پدیده ای هم چون تصوف در جامعه اسلامی به قدری سابقه طولانی دارد که اصولاً مانع از هرگونه بررسی جامع و مانع در خصوص جنبه های مختلف حیات اجتماعی این نهاد می شود لذا گشودن هر بحثی در هر زمینه و مقوله ای از این نهاد بخودی خود کامل و جامع نخواهد بود. مقاله حاضر عهده دار بحث درباره یکی از گوشه های کمتر کاویده تصوف است و می کوشد تا روشن کند که بیشترین منتقدان در میان مشایخ نام آور و نویسندگان آن یافت می شود و نشان دهد که بزرگان تصوف تا چه اندازه به آسیب شناسی جریان تصوف حساس و بیدار بوده اند، در اینجا صوفیان خود آئینه یکدیگر شده اند، و انتقادهای جاندار و اساسی نسبت به صوفی نمایانی که در همه اعصار تعدادشان به مراتب بیشتر از صوفیان راستین بوده است وارد کرده اند گرچه این انتقادها تنها متوجه صوفی نمایان و مدعیان دروغین تصوف نبوده و گاه دامن مشایخ بزرگ را نیز گرفته است.