ایدة اصلی در مقالة حاضر این است که روستا و شهرهای کنونی نمیتوانند سکونتگاههای مناسبی برای زندگی با کیفیت فراهم کنند؛ بنابراین، باید به دنبال الگوی جدیدی از سکونتگاه بود تا علاوهبر داشتن سازگاری لازم با نیازها و خواستههای جامعة نوین، زمینة توسعة پایدار و کاهش نبود تعادل در سکونتگاههای شهری و روستایی کنونی را فراهم نماید. این مقاله از نظر روش، مبتنی بر تحلیل مفهومی- نظری و تجربی مسئله با اتکاء به اسناد نظری و آماری و تحلیل کیفی واقعگرا از وضع موجود و آرمانگرا از وضع مطلوب سکونتگاه در ایران است. پایة نظری تحقیق را تجربة 20 سالة محقق در زمینة مطالعات و تحقیقات نظری و عملی، در عرصة شهرها و روستاها تشکیل میدهد. بااینحال، در شکلگیری این ایده رویکرد اجتماعی-اکولوژیک به مسائل جامعه و دیدگاه و روشهای توسعة پایدار نقش مؤثری داشته است. تحلیل مسئلة سکونت شهری و روستایی نشان میدهد که در گذار از جامعة سنتی به مدرن یا شبهمدرن، الگوی سکونت نتوانسته است خود را با الگوی زندگی جدید و خواستههای اجتماعی و اقتصادی سازگار کند. این فقدان تطابق بین نیازهای درحال دگرگونی جامعه و الگوی سکونت، ابتدا خود را در مهاجرت بیرویه و شتابان روستایی به شهری و سپس در بروز مسائل و مشکلات شهری نشان میدهد. یافتة اصلی تحقیق این است که برای حل مسائل و مشکلات جوامع شهری و روستایی که گاه حلنشدنی بهنظر میرسد، باید به دنبال راهحل و الگویی جایگزین بود. بهعبارتدیگر، در ارتباط با یافتن الگوی مناسب سکونتگاه برای دستیافتن به معیارهای مناسب زندگی با کیفیت، باید پایان دوگانهانگاری شهر یا روستا و شهر و روستا را اعلام کنیم و به دنبال شکل سومی از سکونت باشیم؛ باید از نگرشهای قالبی مرسوم در ارتباط با برنامهریزی روستایی و شهری فراتر رفت و در راستای بومیسازی، دانش برنامهریزی، دیدگاهها و روشهای مرسوم را به چالش کشید. نتیجه اینکه الگوی مناسب سکونت که پاسخگوی نیاز امروز و فردای جامعه باشد، نه شهر و نه روستا است؛ بلکه شکل سومی از سکونتگاه است که بار اجتماعی و کیفیت زندگی در آن، محیطی زیستپذیر و رضایتبخش برای ساکنان خود فراهم میکند.