مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
داستان کودک
حوزه های تخصصی:
این مقاله براساس رویکرد نظریه ایدن چمبرز به روش توصیفی -تحلیلی به طور مجزا به بررسی عناصر «سبک»، «زاویه دید»، «شکافهای گویا» و «طرفداری» در مجموعه داستانی«باغ هزار دخترون» از افسانه شعبان نژاد پرداخته است. اهمیت نقد ادبی خواننده محور در اثر مذکور از آن روست که دو پرسش بنیادی را دربرمی گیرد یکی درباره سرشت ادبیات، دیگری درباره خوانندگان کودکش. بر اساس این جستار، نویسنده در انتقال معنا به خواننده نهفته نه تنها مفاهیم بلکه شگردهای متفاوتی را به کار گرفته است که نشان می دهد آگاهانه برای برقراری ارتباط با کودک و نوجوان زمان خود، با زبانی ساده و عامیانه و شاعرانه از شیوه های ارتباطی متفاوتی بهره برده است و خواننده نفهته کودک در این اثر از آزادی بیشتر برای درک معنای داستان برخوردار است، گویی نویسنده جایگاه او را در بازآفرینی نیم دیگر داستان پذیرفته است اما در برخی موارد، خواننده چاره ای ندارد جز اینکه تحت تأثیر فضا و لحن داستان با دیدگاه نویسنده همسو شود. بنابراین تعلیق ها و شکاف ها در سطح می مانند و هرگز در لایه های عمیق معنایی مجالی برای برداشت آزادانه خواننده به وجود نمی آورند. خواننده نهفته مجموعه داستانی مذکور به عنوان کودک در هر عصری از خواندن باورها و دغدغه ها و امیدهای ملی احساس رضایت و غرور می کند .
رده بندی فرمالیستی داستان های ضدجنگ در ادبیات کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۵ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۶۰
۱۴۵-۹۳
حوزه های تخصصی:
ادبیات ضدّجنگ زیرمجموعه ای از ادبیات صلح است. صلح به دو صورت سلبی و ایجابی بازنمایی می شود. صلح ایجابی، بر پایه مفهوم جهان وطن گراییِ اخلاقی تعریف می شود و صلح سلبی، در تضاد با مفهوم جنگ. بر همین اساس، داستان های جهان وطن گرا، آرمان شهر را بازنمایی می کنند و داستان های ضدّجنگ، ویران شهر را. داده های این پژوهش کتاب های تصویری ضدّجنگ گروه سنی «ب» و «ج» است. مقاله پیش ِرو با روش تحلیلی توصیفی و براساس رهیافتی صورت گرا، در پی پاسخ به چگونگی تمهیدات مشترک (الگوهای صوری مشترک) در داستان های ضدّجنگ کودک است. نتیجه پژوهش نشان می دهد، بسته به این که عنصر غالبِ داستان مبتنی بر کدام بخش از فرایند سه گانه «آغاز، میان و پایان جنگ» باشد، داستان های ضدّجنگ به سه دسته تقسیم می شوند: آغاز محور، میان محور، پایان محور. هر یک از این سه دسته براساس تمهیداتی که به کار می گیرند، به زیرمجموعه هایی دیگر تقسیم می شوند. استقبال از ژانر نوظهور ادبیات ضدّجنگ و خلأ پژوهش های داخلی و خارجیِ بسنده درباره ادبیات صلح کودک، ضرورت پژوهش را مسجل می نماید. مقاله حاضر برای نخستین بار ادبیات جنگ ستیز کودک را با رهیافتی صورتگرا رده بندی می کند و در این زمینه نگارنده تاکنون، چه در پژوهش های داخلی و چه خارجی، دسته بندی مشابهی را رؤیت نکرده است.
رده بندی فرمالیستی آیرونی در داستان های کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه زبان و ادبیات فارسی سال ۲۳ زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۵
95 - 131
حوزه های تخصصی:
هیچ تعریفی قابلیت اشتمال بر تمام وجوه آیرونی را ندارد. از منظر این پژوهش، آیرونی ( Irony ) مستلزم حضور سه شخص است: آیرونیست ( Ironist )، قربانی، و ناظر آیرونی. آیرونیست با کلام یا با کنش خود به صورت آگاهانه (به قصد فریب) یا ناآگاهانه، به مدلولی اشاره می کند؛ ولی قربانی، عکس آن را برداشت می کند. ناظر آیرونی، کسی (اغلب خواننده ای) است که به برداشت نادرست قربانی، آگاهی دارد و به آن می خندد. در واقع، آیرونی قائم به دال هایی چندمدلولی (چندپهلوبودن جملات، چندمعنابودن کلمات، چنداستنباطی بودن کنش ها و موقعیت ها) است که برخی از مدلول های آن با یکدیگر در تضادند. روش پژوهش پیشِ رو تحلیلی-توصیفی و حوزه مطالعه آن، داستان های کودک است. هدف از این پژوهش، ریخت شناسی انواع آیرونی از منظر نوع رمزگان، جایگاه قربانی، بینامتنیت، شفافیت، و چگالی است. در همین راستا، این مقاله با رهیافتی صورتگرا در پی پاسخ به چگونگی شکل گیری آیرونی در داستان های کودک است.
مقایسه کتاب های تصویری «درخت بخشنده» و «دنیا بدون درخت»: با رویکرد بوم گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رویکرد بوم گرا پلی میان ادبیات و علوم زیست محیطی است. علت انتخاب درخت بخشنده اثر سیلورستاین و دنیا بدون درخت اثر دهریزی به عنوان موضوع پژوهش این است که هر دوی آنها کتاب های کودک، تصویری، دارای درون مایه ای تلویحاً زیست محیطی و موتیف مشترک درخت اند. با توجه به اینکه درخت بخشنده از آثار کلاسیک ادبیات کودک جهان به شمار می آید؛ لذا متن مناسبی برای بررسی آثار مشابه در سایر ملل است. پژوهش حاضر به روش تحلیلی توصیفی، اشتراکات و افتراقات بازنمایی های عناصر زیست محیطی را در آثار مذکور با رویکرد «بوم شناسی ژرف» و «اکوفمینیسم» مورد مداقّه قرار می دهد. بوم شناسی ژرف را آرِن ناس، فیلسوف نروژی، در تقابل با «بوم شناسی سطحی» مطرح کرد. بوم شناسی ژرف، درک رابطه بین هویت و طبیعت را در گرو یکی انگاریِ خود با چرخه بزرگتری موسوم به «خودِ بوم شناختی» می داند. اکوفمینیسم با یکی انگاری جایگاه زن و طبیعت در نظام مردسالار، نظریه «خودِ بوم شناختی» را به بی توجهی به نقش جنسیت در شکل گیری بحران های زیست محیطی متهم می کند. این مقاله در پی پاسخ به چگونگی بازنمایی عناصر زیست محیطی و برهم کنش دوگانه انسان و طبیعت در داستان های فوق الذکر است. نتیجه پژوهش نشان می دهد، بازنمایی بوم شناختیِ غالب در دنیا بدون درخت همراستا با بوم گرایی ژرف و در تقابل با اکوفمینیسم است و در درخت بخشنده، همراستا با اکوفمینیسم.
مفهوم سازی «خودویرانگری» در داستان های کودک: بر اساس طرحواره های کاربردشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
زبانشناخت سال ۱۴ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۲۸)
77 - 97
حوزه های تخصصی:
«مفهوم سازی» فرایندی پویا است که وفقِ آن، واحدهای زبانی در خدمت عملیات مفهومی و دانش پس زمینه ای قرار می گیرند. صاحب نظران علوم شناختی ساختار زبانی را بازتاب مستقیم شناخت می دانند؛ بدین معنا که هر اصطلاح خاص، مربوط به ادراک وضعیتی خاص است. بر همین اساس، واژه ای واحد می تواند در موقعیت های مختلف مفهوم سازی های مختلف داشته باشد. طرحواره ها، به عنوان یکی از ابزارهای شناخت، تصوراتی کلی اند که از درونی سازی تجربیاتِ زیسته ایجاد می شوند و وظیفه سازمان دهی، تفسیر و تبادل اطلاعات را بر عهده دارند. طرحواره های کاربردشناختی، خرده طرحواره هایی هستند که وابسته به بافتِ موقعیتی و کاربردی فراخوانده می شوند. این پژوهش با التفات به کلان طرحواره «خودویران گری»، در پی رده بندی خرده طرحواره های کاربردشناختی و مفهوم سازی های متناظرشان است. دامنه پژوهش حاضر داستان های واجدِ درون مایه «خودویران گری» در گروه سنی «الف»، «ب» و «ج» است. هر یک از داستان ها به مثابه موقعیتی کاربردی و عینی برای فراخوانی خرده طرحواره ای خاص از کلان طرحواره «خودویران گری» به شمار می آید. پژوهش پیش ِرو با روش تحلیلی توصیفی در صدد پاسخ به چگونگی مفهوم سازی طرحواره خودویران گری در بافت های موقعیتیِ داستان های کودک است. نتیجه پژوهش پنج طرحواره کاربردشناختی را به عنوان پنج پایه مفهومی متفاوت معرفی می کند: طرحواره های گسستی، پیوستی، گسستی- پیوستیِ فردی، گسستی- پیوستی جمعی، گسستیِ ناخواسته. مقاله حاضر برای نخستین بار خودویران گری را در ادبیات کودک مورد مداقّه قرار می دهد.
بررسی ساختاری بازنویسی های مژگان شیخی از حکایات گلستان سعدی برای کودکان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از نویسندگان پرکار در زمینه بازنویسی متون کهن ادبی، خانم مژگان شیخی است که برخی از حکایات گلستان، بوستان، کلیله ودمنه، قابوسنامه، منطق الطیر و... را برای کودکان بازنویسی کرده است. این مقاله به روش توصیفی تحلیلی و با بهره گیری از ابزار گردآوری اطلاعات کتابخآن های به بررسی ساختاری داستان های بازنوشته ی این نویسنده از شش حکایت گلستان سعدی برای کودکان و مقایسه ی آن ها با متن اصلی می پردازد. یافته های پژوهش نشان می دهد در چارچوب کلی اثر تغییر محسوسی صورت نگرفته، اما پیرنگ بازنوشته ها گسترده تر از متن اصلی شده است. توصیف عملکرد و ظاهر شخصیت ها، افزایش گفت وگوها و در نمونه هایی واگویه های درونی، از شگردهای بازنویس برای جذاب ترکردن داستان است. لحن گفت وگوها، از صورت ادبی و شاعرانه به لحنی ساده و تا حدودی متناسب با شخصیت ها تغییر کرده است. زاویه دید در تمام متن های بازنوشته، راوی دانای کل است که بازنویس در بعضی حکایت ها زاویه دید را به زاویه دید نمایشی نزدیک کرده، ولی تغییری در محتوا و درون مایه ایجاد نکرده است. شیخی در نام گذاری اشخاص ابتکاری نداشته و از اسامی عام به کاررفته در متن اصلی استفاده کرده است. زبان در متن بازنوشته، ساده و رسمی است؛ اما گاهی واژه های دشوار، جملات طولانی، حذف های نادرست و استفاده زیاد از حرف ربط «و» بین جملات، به سادگی و روانی متن آسیب رسانده است. در تمام داستآن ها به طور چشمگیری از اصطلاحات و کنایه های عامیانه، استفاده شده است که برخی برای مخاطب نامفهوم و دشوار است. با آنکه بازنویس در پرداخت اثر گاهی به موفقیت هایی دست یافته است، اما نیاز است که بازنوشته های خود را به ظرافت ها و شگردهای هنری سعدی بیشتر نزدیک کند.
کارکرد تعلیمی «تفکر خلاف واقع» در چهار کتاب قصه کودک: با رویکرد روایت شناسیِ شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نقد ادبی سال ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۶۵
135 - 161
حوزه های تخصصی:
روایت شناسی شناختی به مطالعه عوامل تداعی کننده و تفسیرساز متن می پردازد. یکی از شناختارهای تفسیرگر متن، تفکر خلاف واقع است. هنگامی که کنش یکی از شخصیت های داستان به پیامدی ناگوار یا خوشایند می انجامد؛ پیام اخلاقی داستان از مقایسه واقعیتِ موجود با سناریوی خلاف واقع، استخراج می شود. یعنی خواننده به طور خودکار سناریوی خلاف واقعی را تصور می کند که می توانست به جای واقعیتِ حاضر اتفاق بیفتد و مانع وقوع حادثه مطلوب یا نامطلوبِ موجود شود. این پژوهش با روش تحلیلی توصیفی و با مطالعه موردیِ چهار کتاب قصه در گروه سنی «الف» و «ب» انجام شده است: «عموگرگه» از مجموعه افسانه های ایتالیاییِ دست اسکلت (کالوینو، 1401)، تربچه خانم (سرمشقی، 1394)، یخی که عاشق خورشید شد (موزونی، 1398) و بز زنگوله پا (شاملو، 1398). این قصه ها به صورت هدفمند و به خاطر انطباقشان با انواع تفکر خلاف واقع انتخاب شده اند. مقاله پیش ِرو بر آن است که با رهیافت روایت شناسیِ شناختی به چگونگی کارکرد تعلیمی طرحواره تفکر خلاف واقع در قصه ها پاسخ دهد. این طرحواره از منظر جهت به دو جهتِ «به سوی بالا» و «به سوی پایین» و از منظر ساختار به دو ساختارِ «افزایشی» و «کاهشی» و از منظر معیار ارجاع به سه معیار «خودارجاع»، «دیگرارجاع» و «بدون ارجاع» دسته بندی می شود. پژوهش حاضر ضمن دسته بندی قصه ها براساس انواع تفکر خلاف واقع نشان می دهد جهت روبه بالا با رویکرد سلبی و ادبیات تعلیمی تحذیری همبستگی دارد و جهت روبه پایین با رویکرد ایجابی و ادبیات تعلیمی ترغیبی.