۱.
هر ایرانیی که اسکندرنامة نظامی، داستان اسکندر در شاهنامه، اسکندرنامة منثور و اشعار دیگری را که در ادبیّات فارسی دربارةاسکندر آمده است، مطالعه کند و اندک آشنایی با چهرةمنفور تاریخی اسکندر داشته باشد؛ این پرسش برایش مطرح میشود که اسکندر واقعی کدامیک از این دو چهره است؟ نگارنده در آغاز این مقاله، دو چهرة تاریخی و ادبی اسکندر را بطور مختصر معرفی کرده است تا خواننده با تفاوت آنها بیشتر آشنا شود و سپس به طرح دو پرسش مهم و ارائة پاسخ مبسوط و منطقی بدانها پرداخته است. نخست یافتن پاسخی منطقی برای این پرسش که اسکندر با آن چهرة تاریخی که برای ایرانیان داشته است، چگونه به چهرهای پاک، ایرانی و مورد ستایش، تبدیل شده است؟ دوم اینکه چرا حکیم فرزانه و ایراندوستی چون نظامی گنجوی، از میان این همه چهرة تاریخی بزرگ و ملّی، اسکندر مقدونی را قهرمان مفصّلترین منظومة خویش قرار داده است؟ در پایان برای اینکه خواننده با یک روایت مهم و رایج، دربارة اسکندر در ایران آشنا شود؛ روایت شاهنامة حکیم فردوسی، بزرگترین شاعر ملّی ایران را بطور مختصر آورده است.
۲.
یکی ازوقایع مهم ّتاریخ ایران، حملةاعراب مسلمان است که تأثیرات سیاسی ،فرهنگی و ... فراوانی بهمراه داشت . یکی از این تأثیرات ، ظهور و نمود ادب عربی درفارسی است . دراین نوشته ، سعی شده است ضمن ذکر مهمترین عوامل ظهور و تأثیر ادب و فرهنگ عربی بر فارسی، موارد مثبت و منفی آن نیز بحث و بررسی گردد. شواهد نشان می دهد که علی رغم تأثیر پذیری فرهنگ و ادب فارسی از عربی ،بدلیل صبغةاسلامی آن، هویّت ایرانی و ادبیّات فارسی باقی ماند و هیچگاه فرهنگ و تمدّن ایرانی مقهور فرهنگ قومی عرب نگردید ، بلکه قوم ایرانی، بدلیل اصالت تمدّن غنی خود ، ضمن استفادة بهینه از فرهنگ و زبان اعراب ، به پاسداری از تمدّن و فرهنگ و زبان خود ، برخاستند ؛ بطوریکه امروزه، زیباترین و استادانه ترین و شیوا ترین آثار ادبی در حوزة نظم و نثر به زبان فارسی، زینت بخش محافل ادبی جهان است .
۳.
نمایشنامة پرگنت ،از جمله آثار بحث انگیز هنریک ایبسن است که با شگفتی تمام، تا کنون در ایران به آن توجّهی نشده و به همین دلیل، چهرة راستین ایبسن نیز برای ما همچنان تاریک مانده است. در این مقاله، نویسنده که خود مترجم این نمایشنامه است؛تلاش می کند سیر تکوینی و درونمایه های اجتماعی-فرهنگی این متن را که در پهنة ادبیّات اروپا نیز جایگاه ویژه ای دارد؛ در پیش روی خواننده بگذارد. بخش عمدة این مقاله نمایشنامة پرگنت را تلاش ایبسن در راستای هوّیت بخشی به ملّت نروژ معرّفی می کند، نمایشنامه ای که با طنزی گزنده به سطحی نگری نروژی ها نیز خرده می گیرد.
۴.
حیوانات ،علاوه برمتون صوفیانه، در داستانهای رمزی و تمثیلی و بطور کُلّی دربیان عرفان نظری و عرفان عملی این قوم نیز حضور دارند. عارفان بر اثر عزلت و سفرهای بادیه، با حیوانات مأنوس شدهاند. آنان با نگاهی لطفآمیز، خود را برتر از حیوانات ندانستهاند؛ بلکه در نگاه عارفان، آنچه موجب برتری انسان بر حیوانات میتواند باشد؛ ترک عصیان است. رفتار عارفان با حیوانات ،شفقتآمیز است. سخنگویی، تفاهم و ارتباطهای شگفتانگیز با حیوانات در متون صوفیانه، نوعی ارتباط غیر متعارف را نشان میدهد. از آنجا که هر کس خدا را خدمت کند و فرمان برد؛دنیا هم به او خدمت میکند؛حیوانات هم به بندگان مخلص و به کسانی که حقِّ توکل را گزاردهاند؛ خدمت کردهاند. شایان ذکر است که محدودة این تحقیق، متون صوفیانة فارسی، از ابتدا تا قرن هشتم است که سعی شده مطالب با رعایت سیر تاریخی ارائه شود.
۵.
پور سینا که شاید فیلسوفترین فیلسوفان ایرانی و یا بطور کلّی فیلسوفترین فیلسوفان جهان اسلام باشد؛درپایان عمر،چنان که آخرین کتاب بزرگ وی "الاشارات و التّنبیهات "نشان می دهد؛ بنوعی از عرفان گرایش یافت که شاید بتوان آن را فلسفةشرقی بوعلی خواند . این فلسفة شرقی، درحیات فکری متأخّر اسلامی،بیشترین اهمیّت را داشته است . زیرا این حکمت، درمسیری گام برداشت که یک قرن و نیم بعد با شهاب الدّین، به نتایج درخشانی رسید. با این که مفهوم اشراقی را بطور رسمی سهروردی بنیاد نهاد ؛امّا نه تنها یک طرح کلّی،بلکه دریافت روشنی از آن را می توان از یک سو، درنمط پایانی الهیّات و ازسوی دیگر درقصیدةعینیّه و رساله های عرفانی ابن سینا دید. این نکاتی است که نگارنده بر آن است تا دراین مقال، آنها را مورد بررسی و مداقّه قراردهد.
۶.
مکتب انسان ساز اسلام ،براساس تعالیم والای قرآن کریم و سیرة رسول وحی (ص) و در مقام دینیسمحه و سهله، اختلاف بین امّتها و مذاهب را امری طبیعی و جایز و آن را از مقتضیّات حکمت بالغةالهی دانسته و پیروان خویش را از مجادلههای خصومت بار با دیگر طریقتها بر حذر داشته است. باوجود این، گاه اختلاف قولی و فعلی امّتها، بدلیل انحراف از معیار حقیقت، دستمایة نوعی عصبیّت خشونت بار و احیاناً جنگ و خونریزی شده است و هر گروهی با توسّل به استدلال و برهان، خود رامحک و معیار تمام حقیقت دانسته و دیگران را به بدعت و الحاد و کفر متّهم کرده است. در این میان،عارفان روشن بین و صاحب بصیرت، با تکیه بر آموزههای دین، با تکیه بر شعار >الطّرق الی الله بعددنفوس الخلایق< مقصود و مقصد هم طریقتها را یکی دانسته و آنان را به مدارا و تسامح و تساهل فراخوانده و کوشیدهاند آرمانشهری جهانی بنیان نهند که همة مردم با هر باور و اعتقادی بتوانند با یکدیگردر کمال صلح و آرامش زندگی کنند. این مقاله، در پی آن است به پارهای از اصول و مفاهیم آموزههایعرفان اسلامی در اتّحاد و اتّفاق طریقتها اشاره کند.
۷.
اثبات دو فرضیّه ،از اهداف این مقاله است ؛ این که نظامی در رویکردهای قرآنی و حدیثی، از دو شیوة ساختاری بیشتر سود می جوید؛ بگونه ای که می توان گفت اصالت سبک نظامی در امر تأثیر پذیری در نگاه کُلّی، موارد زیر است: یکی این که از شیوة الهامی بنیادی بسیار سود جسته است؛ بگونه ای که باید گفت در میان انواع تأثیر پذیری این شیوه ، اصالت سبکی اوست. دوم این که با توجّه به تناسب واژگان متأثّراز قرآن وحدیث،به ترکیب روی می آورد و از حیث آماری اصالت سبک او در این رویکرد ساختاری، کاربرد ترکیبات اضافی است که ربط بین مضاف و مضاف الیه ها برگرفته از قرآن و حدیث است. نکات مزبور با استناد به شواهدی که بعضاً از نگاه شارحان دورمانده است. تشریح شده است.
۸.
از مواردی که مایة اختلاف میان جبرگرایان و معتقدان به آزادی انسان گردیده؛آیاتیست که دربارة هدایت و ضلالت در قرآن کریم آمده است . خداوند در قرآن, در بسیاری از موارد, ارشاد و گمراهی را به خود نسبت داده است. برخی از گروههای اسلامی, مانند اشعریان, که معتقد به خلق افعال از جانب خداوند هستند؛ از این آیات برداشت جبری نموده و معتقد شدند که خداوند در مؤمنان, هدایت و در کافران, کفر و معصیت, خلق نموده و اینها هرگز هدایت نمی شوند؛ امّا معتقدان به آزادی انسان (امامیّه و معتزله )، با در نظر گرفتن معانی متعدّدبرای هدایت وضلالت,بگونه ای آدمی رادرگزینش راه رشدوگمراهی,مختار دانسته اند. مولانا نیز به گونه های مختلف, آزاد اندیشی خود را در زمینه های گوناگون و از جمله در دربارة هدایت و اضلال, آشکار نموده است؛ آن چنان که تلویحاً روح تساهل و تسامح را به مخاطبانش القا می کند. او معتقد است: از آن جا که هر انسانی استعداد جهت گیری بسوی خوبی را دارد؛ نمی توان حتی نسبت به کافران هم تکبّر ورزید؛ چون سرانجام امور, دقیقاً مشخص نیست و در ضمن, مؤمنان هم از ضلالت و گناه در امان نیستند.