است که اهل ذمه به هنگام پرداخت جزیه نباید مورد ضرب و شتم، زندان و تکلیف مالایطاق قرار گیرند، (20) در متون تاریخى گزارشهاى پراکندهاى یافت مىشود که بر رفتار خشونتآمیز ماموران مالیاتى نسبتبه اهل ذمه دلالت دارد. (21) گویى وضعیت آنها بستگى به شرایط روحى و اخلاقى حاکمى داشت که به سوى آنها اعزام مىشد و گاه که حاکم سفاکى چون حجاجبن یوسف ثقفى بر قلمرو شرقى ولایت مىیافت، بر آنها ستم مضاعف روا داشته مىشد و چون حاکم نیکوکارى امارت مىیافت، به آرامش و آسودگى بیشترى دست مىیافتند.
پىنوشتها:
1.فرهنگ، ارشاد، مهاجرت تاریخى ایرانیان به هند (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1365) ص 193.
2.احمدبن یحیى بلاذرى; فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398ه) ص 267; یعقوببن ابراهیم ابویوسف، کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفة، 1399ه) ص 130 و ابنقیم جوزى، احکام اهل الذمه، تحقیق صبحى صالح (دمشق، مطبعة جامعة دمشق، 1381ه) ج 1، ص 1 و 2.
3.ابویوسف آنها را ملحق به اهل کتاب دانسته است; ابویوسف، همان.
شهرستانى در «الملل و النحل» و محقق حلى در «شرایع الاسلام» آنها را از کسانى مىدانند که در میانشان شبه کتابى هست; ابوالقاسم نجمالدین محقق حلى، شرایع الاسلام فى مسائل الحلول و الحرام (تهران، انتشارات استقلال، 1412ه) ج 1، ص 250; عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، تصحیح محمدرضا جلالى نایینى (بىجا، انتشارات اقبال، 1361، ج 1، ص 22) .
قلقشندى نیز در اینکه آیا کتاب مقدس زردشتیان از کتابهاى منزل استیا مصنف تردید نموده و سپس اظهار مىدارد که وجود کتابى منزل براى آنان قطعیت ندارد; احمدبن على قلقشندى، صبح الاعشى فى صناعة الانشاء (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ه) ج 13، ص 295.در برخى از منابع فقهى شیعى نیز تصریح شده که مجوسان پیامبرى داشتهاند که به قتل رسیده و کتاب آسمانى آنها نیز که بر دوازده هزار پوست گاو تحریر یافته بود در آتش سوزانده شده است; جمالالدین حسنبن یوسف مطهر حلى، تذکرة الفقها (بىجا، المکتبة المرتضویه، بىتا) ج 1، ص 438; محمدحسن الحر العاملى، وسایل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح شیخ عبدالرحمان ربانى شیرازى (بیروت، داراحیاء تراث عربى، بىتا) ج 11، ص 96; محمدبن علىبن الحسین (شیخ صدوق) من لایحضره الفقیه، ترجمه صدربلاغى (تهران، نشر صدوق، 1369) ج 2، ص 357.صاحب تفسیر المیزان نیز معتقد است که آیه 17 سوره حج دلالت و یا حداقل اشعار دارد بر اینکه زردشتیان اهل کتاب مىباشند، زیرا در این آیه و سایر آیاتى که صاحبان ادیان آسمانى را بر مىشمارد، زردشتیان در ردیف آنان و در مقابل مشرکین به شمار آمدهاند; محمدحسین طباطبایى، تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوىهمدانى (بىجا، انتشارات بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1362) ج 9، ص 317.
4.عباسعلى عمید زنجانى، حقوق اقلیتها (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362) ص 25 و 26.
5.مطهر حلى، همان، ص 442 و 443; محقق حلى، همان، ص 252; علىبن محمد ماوردى، احکام السلطانیه و الولایات الدینیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) ص 145; ابویوسف، همان، ص 127; محمدبن حسن طوسى، المبسوط فى فقه الامامیه، تصحیح سیدمحمدتقى کشفى (تهران، مکتبة المرتضویه، 1378ه) ج 2، ص 37 و نیز ر.ک: Tritton, A.S: The caliphs and their non muslimss ubjects, Frank cass co, london,1970.P.115.
6.علىبن محمد ماوردى، همان، ص 145 و مجید خدورى، جنگ و صلح در اسلام، ترجمه غلامرضا سعیدى (تهران، شرکت نسبى اقبال و شرکاء، 1335) ص 294.
7.شیخ طوسى در «مبسوط» آورده است که اهل ذمه تنها مىتوانند در سرزمینهاى مفتوح بالصلح اقدام به تاسیس معابد جدید نمایند، ولى در سرزمینهاى مفتوحة العنوه حق احداث معابد جدید را ندارند و تنها مىتوانند از معابد سابق خود نگهدارى کنند.ر.ک: محمدبن حسن طوسى، همان، ص 45 و 46.
8.براى اطلاع بیشتر در باب حقوق ذمیان ر.ک: عمید زنجانى، همان، ص 136 به بعد.
9.ابویعلى محمدبن حسین الفراء، الاحکام السلطانیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) ص 153 و علىبن محمد ماوردى، همان، ص 142.
10.ابوعبدالله محمدبن احمد خوارزمى، مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1347) ص 61.
11.ابوعبید القاسمبن سلام، کتاب الاموال، تحقیق و تعلیق محمدخلیل هراس (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406ه) ص 26.
12.سوره توبه، آیه 29.
13.ابوالقاسم اجتهادى، بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى (تهران، انتشارات سروش 1363) ص 186.
14.شیخ صدوق، همان، ص 358; محمدبن حسن طوسى، همان، ص 37; محقق حلى، همان، ص 251 و علىبن محمد ماوردى، همان، ص 142.
15.ابن قیم جوزى، همان، ص 26.
16.ابویوسف، همان، ص 128.
17.مداین که جمع مدینه استبر مناطق ساباط، ماحوزه، در زنیدان، ویه اردشیر (بهرسیر) در غرب دجله و تیسفون، اسپانبر و رومگان (ویه اندیوخسرو) در شرق دجله اطلاق مىشده است.
18.شیخ صدوق، همان، ص 325 و 351.
19.ابنقیم جوزى، همان، ص 42- 50; ابویوسف، همان، ص 122; محمدبن حسن طوسى، همان، ص 42 و محقق حلى، همان، ص 250.
20.ابوعبید القاسمبن سلام، همان ص 47.
21.ابویوسف، همان، ص 61 و 62 و عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت (تهران، انتشارات جاویدان، 1354) ص 355.
منابع
- ابویوسف، یعقوببن ابراهیم: کتاب الخراج (بیروت، دارالمعرفة، 1399ه) .
- اجتهادى، ابوالقاسم: بررسى وضع مالى و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوره اموى (تهران، انتشارات سروش 1363) .
- ارشاد، فرهنگ: مهاجرت تاریخى ایرانیان به هند، (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1365) .
- الحرالعاملى، محمدحسن: وسایل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، تصحیح شیخ عبدالرحمان ربانى شیرازى (بیروت، داراحیاء تراث عربى، بىتا) .
- الفراء، ابویعلىمحمدبن حسین: الاحکام السلطانیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) .
- بلاذرى، احمدبن یحیى: فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1398ه) .
- جوزى ابنقیم: احکام اهل الذمه، تحقیق صبحى صالح (دمشق، مطبعة جامعة دمشق، 1381ه) .
- خدورى، مجید: جنگ و صلح در اسلام، ترجمه غلامرضا سعیدى (تهران، شرکت نسبى اقبال و شرکاء، 1335) .
- خوارزمى، ابوعبدالله محمدبن احمد: مفاتیح العلوم، ترجمه حسین خدیوجم (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ، 1347) .
- زرینکوب، عبدالحسین: دو قرن سکوت (تهران، انتشارات جاویدان، 1354) .
- شهرستانى، عبدالکریم: الملل و النحل، تصحیح محمدرضا جلالى نایینى (بىجا، انتشارات اقبال، 1361) .
- شیخ صدوق، محمدبن علىبن الحسین: من لایحضره الفقیه، ترجمه صدربلاغى (تهران، نشر صدوق، 1369) .
- طباطبایى، محمدحسین: تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوىهمدانى (بىجا، انتشارات بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1362) .
- طوسى، محمدبن حسن: المبسوط فى فقه الامامیه، تصحیح سیدمحمدتقى کشفى (تهران، مکتبة المرتضویه، 1378ه) .
- عمیدزنجانى، عباسعلى: حقوق اقلیتها (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362) .
- قلقشندى، احمدبن على: صبح الاعشى فى صناعة الانشاء (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1407ه) - ماوردى، علىبن محمد: احکام السلطانیه و الولایات الدینیه (بىجا، مکتب الاعلام الاسلامى، 1406ه) .
- محققحلى، ابوالقاسم نجمالدین: شرایع الاسلام فى مسائل الحلول و الحرام (تهران، انتشارات استقلال، 1412ه) .
- مطهرحلى، جمالالدین حسنبن یوسف: تذکرة الفقها (بىجا، المکتبة المرتضویه، بىتا) .