بی گمان هر نویسنده با شگرد روایی و دستور زبان خاصّ خود، داستانی با فرم جدید پدید می آورد؛ در این راه گاه از الگوهای روایی کلاسیک، مدرن و پسامدرن استفاده می کند وگاه نیز با هنجارشکنی، شیوه ی نوینی را در دنیای داستان ایجاد می کند. عبّاس معروفی، با شگرد روایی خاصّ خود و با پیروی از الگوی روایی مدرنی دست به نگارش رمان پیکر فرهاد زده، او برخی از مؤلّفه های پست مدرنیسم را نیز در داستان خود مورد توجّه قرارداده است، به گونه ای که این مؤلّفه ها داستان او را به دنیای رمان های پست مدرن نزدیک می کند. پیکر فرهاد رمانی است که از هر گوشه ی آن صدای متنی به گوش می رسد و در بطن هر ماجرایی شخصیّتی تاریخی به چشم می خورد. نویسنده با چنین تمهیدی، بسیاری از سخنان خود را در میان سطور داستان می گنجاند و آشکارا احساس خود را به شخصیّت های تاریخی داستانش نشان می دهد.او در بحث بینامتنیت، آنجا که آگاهانه این مؤلّفه را به کار می گیرد، بیشتر به آثار شاعران و نویسندگان دلخواه خود نظردارد. فروغ فرخزاد، احمدشاملو، صادق هدایت و بیش از همه آثار نظامی مورد توجّه معروفی قرار می گیرد. اوعلاوه براین دو مؤلّفه، اصل عدم قطعیّت را-که مهمترین ویژگی پسامدرن است- درداستان مبنا قرار می دهد. درواقع اساس پیکر فرهاد بر رؤیا، ابهام و تردید است. هیچ چیزدراین داستان قطعی نیست. همه ی حوادث در فضایی خواب زده و رؤیاگونه می گذرد و راوی داستان روایتگر حوادثی است که هنوز رخ نداده است.