در فلسفه کلاسیک به مجموعه ای از قضایا که آدمی به کشف آن ها همت می گمارد و صدق آن ها را بر اساس معیار مطابقت توضیح می دهد معرفت اطلاق می شود و معرفتِ مطلوب معرفتی است که واجد دو وصف عینیت و ضرورت باشد. چنین معرفتی، بدون شک باید در فرایندی شکل گیرد که هم انعکاس حقایق امور را تضمین کند و هم از توان مقاومتی بالا در برابر حملات شکاکانه برخوردار باشد. در این صورت معرفت حاصل واجد کمالات مطلوب معرفت یعنی عینیت و ضرورت خواهد بود. فیلسوفان مسلمان برای دسترسی به چنین معرفتی بحث تصدیقات بدیهی و ملاک بداهت آن ها را پیش کشیده و ضمن اعتقاد به عینیت و ضرورت بدیهی ها، ارجاع نظری ها به بدیهی ها را شرط عینیت و ضرورت نظری ها قلمداد کرده اند.
بیان و بررسی انتقادی نظر فیلسوفان مسلمان در مورد تصدیقات بدیهی و ملاک بداهت آن ها و نیز بیان و بررسی انتقادی رویکردهای مکمّل در دوران معاصر و بحث در مورد میزان توفیق هر یک در تبیین چگونگی صدق تصدیقات بدیهی و تضمین معرفت عینی و ضروری، هدف اصلی این مقاله است که با پیشنهاد رویکرد وجود شناختی به عنوان رویکردی نوین که با تکیه بر مفهوم وجود و تحلیل وجود شناختی از تصدیقات پایه و اصول بدیهی اولیه به حل مسئله مبادرت می ورزد خاتمه می یابد.