حسرت گذشته های شیرین و تقابل زمان حال با آن ها، «نوستالژی» نام دارد. این درد کهن که با هبوط آدم (ع) شروع می شود، از دیرباز، درون مایه بسیاری از آثار ادبی را به خود اختصاص داده است. بهار و زهاوی، دو شاعر معاصر ملّی گرای ایران و عراق که از استبداد و ستم حاکمان روزگار خود، ناله سر داده و در راه رسیدن به آزادی، دچار رنج های بسیاری؛ از جمله تبعید، زندان، محرومیّت از حقوق و... شده اند، به فراخور مناسبت های مذکور، اشعار زیادی را از سر حسرت سروده اند. از رهگذر ادبیات تطبیقی، نوستالژی سیاسی و علل و عوامل بروز آن را در شعر بهار و زهاوی، مورد بررسی قرار داده ایم؛ نتایج نشان از نزدیکی بسیار زیاد اندیشه های سیاسی - اجتماعی آنان دارد؛ به طوری که در موارد زیادی، به نقطه مشترک می رسند. امّا حضور بیشتر بهار در صحنه سیاست و داشتن سمت هایی چون وزارت معارف و نمایندگی مجلس و دانش گسترده تاریخی – ادبی او به عنوان یک محقق برجسته و استاد دانشگاه، باعث توجّه ویژه وی به مسایل سیاسی – اجتماعی ایران و حتّی جهان شده؛ لذا نوستالژی سیاسی در اشعار بهار، نمود کامل تر و جامع تری نسبت به اشعار زهاوی دارد. عاملی که حبس و تبعیدهای متعدّدی را برایش به همراه داشته است.