هدف از مقاله حاضر بررسی تلاش دانشمندان علوم اجتماعی در تحلیل جایگاه تاریخ به منظور رشد و توسعه علم و تأمین اعتبار علوم اجتماعی از نظر تاریخی است. برای دست یابی به این هدف ابتدا با ارزیابی شباهت ها و تفاوتهای علوم اجتماعی با علوم طبیعی، ضرورت پرداختن به روشهای سنتی- تاریخی مطرح گردید. در درون این رویکرد ، وسوسه وضوح، ثبات و نظم مورد تدقیق قرار گرفته و روشن گردید که روش سنتی – تاریخی قادر به کشف روابط بین ماده و ذات پدیده نیست. از سوی دیگر دیرینه شناسی دانش و تبار شناسی به عنوان یک روش تحلیلی که بر گسست، عدم تداوم و فقدان وحدت تأکید دارد ازدیدگاه فوکو بررسی گردید. برای دست یابی به این اهداف در تحقیق حاضر از منابع موجود به روش کتابخانه ای و با تکنیک فیش برداری اطلاعات لازم گردآوری و آنگاه مورد تحلیل قرار گرفته و یافته های حاصل از تحقیق حاضر نشان می دهد که با توجه به پیچیدگی های تاریخ، روشهای تاریخی موجود قادر به درک ماهیت پدیده ها نخواهد بود. از همین رو استفاده از روش دیرینه شناسی و تبار شناسی می تواند علی رغم محدودیت های بسیاری که دارد، زمینه رشد و ترقی «روش» مناسب را فراهم آورد. نتیجه حاصل از تحقیق حاضر نشان می دهد در عین حال دیرینه شناسی و تبارشناسی به دلیل پیچیدگی و ابهامات زیادی که دارد می بایست مورد تجدید نظر و ارزیابی مجدد قرار بگیرند، لازم است که محققین برای بهره گیری از نکات مثبت آن دست به اقدامات مناسب بزنند و شیوه های ترکیبی مناسبتری را اتخاذ نمایند.