کودکان، به حکم آن که دفتری جز دل اسپید همچون برف ندارند و در آغازه های حیات خویش جز زمان حال، زمانی نمی شناسند، زندگانی خود را با عرفانی ناب شروع می کنند و درتمام ویژگی ها، به صوفیان می مانند. این است که من آنان را «عارفان راستین» می دانم. همه وجودشان نمایش یگانگی است و در این وحدت که وحدتی تنی، جانی و روانی است مستغرق اند. عارفان بزرگ ایرانی چون عطار و مولانا به این حقیقت پی برده بودند و در مطالعه آثارشان به اشاراتی در این باب باز می خوریم. در این مقاله کوشیده ام میان کودکان و عارفان مقایساتی به عمل آورده و نشان دهم که کودکان به حقیقت عارف اند.