۱.
یکی از مسائلی که در حال حاضر در جامعه ایران از اهمیت زیادی برخوردار است، تنوع سـلیقهها و ذائقههای مـردم در حـوزههای مـختلف مـصرف است و هـمین امر باعث شـده تا بسیاری از جامعهشناسان مسأله مصرف را مبنایی برای تحلیل پیچیدگیهای جوامع امروزی قرار بدهند. لذا بنیان اصلی پژوهش، بررسی تنوع مصرف بر روی معرفهایی مثل فیلم، موسیقی و کتاب است و نیز به دنبال بررسی این مسأله است که آیا میزان سرمایهاجتماعی بر روی نوع مصرف در زمینههایی مثل فیلم، موسیقی و کتاب تأثیر معناداری دارد یا خیر؟ بدین منظور از روش پیمایش استفاده شده و جامعه آماری مورد مطالعه دانشجویان دانشگاه اصفهانند که به روش نمونهگیری طبقهای، تعداد 374 (با استفاده از آزمون کوکران) نفر انتخاب شدهاند. در این پژوهش با استفاده از آزمونهای آماری متناسب با سطح سنجش متغیرها مانند آزمون کیدو رابطه بین سرمایهاجتماعی و مصرف فرهنگی مورد بررسی قرار گرفت که نتایج حاصل از آنها به تأئید فرض صفر و رد فرض مقابل منجر شد به عبارت دیگر نتایج نشان داد که بین میزان سرمایه اجتماعی و نوع مصرف فرهنگی هیچگونه رابطه معناداری وجود ندارد.
۲.
در این مطالعه رابطه بلندمدت سرمایه اجتماعی و سلامت عمومی در ایران در دوره 1355 تا 1386 بررسی شده است که از میزان مرگ و میر کودکان زیر 5 سال به عنوان شاخص منفی سلامت در جامعه و از نابرابری در توزیع درآمد (ضریب جینی) به عنوان شاخص کاهش سرمایه اجتماعی استفاده شده است. برای برآورد مدل از روش اقتصادسنجی خودرگرسیونی با وقفههای توزیع شونده (ARDL) استفاده شده است. یافتهها نشان میدهد که نابرابری در توزیع درآمد در بلندمدت بر میزان مرگ و میر کودکان زیر 5 سال تأثیر مثبت و معناداری داشته است. به عبارت دیگر رابطه مثبت و معناداری بین سرمایه اجتماعی و سلامت عمومی وجود دارد. همچنین بهوجود رابطه همگرایی بین متغیرها تایید شده است. بررسی آزمون پایداری مدلهای برآورد شده نیز وجود پایداری ضرایب را در بلندمدت نشان میدهد. لذا با توجه به نتایج به دست آمده، به منظور دستیابی به وضعیت مطلوبتر سلامت عمومی در جامعه، توجه به بازتوزیع درآمد (کاهش نابرابری) ضروری به نظر میرسد.
۳.
شکلگیری مشارکت دانشجویان در نهادها و تشکلهای دانشجویی تحت تأثیر عوامل متعددی است. بر این اساس مقاله حاضر با هدف تعیین میزان مشارکت اجتماعی در بین دانشجویان دانشگاه یزد، در نظر دارد، تأثیر اعتماد اجتماعی را بر مشارکت اجتماعی بررسی نماید. روش تحقیق پیمایشی بوده و جامعه آماری پژوهش دانشجویان دانشگاه یزد است که تعداد آنها 9965 نفر بوده است که از این تـعداد، 134 نفر بر اساس فرمول کوکران و به شیوه نمونهگیری تصادفی انتخاب شدهاند. ابزار مطالعه پرسشنامه بوده و از آزمونهای آماری، تفاوت میانگین (t-test)، آزمون فیشر (F)، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چندمتغیره استفاده شده است.یافتهها مبین آن است که بین مشارکت اجتماعی و اعتماد اجتماعی رابطه معناداری وجود دارد. این امر نشان میدهد که اگر بر اعتماد اجتماعی دانشجویان افزوده شود، در این صورت سطح مشارکت اجتماعی آنان نیز ارتقا خواهد یافت. همچنین بین مشارکت اجتماعی و جنسیت، وضعیت تأهل، وضعیت اشتغال، تفاوت معنیداری وجود ندارد. اما بین مشارکت اجتماعی و رشته تحصیلی تفاوت معنادار وجود دارد. همچنین، متغیرهای مستقل سن، اعتماد تعمیمیافته و اعتماد به محیط مجموعا 3/21 درصد از واریانس متغیر وابسته (مشارکت اجتماعی) را تبیین مینماید. بقیه تغییرات به تأثیر سایر متغیرها مربوط بوده که در تحقیق حاضر مدنظر نبودهاند
۴.
در خصوص علل گرایش سازمانها به رعایت مسئولیتهای اجتماعی رویکردهای زیادی مطرح شده است که اغلب این رویکردها حول سه نظریه اصلی، نظریه مدیریت ذینفعان[1]، نظریه سازمان صنعتی[2] و نظریه مبتنی بر منابع شرکت[3] قابل جمع است. پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل موثر بر گرایش سازمانها به رعایت مسئولیتهای اجتماعی با تأیید بر نظریههای اصلی مطرح در این حوزه به انجام رسیده است. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل واریانس دو عاملی فریدمن و آزمون کای/دو برای K نمونه مستقل استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که در فضای اجتماعی و اقتصادی ایران، عوامل مربوط به سه رویکرد مذکور دارای توضیحدهندگی معنیداری در موضوع تعیینکنندههای مسئولیت پذیری اجتماعی شرکتها است و اولویت آنها عبارت است از: نظریه مبتنی بر منابع شرکت، نظریه مدیریت ذینفعان و نظریه سازمان صنعتی. همچنین نتایج حاصل از بررسی متغیرهای مطرح در هر کدام از نظریه های اصلی نشان می دهد که از بین تمامی عوامل، وجود فرایندهای سازمانی برای ارائه گزارش های سالانه درباره مشارکت های اجتماعی، عملکرد مالی و اقتصادی موسسه، توجه به حقوق سایر ذینفعان در کنار حقوق سهامداران و وضعیت معیشتی محل فعالیت شرکت، دارای بیشترین ارتباط با افزایش مسئولیت پذیری اجتماعی شرکتهای ایرانی هستند.
۵.
احساس امنیت ناشی از تجربههای مستقیم و غیرمستقیم افراد و از شرایط و اوضاع محیط پیرامون است و افراد مختلف به صورت های گوناگون آن را تجربه می کنند. «دیدگاه آسیب پذیری» دیدگاهی است که عمدتاً احساس امنیت را درباره متغیرهای اجتماعی و شخصی همچون جنسیت، سن و طبقه اجتماعی- اقتصادی مورد توجه قرار داده است. این پژوهش نیز با هـدف شناخت و بررسـی و احساس امنیت در بین اقشار آسیبپذیر جامعه، با تأکید بر دیدگاه آسیب پذیری به صورت پیمایشی، در بین384 چ نفر از شهروندان شهر اصفهان، در سال 1388 صورت گرفته است. روش نمونهگیری، خوشهای است که در 3 منطقه اصفهان (5، 14، 10) انجام پذیرفته است، برای آزمون فرضیات و تحلیل داده ها از نرمافزار SPSS و از روشهای تحلیل آماریT-test ، واریانس یکطرفه Anowa استفاده شده است. مهمترین یافته های این پژوهش بدین قرار است: میانگین احساس امنیت زنان نسبت به مردان بیشتر است. میانگین احساس امنیت گروه های سالخورده کمتر از دیگر گروه های سنی است. افراد واقع در طبقه پایین اجتماع احساس امنیت کمتری نسبت به دیگر طبقات جامعه دارند. میانگین احساس امنیت ساکنان مناطق پایین شهر کمتر از دیگر مناطق شهر (بالاو متوسط) است
۶.
توسعه فرهنگ، فرایند رشد سرمایه ذهنی انسان برای غلبه بر مسائل و مشکلات خویش است. این فرایند دارای دو بعد کیفی و کمّی است. توسعه کمّی فرهنگ، زمانی سودمند است که پیش از آن فرایند توسعه کیفی آغاز شده باشد؛ چرا که در توسعه کیفی، مصداق توسعه و توسعه نیافتگی فرهنگ مشخص می شود و توسعه کمی، فرایند گسترش عینی مصادیق توسعه کیفی فرهنگ است. با این چارچوب نظری، کوشش این مقاله معطوف به یافتن پاسخ این پرسش است که با کدامین راهبرد می توان به توسعه کیفی فرهنگ دست یافت؟ در مسیر یافتن پاسخ علمی این سؤال، فرضیه ای، که راهنمای کار بوده است، عبارت از این است که راهبرد مناسب برای رسیدن به توسعه کیفی فرهنگ، راهبرد رشد متوازن فرهنگ است. در عین حال دو فرضیه رقیب نیز برای فرضیه فوق ارائه شده است که یکی از آنها ناظر بر کارآمدی راهبرد رشد عقلی فرهنگ بوده و دیگری سودمندی راهبرد رشد سنتی فرهنگ را پیش میکشد. این سه فرضیه با بهره گیری از روشهای استدلال منطقی و سنجش تاریخی بررسی شده است و نتایج حاصل، اعتبار فرضیه اصلی و کاستی اعتبار دو فرضیه رقیب را نشان می دهد.
۷.
طبقه متوسط جدید از جمله نیروهای تأثیرگذار بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است که با توجه به رشد سریع آن بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تقاضا برای مشارکت سیاسی از سوی این گروه در نهادهای اجتماعی و مدنی افزایش یافته است. هدف از نگارش این مقاله بررسی رابطه میان رشد طبقه متوسط جدید و افزایش تقاضا برای مشارکت سیاسی در شهر کرمانشاه است. روش تحقیق در این پژوهش پیمایش و ابزار گردآوری دادهها و پرسشنامه است. نمونه تحقیق 400 نفر از دانشجویان، استادان دانشگاه، معلمان و روزنامهنگاران ساکن شهر کرمانشاهند. برای ارزیابی پایایی ابزار تحقیق، از روش کرونباخ و در جهت روایی از روایی صوری استفاده شده است. فرضیات با استفاده از آزمون T و F سنجیده شده است. نتایج حاصل از این تحقیق نشان میدهد که رشد تقاضا برای مشارکت سیاسی در میان اقشار مختلف طبقه متوسط جدید در ایران یکسان نیست. به عنوان مثال میانگین این گرایش در میان دانشجویان (15/51) و روزنامهنگاران (43/46) است حال آنکه این گرایش در میان استادان دانشگاه (33/40) و معلمان (67/34) است. همچنین نتایج نمایانگر نوعی رابطه معنادار بین اعضای این طبقه با مشارکت سیاسی است.