مطالب مرتبط با کلیدواژه

اوصاف‌ انسان


۱.

امکان سخن گفتن از خدا از دیدگاه ویلیام آلستون(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: کارکردگرایی تمثیل سخن گفتن از خدا مجاز رفتارگرایی اوصاف‌ انسان کاربرد حقیقی زبان نمادین

حوزه های تخصصی:
تعداد بازدید : ۴۹۹۱
ویلیام‌ آلستون‌ اعتقاد دارد: پرسش‌ اصلی‌ بحث‌ «سخن‌ گفتن‌ از خدا» این‌ است‌ که‌ «آیا ما می‌توانیم‌ از طریق‌ زبان‌ طبیعی‌ به‌ طور حقیقی، معنادار و صادق‌ دربارة‌ خداوند و اوصاف‌ و افعال‌ او سخن‌ بگوییم». آن‌چه‌ سبب‌ دشواری‌ این‌ شیوة‌ خاص‌ سخن‌ گفتن‌ شده‌ است، از یک‌سو به‌ محدودیت‌های‌ زبان‌ طبیعی‌ و قالب‌ها و مدل‌های‌ آن‌ و از سوی‌ دیگر، به‌ نحوة‌ وجود منحصر به‌ فرد خداوند و تعالی‌ و به‌ کلی‌ دیگر بودن‌ او مربوط‌ می‌شود. زبان‌ عادی‌ و رایج‌ ما متناسب‌ با همین‌ عالم‌ امکانی‌ و جسمانی‌ و محدود است. مفاهیم‌ رایج‌ در این‌ زبان‌ در خور این‌ عالم‌ و متناسب‌ با آن‌ هستند. چگونه‌ می‌توان‌ از طریق‌ همین‌ مفاهیم‌ و مدل‌ها دربارة‌ امری‌ متعالی‌ سخن‌ گفت‌ که‌ با این‌ عالم‌ و حوادث‌ رایج‌ در آن‌ هیچ‌ شباهتی‌ ندارد؟ مفاهیم‌ امکانی، جسمانی‌ و محدود چگونه‌ می‌توانند از موجود و واجب‌الوجود به‌ بسیط، مجرد، نامتناهی‌ حکایت‌ کنند؟ آلستون‌ در پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ معتقد است: ما می‌توانیم‌ با استفادة‌ از همین‌ زبان‌ عادی‌ و مفاهیم‌ رایج‌ در آن، زبان‌ دیگری‌ بسازیم‌ که‌ هم‌ قابل‌ اطلاق‌ بر خداوند و هم‌ قابل‌ اطلاق‌ بر انسان‌ باشد. او معتقد است‌ که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ مطلوب‌ باید ویژگی‌های‌ امکانی، جسمانی‌ و زمانی‌ و مکانی‌ این‌ مفاهیم‌ را کنار نهاده، هستة‌ اصلی‌ معنا را که‌ امری‌ مشترک‌ بین‌ خدا و انسان‌ است، به‌ خدا نسبت‌ دهیم‌ از دیدگاه‌ آلستون، ما ممکن‌ است‌ بتوانیم‌ مفاهیمی‌ از قبیل‌ عشق، علم‌ و قدرت‌ را پالایش‌ کنیم؛ یعنی‌ آن‌ها را از تمام‌ ویژگی‌های‌ مخلوقانه‌ای‌ که‌ متناسب‌ با زمانمندی، جسمانیت‌ و غیره‌ است، بپراییم‌ و هسته‌ای‌ از معنا را باقی‌ نگه‌ داریم‌ که‌ قابل‌ اطلاق‌ بر خداوند باشد. چنین‌ واژه‌های‌ پیراسته‌ای‌ را می‌توان‌ به‌ نحو حقیقی‌ بر خداوند اطلاق‌ کرد و با استفادة‌ از آن‌ها می‌توان‌ گزاره‌های‌ صادقی‌ دربارة‌ خدا سامان‌ داد. آلستون‌ در راه‌ رسیدن‌ به‌ این‌ مطلوب، به‌ نظریة‌ «کارکردگرایی» متوسل‌ می‌شود. در نظر وی، کلید اصلی‌ داشتن‌ زبان‌ حقیقی‌ مشترک‌ میان‌ خالق‌ و مخلوقات‌ در این‌ نکته‌ نهفته‌ است‌ که‌ ما بتوانیم‌ مفهوم‌ واحد و مشترکی‌ را از اوصاف‌ خدا و انسان‌ به‌دست‌ آوریم. او مد‌عی‌ است‌ که‌ به‌ رغم‌ تفاوت‌ آشکاری‌ که‌ میان‌ خدا و انسان‌ وجود دارد می‌توان‌ به‌ این‌ مفاهیم‌ مشترک‌ دست‌ یافت‌ و خاستگاه‌ انتزاع‌ این‌ مفاهیم‌ مشترک‌ کارکرد و عمل‌ مشترک‌ این‌ اوصاف، در خدا و انسان‌ است. واقعیت‌ علم‌ خدا و علم‌ انسان‌ فی‌ حد‌ ذاته‌ مفهوم‌ مشترکی‌ با هم‌ ندارند و ما می‌توانیم‌ با توجه‌ به‌ کارکرد مشترک‌ و واحد علم‌ در خدا و انسان، به‌ مفهوم‌ کارکردی‌ واحد و مشترکی‌ دست‌ یابیم‌ که‌ هم‌ قابل‌ اطلاق‌ بر خداوند و هم‌ قابل‌ اطلاق‌ بر انسان‌ باشد.