میرزا غلامرضا اصفهانی (1246 ه.ق.) خوشنویس دوره قاجار، شخصیتی جامع با شیوه خاص در تاریخ خوشنویسی ایران است که از نوادر خوشنویسان دوره قاجار محسوب می شود. میرزا غلامرضا به تمامی دانگ ها و قالب های رایج در خوشنویسی تسلط داشته و خصوصاً در قالب سیاه مشق شیوه نو ایجاد کرده است. غلامحسین امیرخانی (1318 ه.ش.) از خوشنویسانِ معروف دوره معاصر و ازجمله هنرمندانی است که در دوره های متفاوت حیات هنری خود شیوه تلفیقی را گزیده و ردپای آثار بزرگانی چون میرعماد، خوشنویس مشهور دوره صفویه و به ویژه محمدرضا کلهر خوشنویس دوره قاجار، در آثار وی دیده می شود. در بررسی آثار میرزا غلامرضا اصفهانی و غلامحسین امیرخانی به تفاوت هایی آشکار در اجرای چلیپا برمی خوریم؛ ازاین رو در این مقاله دو چلیپا که متن یکسان دارند را موردبررسی قرار داده ایم. هدف این مقاله مطالعه تطبیقی و شیو ه شناسانه چلیپایی از غلامرضا اصفهانی و غلامحسین امیرخانی است تا از این طریق به سؤال اصلی پژوهش یعنی مزیت های زیبایی شناسی آثار میرزا غلامرضا اصفهانی و غلامحسین امیرخانی پاسخ داده شود. در این مقاله سعی بر آن است تا قواعد به کاررفته در نگارش این دو اثر با توجه به شباهت ظاهری استخراج شود تا ازاین جهت وجوه اشتراک و افتراق ساختاری آنها مشخص شود. این مقایسه بر طبق آنچه در سنّت خوشنویسی وجود دارد ترتیب یافته، بدین صورت که ابتدا مفردات، سپس کلمات و در پایان، ترکیبِ واژه ها و سبک کرسی بندی دو اثر موردبررسی قرار گرفته است. نکات به دست آمده در مرحله نتیجه گیری، می تواند برای هنرمندان خوشنویس راهگشا و سودمند باشد. این تحقیق از نوع تحقیقات کاربردی بوده و با روش توصیفی- تحلیلی و رویکرد تطبیقی انجام پذیرفته است. یافته اندوزی به شیوه کتابخانه ای و تجزیه وتحلیل آن کیفی و غیر نقلی است.
بیان مسئله: از میان گرایش های خوشنویسی می توان به سیاه مشق قاجاری از نوع کارهای میرزا غلامرضا اصفهانی اشاره کرد که در آن ها جلوه های بصری فرم گرایانه در این آثار بر خوانش ادبی آن ترجیح داده شده است. حال آنکه در گرایش های مختلف خوشنویسی سنتی به رغم تفاوت در بیان بصری، حروف و عبارات به نیت خوانش متن مطرح شده اند. اما در سیاه مشق های میرزا غلامرضا، بعضاً کاربرد مرسوم نوشتار در درجه دوم اهمیت قرار گرفته یا به کلی نادیده گرفته شده. در این نوشتار این آثار نماد آشنایی زدایی از عملکرد متداول خوشنویسی تلقی می گردند. این مقاله با تحلیل برخی مصادیق شاخص در آثار سیاه مشق های میرزا غلامرضا و برخی از معاصرین وی در اواخر دوره قاجار می کوشد تا از منظری نو به جنبه های فرمالیستی و انتزاعی آن ها بپردازد. هدف: بررسی و بازخوانی گرایش های فرم گرایانه در خوشنویسی سنتی و به طور اخص سیاه مشق های یاد شده، هدف این پژوهش است. روش پژوهش: این پژوهش که به صورت کیفی ارائه شده به شیوه توصیفی-تحلیلی با تکیه بر مطالعات میدانی و منابع مستند کتابخانه ای یافته های خود را بیان نموده است. یافته ها: آنچه می توان از یافته های این نوشتار برشمرد این است که سیاه مشق های نستعلیق در به کارگیری عناصر خوشنویسی از متن ترکیبی موزون را ایجاد می کنند که با معیارهای معمول و متعارف سنت خوشنویسی تفاوت دارد. از لحاظ کاربرد نیز تأکید بر فرم های نوشتاری منجر به جذابیت و رویکرد زیباشناختی خط بدون توجه به مأموریت مرسوم آن یعنی خوانایی متن است.
میرعماد حسنی قزوینی(961 ه.ق) از مشهورترین خوشنویسان تاریخ هنر ایران در عصر صفویه، توانست پایه خط نستعلیق را چنان مستحکم نماید که تمام صاحبنظران خطوط اسلامی، آن را عروس خطوط بنامند. میرزا غلامرضا اصفهانی (1246ه.ق) از نوادر خوشنویسی دوره قاجار نیز، شخصیتی جامع با شیوه خاص در تاریخ خوشنویسی ایران است. در بررسی آثار این دو هنرمند تفاوت هایی آشکار در اجرای قطعه نویسی مشاهده می شود. هدف از این پژوهش، شناخت شیوه خوشنویسی میرعماد حسنی قزوینی و میرزا غلامرضا اصفهانی و تطبیق قطعه خوشنویسی شده از سوره فاتحه الکتاب توسط این دو هنرمند از منظر مؤلفه های زیبایی شناختی حسن تشکیل و حسن وضع است. پرسش های پژوهش عبارت اند از: 1-مؤلفه های زیبایی شناختی شیوه خوشنویسی میرعماد قزوینی و میرزا غلامرضا اصفهانی کدامند؟ 2- وجوه اشتراک و افتراق و مزیت های حسن تشکیل و حسن وضع در اثر میرعماد و میرزا غلامرضا از منظر مؤلفه های زیبایی شناختی مطرح شده چیست؟ برای پاسخ به پرسش ها ابتدا مفردات، سپس کلمات و در پایان، ترکیب بندی و شیوه کرسی بندی دو اثر موردبررسی و واکاوی زیباشناسانه قرار گرفته است. از نتایج این پژوهش می توان به فهم در نوع کتابت، نحوه اجرا و چینش حروف در آثار این دو هنرمند به عنوان مزیت های حسن تشکیل و حسن وضع اشاره کرد. همچنین تفاوت شیوه نگارش آنان ناشی از اختلاف در زاویه قلم گذاری، ترکیب بندی و چیدمان حروف است.