مطالب مرتبط با کلیدواژه

در جهان بودن


۱.

هرمنوتیک فلسفی یا فلسفه هرمنوتیکی(درآمدی بر هرمنوتیک هادیگر)(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: دازاین فهم هرمنوتیک فرافکنی در جهان بودن دور هرمنوتیکی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۲۴۰۶۷
هرمنوتیک با هایدگر (1889ـ1976)، یکی از متفکران و فیلسوفان مغرب زمین، وارد مرحله جدیدی در دوران تاریخی خود می‏شود. دستاورد عظیم هایدگر این است که فلسفه‏ورزی را بر محور هرمنوتیک قرار داد. هرمنوتیک در هایدگر بحث و جدل درباره مفاهیم و مقولات نیست، بلکه اساسا آشکار کردن آن چیزی است که در درون ما می‏گذرد. «دازاین» (Da-sein) بودن = آنجا. اما آنجا بودن اساسا یعنی: عملی کردن حضور و حی و حاضر شدن؛ عملی که از طریق آن و برای آن معنا در زمان کنونی آشکار می‏شود. این مقاله، فلسفی بودن هرمنوتیک را در نظر هایدگر مورد بازکاوی قرار می‏دهد.
۲.

مسئله «اذهان دیگر» در تفکر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: هایدگر اذهان دیگر دازاین بین الأذهانیت در جهان بودن

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۹۱۱ تعداد دانلود : ۵۴۴
مسئله «اذهان دیگر» به عنوان یکی از جدی ترین مشکلات معرفت شناسی در فلسفه، ریشه در دوگانه انگاری دکارت دارد. از آن زمان، راه حل های متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنّت فلسفه تحلیلی، هایدگر در خاستگاه این مسئله و راه حل هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است، همچون بسیاری از مسائل معرفت شناختی دیگر، تحلیل نادرستی از انسان، جهان و رابطه میان این دو می داند. هایدگر مسئله اذهان دیگر را از حیطه معرفت شناسی به حیطه هستی شناسی منتقل و منحل می کند. رویکرد او نشان می دهد که چطور یک مسئله غیر واقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطه این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنه دار و غیرقابل حل شده است. هایدگر نشان می دهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئله معرفت شناسانه دیگری، تنها در نوع هستی شناسی خاصی مجال بروز می یابد. سوژه خودتنهاانگار تنها در فلسفه سنّتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان می ماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه می شود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمی گذارد.
۳.

مفهوم فضا در پدیدارشناسی کاسیرر، هایدگر و اشمیتس(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: فضای اسطوره ای فضای ادراک حسی در جهان بودن فضای بدون سطح فضای تنانه

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۰۴۸ تعداد دانلود : ۶۸۹
مفهوم فضا از آغاز فلسفه و تفکر انتزاعی در یونان باستان همواره درون مایه و موضوعی بنیادین بوده و به دلیل تغییر و تحولات فرهنگی تاریخیِ فضامندی در طول تاریخ معرفت در معرض تغییرات اساسی قرار گرفته است. در آغاز فلسفه ورزی، سوالی متافیزیکی درباره سرآغاز یا علت نخستین (آرخه) همه چیزها وجود داشته که مفهوم فضا به سان مفهومی بنیادین، پاسخی برای آن به شمار می آید. خطوط اصلی مباحث فلسفی در یونان باستان که در فلسفه افلاطون و ارسطو جریان داشته، در چهارچوب هندسه اقلیدس و جهان بینی بطلمیوسی اندیشیده شده است. در دوران جدید دکارت، لایبنیتس و کانت سعی کرده اند فضا را به لحاظ مفهومی تحت تاثیر چرخش کوپرنیکی و فیزیک نیوتنی قرار دهند. سرانجام، تصاویر فضایی در پی طرح مسائل فیزیولوژیک به واسطه هندسه نااقلیدسی و به ویژه از طریق پدیدارشناسی به چالش کشیده می شود. از اینجاست که بازشدن پای مفاهیم پدیدارشناسانه در فلسفه و رشته های دیگر که مدار آن ها بر مفهوم فضا است جالب توجه و علاقه پژوهندگان به مبانی پدیدارشناسی تواند بود. لذا وجهه همت در این مقاله شرح و بسط تحلیلی توصیفی رای های سه پدیدارشناس صاحب نظر (ارنست کاسیرر، مارتین هایدگر و هرمان اشمیتس) است در باب فضا. این سه فیلسوف بنای نظریه خود را بر نقد شیوه تحصلی (پوزیتیویستی) گفتار از فضا نهاده اند. این شیوه که دکارت و نیوتن در پیش گرفته بودند در دوران اخیر به تمامیت می رسد. در این مقاله بر سر بحث از مبانی فلسفی فیلسوفان نام برده می رویم. بحث فضا را نزد هر یک از این سه فیلسوف از وجهه نظر به مفهومی کلیدی در سیستم فلسفی وی پیش می بریم. از همین روی نزد کاسیرر مفهوم فضاهای سمبلیک، نزد هایدگر مفهوم در جهان بودن و نزد اشمیتس مفهوم فضای بدون سطح و فضای تنانه را مدار بحث قرار می دهیم.
۴.

تبیین سنخیت رویکرد پدیده شناسی جهت شناخت معماری بومی (نمونه موردی: مسکن بومی منطقه منوجان استان کرمان)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: معماری بومی رویکرد پدیده شناسی تجربه زیسته در جهان بودن زیست جهان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۵۴ تعداد دانلود : ۱۴۴
تاکنون معماری بومی عمدتاً با نگرش های اقلیمی و فرهنگی تبیین شده است؛ پژوهشگران در مطالعات و بررسی هایشان، اغلب با روش های معمولِ آماری و ترسیم جدول و نمودار و سپس با یافتن معیارهایی برای مقبول بودن روش، تحلیلی از مقبولیت آن ها به دست می دهند؛ اما این رویکردها و روش ها به دنبال پاسخ به «چرایی» بوده و در گسست «عین» و «ذهن» رقم می خورند. درحالی که معماری بومی در هماهنگی با «تجربه زیسته» بومیان شکل می گیرد، بنابراین در این تحقیق، این جنبه های مغفول از معماری بومی مدنظر بوده و بر آن شد تا با تکیه بر روشی متناسب در شناخت کامل و جامعِ موضوع که در آن گسست عین و ذهن وجود نداشته باشد و«چگونگی» در آن ممکن شود به پدیده شناسی رجوع کند. مطالعات پدیده شناختی ریشه در فلسفه داشته و بر مفاهیمی چون «تجربه زیسته» و «ادراک» انسان از هستی اشاره دارند. درواقع ماهیت فلسفی پدیده شناسی آن را واجد پیچیدگی هایی کرده که گشودن آن ها افق های جدیدی را باز می کند. افق هایی که در تقابل با محدودیت استانداردگرایی افراطی، «در- جهان- بودنِ» انضمامی و انفرادی انسان را مطرح می کنند. انسانی که فراتر از ابعاد و اندازه های فیزیکی و متافیزیکیِ تعیین شده، فضای زیستی اش را می شناسد و می سازد. این مقاله به بازخوانی منابع و تفسیر محتوای پدیده شناسی، با تکیه بر آرای شولتز- معمار و نظریه پرداز معاصر- که نظریات پدیده شناسی او معطوف به فلسفه هستی شناسانه «هایدگر» است، برای پاسخ به اینکه چگونه پدیده شناسی برای خوانش معماری بومی متناسب می باشد، با روش پژوهشِ تحلیلی- توصیفی پرداخته است. ازآنجاکه پدیده شناسی در پی بررسی و توصیف ساختارهای آگاهی آن چنان که از منظر اول شخص تجربه می شود، است؛ درنتیجه معماری بومی منوجان با این روش با توجه به جنبه های گوناگون مواجهه انسان با زیست- جهانش به گونه ای فردی- کیفی و فراتر از پاسخ به کارکردهای آشکار و ظاهری، مورد تأمل و تفسیر قرار می گیرد. نتایج، بیانگر ارتباط ویژه میان شاعرانگی، محیط طبیعی، پدیده مکان با معماری بومی و خصوصاً در نمونه موردی موردبررسی یعنی معماری بومی منوجان است که درنهایت سعی شد نشان داده شود تحقق سکونت و حس مکان معطوف به تجربه زیسته ساکنان و با تحلیل و رویکردی وجودی به دید می آیند.