آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

قرآن کریم دریایی عمیق، موّاج و سرشار از دُرّ و گوهرهای دست یافتنی است، از آن جهت که هر کسی به فراخور حالش می‏تواند، از آن بهره مند شود، «فسنیسره للیسری» نامیده شده است. ولی تا به حال اندکی از این گوهرهای ناب به دست انسانها رسیده است، خصیصه دیگر قرآن کریم وزانت و سنگینی استدلالهای آن می باشد تا جایی که به عنوان قول ثقیل «سنلقی علیک قولاً ثقیلاَ» خوانده شده است، اما چرا با وجود آسانی فهم و برخورداری از استدلالهای محکم و غیر قابل خدشه آن، تعداد محدودی از این مائده آسمانی بهره مند شده اند؟ زیرا شرط اساسی فهم، درک و دستیابی به قرآن کریم «لایمسه الا المطهـرون» می‏باشـد، بنابراین تا مسلمـانان نتوانند چهره دل را، با آب پاکی و صفا بشویند، نمی توانند غبار مهجوریت از چهرة این گوهر آسمانی بزدایند و به معانی بلند و نورانی آن دست یابند و از گوهرهای نهفته در آن بهره گیرند. هر زمانی که بحث قرآن کریم به میان می‏آید این سؤال در ذهن آدمی ‏نقش می‏بندد که آیا قرآن مجید که دارای بطن های زیادی است، فقط به توحید و آخرت توجه داشته و یا اینکه به مسائل حکومتی، اجتماعی، حقوقی و . . . هم پرداخته و اگر به این مسائل هم توجه نموده تا چه اندازه آن را بسط و گسترش داده است؟! برای پاسخگویی به این سؤال درصدد برآمدیم بخشی از مسائل اجتماعی را با کمک صاحبنظران از قرآن استخراج نموده و مورد استفاده قرار دهیم.

متن

 قرآن کریم دریایی عمیق، موّاج و سرشار از دُرّ و گوهرهای دست یافتنی است، از آن جهت که هر کسی به فراخور حالش می‏تواند، از آن بهره مند شود، «فسنیسره للیسری» نامیده شده است. ولی تا به حال اندکی از این گوهرهای ناب به دست انسانها رسیده است، خصیصه دیگر قرآن کریم وزانت و سنگینی استدلالهای آن می باشد تا جایی که به عنوان قول ثقیل «سنلقی علیک قولاً ثقیلاَ» خوانده شده است، اما چرا با وجود آسانی فهم و برخورداری از استدلالهای محکم و غیر قابل خدشه آن، تعداد محدودی از این مائده آسمانی بهره مند شده اند؟ زیرا شرط اساسی فهم، درک و دستیابی به قرآن کریم «لایمسه الا المطهـرون» می‏باشـد، بنابراین تا مسلمـانان نتوانند چهره دل را، با آب پاکی و صفا بشویند، نمی توانند غبار مهجوریت از چهرة این گوهر آسمانی بزدایند و به معانی بلند و نورانی آن دست یابند و از گوهرهای نهفته در آن بهره گیرند.
هر زمانی که بحث قرآن کریم به میان می‏آید این سؤال در ذهن آدمی ‏نقش می‏بندد که آیا قرآن مجید که دارای بطن های زیادی است، فقط به توحید و آخرت توجه داشته و یا اینکه به مسائل حکومتی، اجتماعی، حقوقی و . . . هم پرداخته و اگر به این مسائل هم توجه نموده تا چه اندازه آن را بسط و گسترش داده است؟! برای پاسخگویی به این سؤال درصدد برآمدیم بخشی از مسائل اجتماعی را با کمک صاحبنظران از قرآن استخراج نموده و مورد استفاده قرار دهیم.


آزادی[1] مقوله ای است بس ارجمند، که انسان مشتاق در راه کسب آن تلاش، پیکار و مبارزات زیادی نموده است. توده های مردم در طول تاریخ طعم تلخ انواع ظلم ها و ستم ها را چشیده اند، و بدین دلیل همیشه در آرزوی آزادی و رهایی بوده و همواره ظهور منجی رهایی بخش مسیحایی را انتظار می‏کشیده اند. در دنیای امروز، آزادی نه تنها یک آرمان ارزشمنــد به شمار می‏رود،‌ بلکه در بسیاری ازکشورهای جهان به یک ارزش بی‏بدیل تبدیل گردیده، به گونه‏ای که معیار بسیاری از قضاوتها و داوریهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار می‏‏گیرد. از این رو، شایسته است، این بحث از منظر اسلام و قرآن کریم نیز مطرح و بررسی شود. البته، تبیین دیدگاه اسلام در این زمینه کار صعب و دشواری است که نیازمند مباحثات علمی گسترده میان دانشمندان و اسلام شناسان محترم می‏باشد. این مقاله فقط بحث آزادی اجتماعی از دیدگاه اسلام و قرآن را طرح می‏کند تا صاحبنظران ارجمند برای تبیین بیشتر آن وارد بحث و گفتگو شوند.
لازم به یــادآوری است کــه آزادی در رشته های مختلف مورد بحث و بررسی قرار می‏‏گیرد. که در هر کدام از این رشته ها بعد خاصی از آن مورد توجه قرار گرفته است، البته نباید وجوه این مباحث را با هم خلط و اشتباه نمود. به عنوان مثال، در فلسفه راجع به آزادی و اختیار انسان بحث می‏شود؛ تعدادی از فلاسفه معتقدند که انسان در کارهای خود اراده و اختیاری ندارد، در حالی که عده ای دیگر برآنند که انسان دارای اختیار و اراده است. این بحث فلسفی در واقع به اراده و اختیار تکوینی مربوط می‏شود. به همین ترتیب در فقه، حقوق، جامعه‏شناسی و علوم سیاسی نیز به تناسب، آزادی بحث و گفتگو می‏شود.
علیرغم آنکه این واژه در چند قرن اخیر در مجامع روشنفکری به وفور مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته، ولی هنوز از ابهام زیادی رنج می‏برد. حتی نزاع بر سر مفهوم و معنی این واژه حل نشده و قلمرو مفهومی آن روشن نگردیده است. هر نحله ای بر اساس باورها و جهان بینی خاص خود آن را تعریف می‏نماید و تاکنون تعریفی که برای همگان قابل قبول باشد، ارائه نشده است. تعاریف آنقدر متعدد و پراکنده‏اند که برخی حدود دویست تعریف برای این مفهوم نوشته اند. از این رو، لازم است، قبل از هر مطلب دیگری اندکی راجع به معنی و مفهوم «آزادی» بحث شود، تا موضوع بحث تا حدی روشن گردد.
«آزادی» در لغت به معنی رها بودن از قید، مانع و فشار است. اما در مباحث اجتماعی وقتی از «آزادی» سخن به میان می‏آید هرگز مطلق «آزادی» مراد نیست، زیرا لازمة فرهنگ و زندگی اجتماعی، وجود ارزشها، هنجارها، قوانین مدنی و اجتماعی است.[2] هنجارها و قوانین اجتماعی همیشه خواستها و رفتارهای افراد جامعه را قاعده مند و محدود می‏کند. بنابراین، تعاریفی که هنجارها و قواعد اجتماعی را در مفهوم آزادی مورد لحاظ قرار نمی‏دهند، بیشتر به آزادی فلسفی، اختیار و اراده تکوینی فرد اشاره دارند. هابز می‏نویسد: «انسان آزاد، کسی است که در اموری که می‏تواند با تکیه بر قدرت و دانش خود، عملی انجام دهد بدون آنکه مواجه با مانعی باشد، آنچه را که می‏خواهد انجام دهد.»[3] برخی از نویسندگان مهم ترین تعاریف آزادی را چنین ذکر کرده اند:
1)فقدان فشار خارجی، یعنی موانع فیزیکی و قانونی برای انجام کاری وجود نداشته باشد.
2)انجام دادن کار برای آن شخص ممکن باشد، مثلاً در بارة انسانی که توان تهیه مایحتاج زندگی روزمره خود را ندارد، نمی‏توان ادعا کرد که در خرید ماشین بنز مدل بالا، آزاد است.
3) آزادی برای انجام کارهای درست و ارزشی، معنا پیدا می‏کند، آزادی آن نیست که انسان برای انجام هر کاری آزاد باشد. «تی.اچ. گرین» آزادی را چنین تعریف می‏کند: «قدرت یا استعداد ایجابی برای انجام دادن یا برخورداری از چیزی که ارزش انجام دادن یا برخورداری را داشته باشد.»[4]
4)«آزادی» تنها به معنای عدم موانع بیرونی نیست، بلکه مسائل روانی را نیز در برمی‏گیرد، به طوری که فرد علاوه بر مسائل بیرونی از لحاظ روانی نیز نباید تحت فشار باشد. بنابراین آزادی در اجتماع، زمانی فراهم می‏آید که اولاً:‌ انسان، تحت اجبار فیزیکی نباشد؛ ثانیاً:‌فشار روانی ای که فرد را تحت تأثیر قرا دهد، وجود نداشته باشد؛ ثالثاً: قوانین دست و پاگیر برای انجام کارهایی که شایسته انسان است، وجود نداشته باشد؛ رابعاً: امکانات مادی و غیر مادی، برای انجام عمل نیز وجود داشته باشد. مثلاً نمی‏توان گفت که همه ثروتمندان و فقرا برای خرید ویلاهای گرانقیمت نواحی شهر آزادند، چون از همان اول برای همگان معلوم است که فقرا نمی‏توانند اقدام به خرید املاک گرانقیمت نمایند.[5]
آزادی بر دو گونه است: آزادی مثبت و آزادی منفی. آزادی مثبت به مشارکت در فرآیند تصمیم گیری گروهی اشاره دارد، و معمولاً به صورت مضاف یعنی «آزادیِ . . . .» به کار برده می‏شود. برخی از موارد مهم آن عبارتند از: آزادی جابجایی و سکونت، آزادی اندیشه،‌ آزادی مذهب، آزادی اجتماعات و انجمنهای صلح آمیز، آزادی بیان، آزادی مشارکت در حکومت، آزادی مالکیت خصوصی، آزادی کار و آزادی تعلیم و تعلم. در حالی که مقصود از آزادی منفی، رهایی از فشارهای دولت و جامعه می باشد. این آزادی به صورت «آزادی از . . . » به کار می‏رود. که موارد عمده آن عبارتند از: آزادی از انواع تبعیض ها (نژادی، سیاسی، مذهبی و . . .)، آزادی از بردگی و کار اجباری، آزادی از شکنجه و ظلم، آزادی از دستگیری، بازداشت و تبعید دلخواهانه، آزادی از مداخله در امور خصوصی و آزادی از تعقیب دلخواهانه. اینها مواردی هستند که در ارتباط با دولت ودین مطرح می‏شود. البته وقتی سخن از آزادی اجتماعی به میان می‏آید موارد بسیار زیادی مطرح می‏شود که رنگ و بوی سیاسی هم ندارد.
بحث از آزادی، مستلزم بیان موانع آن است. زیرا آزادی به معنای رهایی از موانع عمل و رفتار است. بنابراین تا موانع روشن نگردد، فرایند آزادی نیز مشخص نمی‏گردد و برای شناخت موانع آزادی هم باید ابتداءً هدف از آزادی مشخص گردد. به طور کلی انسانها، آزادی را برای رسیدن به سعادت و کامروا شدن دنبال می‏کنند. اما از آنجا که خواستگاه آنها در معنای سعادت متفاوت است، معنای آزادی نیز نزد آنها متغایر می‏گردد. و از آن جهت که اختلاف در معنای سعادت، ریشه در مبانی انسان شناختی دارد، بنابراین لازم است در رابطه با شناخت اهداف آزادی، مبانی انسان شناختی نیز مطرح گردد. البته این مقدمات تنها در حد اشاره طرح می‏گردد تا راه منطقی بحث بازگردد، ولی خوانندگان ارجمند برای تفصیل مباحث به منابع بیشتری باید رجوع کنند. لذا برخی از مبانی انسان شناختی و معرفت شناختی اسلام که به بحث آزادی مربوط می‏شود، به اختصار، مطرح می‏گردد که عبارتند از:
1- انسان موجودی صرفاً مادی نیست، بلکه ترکیبی از بدن و روح الهی است.[6]
2- انسان از کرامت و احترام بسیار زیاد برخوردار است،[7] که این کرامت به بعد انسانی او مربوط می‏شود.[8]
3- حیات انسان به این دنیا محدود نمی‏شود، بلکه جهان دیگری وجود دارد که پس از این جهان می‏آید و بسی وسیعتر و ماندگارتر از این جهان است.[9]
4- انسان بخشی از نیازهای خود را می‏تواند تشخیص دهد. ولی قادر به تشخیص بسیاری از نیازمندیهای واقعی خود و راههای تأمین آنها نمی‏باشد. این موارد را تنها آفریدگار دانا و توانا می تواند تشخیص دهد.[10]
5- خداوند راه درست زندگی را توسط پیامبران به مردم نشان داده است.[11]
بنابراین با توجه به مبانی انسان شناختی فوق، معلوم می‏گردد که در مکتب اسلام، انسان مرکب از جسم و جان بوده که جسمش خاکـی و روحش الهی است، لذا انسان باید به پرورش روح و جان خود بپردازد و برای کمال پرورش روح، رضایت و قرب الهی را کسب نماید. هر چند انسان در مکتب اسلام می‏تواند برخی از موارد سعادت و فلاح خود را تشخیص دهد، ولی جهت‏گیری عمده و موارد اساسی آن را تنها خالق هستی ـ‌ که بر همه امور آگاه است ـ به انسان نشان می‏دهد. اما در تمدن غربی انسان موجودی دنیوی است. لذا بهره مندی از امکانات و به حداکثر رساندن لذات مادی جزء مهمترین برنامه های آنها می‏باشد. بنابراین، اگر چه موارد زیادی از آزادی، مورد توافق اسلام و دنیای غرب می‏باشد، ولی روح و جهت گیری اصلی آن در این دو مکتب تفاوت اساسی دارد. در این مکتب آزادی را دین مشخص می‏کند که انسان در کجا و در چه کارهایی آزاد است؛ در حالی که در غرب، انسان در هر کاری که منافی آزادی دیگران نباشد آزاد است. به عنوان مثال «رالز» نظریه پرداز مهم عدالت و آزادی در غرب معتقد است که «آزادی فقط می‏تواند به خاطر خود آزادی محدود شود.»[12] و «تی.ام. اسکنلون» اظهار می‏دارد: «آزادی های اساسی ممکن است فقط موقعی محدود شود، که روشهای استدلالی که قابل قبول برای همگان باشد، روشن سازد که آزادی های نامحدود به نتایجی می‏انجامد که به اجماع عام، برای همه زیانبار است.»[13]اما شهید مطهری می‏فرماید: «علاوه بر آزادی ها و حقوق دیگران، مصالح عالیة خود فرد نیز می‏تواند آزادی او را محدود کند.» بنابراین «برخلاف تصور بسیاری از فلاسفه غرب، آن چیزی که مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعایت و احترام آن می‏گردد، میل هوی و اراده فرد نیست ، بلکه استعدادی است که آفرینش برای سیر مدارج ترقی و تکامل به وی داده است. اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد بشر است هماهنگ باشد، اما آنجا که بشر را به سوی فنا و نیستی سوق می‏دهد و استعدادهای نهانی را به هدر می‏دهد، احترامی ‏‏نمی‏تواند داشته باشد.»[14] از آن جا که تلقی اسلام و تمدن غرب از انسان کاملاً متفاوت است، لذا اهداف و حدود آزادی انسان، نیز در این دو متغایر می گردد.
به طور کلی «آزادی از دو محور قابل بررسی است: الف) آزادی معنوی؛ ب) آزادی اجتماعی. آنجا که انسان مکلف است که خود را برده و بندة خرافات فکری یا هواهای نفسانی قرار ندهد،‌ آزادی جنبة درونی و باطنی دارد و آنجا که دیگران مکلفند که نسبت به انسان، راه و مسیر او قید و بندی ایجاد نکنند، آزادی جنبه خارجی و بیرونی دارد».[15]که در این نوشتار سعی می‏شود به طور اختصار، آزادی های اجتماعی در قرآن بیان گردد.
آزادی های اجتماعی
آزادی های اجتماعی در قرآن کریم را می‏توان به دو محور آزادی مثبت و آزادی منفی تقسیم کرد، که به صورت گزینشی به چند مورد از آن اشاره می‏شود:
1- آزادی مثبت
الف) آزادی عقیده و اندیشه
متأسفانه انسانهای متفکر در طول تاریخ تحت فشار و ستم قدرتمندان، ثروتمندان و کاهنان قرار داشته اند و توده مردم نیز به انحای مختلف از آزادی اندیشه منع و مجبور شده اند، طبق افکار قدرتمندان نظر بدهند تا مبادا مصالح و منافعشان به خطر بیفتد. قرآن کریم، تحمیل عقیده بر مردم را منع نموده و می‏فرماید: «لااکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی»[16]در پذیرش دین هیچ اکراهی نیست، ]زیرا[ راه درست از راه انحرافی روشن است. در شأن نزول این آیه چند روایت وجود دارد که همه آنها در اصل مطلب با هم مشترک می‏باشند:‌در صدر اسلام عده ای می‏خواستند به دین یهود بگروند، مردم مانع آنها می‏شدند و آنها را از این عمل باز می‏داشتند. در این هنگام این آیه شریفه نازل شد و مردم را از تحمیل دین، بازداشت.[17]البته استدلالی که در آیه کریمه برای نفی اکراه بیان شده بسیار مهم است، زیرا خداوند متعال می‏فرماید: بدین دلیل نباید مردم را در پذیرش دین مجبور کرد که با آمدن اسلام راه درست از راه غلط و انحرافی باز شناخته شده و اکنون مردم باید بر اساس عقل سلیم و فطرت الهی، دین خویش را انتخاب نمایند. بنابراین منطق اسلام، منطق استدلال است، نه منطق زور و فشار. زیرا قرآن کریم می‏فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن» [18]مردم را به سوی راه پروردگارت با حکمت، منطق، برهان و موعظه نیک دعوت کن و اگر آنها با تو مجادله کردند، تو هم به نحو نیکی با آنها مجادله کن. در این آیه راه اسلام آوردن را دعوت به حکمت و موعظه معرفی می‏کند. لذا مهمترین رسالت پیامبران که تبلیغ دین است تنها نشان دادن راه است، نه طی طریق کردن. به همین دلیل خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر را «مذَّکِّر» خطاب می‏کند «فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر»[19]پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای،‌ تو سلطه گر بر ایشان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.
در آیه دیگر، نیز آمده است: «اگر خداوند بخواهد همه مردم ایمان خواهند آورد» سپس در رد ایمان تحمیلی می‏فرمایند:‌«أفأنت تکره الناس حتی تکونوا مؤمنین»[20]آیا تو می‏خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟
البته بنابر نظر برخی، بین این آیات تعارض ظاهری وجود دارد، زیرا از یک سو بر طبق آیه «لا اکراه فی دین» آزادی فکر و عقیده قابل احترام می‏باشد و آزادی اندیشه ترویج می‏شود و از سوی دیگر به آیاتی بر می‏خوریم که نه تنها بعضی تفکرات و عقاید مردود شناخته می‏شوند، بلکه مبارزه با آنها نیز لازم و ضروری شمرده شده است. این امر موجب گردید که با نگرش یکسویه عده ای به آزادی اندیشه در اسلام و عده‏ای دیگر به نفی آزادی اندیشه رأی دهند.
در مقام جواب به این طرز تفکرهای افراطی و تفریطی، بعضی از علماء به مقام پاسخگویی برآمدند. استاد شهید مطهری میان آزادی اندیشه (تفکر) و آزادی عقیده تفکیک قائل شده و می‏فرماید: عدم اتحاد این دو گونه رأی را در تمایز تفکر و عقیده باید جستجو کرد. از نظر ایشان نه تنها آزادی تفکر، در امور مربوط به اصول دین جایز و آزاد است، بلکه اینگونه تفکر ضروری و واجب می باشد. زیرا اسلام، این حق را برای هر مسلمانی گذاشته است تا در اصول دین به تفکر منطقی بپــردازد و بدون هیچ واهمه ای، اشکالات وارده را مطرح نماید.[21] اینگونه آزادی، از مواردی نیست که بر آن توصیه و تأکید شود، زیرا اصولاً در باب آزادی تفکر هیچ نوع اجباری راه ندارد و به عبارت دیگر در اینگونه مسائل طبعاً مردم آزاد هستند و امکانی غیر از آزادی وجود ندارد.[22]اما آزادی عقیده بر خلاف آزادی اندیشه، در اسلام صریحاً مردود شناخته شده است. زیرا اشاره به عقایدی دارد که صرفاً بواسطه تابعیت از عرف و تقلید و بدون بهره گیری از تفکر منطقی شکل گرفته باشند.
رواج این آزادی تحمیلی، برای تفکر آزاد بشر، بالاترین خطر به حساب می‏آید. زیرا اصرار نمودن بر اینگونه عقاید خشک، باعث جمود ذهن بشریت می‏گردد و همچون زنجیری، عقل و فکر انسان را به سخره می‏کشد.[23]به همین خاطر در اسلام شدیداً آزادی عقیده نهی شده و پیامبران الهی مأمور به مبارزه با آن شده اند.
آیت الله جوادی آملی با تمایز میان آزادی اندیشه در مسائل درون دینی با مسائل برون دینی به حل این شبهه پرداخته‏اند. از نظر ایشان آیة «لا اکراه فی دین» ناظر به کسانی است که در بیرون دین قرار دارند و به کسانیکه در بیرون دروازة دین ایستاده اند، راه و چاه را نشان می‏دهد و می‏گویند تو مختاری؛ در قبول و نکول اجبار نیست. پس اولاً آیه یاد شده، ناظر به کسانی است که هنوز وارد قلمرو دین نشده‏اند؛ ثانیاً نفی اکراه دراین مقام،‌ بیان یک حکم تکوینی است، نه یک حکم تشریعی. نمی‏گوید «اکراه نکنید، چون بد است»، بلکه می‏گوید: «اجبار نکنید، چون نمی‏شود». زیرا این مقام، اکراه پذیر نیست و اجبار در آن راه ندارد. به عبارت دیگر در مقام اندیشه یکی از این سه حالت رخ می‏دهد: تصدیق، تکذیب و شک؛ رهبری این امور سه گانه به عهدة‌ دلیل است. اگر دلیل بر چیزی اقامه شد، خود به خود تصدیق می‏شود؛ به طوری که خود انسان، دیگر نمی‏تواند خلاف آن عمل کند و شخص دیگری هم قادر نیست، انسان را بر خلاف آن وادار کند. بنابراین در بخش علم، اجبار و اکراه امکان ندارد و انسان در آن بخش آزاد است.
اما کسانی که دینی را پذیرفته اند و وارد آن قلمرو شده اند، به طور طبیعی محدودة آن را نیز باید بپذیرند. وارد محدوده ای شدن به معنای پذیرش مرزها و محدودیتهای خاص آن است. بنابراین نمی‏توان ادعا کرد، شخصی که دینی را پذیرفته، در عمل آزاد می‏باشد که هیچ محدودیتی را به رسمیت نشناسد. این یک قاعده و اصل عام بوده و اختصاصی به دین اسلام و یا ادیان آسمانی دیگر ندارد. بنابراین آیة «لا اکراه فی الدین» نمی‏تواند مستمسکی برای شکستن مرزهای دین باشد. لذا کسی که دینی را پذیرفت، در عمل آزادی تشریعی ندارد. [24]
البته تنها دین اسلام نیست که برای حفظ و تداوم اصول و قواعد دینی، مکانیزم هایی را مطرح کرده و از سرپیچی مردم در احکام دینی جلوگیری به عمل می‏آورد، بلکه تمامی ادیان، مکاتب و جوامع نیز مکانیزم هایی برای حفظ اصول خویش دارند، هرچند از لحاظ وسعت، شدت و مواردی که مردم نباید از آنها تخطی کنند، ممکن است با هم تفاوت داشته باشند.
ب ) آزادی نژادی و قومی
تعصب و تبعیض نژادی و قومی پدیدة شومی است که در طول تاریخ، عدة زیادی از انسانها در آتش آن سوخته اند. سیاهان شاید بیشتر از هر قوم دیگر آماج تعصبات نژادی قرار گرفته اند،‌ هر چند شاید هیچ قومی نباشد که در طول تاریـخ دوره هائی از تعصبات و تبعیض‏های قومی و نژادی را تجربه نکرده باشد. یهودیان که روزگاری نه چندان دور به خاطر تعلق به قوم و مذهب یهود در سراسر اروپا مورد تحقیر و تبعیض قومی و نژادی قرار ‏می‏گرفتند، ‌امروزه خود بدترین شکل تعصب و تبعیض را در حق مردم مظلوم فلسطین روامی‏دارند. حتی در پیشرفته ترین کشورهای جهان، برخی از اقوام و نژادها به بدترین وجه مورد تبعیض قومی و نژادی قرار می‏‏گیرند. سیاه پوستـــــان آمریـکا، مثـال خــوبــی است: «یان رابرتسون» جامعه شناس آمریکائی در ضمن توصیفی که از وضعیت اسفبار سیاه‏پوستان آمریکائی ارائه می‏دهد، می‏نویسد: «تبعیض نهادینه شده، هنوز در سرتاسر ایالات متحده وجود دارد … بسیاری از سیاهان در محله هائی سکونت دارند که به طور غالب سیاه‏پوست‏نشین می‏باشند … حضور سیاهان در سطوح بالای نظام سیاسی در حد پایین باقی مانده است، چنانکه در سال 1998 فقط سه درصد اعضای کنگره سیاه پوست بودند و هیچ یک از سناتورها یا فرمانداران سیاه‏پوست نبودند. از همه مهمتر، وضعیت اقتصادی سیاهان نسبت به سفیدپوستان بدتر می‏باشد. در سال 1970 درآمد خانوادة سیاهپوستان به طور متوسط، 61 درصد درآمد خانوادة سفیدپوستان بود.»[25]
خداوند متعال با بیان این واقعیت که تفاوت‏های جسمی که در میان اقوام دیده می‏شود، به معنای برتری یکی بر دیگری نیست، بلکه همه از اصل واحدی می‏باشند و تنها معیار برتری در داشتن خصلت ها، صفات الهی و انسانی ] مانند تقوی[ است، ‌که این امر ریشة برتری نژادی را می‏سوزاند:‌ « یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکر و أنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ‌ أکرمکم عندالله اتقاکم».[26] ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را از تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛] اینها ملاک امتیاز نیست [ اماگرامی‏ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
رسول اکرم روزی به مردم فرمود: «ایها الناس!‌ إن ربکم واحد و ان اباکم واحد،‌ لا فضل لعربی علی عجمی و لالعجمی علی عربی، و لا لاحمر علی اسود و لا لاسود علی احمر، الا بالتقوی».[27] ای مردم پروردگار شما واحد و پدر شما یکی است، هیچ عربی بر عجم و هیچ عجمی بر عرب و هیچ سرخی بر سیاه و هیچ سیاهی بر سرخ،‌ جز با تقوا برتری ندارد.
2- آزادی منفی
الف) آزادی از شرک
اسلام منشأ و سرچشمه همه اسارت ها را در شرک و بندگی غیر خدا می‏داند. خداوند متعال در این رابطه می‏فرماید:‌ «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لانشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضا ارباباً من دون الله»[28]بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.[29]بنابراین قرآن کریم، از طرفی بین پرستش خدا و عدم شرک و از طرف دیگر بین پرستش خدا و عدم بردگـی برای سـایر انسانها نوعی تلازم برقرار می کند.
مرحوم «علامه طباطبایی» در تفسیر این آیه می‏فرماید: «هر گاه فردی یا افرادی در برابر انسانی دیگر چنان خاضع گردند که او را از سطح تساوی بالاتر برده و بر دیگران مسلط سازد و او بر سایرین تحکم نموده و خواست خود را بر دیگران تحمیل نماید، در حقیقت آنها او را رب قرار داده اند و خواست خود را تابع خواست و اراده او قرار می‏دهند. یک انسان فطری به خودش اجازه چنین خضوعی را در برابر غیر نمی‏دهد، همچنانکه یک انسان مسلمان نیز چنین اجازه ای به خود نمی‏دهد. زیرا کسی که خود را تسلیم امر خدا می‏داند، ربوبیت را خاص خدا می‏داند و ربی دیگر سراغ ندارد. اما تمکین در برابر انسانی مثل خود و اینکه اجازه بدهد کسی در او تصرف کند، بدون آنکه وی در او نظیر آن تصرف را کرده باشد، در واقع پرستیدن معبودی غیر خدا و اتخاذ ربی غیر خداست».[30]در آیه دیگر خداوند متعال با بیان عتاب آمیز می‏فرماید: «قل أتعبدون من دون الله ما لا یملک ضرّاً و لا نفعاً» بگو آیا جز خدا چیزی را می‏پرستید، که مالک سود و زیان شما نیستند؟!
بنابر این، شرک، مایه همه گرفتاریها و اسارت های انسانی است، چون در این صورت انسان نه تنها بنده و عبد موجوداتی می‏شود که ارزش پرستیدن ندارد، بلکه به تبع آن، در دام یک شریعت و سنت باطل گرفتار می‏شود که در این حال نه تنها ارزشهای انسانی خویش را از دست می‏دهد، بلکه هیچ چیز با ارزشی را هم به دست نمی‏آورد.
ب) آزادی از سنت های غلط
سنت که مجموعه ای از آداب، رسوم، باورها، هنجارها و ارزش های دیرپای می‏باشد، سبک زندگی و نوع رفتار افراد یک جامعه را مشخص می‏کند. به خصوص در فرهنگ های سنتی تر، سنت به مثابه قالب های رفتاری بوده که افراد عموماً به صورت کلیشه ای بر طبق این سنتها رفتار می‏کنند. در هر جامعه ای تنها افراد معدودی می‏توانند فراتر از چارچوبی که توسط فرهنگ و سنت جامعه تعیین شده، بیاندیشند. البته منظور از سنن غلط، سنت هایی هستند که بر مبنای تقلید و جهالتند، سنتهایی که ریشه در فکر و اندیشه انسانی دارتد، مورد نظر نیست.
بنابراین، اگر فرهنگ و سنت یک جامعه خرافی و دور از فطرت انسانی باشد، خطر بسیار جدی برای تضییع حقوق و آزادی های واقعی انسان شمرده می شود.
خداوند بارها کفار را به جهت تبعیت کورکورانه از سنت اجدادیشان مورد مذمت و سرزنش قرار داده و می‏فرمایند: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه ابائنا»[31] هنگامی که به آنان گفته می‏شود از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، می‏گویند نه، بلکه ما از چیزی پیروی می‏کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم. در مورد دیگر خداوند متعال سودجویی بعضی ها را دلیل بر پافشاری آنها برسنت غلط معرفی می‏کند. «و کذلک ما أرسلنا من قبلک فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انّا وجدنا ابائنا علی امة و انّا علی اثارهم مقتدون»[32]و اینگونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو، پیامبر انذار کننده ای نفرستادیم، مگر اینکه ثروتمندان مست و مغرور گفتند:‌ ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و به آثار آنان اقتدا می‏کنیم. بنابر این طبق آیات قرآن کریم، سنتی که فقط به جهت تبعیت از گذشتگان انجام شود، به عنوان سنتی مذموم معرفی می‏گردد.
ج)‌ آزادی از فشارهای افراد، گروهها و طبقات قدرتمند فاسد
برخی از اوقات قدرت،‌ ثروت و منزلت، روابط انسانها را از حالت توازن خارج می‏کند، به گونه ای که افراد و گروه‏هایی که از منابع یاد شده، بهره بیشتری دارند، بر اراده و تصمیم کسانی که از قدرت،‌ ثروت و منزلت کمتری برخوردار هستند تأثیر گذاشته و آنها را وادار می‏کنند که بر طبق خواسته آنها عمل نمایند. خداوند این حقیقت را در قرآن کریم از زبان حضرت موسی در مورد فرعون چنین نقل می‏کند: «و قال موسی ربنا انک اتیت فرعون و ملأه زینة‌ و أموالاً فی الحیاة ‌الدنیا لیضلوا عن سبیلک…»[33] موسی گفت: پروردگارا، تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی (سرشار) در زندگی دنیا داده ای، تا (بندگانت را )‌ از راه تو گمراه سازند.
این مطلب در گفتگویی که بین مستضعفین و مستکبرین در روز قیامت اتفاق می‏افتد، نیز بازگو می‏گردد:«یقول الّذین استضعفوا للّذین استکبروا لولا انتم لکنّا مؤمنین.»[34] مستضعفان به مستکبران می‏گویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم. بدین ترتیب،‌ بخش قابل توجهی از آزادیهای افراد توسط اقشار و گروه های قدرتمند محدود می‏شود.
البته در جوامع گذشته ناعادلانه بودن اینگونه روابط آشکارتر بود،‌ هر چند امروزه از جهاتی این روابط بهبود یافته، ولی به هیچ وجه از بین نرفته،‌ و فقط پنهان و غیر ملموس شده است. این رابطه نابرابر در جوامع امروزی – به ویژه جوامع سرمایه داری ـ از ظرافت افزونتری برخوردار گردیده است. سرمایه داران و صاحبان قدرت علاوه بر آنکه منابع و امکانات اقتصادی،‌ سیاسی، ‌فرهنگی و اجتماعی را در اختیار دارند،‌ فکر،‌ سلیقه و به طور کلی سبک زندگی دیگران را نیز، به طور غیر محسوسی تحت کنترل خویش دارند. آنها به راحتی می‏توانند با استفاده از رسانه های مدرن و ابزارهای اطلاع رسانی پیشرفته ای که در اختیار دارند، افکار و علایق مردم را طبق میل خویش تغییر دهند. این نوع سلب آزادی، ‌بسیار خطرناک است؛‌ زیرا در عین آنکه گستره و عمق بسیار زیادی دارد،‌ اغلب مردم از احساس آن عاجز بوده و به نظر می‏رسد که کاملا آزادانه عمل می‏کنند.
خداوند رابطه ظالمانه را به شدت مورد نکوهش قرار می‏دهد و همواره انسانها را به عدل،‌ داد و قسط توصیه می‏نماید. قرآن کریم در آیات متعددی بر قسط و عدل تأکید فراوان داشته و می‏فرماید:یکی از وظایف انبیاء‌ الهی این است که قسط و عدل را بر پا دارند: «و لکلّ‌ أمّة‌ رسول فاذا جاء‌ رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لایظلمون» برای هر امتی رسولی است،‌ هنگامی‏ که رسولشان به سوی آنها بیاید، به عدالت در میان آنها داوری می‏شود و ستمی به آنها نخواهد رسید. در آیه دیگر بر نقش مردم در اقامه قسط تأکید ورزیده و می‏فرمایند:‌ «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنت و أنزلنا معهم الکتب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»[35] ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم،‌ و با آنها کتـــاب آسمــانی و مــیزان] شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه[ نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند. خداوند فرعون را به عنوان نماد و سمبل بی عدالتی و زورگوئی، بارها مورد سرزنش،‌ نکوهش و لعن قرارداده و می‏فرماید:« انّ‌ فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً‌ یستضعف طائفة‌ منهم یذبح ابناءهم و یستحی نساءهم انّه کان من المفسدین»[36] فرعون در زمین برتری جویی می کرد،‌ اهل آن را به گروه‏های مختلفی تقسیم می‏نمود؛ گروهی را به ضعف و ناتوانی می‏کشاند، سر پسرانشان را می‏برید و زنانشان را ] برای کنیزی و خدمت[ زنده نگه می‏داشت؛ او به یقین از مفسدان بود!‌ همچنین، ‌اهل کتاب را از تبعیت کسانی که هم خود گمراه هستند و هم دیگران را گمراه می‏کنند، منع می‏کند:‌ «لا تتّبعوا أهواء قوم قد ضلّوا من قبل و أضلّوا کثیراً و ضلواعن سواء‌ السّبیل».[37] از هوس های جمعیتی که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروی نکنید. این آیه ما را از رابطه استثماری با یکدیگر و تبعیت استعبادی از دیگران برحذر می‏دارد: «و لا یتّخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله» برخی از ما برخی دیگر را ارباب نگیریم.
اخلاق و آزادی اجتماعی
آزادی اجتماعی با یکسری قواعد و اصول اخلاقی امکانپذیر است. زیرا آزادی فردی به صورت لجام گسیخته و بدون رعایت حد و مرز، موجب سلب آزادی اجتماعی می‏گردد. به همین جهت دین اسلام، افراد جامعه را ملزم به یکسری قواعد و اصول اخلاقی اجتماعی می‏نماید تا با رعایت این اصول، هم حقوق دیگران حفظ شود و هم فعالیتهای اجتماعی سالم گردد.
انسانها برای روابط خویش شدیدا نیازمند به امنیت و آرامش هستند. زیرا به جهت حسادت، ‌رقابت،‌ کینه، عداوت و مسایل دیگر ممکن است درصدد برآیند تا دیگران ‌را بیازارند و با رفتارهای خاصی، امنیت و آرامش را از آنها سلب نمایند. میان افرادی که با هم روابط چهره به چهره دارند،‌ زمینه اینگونه رفتارهای ایذائی بیشتر است. برخی از این اصول در قرآن کریم با صراحت مورد نهی قرار گرفته،‌ که مهمترین آنها را در اینجا به اختصار طرح می‏نمائیم:
1ـ اجتناب از غیبت:‌ برخی از انسانها از صفات و خصوصیات بد یکدیگر صحبت نموده و عیب جویی می‏کنند که این امر از طرفی موجب ضایع شدن حقوق، مداخله و تعرض در امور شخصی افراد و از طرف دیگر سبب بدنامی،‌ آبروبری و بی اعتباری آنها می‏گردد. خداوند متعال می‏فرماید:‌«و لا یغتب بعضکم بعضاً أیحب احدکم أن یاکل لحم اخیه میتاً فکرهتموه»[38] هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، ‌آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ] به یقین [ همه شما از این امر کراهت دارید. قرآن کریم ضمن آنکه از این عمل زشت نهی می‏کند، ‌فلسفه ممنوع بودن آنرا که حقیقت کریه آن عمل است را نشان می‏دهد‌.
یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام، (سلام الله علیهم) توحید کلمه و توحید عقیده است. این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعی و فردی است، جز در سایه وحدت نفوس و زیاد شدن همم، الفت، اخوت، صداقت قلبی، صفای باطنی و ظاهری بین مردم در اجتماع انجام نگیرد. به نحوی که جامعه به منزله یک شخص باشد و افراد جامعه به منزله اعضا و اجزا آن باشند و تمام کوششها حول یک مقصد بزرگ الهی و یک مهم عظیم عقلی، که صلاح جمعیت و فرد است، حرکت کنند و اگر چنین مودت و اخوتی در بین یک طایفه پیدا شود سبب غلبه بر تمام طوایف و مللی می‏شود که بر این طریق حرکت نمی‏کنند، نمونه بارز این موضوع در اوایل طلوع قانون الهی بین مسلمین بود که به جهت اتحاد، وحدت و خلوص نیات آنها منجر به فتوحات بزرگی شد و به همین دلیل پیامبر اسلام عقد اخوت را بین مسلمین صدر اسلام به نصّ «انما المؤمنون اخوة»[39] اجرا نمود. در همین مورد امام صادق(ع) می‏فرمایند: «تواصلوا و تباروا و تراحموا، و کونوا اخوة ابراراً کما أمرکم الله عزوجل: «رحماء بینهم...»[40]با یکدیگر پیوند داشته باشید، خوشرفتاری و مهربانی نمایید و برادرانی نیکوکار باشید همانگونه که خدای عزوجل فرمان به مهربانی بین خودتان را داده اند.[41]
2ـ عدم تجسس در امور شخصی دیگران: هیچ چشم نامحرمی نباید محیطی را که انسان در آن زندگی می‏کند، کنکاش کند و هیچ پلیس مخفی نباید حریم شخصی افراد را مورد تعرض قرار دهد. این امر متأسفانه گاهی در روابط بین دوستان، ‌خویشاوندان و همسایگان نیز رعایت نمی‏شود و برخی سعی می‏کنند، از زندگی دیگران سر درآورده و از اسرار آنها آگاهی یابند. خداوند می‏فرماید: «و لا تجسسوا».[42]
3- دوری از مسخره و عیب جوئی:‌ همه انسانهای عادی و غیرمعصوم در عین برخورداری از استعدادها و توانائی های بسیار، تفاوت و حتی نقاط ضعفی دارند که در صورت تأیید بر آنها به عنوان معرف شخصیتی افراد به حساب می آید، در این صورت نه تنها حیثیت و اعتبار اشخاص در نزد مردم تضعیف می‏شود، بلکه موجب اختلال در آرامش عمومی می گردد. از اینرو، قرآن کریم با منع از این عمل نابهنجار، در صدد آن است که به امنیت زندگی انسانها کمک نماید: «یا ایها الذین امنوا لا یسخر قوم عسی ان یکونوا خیراً‌ منهم و لا نساء من نساء عسی ان یکنّ‌ خیراً‌منهن و لا تلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالالقاب».[43] ای کسانی که ایمان آورده اید! نباید گروهی از مردان شما گروه دیگر را مسخره کنند،‌ شاید آنها از اینها بهتر باشند،‌ و نه زنانی زنان دیگر را، شاید آنان بهتر از اینان باشند؛‌ و یکدیگر را مورد طعن و عیب جوئی قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یکدیگر را یاد نکنید.
4 ـ پرهیز از نجوا: انسان دوست دارد محیطی سرشار از صمیمیت و همدلی داشته باشند. از اینرو، اگر افرادی در کنار آنها درگوشی صحبت کنند، این فرد بنا بر شرایط موجود،‌ احتمالات زیادی را در ذهن خود طرح می‏نماید، از احتمال عیب جوئی گرفته تا احتمال توطئه علیه او را شامل می‏شود. بدین جهت،‌ خداوند از این عمل نهی فرموده است: «انّما النّجوی من الشیطان لیحزن الّذین امنوا»[44] نجوا تنها از سوی شیطان است؛‌ تا اینکه مؤمنان غمگین شوند؛‌ مگر اینکه نجوا برای کار خیری باشد که در آن صورت اشکالی ندارد: «یا ایّها الّذین امنوا اذا تناجیتم فلا تتناجوا بالاثم و العدوان و معصیت الرّسول و تناجوا بالبرّ والتّقوی»[45] ای کسانی که ایمان آورده اید!‌ هنگامی که نجوا می‏کنید به گناه تعدی ونافرمانی رسول] خدا [ نجوا نکنید، بلکه به کار نیک و تقوا نجوا داشته باشید.
5- پرهیز از ورود به منزل بدون اطلاع: خداوند خانه را محیط شخصی افراد دانسته و دیگران را از تعرض به آن بازداشته است. برخی از خویشاوندان و همسایه ها که با یکدیگر انس بیشتری پیدا می‏کنند،‌ معمولاً‌ سرزده و بدون اطلاع وارد خانه های یکدیگر می‏شوند. این عمل محیط امن خانه را به خطر می‏اندازد. خداوند می‏فرماید : «یا ایّها الّذین امنوا لا تدخلوا بیوتاً‌ غیر بیوتکم حتی تستأنسوا و تسلّموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکّرون».[46] ای کسانی که ایمان آورده اید!‌ به خانه هائی غیر از خانة‌ خود وارد نشوید، مگر اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید؛ این برای شما بهتر است، شاید متذکر شوید. برخی وقتی اجازه ورود به خانه ای را می‏گیرند، اصلاً منتظر نمی‏مانند که به آنها اجازه بدهند؛ بلکه بلافاصله وارد می‏شوند، و یا اگر به آنها اجازه ورود داده نشود، به شدت ناراحت می‏شوند، در حالی که قرآن کریم می‏فرماید:« فان لم تجدوا فیها أحداً‌ فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکی لکم»[47] و اگر کسی را نیافتید، ‌وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود؛ و اگر گفته شد: «بازگردید»، بازگردید؛ این برای شما پاکیزه تر است. اعضای خانواده باید در خانه محیط‏های شخصی مخصوص به خود باشند و حتی ساعاتی از شبانه روز که زن و شوهر می‏خواهند استراحت نمایند و نیاز به خلوت دارند، اگر فرزندان بخواهند وارد آنجا شوند باید اذن دخول بگیرند.[48]
رعایت این اصول و موارد مشابه آن، علاوه بر اینکه موجب آزادی اجتماعی می‏شود، در آزادی فرد، از رذائل اخلاقی و رشد و کمال وی نیز نقش مؤثری دارد. بنابراین مراعات این حدود نه تنها مانع آزادی نیست، بلکه عین آزادی است.
به همین جهت امیرالمؤمنین (ع) در تعبیری زیبا می‏فرمایند: «فان تقوی الله مفتاح سدادٍ و ذخیره معادٍ و عتق من کل ملکه و نجاة‌ من کل هلکة، بها ینجح الطالب و ینجو الهارب و تنال الرغائب»[49]تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت؛ آزادی از قید رقیّت و نجات از هر بدبختی می‏باشد. تقوا در درجه اول و به طور مستقیم به انسان آزادی اخلاقی و معنوی می‏دهد و به طور غیر مستقیم در زندگی اجتماعی هم، آزادیبخش انسان است. زیرا رقیتها و بندگیهای اجتماعی نتیجه رقیّت معنوی است. بنابراین تقوا نه تنها قید و محدودیت نیست، بلکه عین حریت و آزادی است.[50]
بنابراین با توجه به مطالبی که در این نوشتار مطرح شد، مشخص گردید که، مفهوم آزادی از دیدگاه قرآن و اسلام را بدون تعیین موضع هستــی شناختـــی، معرفت شناختـــی و ارزش شناختی اسلام در بارة انسان، جامعه و خدا، نمی‏توان طرح و مورد بررسی قرار داد، زیرا جایگاه و گسترة هدف آزادی با توجه به مبانی مزبور، معین و تعریف می‏شود. از این رو اختلافات جدی بین اسلام و تمدن غرب نسبت به آزادی آشکار می‏گردد. به طور کلی اسلام برای آزادی انسان، ارج وافری قائل است، زیرا فقط انسان آزاد می‏تواند، مدارج تکامل را طی نماید. از اینرو اولاً آزادی از نظر اسلام یک وسیله است، هر چند وسیله ای مهم و با ارزش؛ ثانیاً، این آزادی هدفمند و قانونمند می‏باشد. به همین دلیل اسلام، آزادی را به معنای رهایی از ارزشها، هنجارها و قانون نمی‏پذیرد، بلکه از زنجیرها و اسارت های دنیوی می‏داند که انسانها در آن از هرگونه قید و بندی که انسانیت آنها را اسارت ‏گیرد، آزاد باشند. به قول خواجة شیراز:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است
 
 
پی نوشتها:


[1] - Freedom or liberty.
[2] - یک عبارت معروف رومی‏می‏گوید:
Ubi societas, ibi ius، یعنی هر جا جامعه باشد، قانون نیز خواهد بود.
[3] - هابز، توماس، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه، نشر نی، تهران، 1380، ص218.
[4] - رجوع شود به: Routledge Encyclopedia of Philosophy تحت واژة Freedom and Liberty .
[5] - رجوع شود به: Encyclopedia Americana ،‌ تحت واژة Civil Rights and Liberties .
[6] - فاذا سویته و نفخت فیه من روحی. . . ص،72.
[7] - و لقد کرمنا بنی آدم . .. ، اسراء، 7.
[8] - ان اکرمکم عندالله اتقاکم، حجرات، 13.
[9] - و ما هذه الحیاة الدنیا الالهو و لعب، و ان الدار الآخرة لهی الحیوان، لو کانوا یعلمون، عنکبوت، 64.
[10] - . . . عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هو شر لکم، و الله یعلم و انتم لاتعلمون، بقره،216.
[11] - هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون، صف،9.
[12] - محمودی، سید علی، عدالت و آزادی، موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، تهران، 1376، ص 122.
[13] - همان،ص124.
[14] - مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، انتشارات صدرا، تهران 1373، چاپ هفتم، صص41-40.
[15] - یزدی، حسین، آزادی از نگاه استاد مطهری، انتشار صدرا، چاپ دوم، 1379،‌ صص22-21.
[16] - بقره، 256.
[17] - ر.ک. تفاسیر قرآن کریم ، از جمله: طبرسی، مجمع البیان، ج 2، صص 631-630؛ علامه طباطبایی، المیزان فی التفسیر القرآن، ج 2،صص347-346.
[18] - نحل، 125.
[19] - غاشیه، 21و 22.
[20] - یونس، 99.
[21] - ر.ک: آزادی از نگاه استاد مطهری، ص152.
[22] - ر.ک.همان، ص160.
[23] - ر.ک.همان، ص173.
[24] - ر.ک. آیت الله جوادی آملی، شبهه دین و آزادی، صحیفة حوزه، شماره 46 و 47.
[25] - رابرتسون،‌ درآمدی بر جامعه، ترجمه حسین بهروان،‌آستان قدس رضوی،‌ چاپ دوم،‌مشهد، 1374، ص 261.
[26] - حجرات،‌ 13.
[27] - کراجکی، ابوالفتح، معدن الجواهر، تهران،‌ 1394 ق، ص 21.
[28] - عمران، 64.
[29] - ترجمه های آیات از حضرت آیت الله مکارم شیرازی است.
[30] - علامه طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، ج3، صص394-393.
[31] - لقمان، 21.
[32] - زخرف، 23.
[33] - یونس، 88.
[34] - سبا،‌ 31.
[35] - حدید، 25.
[36] - قصص، 4.
[37] - مائده، 77.
[38] - حجرات، 12.
[39] - حجر،10
[40] - اصول کافی، ج2،باب تراحم و التعاطف، ح2.
[41] - ر.ک. اربعین حدیث امام خمینی(ره)، چاپ بیست و چهارم، پاییز1380،ص309،
[42] - حجر،10.
[43] - حجرات، 11.
[44] - مجادله، 10.
[45] - همان ، 9.
[46] - نور، ‌27.
[47] - همان،28.
[48] - همان، 59 ـ 58.
[49] - نهج البلاغه،خ228.
[50] -ر.ک. مرتضی مطهری، ده گفتار، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، صص27- 30.

تبلیغات