مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
یادگیری مستمر
حوزه های تخصصی:
امروزه برای اینکه یک سازمان در محیط رقابتی کسب و کار باقی بماند، باید نرخ یادگیریش برابر یا بیشتر از نرخ تغییرات محیطی باشد. این پیشنیاز به تصوّر سازمان یادگیرنده انجامیده است. در این میان بررسی ارتباط بین ابعاد سازمان یادگیرنده و دیگر عناصر سازمانی، این امکان را فراهم میسازد تا بتوان برای بهبود یادگیری و سرانجام تبدیل شدن به یک سازمان یادگیرنده، از ساز و کارهای مناسب بهره گرفت. تحقیق حاضر که از نوع همبستگی یا رابطهای و البتّه پیمایشی، میدانی و کاربردی است جهت تبیین رابطه سازمان یادگیرنده با فناوری اطلاعات به انجام رسیده است. جامعه مورد مطالعه شامل شرکتهای برتر صنعت پتروشیمی است که از بین این شرکتها نمونهای به روش تصادفی ساده انتخاب شده است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که بین فناوری اطلاعات و سازمان یادگیرنده رابطه معناداری وجود ندارد. از سوی دیگر، این پژوهش نشان میدهد که بین فناوری اطلاعات و دو بعد از ابعاد سازمان یادگیرنده ( از میان هفت بعد) رابطه معنادار وجود دارد؛ این ابعاد عبارتند از""توانمندسازی"" و ""رهبری راهبردی
بررسی رابطه میان آمادگی برای تغییر و ابعاد سازمان یادگیرنده
حوزه های تخصصی:
هدف این مطالعه، آزمون تجربی رابطه میان ابعاد یک سازمان یادگیرنده و آمادگی آن سازمان برای تغییراست. ابعاد یک سازمان یادگیرنده برمبنای هفت بعد تعریف شده توسط واتکینز و مارسیک و آمادگی سازمانی برای تغییر نیز برمبنای ادراک کارکنان از آمادگی سازمانشان برای تغییر با استفاده از مفهوم بیان شده توسط دانهام و همکارانش تعریف می شود. ابزارهای اندازه گیری مورد استفاده، پرسشنامه ابعاد سازمان یادگیرنده و پرسشنامه نگرش کارکنان در رابطه با تغییر برای سنجش میزان آمادگی برای تغییر است.نتایج این بررسی نشان می دهد که1) بالاترین سطح ادراک از یک سازمان یادگیرنده، تامین رهبری راهبردی است در حالی که پایین ترین سطح مربوط به ایجاد رابطه با محیط است،2) تفسیر کارکنان از ابعاد هفتگانه رابطه ای مثبت و قابل توجه با ادراک ازآمادگی برای تغییردارد،3) تامین رهبری راهبردی برای یادگیری و امتیاز کل دارای بالاترین رابطه با آمادگی برای تغییر است.
نقش رهبری تحول گرا در توسعه ی یادگیری سازمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توسعه ی یادگیری سازمانی به وجود شرایط و زمینه ای مناسب نیاز دارد. در این میان، نقش عوامل انسانی اجتماعی در ایجاد سازمان یادگیرنده بسیار تعیین کننده است. شناخت بهتر نقش رهبری و رهبری تسهیل کننده ی یادگیری سازمانی می تواند به ایجاد آمادگی لازم برای توسعه ی سازمان یادگیرنده کمک کند. از این رو، در پژوهش حاضر به بررسی نقش رهبری تحول گرا در توسعه ی یادگیری سازمانی پرداخته می شود و رابطه ی بین پنج بعد اصلی رهبری تحول گرا (شناخت شخصی، ترغیب ذهنی، رهبری حمایتی، ارتباطات الهام بخش و تبیین چشم انداز) با شش بعد یادگیری سازمانی در سه لایه فردی، گروهی و سازمانی بررسی می شود. روش تحقیق، توصیفی و از نوع همبستگی است. قلمرو آماری آن نیز شامل مدیران شرکت های پتروشیمی و شرکت های مهندسی مشاور و ساخت و نصب پتروشیمی کشور (950 نفر) است که با نمونه گیری تصادفی انجام شده و 295 نفر از آنها به عنوان نمونه انتخاب شدند. نتایج تحلیل داده ها با کمک الگوی معادلات ساختاری نشان می دهند که رهبری تحول آفرین و همه ی ابعاد آن تأثیر مستقیم و قابل توجهی بر توسعه ی سازمان یادگیرنده دارند و رهبری تحول آفرین می تواند زمینه ی اجتماعی مناسبی برای توسعه ی یادگیری سازمانی فراهم سازد.
بررسی رابطه بین سازمان یادگیرنده و فرهنگ یادگیرنده (مطالعه موردی)
حوزه های تخصصی:
امروزه یادگیری سازمانی نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت استراتژیک در حیات سازمانها محسوب می شود. تلاش برای ارتقای سطح یادگیری سازمانی، موضع رقابتی سازمانها و ملت ها را در سطوح محلی، ملی، و منطقه ای تحکیم می بخشد. بررسی ارتباط بین یادگیری سازمانی و دیگر عناصر سازمانی این امکان را فراهم می سازد تا بتوان برای بهبود یادگیری از سازوکارهای مناسب بهره گرفت. یافته های این پژوهش نشان می دهد که بین یادگیری سازمانی و فرهنگ یادگیری رابطه معنادار وجود دارد. در ضمن، بین فرهنگ یادگیری با تک تک ابعاد یادگیری که عبارت اند از یادگیری مستمر، پرسش و گفتگو، یادگیری تیمی، توانمند سازی، سیستم جایگیری، ارتباط سیستم، و رهبری استراتژیک نیز رابطه معنادار برقرار است. این ارتباط، بویژه با یادگیری تیمی و رهبری استراتژیک از همه بالاتر است. همچنین رابطه بین فرهنگ یادگیری با سطوح مختلف یادگیری سازمانی معنادار است و درجه همبستگی در سطح سازمانی بیشترین میزان (95/0r=) را به خود اختصاص داده است.
سازمان یادگیرنده، راهکار تربیت نیروی انسانی دانشی مورد پژوهی: مدارس اسلامی غیرانتفاعی دورة متوسطة دوم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش در پی اندازه گیری سطح یادگیری سازمانی در مدارس، به مثابة سازمان تربیت کنندة نیروی انسانی توانمند برای ورود به بازار کار دانشی، است. پژوهش بر مبنای روش جمع آوری داده های مورد نیاز توصیفی پیمایشی و بر اساس هدف پژوهش کاربردی است. یافته ها از طریق پرسشنامه، که شامل هفت مؤلفة فرصت یادگیری مستمر، چشم انداز مشترک، تصمیم گیری مشارکتی، تسهیم اطلاعات، اتصال با محیط، ارزیابی مستمر و نیروی انسانی متخصص است، به دست آمده و نیز 61 سؤال به صورت بسته پاسخ و بر اساس مقیاس لیکرت جمع آوری شده است. میزان آلفای کرونباخ برای تعیین میزان پایایی پرسشنامه 78/0 به دست آمد که نشان دهندة هماهنگی درونی قابل قبول سؤالات پرسشنامه است. مدارس غیرانتفاعی دورة متوسطة دوم منطقة دو تهران، در سال تحصیلی 92-93، جامعة آماری پژوهش در نظر گرفته شدند و به روش نمونه گیری خوشه ای، ابتدا، از میان این مدارس پنج مدرسه به طور تصادفی انتخاب شد و سپس پرسشنامه در اختیار همة معاونان و مدیران ارشد مدارس برای پاسخگویی قرار داده شد که تعداد 31 پاسخنامه به منظور تحلیل داده ها به محقق بازگردانده شد. از آزمون فریدمن برای تعیین میزان اهمیت (رتبه بندی) ویژگی های ابعاد و مؤلفه های سازمان یادگیرنده در وضعیت موجود استفاده شد. نتایج حاکی از این است که ارزیابی مستمر، اتصال با محیط، فرصت یادگیری مستمر، تسهیم اطلاعات، تصمیم گیری مشارکتی، نیروی انسانی متخصص و چشم انداز مشترک به ترتیب از اهمیت نسبی برخوردارند و مدیران مدارس در چشم انداز مشترک و درک مناسب از آن کمترین رتبه و در ارزیابی مستمر بیشترین رتبه را در بین مؤلفه های مورد بررسی دارند.
توسعه یادگیری مستمر برخط دانشجویان بر پایه سازهگرایی و دوره های همگانی آموزش آزاد برخط (موک)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف افزایش یادگیری مستمر بر پایه سازهگرایی و دورههای همگانی آموزش آزاد برخط (موکها) صورت میگیرد. سازهگرایی یک رویکرد یادگیری است. موکها دورههای آموزشی برخطی هستند که دسترسی آزاد برای یادگیری را در مقیاس وسیع تسهیل میکنند. بر پایه خوداظهاری، از میان دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری با دستکم یکبار تجربه حضور در محیطهای یادگیری الکترونیک، تعداد 161 نفر با روش تصادفی انتخاب میشوند. ابزار سنجش، پرسشنامه 67 سنجهای شامل سازهگرایی (A)، موک (B)، و یادگیری مستمر (C) است. با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی، واریانس کل پرسشنامهها تبیین و روایی هر یک از سازهها تایید میشود. اجرای مدل تحلیل مسیر نشان میدهد که سازهگرایی از طریق موک اثر مثبت و معنادار بر یادگیری مستمر دارد، اما سازهگرایی اثر مستقیم و معناداری بر یادگیری مستمر ندارد. افزون بر آن در مدل نهایی، نااطمینانی از متغیر سازهگرایی (A)، مدیریت زمان از متغیر موک (B)، و راهبردهای یادگیری انطباقی از متغیر یادگیری مستمر (C) حذف میشوند.