مقالات
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل جهان بینی حاکم بر دین الهی و تاثیر آن بر نقاشی هند در دوره اکبرشاه می پردازد. اکبرشاه با هدف تسامح و یکپارچگی جامعه ی هند «دین الهی» را بنیاد نهاد. این رویکرد اکبر شاه به همبستگی و اتحاد سیاسی و عقیدتی شبه قاره انجامید و به موازات این تحولات، تعریفی نو از مفهوم فرهنگ و هنر در سرزمین هند شکل گرفت. با توجه به شرایط حاکم بر این دوره، فضای آزاد برای تأثیرپذیری مکتبهای مختلف نقاشی از یکدیگر به وجود آمد و نقطه ی عطفی در نقاشی و تصویرگری هند پدیدار گشت؛ لذا از آثار مصور شده در این دوره به عنوان یک مکتب مستقل هنری در تاریخ هنر هند یاد می شود. این پژوهش برآن است تا به این پرسش پاسخ دهد: دین الهی چه بازتابی بر عناصر دیداری و محتوایی نقاشی هند در دوره اکبرشاه گذاشت؟ از این رو هدف این پژوهش بررسی بازتاب اندیشه ی حاکم بر دین الهی در عناصر دیداری و محتوای نقاشی هند در دورهی اکبرشاه گورکانی است. با عنایت به نتایج بدست آمده در تحلیل آثار مصور شده در این دوره، ویژگی های بومی نقاشی هند به همراه خصوصیات ایرانی- اسلامی و عناصر غربی به شکلی مأنوس و هماهنگ با یکدیگر آمیخته گشت، به طوری که درونمایه های فرهنگ ایرانی، نمادگرایی هندی و ژرفنمایی و طبیعتپردازی غربی، یکپارچگی قابل قبولی را در نگاره ها به منصه ی ظهور رساند و مکتب منحصر بفرد و هویتمندی را شکل داد. ضرورت انجام چنین پژوهشی بدین سبب است که هنر به عنوان زبان جهانی میتواند رابطی باشد تا همبستگی جهان را در شکلهای مختلف آشکار سازد، همانطور که اکبرشاه نیز در جهت نیل به یکپارچگی و همبستگی شبه قاره از ظرفیت هنر به بهترین شکل بهره برد. روش این پژوهش مبتنی بر رویکرد توصیفی – تحلیلی میباشد و تحلیل خصوصیات دیداری و محتوایی و بررسی فرضیه ی پژوهش به روش کیفی صورت گرفته است.
بازیابی شأن اشیاء به استناد فتوتنامهها (با استمداد از آراء هایدگر)
حوزه های تخصصی:
زندگی هرروزه ما همواره با ابزار و وسایل فراوانی همراه است؛ به گونهای که زندگی بدون این اشیاء هرگز برای ما قابل تصور نیست. ولی بهرهگیری از آنها عمدتا ناآگاهانه بوده و حتی به نوعی خود را مسلط بر اشیاء می دانیم. این همان مشکل عمدهای است که هایدگر از آن به عنوان مشکل بیخانمانی یا بیجهانی بشر امروزی یاد میکند؛ و سوغات تکنولوژی غربی است. در تعریف مختصر مشکل بیجهانی باید گفت، معنی جهان به عنوان مجموعهای از اشیاء صرفا برداشتی ساده از آن است؛ و مفهوم جهان یا عالم بدین معناست که چنین مجموعهای برای انسان حضور داشته باشد؛ و این فقدان را هایدگر، بیجهانی مینامد. راهکار وی برای حل این مشکل توجه به اشیاء ساده و کاربردی، یا به عبارتی زندگی در میان اشیاء است. ولی از گفتار هایدگر چنین استنباط میشود هر قوم باید با توجه به طبیعت و فرهنگ خویش، جهان خاص خود را بیابند. در این مقاله برای یافتن راه حل مشکل بیجهانی، به مطالعه تطبیقی جایگاه اشیا در منظر هایدگر و فتوتنامهها پرداخته شد. زیرا فتوتنامهها بهترین سند از چگونگی ارتباط پیشینیان خویش با اشیا پیرامونشان، قبل از تسلط تکنولوژی غربی به فرهنگ ما هستند. نتیجه این بررسیها نشان داد فتوتنامهها اسناد ارزشمندی هستند، که خبر از سکنای شاعرانه پیشینیان خود میان اشیاء (زیستن در میان اشیائی که در نور الهی هویدا هستند) میدهد و به نوعی میتوانند ما را در حل این مشکل یاری دهند. همچنین از آنجا که فتوتنامههایی از سایر ممالک اسلامی موجود است؛ نتایج این پژوهش میتواند به محدوده گستردهتری تعمیم یابد.
تحلیل مبانی و مفروضات سلوک عرفانی بحیا بنپاقودا در الهدایه الی فرائض القلوب
حوزه های تخصصی:
بیشک اتقان ساختمان سلوکی یک عارف نتیجه بنیاد مستحکم مبانی و مفروضات معرفتی اوست. یافتههای این پژوهش که بر پایه مطالعات کتابخانهای و با روش توصیفی _ تحلیلی مبانی و مفروضات سلوک عرفانی بحیا بنپاقودا عارف یهودی قرن پنجم میلادی را بررسی نموده، نشان می دهد وی در الهدایه ساختار سلوکی خود را بر سه رکن کتاب، نقل و عقل بنا نموده است. در این رساله که مشحون از فقرات کتاب مقدس است، بحیا به اقوال پیشینیان یهود توجه خاص نموده و استدلال را بر نقل و تقلید مقدم میداند، همچنین معتقد است کسی که توانایی عقلی دارد، نباید به نقل اکتفا کند. در الهدایه می توان باورهایی برگرفته از کتاب مقدس را یافت که بحیا صحت آنها را مفروض گرفته و از آنها در تنسیق مباحث خود بهره گرفته است، از جمله اینکه قوم یهود را قوم برگزیده خداوند و نزدیکترین ملّتها به او معرفی میکند و معتقد است که ویرانی معبد کفّاره گناهان بزرگ یهود است. یهود را ساکن در سرزمین بیگانه میداند و از خداوند فراهمگشتن امکان ساخت معبد سوم را تقاضا میکند. به نظر می رسد اینگونه باورها که با جنبه معنوی و اعتقادی شخص ارتباط دارند به سهولت در نظام فکری و عملی وی تأثیر میگذارند.
دیدگاه ابن خلدون درباره نقش عصبیّت و دین در تمدن اسلامی
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی دیدگاه ابن خلدون به تأثیر عصبیت و دین اسلام در شکل گیری و انحطاط تمدن اسلامی می پردازد.با توجه به اینکه دین اسلام در بستر عصبیت عربی ظهور کرده، لذا این سوال مطرح است که در تحلیل تمدنی ابن خلدون، دین اسلام چه مواجهه ای با عصبیت عربی داشته است و در فرایند تاریخی تمدن اسلامی، عصبیت و دین اسلام چه تأثیری بر شکل گیری و بعد انحطاط آن داشته اند؟ در پاسخ به این سوال،به عنوان فرضیه می توان گفت که دین اسلام با تعدیل عصبیت عربی،امکان تمدن سازی را فراهم نموده و با بازگشت قبیله گرایی و عصبیت صرف قبیله ای، تمدن اسلامی رو به انحطاط رفته است.یافته های این پژوهش حاکی از این است که از دیدگاه ابن خلدون،تمدن در نقطه عدالت به وجود می آید و وقتی از این نقطه خارج شد، رو به انحطاط می گذارد. از دیدگاه وی،دین اسلام با عطف توجه عصبیّت عربی به حق و راستی، نیروی آن را دو چندان کرد و با تکیه بر نیروی شدید آن به سرعت در کشورهای دیگر توسعه یافت و موجب ایجاد تمدن عظیم اسلامی شد اما بعد از دوره خلفای راشدین، به تدریج با کنار گذاشتن اصول دین اسلام و بازگشت به قبیله گرایی، تمدن اسلامی رو به سوی انحطاط رفت.در مقاله حاضر با روش توصیفی-تحلیلی به تبیین دیدگاه فوق خواهیم پرداخت.
رابطه باورهای دینی قوم مایا با سه هنر معماری، سفالگری و پیکرتراشی
حوزه های تخصصی:
مایا نام گرومی از سرخپوستان آمریکای مرکزی است که به گویش های متعدد زبان مایایی تکلم می کردند و نوعی خط ابتدایی هیروگلیفی داشتند که آثار و متون دینی خود را بر اساس آن می نگاشتند. آنها در زمینه های ادبیات نوشتار، هنر و معماری، شهرسازی، ریاضیات و ستاره شناسی به پیشرفت های قابل توجهی نائل آمدند و توانستند بر سایر تمدن های آمریکای مرکزی برتری و تفوق یابند. دین و شکوفایی هنر و معماری این قوم که پس از عصر سکنی گزینی در جنوب مکزیک صورت گرفت، در تاریخ تفکر بشری درخشش قابل توجهی دارد. میتوان پرسید که هنر و معماری تمدن مایا ریشه در چه نوعی باوری داشته است که اثرات گسترده آن تا به امروز ذهن مورخان، باستان شناسان، دین شناسان هنرمندان و معماران را به خود مشغول نموده است؟ و چه ویژگی های فوق العاده ای را می توان در نمادها و هنر این تمدن مشاهده نمود که سایر فرهنگ ها را تحت تاثیر قرار داده است؟ قطعا سبک گرایش به خدایان و نمادگرائی های موجود در تمدن مایا نشان نوعی خلاقیت ذهنی و اعتقادی است که مسلماً پیوند مستحکمی نه تنها با شرایط اقلیمی، بلکه با باورهای دینی آنها دارد. به طور قطع آنچه مایا را به تفوق یک تمدن در گستره تاریخی- فرهنگی رسانده است، رابطه توأمان دین، هنر و معماری است که قرن های متمادی است شکوه و عظمت خود را نگه داشته اند. ما در این پژوهش به بررسی ریشه های اعتقادات دینی و تاثیر آنها بر هنرهای این قوم خواهیم پرداخت.
سیر تحول و تطور اندیشه منجیباوری از اوستای متقدم تا منابع پهلوی
حوزه های تخصصی:
از زمان زیست زرتشت تا کتابت اوستا و منابع پهلوی، ذیل موعودباوری و منجی تغییرات ماهوی شکل گرفته است. گذشت سدهها و وقوع رخدادهای تاریخی، چون حمله اسکندر در این اثنا و ظهور و بروز نحلههای فکری در این ادوار و از همه مهمتر پویایی سنت شفاهی ایرانیان و تغییراتی که به تبع آن میآید، همه و همه دستبه دست هم داده تا شاهد تحول اندیشه منجی باوری از گاهان تا منابع پهلوی باشیم. علیرغم پژوهشهای گوناگون، پژوهشگران نتوانستهاند چشمانداز و فرضیههای درخوری، مبتنی بر چگونگی و چرایی سیر تطور اندیشه منجی-باوری از اوستای متقدم تا منابع پهلوی ارائه دهند. از اینرو، پژوهش حاضر با رویکرد تبیین سیر این تطور به روش توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس دادههای کتابخانهای و اجماع روایات دینی و وقایع تاریخی، سعی در ارائهی دیدگاهی تازه در این رابطه دارد. از نتایج به دست آمده چنین بر میآید که منجیباوری در اندیشهی ایرانیانِ باستان، بنا بر رخدادهای سیاسی، اجتماعی و تمهیدات موبدان سیری تکوینی طی نموده است. و در طول قرون متمادی این اندیشه از باورهای زرتشت تا زرتشتیان متاخر دستخوش تغییراتی شده است و از وجه خردباورانه آن به سوی اسطوره باوری رفته است.