عارفی که به مقام «جمعیت» رسیده به کمک نیروی «همت» در حالت فنا به تسخیر در عالم می پردازد و فعل او، فعل حق می گردد.تسخیری که از بالا به پایین است. «تسخیر بالرضا» است. مثل تسخیر بنده از سوی مولایش. و تسخیری که از پایین به بالاست «تسخیر بالوسیله» است. مانند «قوابل» که حق را مجبور می کنند تا برابر صورت های آنان تجلی کند.عارف به نسبت جامعیت او در برخی از حضرات با همت خویش، سبب خلق هر صورتی در هر یک از آن حضرت در جهان خارج می شود. انتقال تخت بلقیس(ع) مصداق خلق جدید و خلق به همت است که البته در همه عالم نیز جریان دارد. و ولی کاملی که بهره ای از اسم اعظم الهی را دارا باشد تمام عالم منقاد اوست.و هر کس مثل داود یا سلیمان و ... که به او خلافت عطا شده، این تسخیر در عالم نیز عطا شده است. اما تحقق عارف به مقام عبودیت و ندیدن غیری جز حق در جهان، مانع تصرف او در طبیعت می گردد و تصرف را به خداوند که قدرت بالاصاله است واگذار می نماید.