۱.
پیشرفت در گردشگری برگرفته از نوع نگاه بازیگران اصلی این حوزه به ماهیت و هویت گردشگری است. گردشگری که خود بخشی از فرهنگ است و ذاتاً مقوله ای فرهنگی است، برای استقرار مؤثر در نظام توسعه کشور نیاز به رویکرد سیاستی مختص دارد. اینکه بازی بازیگران حوزه فرهنگ و اقتصاد به موضوع گردشگری چه است و اینکه حوزه سیاسی در مواجهه با چالش های کشور، گردشگری را فرصت یا تهدید می داند، عملا ًکلمات هدایت این حوزه را موجب می شود. نقد به نحوه نظام بودجه نویسی حوزه فرهنگ در سال ۱۴۰۳ که در گزارش مسلسل ۱۹۵۱۱ مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی صورت گرفت، نشان داد بودجه حوزه فرهنگ به بودجه دستگاه های فرهنگی تقلیل یافته است و فرهنگ به عنوان طفیلی شرکت ها و مؤسسات دولتی شناخته می شود. همچنین نگاه به لایحه بودجه 1404 نشان می دهد تأکید بر ارزان سازی گاز بخشی محدود از صنعت گردشگری را مدنظر قرار دارد. همچنین توسعه گردشگری نیز به اعتبارات سایر شرکت های دولتی وابسته شده است. این یعنی برش های توسعه سالانه کشور در این حوزه به بین بخشی بودن و هم افزایی حوزه فرهنگ کم توجه است و اساساً فرهنگ قرار است توسط دستگاه های درآمدزا یا اعتبارگیر، بر دوش کشیده شود نه اینکه بخشی از ترقی یا محوری از تحولات باشد. عملاً حتی فرهنگ به عنوان کالا هم مصرف نشده است، بلکه به عنوان «نیازمند» به تعدادی «دستگاه های فرهنگی» با استفاده از تنفس مصنوعی سرپا مانده است. از پیامدهای این وضعیت نیز می توان به مقاومت دستگاه های اجرایی در اختصاص سهم های تعریف شده به فرهنگ و توسعه غیراندام وار حوزه های فوق اشاره کرد.به برنامه هفتم پیشرفت که می نگریم، حوزه گردشگری دارای فصل مجزای ۱۷ است. اهم موارد این فصل را می توان در چند عبارت خلاصه کرد: معافیت های مالیاتی، مجوزهای وارداتی، کاربری های ترکیبی و افزایش کمّی گردشگران ورودی مذهبی که به نظر از مسئله شناسی منسجمی نسبت به گردشگری کشور به دست نیامده است. اینها بیش از آنکه مسئله کانونی گردشگری کشور برای پنج سال آینده باشند، اقدامات قابل انجام دستگاه های اجرایی در قالب رویه ها و طرح های اجرایی است. بازخوانی معکوس از برنامه و برش های سالانه آن می گوید که گردشگری همچنان به عنوان فرصتی برای اقتصاد درون زا و ارزش آفرین دیده نمی شود و سیاستگذاران به دلایلی چون لزوم سرمایه گذاری های حمایتی سنگین دولتی و عدم آمادگی نسبت به تسهیلگری برای استفاده از ظرفیت های بخش خصوصی و مردمی، به این حوزه ورود نکرده اند. تا زمانی که سیاستگذارن گردشگری محصور در نگرش طفیلی بودن حوزه فرهنگ و تقلیل جایگاه فرهنگ به دستگاه های اجرایی حوزه فرهنگ باشد، بایستی منتظر جرقه های معجزه واری بود که به استمرار آن ها امیدی نیست. مهمترین گلوگاه برای تغییر ریل در این حوزه، خواسته شدن گردشگری و نهادینه سازی ذهنی آن برای سیاستگذاران است.
۲.
باتوجه به اهمیت رویدادهای فرهنگی در جذب گردشگران، مدیریت کارآمد این رویدادها نه تنها برای موفقیت گردشگری فرهنگی حیاتی است، بلکه برای حفظ و ترویج فرهنگ های محلی نیز ضروری است. اجرای یک مدل حکمرانی موفق می تواند به افزایش مشارکت جامعه محلی در رویدادهای فرهنگی و گردشگری منجر شود. این امر نه تنها به ایجاد حس مالکیت و مسئولیت پذیری در بین افراد جامعه کمک می کند، بلکه می تواند به بهبود کیفیت خدمات و افزایش رضایت بازدیدکنندگان نیز بینجامد. این پژوهش با بهره گیری از روش مرور سیستماتیک، به تبیین ابعاد و ویژگی های حکمرانی گردشگری با تأکید بر مدیریت رویدادهای فرهنگی پرداخته و در ادامه، چارچوبی نظام مند از عوامل مؤثر بر حکمرانی گردشگری با تأکید بر مدیریت رویدادهای فرهنگی ارائه شده است. در روش مرور سیستماتیک، 487 مقاله و پژوهش مرتبط در سال های 2007 تا 2024 از نمایه استنادی Web of Science انتخاب شد که در نهایت، با اعمال معیارهای گزینش، 51 مقاله به عنوان مبنای استخراج یافته ها قرار گرفتند. این پژوهش، کیفی بوده و در پارادایم تفسیرگرایی، با هدف اکتشاف ویژگی های حکمرانی گردشگری با تأکید بر مدیریت رویدادهای فرهنگی انجام شده است و از هدف، پژوهشی کاربردی محسوب می شود. همچنین، از لحاظ زمان جمع آوری داده ها، پژوهشی مقطعی است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که در حوزه حکمرانی گردشگری، عواملی مانند «عوامل آموزشی» (مانند آموزش نیروی انسانی و آگاه سازی جامعه میزبان) و «عوامل زیرساختی» (شامل توسعه فیزیکی، دسترسی ها و فناوری های گردشگری) تاکنون با حجم گسترده ای از پژوهش ها پوشش داده شده اند. با این حال، دو حوزه «عوامل فرهنگی» و «عوامل موقیتی و رقابتی» کمتر مورد توجه محققان قرار گرفته و ابعاد پیچیده آن ها نادیده مانده است. در حوزه عوامل فرهنگی، پژوهش های اندکی به نقش مؤلفه هایی مانند «حفظ هویت فرهنگی در رویدادها»، «تعامل جامعه محلی با گردشگران» و «تأثیر فرهنگ بر طراحی رویدادها» پرداخته اند. در حوزه عوامل موقیتی و رقابتی، خلأ مطالعاتی در زمینه هایی همچون «استفاده از مزیت های جغرافیایی-تاریخی»، «راهبردهای رقابت پذیری در جذب رویدادها» و «تأثیر موقعیت مکانی بر موفقیت رویدادهای فرهنگی» مشاهده می شود. این پژوهش، زمینه را برای طراحی سیاست های نوین به منظور تقویت هماهنگی نهادها، بهبود مدیریت یکپارچه رویدادها و ارتقای رقابت پذیری مقاصد گردشگری فراهم می کند.
۳.
با گسترش صنعت گردشگری، رقابت برای جذب گردشگران و بهره گیری از اثرات این صنعت در ابعاد گوناگون به طور چشمگیری افزایش یافته است. فضاهای اقامتی و تفریحی به عنوان زیرساخت های اصلی گردشگرپذیر، در بسیاری از مناطق، الگوی مناسب در فرایند طراحی و بهره برداری ندارند. گردشگری خلاق یکی از استراتژی های کمتر شناخته شده در این زمینه است که می تواند منجربه افزایش پایداری الگوهای گردشگری شود. این پژوهش درپی دستیابی به شاخص ها و مؤلفه های گردشگری خلاق مؤثر در فرایند طراحی و بهره برداری مراکز اقامتی و تفریحی است. در راستای مواجهه با این مسئله و با هدف افزایش بهره وری فضاهای اقامتی در این پژوهش تلاش گردید الگویی بهینه از گردشگری خلاق در فضاهای اقامتی و تفریحی در شهر سنندج ارائه شود. به منظور جمع آوری داده ها ابتدا در چهارچوب مرور سیستماتیک، از داده های به دست آمده از جست وجوی کلیدواژه های مرتبط با گردشگری خلاق در پایگاه های معتبر علمی داخلی و خارجی، شش بعد و ۲۲ شاخص کلیدی از این ابعاد شناسایی شد. برای تحلیل میزان اثرگذاری و همبستگی ابعاد ، از آزمون رگرسیون خطی چندگانه استفاده شد. همچنین، شاخص های پژوهش با آزمون تی تک نمونه ای ارزیابی شده و اهمیت شاخص ها و ابعاد تأیید شد. درنهایت، با بهره گیری از آزمون فریدمن، اولویت بندی توسعه ابعاد و شاخص ها از دیدگاه متخصصان و جامعه محلی در مدل گردشگری خلاق بررسی شد. نتایج پژوهش نشان داد الگوی مناسب برای گردشگری خلاق در فضاهای اقامتی تفریحی مستلزم توجه ویژه به هر شش بعد و 22 شاخص شناسایی شده در این پژوهش و به طور ویژه شاخص های ابعاد زیست محیطی و خلاقیت است. این پژوهش نشان داد طراحی فضاها براساس مدل گردشگری خلاق در این الگوی پیشنهادی و اولویت های شناسایی شده، به عنوان یک روش و چهارچوب عملی، می تواند به بهینه سازی ساختار فضاهای اقامتی تفریحی منجر شود و تطابق بیشتری میان این فضاها و نیازهای کاربران ایجاد کند.
۴.
تاب آوری به عنوان مفهومی جدید در مبانی نظری مرتبط با پایداری، درک جدیدی از رابطه بین انسان و محیط را ایجاد کرده و باوجود اهمیت روزافزون تاب آوری تالاب های توریستی در مدیریت محیط زیست، مطالعات موجود در این حوزه به طور جامع به بررسی مقایسه ای و ارزیابی آثار و تجارب موفق نمی پردازند. درحالی که کشورهایی مانند ایالات متحده با استفاده از تجارب موفقی مانند برنامه های تالاب چساپیک، به دنبال بهبود وضعیت و تاب آوری اکوسیستم های گردشگری خود هستند، در ایران چالش هایی به ویژه در حوزه های آلودگی، تغییرات اقلیمی و ناکارآمدی های مدیریتی در تالاب ها و سواحل گردشگری کشور وجود دارد. به همین دلیل، با توجه به بحران های زیست محیطی و اجتماعی ناشی از گردشگری غیرمسئولانه در تالاب ها و اکوسیستم های ساحلی گردشگری، این پژوهش به بررسی و تحلیل مفهوم توسعه پایدار و گردشگری مسئولانه در تالاب توریستی انزلی و مقایسه آن با خلیج چساپیک در ایالات متحده می پردازد. این پژوهش براساس روش دلفی انجام شده است که شامل جمع آوری نظرات کارشناسان و ذی نفعان مرتبط با صنعت گردشگری و محیط زیست در ارتباط با تالاب انزلی و تالاب چساپیک در ایالات متحده است. با استفاده از پرسشنامه های ساختاریافته و مصاحبه های عمیق به جمع آوری داده ها پرداخته شد و نتایج به کمک تحلیل های کیفی و کمی بررسی شد. نتایج نشان می دهد که اکوسیستم توریستی تالاب انزلی با چالش هایی جدی نظیر آلودگی آب ناشی از ورود فاضلاب های شهری به آن، تخریب زیستگاه های گیاهی و جانوری و عدم آگاهی عمومی مواجه است. مقایسه شاخص های تاب آوری استحصال شده از تالاب انزلی و مقایسه آن با تالاب چساپیک به تفاوت بین شاخص های انتخاب شده به دلیل تفاوت در دانش ذی نفعان و نوع ساختار می پردازد. همچنین، پیشنهادهای مختلف ازجمله استفاده از فناوری های نوین برای پایش وضعیت تالاب، آموزش جوامع محلی درباره اهمیت حفاظت از این تالاب توریستی و اکوسیستم آن و توسعه برنامه های گردشگری پایدار مطرح شد. یافته ها نشان می دهد که مشارکت مؤثر جوامع محلی در فرایندهای تصمیم گیری و مدیریت، می تواند نقش به سزایی در حفاظت از این تالاب توریستی و ارتقای حس مسئولیت پذیری در برابر محیط زیست ایفا کند. بنابراین، پیشنهاد می شود که سیاست گذاران و مدیران محلی، از نتایج این پژوهش بهره برداری و برنامه های جامع برای مدیریت و حفاظت از تالاب را بر مبنای اصول توسعه پایدار طراحی و اجرایی کنند.تاب آوری به عنوان مفهومی جدید در مبانی نظری مرتبط با پایداری، درک جدیدی از رابطه بین انسان و محیط را ایجاد کرده و باوجود اهمیت روزافزون تاب آوری تالاب های توریستی در مدیریت محیط زیست، مطالعات موجود در این حوزه به طور جامع به بررسی مقایسه ای و ارزیابی آثار و تجارب موفق نمی پردازند. درحالی که کشورهایی مانند ایالات متحده با استفاده از تجارب موفقی مانند برنامه های تالاب چساپیک، به دنبال بهبود وضعیت و تاب آوری اکوسیستم های گردشگری خود هستند، در ایران چالش هایی به ویژه در حوزه های آلودگی، تغییرات اقلیمی و ناکارآمدی های مدیریتی در تالاب ها و سواحل گردشگری کشور وجود دارد. به همین دلیل، با توجه به بحران های زیست محیطی و اجتماعی ناشی از گردشگری غیرمسئولانه در تالاب ها و اکوسیستم های ساحلی گردشگری، این پژوهش به بررسی و تحلیل مفهوم توسعه پایدار و گردشگری مسئولانه در تالاب توریستی انزلی و مقایسه آن با خلیج چساپیک در ایالات متحده می پردازد. این پژوهش براساس روش دلفی انجام شده است که شامل جمع آوری نظرات کارشناسان و ذی نفعان مرتبط با صنعت گردشگری و محیط زیست در ارتباط با تالاب انزلی و تالاب چساپیک در ایالات متحده است. با استفاده از پرسشنامه های ساختاریافته و مصاحبه های عمیق به جمع آوری داده ها پرداخته شد و نتایج به کمک تحلیل های کیفی و کمی بررسی شد. نتایج نشان می دهد که اکوسیستم توریستی تالاب انزلی با چالش هایی جدی نظیر آلودگی آب ناشی از ورود فاضلاب های شهری به آن، تخریب زیستگاه های گیاهی و جانوری و عدم آگاهی عمومی مواجه است. مقایسه شاخص های تاب آوری استحصال شده از تالاب انزلی و مقایسه آن با تالاب چساپیک به تفاوت بین شاخص های انتخاب شده به دلیل تفاوت در دانش ذی نفعان و نوع ساختار می پردازد. همچنین، پیشنهادهای مختلف ازجمله استفاده از فناوری های نوین برای پایش وضعیت تالاب، آموزش جوامع محلی درباره اهمیت حفاظت از این تالاب توریستی و اکوسیستم آن و توسعه برنامه های گردشگری پایدار مطرح شد. یافته ها نشان می دهد که مشارکت مؤثر جوامع محلی در فرایندهای تصمیم گیری و مدیریت، می تواند نقش به سزایی در حفاظت از این تالاب توریستی و ارتقای حس مسئولیت پذیری در برابر محیط زیست ایفا کند. بنابراین، پیشنهاد می شود که سیاست گذاران و مدیران محلی، از نتایج این پژوهش بهره برداری و برنامه های جامع برای مدیریت و حفاظت از تالاب را بر مبنای اصول توسعه پایدار طراحی و اجرایی کنند.
۵.
با گذر زمان شکل خانه ها و الگوهای زیستی در حال تغییر هستند. این تحول چه در شهر و چه در روستا اجتناب ناپذیر است. با فرض اینکه سبک و کیفیت زندگی روستایی وابسته به الگوی خانه هاست و جغرافیا می تواند نقش قابل توجهی در شکل گیری مسکن روستایی داشته باشد، بررسی این پژوهش اهمیت می یابد. این پژوهش با هدف تحلیل نقش جغرافیا و محیط بر روند شکل گیری فضاهای باز و عرصه ها در خانه های روستایی استان مازندران به انجام رسیده است. سؤال اصلی آن است که نقش جغرافیا در روند شکل گیری فضاهای باز در خانه های روستایی مازندران چیست؟ با توجه به این که در گذشته فضاهای باز و عرصه ها نقش بسیار مهمی در فعالیت های اهالی و معیشت اهالی داشته اند، آیا کالبد و کارکرد عرصه ها متأثر از پهنه بندی جغرافیایی است؟ این پژوهش از نوع کاربردی و با روش کیفی است و تحلیل داده ها به صورت توصیفی-تحلیلی انجام شده است. گرداوری داده های اسنادی همراه با مشاهدات میدانی بوده است. بدین ترتیب، لازم است با مطالعه مسکن روستایی در سه پهنه جغرافیایی دشتی، کوهپایه و کوهستانی، بستر شکل گیری معماری بومی بررسی و روابط علت و معلولی بازشناسی شود. ضمن تحلیل داده های آماری موجود، نمونه هایی از هر سه پهنه بررسی شده و در نهایت برای پایایی نتایج، گفتگوهای میدانی و مصاحبه های کیفی نیز با ساکنین انجام شده است. یافته ها حاکی از این است که محیط جغرافیایی نقش بسیار تأثیرگذاری بر فضاهای باز سکونتگاه های روستایی دارد، مطالعات پایه مبنی بر این است که عرصه ها در مناطق کوهستانی و کوهپایه ای نسبتاً کوچک هستند در حالی که در روستاهای دشتی از ابعاد قابل توجهی برخوردار بوده اند و نتیجه مشاهدات و گفتگوها مؤید این مطلب است که در گذر زمان تغییر در سبک زندگی روستاییان، تغییر کالبدی خانه ها را در پی داشته و نه تنها متأثر از محیط که بیش از آن، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در شکل گیری روابط فضایی مسکن روستایی نقش آفرین بوده اند. در این پژوهش مفهوم روابط فضایی معطوف بر تعامل فضاهای باز با بخش سکونتگاهی در مسکن روستایی است.
۶.
پاندمی مهیب کرونا، ضرورت استفاده از فضای مجازی را در سازمان ها، به ویژه نهادهای فرهنگی نمایش محور همچون موزه ها، آشکار ساخت. این ضرورت، با پیشرفت فناوری های نوین، افزایش پهنای باند، و ظهور مفهوم «تراپیوستگی» و موزه های تراپیوسته، و از سوی دیگر با گسترش رسانه های اجتماعی که خود در حال جایگزینی سایر اشکال رسانه هستند، حیاتی تر از گذشته شده است. برای همگام ماندن با این توسعه ی سریع و مدیریت کارآمد رسانه های مذکور، شناسایی و توسعه مفاهیم و مؤلفه های مؤثر، رکن اساسی در فهم، بازتعریف و حتی طراحی الگوی مدیریتی برای این رسانه ها خواهد بود. بدین منظور، در این پژوهش منابع علمی-پژوهشی پیرامون مدیریت رسانه های اجتماعی در موزه های تراپیوسته بررسی، تفسیر و مضامین مربوطه به منظور شناسایی مؤلفه های مؤثر استخراج شده اند. برای جمع آوری منابع، از روش کتابخانه ای بهره گرفته شده و با استفاده از روش انتخاب سیلوا، منابع اولیه غربال شده اند. از میان 731 منبع مقدماتی که بین سال های3102 تا 3202 میلادی منتشر شده اند، 42 پژوهش قابل توجه انتخاب گردید. برای تفسیر و توسعه مفاهیم نیز از روش مرور سیستماتیک، با رویکرد فراترکیب و تحلیل مضمون استفاده شده است. نتایج تحلیل مفاهیم استخراج شده نشان داد که مؤثرترین مؤلفه های مدیریت رسانه های اجتماعی در موزه های تراپیوسته، بهره مندی از فناوری های نوین و نیز تدوین راهبرد رسانه ای هم راستا با استراتژی کلان سازمان است. همچنین، مدیریت محتوا مهم ترین شکل مدیریت در این رسانه ها به شمار می رود و مخاطب شناسی نقشی اساسی در مدیریت جامع رسانه های اجتماعی موزه های تراپیوسته ایفا می کند.