عطار در بین شاعران بزرگ ایران از همه به حکایت پردازی شهره بوده و در آثار منظوم و منثور وی هزاروهشتصد و هشتاد و پنج حکایت آمده است (فروزانفر، ص 51)، که نشان می دهد این فن یکی از اصلی ترین جنبه های فکری و هنری اوست.اگرچه عطار (مصیبت نامه، ص 365)، با وقوف بر این امر، بر خویش می بالد که در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده است، به نظر می آید چندان دقایق و نکات باریک داستان نویسی را، آن چنان که اصول و معیارهای ساختاری مدون این فن حکم می کند، مراعات نکرده و نتوانسته است به حکایات خویش ساختاری منسجم و منطقی بدهد. شاید عطار خود بر این ضعف آگاه بوده است. وی، در پایان منطق الطیر، هشدار می دهد که در این اثر به دنبال زیبایی های شعری نباشند بلکه به معانی و اسرار نهفته در آن بنگرند: در کتاب من مکن ای مرد راه از سر شعر و سر کبری نگاه از سر دردی نگه کن دفترم تا ز صد یک درد داری باورم گوی دولت آن برد تا پیشگاه کز سر دردی کند این را نگاه هر که این برخواند مرد کارشد وان که این دریافت برخوردار شد اهل صورت غرق گفتار من اند اهل معنی مرد اسرار من اند یکی از اشکالات اساسی ساختاری منطق الطیر در انتخاب هدهد به مقام رهبری مرغان در سیر و سلوک به سوی سیمرغ نمایان شده است – اشکالی که نه تنها به ساختمان منسجم داستان آسیب رسانده بلکه با یکی از عمیق ترین مبانی فکری اهل تصوف در تضاد است. با تشکیل انجمن مرغان برای یافتن پادشاه، معرفی کردن هدهد سیمرغ را به آنها، عذرهای مرغان و پاسخ های هدهد، آگاهی مرغان از نسبت خویش با سیمرغ و ایجاد میل و رغبت به سیر و رسیدن به درگاه او، داستان به مرحله ای می رسد که برای انتخاب رهبر قرعه می کشند ...