مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
دوره مفرغ
حوزه های تخصصی:
این مقاله با هدف مطالعه، بررسی و معرفی سنت سفال منقوش گودین III در درّه هُلیلان بر اساس یافته های سفالی مکشوفه در جریان مطالعات باستان شناسی محوطه کزآباد A به نگارش درآمده است. این محوطه، بزرگترین محوطه تاریخی درّه هُلیلان از توابع شهرستان چرداول است که در شمال استان ایلام قرار دارد. در این تحقیق، نگارنده علاوه بر مطالعه و بررسی نتایج پژوهش های پیشین، به بررسی باستان شناسی محوطه کزآباد A نیز پرداخته است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که تپه کزآباد A در برگیرنده نهشت های باستانی همه مراحل پیاپی و متوالی دوره گودین III است. یافته های مکشوفه نیز حاکی از آن است که در دوره مفرغ، سنّت سفال منقوش گودین III در درّه هُلیلان رواج داشته است. اندازه محوطه کزآباد A، موقعیت مکان گزینی آن و توالی نهشت های باستانی آن نشان می دهد که این محوطه احتمالاً مرکز محلی مهمی در طول دوره مفرغ در زاگرس مرکزی بوده است. یافته های باستان شناسی، درّه هلیلان را به گروه درّه های بخش شمالی حوزه توزیع سنّت سفال منقوش یکرنگ گودین III مانند ماهیدشت و کنگاور پیوند می دهد.
فرهنگ عصرمفرغ خراسان بزرگ، شکل گیری یک مفهوم: خراسان
حوزه های تخصصی:
«فرهنگ عصر مفرغ خراسان بزرگ»، یکی از مهم ترین فرهنگ های آغازتاریخی بخشی از نیمه غربی آسیا است. این تمدن با مجموعه مواد فرهنگی مشابه و غنی شامل بقایای معماری با پلان از شاخص، سفال، مُهرهای مسطح، مهرهای مشبک، مجسمه های سنگ صابونی، پیکرک های ترکیبی، زیورآلات ارزشمند زرین و سیمین و چندین شاخصه دیگر است. نخستین بار بقایای این مجموعه فرهنگی از محوطه های بسیار غنی در سرزمین های باختر و مرو به دست آمد، به همین دلیل این سرزمین ها به عنوان منشأ آن معرفی و این مجموعه فرهنگی به این نام معروف شد؛ این درحالی ست که برخی پژوهشگران منشأ این فرهنگ را در خراسان ایران می دانستند. ولی به دلیل این که تا چندی پیش هیچ محوطه ای از این فرهنگ در خراسان شناسایی نشده بود، راه بر هرگونه بحث و نظر بسته بود. هدف نخست این پژوهش بررسی، مطالعه، جمع بندی و طبقه بندی آثار کشف شده از فرهنگ عصر مفرغ خراسان ایران است که در دو دهه اخیر منتشر شده اند. برآیند این هدف در کنار سایر یافته های این فرهنگ در پهنه گسترده غرب آسیا قرار خواهد گرفت تا جهان فرهنگ عصر مفرغ خراسان بزرگ در چشم انداز وسیع تر دیده شود. بر این اساس ضروری است که تک نگاری ها و اندک انتشارات محوطه های این منطقه به صورت یک جا و در قالب یک مجموعه گردآوری شده و به این ترتیب نگاهی دوباره به مباحث مربوط به این دوره افکنده شود. در این پژوهش اساس کار بر پژوهش کتابخانه ای استوار است. پرسش اصلی بدین شرح است که، با توجه به کاوش ها و کشف های دو دهه اخیر در خراسان ایران، چه تصویری از این فرهنگ در خراسان ایران نسبت به سایر مناطق دیگر این فرهنگ می توان ارائه داد. چنین فرض شده است که آثار به دست آمده از فرهنگ خراسان بزرگ در خراسان ایران باوجود کمبودهایی نسبت به مناطق دیگر، چون: جنوب ترکمنستان و شمال افغانستان، نشان از همگونی و یکپارچگی فرهنگی دارد. امروزه با وجود شناسایی و کاوش چند محوطه دارای این فرهنگ در ایران -به ویژه در جنوب خراسان- آنجا که امروزه «استان خراسان جنوبی» نامیده می شود، به نظر می رسد می توان داده های این فرهنگ را در یک چشم انداز گسترده منطقه ای قرار داد. در تصویر شکل گرفته، خراسان ایران هم سنگ باختر و مرو اهمیت می یابد که در کنار هرات شباهت فراوانی با چهار ربع خراسان بزرگ در دوران اسلامی دارد. این مهم می تواند نشانگر شکل گیری «مفهوم خراسان» به عنوان یک «مفهوم فرهنگی» از عصر مفرغ باشد.
گاه نگاری مطلق تپه طالبخان سیستان بر اساس آزمایش کربن 14(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طی چند دهه گذشته کاوش های متعددی در محوطه های عصر مفرغ جنوب شرق ایران صورت گرفته که نتایج حاصل از این پژوهش ها منجر به تدوین گاهنگاری منطقه با محوریت شهر سوخته شده است. تاکنون بیشتر پژوهش های صورت گرفته در پیش از تاریخ سیستان متمرکز به شهر سوخته بوده، در حالی که در بررسی روشمند باستان شناختی سیستان بیش از 900 محوطه هم عصر شهر سوخته در دشت جنوبی سیستان وجود دارد که جهت درک بهتر فرهنگ های عصر مفرغ سیستان نیاز است تا برخی از محوطه های اقماری- استقراری مرتبط با شهر سوخته مورد بررسی و مطالعه دقیق قرار گیرند. ازاین رو با توجه به سؤالات و ابهامات موجود در شناخت شاخصه های فرهنگی عصر مفرغ سیستان و همچنین آموزش دانشجویان رشته باستان شناسی دانشگاه زابل، تپه طالبخان انتخاب و به مدت شش فصل مورد کاوش باستان شناسی قرار گرفت. یکی از اصلی ترین اهداف فصل پنجم در این محوطه، لایه نگاری و ارائه تاریخگذاری نسبی و مطلق بود که طی کاوش صورت گرفته شش فاز استقراری شناسایی شد در این مقاله سعی برآن است تا با تحلیل مواد فرهنگی بویژه سفال های به دست آمده از کاوش این محوطه و استفاده از نتایج آزمایش کربن 14 به گاهنگاری این محوطه پرداخته شود. سوالات مهم این پژوهش عبارت است از اینکه توالی استقراری تپه طالبخان مربوط به چه دوره هایی بوده و چگونه می توان با استفاده از نتایج کربن 14 این محوطه، چالش های موجود در گاهنگاری منطقه را تبیین و ارزیابی نمود. جهت تاریخ گذاری مطلق نهشته های فرهنگی تپه طالبخان 4 نمونه زغال به آزمایشگاه دانشگاه آکسفورد انگلستان ارسال شد که نتایج حاصل از آن نشان می دهد این محوطه در حدود 2500 پیش از میلاد مورد استقرار قرار گرفته و تا حدود 2300 پیش ازمیلاد ادامه داشته است. از آنجایی که یافته های سفالی به دست آمده از این محوطه مشابهت های زیادی با فازهای 1 و 0 شهر سوخته دارد به نظر می رسد که احتمالاً تاریخی قدیمی تر از آنچه که تاکنون در نظر گرفته می شده یعنی بین 2300 تا 2200 پیش ازمیلاد را برای پایان دوره شهر سوخته باید درنظر گرفت.
گونه شناسی و نمادشناسی زیورهای لرستان در دوران مفرغ و آهن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این نوشتار تلاش دارد با نگاهی بر زیورهای بازمانده از لرستان باستان، به گونه شناسی و نمادشناسی این هنر ارزشمند بپردازد. مهم ترین اهداف این پژوهش، بررسی تکنیک های ساخت و تزیین زیورهای لرستان و دسته بندی زیورهای لرستان برپایه شکل، جنس، کاربرد و نقشمایه ها است. پژوهشگران، این دست ساخته ها را حاصل هنر بومی منطقه می دانند که در فرآیندی دراز و با درآمیختن تجربه محلی با هنر فرهنگ های همجوار (آشور، بابل، ایلام، میتانی و اورارتو) و هنر اقوام مهاجری چون کاسیان، گوتیان، لولوبیان، هوریان و سکاها شکل گرفته است. زیورهای بررسی شده، دستکم دوازده جنس گوناگون دارند: مفرغ، آهن، شیشه، عقیق، لاجورد، صدف، سنگ های گوناگون، خمیرشیشه، عاج، استخوان، طلا و نقره. در بررسی این زیورها از دید فرم و کاربرد دستکم به دوازده گونه متفاوت برمی خوریم: سنجاق سر، دستبند، گردنبند، گوشواره، آویز، بازوبند یا پای آذین، انگشتر و مهر، پیشانی بند، سنجاق قفلی، دکمه، آینه و موبند. گستره تاریخی آثار موزه ای بررسی شده، دوران برنز و آهن در ایران (هزاره سوم تا هزاره نخست پ.م) را دربرمی گیرد. داده های پژوهش در یک بررسی کتابخانه ای و موزه ای گردآوری شده اند. روش پژوهش، مقایسه تطبیقی ساختار زیورها و گونه شناسی و دسته بندی آنها بوده است.
گاه نگاری نسبی، تحلیل محیطی و باستان شناختی محوطه مُخارتپه (تربت جام، شمال شرق ایران)
دشت میان کوهی جام با شرایط زیستی مناسب، موقعیت مناسبی را برای شکل گیری استقرارهای انسانی فراهم نموده است. با توجه به محدودیت اطلاعات تاریخی در این بخش از فلات ایران، شناسایی و مطالعه اطلاعات به دست آمده از کاوش های میدانی باستان شناختی برای بازشناسی نسبی ما از خراسان بزرگ از اهمیت بالایی برخوردار است. در این شرایط طی یک برنامه هدف مند علمی با توجه به بررسی های اولیه، مخارتپه در قالب کاوش باستان شناسی به منظور تعیین حریم و عرصه این اثر فرهنگی مورد مطالعه قرار گرفت. این محوطه در حاشیه شرقی شهر کنونی تربت جام و در حریم رودخانه جام رود قرار دارد. داده های به دست آمده حاصل از بررسی روش مند و کاوش در 30 گمانه برای تعیین حریم این محوطه، نتایج ارزشمندی را نشان می دهند. این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی و با بهره جستن از داده های به دست آمده در کاوش باستان شناختی محوطه مخار به نگارش درآمده است. مجموعه ای از داده های به دست آمده (به ویژه داده های سفالی) از کاوش باستان شناختی در یک فرآیند مطالعاتی، دسته بندی، طراحی و گونه شناسی با محوطه های محدوده خراسان بزرگ مورد مطالعه تطبیقی قرار گرفته اند. نتایج اولیه نشان از وقوع یک توالی و تداوم فرهنگی و استقراری دارد که در مخارتپه وجود داشته است. فرهنگ های پیش از تاریخی دوره مفرغ، دوره آهن و هخامنشی و اشکانی در داده های فرهنگی قابل مشاهده هستند. این نوشتار نشان داد که محوطه مخار به عنوان یک نمونه منحصربه فرد در دشت جام با داده هایی متنوع به منظور شناخت فرهنگ های پیش از تاریخی و درک چگونگی گذر به دوران تاریخی در برهه مهم تاریخ هخامنشی قابل اهمیت مطالعاتی است و کاوش های بیشتر و گسترده تر اطلاعاتی بدیع را آشکار خواهد نمود.
لایه نگاری در گمانه یک تپه برج نیشابور، رویکردی تفسیری(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پیام باستان شناس سال ۵ پاییز و زمستان ۱۳۸۷ شماره ۱۰
1 - 18
حوزه های تخصصی:
لایه نگاری از روش های پایه در باستان شناسی میدانی است. هدف عمده از لایه نگاری گردآوری اطلاعات برای گاهنگاری نسبی و پیشنهاد توالی است. در این مقاله اطلاعات لایه نگاری در گمانه یک تپه برج نیشابور که در منطقه ای از نظر مطالعات پیش از تاریخی ناشناخته واقع شده، ارائه شده است. همراه این اطلاعات و با رویکردی نظری، دو واقعیت در ارتباط با لایه نگاری طرح و بحث شده اند. واقعیت نخست: لایه سطحی و سطحی بودن لایه ها است. در این بحث گردآوری اطلاعات در مورد امکان تاثیر پذیرفتن هریک از لایه ها طی ساخت و ساز لایه های رویشان مورد بحث قرار گرفته و نمود مادی چنین تأثیری ارزیابی شده است. واقعیت دوم: عامل اصلی سازمان دهنده به بقایا، ساختارها و نهشته های هر لایه است. عامل اصلی سازمان دهنده به لایه، تفسیر باستان شناس بر اساس بافتار لایه، در هنگام لایه نگاری است. بر مبنای واقعیت دوم چارچوبی برای ارزیابی اصالت هر لایه و اطلاعات آن متناسب با هدف لایه نگاری و پژوهش میدانی پیشنهاد می شود. در نظر داشتن واقعیت های یاد شده در فرآیند لایه نگاری امکان واقع نمایی گاهنگاری و توالی را فراهم کرده و زمینه گردآوری اطلاعات پایه برای تحلیل فرآیند شکل گیری لایه ها و براساس آن فرآیند شکل گیری استقرار بر مبنای لایه ها و گمانه ها را مهیا می کند. اطلاعات گمانه یک لایه نگاری در استقرار برج نیشابور نشان می دهد که موقعیت گمانه طی اواخر دوره مس سنگی و اوایل دوره مفرغ مورد استفاده قرار گرفته است. رویکرد تفسیری و دو واقعیت طرح شده در بافتار نظری زمینه ارائه تفاسیری در مورد موقعیت گمانه یک را فراهم کرده است. وجود نهشته های آبرفتی در لایه های پایینی، وجود دو برآمدگی استقرار دوره اوایل مس سنگی در محدوده گمانه و حاشیه ای بودن موقعیت گمانه نسبت به استقرار در اکثر دوره ها از جمله تفاسیر ارائه شده است.
مطالعه محوطه های پیش از تاریخی شهرستان ایجرود زنجان براساس نتایج بررسی و شناسایی باستان شناختی فصل سوم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پیام باستان شناس سال ۱۰ پاییز و زمستان ۱۳۹۲ شماره ۲۰
19 - 36
حوزه های تخصصی:
شهرستان ایجرود در جنوب غرب استان زنجان واقع است. از نظر موقعیت جغرافیایی، این شهرستان مابین شرق زاگرس و کرانه غربی مرکز فلات ایران قرار دارد و از این نظر در مطالعات باستان شناسی حائز اهمیت است. بررسی و شناسایی فصل سوم شهرستان ایجرود با هدف شناسایی آثار تاریخی استان در راستای تهیه نقشه باستان شناسی انجام گرفت. بر همین اساس در سال ۱۳۹۰ دهستان ایجرود بالا، بخش جنوبی دهستان ایجرود پایین و دهستان سعیدآباد مورد بررسی قرار گرفت. برآیند این بررسی باستان شناختی، شناسایی ۷۵ اثر از دوره های مختلف است. از میان محوطه های ثبت شده، ۲۳ محوطه و تپه، مربوط به دوره های مس سنگی، مفرغ و آهن است. محوطه های دوره مس سنگی که قدیمی ترین آثار شناسایی شده در محدوده بررسی هستند، تحت تأثیر سنت سفالی دالما قرار دارند. استقرارهای این دوره هم از نوع کوچ نشینی و هم دائم هستند. استقرارهای دوره مفرغ مربوط به مراحل میانی و جدید است و از مفرغ قدیم هیچ شواهدی در محدوده بررسی موجود نیست. مقایسات انجام شده بیانگر برهمکنش های فرهنگی دوره مفرغ این منطقه با غرب مرکز فلات ایران (دشت قزوین) است. از دوره آهن، از فازهای I، II و III گورستان و استقرارگاه هایی مشخص گردید که نشان از تشابهات فرهنگی با مرکز فلات و شمال غرب ایران در دوره مذکور است.
گونه شناسی و شمایل نگاری مهرهای تپه حصار دامغان(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پیام باستان شناس سال ۱۵ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲۹
1 - 22
حوزه های تخصصی:
در ادبیات باستان شناسی، اشیا کوچک قابل حمل سنگی، گلی، استخوانی یا فلزی، معمولاً به قطر ۱-۵ سانتی متر، با یک سطح منقوش به صورت کنده یا شیاردار با یک دسته حلقوی سوراخ دار، مهر نامیده می شوند. مکانیسم کارکرد مهرها در دوران پیش ازتاریخ، تفاوت های آشکاری را نشان می دهند. بارزترین تفاوت ها را می توان در پیدایش مهرهای استوانه ای و یا پیدایش مهرهای مشبک فلزی در عصر مفرغ مورد توجه قرار داد. هدف از پژوهش حاضر، طبقه بندی و گونه شناسی و شمایل نگاری مهرهای یافت شده از تپه حصار دامغان است. مقاله حاضر در پی پاسخ به پرسش های ذیل است: از جمله این که، مهرهای تپه حصار به لحاظ گونه شناسی، چه اشکالی را شامل می شود؟ نقش مایه های به کاررفته بر روی مهرهای تپه حصار چه موضوعاتی را در بر می گیرند؟ این پژوهش مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی است که سعی دارد با رویکرد کتابخانه ای به طبقه بندی و گونه شناسی مهرهای یافت شده از تپه حصار دامغان بپردازد. مهرهای حصار Iو II اغلب از بافت قبور و مهرهای حصار III اغلب از بافت معماری یافت شده اند . مهرهای حصار از سنگ ها و مواد متفاوتی ساخته شده اند که برخی از مواد، بومی بوده و برخی دیگر از مناطق دیگر به محوطه وارد شده اند که بیانگر گستره تجارت و بازرگانی محوطه تپه حصار دامغان است. نتیجه این مطالعه نشان می دهد که اغلب مهرهای تپه حصار از نوع مهر مسطح یا استامپی هستند و نقوش هندسی فراوان ترین نقش مایه حکاکی شده بر روی مهرهای تپه حصار است. مهرهای تپه حصار از لحاظ گونه شناختی و نقش مایه بیشترین شباهت را با مهرهای شوش و تپه سیلک دارند و در خارج از فلات ایران شباهت هایی با مهرهای بین النهرینی و همچنین، آسیای مرکزی را نان می دهند. با پیشرفت تجارت تغییراتی در کیفیت جنس و نقوش مهرهای تپه حصار ایجاد شده است و در این تغییرات هم عامل ارتباط با اقوام دیگر و هم تغییر تفکر مردمان بومی منطقه می تواند سهیم بوده باشد.