مردم سالاری دینی پاسخ بنیادین حکومت دینی (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در باب حکومت دو مسأله، بسیار کلیدی به نظر میرسد: 1 ) چه کسی باید حکومت کند؟ 2 ) چگونه باید حکومت بشود؟ (یعنی روش حکومت کردن به چه شکل باشد.) پاسخهای مختلف و متنوعی به دو پرسش مذکور داده شده، به طوری که نوع پاسخ ارائه شده، ساختار قدرت و سیستم حکومتی متناسب به آن را فراهم میآورد. در اسلام نیز رویکردهای گوناگونی به این دو مسأله شده است، که هر کدام ساختار خاص از قدرت سیاسی را در طول تاریخ اسلام عرضه داشته است. اما در اسلام حقیقی، که در حکومت انبیا و جانشینان راستینشان نمود عینی پیدا کرده است، رویکرد پاسخ گویانه به هر پرسش پررنگ میباشد. به همین جهت سیستم و روش حکومتی که به تبع آن پاسخها، بیرون داده شده است، بیشتر متمرکز بر مسؤول سازی قدرت سیاسی در تمامی لایههایش میباشد. بنابر این اسلام روش و شیوهی حکومتی را بیرون میدهد، و از آن حمایت به عمل میآورد، که قدرت و توان مندی سیاسی و اجتماعی را در تمامی سطوحش پاسخ گو و مسؤول بسازد. از این روی مردم سالاری دینی را به مثابه عمدهترین ساز و کار ممکن جهت تحقق این هدف برمیگزیند. منتهی مردم سالاری که پاسخ گویی حکومت و قدرت را تأمین میکند، از دیدگاه اسلام، سه عنصر پایه و کلیدی دارد که در فقدان یکی از آنها مردم سالاری دینی و به تبع آن توزیع قدرت و پاسخ گویی حکومت ناپیدا میگردد. آن سه عنصر عبارتند از: 1 ) توان مندی اجتماعی؛ 2 ) مسؤولیت پذیری؛ 3 ) نگرش حقوقی به قدرت. روشن است که توان مندی اجتماعی با تمامی ساز و کارهایی که آن را تولید میکند، و در این نوشتار مورد بررسی تفصیلی قرار گرفته است، به تنهایی پاسخ گو شدن حکومت را به وجود نمیآورد و همین طور مسؤولیت پذیری نه به تنهایی و نه در کنار توان مندی، چنین مهمی را عملی نمیسازد. از این روی وجود عامل و عنصر دیگری در کنار آن دو لازم و ضروری است و آن سلطه و نفوذ فراگیر نگرش حقوقی به قدرت میباشد. این نگرش زمینهی اعمال مسؤولانهی قدرت و توان مندی سیاسی و اجتماعی (توان مندی به معنایی که در این نوشتار آمده است) را فراهم میکند و پیوند ناگسستنی میان مردم سالاری دینی و پاسخ گویی حکومت را برقرار میسازد. بنابراین پاسخ گویی حکومت در گرو تحقق مردم سالاری دینی است و عملیاتی شدن این گونه مردم سالاری برآمده از تأثیر و تأثر مداوم توان مندی اجتماعی، مسؤولیت پذیری و نگرش حقوقی به قدرت میباشد که روح این نوشتار معطوف به چنین ساز و کاری میباشد.متن
بنیادیترین پرسشی که در عرصهی سیاست و حوزهی عمومی، ذهن پرسشگر را به خویش مشغول داشته و برای حیات اجتماعی و سیاسی ملت و مردم نیز سرنوشتساز بوده، دو پرسش زیر است:
1 ) چه فرد و کسی حکومت بکند و فرمان بدهد؛ یعنی حاکم چه ویژگیها و شرایطی داشته باشد؟
2 ) به چه روشی حکومت گردد؛ به تعبیر دیگر کدام روش و شیوهی حکومت و مدیریت حوزهی عمومی، بهترین، کارامدترین و انسانیترین شیوه میباشد؟
در اینجا پرسش کانونی از اجزاء، عناصر و شرایط عمده میباشد.
موضعگیریها و پاسخهایی که در گذشته و حال در مقابل این دو پرسش قرار داده شده متفاوت بوده است؛ یعنی ساختارهای حکومتی متعددی را به همراه داشته است؛ همچون حکومت استبدادی، تمامیت طلب، اشراف گرا، نخبه گرا، مردم سالار و...
در جهان اسلام نیز پاسخها یکسان نبوده، اسلام تاریخی (حکومتهایی که در طول تاریخ اسلام به نام اسلام در قلمروهای اسلامی حکومت مینمودند)، با پاسخهایی که به دو پرسش نامبرده داده است، هم حکومتهایی که در مقابل هیچ کس و هیچ چیز خویش را مسؤول و پاسخ گو نمیدانستند، به وجود آورده است و هم دولت هایی که پاسخ گویی را معیار عمل و اعمال حاکمیت میدانستند، پدید آورده است؛ هر چند حکومتهای قسم نخست فضایی بیشتر از تاریخ اسلام را اشغال نموده است.
اما در اسلام حقیقی و واقعی، که حکومت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله و جانشینان راستینش الگوی آن بودند، هر دو پرسش جدی گرفته شده بود؛ هم به مختصات انسانی و الهی حاکم توجه میرفت و هم به مشخصات حکومت نمودن و شایستگیها و کارایی عمل و فعل. در اسلام راستین، اوصاف و ویژگیهایی را برای حاکم لازم و ضروری میبیند؛ همچون عالم و عادل بودن... که او را هم در اجرای وظایف توان مند و کارامد بسازد و هم روحیهی انتقاد پذیری و پاسخ گو بودن در قبال وظایف و اعمال حاکمیت را در شخصیتش نهادینه نماید. در چنین اسلامی آن روش و شیوهای برای حکومت برگزیده میشود که تمامی اجزاء، عناصر و عوامل سیستم قدرت را در مقابل یکدیگر مسؤول و پاسخ گو سازد. به همین جهت اسلام، مردم سالاری دینی را چونان ساز و کاری که پاسخ گویی را در تمام بدنهی اجتماع و به ویژه در سیستم حکومتی نهادینه و راسخ میسازد، تولید، تقویت و گسترش میدهد و آن را بهترین شیوهی ممکن حکومت کردن و مدیریت حوزهی عمومی میداند. منتهی آن مردم سالاری که از اسلام بیرون میآید و آن را حمایت و تقویت میکند برساخته از سه عنصر پایه میباشد :
1 ) توان مندی اجتماعی؛
2 ) مسؤولیت پذیری؛
3 ) نگرش حقوقی به قدرت.
که هر سه در بخش آتی، که به ساز و کارهای عینی سازی مردم سالاری میپردازد، به تفصیل تحلیل و ارزیابی میشود.
اسلام این سه عنصر را همیشه با هم میطلبد؛ چون در فقدان یکی از این سه عنصر (هر کدام باشد)، مردم سالاری دینی، عملاً، عقیم و بیفروغ میشود و با عقیم شدن مردم سالاری دینی، پاسخ گویی سیستم قدرت نیز فرو میریزد. زیرا میان مردم سالاری دینی و پاسخ گو بودن حکومت پیوند ناگسستنی وجود دارد. از این روی، عینیت یابی مردم سالاری دینی برابر است با پاسخ گو شدن حکومت و ساز و کارهای عملیاتی ساز مردم سالاری دینی همسان با نهادینه شدن قدرت پاسخ گو میباشد.
حیات سیاسی و مدیریت پیامبران الهی که موفق به تشکیل حکومت شدند، توأمان بودن همیشگی این سه عنصر کلیدی را به روشنی نمایانده است.
ساز و کار برونی مردم سالاری در نظام دینی
در باب سازگاری اسلام و مردم سالاری، صرفاً، به این نکته بسنده میشود (تبیین مشروح و مفصل این مهم خارج از مقصد این نوشتار است و چونان پیش فرض در این جستار برگرفته شده است) که هدف و مقصد نهایی اسلام تعالی و تکامل انسان میباشد، و چنین مقصدی لباس بیرونی بر تن نخواهد کرد، جز در سایهی خود فرمانی و خویش گردانی انسان. انسان مجبور و مجبر که ناتوان از خویش گردانی و خودفرمانی خویش باشد، انسان بیاراده و فاقد اختیار و خود است و این گونه انسان در حوزهی عمومی و خصوصی، هیچگاه، تعالی و تکامل را به آغوش برنخواهد گرفت. و چون مردم سالاری در حوزهی عمومی کارامدترین و منطقیترین روش برای خودفرمان و خودگردان شدن انسان میباشد و تعالی و تکامل نیز در گرو این دو مهم است، از این رو مطلوب اسلام و در نهایت سازگاری با آن قرار دارد.
مردم سالاری در دولت پاسخ گو چونان روش سامان دهی حوزهی عمومی حیات انسانی، سه بازوی اجرایی کلیدی دارد، طوری که فقدان هر سه یا یکی از آنها مردم سالاری را به اسمی بدون مسمی تبدیل مینماید. آن سه عنصر کلیدی مردم سالاری عبارتند از:
1 ) قدرت و توان مندی؛
2 ) مسؤولیت؛
3 ) نگرش حقوقی به قدرت و مسؤولیت.
قدرت و توان مندی
مردم سالاری، معمولاً، با مفاهیم آزادیهای اساسی و سیاسی، تأمین حقوق مدنی، حاکمیت بر سرنوشت، حق انتخاب شدن و انتخاب نمودن، نظارت، کنترل و مشارکت فعال اثرگذار در فرایند تصمیم سازی، تصمیمگیری و قانون گذاری و... همراه بوده و معرفی میگردد. ولی تمامی این مفاهیم هنگامی واقعیت عینی و بیرونی مییابند که افراد و جامعه، در سطح ملی و بین المللی، قدرت، به ویژه قدرت اجتماعی لازم را داشته باشند. در غیاب قدرت هیچ کدام دست یافتنی نیستند و نتیجهای جز فریب و به بند کشیدن مردم ندارند. بنابر این برای رسیدن به مردم سالاری عملی، قدرت و توان مندی مردم رکن رکین آن به حساب میآید.
اما منظور از قدرت چیست؟ منظور از قدرت توانایی عامل و کنش گر بر تغییر ساختار ذهنی و انگیزشی و یا کنش گران دیگر (شامل نهادها، سازمانهای دولتی و غیردولتی، گروهها، احزاب، جمعیتها و افراد...)، به صورت آگاهانه و ارادی، برای دستیابی به شرایط مطلوب میباشد. این تعریف قدرت را بیشتر در بستر اجتماعی قرار میدهد تا انفرادی. منطقی به نظر میرسد که پارهای از اندیشمندان، مثل کیت دودینگ، تئوری قدرت را نوعی نظریهی کنش متقابل استراتژیک دانستهاند که، معمولاً، در فراگرد بازی گونهی عاملین اعمال میگردد. (کیت، 1380 ، 31)
این معنا از قدرت هر چند دو طرف و دو جانب برای آن ترسیم میکند و لیکن هر دو سوی آن چونان عاملین و کنش گران آگاه و صاحب ارادهای میباشند که با تغییر زایی و تغییر پذیری، شرایط مطلوب و اهداف خویش را دنبال مینمایند و دقیقاً در همین ایستار رقابت و مشارکت اثرگذار همگان نمود عینی پیدا میکند.
قدرت اجتماعی برآمده و برساختهی دو فرایند میباشد:
1 ) نهادینه شدن فرایند تولید فکر و اندیشه؛
2 ) نهادینه شدن تولید رفتار و کنش.
این دو فرایند هر دو جایگاه بلندی در دین، به مثابه یک سیستم باز، دارند. اسلام به مثابه چنان دینی آغاز حرکتش را با خواندن و اندیشیدن شروع میکند و به اولین مخاطبش دانایی و آگاهی میآموزاند و او را به تأمل و تفکر وامیدارد. براساس منطق اسلام این آگاهاندن و اندیشیدن از آدم «علم الادم الاسماء کلها» آغاز و تا پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله «الذی علم بالقلم» ادامه پیدا میکند. فرایند فکر و اندیشه در اسلام تنها در بازسازی و احیای مجدد خلاصه نمیشود، بلکه بیش از پیش به نوآوری و تولید فکر و دانش تأکید رفته است. به همین جهت برای پیامبران، به ویژه پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله ، و همهی انسانها مهارتها و آگاهیهای گذشته را بازسازی نمیکند، بلکه آموزشهای نوین میدهد. چیزی که پیش از آن نبوده و نمیدانسته تعلیم میدهد و میگوید: الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق، 4 و 5) در اسلام به دانش و فهم تا بدان جا ارزش گذارده شده است که اندیشمندان و صاحبان دانایی را برتر مینشاند. عبادت را، در سایهی معرفت، مطلوب میخواند. (زمر، 9) علم و عمل مطابق آن را راه نجات و دست یازی به مقصود معرفی میکند. سنت پرستی، شخصیت پرستی و تقلید را لغزش گاههای اندیشه میداند. (بقره، 170) از آزادی فکر و اندیشه، به شدت، حمایت میکند. (آل عمران، 71) رفتار و داوری مبتنی بر ظن و حدسهای هوس بازانه را مرگ حقیقت و واقعیت و دوری از آن میشناسد. (یوسف، 108) و به داوری، گزینش و انتخاب برآمده از پژوهش و کاوش، احترام فراوان میگذارد. (بقره، 219) خرد انسانی را در کشف مصالح و مفاسد و نیز فلسفهی احکام سزاوار و توانا میبیند و آن را به مثابه منبع و مبنای قانون گذاری میپذیرد. نه تنها به آزادی اندیشیدن بلکه توزیع و تنشیر آزادانهی آن تأکید دارد تا جایی که آن را، به عنوان یک وظیفه و انجام مسؤولیت، به عهدهی صاحبان علم میگذارد و از آنها در این راستا پیمان میگیرد. (آل عمران، 187) خرد و اندیشهی انسانی را محدود و محصور در هیچ موضوع و فضایی نمیکند و تمامی عرصهها حتی خود دین را عرصهای برای جولانش معرفی میکند. (آل عمران، 191) به این ترتیب تمامی پیش زمینهها و ساز و کارهایی که برای تولید فکر و اندیشه و نوآوری ضروری و لازم است، مثل :
1 ) احترام و منزلت اجتماعی؛
2 ) اعتبار و اعتماد به دادههای خردورزی و اندیشهی انسان؛
3 ) حمایت حقوقی و مالی از دانش و دانشمند؛
4 ) اولویت و اصالت بخشیدن به پژوهش و تحقیق؛
5 ) فراگیری آموزش، و توأم سازی آن با پژوهش؛
6 ) آزادی نقد و نشر اندیشه؛
7 ) رویکرد کارکردی و کاربردی به دانش، به عبارت دیگر تشویق و تقویت
تفکر کاربردی؛
8 ) نهادینه سازی منطق گفت و شنود، مناظره، مباحثه و تضارب آراء؛
9 ) حمایت و هدایت فراگرد صدور و ورود دادههای فکری؛
10 ) حمایت از ریسک پذیری و تقویت فرایند آزمایشگاهی اندیشه و دادههای فکری.
تمامی این موارد که به گونهای عینی سازی پاسخ گویی میباشند، در اسلام به آنها تأکید و توجه جدی شده است.
در اسلام ارائهی الگوهای رفتار جمعی، در اکثر حوزههای زیستی، بس مهم و حیاتی تلقی شده است، تا جایی که نبوت، همچون مقامی الهی، نمود بیرونی یک الگوی رفتاری و نظام کنش جمعی معرفی شده است. و به مؤمنان و باورمندان به آنها و به تعبیری به تمامی انسانها، دستور میدهد که با استفاده از آن الگوها، رفتارهایی را در حوزههای مختلف زندگی نهادینه نمایند. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب، 21) و «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ (ممتحنه، 6-4)
برای این که رفتاری (قانون مندی، مشارکت، تصمیم سازی و...) در یک جامعه نهادینه شود و ثبات بیابد به فرهنگ ویژهی رفتار پذیری (فرهنگ سازی) که رفتارهای یاد شده و یا گزینش شده را برتابد و از سوی دیگر به ایجاد ساختارها و سازمانها (نهاد سازی) جهت سامان دهی بهینه نیاز است. نهاد سازی و نهادمند شدن حسنات و نیکوییهای فراوانی دارد، مثلاً :
1 ) افزایش اعتماد و اطمینان در فرایند کنش جمعی؛
2 ) قانون پذیری؛
3 ) تخصص زایی؛
4 ) سیاست گذاریهای مدون و مشخص؛
5 ) برنامه ریزی میان مدت و دراز مدت؛
6 ) توسعهی انسانی؛
7 ) مدیریت کارامد منابع، سرمایه، تقاضا، اعتبارات و نیروی انسانی.
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 99)
با اندک تأمل درمییابیم که تحقق این امور به گونهای توان مندی یک ملت را بیمه خواهد کرد.
به این ترتیب مردم و جامعه هنگامی به قدرت اجتماعی دست مییابند و یا توان مند میگردند که :
1 ) تولید فکر و اندیشه در میان آنها نهادینه شده باشد؛
2 ) بتوانند الگوهای رفتاری ایجاد کنند و نهادسازی نمایند.
تولید فکر و اندیشه در گرو پیدایش مواد و فرایندهای ذیل است:
1 ) تنوع در آموزش
در فراگرد آموزش، رفتار انسانی در حوزههای عمومی و خصوصی مدلل و معلل میگردد و سنجش پذیری آن تقویت و تسهیل میشود. به این ترتیب در اکثر حوزهها، به ویژه در حوزهی عمومی، که مرکز بحث ما میباشد، هیچ نوع رفتار و کنشی مجهول الهویه و رازآلود باقی نمیماند و چنین رفتاری پذیرفتنی نخواهد بود. تنوع و فراگیری آموزش در یک جامعه:
اولاً ) همهی اعضای آن جامعه را به کنش گران فعال و آگاه تبدیل میکند.
ثانیاً ) همگان به گونهای توانایی تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی یکدیگر را در مقام کنش گر دیگر، برای تحقق وضعیت مطلوب خویش به دست میآورند.
طبیعتاً در چنین ایستاری تنها گروه و یا اصناف صاحب قدرت و ثروت بازیگران میدان عمومی نخواهند بود که به هر نحو بخواهند ساختارهای ذهنی و انگیزشی افراد و یا عموم مردم را رنگآمیزی نموده و تغییراتی در آنها پدید آورند و حق انحصاری برای خویش قائل شوند و به تنهایی تصمیم بگیرند. چون در جامعهای که آموزش متنوع و فراگیر شده باشد و سطح آموزشی آن رو به بالا باشد، همهی اعضای آن بازی گر و بازی ساز میباشند و توانایی بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی مدیران و کارگزاران جامعه را واجد میباشند و مدیران را در راستای مطلوب خویش سمت دهی مینمایند. مردم میتوانند انگیزههای عمل و ساختار ذهنی بازی گران و مسؤولان سیاسی را ارزیابی نموده و در بازسازی و یا نوسازی آن نقش کلیدی داشته باشند. همان طوری که مدیران سیاسی جامعه
توانایی ایجاد تغییرات در زیرساختهای رفتار و کنش مردم را دارا هستند و دقیقاً در چنین حالتی رقابت دوسویه، سالم و سیال در جامعه به وجود میآید و قدرت، توزیعپذیر، تراکم گریز و گردش گر میشود و، به عبارت روشنتر، قدرت پاسخ گو پدید میآید.
امروز با توجه به پیوستگی صورتهای گوناگون حیات (سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و...) در سطح جهانی، ضروری مینماید که هر جامعه چونان بازی گر فعال و مؤثر در عرصهی مناسبات و روابط بینالملل درآید. و این امر هنگامی به واقعیت میانجامد که یک جامعه و یا هر توانایی تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی دیگر کنش گران این عرصهی بزرگ، به ویژه کنش گران کلیدی و ترسیم کننده را داشته باشند. تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی در سطح جهانی در گرو تولید دادههای فکری پرقدرت، نظریه پردازی، سیستم سازی فکری و ذهنی و ارائهی الگوهای رفتاری اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... میباشد.
به این ترتیب آموزش فراگیر و متنوع، کلیدیترین عنصر مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباشد. چون تأمین کنندهی یکی از ارکان توان مندی و قدرت اجتماعی محسوب میگردد. تنها در سایهی آموزشی متنوع و فراگیر جان مایهی واقعی مردم سالاری رشد مییابد و گامهای استوار بدان سوی برداشته میشود. زیرا بنیادیترین پیام و کلیدیترین عنصر مردم سالاری سیالیت و گردش گر شدن قدرت است. این غایت به واقعیت نمیپیوندد، مگر این که تمامی اعضای یک جامعه، توانایی بر تغییر و ایجاد ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران را داشته باشند و همان طوری که پیش از این گفته شد، آموزش متنوع و فراگیر نهادینه شده، بخش عمدهای از چنان توانایی را فراهم میآورد.
2 ) نهادینه شدن پژوهش و توأمان شدن آموزش با آن
توسعه و رشد پایدار اقتصاد، صنعت، تکنیک، مهندسی اجتماعی، نیروی انسانی، خدمات، مدیریت حوزه، عمومی، مشارکت و فعالیتهای سیاسی و... در گرو پژوهش و کاوش است و از درون آموزش صرف بیرون نمیتراود، گرچه آموزش یکی از پایههای پژوهش محسوب میشود. چون پژوهش و رفتار برآمده از آن:
1 ) گزینش و انتخاب افراد، ارزشها، روشهای حکومتی و مدیریتی و... را سالم و صالح میسازد؛
2 ) گزینش برآمده از اختیار و اعمال ارادهی آگاهانه میباشد؛
3 ) سطح فریب و آسیبپذیری اجتماعی کاهش مییابد؛
4 ) موضعگیری انفعالی جامعه و اعضای آن کم فروغ میگردد؛
5 ) ریسک پذیری کمتر و اعتماد به آینده بیشتر میشود؛
6 ) تخصص و کاردانی که پایهی توسعهی همه جانبه میباشد، فرزند مشروع پژوهش است و از سویی همین تخصص یکی از منابع قدرت به حساب میآید.
بنابر این نهادینه شدن پژوهش، به معنای عامش، در درون یک جامعه و پیدایش نهادهای تخصصی در آن ظرفیت اعضای جامعه را به مثابه کنش گران بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران افزایش میبخشد. آنها قادر خواهند کرد که انگیزههایی را در کنش گران به وجود آورند که به رفتار مطلوب و حتی غیرمطلوب خودشان تن در دهند. و به این ترتیب فرایند پاسخ گویی حکومت وسعت و عمومیت مییابد.
آموزش عالی، چون نهاد تخصصی انگیزههای متعدد و ساختار ذهنی ویژهای را در جامعه و به خصوص در نهادهای تصمیم گیرنده، قانون گذار، اجرایی و حتی اقتصادی و مالی مثل مجلس، دولت، بانکها و... میتواند پدید بیاورد و آنها را به گزینش رفتار و عمل خاص هدایت نماید.
مطبوعات و رسانههای نوشتاری، دیداری و صوتی به مثابه سازمانها و نهادهای تخصصی در اجتماع مدنی، هم برای عموم مردم و هم برای مدیران سیاسی جامعه، انگیزههای متعدد رفتاری ایجاد مینمایند.
این نهاد منافع و اولویتهای خاصی را برای عموم و گروهها پدید میآورد. تقاضاهای نوین خلق میکند. روشهای مقابله و مقاومت را سامان میدهد. مردم را در پیگیری خواستها و مطالباتشان آگاه کرده و یاری میرساند. حقوق از دست رفتهی مردم را تأمین میکند. بستر مشارکت فعال و مؤثر مردم و دیگر گروهها و اصناف را در فراگرد قانون گذاری، تصمیمگیری، تصمیم سازی، و کنترل فراهم کرده و توسعه میبخشد. این نهاد برعکس مورد یاد شده نیز میتواند عمل کند.
دولت و مجلس به مثابه دو نهاد تخصصی، دو منبع مهم قدرت را در دست دارد؛ یکی دانش و اطلاعات - گرچه دانش در مجلس و اطلاعات در دولت فربهتر و پرکارکردتر میباشد - و دیگری مشروعیت قدرت یا اقتدار مشروع (Legitimat authority)، به این معنا که قانون به این دو نهاد توانایی انجام بسیاری از اعمال را داده است.
مجلس یکی از پرقدرتترین نهادها در جامعهی سیاسی محسوب میشود، که پاسخ گو بودن حاکمیت در قبال مردم را تأمین میکند و دقیقاً براساس و محور فعالیت پژوهشی خویش اعتبار و استمرار پیدا میکند. این نهاد از یک طرف ساز و کار حضور و مشارکت مؤثر مردم در حوزهی عمومی است و از سوی دیگر روش مدیریت فعالیت دولت و پاسخ گو سازی حکومت.
به این ترتیب مجلس، به عنوان یک کنش گر، توانایی بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران حوزهی عمومی جهت پدیدار شدن یک سری فعالیتها و وضعیت و ساختارها را دارا میباشد. این توان مندی برآمده از نهادینه شدن پژوهش و کاوش در فعالیتها و وظایف این نهاد میباشد. با توجه به مطالبی که گفته شد نیک میدانیم که چگونه پژوهش و کاویدن، به اندیشیدن نوآورانه و تولید افکار میانجامد و چونان کلید آن عمل میکند.
3 ) شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات
بدون تردید در جهان امروز نقش کلیدی اطلاعات و دانایی، در تمامی حوزهها، از هر زمانی پررنگتر میباشد. برای پررنگی همین بس که در ابعاد اقتصادی و مالی، اطلاعات جای حیاتیترین کالای مورد نیاز بشر یعنی انرژی به ویژه انرژیهای فسیلی و مواد غذایی، را از حیث درآمدی پرنموده است.
کارکرد اطلاعات برای هر فرد، گروه، صنف و یا هر نهادی دو گونه است:
1 ) سیستم دفاعی فرد یا نهاد را تقویت میکند. به طور نمونه، دولتی که اطلاعات دقیق و به موقع از آن چیزی که در درون کشورش میگذرد، و نیز نسبت به جریانها و اوضاع بین المللی، اشراف و آگاهی لازم را دارد، آسیبپذیری سیستم امنیتیاش بسیار پایین خواهد بود. الوین تافلر در کتابش به نام جابجایی قدرت یکی از عناصر کلیدی فروپاشی نظام و دولت کمونیستی شوروی را ضعف و بسته بودن سیستم اطلاعاتی آن میداند. چنان چه وقوع حادثهی یازده سپتامبر در آمریکا و انفعالی عمل نمودن دولت را در این مورد، به ضعف اطلاعاتی نسبت میدهند. بدنامی دولت بلر و بوش در نزد افکار عمومی مردمشان در مورد وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق نیز برآمده از ضعف اطلاعاتی و اطلاعات دروغ میباشد.
2 ) میزان کارامدی و اثرگذاری را توسعه و تقویت میکند و سیستم را به صورت تهاجمی درمیآورد. این کارکرد در جنگهای نظامی به سرعت خود را نشان میدهد. جبههای که از امکانات، تجهیزات، لوژستیک، موقعیت، نیروی انسانی، توان فنی و تکنیکی و طرحهای عملیاتی دشمن اطلاعات دقیق و لازم را به دست آورند، در کنار این که حالت تهاجمی میگیرد، تهاجم غالباً به نتیجه نیز میانجامد. در حوزههای فرهنگی، سیاسی و مناسبات بین دولی این کارکرد مشهود است، منتهی اثرات دراز مدت دارند.
گردش آزادانه و شفاف اطلاعات: اینک با توجه به دو محوری که بحث شد (جایگاه اطلاعات در تولید فکر و کارکرد اطلاعات)؛ هرگاه اطلاعات بدون هرگونه محدودیتی به گردش درآید و دست یابی به منابع اصیل و دانایی و اطلاعات برای همگان فراهم آید و این امر چونان حقی برای تمامی اعضای جامعهی جهانی و اعضای جامعهی ملی پذیرفته شود، در این صورت (پیامد چنان ایستاری این است):
اولاً ) تمامی مردم در فرایند تولید فکر و اندیشه مشارکت نموده و سهیم میشوند. چون در واقع مردم عمدهترین تولید کنندگان دادههای اطلاعاتی میباشند و بهتر از هر کس دیگر دادههایی که بهتر و بیشتر منافع و مصالح آنها را تأمین مینمایند، پدید میآورند. از سویی باز همین مردم عمدهترین بازار مصرف اطلاعات محسوب میشوند. از این روی حق ویژهای نسبت به آن پیدا میکنند. هرگونه انحصار، محرومیت، بازدارندگی و عدم شفافیت اطلاعات منافی و نقطهی مقابل حق همگانی مردم قرار میگیرد. بدین جهت دست یابی آزادانهی مردم به تمامی منابع و مجاری اطلاعات حق مسلم و پذیرفته شدهی مردم است و هیچ کس (بنگاه، شرکت، نهاد دولتی و...) نمیتواند اطلاعاتی که مستقیم و غیرمستقیم به منافع و مصالح عموم مردم ارتباط دارد، در انحصار خویش درآورد و خود را تنها سازمان دهنده آن بداند. به این ترتیب همگان حق گردآوری و ساماندهی اطلاعات و در نهایت داوری، که در واقع مقام تصمیمگیری و تصمیم سازی در حوزهی عمومی را میسازد، و اقلام اجرایی برای پاسخ گویی حکومت میباشد، دارا هستند.
ثانیاً ) با تأمین چنان حقی برای همگان، ظرفیت دفاعی مردم در سطح درون کشوری در قبال نهادهای مالی، پولی و سیاسی پرقدرت، مثل دولت تقویت و افزایش مییابد. در این صورت میتوانند حکومت را به مسؤولیت پذیری وادار سازند و در لایهی بیرونی، یعنی در مقابل قدرتهای منطقهای و بینالمللی سیستم دفاعی پرانرژی را میسازند.
ثالثاً ) همچنین گردش آزادانهی اطلاعات و پذیرش و تحقق این حق برای همگان، قلمرو و شعاع اثرگذاری و نیز شدت تأثیر یک جامعه و فرهنگ را در سطح بینالملل در حوزههای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... گسترش و افزایش میبخشد. به عبارت دیگر سیستم تهاجمی را هم پدید میآورد و هم کارامدتر میسازد.
بنابر این شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات، ساز و کار مشارکت فعال و مؤثر همگان را در حوزهی عمومی فراهم میآورد. این یکی از راه کارهای عمدهی عینیت یابی مردم سالاری میباشد. چون در سایه این راه کار توان مندی اجتماعی مردم به ظهور میرسد.
4 ) نهادینه شدن نقد و تأثیر آن در پاسخ گویی قدرت
نقد یا انتقاد به فرایندی از داوری گفته میشود که تمامی داوریها و تصدیقات معرفتی، ارزشی، فنی، علمی، عملی و ساختاری را نیازمند بازداوری، به منظور رسیدن به نکتهی قابل اعتماد و اطمینان میداند. نقد از دو سو به تولید فکر و اندیشه و تولید الگوی رفتاری کارامد و نیز به توان مندی مدد و یاری میرساند:
1 ) پیش نیازهای نقد؛ که عبارتند از تنوع و فراگیری آموزش، نهادینه شدن پژوهش و شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات و دانایی (مکانیزم هر یک در بخشهای پیشین شرح داده شد).
2 ) لوازم و پیامدهای نقد. این لوازم و پیامدها که به گونهای ساز و کار پاسخ گو بودن دولت و ملت را عینی میسازد، به شرح زیر میباشند:
1 ) آزادی راستین و سازنده؛ در جامعهای که نقد نیست آزادی نمیروید، زیرا با نقد است که یک جامعه میتواند موانع فراروی خواستنها و توانستنهای خویش را تشخیص داده و سیاست مانع زدایی را طوری دنبال نموده و محقق سازد که به منافع و مصالح جامعهی انسانی آسیبی نرساند (آزادی منفی). و نیز با نقد است که شخصیت فرد و جامعه به خویش فرمانی و خودگردانی میرسد و آنچه را که خیرش در آن است و شایستهی داشتن او میباشد و متناسب با او است برمیگزیند و برمیآورد (آزادی مثبت). تحقق آزادی، به این معنا، برابر است با توان مند شدن جامعه و فرد که از آزادی اندیشه شروع و به آزادی انگیزه و رفتار ختم میشود.
2 ) اصلاح؛ یکی از پیامدها و لوازم نقد اصلاح ساختارها، مدیریت، افکار و رفتار میباشد. زیرا در فراگرد نقد، آفات و آسیبها نخست نمایان میگردند و پس از آن مداوا میشوند. به تعبیر دیگر در نقد دو کار به ترتیب انجام میگیرد و یا میبایستی چنین شود: اولاً آفتشناسی و آسیب یابی میگردد. ثانیاً آفت زدایی و آسیب روبی آغاز میشود. قهراً جامعهای که گرفتار آفات و آسیب باشد، اما بیخبر از آنها و یا باخبر از آنها ولی نتواند آنها را بزداید، جامعهای ناتوان و رو به افول خواهد بود. از این روی نقد برای توان مندی جامعه و افراد لازم میباشد. چون نهادینه و همگانی شدنش بسیج منظم افکار و رفتار را جهت اصلاح در پی دارد.
3 ) طبعاً هنگامی که آزادی به معنای نامبرده در یک جامعه محقق گردید و اصلاح در حوزههای مختلف پدید آمد، زمینه و ظرفیت نوآوری و خلاقیت اجتماعی توسعه و تقویت مییابد. نوآوری علت اصلی پیشرفت است و جامعهی پیشرفته میتواند الگوی رفتاری برای دیگران قرار گیرد، و تبدیل شدن به الگوی رفتاری برابر است با نقش تعیین کننده و اثرگذار بر ساختار ذهنی و انگیزشی دیگران؛ به این ترتیب نقد به قدرت اجتماعی پاسخ گو میانجامد.
4 ) نقد در واقع خرد جمعی را بیدار نمودن و در میدان رقابت قرار دادن است؛ اما رقابت منطقی و مضبوط. فعال شدن خرد جمعی و اعتماد و احترام گذاردن به دادههای آن در معیت مشارکت جمعی اثر گذار همگان در حوزهی عمومی تکمیل میشود و معنای محصل پیدا میکند. به عبارت روشنتر پیامد عینی اعتماد به خرد جمعی مشارکت همگانی در حوزهی عمومی میباشد.
بنابر این چهار محور یاد شده از مجرای تولید فکر و اندیشه، توان مندی اجتماعی را در پی دارد. قدرت اجتماعی، به معنایی که در این جستار از آن ارائه دادیم، عمدهترین راه کار عینیت یابی مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباشد. و مردم سالاری در فقدان قدرت اجتماعی همگان و مسؤول به هیچ صورتی متولد نمیشود و اگر سخنی از آن میرود تنها خوراک بازیهای تبلیغاتی و انتخاباتی است.
نهادینه شدن تولید رفتار و کنش در دولت پاسخ گو
یکی دیگر از مراحل و عناصر کلیدی توان مندی، و به تبع آن مردم سالاری و حکومت پاسخ گو، تولید رفتار و عمل به معنای خاص کلمه است.
مؤلفههای فکری توان مندی، که به تفصیل از آنها سخن رفت، برای آن که استمرار بیابد و پایدار گردد، و مهمتر از همه عینیت پیدا بکند، نیازمند آن است که چونان رفتار و عمل درآید. توان مندی یک سری ساز و کارهای بیرونی - فیزیکی و ساختاری میطلبد که به صورت مضبوط و عمومی درآید، تا چهرهی عینی مردم سالاری نمایان بشود.
ساز و کارهای اجرایی و ساختاری به شرح زیر میباشد.
1 ) نهادینه سازی و نهاد سازی؛ جهت تحقق مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباید توان مندی اجتماعی با تمامی سازههایش و نیز دیگر مؤلفههای مردم سالاری، مانند مسؤولیت پذیری، قانون مندی، نگرش حقوقی به قدرت و حقمند دانستن انسان و تمامی باورهای مردم سالاری نهادینه گردند. چون تا زمانی که اعتماد و اعتقاد به ارزشها و روشهای مردم سالارانه در جامعه نمودار نگردد و حالت وجدانی نیابد، مردم سالاری و پاسخ گویی بسیار شکننده شده و پیامدهای منفی را در حوزهی عمومی به وجود میآورد.
برای نهادینه شدن نهاد سازی لازم است، زیرا نهادینه شدن دوگونه ساز و کار و یا مرحله دارد:
1 ) ساز و کار فردی و روانی، که سرچشمهاش وجدان هر فرد میباشد.
2 ) ساز و کارهای بیرونی - ساختاری و اجتماعی که از آن به نهادینه سازی تعبیر میشود. نهاد سازی در واقع ارزشها، روشها و اندیشههای مردم سالارانه را نمود بیرونی، اجتماعی و همگانی میدهد و بدون تردید، ساز و کار نخستین هر چند بس مهم است و لیکن در فقدان نهاد سازی مردم سالاری لباس عینی و اجتماعی به تن نمیکند و تنها در عالم ذهن میتوان از آن سراغ گرفت. به عنوان مثال، نهاد بازار در کنار نهاد دولت و جامعهی مدنی، آزمون پذیری، نوآوری و از همه مهمتر خود مدیریتی را همگانی و اجتماعی میسازد.
2 ) کنترل و نظارت نهاد نظامی از سوی نهادهای غیرنظامی؛ مقصود از این گزارهها و گزینه این نیست که شخصیتهای نظامی نمیتوانند شخصیتهای اجتماعی، علمی، سیاسی و... باشند و یا در این حوزهها مسؤولیت و فعالیت داشته باشند. و نیز چنین نیست که نهاد نظامی نمیتواند به فعالیتهای اقتصادی و خدماتی و علمی بپردازد، بلکه منظور این است که:
اولاً ) تفکر و روش نظامی و یا نظامی گری در فرایند ساماندهی حیات اجتماعی، به ویژه حوزهی عمومی، حاکم نگردد. زیرا چنان تفکر و روشی مستلزم سیستم بستهی یک سویهی فرمان برداری است که تمام اعضا و اجزای آن سیستم نمیتوانند به مثابه کنش گران هم سطح و موازی در فراگرد تصمیمگیری و مدیریت عمل نمایند. این ویژگی و ساختار هر چند برای نهاد نظامی لازم است و لیکن در حوزهی کلان اجتماعی الگوی مدیریتی نمیتواند باشد و برعکس در این حوزه پیامدهای بس ناگواری را به همراه دارد؛ چون بهترین روش ممکن که تأمین کنندهی حقوق سیاسی و اساسی تمامی اعضای این حوزه که شامل همهی اعضای جامعه میباشد، و با مبانی دینی - اسلامی نیز سازگار بوده، وجود یک سیستم باز چند سویهای است که هر یک اعضای جامعه چونان کنش گران مؤثر حق تصمیمگیری، تصمیم سازی، قانون گذاری، مدیریت، کنترل و نظارت داشته باشند. طبعاً در چنین سیستمی کنش فرمان برداری صرف جای نخواهد داشت، بلکه همیاری و همکاری تمام لایهها، وجه مسلط و پررنگ رفتار جمعی میباشد.
ثانیاً ) قدرت سیاسی به دست نظامیان قرار نگرفته و نهاد نظامی چون دیگر نهادها در چارچوب قانون، از سوی خرد جمعی، مدیریت گردد.
3 ) نهادمند ساختن رفتار متعادل خرده فرهنگهای مذهبی، قومی، نژادی و زبانی در حوزهی عمومی و پذیرش فرهنگ فراگیر در حوزهی عمومی. تا بدین طریق حکومت و قدرت سیاسی نه برپایهی ارزشها و روشهای یک خرده فرهنگ شکل بگیرد، بلکه بر مبنای یک فرهنگ عمومی سامان یابد که قهراً در یک جامعهی دینی (هر چند فرقههای مذهبی متعددی هم داشته باشد.) دین (اسلام) میتواند خود به چنین فرهنگی تبدیل گردد، و یا در پیدایش فرهنگ عمومی نقش کلیدی داشته باشد.
4 ) سیستم سازی - سیستمهای موازی؛ در جهان معاصر یکی از ارکان توان مندی جامعه، سیستم سازی میباشد، طوری که تمامی شؤونات اجتماعی را پوشش بدهد.
نیک میدانیم که جامعه و حیات اجتماعی یک انرژی بسیار پرقدرت است، اما هنگامی که به صورت سیستم در نیاید، حالت ظرفیتی و پتانسیلی خواهد داشت و در این حالت قابلیت شکنندگی و هدررفتن آن بسیار زیاد میباشد و تنها سیستمی شدن است که این انرژی را به یک نیروی فعال حرکتی تبدیل میکند. چون سیستم سازی در تمامی حوزهها، و به ویژه حوزهی عمومی و سیاسی، به پیامدها و فرایندهای زیر میانجامد:
1 ) نیروهای پراکنده و ناهمگن را به عاملین مجتمع، همگون و متعادل تبدیل مینماید.
2 ) میزان انتروپی و فرسودگی نیروها را کاهش میدهد.
3 ) از داخل نیروها بازداری میکند. یعنی قلمرو کارکرد را معین میسازد.
4 ) حرکت را هدف مند میکند.
5 ) شدت و شعاع اثرگذاری نیروها را هم زمان توسعه و تقویت میبخشد.
6 ) در نهایت تمامی اعضای جامعه را به کنش گران و بازی گران فعال در حوزهی عمومی تبدیل نموده، طوری که نه یک گروه، صنف یا فرد، بلکه به گونهای همه نقش عامل را در تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی دیگر کنش گران به دست آورند و عملاً مشارکت اثرگذار سیاسی و پاسخ گویی فراگیر محقق شود.
البته عمومیت و سلامت پیامدهای نامبرده، به ویژه در حوزهی عمومی، در گرو دو امر میباشد:
اول - ضرورت پیدایش سیستمهای موازی
اینها خود به دو گونه باید عمل کند: الف) تکمیلی؛ ب ) مستقل.
در سطح بزرگتر سیستمهای مدیریتی، قضایی، اقتصادی، اجرایی، سیاسی، آموزشی، علمی و... پس از پیدایش در عین حال که هویت و کارکرد مستقل داشته باشند، باید فعالیت هایشان مکمل یکدیگر باشد. در حوزهی سیاسی تمامی نیروها در درون سیستم سیاسی نیز چنان نمایند. توازی سیستمها عمدهترین ساز و کار توزیع قدرت که کلیدیترین مفهوم مردم سالاری است، به حساب آمده و آن را تأمین میکند.
دوم - پیوند و استمرار سیستمهای موازی
با حفظ دو ویژگی نامبرده نیازمند سیستم حقوقی عادلانه فراگیری است که کارکرد آنها را تنظیم و مدیریت نماید. بدین طریق نگرش حقوقی به قدرت، حاکم و جای گزین نگرش سیاسی به قدرت میگردد که برایند طبیعی، عینی و منطقی آن سیالیت، سلامت و توزیع قدرت میان همگان میباشد. زیرا برپایهی نگرش حقوقی به قدرت، همگان هم کلیدیترین منبع و عامل قدرتاند و هم صاحبان اصلی و حقوقی عوامل و منابع قدرت میباشند. بدین ترتیب این راه کارها، در عین این که یک سیستم طولی تکمیلی میباشند، اساسیترین مفهوم مردم سالاری دینی که همان توزیع سالم و برابرانهی قدرت میان مردم میباشد را عینیت میبخشد. در نتیجه وجود سیستمهای موازی و سیستمهای طولی تکمیلی در جامعه، و به ویژه حوزهی عمومی، جهت کارامدی مدیریت و توان مندی، لازم و حیاتی میباشد.
از آن چه که تا این جا پیرامون توان مندی مسؤول و پیامدهای آن گفته شد برمیآید که توان مندی اساسیترین راه کار و عنصر لازم در عینیت یابی مردم سالاری و حکومت دینی پاسخ گو است. روی این مهم است که در دین اسلام آن همه تأکید و توجه به توان مندی پاسخ گو و توانا سازی اجتماعی رفته است.
اسلام هم توان مندی نظام و سیستم را طلبیده و همین توان مندی جامعه و مردم را، یعنی در واقع قدرت پاسخ گو، را طلبیده است.
1 ) توان مندی و قدرت نظام: زندگی پیامبران الهی به روشنی این اصل را مطلوب دانسته است؛ درخواست ملک و نظام مقتدر از سوی حضرت یونس، ایستار و ساختار پرقدرت حضرت داود، و این که پیامبر قوم لوط هنگامی که اعمال زشت قومش را مشاهده میکند و آنها را از آن عمل مذموم و زشت منع میکند، ولی آنها همچنان به کردار زشت خویش پای میفشارند و به دستورات نجاتآور پیامبر الهی توجه نمینمایند. از خداوند به گونهای اقتدار و توان مندی میطلبد تا بتواند انگیزه و اندیشهی قوم گمراهش را دگرگون ساخته و از رفتار شنیع و زشت بازدارد: «قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ» (هود، 80). و نیز به حضرت یحیی میفرماید: «یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (مریم، 12) و به حضرت موسی دستور میدهد: «فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» (اعراف، 145). پرروشن است که مقصود، معنا و مصداق محکم و با تمام قدرت گرفتن الواح، کتاب، قوانین و فرامین الهی این نیست که آنها را در آغوش محکم بگیریم و یا در صندوقها و محفظههای بسیار مستحکم حفاظت نمایم، بلکه منظور آن است که پیام دین را آگاهانه و محققانه پذیرفته و بدان باور بیاوریم و با ایجاد ساز و کار پرقدرت و کارامد در حیات اجتماعی و سیاسی پیاده نمایم. و نیز به تمامی مدیران و هدایت گران الهی جامعهی بشری قدرت معنوی و مادی مدیریت و هدایت را لازم میداند «أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء، 54). در این آیهی شریفه، به سه ساز و کار عمدهی ساماندهی، یعنی دانش و دانایی، بینش و بصیرت، دارایی و توانایی اشارت رفته است و فراهم سازی آنها را برای مدیران ارشد جامعهی بشری (انبیای الهی) گونهای امتیاز و برتری خوانده است. حضرت علی علیهالسلام نیز وجود سه ویژگی در عرصهی مدیریت نظام را موجب ضعف و ناتوانی آن میداند «و لاتدخلن فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر و لاجباناً یضعفک عن الامور و لاحریصاً یزین لک الشرة بالجور» (نامهی 53)، اما در مقابل، عوامل و عناصر تواناسازی و توان مندی سیستم را میطلبد و فراهم بودن آن را لازم میخواند: «و اکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکما فی تثبیت ماصلح علیه امة بلادک و اقامة مااستقام به الناس قبلک» (نامهی 53) و نیز «ایهاالناس ان احق الناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالللّه فیه» (خطبهی 173). بدون تردید دانش و بینش عمیق برای مدیریت کارامد و توان مند عنصر حیاتی میباشد.
2 ) توان مندی جامعه و مردم: خداوند همان طوری که به پیامبران دستور میدهد که قوانین و فرامین الهی را با قوت بگیرند، به مردم نیز چنان دستور داده است و از آنها میطلبد با تمام نیرو آنها را برگیرند. «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ» (بقره، 63) و «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا» (بقره، 93) و همچنین در قرآن آمده است که تنها و در مقام زبان خدا، خدا گفتن کافی نیست و ره به جایی نمیبرد، مگر این که در مقام عمل استوار و پایدار بود «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف، 13)، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن، 16) و نیز «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (انفال، 60) همان طوری که پیداست در همهی این آیات جامعهی اسلامی و مسلمین مخاطب میباشد، و به آنها آن گونه دستورات داده شده است.
بنابر این پایداری و محکمگیری فرع بر توان مندی و قدرت اجتماعی مردم است و اگر مردم توان مندی اجتماعی (به همان معنایی که از توان مندی در این جستار اشاره گردید) نداشته باشند، آموزههای دینی، به ویژه در حوزه، عمومی، سرشان بدون کلاه خواهد ماند. به همین جهت قرآن افراد و جامعه و جوامع پویا و توان مند را هدایت میکند و تواناسازی نیز جهت مدیریت دینی میباشد. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُوءْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً» (اسراء، 9)
حضرت علی علیهالسلام زندگی توأم با ضعف و ناتوانی، آن هم در مقابل دشمن، را مرگ میداند؛ «فالموت فی حیاتکم مقهورین» (خطبهی 51). حضرت یکی از اسباب عدالت اجتماعی را نظارت و کنترل مردم بر دستگاههای اجرایی و حاکمه میداند: «و لاتصح نصیحتهم الا بحیطتهم علی ولاة الامور» (نامهی 53). پیداست احاطهی مردم بر دولت هنگامی صورت عملی به دست میآورد که مردم توان و قدرت لازم برای ایجاد و تغییر دولت را داشته باشند.
به این ترتیب برایند توان مندی دولت و مردم توان مندی کل جامعه و سیستم میباشد، که از سوی اسلام حمایت و جامعه بدان سوی هدایت شده است. فقط در سایهی توان مندی به معنای نامبرده است که دیگر شرایط واقعی و بنیادین مردم سالاری مانند: رقابت سالم، نظارت، کنترل و مشارکت گسترده و فعال همگان، برابری حقوقی، انتخابات و مقامات دورهای و سیال، تغییرات آرام، حاکمیت منطق، مناظره و گفتگو، تفاهم و تعامل پایدار، تساهل و مدارا، به صورت درون زا تولد، توسعه و تقویت میشوند. قید درون زا بسیار سرنوشت ساز است. چون هرگاه ساختار انگیزشی و منطق فکری و فرهنگ درونی یک جامعه به زایش چنان مفاهیم و واقعیاتی نپردازد، آنها چونان کالاهای وارداتی عمل نموده که به سرعت تاریخ مصرفشان به پایان میرسد و عملاً خویشفرمانی و خودمدیریتی، که عنصر کلیدی مردم سالاری است، جایش را به دیگر مدیریتی میسپارد که در واقع توان مندی اجتماعی را به ناتوانی تبدیل میکند. از این روی ما به توان مندی اجتماعی درون زا نیازمند هستیم.
مردم سالاری دینی در کنار این عنصر (توان مندی اجتماعی) و سازه به سازهی دیگر به نام مسؤول بودن به شدت نیازمند است، طوری که در فقدان آن، عملاً، مردم سالاری نخواهد رویید. به همین جهت از این پس به تحلیل این سازه میپردازیم.
مسؤولیت - مسؤول بودن
هنگامی که جامعه (نظام و مردم) به توان مندی، به معنای نامبرده در این نوشتار، دست یازیدند، قهراً در این ایستار، چون قدرت در تمامی سطوح جامعه منتشر شده است، به مدیریت سالم نیاز دارد. در غیر این صورت، همان طوری که تراکم قدرت فساد میآورد و عمدتاً استبداد و خودکامگی نمود مییابد. تنشیر قدرت در غیاب مدیریت نیز فساد آور میگردد که غالباً در چهرهی هرج و مرج، آنارشیسم اجتماعی و بیثباتی نمایان میشود. پس چنان که داروی تراکم قدرت، توزیع آن است، درمان توزیع قدرت، مسؤولیت در قبال آن میباشد. چون در سایهی مسؤولیت و مسؤول بودن قدرت توزیع شده یا توان مندی اجتماعی سیرت سالم به خویش میگیرد. در واقع با نهادینه شدن مسؤولیت و مسؤول بودن مدیریت توان مندی در راستای سالم و صحیح عملیاتی میشود.
و از آن رو که توان مندی یک واقعیت فراگیر است، طوری که دولت و مردم، هر دو، مصداق آن میباشند، طبیعتاً مسؤولیت نیز معطوف به هر دو میگردد، و دولت و مردم هر کدام به میزان توان مندیشان در قلمرو و حوزههای کاری خویش مسؤول میباشند. و هر چند دولت به جهت جایگاهش و نیز تفویض قدرتی که بدان میشود (در قالب نمایندگی، وکالت، نیابت و...)، طبعاً مسؤولیت بیشتر و سنگینتری پیدا میکند.
مسؤولیت و یا مسؤول بودن مردم و دولت، عمدتاً، به دو صورت انجام میگیرد:
1 ) مسؤولیت فعال؛
2 ) مسؤولیت منفعل یا انفعالی.
مسؤولیت فعال: ویژگی مسؤولیت فعال این است که فرد، مقام و نهاد مسؤول نسبت به آینده مسؤول است. یعنی نسبت به آن چیزی که میباید انجام بدهد، و یا ممکن هست واقع گردد. این مسؤولیت برای مقام و نهاد مسؤول دوگونه میباشد:
1 ) مسؤولیت وظیفه و عمل؛ در این گونه مسؤولیت نهاد مسؤول متعهد وملتزم به انجام یک سری اعمال و افعالی است که باید آنها را به پایان برساند، و صرفاً در مقابل انجام عمل و وظیفه مسؤولیت دارد، نه نتایج. به عنوان نمونه دولت موظف است که بستر سازی حقوقی، قانونی و ساختاری لازم را جهت توان مندی اجتماعی جامعه و مردم فراهم آورد، تا مردم با اطمینان و امنیت کافی در چارچوب آن ساختار و فضا به تولید و فراگیری روشها و شیوههای توان مندی در حوزههای مختلف زیستی اقدام نمایند. در این جا دولت مسؤول این اقدام نیست، اما مسؤول بستر سازی میباشد، یعنی دولت باید بستری را فراهم کند که امکان به آزمونگیری روشهای مختلف تواناسازی را مجاز بداند و یا از دستاوردهای علمی و فنی مردم حمایت حقوقی صورت بگیرد. آزادی مطبوعات و فعالیتهای سیاسی را به صورت قانونمند تأمین نماید. دولت وظیفه دارد تا ساختارهایی را فراهم آورد که سرمایه، نیروی انسانی، دانایی، و... گردش فعال و آزادانه پیدا نمایند؛ همچون مثل نهادهای آموزشی، پژوهشی، اقتصادی و قضایی... . در همهی این صور و ایستارها دولت در قبال ایجاد بسترهای لازم و متناسب مسؤولیت دارد، نه در قبال گردش فعال و بارور شدن فکر، اندیشه و انگیزه، چون مسؤولیت این امور به افراد و نهادهایی که باید چنین نمایند برمیگردد. غرض این است که در مسؤولیت عمل و وظیفهی دولت مسؤول انجام یک سری اعمال است که باید آنها را محقق سازد، اما نتایج مستقیماً به دولت برنمیگردد. همین طور نهادهای آموزشی را میتوان مثال آورد؛ این نهادها باید مواد آموزشی کارامد، سیستم آموزشی پیشرفته و پاسخ گو، سیستمهای آزمایشگاهی متناسب و کادر و نیروی انسانی ورزیده را فراهم آورند و مسؤولیت مستقیم در انجام چنین اعمالی دارند، اما این که حتماً تعداد معینی مبتکر، مکتشف و نظریه پرداز گردند در حوزهی مسؤولیت آن نمیباشند.
2 ) مسؤولیت نتیجه؛ مقصود این است که مقام و نهادهای مسؤول باید یک سری نتایج را فراهم آورند و دیگران حق دارند تا چنان نتایجی را از آنها مطالبه نمایند. به طور نمونه دولت موظف است تا امنیت ملی، استقلال کشور، تمامیت ارضی، هویت ملی، تعادل و تأمین اجتماعی و تأمین مصالح و منافع ملی را عملاً محقق سازد و هرگاه دولتی از پس تحقق و عینی سازی چنین نتایجی برنیاید مردم حق دارند مشروعیت آن را زیر سؤال برده و برای تغییر آن اقدام نمایند.
مسؤولیت وظیفه و مسؤولیت نتیجه، هر دو، گونهای از فعالیت میباشند، با این تفاوت که در یکی مسؤولیت مستقیماً معطوف به نفس عمل و کار است نه برآمدههای آن، و در دیگری مسؤولیت معطوف به نتایج کار است، نه سازههای آن.
مسؤولیت منفعل: ویژگی این نوع از مسؤولیت این است که نسبت به آنچه انجام گرفته است معنا پیدا میکند. یعنی مقام و نهاد مسؤول نسبت به کارهایی که تاکنون در چارچوب وظایف و در حوزهی اختیاراتشان انجام دادهاند مورد سؤال قرار میگیرند و اعمال انجام شدهی آنها در یک مرجع معتبر، همچون افکار عمومی و نهادهای تخصصی، مورد ارزیابی و سنجش قرار میگیرد و آنها موظف به پاسخ گویی میباشند. همان طور که پیداست این مسؤولیت روی به گذشته دارد و به همین خاطر از آن تعبیر به انفعالی و یا منفعل نمودیم. به عنوان نمونه، مردم، نهادهای مردمی، سازمانهای تخصصی، مطبوعات و... کارنامهی دورههای کاری مدیران کلان و خرد یک کشور (ریاست جمهوری، وزیران، شهرداران، و...) را میتوانند با رویکرد نقادانه بنگرند و به ارزیابی آنها بپردازند و نقاط قوت و ضعف شان را بنمایانند و آنها را وادار به پاسخ گویی از عملکردشان سازند و در صورت اثبات کم کاری و یا سوء مدیریت از سوی یک مرجع قانونی، موظف به جبران گردند.
مسؤولیت که در این جستار مورد بحث قرار گرفت صرفاً مسؤولیت اخلاقی نبوده بلکه فراتر و فربهتر از آن مسؤولیت حقوقی است که در حوزهی عمومی و خصوصی قابلیت پیگیری و عملیاتی شدن دارد.
در متون دینی - اسلامی از مسؤولیت به گستردگی که در این جا از آن سخن رفت، آمده است. به علاوه حوزهی مسؤولیت را وسیعتر و فراتر از آن نیز دانسته است. در تفکر اسلامی همان طوری که مردم در مقابل یکدیگر و در قبال دولت مسؤولیت دارند و دولت در مقابل مردم مسؤول میباشد، هر دو در پیشگاه خداوند نیز مسؤولاند. به این ترتیب مسؤولیت بسیار ضروریتر از آنچه در فلسفههای سیاسی دیگر مطرح است، در اسلام شناخته شده است.
در سورهی مبارکهی اسراء پس از آن که مباحث و دستورات بازدارنده و حرکت دهنده در حوزههای اقتصادی، حقوقی، اجتماعی معرفتی را طرح و تبیین مینماید، میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً» (اسراء، 36). روشن است تعهد اولاً حوزههای رفتاری وسیع و گستردهای را پوشش میدهد و ثانیاً مسؤولیت در قبال تعهد شامل فعالیت در چارچوب تعهد و برای تحقق مفاد آن و نیز در صورت انجام و یا عدم انجام آن به معنای پاسخ گو بودن را نیز دربرمیگیرد. همچنین در آیهی شریفهی دوم به گونهی تمام رفتار انسانی را در حوزهی مسؤولیت قرار میدهد و زیباتر از همه عمومیت مسؤولیت را که شامل تمامی سازههای اجتماعی (سازههای صاحب اراده و اختیار) میگردد در آیهی مبارکهی 6 از سورهی اعراف بیان مینماید: «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ». پیامبر بزرگوار اسلام نیز عمومیت مسؤولیت را بسیار نیکو بیان میکند: «قال رسول اللّه فانی مسئول و انکم مسئولون انی مسئول عن تبیلغ الرسالة و اما انتم فتسألون عما حملتم من کتاب اللّه و سنتی» (کلینی، 603) پیامبر باید رسالت را برساند و مردم نیز طبق آن عمل نمایند. پیامبر مسؤول به وظیفه است و مردم مسؤول به نتیجه.
علی علیهالسلام در خطبه 214 از نهج البلاغه میفرماید:
مردم، گمان مبرید که نقد عملکرد من و ارزیابی کارنامهی زمامداری من، بر من گران میآید و آن را برنمی تابم. خیر! چنین نیست. هر مقام و نهادی که در اجرای عدالت و تأمین حق نقدپذیر نباشد، دشوار است که بتوانند عدالت و حق را در جامعه نهادینه نماید.
این عبارت با شفافیت و صراحت تمام مسؤولیت فعال و منفعل را بازتابانیده است.
نگرش حقوقی به قدرت (سیستم حقوقی فراگیر و عادلانه)
پیوند مسؤولیت با توان مندی، و یا مسؤول بودن در قبال توان مندی، هنگامی لباس بیرونی به تن میکند و در حیات اجتماعی به طور عینی و تجربی نهادینه و استوار میگردد که یک ساختار و سیستم حقوقی در جامعه بر تمامی عرصهها و شؤونات زندگی حکومت داشته باشد. پیدایش ساختار حقوقی مسبوق به حق مند داشتن انسانها و نگرش حقوقی داشتن نسبت به روابط و مناسبات انسانی میباشد. یعنی اگر انسانها را ذی حق و موجودات حق مند ندانیم و نگرش حقوقی مسلط بر روابط انسانی نباشد، هیچ گاه سیستم حقوقی عادلانه در جامعه متولد نگردیده تا روابط انسانی بر محور آن سامان بیابد. پس نخست باید نگرش حقوقی در روح و جسم جامعه نهادینه گردد تا بر مبنا و محور آن یک سیستم حقوقی که بسیار فراتر از نهاد قضایی میباشد، شکل گرفته و عمل نماید. به عبارت دیگر تبدیل شدن جامعه به یک سیستم حقوقی مد نظر است. همین جایگاه و کارکرد نگرش حقوقی در پیوند توان مندی به مسؤولیت و ایجاد قدرت اجتماعی مسؤولانه است که امام علی علیهالسلام مسؤولیتهای متقابل مردم و دولت را با زبان و منطق حقوقی بیان میکند و میفرماید:
ایها الناس ان لی علیکم حقاً و لکم علیّ حق، فاما حقکم علی فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الاجابة حین ادعوکم و الطاعة حین امرکم (خطبهی 34)
بنابر این مردم سالاری در نظام دینی، اولاً مردم سالاری حقوقی است؛ ثانیاً راه کارهای عینی شدن آن در گرو نهادینه شدن توان مندی، مسؤولیت و مسؤول بودن و نگرش حقوقی به قدرت و مسؤولیت و پیوند آن دو در سایهی یک سیستم حقوقی عادلانه میباشد، که به پاسخ گو شدن قدرت و حکومت در تمامی اشکال و سطوح آن میانجامد.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه، ترجمهی فیضالاسلام، نامهی پنجم.
- نهج البلاغه، خطبهی 34 ، ترجمهی فیضالاسلام.
- غررالحکم 2 : 57/10 ، اصول کافی، ج 1، 35 .
- ابن شعبة الحرانی (1404 ه)، کلمات امام رضا علیهالسلام ، جوابه للمأمون فی جوامع الشریعة، نشر اسلامی، طبع دوم.
- بینام (1403 ه)، عقاب الاعمال، حدیث 4 ، ر. ک: ابن ابی جمهور الاحسائی، عوالی اللئالی، ج 1 .
- دودینگ، کیت (1380)، قدرت، ترجمهی عباس مخبر، تهران، آشیان، چاپ اول، 31 .
- صدوق (1404 ه)، عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، بیروت، مؤسسه علمی .
- کلینی، محمد بن یعقوب (بیتا)، کافی، ج 2 ، باب فضل حامل القران، حدیث 9 .
1 ) چه فرد و کسی حکومت بکند و فرمان بدهد؛ یعنی حاکم چه ویژگیها و شرایطی داشته باشد؟
2 ) به چه روشی حکومت گردد؛ به تعبیر دیگر کدام روش و شیوهی حکومت و مدیریت حوزهی عمومی، بهترین، کارامدترین و انسانیترین شیوه میباشد؟
در اینجا پرسش کانونی از اجزاء، عناصر و شرایط عمده میباشد.
موضعگیریها و پاسخهایی که در گذشته و حال در مقابل این دو پرسش قرار داده شده متفاوت بوده است؛ یعنی ساختارهای حکومتی متعددی را به همراه داشته است؛ همچون حکومت استبدادی، تمامیت طلب، اشراف گرا، نخبه گرا، مردم سالار و...
در جهان اسلام نیز پاسخها یکسان نبوده، اسلام تاریخی (حکومتهایی که در طول تاریخ اسلام به نام اسلام در قلمروهای اسلامی حکومت مینمودند)، با پاسخهایی که به دو پرسش نامبرده داده است، هم حکومتهایی که در مقابل هیچ کس و هیچ چیز خویش را مسؤول و پاسخ گو نمیدانستند، به وجود آورده است و هم دولت هایی که پاسخ گویی را معیار عمل و اعمال حاکمیت میدانستند، پدید آورده است؛ هر چند حکومتهای قسم نخست فضایی بیشتر از تاریخ اسلام را اشغال نموده است.
اما در اسلام حقیقی و واقعی، که حکومت محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله و جانشینان راستینش الگوی آن بودند، هر دو پرسش جدی گرفته شده بود؛ هم به مختصات انسانی و الهی حاکم توجه میرفت و هم به مشخصات حکومت نمودن و شایستگیها و کارایی عمل و فعل. در اسلام راستین، اوصاف و ویژگیهایی را برای حاکم لازم و ضروری میبیند؛ همچون عالم و عادل بودن... که او را هم در اجرای وظایف توان مند و کارامد بسازد و هم روحیهی انتقاد پذیری و پاسخ گو بودن در قبال وظایف و اعمال حاکمیت را در شخصیتش نهادینه نماید. در چنین اسلامی آن روش و شیوهای برای حکومت برگزیده میشود که تمامی اجزاء، عناصر و عوامل سیستم قدرت را در مقابل یکدیگر مسؤول و پاسخ گو سازد. به همین جهت اسلام، مردم سالاری دینی را چونان ساز و کاری که پاسخ گویی را در تمام بدنهی اجتماع و به ویژه در سیستم حکومتی نهادینه و راسخ میسازد، تولید، تقویت و گسترش میدهد و آن را بهترین شیوهی ممکن حکومت کردن و مدیریت حوزهی عمومی میداند. منتهی آن مردم سالاری که از اسلام بیرون میآید و آن را حمایت و تقویت میکند برساخته از سه عنصر پایه میباشد :
1 ) توان مندی اجتماعی؛
2 ) مسؤولیت پذیری؛
3 ) نگرش حقوقی به قدرت.
که هر سه در بخش آتی، که به ساز و کارهای عینی سازی مردم سالاری میپردازد، به تفصیل تحلیل و ارزیابی میشود.
اسلام این سه عنصر را همیشه با هم میطلبد؛ چون در فقدان یکی از این سه عنصر (هر کدام باشد)، مردم سالاری دینی، عملاً، عقیم و بیفروغ میشود و با عقیم شدن مردم سالاری دینی، پاسخ گویی سیستم قدرت نیز فرو میریزد. زیرا میان مردم سالاری دینی و پاسخ گو بودن حکومت پیوند ناگسستنی وجود دارد. از این روی، عینیت یابی مردم سالاری دینی برابر است با پاسخ گو شدن حکومت و ساز و کارهای عملیاتی ساز مردم سالاری دینی همسان با نهادینه شدن قدرت پاسخ گو میباشد.
حیات سیاسی و مدیریت پیامبران الهی که موفق به تشکیل حکومت شدند، توأمان بودن همیشگی این سه عنصر کلیدی را به روشنی نمایانده است.
ساز و کار برونی مردم سالاری در نظام دینی
در باب سازگاری اسلام و مردم سالاری، صرفاً، به این نکته بسنده میشود (تبیین مشروح و مفصل این مهم خارج از مقصد این نوشتار است و چونان پیش فرض در این جستار برگرفته شده است) که هدف و مقصد نهایی اسلام تعالی و تکامل انسان میباشد، و چنین مقصدی لباس بیرونی بر تن نخواهد کرد، جز در سایهی خود فرمانی و خویش گردانی انسان. انسان مجبور و مجبر که ناتوان از خویش گردانی و خودفرمانی خویش باشد، انسان بیاراده و فاقد اختیار و خود است و این گونه انسان در حوزهی عمومی و خصوصی، هیچگاه، تعالی و تکامل را به آغوش برنخواهد گرفت. و چون مردم سالاری در حوزهی عمومی کارامدترین و منطقیترین روش برای خودفرمان و خودگردان شدن انسان میباشد و تعالی و تکامل نیز در گرو این دو مهم است، از این رو مطلوب اسلام و در نهایت سازگاری با آن قرار دارد.
مردم سالاری در دولت پاسخ گو چونان روش سامان دهی حوزهی عمومی حیات انسانی، سه بازوی اجرایی کلیدی دارد، طوری که فقدان هر سه یا یکی از آنها مردم سالاری را به اسمی بدون مسمی تبدیل مینماید. آن سه عنصر کلیدی مردم سالاری عبارتند از:
1 ) قدرت و توان مندی؛
2 ) مسؤولیت؛
3 ) نگرش حقوقی به قدرت و مسؤولیت.
قدرت و توان مندی
مردم سالاری، معمولاً، با مفاهیم آزادیهای اساسی و سیاسی، تأمین حقوق مدنی، حاکمیت بر سرنوشت، حق انتخاب شدن و انتخاب نمودن، نظارت، کنترل و مشارکت فعال اثرگذار در فرایند تصمیم سازی، تصمیمگیری و قانون گذاری و... همراه بوده و معرفی میگردد. ولی تمامی این مفاهیم هنگامی واقعیت عینی و بیرونی مییابند که افراد و جامعه، در سطح ملی و بین المللی، قدرت، به ویژه قدرت اجتماعی لازم را داشته باشند. در غیاب قدرت هیچ کدام دست یافتنی نیستند و نتیجهای جز فریب و به بند کشیدن مردم ندارند. بنابر این برای رسیدن به مردم سالاری عملی، قدرت و توان مندی مردم رکن رکین آن به حساب میآید.
اما منظور از قدرت چیست؟ منظور از قدرت توانایی عامل و کنش گر بر تغییر ساختار ذهنی و انگیزشی و یا کنش گران دیگر (شامل نهادها، سازمانهای دولتی و غیردولتی، گروهها، احزاب، جمعیتها و افراد...)، به صورت آگاهانه و ارادی، برای دستیابی به شرایط مطلوب میباشد. این تعریف قدرت را بیشتر در بستر اجتماعی قرار میدهد تا انفرادی. منطقی به نظر میرسد که پارهای از اندیشمندان، مثل کیت دودینگ، تئوری قدرت را نوعی نظریهی کنش متقابل استراتژیک دانستهاند که، معمولاً، در فراگرد بازی گونهی عاملین اعمال میگردد. (کیت، 1380 ، 31)
این معنا از قدرت هر چند دو طرف و دو جانب برای آن ترسیم میکند و لیکن هر دو سوی آن چونان عاملین و کنش گران آگاه و صاحب ارادهای میباشند که با تغییر زایی و تغییر پذیری، شرایط مطلوب و اهداف خویش را دنبال مینمایند و دقیقاً در همین ایستار رقابت و مشارکت اثرگذار همگان نمود عینی پیدا میکند.
قدرت اجتماعی برآمده و برساختهی دو فرایند میباشد:
1 ) نهادینه شدن فرایند تولید فکر و اندیشه؛
2 ) نهادینه شدن تولید رفتار و کنش.
این دو فرایند هر دو جایگاه بلندی در دین، به مثابه یک سیستم باز، دارند. اسلام به مثابه چنان دینی آغاز حرکتش را با خواندن و اندیشیدن شروع میکند و به اولین مخاطبش دانایی و آگاهی میآموزاند و او را به تأمل و تفکر وامیدارد. براساس منطق اسلام این آگاهاندن و اندیشیدن از آدم «علم الادم الاسماء کلها» آغاز و تا پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله «الذی علم بالقلم» ادامه پیدا میکند. فرایند فکر و اندیشه در اسلام تنها در بازسازی و احیای مجدد خلاصه نمیشود، بلکه بیش از پیش به نوآوری و تولید فکر و دانش تأکید رفته است. به همین جهت برای پیامبران، به ویژه پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله ، و همهی انسانها مهارتها و آگاهیهای گذشته را بازسازی نمیکند، بلکه آموزشهای نوین میدهد. چیزی که پیش از آن نبوده و نمیدانسته تعلیم میدهد و میگوید: الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (علق، 4 و 5) در اسلام به دانش و فهم تا بدان جا ارزش گذارده شده است که اندیشمندان و صاحبان دانایی را برتر مینشاند. عبادت را، در سایهی معرفت، مطلوب میخواند. (زمر، 9) علم و عمل مطابق آن را راه نجات و دست یازی به مقصود معرفی میکند. سنت پرستی، شخصیت پرستی و تقلید را لغزش گاههای اندیشه میداند. (بقره، 170) از آزادی فکر و اندیشه، به شدت، حمایت میکند. (آل عمران، 71) رفتار و داوری مبتنی بر ظن و حدسهای هوس بازانه را مرگ حقیقت و واقعیت و دوری از آن میشناسد. (یوسف، 108) و به داوری، گزینش و انتخاب برآمده از پژوهش و کاوش، احترام فراوان میگذارد. (بقره، 219) خرد انسانی را در کشف مصالح و مفاسد و نیز فلسفهی احکام سزاوار و توانا میبیند و آن را به مثابه منبع و مبنای قانون گذاری میپذیرد. نه تنها به آزادی اندیشیدن بلکه توزیع و تنشیر آزادانهی آن تأکید دارد تا جایی که آن را، به عنوان یک وظیفه و انجام مسؤولیت، به عهدهی صاحبان علم میگذارد و از آنها در این راستا پیمان میگیرد. (آل عمران، 187) خرد و اندیشهی انسانی را محدود و محصور در هیچ موضوع و فضایی نمیکند و تمامی عرصهها حتی خود دین را عرصهای برای جولانش معرفی میکند. (آل عمران، 191) به این ترتیب تمامی پیش زمینهها و ساز و کارهایی که برای تولید فکر و اندیشه و نوآوری ضروری و لازم است، مثل :
1 ) احترام و منزلت اجتماعی؛
2 ) اعتبار و اعتماد به دادههای خردورزی و اندیشهی انسان؛
3 ) حمایت حقوقی و مالی از دانش و دانشمند؛
4 ) اولویت و اصالت بخشیدن به پژوهش و تحقیق؛
5 ) فراگیری آموزش، و توأم سازی آن با پژوهش؛
6 ) آزادی نقد و نشر اندیشه؛
7 ) رویکرد کارکردی و کاربردی به دانش، به عبارت دیگر تشویق و تقویت
تفکر کاربردی؛
8 ) نهادینه سازی منطق گفت و شنود، مناظره، مباحثه و تضارب آراء؛
9 ) حمایت و هدایت فراگرد صدور و ورود دادههای فکری؛
10 ) حمایت از ریسک پذیری و تقویت فرایند آزمایشگاهی اندیشه و دادههای فکری.
تمامی این موارد که به گونهای عینی سازی پاسخ گویی میباشند، در اسلام به آنها تأکید و توجه جدی شده است.
در اسلام ارائهی الگوهای رفتار جمعی، در اکثر حوزههای زیستی، بس مهم و حیاتی تلقی شده است، تا جایی که نبوت، همچون مقامی الهی، نمود بیرونی یک الگوی رفتاری و نظام کنش جمعی معرفی شده است. و به مؤمنان و باورمندان به آنها و به تعبیری به تمامی انسانها، دستور میدهد که با استفاده از آن الگوها، رفتارهایی را در حوزههای مختلف زندگی نهادینه نمایند. «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب، 21) و «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ (ممتحنه، 6-4)
برای این که رفتاری (قانون مندی، مشارکت، تصمیم سازی و...) در یک جامعه نهادینه شود و ثبات بیابد به فرهنگ ویژهی رفتار پذیری (فرهنگ سازی) که رفتارهای یاد شده و یا گزینش شده را برتابد و از سوی دیگر به ایجاد ساختارها و سازمانها (نهاد سازی) جهت سامان دهی بهینه نیاز است. نهاد سازی و نهادمند شدن حسنات و نیکوییهای فراوانی دارد، مثلاً :
1 ) افزایش اعتماد و اطمینان در فرایند کنش جمعی؛
2 ) قانون پذیری؛
3 ) تخصص زایی؛
4 ) سیاست گذاریهای مدون و مشخص؛
5 ) برنامه ریزی میان مدت و دراز مدت؛
6 ) توسعهی انسانی؛
7 ) مدیریت کارامد منابع، سرمایه، تقاضا، اعتبارات و نیروی انسانی.
اندیشه حوزه » شماره 49 (صفحه 99)
با اندک تأمل درمییابیم که تحقق این امور به گونهای توان مندی یک ملت را بیمه خواهد کرد.
به این ترتیب مردم و جامعه هنگامی به قدرت اجتماعی دست مییابند و یا توان مند میگردند که :
1 ) تولید فکر و اندیشه در میان آنها نهادینه شده باشد؛
2 ) بتوانند الگوهای رفتاری ایجاد کنند و نهادسازی نمایند.
تولید فکر و اندیشه در گرو پیدایش مواد و فرایندهای ذیل است:
1 ) تنوع در آموزش
در فراگرد آموزش، رفتار انسانی در حوزههای عمومی و خصوصی مدلل و معلل میگردد و سنجش پذیری آن تقویت و تسهیل میشود. به این ترتیب در اکثر حوزهها، به ویژه در حوزهی عمومی، که مرکز بحث ما میباشد، هیچ نوع رفتار و کنشی مجهول الهویه و رازآلود باقی نمیماند و چنین رفتاری پذیرفتنی نخواهد بود. تنوع و فراگیری آموزش در یک جامعه:
اولاً ) همهی اعضای آن جامعه را به کنش گران فعال و آگاه تبدیل میکند.
ثانیاً ) همگان به گونهای توانایی تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی یکدیگر را در مقام کنش گر دیگر، برای تحقق وضعیت مطلوب خویش به دست میآورند.
طبیعتاً در چنین ایستاری تنها گروه و یا اصناف صاحب قدرت و ثروت بازیگران میدان عمومی نخواهند بود که به هر نحو بخواهند ساختارهای ذهنی و انگیزشی افراد و یا عموم مردم را رنگآمیزی نموده و تغییراتی در آنها پدید آورند و حق انحصاری برای خویش قائل شوند و به تنهایی تصمیم بگیرند. چون در جامعهای که آموزش متنوع و فراگیر شده باشد و سطح آموزشی آن رو به بالا باشد، همهی اعضای آن بازی گر و بازی ساز میباشند و توانایی بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی مدیران و کارگزاران جامعه را واجد میباشند و مدیران را در راستای مطلوب خویش سمت دهی مینمایند. مردم میتوانند انگیزههای عمل و ساختار ذهنی بازی گران و مسؤولان سیاسی را ارزیابی نموده و در بازسازی و یا نوسازی آن نقش کلیدی داشته باشند. همان طوری که مدیران سیاسی جامعه
توانایی ایجاد تغییرات در زیرساختهای رفتار و کنش مردم را دارا هستند و دقیقاً در چنین حالتی رقابت دوسویه، سالم و سیال در جامعه به وجود میآید و قدرت، توزیعپذیر، تراکم گریز و گردش گر میشود و، به عبارت روشنتر، قدرت پاسخ گو پدید میآید.
امروز با توجه به پیوستگی صورتهای گوناگون حیات (سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و...) در سطح جهانی، ضروری مینماید که هر جامعه چونان بازی گر فعال و مؤثر در عرصهی مناسبات و روابط بینالملل درآید. و این امر هنگامی به واقعیت میانجامد که یک جامعه و یا هر توانایی تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی دیگر کنش گران این عرصهی بزرگ، به ویژه کنش گران کلیدی و ترسیم کننده را داشته باشند. تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی در سطح جهانی در گرو تولید دادههای فکری پرقدرت، نظریه پردازی، سیستم سازی فکری و ذهنی و ارائهی الگوهای رفتاری اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... میباشد.
به این ترتیب آموزش فراگیر و متنوع، کلیدیترین عنصر مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباشد. چون تأمین کنندهی یکی از ارکان توان مندی و قدرت اجتماعی محسوب میگردد. تنها در سایهی آموزشی متنوع و فراگیر جان مایهی واقعی مردم سالاری رشد مییابد و گامهای استوار بدان سوی برداشته میشود. زیرا بنیادیترین پیام و کلیدیترین عنصر مردم سالاری سیالیت و گردش گر شدن قدرت است. این غایت به واقعیت نمیپیوندد، مگر این که تمامی اعضای یک جامعه، توانایی بر تغییر و ایجاد ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران را داشته باشند و همان طوری که پیش از این گفته شد، آموزش متنوع و فراگیر نهادینه شده، بخش عمدهای از چنان توانایی را فراهم میآورد.
2 ) نهادینه شدن پژوهش و توأمان شدن آموزش با آن
توسعه و رشد پایدار اقتصاد، صنعت، تکنیک، مهندسی اجتماعی، نیروی انسانی، خدمات، مدیریت حوزه، عمومی، مشارکت و فعالیتهای سیاسی و... در گرو پژوهش و کاوش است و از درون آموزش صرف بیرون نمیتراود، گرچه آموزش یکی از پایههای پژوهش محسوب میشود. چون پژوهش و رفتار برآمده از آن:
1 ) گزینش و انتخاب افراد، ارزشها، روشهای حکومتی و مدیریتی و... را سالم و صالح میسازد؛
2 ) گزینش برآمده از اختیار و اعمال ارادهی آگاهانه میباشد؛
3 ) سطح فریب و آسیبپذیری اجتماعی کاهش مییابد؛
4 ) موضعگیری انفعالی جامعه و اعضای آن کم فروغ میگردد؛
5 ) ریسک پذیری کمتر و اعتماد به آینده بیشتر میشود؛
6 ) تخصص و کاردانی که پایهی توسعهی همه جانبه میباشد، فرزند مشروع پژوهش است و از سویی همین تخصص یکی از منابع قدرت به حساب میآید.
بنابر این نهادینه شدن پژوهش، به معنای عامش، در درون یک جامعه و پیدایش نهادهای تخصصی در آن ظرفیت اعضای جامعه را به مثابه کنش گران بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران افزایش میبخشد. آنها قادر خواهند کرد که انگیزههایی را در کنش گران به وجود آورند که به رفتار مطلوب و حتی غیرمطلوب خودشان تن در دهند. و به این ترتیب فرایند پاسخ گویی حکومت وسعت و عمومیت مییابد.
آموزش عالی، چون نهاد تخصصی انگیزههای متعدد و ساختار ذهنی ویژهای را در جامعه و به خصوص در نهادهای تصمیم گیرنده، قانون گذار، اجرایی و حتی اقتصادی و مالی مثل مجلس، دولت، بانکها و... میتواند پدید بیاورد و آنها را به گزینش رفتار و عمل خاص هدایت نماید.
مطبوعات و رسانههای نوشتاری، دیداری و صوتی به مثابه سازمانها و نهادهای تخصصی در اجتماع مدنی، هم برای عموم مردم و هم برای مدیران سیاسی جامعه، انگیزههای متعدد رفتاری ایجاد مینمایند.
این نهاد منافع و اولویتهای خاصی را برای عموم و گروهها پدید میآورد. تقاضاهای نوین خلق میکند. روشهای مقابله و مقاومت را سامان میدهد. مردم را در پیگیری خواستها و مطالباتشان آگاه کرده و یاری میرساند. حقوق از دست رفتهی مردم را تأمین میکند. بستر مشارکت فعال و مؤثر مردم و دیگر گروهها و اصناف را در فراگرد قانون گذاری، تصمیمگیری، تصمیم سازی، و کنترل فراهم کرده و توسعه میبخشد. این نهاد برعکس مورد یاد شده نیز میتواند عمل کند.
دولت و مجلس به مثابه دو نهاد تخصصی، دو منبع مهم قدرت را در دست دارد؛ یکی دانش و اطلاعات - گرچه دانش در مجلس و اطلاعات در دولت فربهتر و پرکارکردتر میباشد - و دیگری مشروعیت قدرت یا اقتدار مشروع (Legitimat authority)، به این معنا که قانون به این دو نهاد توانایی انجام بسیاری از اعمال را داده است.
مجلس یکی از پرقدرتترین نهادها در جامعهی سیاسی محسوب میشود، که پاسخ گو بودن حاکمیت در قبال مردم را تأمین میکند و دقیقاً براساس و محور فعالیت پژوهشی خویش اعتبار و استمرار پیدا میکند. این نهاد از یک طرف ساز و کار حضور و مشارکت مؤثر مردم در حوزهی عمومی است و از سوی دیگر روش مدیریت فعالیت دولت و پاسخ گو سازی حکومت.
به این ترتیب مجلس، به عنوان یک کنش گر، توانایی بر تغییر ساختار انگیزشی و ذهنی دیگر کنش گران حوزهی عمومی جهت پدیدار شدن یک سری فعالیتها و وضعیت و ساختارها را دارا میباشد. این توان مندی برآمده از نهادینه شدن پژوهش و کاوش در فعالیتها و وظایف این نهاد میباشد. با توجه به مطالبی که گفته شد نیک میدانیم که چگونه پژوهش و کاویدن، به اندیشیدن نوآورانه و تولید افکار میانجامد و چونان کلید آن عمل میکند.
3 ) شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات
بدون تردید در جهان امروز نقش کلیدی اطلاعات و دانایی، در تمامی حوزهها، از هر زمانی پررنگتر میباشد. برای پررنگی همین بس که در ابعاد اقتصادی و مالی، اطلاعات جای حیاتیترین کالای مورد نیاز بشر یعنی انرژی به ویژه انرژیهای فسیلی و مواد غذایی، را از حیث درآمدی پرنموده است.
کارکرد اطلاعات برای هر فرد، گروه، صنف و یا هر نهادی دو گونه است:
1 ) سیستم دفاعی فرد یا نهاد را تقویت میکند. به طور نمونه، دولتی که اطلاعات دقیق و به موقع از آن چیزی که در درون کشورش میگذرد، و نیز نسبت به جریانها و اوضاع بین المللی، اشراف و آگاهی لازم را دارد، آسیبپذیری سیستم امنیتیاش بسیار پایین خواهد بود. الوین تافلر در کتابش به نام جابجایی قدرت یکی از عناصر کلیدی فروپاشی نظام و دولت کمونیستی شوروی را ضعف و بسته بودن سیستم اطلاعاتی آن میداند. چنان چه وقوع حادثهی یازده سپتامبر در آمریکا و انفعالی عمل نمودن دولت را در این مورد، به ضعف اطلاعاتی نسبت میدهند. بدنامی دولت بلر و بوش در نزد افکار عمومی مردمشان در مورد وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق نیز برآمده از ضعف اطلاعاتی و اطلاعات دروغ میباشد.
2 ) میزان کارامدی و اثرگذاری را توسعه و تقویت میکند و سیستم را به صورت تهاجمی درمیآورد. این کارکرد در جنگهای نظامی به سرعت خود را نشان میدهد. جبههای که از امکانات، تجهیزات، لوژستیک، موقعیت، نیروی انسانی، توان فنی و تکنیکی و طرحهای عملیاتی دشمن اطلاعات دقیق و لازم را به دست آورند، در کنار این که حالت تهاجمی میگیرد، تهاجم غالباً به نتیجه نیز میانجامد. در حوزههای فرهنگی، سیاسی و مناسبات بین دولی این کارکرد مشهود است، منتهی اثرات دراز مدت دارند.
گردش آزادانه و شفاف اطلاعات: اینک با توجه به دو محوری که بحث شد (جایگاه اطلاعات در تولید فکر و کارکرد اطلاعات)؛ هرگاه اطلاعات بدون هرگونه محدودیتی به گردش درآید و دست یابی به منابع اصیل و دانایی و اطلاعات برای همگان فراهم آید و این امر چونان حقی برای تمامی اعضای جامعهی جهانی و اعضای جامعهی ملی پذیرفته شود، در این صورت (پیامد چنان ایستاری این است):
اولاً ) تمامی مردم در فرایند تولید فکر و اندیشه مشارکت نموده و سهیم میشوند. چون در واقع مردم عمدهترین تولید کنندگان دادههای اطلاعاتی میباشند و بهتر از هر کس دیگر دادههایی که بهتر و بیشتر منافع و مصالح آنها را تأمین مینمایند، پدید میآورند. از سویی باز همین مردم عمدهترین بازار مصرف اطلاعات محسوب میشوند. از این روی حق ویژهای نسبت به آن پیدا میکنند. هرگونه انحصار، محرومیت، بازدارندگی و عدم شفافیت اطلاعات منافی و نقطهی مقابل حق همگانی مردم قرار میگیرد. بدین جهت دست یابی آزادانهی مردم به تمامی منابع و مجاری اطلاعات حق مسلم و پذیرفته شدهی مردم است و هیچ کس (بنگاه، شرکت، نهاد دولتی و...) نمیتواند اطلاعاتی که مستقیم و غیرمستقیم به منافع و مصالح عموم مردم ارتباط دارد، در انحصار خویش درآورد و خود را تنها سازمان دهنده آن بداند. به این ترتیب همگان حق گردآوری و ساماندهی اطلاعات و در نهایت داوری، که در واقع مقام تصمیمگیری و تصمیم سازی در حوزهی عمومی را میسازد، و اقلام اجرایی برای پاسخ گویی حکومت میباشد، دارا هستند.
ثانیاً ) با تأمین چنان حقی برای همگان، ظرفیت دفاعی مردم در سطح درون کشوری در قبال نهادهای مالی، پولی و سیاسی پرقدرت، مثل دولت تقویت و افزایش مییابد. در این صورت میتوانند حکومت را به مسؤولیت پذیری وادار سازند و در لایهی بیرونی، یعنی در مقابل قدرتهای منطقهای و بینالمللی سیستم دفاعی پرانرژی را میسازند.
ثالثاً ) همچنین گردش آزادانهی اطلاعات و پذیرش و تحقق این حق برای همگان، قلمرو و شعاع اثرگذاری و نیز شدت تأثیر یک جامعه و فرهنگ را در سطح بینالملل در حوزههای سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... گسترش و افزایش میبخشد. به عبارت دیگر سیستم تهاجمی را هم پدید میآورد و هم کارامدتر میسازد.
بنابر این شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات، ساز و کار مشارکت فعال و مؤثر همگان را در حوزهی عمومی فراهم میآورد. این یکی از راه کارهای عمدهی عینیت یابی مردم سالاری میباشد. چون در سایه این راه کار توان مندی اجتماعی مردم به ظهور میرسد.
4 ) نهادینه شدن نقد و تأثیر آن در پاسخ گویی قدرت
نقد یا انتقاد به فرایندی از داوری گفته میشود که تمامی داوریها و تصدیقات معرفتی، ارزشی، فنی، علمی، عملی و ساختاری را نیازمند بازداوری، به منظور رسیدن به نکتهی قابل اعتماد و اطمینان میداند. نقد از دو سو به تولید فکر و اندیشه و تولید الگوی رفتاری کارامد و نیز به توان مندی مدد و یاری میرساند:
1 ) پیش نیازهای نقد؛ که عبارتند از تنوع و فراگیری آموزش، نهادینه شدن پژوهش و شفافیت و گردش آزادانهی اطلاعات و دانایی (مکانیزم هر یک در بخشهای پیشین شرح داده شد).
2 ) لوازم و پیامدهای نقد. این لوازم و پیامدها که به گونهای ساز و کار پاسخ گو بودن دولت و ملت را عینی میسازد، به شرح زیر میباشند:
1 ) آزادی راستین و سازنده؛ در جامعهای که نقد نیست آزادی نمیروید، زیرا با نقد است که یک جامعه میتواند موانع فراروی خواستنها و توانستنهای خویش را تشخیص داده و سیاست مانع زدایی را طوری دنبال نموده و محقق سازد که به منافع و مصالح جامعهی انسانی آسیبی نرساند (آزادی منفی). و نیز با نقد است که شخصیت فرد و جامعه به خویش فرمانی و خودگردانی میرسد و آنچه را که خیرش در آن است و شایستهی داشتن او میباشد و متناسب با او است برمیگزیند و برمیآورد (آزادی مثبت). تحقق آزادی، به این معنا، برابر است با توان مند شدن جامعه و فرد که از آزادی اندیشه شروع و به آزادی انگیزه و رفتار ختم میشود.
2 ) اصلاح؛ یکی از پیامدها و لوازم نقد اصلاح ساختارها، مدیریت، افکار و رفتار میباشد. زیرا در فراگرد نقد، آفات و آسیبها نخست نمایان میگردند و پس از آن مداوا میشوند. به تعبیر دیگر در نقد دو کار به ترتیب انجام میگیرد و یا میبایستی چنین شود: اولاً آفتشناسی و آسیب یابی میگردد. ثانیاً آفت زدایی و آسیب روبی آغاز میشود. قهراً جامعهای که گرفتار آفات و آسیب باشد، اما بیخبر از آنها و یا باخبر از آنها ولی نتواند آنها را بزداید، جامعهای ناتوان و رو به افول خواهد بود. از این روی نقد برای توان مندی جامعه و افراد لازم میباشد. چون نهادینه و همگانی شدنش بسیج منظم افکار و رفتار را جهت اصلاح در پی دارد.
3 ) طبعاً هنگامی که آزادی به معنای نامبرده در یک جامعه محقق گردید و اصلاح در حوزههای مختلف پدید آمد، زمینه و ظرفیت نوآوری و خلاقیت اجتماعی توسعه و تقویت مییابد. نوآوری علت اصلی پیشرفت است و جامعهی پیشرفته میتواند الگوی رفتاری برای دیگران قرار گیرد، و تبدیل شدن به الگوی رفتاری برابر است با نقش تعیین کننده و اثرگذار بر ساختار ذهنی و انگیزشی دیگران؛ به این ترتیب نقد به قدرت اجتماعی پاسخ گو میانجامد.
4 ) نقد در واقع خرد جمعی را بیدار نمودن و در میدان رقابت قرار دادن است؛ اما رقابت منطقی و مضبوط. فعال شدن خرد جمعی و اعتماد و احترام گذاردن به دادههای آن در معیت مشارکت جمعی اثر گذار همگان در حوزهی عمومی تکمیل میشود و معنای محصل پیدا میکند. به عبارت روشنتر پیامد عینی اعتماد به خرد جمعی مشارکت همگانی در حوزهی عمومی میباشد.
بنابر این چهار محور یاد شده از مجرای تولید فکر و اندیشه، توان مندی اجتماعی را در پی دارد. قدرت اجتماعی، به معنایی که در این جستار از آن ارائه دادیم، عمدهترین راه کار عینیت یابی مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباشد. و مردم سالاری در فقدان قدرت اجتماعی همگان و مسؤول به هیچ صورتی متولد نمیشود و اگر سخنی از آن میرود تنها خوراک بازیهای تبلیغاتی و انتخاباتی است.
نهادینه شدن تولید رفتار و کنش در دولت پاسخ گو
یکی دیگر از مراحل و عناصر کلیدی توان مندی، و به تبع آن مردم سالاری و حکومت پاسخ گو، تولید رفتار و عمل به معنای خاص کلمه است.
مؤلفههای فکری توان مندی، که به تفصیل از آنها سخن رفت، برای آن که استمرار بیابد و پایدار گردد، و مهمتر از همه عینیت پیدا بکند، نیازمند آن است که چونان رفتار و عمل درآید. توان مندی یک سری ساز و کارهای بیرونی - فیزیکی و ساختاری میطلبد که به صورت مضبوط و عمومی درآید، تا چهرهی عینی مردم سالاری نمایان بشود.
ساز و کارهای اجرایی و ساختاری به شرح زیر میباشد.
1 ) نهادینه سازی و نهاد سازی؛ جهت تحقق مردم سالاری و حکومت پاسخ گو میباید توان مندی اجتماعی با تمامی سازههایش و نیز دیگر مؤلفههای مردم سالاری، مانند مسؤولیت پذیری، قانون مندی، نگرش حقوقی به قدرت و حقمند دانستن انسان و تمامی باورهای مردم سالاری نهادینه گردند. چون تا زمانی که اعتماد و اعتقاد به ارزشها و روشهای مردم سالارانه در جامعه نمودار نگردد و حالت وجدانی نیابد، مردم سالاری و پاسخ گویی بسیار شکننده شده و پیامدهای منفی را در حوزهی عمومی به وجود میآورد.
برای نهادینه شدن نهاد سازی لازم است، زیرا نهادینه شدن دوگونه ساز و کار و یا مرحله دارد:
1 ) ساز و کار فردی و روانی، که سرچشمهاش وجدان هر فرد میباشد.
2 ) ساز و کارهای بیرونی - ساختاری و اجتماعی که از آن به نهادینه سازی تعبیر میشود. نهاد سازی در واقع ارزشها، روشها و اندیشههای مردم سالارانه را نمود بیرونی، اجتماعی و همگانی میدهد و بدون تردید، ساز و کار نخستین هر چند بس مهم است و لیکن در فقدان نهاد سازی مردم سالاری لباس عینی و اجتماعی به تن نمیکند و تنها در عالم ذهن میتوان از آن سراغ گرفت. به عنوان مثال، نهاد بازار در کنار نهاد دولت و جامعهی مدنی، آزمون پذیری، نوآوری و از همه مهمتر خود مدیریتی را همگانی و اجتماعی میسازد.
2 ) کنترل و نظارت نهاد نظامی از سوی نهادهای غیرنظامی؛ مقصود از این گزارهها و گزینه این نیست که شخصیتهای نظامی نمیتوانند شخصیتهای اجتماعی، علمی، سیاسی و... باشند و یا در این حوزهها مسؤولیت و فعالیت داشته باشند. و نیز چنین نیست که نهاد نظامی نمیتواند به فعالیتهای اقتصادی و خدماتی و علمی بپردازد، بلکه منظور این است که:
اولاً ) تفکر و روش نظامی و یا نظامی گری در فرایند ساماندهی حیات اجتماعی، به ویژه حوزهی عمومی، حاکم نگردد. زیرا چنان تفکر و روشی مستلزم سیستم بستهی یک سویهی فرمان برداری است که تمام اعضا و اجزای آن سیستم نمیتوانند به مثابه کنش گران هم سطح و موازی در فراگرد تصمیمگیری و مدیریت عمل نمایند. این ویژگی و ساختار هر چند برای نهاد نظامی لازم است و لیکن در حوزهی کلان اجتماعی الگوی مدیریتی نمیتواند باشد و برعکس در این حوزه پیامدهای بس ناگواری را به همراه دارد؛ چون بهترین روش ممکن که تأمین کنندهی حقوق سیاسی و اساسی تمامی اعضای این حوزه که شامل همهی اعضای جامعه میباشد، و با مبانی دینی - اسلامی نیز سازگار بوده، وجود یک سیستم باز چند سویهای است که هر یک اعضای جامعه چونان کنش گران مؤثر حق تصمیمگیری، تصمیم سازی، قانون گذاری، مدیریت، کنترل و نظارت داشته باشند. طبعاً در چنین سیستمی کنش فرمان برداری صرف جای نخواهد داشت، بلکه همیاری و همکاری تمام لایهها، وجه مسلط و پررنگ رفتار جمعی میباشد.
ثانیاً ) قدرت سیاسی به دست نظامیان قرار نگرفته و نهاد نظامی چون دیگر نهادها در چارچوب قانون، از سوی خرد جمعی، مدیریت گردد.
3 ) نهادمند ساختن رفتار متعادل خرده فرهنگهای مذهبی، قومی، نژادی و زبانی در حوزهی عمومی و پذیرش فرهنگ فراگیر در حوزهی عمومی. تا بدین طریق حکومت و قدرت سیاسی نه برپایهی ارزشها و روشهای یک خرده فرهنگ شکل بگیرد، بلکه بر مبنای یک فرهنگ عمومی سامان یابد که قهراً در یک جامعهی دینی (هر چند فرقههای مذهبی متعددی هم داشته باشد.) دین (اسلام) میتواند خود به چنین فرهنگی تبدیل گردد، و یا در پیدایش فرهنگ عمومی نقش کلیدی داشته باشد.
4 ) سیستم سازی - سیستمهای موازی؛ در جهان معاصر یکی از ارکان توان مندی جامعه، سیستم سازی میباشد، طوری که تمامی شؤونات اجتماعی را پوشش بدهد.
نیک میدانیم که جامعه و حیات اجتماعی یک انرژی بسیار پرقدرت است، اما هنگامی که به صورت سیستم در نیاید، حالت ظرفیتی و پتانسیلی خواهد داشت و در این حالت قابلیت شکنندگی و هدررفتن آن بسیار زیاد میباشد و تنها سیستمی شدن است که این انرژی را به یک نیروی فعال حرکتی تبدیل میکند. چون سیستم سازی در تمامی حوزهها، و به ویژه حوزهی عمومی و سیاسی، به پیامدها و فرایندهای زیر میانجامد:
1 ) نیروهای پراکنده و ناهمگن را به عاملین مجتمع، همگون و متعادل تبدیل مینماید.
2 ) میزان انتروپی و فرسودگی نیروها را کاهش میدهد.
3 ) از داخل نیروها بازداری میکند. یعنی قلمرو کارکرد را معین میسازد.
4 ) حرکت را هدف مند میکند.
5 ) شدت و شعاع اثرگذاری نیروها را هم زمان توسعه و تقویت میبخشد.
6 ) در نهایت تمامی اعضای جامعه را به کنش گران و بازی گران فعال در حوزهی عمومی تبدیل نموده، طوری که نه یک گروه، صنف یا فرد، بلکه به گونهای همه نقش عامل را در تغییر ساختارهای ذهنی و انگیزشی دیگر کنش گران به دست آورند و عملاً مشارکت اثرگذار سیاسی و پاسخ گویی فراگیر محقق شود.
البته عمومیت و سلامت پیامدهای نامبرده، به ویژه در حوزهی عمومی، در گرو دو امر میباشد:
اول - ضرورت پیدایش سیستمهای موازی
اینها خود به دو گونه باید عمل کند: الف) تکمیلی؛ ب ) مستقل.
در سطح بزرگتر سیستمهای مدیریتی، قضایی، اقتصادی، اجرایی، سیاسی، آموزشی، علمی و... پس از پیدایش در عین حال که هویت و کارکرد مستقل داشته باشند، باید فعالیت هایشان مکمل یکدیگر باشد. در حوزهی سیاسی تمامی نیروها در درون سیستم سیاسی نیز چنان نمایند. توازی سیستمها عمدهترین ساز و کار توزیع قدرت که کلیدیترین مفهوم مردم سالاری است، به حساب آمده و آن را تأمین میکند.
دوم - پیوند و استمرار سیستمهای موازی
با حفظ دو ویژگی نامبرده نیازمند سیستم حقوقی عادلانه فراگیری است که کارکرد آنها را تنظیم و مدیریت نماید. بدین طریق نگرش حقوقی به قدرت، حاکم و جای گزین نگرش سیاسی به قدرت میگردد که برایند طبیعی، عینی و منطقی آن سیالیت، سلامت و توزیع قدرت میان همگان میباشد. زیرا برپایهی نگرش حقوقی به قدرت، همگان هم کلیدیترین منبع و عامل قدرتاند و هم صاحبان اصلی و حقوقی عوامل و منابع قدرت میباشند. بدین ترتیب این راه کارها، در عین این که یک سیستم طولی تکمیلی میباشند، اساسیترین مفهوم مردم سالاری دینی که همان توزیع سالم و برابرانهی قدرت میان مردم میباشد را عینیت میبخشد. در نتیجه وجود سیستمهای موازی و سیستمهای طولی تکمیلی در جامعه، و به ویژه حوزهی عمومی، جهت کارامدی مدیریت و توان مندی، لازم و حیاتی میباشد.
از آن چه که تا این جا پیرامون توان مندی مسؤول و پیامدهای آن گفته شد برمیآید که توان مندی اساسیترین راه کار و عنصر لازم در عینیت یابی مردم سالاری و حکومت دینی پاسخ گو است. روی این مهم است که در دین اسلام آن همه تأکید و توجه به توان مندی پاسخ گو و توانا سازی اجتماعی رفته است.
اسلام هم توان مندی نظام و سیستم را طلبیده و همین توان مندی جامعه و مردم را، یعنی در واقع قدرت پاسخ گو، را طلبیده است.
1 ) توان مندی و قدرت نظام: زندگی پیامبران الهی به روشنی این اصل را مطلوب دانسته است؛ درخواست ملک و نظام مقتدر از سوی حضرت یونس، ایستار و ساختار پرقدرت حضرت داود، و این که پیامبر قوم لوط هنگامی که اعمال زشت قومش را مشاهده میکند و آنها را از آن عمل مذموم و زشت منع میکند، ولی آنها همچنان به کردار زشت خویش پای میفشارند و به دستورات نجاتآور پیامبر الهی توجه نمینمایند. از خداوند به گونهای اقتدار و توان مندی میطلبد تا بتواند انگیزه و اندیشهی قوم گمراهش را دگرگون ساخته و از رفتار شنیع و زشت بازدارد: «قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلی رُکْنٍ شَدِیدٍ» (هود، 80). و نیز به حضرت یحیی میفرماید: «یا یَحْیی خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» (مریم، 12) و به حضرت موسی دستور میدهد: «فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها» (اعراف، 145). پرروشن است که مقصود، معنا و مصداق محکم و با تمام قدرت گرفتن الواح، کتاب، قوانین و فرامین الهی این نیست که آنها را در آغوش محکم بگیریم و یا در صندوقها و محفظههای بسیار مستحکم حفاظت نمایم، بلکه منظور آن است که پیام دین را آگاهانه و محققانه پذیرفته و بدان باور بیاوریم و با ایجاد ساز و کار پرقدرت و کارامد در حیات اجتماعی و سیاسی پیاده نمایم. و نیز به تمامی مدیران و هدایت گران الهی جامعهی بشری قدرت معنوی و مادی مدیریت و هدایت را لازم میداند «أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (نساء، 54). در این آیهی شریفه، به سه ساز و کار عمدهی ساماندهی، یعنی دانش و دانایی، بینش و بصیرت، دارایی و توانایی اشارت رفته است و فراهم سازی آنها را برای مدیران ارشد جامعهی بشری (انبیای الهی) گونهای امتیاز و برتری خوانده است. حضرت علی علیهالسلام نیز وجود سه ویژگی در عرصهی مدیریت نظام را موجب ضعف و ناتوانی آن میداند «و لاتدخلن فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عن الفضل و یعدک الفقر و لاجباناً یضعفک عن الامور و لاحریصاً یزین لک الشرة بالجور» (نامهی 53)، اما در مقابل، عوامل و عناصر تواناسازی و توان مندی سیستم را میطلبد و فراهم بودن آن را لازم میخواند: «و اکثر مدارسة العلماء و مناقشة الحکما فی تثبیت ماصلح علیه امة بلادک و اقامة مااستقام به الناس قبلک» (نامهی 53) و نیز «ایهاالناس ان احق الناس بهذالامر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالللّه فیه» (خطبهی 173). بدون تردید دانش و بینش عمیق برای مدیریت کارامد و توان مند عنصر حیاتی میباشد.
2 ) توان مندی جامعه و مردم: خداوند همان طوری که به پیامبران دستور میدهد که قوانین و فرامین الهی را با قوت بگیرند، به مردم نیز چنان دستور داده است و از آنها میطلبد با تمام نیرو آنها را برگیرند. «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ» (بقره، 63) و «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اسْمَعُوا» (بقره، 93) و همچنین در قرآن آمده است که تنها و در مقام زبان خدا، خدا گفتن کافی نیست و ره به جایی نمیبرد، مگر این که در مقام عمل استوار و پایدار بود «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف، 13)، «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن، 16) و نیز «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (انفال، 60) همان طوری که پیداست در همهی این آیات جامعهی اسلامی و مسلمین مخاطب میباشد، و به آنها آن گونه دستورات داده شده است.
بنابر این پایداری و محکمگیری فرع بر توان مندی و قدرت اجتماعی مردم است و اگر مردم توان مندی اجتماعی (به همان معنایی که از توان مندی در این جستار اشاره گردید) نداشته باشند، آموزههای دینی، به ویژه در حوزه، عمومی، سرشان بدون کلاه خواهد ماند. به همین جهت قرآن افراد و جامعه و جوامع پویا و توان مند را هدایت میکند و تواناسازی نیز جهت مدیریت دینی میباشد. «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُوءْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً» (اسراء، 9)
حضرت علی علیهالسلام زندگی توأم با ضعف و ناتوانی، آن هم در مقابل دشمن، را مرگ میداند؛ «فالموت فی حیاتکم مقهورین» (خطبهی 51). حضرت یکی از اسباب عدالت اجتماعی را نظارت و کنترل مردم بر دستگاههای اجرایی و حاکمه میداند: «و لاتصح نصیحتهم الا بحیطتهم علی ولاة الامور» (نامهی 53). پیداست احاطهی مردم بر دولت هنگامی صورت عملی به دست میآورد که مردم توان و قدرت لازم برای ایجاد و تغییر دولت را داشته باشند.
به این ترتیب برایند توان مندی دولت و مردم توان مندی کل جامعه و سیستم میباشد، که از سوی اسلام حمایت و جامعه بدان سوی هدایت شده است. فقط در سایهی توان مندی به معنای نامبرده است که دیگر شرایط واقعی و بنیادین مردم سالاری مانند: رقابت سالم، نظارت، کنترل و مشارکت گسترده و فعال همگان، برابری حقوقی، انتخابات و مقامات دورهای و سیال، تغییرات آرام، حاکمیت منطق، مناظره و گفتگو، تفاهم و تعامل پایدار، تساهل و مدارا، به صورت درون زا تولد، توسعه و تقویت میشوند. قید درون زا بسیار سرنوشت ساز است. چون هرگاه ساختار انگیزشی و منطق فکری و فرهنگ درونی یک جامعه به زایش چنان مفاهیم و واقعیاتی نپردازد، آنها چونان کالاهای وارداتی عمل نموده که به سرعت تاریخ مصرفشان به پایان میرسد و عملاً خویشفرمانی و خودمدیریتی، که عنصر کلیدی مردم سالاری است، جایش را به دیگر مدیریتی میسپارد که در واقع توان مندی اجتماعی را به ناتوانی تبدیل میکند. از این روی ما به توان مندی اجتماعی درون زا نیازمند هستیم.
مردم سالاری دینی در کنار این عنصر (توان مندی اجتماعی) و سازه به سازهی دیگر به نام مسؤول بودن به شدت نیازمند است، طوری که در فقدان آن، عملاً، مردم سالاری نخواهد رویید. به همین جهت از این پس به تحلیل این سازه میپردازیم.
مسؤولیت - مسؤول بودن
هنگامی که جامعه (نظام و مردم) به توان مندی، به معنای نامبرده در این نوشتار، دست یازیدند، قهراً در این ایستار، چون قدرت در تمامی سطوح جامعه منتشر شده است، به مدیریت سالم نیاز دارد. در غیر این صورت، همان طوری که تراکم قدرت فساد میآورد و عمدتاً استبداد و خودکامگی نمود مییابد. تنشیر قدرت در غیاب مدیریت نیز فساد آور میگردد که غالباً در چهرهی هرج و مرج، آنارشیسم اجتماعی و بیثباتی نمایان میشود. پس چنان که داروی تراکم قدرت، توزیع آن است، درمان توزیع قدرت، مسؤولیت در قبال آن میباشد. چون در سایهی مسؤولیت و مسؤول بودن قدرت توزیع شده یا توان مندی اجتماعی سیرت سالم به خویش میگیرد. در واقع با نهادینه شدن مسؤولیت و مسؤول بودن مدیریت توان مندی در راستای سالم و صحیح عملیاتی میشود.
و از آن رو که توان مندی یک واقعیت فراگیر است، طوری که دولت و مردم، هر دو، مصداق آن میباشند، طبیعتاً مسؤولیت نیز معطوف به هر دو میگردد، و دولت و مردم هر کدام به میزان توان مندیشان در قلمرو و حوزههای کاری خویش مسؤول میباشند. و هر چند دولت به جهت جایگاهش و نیز تفویض قدرتی که بدان میشود (در قالب نمایندگی، وکالت، نیابت و...)، طبعاً مسؤولیت بیشتر و سنگینتری پیدا میکند.
مسؤولیت و یا مسؤول بودن مردم و دولت، عمدتاً، به دو صورت انجام میگیرد:
1 ) مسؤولیت فعال؛
2 ) مسؤولیت منفعل یا انفعالی.
مسؤولیت فعال: ویژگی مسؤولیت فعال این است که فرد، مقام و نهاد مسؤول نسبت به آینده مسؤول است. یعنی نسبت به آن چیزی که میباید انجام بدهد، و یا ممکن هست واقع گردد. این مسؤولیت برای مقام و نهاد مسؤول دوگونه میباشد:
1 ) مسؤولیت وظیفه و عمل؛ در این گونه مسؤولیت نهاد مسؤول متعهد وملتزم به انجام یک سری اعمال و افعالی است که باید آنها را به پایان برساند، و صرفاً در مقابل انجام عمل و وظیفه مسؤولیت دارد، نه نتایج. به عنوان نمونه دولت موظف است که بستر سازی حقوقی، قانونی و ساختاری لازم را جهت توان مندی اجتماعی جامعه و مردم فراهم آورد، تا مردم با اطمینان و امنیت کافی در چارچوب آن ساختار و فضا به تولید و فراگیری روشها و شیوههای توان مندی در حوزههای مختلف زیستی اقدام نمایند. در این جا دولت مسؤول این اقدام نیست، اما مسؤول بستر سازی میباشد، یعنی دولت باید بستری را فراهم کند که امکان به آزمونگیری روشهای مختلف تواناسازی را مجاز بداند و یا از دستاوردهای علمی و فنی مردم حمایت حقوقی صورت بگیرد. آزادی مطبوعات و فعالیتهای سیاسی را به صورت قانونمند تأمین نماید. دولت وظیفه دارد تا ساختارهایی را فراهم آورد که سرمایه، نیروی انسانی، دانایی، و... گردش فعال و آزادانه پیدا نمایند؛ همچون مثل نهادهای آموزشی، پژوهشی، اقتصادی و قضایی... . در همهی این صور و ایستارها دولت در قبال ایجاد بسترهای لازم و متناسب مسؤولیت دارد، نه در قبال گردش فعال و بارور شدن فکر، اندیشه و انگیزه، چون مسؤولیت این امور به افراد و نهادهایی که باید چنین نمایند برمیگردد. غرض این است که در مسؤولیت عمل و وظیفهی دولت مسؤول انجام یک سری اعمال است که باید آنها را محقق سازد، اما نتایج مستقیماً به دولت برنمیگردد. همین طور نهادهای آموزشی را میتوان مثال آورد؛ این نهادها باید مواد آموزشی کارامد، سیستم آموزشی پیشرفته و پاسخ گو، سیستمهای آزمایشگاهی متناسب و کادر و نیروی انسانی ورزیده را فراهم آورند و مسؤولیت مستقیم در انجام چنین اعمالی دارند، اما این که حتماً تعداد معینی مبتکر، مکتشف و نظریه پرداز گردند در حوزهی مسؤولیت آن نمیباشند.
2 ) مسؤولیت نتیجه؛ مقصود این است که مقام و نهادهای مسؤول باید یک سری نتایج را فراهم آورند و دیگران حق دارند تا چنان نتایجی را از آنها مطالبه نمایند. به طور نمونه دولت موظف است تا امنیت ملی، استقلال کشور، تمامیت ارضی، هویت ملی، تعادل و تأمین اجتماعی و تأمین مصالح و منافع ملی را عملاً محقق سازد و هرگاه دولتی از پس تحقق و عینی سازی چنین نتایجی برنیاید مردم حق دارند مشروعیت آن را زیر سؤال برده و برای تغییر آن اقدام نمایند.
مسؤولیت وظیفه و مسؤولیت نتیجه، هر دو، گونهای از فعالیت میباشند، با این تفاوت که در یکی مسؤولیت مستقیماً معطوف به نفس عمل و کار است نه برآمدههای آن، و در دیگری مسؤولیت معطوف به نتایج کار است، نه سازههای آن.
مسؤولیت منفعل: ویژگی این نوع از مسؤولیت این است که نسبت به آنچه انجام گرفته است معنا پیدا میکند. یعنی مقام و نهاد مسؤول نسبت به کارهایی که تاکنون در چارچوب وظایف و در حوزهی اختیاراتشان انجام دادهاند مورد سؤال قرار میگیرند و اعمال انجام شدهی آنها در یک مرجع معتبر، همچون افکار عمومی و نهادهای تخصصی، مورد ارزیابی و سنجش قرار میگیرد و آنها موظف به پاسخ گویی میباشند. همان طور که پیداست این مسؤولیت روی به گذشته دارد و به همین خاطر از آن تعبیر به انفعالی و یا منفعل نمودیم. به عنوان نمونه، مردم، نهادهای مردمی، سازمانهای تخصصی، مطبوعات و... کارنامهی دورههای کاری مدیران کلان و خرد یک کشور (ریاست جمهوری، وزیران، شهرداران، و...) را میتوانند با رویکرد نقادانه بنگرند و به ارزیابی آنها بپردازند و نقاط قوت و ضعف شان را بنمایانند و آنها را وادار به پاسخ گویی از عملکردشان سازند و در صورت اثبات کم کاری و یا سوء مدیریت از سوی یک مرجع قانونی، موظف به جبران گردند.
مسؤولیت که در این جستار مورد بحث قرار گرفت صرفاً مسؤولیت اخلاقی نبوده بلکه فراتر و فربهتر از آن مسؤولیت حقوقی است که در حوزهی عمومی و خصوصی قابلیت پیگیری و عملیاتی شدن دارد.
در متون دینی - اسلامی از مسؤولیت به گستردگی که در این جا از آن سخن رفت، آمده است. به علاوه حوزهی مسؤولیت را وسیعتر و فراتر از آن نیز دانسته است. در تفکر اسلامی همان طوری که مردم در مقابل یکدیگر و در قبال دولت مسؤولیت دارند و دولت در مقابل مردم مسؤول میباشد، هر دو در پیشگاه خداوند نیز مسؤولاند. به این ترتیب مسؤولیت بسیار ضروریتر از آنچه در فلسفههای سیاسی دیگر مطرح است، در اسلام شناخته شده است.
در سورهی مبارکهی اسراء پس از آن که مباحث و دستورات بازدارنده و حرکت دهنده در حوزههای اقتصادی، حقوقی، اجتماعی معرفتی را طرح و تبیین مینماید، میفرماید: «وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوءُلاً» (اسراء، 36). روشن است تعهد اولاً حوزههای رفتاری وسیع و گستردهای را پوشش میدهد و ثانیاً مسؤولیت در قبال تعهد شامل فعالیت در چارچوب تعهد و برای تحقق مفاد آن و نیز در صورت انجام و یا عدم انجام آن به معنای پاسخ گو بودن را نیز دربرمیگیرد. همچنین در آیهی شریفهی دوم به گونهی تمام رفتار انسانی را در حوزهی مسؤولیت قرار میدهد و زیباتر از همه عمومیت مسؤولیت را که شامل تمامی سازههای اجتماعی (سازههای صاحب اراده و اختیار) میگردد در آیهی مبارکهی 6 از سورهی اعراف بیان مینماید: «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ». پیامبر بزرگوار اسلام نیز عمومیت مسؤولیت را بسیار نیکو بیان میکند: «قال رسول اللّه فانی مسئول و انکم مسئولون انی مسئول عن تبیلغ الرسالة و اما انتم فتسألون عما حملتم من کتاب اللّه و سنتی» (کلینی، 603) پیامبر باید رسالت را برساند و مردم نیز طبق آن عمل نمایند. پیامبر مسؤول به وظیفه است و مردم مسؤول به نتیجه.
علی علیهالسلام در خطبه 214 از نهج البلاغه میفرماید:
مردم، گمان مبرید که نقد عملکرد من و ارزیابی کارنامهی زمامداری من، بر من گران میآید و آن را برنمی تابم. خیر! چنین نیست. هر مقام و نهادی که در اجرای عدالت و تأمین حق نقدپذیر نباشد، دشوار است که بتوانند عدالت و حق را در جامعه نهادینه نماید.
این عبارت با شفافیت و صراحت تمام مسؤولیت فعال و منفعل را بازتابانیده است.
نگرش حقوقی به قدرت (سیستم حقوقی فراگیر و عادلانه)
پیوند مسؤولیت با توان مندی، و یا مسؤول بودن در قبال توان مندی، هنگامی لباس بیرونی به تن میکند و در حیات اجتماعی به طور عینی و تجربی نهادینه و استوار میگردد که یک ساختار و سیستم حقوقی در جامعه بر تمامی عرصهها و شؤونات زندگی حکومت داشته باشد. پیدایش ساختار حقوقی مسبوق به حق مند داشتن انسانها و نگرش حقوقی داشتن نسبت به روابط و مناسبات انسانی میباشد. یعنی اگر انسانها را ذی حق و موجودات حق مند ندانیم و نگرش حقوقی مسلط بر روابط انسانی نباشد، هیچ گاه سیستم حقوقی عادلانه در جامعه متولد نگردیده تا روابط انسانی بر محور آن سامان بیابد. پس نخست باید نگرش حقوقی در روح و جسم جامعه نهادینه گردد تا بر مبنا و محور آن یک سیستم حقوقی که بسیار فراتر از نهاد قضایی میباشد، شکل گرفته و عمل نماید. به عبارت دیگر تبدیل شدن جامعه به یک سیستم حقوقی مد نظر است. همین جایگاه و کارکرد نگرش حقوقی در پیوند توان مندی به مسؤولیت و ایجاد قدرت اجتماعی مسؤولانه است که امام علی علیهالسلام مسؤولیتهای متقابل مردم و دولت را با زبان و منطق حقوقی بیان میکند و میفرماید:
ایها الناس ان لی علیکم حقاً و لکم علیّ حق، فاما حقکم علی فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا و اما حقی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الاجابة حین ادعوکم و الطاعة حین امرکم (خطبهی 34)
بنابر این مردم سالاری در نظام دینی، اولاً مردم سالاری حقوقی است؛ ثانیاً راه کارهای عینی شدن آن در گرو نهادینه شدن توان مندی، مسؤولیت و مسؤول بودن و نگرش حقوقی به قدرت و مسؤولیت و پیوند آن دو در سایهی یک سیستم حقوقی عادلانه میباشد، که به پاسخ گو شدن قدرت و حکومت در تمامی اشکال و سطوح آن میانجامد.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- نهج البلاغه، ترجمهی فیضالاسلام، نامهی پنجم.
- نهج البلاغه، خطبهی 34 ، ترجمهی فیضالاسلام.
- غررالحکم 2 : 57/10 ، اصول کافی، ج 1، 35 .
- ابن شعبة الحرانی (1404 ه)، کلمات امام رضا علیهالسلام ، جوابه للمأمون فی جوامع الشریعة، نشر اسلامی، طبع دوم.
- بینام (1403 ه)، عقاب الاعمال، حدیث 4 ، ر. ک: ابن ابی جمهور الاحسائی، عوالی اللئالی، ج 1 .
- دودینگ، کیت (1380)، قدرت، ترجمهی عباس مخبر، تهران، آشیان، چاپ اول، 31 .
- صدوق (1404 ه)، عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، بیروت، مؤسسه علمی .
- کلینی، محمد بن یعقوب (بیتا)، کافی، ج 2 ، باب فضل حامل القران، حدیث 9 .