آرشیو

آرشیو شماره ها:
۹۰

چکیده

متن

تحقیق درباره شخصیت‏هاى صدر اسلام به ویژه کسانى که هم عهد رسول خدا (ص) را درک کرده و هم در دوره پر آشوب پس از رحلت آن حضرت حضور داشته و گاه در خلق یا تقویت‏برخى حوادث نقش فعال و مؤثرى ایفا کرده‏اند، براى نشان دادن تصویرى نسبتا واضح و در عین حال واقعى از اوضاع سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى آن روزگار ضرورى و با اهمیت مى‏نماید; از این‏رو در این مقاله برآنیم با بهره‏گیرى از منابع گوناگون، تا حد امکان با بازگویى سیر تاریخى زندگى عبدالله‏بن جعفر، در جهت تبیین و روشن نمودن اوضاع مذکور گام برداریم.
عبدالله‏بن جعفربن ابى‏طالب پدر عبدالله، جعفربن ابى‏طالب و مادرش اسماء بنت عمیس خثعمیه است.وى به هنگام اقامت والدین خود در حبشه، در آن‏جا متولد شد. (1) او نخستین فرزند جعفر و نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود. (2) گفته‏اند او در زمان رحلت رسول خدا (ص) ده ساله بوده است (3) عبدالله‏بن جعفر را با کنیه ابوجعفر مى‏خواندند; (4) برخى نیز از او با کنیه ابومحمد و ابوهاشم یاد کرده‏اند. (5) عبدالله‏بن جعفر از رسول خدا (ص)، عمویش على‏بن ابى‏طالب (ع)، مادرش اسماء بنت عمیس و هم‏چنین از ابوبکر، عثمان و عماریاسر روایت نقل کرده و فرزندانش اسماعیل، اسحاق، معاویه، محمدبن على‏بن حسین (ع)، قاسم‏بن محمد، عروة‏بن زبیر و شعبى نیز از او روایت نقل کرده‏اند. (6) عبدالله‏بن جعفر در سال هفتم هجرى همراه والدین خود به مدینه آمد و در سال هشتم، پدرش جعفربن ابى‏طالب را در جنگ موته از دست داد.با شهادت جعفر، عبدالله و دیگر برادرانش مورد لطف و توجه ویژه نبى اکرم (ص) قرار گرفتند.در روز شهادت جعفر، پیامبر (ص) به خانه وى رفت و دست‏هاى مبارک خود را به دور فرزندان او حلقه کرد و گریست و سپس فرمود: «عبدالله در خلقت و خصلت‏شبیه من است‏» ; آن‏گاه در حق آنان دعا کرد و فرمود: «پروردگارا! براى جعفر ذریه نیکو قرار ده و به بیع عبدالله برکت عطا کن‏» .پس از آن، خطاب به آنان فرمود: «من در دنیا و آخرت ولى شما هستم‏» . (7) هم‏چنین، از عبدالله نقل شده است که: پیامبر (ص) من و برادرم را به خانه خود برد.سلمى خادمه پیامبر (ص) براى ما مقدارى جو آرد کرد و با روغن زیتون پخت و همراه فلفل به ما داد و ما سه روز در خانه پیامبر (ص) بودیم و هر شب با وى به خانه یکى از زنان او مى‏رفتیم. (8) هم‏چنین گفته‏اند: روزى پیامبر (ص) عبدالله را دید که با گل چیزى درست مى‏کند، به او فرمود: چه مى‏کنى؟ عبدالله گفت: چیزى درست مى‏کنم و مى‏فروشم و با پول آن خرما مى‏خرم و مى‏خورم.پیامبر (ص) در حق او دعا کرد و گفت: خداوند! به بیع عبدالله برکت عطا کن.عبدالله مى‏گوید: از آن به بعد من چیزى نخریدم، مگر در آن سود بردم. (9) ازدواج عبدالله‏بن جعفر با زینب‏کبرى (س) على‏بن ابى‏طالب (ع) علاقه زیادى به فرزندان برادرش جعفر داشت.از این‏رو مایل بود دختران خود از نسل فاطمه (س) را به ازدواج آنان در آورد; به همین خاطر دختر بزرگ خود زینب‏کبرى را به همسرى عبدالله‏بن جعفر برگزید.
زینب‏کبرى در عهد رسول خدا (ص) و به روایتى، در سال پنجم هجرى متولد شد.وى از عقل و ذکاوت بالایى برخوردار بود. (10) بزرگى شان، قدرت استدلال، احتجاجات و حاضر جوابى وى مشهور است، به گونه‏اى که وى را عقیله بنى‏هاشم نام نهاده‏اند.زینب‏کبرى را ام المصائب هم خوانده‏اند; هم‏چنان‏که خود وى در کربلا، هنگامى که برادرش از نزدیکى شهادتش خبر داد، گفت: واى بر من گرفتار در چنگ مصیبت، وفات جد خود محمدمصطفى را دیدم، شهادت پدرم على مرتضى را مشاهده کردم، در سوگ مادر طاهر خود فاطمه زهرا و برادرم حسن مجتبى نشستم و حالا تنها بازمانده‏ام حسین، مرا چنین مى‏گوید. (11) زینب‏کبرى همیشه همراه پدر و برادران خود بود; از این‏رو علاقه زینب‏کبرى و عبدالله‏بن جعفر به على (ع) باعث‏شد که در زمان خلافت ایشان، با انتقال مرکز خلافت‏به کوفه، آنان نیز در کوفه رحل اقامت افکنند.
در سال 61ه نیز به رغم حضور عبدالله در مدینه، زینب‏کبرى (س) برادرش حسین (ع) را در واقعه کربلا همراهى کرد، که اخبار مربوط به حضور او در کربلا و خطبه‏هاى وى در کوفه و دمشق و احتجاجات او در قصر عبیدالله‏بن زیاد و یزیدبن معاویه، در کتاب‏هاى مختلف به طور مفصل ذکر شده است.
زینب‏کبرى (س) مدتى پس از واقعه کربلا وفات یافت; اما تاریخ، محل وفات و مکان دفن او به طور دقیق مشخص نیست.در این زمینه متاخرین تحقیقات مفصلى انجام داده‏اند. (12)
فرزندان عبدالله‏بن جعفر و زینب‏کبرى (س)
منابع، اسامى فرزندان آنان را با اختلاف بیان کرده‏اند; ابن اسحاق (م.151ه) در کتاب خود فرزندان آنان را دو نفر به نام‏هاى على و ام‏ابیها ذکر کرده است; (13) زبیرى (م.236ه) از سه پسر به نام‏هاى جعفراکبر، على، عون‏اکبر و دو دختر به نام‏هاى ام‏کلثوم و ام‏عبدالله نام برده است; (14) و برخى دیگر نیز اسامى آنان را على، عون‏اکبر، جعفراصغر، عباس، محمد و ام‏کلثوم ثبت کرده‏اند; (15) و در نهایت عمرى (م.490ه) اسامى فرزندان آنان را عباس، جعفر، ابراهیم و على‏اصغر، که به زینبیون معروف بودند، ذکر کرده است. (16) به نظر مى‏رسد ام‏ابیها که ابن‏اسحاق او را در شمار فرزندان زینب‏کبرى (س) ذکر کرده، از فرزندان او نباشد; زیرا اکثر منابع گفته‏اند که مادر ام‏ابیها، لیلى بنت مسعود، دیگر همسر عبدالله‏بن جعفر بوده است.ام‏ابیها نیز با عبدالملک‏بن مروان ازدواج کرد، ولى پس از مدتى عبدالملک او را طلاق داد و على‏بن عبدالله‏بن عباس او را به همسرى خود برگزید. (17) دیگر دختر زینب‏کبرى (س)، ام‏کلثوم، را معاویة‏بن ابى‏سفیان در مقابل پرداخت دین عبدالله‏بن جعفر، از وى خواستگارى کرد، ولى عبدالله با بیان این‏که مرا امیرى است که بى‏اذن او کارى نکنم، اختیار دخترش را به حسین‏بن على (ع) واگذار کرد و حسین (ع)، با وجود این‏که مروان‏بن حکم، به دستور معاویه، با عده‏اى از مردم براى جلب رضایت‏حسین‏بن على (ع) بر در خانه او جمع شده بودند، با گرفتن وکالت از ام‏کلثوم، وى را به ازدواج قاسم‏بن محمدبن جعفر درآورد. (18) پس از وفات قاسم، حجاج‏بن یوسف، امیر مکه و مدینه، ام‏کلثوم را به ازدواج خود درآورد. (19) گفته شده حجاج براى تحقیر آل‏ابى‏طالب ام‏کلثوم را از عبدالله‏بن جعفر که در این زمان فقیر و محتاج شده بود، خواستگارى کرد (20) و براى او 90 هزار دینار مهر قرار داد.اما خالدبن یزید به این خواستگارى اعتراض کرد و به عبدالملک‏بن مروان گفت: براى من قبیله‏اى دوست داشتنى‏تر از قبیله قریش وجود ندارد; چگونه اجازه مى‏دهى حجاج‏بن یوسف که غیر قریشى و زیر دست توست‏با بنى‏هاشم ازدواج کند.به درخواست‏خالد، عبدالملک به حجاج نامه نوشت و دستور داد ام‏کلثوم را طلاق دهد. (21)
ازدواج عبدالله‏بن جعفر با لیلى بنت مسعود
در زمان شهادت على‏بن ابى‏طالب (ع)، چهار تن از زنان او، از جمله لیلى بنت مسعود نهشلیه، زنده بود. (22) عبدالله‏بن جعفر پس از شهادت على (ع)، ضمن این‏که زینب‏کبرى (س) را در عقد نکاح خود داشت، با وى نیز ازدواج کرد.حاصل ازدواج آنان سه پسر به نام‏هاى یحیى، هارون، صالح و موسى دو دختر به نام‏هاى ام‏ابیها و ام‏محمد بوده است. (23) چنان‏چه اشاره شد، ام‏ابیها با عبدالملک‏بن مروان ازدواج کرد و پس از طلاق گرفتن از او به همسرى على‏بن عبدالله‏بن عباس در آمد.
ازدواج عبدالله‏بن جعفر با ام‏کلثوم کبرى
ام‏کلثوم کبرى پس از کشته شدن عمربن خطاب، با عون‏بن جعفر و پس از او با محمدبن جعفر ازدواج کرد.گفته شده پس از محمدبن جعفر نیز برادر او عبدالله‏بن جعفر ام‏کلثوم کبرى را به ازدواج خود درآورد. (24) درباره تاریخ و کیفیت ازدواج آنان چیزى گزارش نشده است، ولى به طور طبیعى این ازدواج بعد از وفات زینب‏کبرى (س) صورت گرفته است.ام‏کلثوم کبرى براى عبدالله فرزندى به دنیا نیاورد. (25)
موقعیت اجتماعى عبدالله‏بن جعفر
عبدالله‏بن جعفر به واسطه موقعیت‏خانوادگى خود در نزد رسول خدا (ص) و پس از او در نزد على‏بن ابى‏طالب (ع)، مهاجرت والدینش به حبشه و شهادت پدرش جعفربن ابى‏طالب، از همان دوران جوانى و نوجوانى مورد احترام بود.نقل است که پس از ازگشت‏سپاه اسلام از فتح خیبر، پیامبر اسلام (ص) به هنگام استقبال از جعفر فرمود: نمى‏دانم به بازگشت جعفر خوشحال باشم یا فتح خیبر; (26) و یا در شهادت جعفر، به صورتى برجسته با فرزندان او رفتار کرد و سه روز عبدالله و برادرش را در خانه خود نگه داشت. (27) به طور طبیعى چنین رفتارى از جانب کسى که همه سعى در تمسک به اعمال و گفتار او داشتند، در زندگى اجتماعى عبدالله‏بن جعفر تاثیرى قابل توجه داشت.
عبدالله مورد توجه و عنایت عموى خود على‏بن ابى‏طالب (ع) نیز بود.على (ع) به خاطر علاقه‏اى که به برادرش جعفربن ابى‏طالب داشت، به فرزندان او به دیده فرزندان خود مى‏نگریست و حتى عبدالله را در ردیف فرزندان خود مى‏شمرد; براى مثال، وى بعد از حکمیت، در جواب کسانى که گفتند: على باید با افراد وفادارش بجنگد تا ظفر یابد یا کشته شود، فرمود: به خدا قسم از این امر غافل نبودم و به دنیا بى‏رغبت‏بودم و از مرگ باک نداشتم، اما ترسیدم این دو - حسن و حسین - کشته شوند و نسل رسول خدا (ص) منقطع گردد و نخواستم این دو، یعنى محمدبن حنفیه و عبدالله‏بن جعفر، کشته شوند; زیرا مى‏دانم آنان به خاطر من این‏جا هستند; از این‏رو، هر آن‏چه قوم خواستند; صبر پیشه کردم. (28) عبدالله‏بن جعفر نیز به پاس رفتار نیک عموى خود، در همه حال همراه و مطیع او بود; براى نمونه، هنگام تبعید ابوذر غفارى، به رغم دستور عثمان‏بن عفان که گفته بود او را به تنهایى از شهر خارج کنند، عبدالله‏بن جعفر در کنار حسنین (ع) و عقیل‏بن ابى‏طالب، على (ع) را در بدرقه ابوذر همراهى کرد; (29) و یا هنگامى که ولیدبن عقبه در کوفه به علت مستى، نماز صبح را چهار رکعت‏خواند عثمان‏بن عفان به شهادت مردم کوفه و اصرار على‏بن ابى‏طالب (ع) مجبور به اجراى حد شد، عبدالله به دستور على (ع) حد را جارى ساخت. (30) عبدالله‏بن جعفر در زمان خلافت على (ع) نیز از یاران و سرداران جنگى و مشاوران مورد اعتماد او بود.وى در میدان جنگ همیشه همراه على (ع) بود، به گونه‏اى که گفته شده در جنگ جمل، پیشاپیش سپاه على‏بن ابى‏طالب، محمدبن حنفیه پرچمدار سپاه; در سمت چپ و راست على (ع) فرزندانش حسن و حسین (ع) ; پشت‏سر او عبدالله‏بن جعفر و پشت‏سر آنان جوانان بنى‏هاشم و پیران انصار و مهاجر در حرکت‏بودند. (31) در جنگ صفین هم عبدالله‏بن جعفر یکى از فرماندهان جنگى على (ع) بود.به طورى که چون امیرالمؤمنان على (ع) سپاه خود را مرتب کرد، میمنه سواران را به حسن و حسین (ع)، میمنه پیادگان را به عبدالله‏بن جعفر و مسلم‏بن عقیل و میسره سواران را به محمد حنفیه و محمدبن ابى‏بکر سپرد. (32) عبدالله‏بن جعفر در ضمن فعالیت‏هاى نظامى، از مشاوران عموى خود نیز محسوب مى‏شد.على (ع) در مسایل سیاسى و اجتماعى از نظرات او بهره مى‏گرفت; به عنوان مثال، عبدالله در عزل قیس‏بن سعد از حکومت مصر و انتخاب محمدبن ابى‏بکر به جاى وى نقش داشت.
در منابع آمده است که معاویة‏بن ابى‏سفیان نامه‏اى براى قیس بن سعد فرستاد و در برابر بیعت قیس، حکومت عراق را به او پیشنهاد داد.قیس که در آن مقطع زمانى نمى‏خواست‏با معاویه درگیر شود، با ملایمت‏به وى جواب داد.اما معاویه نامه‏اى دیگر نوشت و ضمن تهدید او، جواب صریح خواست.این بار قیس‏بن سعد نامه‏اى با مضمون تند نوشت و اطاعت‏خود را از على‏بن ابى‏طالب (ع) یادآورى کرد.معاویه که از قدرت و نفوذ قیس واهمه داشت، در جهت تخریب وى نزد عامه مردم، نامه‏اى جعل و شایع کرد که قیس با معاویه مصالحه کرده است.على‏بن ابى‏طالب (ع) پس از اطلاع از آن، با فرزندانش حسن و حسین و عبدالله‏بن جعفر مشورت کرد.عبدالله خواستار عزل قیس شد، ولى على (ع) با بیان این‏که «نمى‏توانم این را درباره قیس بپذیرم‏» از عزل قیس خوددارى نمود.در این حین، از قیس نامه‏اى با این مضمون رسید که: عده‏اى از بزرگان مصر از همراهى ما خوددارى کرده و از من خواسته‏اند تا روشن شدن قضایا، آنان را به حال خود واگذارم; من نیز دست از آنان برداشتم تا شاید خداوند آنان را هدایت کند.على (ع) به پیشنهاد عبدالله‏بن جعفر که مى‏گفت: «مى‏ترسم فتنه‏اى ایجاد شود; دستور بده با آنان بجنگند» از قیس خواست‏به جنگ آن قوم برخیزد، ولى قیس در جنگ تعلل کرد و در جواب حضرت نوشت: «یا امیرالمؤمنین! من از تو تعجب مى‏کنم که مرا به جنگ مردمى که علیه تو فتنه‏اى نمى‏کنند، امر مى‏کنى.اگر بپذیرى، آنان را به حال خود رها کنیم‏» .
چون نامه قیس رسید، عبدالله‏بن جعفر از على (ع) خواست که قیس را از حکومت مصر عزل نموده و محمدبن ابى‏بکر را به حکومت آن‏جا اعزام نماید.على (ع) نیز محمدبن ابى‏بکر را با نامه‏اى به مردم مصر، به حکومت آن‏جا فرستاد. (33) عزل قیس‏بن سعد یکى از موارد مبهم تاریخ حکومت على‏بن ابى‏طالب (ع) است.قیس یکى از افراد با سابقه در اسلام، داراى پشتوانه قوى قبیله‏اى و از یاران وفادار و کارگزاران توانمند على (ع) بود; چنان‏چه حضرت در جواب در خواست عزل او فرمود: «نمى‏دانم چنین چیزى را درباره قیس بپذیرم‏» . (34) اما به دلایلى که کاملا مشخص نیست، در خواست اطرافیان خود از جمله عبدالله‏بن جعفر را براى عزل قیس مى‏پذیرد.مهم‏تر از آن این‏که: قبل از عزل قیس، به درخواست عبدلله، از او مى‏خواهد با کسانى که از بیعت‏با او خوددارى کرده‏اند، بجنگد; دستورى که مخالف مشى على (ع) در برخورد با مخالفان است; هم‏چنان‏که قیس نیز از آن تعجب کرده، مى‏گوید: یا امیرالمؤمنین! من در شگفتم که مرا به جنگ کسانى که علیه تو فتنه‏اى نکرده‏اند، دستور مى‏دهى; ... (35) زیرا روش على (ع) مدارا با مخالفان بود و با کسى جنگ نمى‏کرد مگر این‏که با او بجنگند یا آشوبى به پا کنند.او افراد برجسته‏اى چون سعدبن ابى‏وقاص، عبدالله‏بن عمر، نعمان‏بن بشیر و غیر آنان را که از بیعت‏خوددارى کرده بودند، (36) به حال خود رها کرد و زمانى که طلحه و زبیر آهنگ مکه کردند، با این‏که از مقاصد آنان مطلع بود، و در روایتى آمده که فرمود: به خدا قسم قصد عمره نداشتند، بلکه قصد بیعت‏شکنى داشتند، (37) مانع حرکت آنان نشد.حال چگونه ممکن است قیس‏بن سعد را به جنگ کسانى که فقط از بیعت‏خودارى کرده بودند و قصد آشوب و فتنه نداشتند، دستور دهد؟ از این‏رو به نظر مى‏رسد در صدور چنین حکمى دلایل دیگرى نیز مطرح بوده است.
البته بدون تردید، عواملى چون نقش افکار عمومى نیز مى‏توانست در عزل قیس مطرح باشد.چنان‏که گفته شد، معاویه با هوشیارى در میان مردم شایع کرد که قیس با او مصالحه کرده، (38) که این امر خود به خود باعث تقویت روحیه مردم شام و تضعیف طرفداران على (ع) مى‏شد.از این‏رو شاید على (ع) ترجیح داده با عزل قیس، شایعه تسلیم مصر به معاویه را منتفى سازد.به نظر مى‏رسد اصرار اطرافیان که در برخى از آن‏ها تمایلات شخصى نیز دور از ذهن نیست، در این تصمیم‏گیرى مؤثر بوده باشد.از افرادى که اصرار زیادى بر عزل قیس مى‏کرد، عبدالله‏بن جعفر بود.ابن‏هلال ثقفى (م. 284ه) درباره او مى‏گوید: عبدالله‏بن جعفر برادر مادرى محمدبن ابى‏بکر بود و تمایل داشت امارت مصر به او سپرده شود. (39) عبدالله‏بن جعفر در ضمن فعالیت‏هاى سیاسى و نظامى، کاتب على (ع) نیز بود. (40) او مورد اعتماد و اطمینان عموى خود بود و گاه مردم از طریق او مشکلات خود را با خلیفه مسلمین در میان مى‏گذاشتند; براى نمونه، گفته شده عبدالله‏بن جعفر، نیازهاى عده‏اى دهقان را به على (ع) گزارش داد و على (ع) نیازهاى آنان را برآورد.دهقانان به پاس این عمل او، 400هزار درهم براى عبدالله آوردند، ولى عبدالله آن را رد کرد و گفت: ما قومى هستیم که براى کار نیک مزد نمى‏ستانیم. (41) عبدالله‏بن جعفر داماد على (ع) نیز بود.وجود زینب‏کبرى (س) در خانه عبدالله‏بن جعفر، عامل رفت و آمدها و ارتباطات بسیار نزدیک خانوادگى شده بود; به گونه‏اى که گفته‏اند على (ع) در روزهاى آخر عمر خود یک روز را در خانه حسن (ع)، روزى را در خانه حسین (ع) و روزى را در خانه عبدالله‏بن جعفر افطار مى‏کرد. (42) در شب شهادت على (ع) هم عبدالله فرزندان او حسن و حسین (ع) را در غسل دادن وى یارى داد. (43) علاقه عبدالله‏بن جعفر به عموى خود از در خواست او براى قصاص قاتل وى به خوبى نمایان است.عبدالله گفت: او را به من واگذارید تا شفاى دلم باشد، و به روایتى دست و پاى عبدالرحمن را برید و بر چشمانش سیخ داغ کشید. (44)
روابط عبدالله‏بن جعفر با فرزندان على‏بن ابى‏طالب (ع)
عبدالله‏بن جعفر پیوسته از فرزندان على (ع)، حسن و حسین (ع)، با احترام یاد مى‏کرد و حق سرورى و بزرگى مقام آن دو را بر خود یادآورى مى‏نمود; براى نمونه، عبدالله در جواب معاویة‏بن ابى‏سفیان که خطاب به او گفت: «تو پسر ذوالجناحین و سرور بنى‏هاشم هستى‏» ، گفت: «هرگز! سرور بنى‏هاشم حسن و حسین هستند و در این‏باره هیچ کسى با آن دو ستیز ندارد» . (45) هم‏چنین، معاویه در مجلسى دیگر به عبدالله گفت: چرا این‏همه حسن و حسین را دوست مى‏دارى؟ آن دو بهتر از تو نیستند و پدرشان بهتر از پدر تو نیست.اگر مادرشان دختر رسول خدا (ص) نبود مى‏گفتم مادرت اسماء دست کمى از او ندارد.عبدالله با خشم گفت: علم و معرفت تو درباره آن دو و پدر و مادرشان کم است.به خدا قسم; آنان بهتر از من و پدر و مادرشان بهتر از پدر و مادر من مى‏باشند.درحالى‏که بچه‏اى بیش نبودم، آن‏چه را رسول خدا (ص) درباره آنان و پدرشان مى‏گفت، شنیدم و به خاطر سپردم. (46) هم‏چنین، هنگامى که معاویة‏بن ابى‏سفیان از ام‏کلثوم دختر عبدالله‏بن جعفر خواستگارى کرد، عبدالله گفت: مرا امیرى است که بى‏اذن او نتوانم ام‏کلثوم را به ازدواج کسى در بیاورم، و منظور او از امیر، حسین‏بن على (ع) بود. (47) نیز هنگامى که حسین‏بن على (ع) آهنگ عراق کرد، عبدالله‏بن جعفر نامه‏اى به او نوشت و آن را به همراه دو پسر خود عون و محمد براى او فرستاد.عبدالله در این نامه خطاب به آن حضرت چنین مى‏گوید: «تو را سوگند مى‏دهم که به عراق نروى و در مکه اقامت گزینى.اگر تو را بکشند، اهل بیت و یاران تو مستاصل گردند، انوار مسلمانى فرونشیند و امیدهایى که مسلمانان به تو بسته‏اند منقطع گردد.در رفتن تعجیل مکن تا من برسم‏» . (48) هم‏چنین او از عمربن سعیدبن العاص، عامل مدینه، براى حسین (ع) امان‏نامه‏اى گرفت و با یحیى‏بن سعید برادر عمرو نزد حسین (ع) رفت.حسین‏بن على (ع) از مراجعت عذر خواست و فرمود: «رسول خدا (ص) را در خواب دیدم و مرا به انجام کارى دستور داد که باید انجام شود» و چون درباره خواب پرسیدند، فرمود: «به کسى نگویم تا پروردگارم را ملاقات کنم‏» .پس آن دو بدون نتیجه بازگشتند. (49) دلیل این‏که چرا عبدالله‏بن جعفر از همراهى حسین‏بن على (ع) خوددارى کرد، مبهم است و نیاز به بحث مفصل دارد.با این حال، وى مانع همراهى همسرش زینب کبرى (س) با حسین (ع) نشد و به غیر از او دو پسرش محمد و عون را نیز با حسین‏بن على (ع) همراه ساخت که در رکاب او به شهادت رسیدند و چون خود در کربلا حضور نداشت، شهادت آن دو را تسکینى براى خود به حساب مى‏آورد، به گونه‏اى که وقتى غلامش در مقام تسلیت گفت: «این مصیبت از طرف حسین به ما رسید» ، خشمگین شد و گفت: «تو که پسر کنیزکى بدبو هستى، درباره حسین چنین مى‏گویى؟ به خدا قسم دوست مى‏داشتم با او بودم و از او جدا نمى‏شدم و در رکاب او کشته مى‏شدم.آن‏چه بر من دشوار است، شهادت حسین است.اگر خودم نبودم تا او را یارى کنم، الحمدالله فرزندانم در رکاب او شهید شدند» . (50)
عبدالله‏بن جعفر و معاویة‏بن ابى‏سفیان و فرزندش یزید
برخوردارى عبدالله‏بن جعفر از پایگاه خانوادگى و اجتماعى قوى، سبب شده بود خلفاى وقت‏با او با احترام رفتار کنند، معاویه براى او سالیانه یک میلیون درهم مقررى قرار داد و چون یزیدبن معاویه به خلافت رسید میزان مقررى او را دو برابر کرد. (51) گاهى اوقات عطایاى معاویه به عبدالله به حدى زیاد مى‏شد که مورد اعتراض امویان قرار مى‏گرفت.بنى امیه به معاویه مى‏گفتند: براى ما که از نزدیکان تو هستیم، صدهزار درهم اختصاص داده‏اى، درحالى‏که براى عبدالله چنین عطا مى‏کنى. (52) آشنایان با سیره و احوال معاویه مى‏دانند که چنین رفتارى از جانب وى یکى از سیاست‏هاى ویژه او براى استحکام پایه‏هاى حکومت‏خویش بوده است. معاویه با کیاست‏خاص خود با هر شخصیتى، متناسب با او رفتار مى‏کرد.وى اغلب با سیاست مدارا و اعطاى هدایاى فراوان به بزرگان و شیوخ قبایل مختلف، نظر آنان را به سوى خود جلب مى‏کرد.البته شاید بتوان در این رفتار معاویه با عبدالله، سیاستى دیگر نیز تصور کرد و آن بزرگ جلوه دادن عبدالله‏بن جعفر با هدف تحقیر فرزندان على (ع) مى‏باشد.
عبدالله‏بن جعفر در مجالس خلفا به ویژه معاویه شرکت مى‏کرد و چه بسا اتفاق مى‏افتاد که به هنگام صحبت از گذشته، سخنان تندى بین آنان رد و بدل مى‏شد; براى نمونه، روزى عمروبن عاص در مجلس معاویه، بدون توجه به حضور عبدالله‏بن جعفر، على (ع) را دشنام داد و عیب بسیار زشتى براى او بر شمرد.عبدالله برافروخت و درحالى‏که از شدت خشم مى‏لرزید، خطاب به معاویه گفت: اى معاویه! تا چه هنگام باید خشم و غیظ تو را فرو خوریم؟ و تا چه هنگام باید بر سخنان ناخوشایند تو صبر کرده و بى‏ادبى تو را تحمل کنیم؟ زنان سوگوار بر تو بگریند! بر فرض که تو براى دین حرمتى قایل نیستى تا تو را از آن‏چه بر تو روا نیست‏باز دارد، آیا آداب مجالست، تو را به این‏که همنشین خود را نیازارى، حکم نمى‏کند؟ به خدا سوگند! اگر عواطف و پیوندهاى خویشاوندى، تو را به مهرورزى وا مى‏داشت‏یا اندکى از اسلام حمایت مى‏کردى، هرگز این فرزندان کنیزکان، با آبروى قوم تو بازى نمى‏کردند...به خدا سوگند! اگر نبود که خداوند پاره‏اى از حقوق ما را در دست تو قرار داده است، هرگز پیش تو نمى‏آمدم. (53) از نظر تاریخى، نکات جالب توجهى در چنین گفت‏وگوهایى نهفته است: از یک سو نشان دهنده صداقت و صراحت‏بیان مردمان صدر اسلام در برابر حاکمان و مدارا و تحمل حاکمان است - البته به هر دلیل که باشد; برخى مانند على (ع) به خاطر اعتقاد به حق اظهار نظر مردم و برخى مانند معاویه به خاطر سیاست‏خاص حکومتى خود - بوده و از دیگر سو، بیان‏گر احترام به حقوق اجتماعى افراد مى‏باشد.به رغم دشمنى‏اى که میان بنى‏هاشم و بنى‏امیه بود، هر کدام که به حکومت مى‏رسیدند، حقوقى را که از بیت‏المال به طرف مقابل تعلق مى‏گرفت، قطع نمى‏کردند. چنان‏که عبدالله به صراحت مى‏گوید که براى استیفاى حقوق خود در مجلس معاویه شرکت مى‏کند.
ارتباط عبدالله‏بن جعفر با مردم و جود و کرم او
عبدالله‏بن جعفر در میان مردم و حکومت از احترام قابل توجهى برخوردار بود و تلاش مى‏کرد از مقبولیت و اعتبار خود در رفع سوء تفاهمات و برقرارى صلح و آرامش بهره گیرد.گفته شده او به هنگام مراجعت از شام بر قومى وارد شد که بین آن‏ها به سبب قتلى که رخ داده بود بیم جنگ و خونریزى مى‏رفت.عبدالله 300 هزار درهم به آنان عطا کرد و میان آن‏ها صلح برقرار نمود. (54) از بررسى زندگى عبدالله‏بن جعفر چنین برمى‏آید که او با گذشت زمان فاصله گرفتن از شرایط و شور و شوق جوانى، بیشتر به صلح و آرامش تمایل داشته است تا نزاع و درگیرى.عملکرد وى در واقعه کربلا و حره را مى‏توان نمونه‏اى براى تلاش او براى جلوگیرى از جنگ به حساب آورد.او در واقعه کربلا حسین‏بن على (ع) را همراهى نکرد و حتى کوشید امام را براى پرهیز از جنگ متقاعد کند.در واقعه حره نیز براى جلوگیرى از بروز جنگ تلاش نمود.او در این باره با یزیدبن معاویه صحبت کرد.یزید گفت: «سپاه من آهنگ جنگ با زبیربن عوام را دارد که در مکه علیه ما قیام کرده است.اگر مردم مدینه اقرار به اطاعت کنند، کارى با آنان نداریم‏» .عبدالله به سران مدینه نامه نوشت و آنان را از درخواست‏یزید باخبر ساخت، ولى آنان از اطاعت‏یزید سرباز زدند و گفتند: «به هیچ وجه به سپاه یزید اجازه ورود به مدینه را نمى‏دهیم‏» . (55) عبدالله هم‏چنین، عبیدالله‏بن قیس رقیات را که از یاران مصعب‏بن زبیر و مداح او بود و عبدالملک‏بن مروان حکم قتل او را صادر کرده بود، پناه داد و براى او در نزد عبدالملک‏بن مروان شفاعت نمود. (56) از جود و بخشش عبدالله‏بن جعفر نیز منابع به فراوانى یاد کرده و برخى گفته‏اند: اخبار در حلم و کرم و بخشش او زیاد بوده و قابل شمارش نیست. (57) به دلیل کثرت بخشش، او را «جواد» و «بحرالجود» لقب داده‏اند.خود وى درباره نیکى و بخشش مى‏گفت: من تعجب مى‏کنم از کسى که با پول خود بنده‏اى را مى‏خرد ولى با کار نیک خود مردان آزاد را بنده خود نمى‏کند. (58) او هم‏چنین، در جواب کسانى که او را به خاطر بخشش زیاد سرزنش مى‏کردند، مى‏گفت: خداوند تعالى مرا به گشایش خود عادت داده، من نیز بندگان او را به گشایش عادت داده‏ام; بیم دارم عادت از آنان برگیرم و او نیز عادت از من برگیرد. (59) بارها اتفاق مى‏افتاد که عبدالله‏بن جعفر، همه پولى را که به او مى‏رسید، انفاق مى‏کرد. (60) گویند به هنگام وفات که بسیار نیز تهیدست‏شده بود، مردى پیش او آمد و گفت: «حال من از ظلم حاکم و حوادث زمان وخیم شده، اگر مى‏توانى کمکى به من بکن‏» .عبدالله که چیزى نداشت رداى خویش را به او داد و به خانه خود، و به روایتى به مسجد جامع، رفت و گفت: «خدایا! مرا عادتى دادى و من نیز بندگان تو را مطابق آن، عادت داده‏ام; اگر آن را از من بریده‏اى، پس مرا زنده مدار» .او در همان روز یا چند روز بعد بیمار شد و با همان بیمارى از دنیا رفت. (61) تاریخ وفات او را با اختلاف، سال 80، 84، 85، 87، 90 و سن او را در هنگام وفات 67، 80، 90، 92 سال (62) نوشته‏اند.وفات عبدالله‏بن جعفر مصادف با سالى بود که در مکه سیلى بزرگ جارى شده و صدمات زیادى بر حجاج وارد نمود. (63) عبدالله‏بن جعفر در زمان عبدالملک در مدینه وفات یافت و ابان‏بن عثمان امیر مدینه بر او نماز گذارد.ابان‏بن عثمان درحالى‏که در مرگ او مى‏گریست، گفت: «به خدا قسم! در تو هیچ شرى نبود; فطرتا نیکوکار و شریف بودى‏» .پیکر عبدالله با حضور و ازدحام شدید مردم مدینه، در بقیع به خاک سپرده شد. (64) برخى نیز گفته‏اند: در مورد زمان و مکان وفات عبدالله قول دیگرى نیز وجود دارد و آن این‏که: وى در زمان خلافت‏سلیمان‏بن عبدالملک در ابواء وفات یافت و خود سلیمان بر او نماز گزارد. (65)
پى‏نوشت‏ها:
1.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، نسب قریش (دارالمعارف للطباعة و النشر) ص 81 و محمدبن منیع البصرى (ابن‏سعد)، الطبقات الکبرى (بیروت، دارصادر، بى‏تا) ج 8، ص 281.
2.یوسف‏بن عبدالله‏بن محمدبن عبدالبر، استیعاب فى اسماء الاصحاب (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا) ج 2، ص 267 و ابوالحسن على‏بن محمد الجزرى (ابن اثیر) ، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، به کوشش على‏محمد معوض و معاد احمد عبدالموجود (چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه) ج 1، ص 199.
3.احمدبن على‏بن محمد (ابن‏حجر العسقلانى)، الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا) ج 4، ص 280.
4.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان، ص 82 و اسماعیل‏بن ابراهیم جعفى (البخارى)، التاریخ الکبیر (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا) ج 5، ص 7.
5.احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله (مصر، دارالمعارف، بى‏تا) ج 2، ص 67 و ابن‏حجر العسقلانى، همان، ج 2، ص 280.
6.ابن‏حجر العسقلانى، همان و ابن اثیر، همان و ج 3، ص 199.
7.ابن سعد، همان، ج 3، ص 37 و ابن‏حجر العسقلانى، همان، ص 281.
8.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان.
9.ابن‏حجر العسقلانى، همان.
10.ابن‏اثیر، همان، ج 7، ص 134 و ابن‏حجرالعسقلانى، همان، ج 4، ص 315.
11.محمدبن على‏بن اعثم کوفى، الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفى هروى، به کوشش غلامرضا طباطبایى (چاپ اول: تهران، شرکت افست، 1372ه) ص 884.
12.سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، به کوشش حسن الامین (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406ه) ج 7، ص 140 و محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانة الادب (تبریز، چاپخانه شفق، بى‏تا) ج 6، ص 235.
13.سیره ابن اسحاق.
14.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان، ص 82.
15.احمدبن یحیى بلاذرى، همان; عبدالله‏بن مسلم (ابن قتیبه)، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه (چاپ دوم: قاهره، دارالمعارف، بى‏تا) ص 207 و ابن‏اثیر، همان.
16.ابن‏الحسن على‏بن محمد العمرى، المجدى فى انساب الطالبیین، به کوشش محمدمهدى دامغانى (چاپ اول: قم کتابخانه عمومى آیت‏الله مرعشى‏نجفى، 1409ه) ص 297.
17.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان، ص 83; هم‏چنین ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 67.
18.ر.ک: همان و مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان ص 82.
19.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان، ص 83.
20.على‏بن حسین مسعودى، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ پنجم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، بى‏تا) ج 1، ص 171.
21.محمدبن محمدبن عبدربه، عقدالقرید، به کوشش عبدالمجید الترجبنى (چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1403ه) ج 7، ص 132.
22.محمدبن على‏بن شهر آشوب، مناقب آل ابى‏طالب (چاپ سنگى: بمبئى، بى‏تا، 1313ه) ج 3، ص 162.
23.مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان; هم‏چنین ر.ک: ابن‏قتیبه، همان.و احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 67.
24.احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 190; ابن‏سعد، همان، ص 463; محمدبن على‏بن شهرآشوب، همان، و ابن‏حجر العسقلانى، همان، ص 469.
25.ابن سعد، همان; هم‏چنین ر.ک: ابن‏حجر العسقلانى، همان، و شمس‏الدین محمدبن احمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق زیر نظر شعیب الاز نووط (چاپ هفتم: بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) ج 3، ص 502.
26.احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد آیتى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343ش) ج 1، ص 415.
27.ابن سعد، همان، ص 37 و مصعب‏بن عبدالله الزبیرى، همان، ص 82.
28.محمدبن جریرطبرى، تاریخ طبرى (تاریخ الامم و الملوک)، (چاپ سوم; بیروت، دارالکتب العلمیه، 1411ه) ج 3، ص 107; هم‏چنین ر.ک: محمدبن محمدبن النعمان (شیخ مفید)، الاختصاص ، به کوشش على‏اکبر الغفارى (تهران، مؤسسة النشر الاسلامى، بى‏تا) ص 179.
29.على‏بن حسین مسعودى، همان ص 698.
30.على‏بن حسین ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، به کوشش مرکز تحقیق التراث الهئیة المصریة العامة للکتاب، ص 130 و عزالدین محمدبن محمدبن اثیر، الکامل فى التاریخ (بیروت، دارصادر و داربیروت، 1385ه) ج 3، ص 107.
31.على‏بن حسین مسعودى، همان ص 718.
32.محمدبن على‏بن اعثم کوفى، همان، ص 534.
33.ابراهیم‏بن محمد الثقفى الکوفى، الغارات، به کوشش و تعلیقات سیدجمال‏الدین حسینى ارموى (تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 2535 شاهنشاهى) ج 1، ص 212 به بعد.
34.همان، ص 217
35.همان، ص 219.
36.على‏بن حسین مسعودى، همان، ص 709.
37.احمدبن ابى‏یعقوبى، همان، ج 2، ص 78.
38.ابراهیم‏بن محمد الثقفى الکوفى، همان، ص 216.
39.همان، ص 219.
40.ابن‏مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، انتشارات سروش، 1369ش) ج 1، ص 54 و محمدبن شهرآشوب، همان ص 162.
41.احمدبن یحیى بلاذرى، همان ص 53.
42.سعیدبن هبة‏الله (قطب‏الدین راوندى)، الخرائج و الخرائج (قم، مؤسسة الامام المهدى، 1409ه) ج 1، ص 201.
43.ابن‏سعد، همان، ص 37 و محمدبن جریرطبرى، همان، ص 158.
44.احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 50; ابن‏سعد، همان، ص 40 و غیاث‏الدین عبدالکریم (ابن‏طاووس) فرحة الغرى (قم، منشورات الرضى، بى‏تا) ص 19.
45.ابوحامد هبة‏الله‏بن محمد (ابن‏ابى‏الحدید)، شرح نهج‏البلاغه، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم (چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1385ه) ج 3، ص 316.
46.سلیم‏بن قیس، اسرار آل‏محمد (چاپ دوازدهم) ص 220.
47.ر.ک: همان.
48.محمدبن جریرطبرى، همان، ص 297; محمدبن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد فى معرفة حجج‏الله على العباد، ترجمه سیدهاشم رسولى محلاتى (انتشارات العلمیة الاسلامیه، بى‏تا) ص 219 و محمدبن على‏بن اعثم کوفى، همان، ص 870.
49.محمدبن جریرطبرى، همان و شیخ مفید، همان.
50.شیخ مفید، همان، ص 247; هم‏چنین ر.ک: عزالدین محمدبن محمدبن اثیر، همان ج 3، ص 89.
51.احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 45; هم‏چنین ر.ک: ابن‏حجر العسقلانى، همان، ص 281.
52.احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 53.
53.ابن‏ابى الحدید، همان ص 314- 315.
54.احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 46.
55.محمدبن جریر طبرى، همان، ج 5، ص 146.
56.محمدبن یزید مبرد، الکامل فى اللغة، به کوشش تغارید بیضون و نعیم زر زور (چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1409ه) ج 1، ص 538.
57.یوسف‏بن عبدالله‏بن محمدبن عبدالبر، همان، ص 268; ابن‏اثیر، همان، ص 201 و ابن‏حجر العسقلانى، همان، ص 281.
58.احمدبن یحیى بلاذرى، همان.
59.على‏بن حسین مسعودى، همان، ج 1، ص 170.
60.ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 45 و 50 و ابن‏حجر العسقلانى، همان.
61.ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان، ص 61; احمدبن ابى‏یعقوب، همان، ص 229 و على‏بن حسین مسعودى، همان.
62.ر.ک: احمدبن یحیى بلاذرى، همان; احمدبن ابى‏یعقوب یعقوبى، همان; على‏بن حسین مسعودى، همان; یوسف‏بن عبدالله‏بن محمدبن عبدالبر، همان، ص 267; ابوعبدالله محمدبن عمر فخررازى، الشجرة المبارکه، به کوشش مصطفى السقا و دیگران (بیروت، دارالقلم، بى‏تا) ص 203 و ابن اثیر، همان، ص 201.
63.على‏بن حسین مسعودى، همان و یوسف‏بن عبدالله‏بن محمدبن عبدالبر، همان.
64.ابن‏اثیر، همان.
65.ر.ک: احمدبن على‏الحسینى (ابن عنبه)، عمدة الطالب فى انساب آل‏ابى طالب (بیروت، درالمکتبة الحیاة، بى‏تا) ص 56.
منابع
- ابن‏ابى‏الحدید، ابوحامد هبة‏الله‏بن محمد: شرح نهج‏البلاغه، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم (چاپ دوم: بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1385ه) .
- ابن‏اثیر، عزالدین محمدبن محمد: الکامل فى التاریخ (بیروت، دارصادر و داربیروت، 1385ه) - ابن‏طاووس، غیاث‏الدین عبدالکریم: فرحة الغرى (قم، منشورات الرضى، بى‏تا) .
- ابن قتیبه، عبدالله‏بن مسلم: المعارف، به کوشش ثروت عکاشه (چاپ دوم: قاهره، دارالمعارف، بى‏تا) .
- ابن‏مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامى (چاپ اول: تهران، انتشارات سروش، 1369ش) .
- اعثم‏کوفى، محمدبن على‏بن: الفتوح، ترجمه محمدبن احمد مستوفى هروى، به کوشش غلامرضا طباطبایى (چاپ اول: تهران، شرکت افست، 1372ه) .
- الزبیرى، مصعب‏بن عبدالله نسب قریش (دارالمعارف للطباعة و النشر) .
- العسقلانى، احمدبن على‏بن محمد ابن‏حجر: الاصابه فى تمییز الصحابه (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا) .
- الکوفى، ابراهیم‏بن محمد الثقفى: الغارات، به کوشش و تعلیقات سیدجمال‏الدین حسینى ارموى (تهران، انتشارات انجمن آثار ملى، 2535 شاهنشاهى) .
- امین، سیدمحسن: اعیان الشیعه، به کوشش حسن الامین (بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406ه) .
- بلاذرى: احمدبن یحیى: انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله (مصر، دارالمعارف، بى‏تا) .
- ذهبى، شمس‏الدین محمدبن احمد: سیر اعلام النبلاء، تحقیق زیر نظر شعیب الاز نووط (چاپ هفتم: بیروت، مؤسسة الرسالة، 1410ه) .
- شهر آشوب، محمدبن على‏بن: مناقب آل ابى‏طالب (چاپ سنگى: بمبئى، بى‏تا، 1313ه) .
- شیخ‏مفید، محمدبن محمدبن النعمان: الاختصاص ، به کوشش على‏اکبر الغفارى (تهران، مؤسسة النشر الاسلامى، بى‏تا) .
- عبدالبر، یوسف‏بن عبدالله‏بن محمدبن: استیعاب فى اسماء الاصحاب (بیروت، دارالکتاب العربى، بى‏تا) . - الجوزى، ابوالحسن على‏بن محمد: (ابن اثیر)، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، به کوشش على‏محمد معوض و معاد احمد عبدالموجود (چاپ اول: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ه) .
- عبدربه، محمدبن محمدبن: عقدالقرید، به کوشش عبدالمجید الترجبنى (چاپ اول: بیروت، دار الکتب العلمیه، 1403ه) .
- قطب‏الدین، راوندى سعیدبن هبة‏الله: الخرائج و الخرائج (قم، مؤسسة الامام المهدى، 1409ه) .
- مبرد، محمدبن یزید: الکامل فى اللغة، به کوشش تغارید بیضون و نعیم زر زور (چاپ دوم: بیروت، دارالکتب العلمیة، 1409ه) - مسعودى، على‏بن حسین: مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده (چاپ پنجم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، بى‏تا) .

تبلیغات