نظر به اینکه در حوزه معنی و مضمون تمامی غرلهای حافظ، نمیتوان حکمی قطعی و جزم صادر نمود که این امر ناشی از رندی و هنرمندی حافظ است. بسیاری از موضوعها و مضامین شعری او را قبل و بعد وی میتوان جستجو کرد و یافت که وامداری او به شاعران پیش از خودش، امری مسلم است، لذا راز امتیاز و یگانگی شعر حافظ در زبان او نهفته است. پس به نظر میرسد اولین و اصلیترین زمینه پژوهش در شعر حافظ، تحقیق در ساحت زبانی او در همه مقولههاست. از بررسی مسائل معانی و بیانی و بدیعی گرفته تا صرف و نحو زبان و انواع موسیقی شعر و نحوه گزینش واژگان و حتی بررسی تک تک واجهای کلمههای شعر او از لحاظ واجگاه و مخرج آنها. در این مقاله ضمن تبیین مطالب فوق، با ارائه شواهدی از شعر حافظ، ظرافت و هنرنمایی او را در بکارگیری صنایع بدیعی تناسب، ایهام تناسب، تضاد، پارادکس، ایهام و تبادر نشان دادهایم. البته قبل از ذکر شواهد برای دیدن آرا و دیدگاهها و تعاریف گذشتگان و معاصران از صنایع بدیعی، هفت اثر و کتاب را مد نظر داشتهایم تا نشان دهیم با توجه به تفاوت نگاه شاعران و علمای علم بدیع به این صنایع ،جای یک نقد و تحلیل،در بررسی انتقادی و همه جانبه نسبت به تعاریف و تعداد و تقسیم بندیهای صنایع بدیعی در دوره های مختلف شعر فارسی در تحقیقات ادبی،خالیست.
تفسیر خواجه عبدالله انصاری، از آثار گرانبهای اوست که تاکنون متن کامل آن پیدا نیست و جز به یاری بعضی مأخذ، به قسمتی از مطالب آن نمیتوان دست یافت. مهمترین اثری که بخشی از مباحث آن را در خود محفوظ داشته؛ تفسیر کشفالاسرار و عدهالابرار ابوالفضل رشیدالدین میبدی عارف و مفسر بزرگ اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است. این مقاله، بررسی اجمالی است در باب آنچه در تفسیر میبدی به نام خواجه عبدالله انصاری آمده یا بگونهای نقل شده است که خواننده انتساب آن را به خواجه یقین خواهد کرد. این بررسی نشان میدهد که ابوالفضل میبدی مقدار ناچیز از تفسیر خواجه عبدالله انصاری را در بخش عرفانی کتاب خود، (نوبت سوم) کشفالاسرار، آورده است. میبدی، تفسیر خواجه عبدالله انصاری را، کتاب شیخالاسلام انصاری در تفسیر قرآن میخواند. بنابراین به نظر میرسد این کتاب نام و عنوانی خاص نداشته و به همان عنوان تفسیر خواجه عبدالله انصاری معروف بوده است. مطابق نظر ابوالفضل میبدی و با عنایت به دیگر آثار خواجه عبدالله انصاری، میتوان دریافت که کلام خواجه در تفسیر نیز در نهایت ایجاز بوده است و از سوی دیگر، گفتههای منقول از خواجه در تفسیر کشفالاسرار، بعضی بطور کامل و بعضی بصورت جزئی تکرار شدهاند که خود از حجم مقدرا بازمانده تفسیر خواجه میکاهد. منقولات کشف الاسرار،نشان ازصد میدان و منازل السائرین خواجه دارد و به روش پیر هرات ،که طریقت و حقیقت را با رعایت کامل اصول شریعت می خواهد ;متناسب است.
سیلویا پلت (62-1932) را اساسا فردی از گروه (شاعران اعتراف کننده) دانستهاند. اما آگاهی دقیق او از عصر خویش و درگیریهایش با مسائل مهم قرن بیستم، از جمله توزیع پیچیده قدرت بین زن و مرد، فردیت، روانکاوی زن و آزادی فردی، او را بالاتر از گروه محدود شاعران اعتراف کننده قرار میدهد. اشعار پویای پلت، نشانگر جستجوی پیگیر او در مورد رنج انسانی است؛ ولی دیدگاهش را در خصوص ساختار قدرت اجتماعی و تاریخی ارائه میدهد و از حساسیت دنیای امروز مینویسد که زیر فشار گناه و آگاهی فردی قرار گرفته است. اشعار پلت، جستجوی او را برای یافتن هویت، از طریق شکستن تعلقات پدرسالاری نشان میدهد و تلاشی است در جهت نیل به استقلال انسانی و آزادی فردیت.
یکی از راههای شناخت ابعاد هنری مثنوی ورود به دنیای ساختار قصههای این کتاب و شناخت شگردهای اصلی قصهپردازی مولاناست. یکی از این شگردها، به کار بستن عنصر تعلیق و انتظار است. تلاش عمده این مقاله آن است تا از راه مقایسه ساختاری چند حکایت، نشان دهد که کمیت و کیفیت حضور این عنصر در داستانهای مولانا چگونه است. در این مقاله به این نتیجه میرسیم که تعلیق در قصههای مولانا از چهار راه حاصل میشود: 1. از راه پرداختن به معنایو مفاهیمی که روایت مستقیم قصه را قطع میکند. 2. از راه درج تلمیحات فراوان 3. از راه درج حکایتهای میان پیوندی که حضور آنها در میانه قصه، به هیچ وجه از پیش سنجیده نبوده است و صرفا به واسطه تداعیهای آزاد مولانا و به منوظر ایجاد شگفتی و تنوع و تغییر ذائقه خواننده، در میانه قصه اصلی راه یافتهآند. 4. از راه حذف حضور خود، به عنوان راوی و سپردن جریان روایت به دست اشخاص قصه. باری، عنصر تعلیق در قصههای مولانا، آنچنان هنری دارد که به هیچ وجه حالت انفعال را در وجود خواننده بر نمیتابد و او را به لطایفالحیل وا میدارد تا قصه را تا پایان آن ادامه دهد.
ویراستاری، یکی از ضروریترین مراحل پیش از چاپ هر نوشته است. علیرغم پژوهشهای فراوان در زمینه ویراستاری، هنوز جایگاه این رشته از علم، به عنوان یک تخصص، آنچنان که باید تبیین نشده و آگاهی عمومی از آن اندک است. اهداف نگارنده در این تحقیق عبارت است از: الف) آشنا کردن خواننده با پیچیدگیهای ویراستاری ب) اثبات این که ویراستاری نیز به ماننده سایر حوزههای علمی، خود یک تخصص است و لذا باید نگرشی درخور به آن داشت. ج) پرتوافکنی بر جنبههایی از ویراستاری که برای آحاد نسل نو مبهم است. در همین ارتباط حد و مرز ویراستاری، رسالت ویراستار و ویژگیهای یک ویراستار موفق بیان میشود. طی این تحقیق، از دو قسم ویرایش سخن به میان میآید. ویرایشهای سطح نخست، لغزشهایی را در بر میگیرد که از نظر همه گویشوران زبان، خطا و تصحیح آنها ضروری است. ویرایشهای سطح دوم، در برگیرنده نکات ذوقی و زیباشناختی است و همگی، جنبه پیشنهادی دارد که پذیرش آنها به عهده نویسنده است. پرهیز از افراط و تفریط در ویراستاری و استفاده مطلوب از زبان که نقشی حساس در موفقیت ویراستار دارد از دیگر نکات مورد بحث در این تحقیق است. در انتها نیز پیشنهادهایی برای بهبود وضعیت ویراستاری در ایران ارائه میشود.