تمدن اسلامی
آرشیو
چکیده
متن
آیندهی بشریت از آن اسلام؛
«مکتب اسلام، یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی _ معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است، ... همهی مکتبهای توحیدی برای انسانسازی آمدهاند. ما مکلفیم انسان بسازیم ... شما خانمها ... مکلفید انسان بسازید ... مقصد اسلام و همهی انبیا این است که آدمها را تربیت کنند، صورتهای آدم را آدم معنوی و واقعی کنند ... اگر انسان تربیت شد، همهی مسایل حل است ... انسان آگاه مهذب، همهی ابعاد سعادت را برای کشور تأمین میکند.»(1)
«سرنوشت حتمی، عبارت است از این که تمدن اسلامی یک بار دیگر بر مجموعهی عظیمی از دنیا پرتو خود را بگستراند، ... تمدن بر اساس یک فکر جدید، یک حرف جدید، یک نگاه جدید به مسایل بشر و مسایل انسانیت و علاج دردهای انسانیت است.
... با وضعی که امروز من در کشورمان مشاهده میکنم، با ریشههای عمیقی که تفکر اسلامی در کشور ما دارد، با حرکت بسیار وسیع و گستردهای که از اول انقلاب در راه تعمیق این اندیشه آغاز شده است و امروز به جاهای خوب هم رسیده است، به نظرم میرسد که این آینده برای نظام اسلامی، یک آیندهی قطعی و اجتناب ناپذیر است.»(2)
دیباچه
در شمارههای گذشته، به تاریخچهی پیدایش جوامع، وجود انبیا به عنوان پدیدآورندگان تمدن حقیقی، نقش روحیهی استخدام و منفعت طلبی انسان در سیر تمدنها، همچنین نقد و بررسی اهداف مادی و پایههای اجتماعی غرب و تصویر کنونی این جامعهی برخاسته از ویژگی منفعتجوی بشر اروپایی پرداخته شد، و بیان گشت که اگر چه این نگاه زمینی غربیها به عالم، موجبات توسعه و مدرنیته شدن مغرب زمین و دیگر ملل تابع را فراهم آورده است؛ اما فرجام چنین برداشتی صرفاً مادی، همانها را به سوی انحطاط و فروپاشی تنزل داده است.
همچنانکه شهید بزرگوار آیةالله مطهری در این زمینه مینویسد:
«در حدود چهار قرن پیش، یعنی در قرن شانزدهم، تحولی در علم و منطق پیدا شد ... بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: ... آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جنبهی آسمانی خودش را به جنبهی زمینی و مادی داد. ... برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و ... رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند... علم برای قدرت و در خدمت قدرت، دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر ... تدریجاً بشر به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت. الآن چرخ دنیا بر این اساس میگردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست... راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه ماکیاول گفته است، منتهی میشود.»(3)
از همین رو؛ دانشمندان و اندیشمندان متفکر امروز چنین تمدن مادهپرستی از آیندهی بشریت و پیشرفت و توسعهی علم و صنعت در نگرانی و حیرتند و علیرغم تسلّط روزافزون خود بر طبیعت هیچ نقطهی روشنی را در افق فردای خویش نمیتوانند ترسیم کنند:
«در کتابچهای با عنوان « آیا در واپسین روزها زندگی میکنیم؟» که آمباسا دور کالج کالیفرنیا آن را در سال 1982 منتشر کرده است، این پرسش مطرح شده که چگونه میتوان یقین داشت که این نسل، متعلق به واپسین دورهی تاریخ است؟ در پاسخ به این پرسش میخوانیم که اوضاع جهان هر چه بیشتر به سوی بیقراری و بیعدالتی و عدم ثبات و ناهنجاری میرود، بیاعتمادی نسبت به پیشبینیهای بدبینانه دربارهی پایان جهان، کمتر میشود... [و] این بار، بسیاری از اندیشمندانِ با اعتبار و سیاستمداران کهنهکارند که در این باره هشدار میدهند و وقوع خطری را پیشبینی میکنند که بسیار نزدیک است و در صورت بیتفاوت ماندن انسانها در برابر آن و عدم چارهاندیشی، ... آن را بدیهی و حتمی میدانند، تنی چند از رهبران جهان کنونی، صریحاً گفتهاند که اگر ما نتوانیم دشواریها و مسایل کنونی جهان از قبیل جنگ، افزایش جمعیت و آلایش محیط زیست را چاره کنیم، شمارش معکوس پایانیابی واپسین روزهای زندگی آدمی بر این کرهی خاکی آغاز خواهد شد.»(4)
سیمون دو بووار نیز از علم و تکنولوژی جدید چنین شکوه میکند:
«چه سوسیالیست و چه کاپیتالیست؛ انسان در همهی کشورها توسط تکنیک، خرد و شکسته شده است، در کارش هویت اصلی را از دست داده است، به زنجیر کشیده شده و خرف و احمق گردیده است، همهی گرفتاری و بدبختی و مصیبت، از این ناشی میشود که نیازهای انسان، پیوسته رو به افزایش نهاده و آدمی باید همواره برای برآوردن این نیازهای روزافزون، تلاش کند و هیچگاه هم بینیاز نشود ... تا زمانی که برای آدمی نیازهای روزافزون پدید میآید، گرفتاری و دشواریهای او نیز روزافزون است. این سقوط از کی آغاز شده است؟ از روزی که علم را بر حکمت برتری دادند و سودمندی را بر زیبایی برتر شمردند. اینها همه با رنسانس، فردگرایی و با کاپیتالیسم و با علم زدگی پدید آمد. اینک که به اینجا رسیدهایم چه باید کرد؟ باید کوشید که در خویشتن خویش و در پیرامون خویش حکمت و احساس زیبایی را پدید آوریم تنها یک انقلاب اخلاقی و نه اجتماعی و سیاسی و نه تکنولوژیک؛ میتواند انسان را به حقیقت از دست رفتهاش باز گرداند.»(5)
آیا اسلام، همان انقلاب اخلاقی و دگرگونی مورد نیاز غرب است؟ آیا تمدنی بر اساس تفکر اسلامی، همان گمشدهی انسان سرگردان و ناامید امروز نمیباشد تا او را با نوید خود و با گامهایی محکم و استوار بر ساحل امید و آرامش بنشاند. آیا آیندهی بشریت از آن اسلام است؟؟!
در این شماره برآنیم که با بررسی پایههای فکری تمدن اسلامی، از منظر نگاه اندیشمندان مورد نظر این سلسله مباحث، پاسخی دقیق و مستند به این پرسش اساسی جهان معاصر دهیم.
فصل اول: هدف؛ ماده یا معنا، کدام یک؟؟!
در شمارهی گذشته اشاره شده که چون جهان غرب فراتر از این طبیعت مادی و دنیایی و سوای این جهان را در مخیلهی خویش راه نمیدهد، به ناچار هدف از زندگی را نیز در همین محدوده تعیین میکند؛ یعنی بهرهبرداری هر چه بیشتر از این زندگی با در نظر گرفتن مصالح شخصی و لذایذ فردی و این همان نقطهی آغاز مصایب بشر در راستای کسب منفعت و لذت فرد در دنیای محدود ماده است.
شهید آیةالله سید محمدباقر صدر1 به تبیین این هدف چنین میپردازد:
« این بینش [بینش مادی] خلاصه میشود در تفسیر مادی محدود، برای زندگی که بنای عظیم این سیستم بر آن نهاده شده است. بنابراین بینش، هر کس فقط به زندگی تنگ مادی خود اندیشیده و استثمار دیگران را جایز دانسته و به جز کسب لذت هدفی نمیشناسد.
البته این سیستم، تمام اینها را به غریزهی حب ذات نسبت میدهد ... زیرا انسان ذاتش را دوست میدارد و... و همین حب ذات است که انسان را به سوی زندگی و برآوردن نیازهای غذایی و مادی خویشتن به حرکت وامیدارد ... که ما از آن به «حب لذت و نفرت از رنج» تعبیر میکنیم. بر این پایه، وادار نمودن انسان در راه نیکی رساندن به دیگران که سودی را برای او نداشته باشد، غیر ممکن است.
... پس هنگامی که غریزهی حب ذات در زندگی انسان، چنین موقعیتی داشته و جهان هستی نیز در نظر وی عبارت باشد از همان قوای محدود مادی و لذت نیز همانی باشد که از ماده ناشی میشود، طبعاً انسان احساس میکند که میدان عمل و هدفش محدود است و هدف او یعنی رسیدن به لذت مادی.
[بنابراین] نقطهی اساسی سیهروزیها و فجایعی که انسان از آن فریاد برآورده است، همان بینش مادی است که با یک عبارت کوتاه چنین خلاصه میکنیم؛ فرض کردن زندگی در این جهان به عنوان همه چیز هستی انسان.»(6)
سپس آیةالله صدر راه حل کمونیست را با عنوان محو مالکیت فردی و تبدیل کردن اهداف شخصی به خواستههای اجتماعی، چیزی جز پاک کردن مسأله و بازگشت به همان منافع فردی با نام اجتماع و به سود افراد حاکم نمیشمرند و تأکید میکنند که غریزهی حب ذات در فطرت آدمی و در جهت حفظ و بقای نسل بشر نهاده شده و محو شدنی نیست.(7)
اینجاست که راهحل اسلام در تغییر هدف، به عنوان راهگشای معضل زیادهخواهیهای بشر امروز مطرح میشود:
« از نظر جهانبینی اسلامی، سرچشمهی وضع فاجعهانگیزی که دموکراسی سرمایهداری بدان گرفتار گشته مفاهیم خالص مادی است که هیچ نظام سیاسی و یا اقتصادی نمیتواند ... با الهام از این اندیشهی مادی محض خوشبختی به بار آورد.
[و این در حالی است که] اسلام [انسان] را معتقد میسازد که زندگی او از مبدأ کمال مطلق سرچشمه میگیرد و نیز او را مهیای ورود به جهان سعادت میسازد. اسلام برای انسان، معیارهای اخلاقی تازهای وضع کرده است تا انسان در تمام نقشها و نقشههایش آن را به کار بندد. این معیار، «برآوردن خشنودی خدا» نام دارد.
با این معیار، هرگونه منفعت شخصی جایز نبوده و هر سودی که موجب زیان دیگران شود؛ حرام و غیرقانونی است.
اسلام برآوردن رضای الهی را هدف زندگی هر انسانی قرار داده و این همان معیار اخلاقی است که تمام اعمال او با آن سنجیده میشود و انسان راستین کسی است که این هدف را محقق سازد و شخصیت کامل از نظر اسلام، شخصیتی است که در تمام قصدها و نیاتش، آن هدف موجود باشد.
... بنابراین، این معیار اخلاقی (جلب رضای الهی) همانگونه که مصلحت شخصی را تضمین میکند و [غریزهی حب ذات را ارضا میسازد] به اهداف بزرگ جامعه نیز لباس عمل میپوشاند.»(8)
از همین رو است که تقرب و تعالی انسان و کسب رضای الهی در تمدن اسلامی به عنوان هدف نهایی و غایی بشر شمرده شده و هدفهای دیگر همچون تعلیم و تربیت انسان، هم ایجاد جامعهای بر محور عدالت و حق به عنوان اهداف متوسط و قریب و در طول هدف اول به شمار میروند. (9)
بدیهی است آن هنگام که چنین اهداف متعالی در افقی وسیع؛ در برابر دیدگان آدمی گشوده شود، دیگر علم، عقل، خرد، صنعت، تکنیک و طبیعت ماده تنها اسیر خواستههای مادی بشر و افکار پلید ابرقدرتها قرار نخواهند گرفت؛ بلکه همهی آنها و هرچه درجهان هستی آفریدهشده به عنوان ابزار و وسیله در خدمت انسان قرار گرفته تا در راستای رسیدن به کمال مطلق و کسب خشنودی خداوند به کار گرفته شود.
این است که هیچ گاه اسلام با توسعه و پیشرفت علم به کهنگی و تضاد و تصادم با ابزار تکامل جهان ماده مواجه نمیشود.
شهید مطهری در این باره مینویسد:
« اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی که وابستگی تام و تمام به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد... علم همواره وسایل بهتر و کاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها را در اختیار قرار میدهد.
[آری] ... اسلام با قراردادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن از هر گونه تصادمی با توسعه، فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است؛ بلکه با تشویق به عوامل توسعه یعنی علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را برعهده گرفته است.»(10)
نکتهی مهم دیگر تأثیر تغییر هدف، در توان استفاده از منابع طبیعی و رسیدن به توسعهی مطلوب میباشد. بدین معنا که نه تنها مهرهی زمان و فاصلهگرفتن از زمان پیدایش تمدن اسلامی قدرت مبارزه با این اهداف متعالی را ندارد؛ بلکه اساساً تنها با اتخاذ چنین اهدافی میتوان از طبیعت موجود نهایت بهرهبرداری و استفادهی کامل را در رسیدن به تمدن حقیقی و مطلوب برد.
آیةالله سیدمحمدباقر صدر به این نکتهی دقیق چنین اشاره میکند:
«گفتیم انسان هم با طبیعت پیوند دارد و هم با انسان... در نحوهی ارتباط میان انسان و طبیعت باید گفت هر اندازه قدرت آدمی نیز در طبیعت بیشتر میشود، از سینهی خاک گنجهای بیشتری بیرون میکشد... و با وسعت یافتن امکانات، خطر بهرهکشی از برادر او بیشتر فزونی میگیرد و ... مادیون میگویند ابزارهای فنی و گسترش آن سبب بهرهکشی و پدید آوردن نظام مناسب با آن است ولی ما این تحلیل را نمیپذیریم و میگوییم: گسترش صنعت ... فقط این امکان را به آدمیان میبخشد؛ یعنی وقوع چنین امری را ممکن میسازد ... ولی انسان که صانع و فاعل واقعی است به سائقهی بافت و ساخت «محتوای درونی» و پیوندی که با آرمان والای خود دارد، میتواند در این قضیه موضعگیری مثبت یا منفی کند.
هر اندازه پیوند انسان با انسان دیگر بر پایهی داد، استوار باشد و انواع بهرهکشیهای ستمگرانه از میان یک جامعه کمتر شود، انسان بیشتر به گنجهای پنهان طبیعت دست مییابد و آسمان هر چه بیشتر درهای رحمت و برکت خود را به روی او میگشاید. ... به عبارت دیگر در «مدینهی داد» طبیعت بیشتر خود را تسلیم انسان میکند و در «مدینهی ستم» این پیوند به سردی و پژمردگی میگراید.»(11)
چنانکه در جای دیگری میفرماید:
«[و این اثر ژرف و عمیق به این دلیل است که] انسان در جهانبینی اسلامی، پیش از زمین به آسمان مینگرد، [و] اگر زمین جامهی آسمانی بپوشد و کار بر روی طبیعت، عنوان وظیفهی دینی و یک مفهوم عبادتی پیدا کند، در آن هنگام نظریهی انسان غیبگرای مسلمان، تبدیل میشود به نیرویی حرکتآفرین، که تا آخرین حد امکان، او را برای مشارکت در بالاترین سطح زندگی به جلو میراند ... و کار بر روی زمین را با برچسب «شرعی» و «وظیفه» مشخص مینماید و آن را نمونهای از نمونههای خلافت الهی انسان در صحنهی هستی میشمارد و به این گونه، این نگاه و این نظریه را هم نیرویی میگرداند برای سازندگی و در همان هنگام نیز عامل نگهداری آن میشود و تضمینی است برای آن که نیروی سازندگی تبدیل به نیروی بهرهکشی نگردد.»(12)
و این در حالی است که انسان غربی نیرو و استعدادهای وجودیاش را در مسیر استخدام و بهرهکشی دیگران همچنین مورد استثمار قرارگرفتن انسانهای برتر از خود هدر داده و به تدریج توان استفادهی صحیح از امکانات طبیعی موجود را از دست میدهد.(13)
نکتهی زیبا و دقیق دیگر در اتخاذ چنین اهداف والا، مطلق و نامحدود، پویایی تمدنی است که بر پایهی چنین آمالی پیریزی شده است زیرا اهداف محدود و متناهی، انسان جویندهی کمال نهایی را ساکن، ناامید و ایستا میپروراند.
آیةالله سید محمد باقر صدر به این ویژگی چنین اشاره میفرماید:
« اگر ما هدف حرکتدهندهی جامعه و سازندهی تاریخ را [به عنوان مثال] عبارت بدانیم از « آزادکردن ابزار تولید» در این هنگام پس از آزاد شدن آن، حرکت تاریخ پایان مییابد و همهی استعدادهای دگرگونسازی و آفرینندگی _ که در انسان هست _ خشک میشود.
به راستی یگانه هدفی که حرارت و روشنایی را در وجود انسان پایدار میدارد و پویایی تمدن را تضمین میکند تا بشر بتواند به سیر خود ادامه دهد، همان هدفی است که انسان پیوسته برای نزدیک شدن به آن میکوشد و هرچه به آن نزدیک میشود، کرانههای تازه و دیدگاه کشف نشدهای در برابر چشمانش آشکار میگردد که شعلهی موجود در دل او را نیرومندتر میسازد و بر توانایی و نشاط او در تکاپو و دگرگونسازی و آفرینندگی میافزاید.
این جا است که نقش حکومت اسلامی مطرح میشود و آن عبارت از ایناست که الله را هدف و سرمنزلی برای سیر و مسیر انسانیت قرار میدهد و صفات خداوند را همچون نشانههایی برای این هدف بزرگ میشمارد. دادگری، دانش، توانایی، نیرومندی، مهربانی و بخشندگیو ... تشکیلدهندهی هدف مسیری است که اجتماع شایستهی انسانی در پیشگرفته و هریک به عنوان گامیاست که اورا به این هدف نزدیکتر میکند و هر اندازه که برایش محقق گردد، دیدگاههای فراختری در برابرش گشوده میشود و آتش شوق و ارادهی او افزایش مییابد.»(14)
آری ایمان به مبدأ، معاد و عالم غیب، همچنین کسب رضای الهی تنها هدف نهایی و راه حل اساسی معضل مادینگری بشر غربی و حتی علت رویکرد روزافزون فرهیختگان آن خطه به دین مبین اسلام است. ماهنامهی علمی ساینتیفیک آمریکن در حاشیهی کنفرانس بررسی رابطهی علم و دین در کالیفرنیا مینویسد:
«همین ناتوانی علم در پاسخگویی به مسایلی که با معنای حیات و امور ارزشی و اخلاقی و غایات سر و کار دارد، شماری از دانشمندان را که در گذشته روحیهی انکار و الحاد داشتند، واداشته تا از رویهی گذشته دوری جویند و به آموزههای دینی روی آورند...
[و] این چنین به نظر میرسد که بسیاری از دانشمندان بر سر دو نکته به وحدت دست یافتهاند؛ نخست آنکه خدا وجود دارد و دیگر این که علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم نابینا.»(15)
با بیانی از علامه طباطبایی این بحث مهم و دقیق را به پایان میرسانیم.
« از نظر اسلام سعادت در برخورداری از لذایذ مادی خلاصه نمیشود، بلکه مدار آن وسیعتر است ... ناحیهی دیگرش برخورداری از سعادت اخروی است که از نظر اسلام زندگی واقعی، همان زندگی آخرت است و اسلام سعادت زندگی ... اخروی بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همهی رذایل، تأمین شدنی نمیداند و باز به حد کمال رسیدن این مکارم را وقتی ممکن میداند که بشر دارای زندگی اجتماعی صالح باشد و دارای حیاتی باشد که به بندگی خدای سبحان و خضوع در برابر مقتضیات ربوبیت خدای تعالی و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعی، متکی باشد.
اسلام بر اساس این نظریه، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر، اصلاحات خود را از دعوت به «توحید» شروع کرد تا تمامی افراد بشر، یک خدا را بپرستند و آنگاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواستها و اعمال اکتفا نکرد، بلکه آن را با قوانین عبادی تکمیل نمود و نیز معارفی حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد.» ( 16)
فصل دوم: انسان و تمدن اسلامی
در شمارهی پیشین اومانیسم و انسان محوری به عنوان یکی از پایههای اجتماعی غرب و اساس برنامههای اجرایی و توسعهطلبانهی آنها شمرده شد. بدین معنا که برای انسان، برخورداری از زندگی توأم با خوشی و آسودگی اصالت دارد و چیز دیگری برای او اصالت ندارد. در اسلام نیز از انسان به عنوان برترین موجود نظام آفرینش نام برده شده، اما انسانشناسی در نظام سیاسی و اجتماعی اسلام با آنچه در غرب مطرح است، تفاوت ماهوی و اساسی دارد. زیرا از آنجا که در فرهنگ الهی منشأ همهی زیباییها سعادت و اصالتها، « الله» است، اندیشه و محور انسان در چنین مکتبی حول مفهوم خدا و قرب و ارتباط با او دور میزند.(17)
شهید مطهری در تعریفی مجمل از انسان در قاموس قرآن و اسلام مینویسد:
« از نظر قرآن، انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خداآشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوت و کمال سیر میکند و بالا میرود، اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، ظرفیت علمی و عملیاش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفه دارد.»(18)
بنابراین و با توجه به چنین تفسیری از انسان مورد نظر اسلام، میتوان به این نتیجه رسید که آدمی تنها در امیال و غرایز خویش محدود نمیگردد، بلکه سعادت حقیقی او در گرو پاسخ به نیازهای فطری و روحانی او و نیز ارضای معقول و منطقی نیازهای طبیعی و غریزیاش میباشد.
فصل سوم: آزادی و قانون؛ حق یا اکثریت:
مسألهی دیگری که در مباحث انسانشناسی جامعه و تمدنها، همواره مورد بحث و منازعه قرار گرفته، موضوع آزادی انسان و رابطهی آن با وضع قوانین است.
همانگونه که در شمارهی گذشته اشاره شد در غرب پایهی فلسفی مشخصی در منشأ و جایگاه آزادی در وجود آدمی و فطرت بشر قابل طرح نیست. اما از آنجا که آزادی هر فرد ممکن است، در آزادی فرد دیگر اختلال ایجاد کند؛ نام قانون در عرصهی اجتماع به میان میآید. بنابراین شأن قانون محدود کردن آزادی است، اما محدودشدن آزادی در غرب آنجا خود را نشان میدهد که منافع شخصی و مصالح جامعهی اروپایی در جهت استثمار دیگران در معرض خطر قرار میگیرد.
مقام معظم رهبری در این زمینه میفرماید:
«[به عنوان مثال] تعلیم و تربیت یکی از مقولاتی است که آزادی در آن جزء مسلمترین حقوق انسانها است، انسانها حق دارند یاد بگیرند، اما همین «آزادی» در دانشگاههای بزرگ دنیای غربی محدود میشود! دانش و تکنولوژی والا _ به قول خودشان HiGH TEC _ قابل انتقال نیست! ... چون [در صورت انتقال] این قدرت مادی و سلطه به حال خود باقی نخواهد ماند.»(19)
امّا آنجا که ارزشهای اخلاقی و دینی همچنین رواج اعمال خلاف عفت انسانی مطرح است هیچ قانونی به آن حیطه تعلق نخواهد گرفت.
و همانگونه که بیان شد، چنین دیدگاهی نسبت به قانون علاوه بر رواج فساد بیحد و مرزی که هماکنون سیاستگذاران غرب را نگران کرده است، هیچ ضمانت اجرایی نخواهد داشت. اما اسلام در بررسی منشأ آزادی، حدود آن، ملاک قانونگذاری و ضمانت اجرایی آن قوانین مانند دیگر عقاید خویش متصل به وحی و عالم غیب است و طرح جامع و کاملی را در این زمینه ارایه میدهد.
شهید آیةالله بهشتی در باب فلسفهی آزادی و ریشهی عمیق آن در خلقت انسان به عنوان یکی از برترین حقوق طبیعی او نسبت به دیگر موجودات عالم میفرماید:
« از دیدگاه اسلام، یکی از بزرگترین امتیازات انسان همین است که آزاد آفریده شده. [به این معنا که] انسان، شدنی است، صیرورتی است ... حرکتی است خودآگاه، محیط آگاه، خودساز، محیط ساز و انتخابگر که بر اساس انتخاب آگاهانه و آزادانهاش هم خود را میسازد و هم در تغییر ساخت محیط طبیعی خود دخالت گسترده میکند و محیط اجتماعی خود را میسازد. [و علیرغم آنکه] محیط اجتماعی هم ساخته شدهی انسان است و هم در ساخت او نقش دارد ولی در این ساختن متقابل؛ اصل، انسان و خودسازی درونی است... بنابراین، انسان [برحسب خلقت خود] نه محکوم جبر طبیعی است، نه محکوم جبر اجتماعی و تاریخی ... بدین ترتیب یکی از بزرگترین ویژگیهای انسان این است که به راستی آزاد است و انتخابکننده و این صرفاً یکحق نیست، بلکه یک واقعیت هم هست که انسان هر چه بیشتربه آن بپردازد، گستردهتر و پیشرفتهتر میشود.»(20)
امّا شأن قانون در محدودکردن این آزادی فطری در عرصهی اجتماع اسلامی که براساس توحید و اخلاق فاضله نهاده شده، قابل قیاس با آزادی رایج در غرب نیست.
شهید مطهری در قالب بیان دقیقی چنین میفرماید:
«در غرب، ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهشهای انسانی میدانند... [و] آن چه آزادی فردی را محدود میکند، آزادی امیال دیگران است ... آزادی به این معنا که مبنای دموکراسی غرب قرار گرفته است، نوعی حیوانیت رها شده است؛ حال آنکه مسأله در مورد انسان، این است که او در عین این که انسان است، حیوان است و در عین این که حیوان است، انسان است ... [و] بشر به حکم این که در سرشت خود، دو قطبی آفریده شده و به تعبیر قرآن، مرکب از عقل و نفس است، محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود، از بینهایت درجهی آزادی برخوردار باشد ... اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی ... بدانیم همان چیزی به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی غربی شاهد آن هستیم.
... [در حالیکه] دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است؛ اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمیشود ... اسلام میخواهد آزادی واقعیِ دربندکردن حیوانیت و رهاساختن انسانیت را به انسان بدهد ... رسول اکرم9 هنگامی که وارد مکه شد بتها را خرد کرد و به این وسیله، آزادی واقعی را به آنها ارزانی داشت، از دیدگاه اسلام آزادی ... حق انسان بماهو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است نه ناشی از میل افراد و تمایلات آنها.»(21)
مقام معظم رهبری نیز در تطبیق حدود این حق طبیعی انسان در عرصه و حیطهی اجتماع میفرماید: «در اسلام علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد، البته کسی علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی بکند، محدود میشود _ این منطقی است _ اما مرزهای معنوی هم وجود دارد.
اگر کسی عقیدهی گمراهی دارد، عیبی ندارد ... حکومت هیچ وظیفهای در قبال او ندارد، و جامعهی مسلمان، یهودی، مسیحی و بقیهی ادیان گوناگون هستند، ... هیچ مانعی هم ندارد، اما اگر قرار باشد کسی که عقیدهی فاسد دارد، ... بخواهد آنها را گمراه کند، ... اینجا آزادی محدود میشود... یا مثلاً بخواهند اشاعهی فساد بکنند، بخواهند فساد سیاسی و ... جنسی ... فکری بوجود آورند ... مقاله بنویسد... [آزادی محدود میشود] ... آزادی دروغگویی نیست، آزادی شایعهپراکنی نیست...» (22)
این است که علامه طباطبایی میفرماید:
« اسلام، آزادی که به بشر داده قابل قیاس با آزادی تمدن عصر حاضر نیست و آن آزادی از هر قید و بند و از هر عبودیتی به جز عبودیت برای خدای سبحان است و این هر چند در گفتن آسان است. ... ولی معنایی بس وسیع دارد.»(23)
نکتهی قابل تعمق اینجاست که در قرآن تحقق چنین آزادی، اگر چه اصلی و مهم میباشد، اما تنها قدم اول و نخستین گام شمرده میشود و آزادی ابعاد و مفاهیم دیگری نیز در اسلام به خود اختصاص میدهد.
نیز شهید سیدمحمدباقر صدر، در توضیح این مطلب میفرماید:
«مفهوم آزادی از نظر قرآن، تنها رهایی از قید و بند نفس نیست... بدین صورت که قرآن پس از آزادکردن انسان از نفس امارهاش، ... به آزادی اجتماعی فرد پرداخته است ... و بتهای اجتماعی دیگر و نیز بردگی انسان برای انسان دیگر را نیز _ در کنار مردود کردن بتهای داخلی _ از بین میبرد.
بنابراین عبادت انسان برای خدا، موجب میشود، تمامی «ناس» در صفی واحد در کنار هم، بدون هیچگونه امتیازی، به عبادت خالق و پروردگار خود پرداخته و بر هیچ گروهی حق استعمار و استثمار گروه دیگر وجود نخواهد داشت.»(24)
امتیاز دیگری که اسلام پس از تعیین دقیق حدود آزادی در وضع قوانین دارد؛ ضمانت اجرایی موجود در جامعهی اسلامی است. در این مکتب الهی، علاوه بر وظیفهی نظارتی حکومت بر اجرای قوانین، موضوع «تقوا» به عنوان عامل درونی و بازدارندهای قوی در میان ملت و حکومت و همچنین « اصل امر به معروف و نهی از منکر» به عنوان عامل بیرونی و فراگیر در راستای تعمیم مسؤولیت نظارت میان همهی مردم و نه تنها حکومت، دو ضامن و عامل قوی در اجرای قوانین به بهترین وجه، مطرح میباشد و این در حالی است که تعدد قوانین و کثرت آن در اروپا و جوامع غربی نتوانسته است خلاء عدم اجرای قوانین حتی توسط واضعین آن را تضمین کند.(25)
نکتهی آخر در این میان اساس و ملاک قانون در اسلام میباشد.
بر خلاف دموکراسی غربی، که اکثریت مردم و امیال و آرای آنها را با حاکمیتی احساسی ملاک وضع و اجرای قوانین میشمارد، اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل و حق وضع میکند.
علامه طباطبایی در باب تعریف حق و عقل و جایگاه آن در قانونگذاری الهی میفرماید:
«حق، امری است که خارجیت و واقعیت داشته باشد، امری است که انسان در مرحلهی اعتقاد خاضعش شود و در مرحلهی عمل از آن پیروی کند. و اما نظر انسان و ادراکش وسیله و عینکی است برای دیدن واقعیتهای خارجی و نسبت به واقعیت، نظیر نسبتی است که آینه با مرئی و منعکس در آن دارد. (26)
[بنابراین با توجه به چنین تعریفی ازحق وهمچنین هدف درجامعهی اسلامی]، تنها شعار اجتماع اسلامی پیروی از حق است [زیرا] ... هدف اجتماع اسلامی، سعادت حقیقی انسان است، یعنی آنچه که عقل سلیم آن را سعادت میداند و یا به عبارت دیگر هدفش این است که همهی ابعاد انسان را تعدیل کند، یعنی هم مشتیهات و خواستههای جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبهی معنویاش را اشباع کند، بلکه خواستههای مادیاش را وسیله و مقدمهای برای رسیدن به معرفةالله قرار دهد و این بالاترین سعادت، و بزرگترین آرامش است که تمامی قوای او به سعادت میرسند به همین جهت اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نمود چون جبلیّت و فطرت عقل بر پیروی حق است و نیز از هر چیزی که مایهی فساد عقل است به شدیدترین وجه جلوگیری نمود.»(27)
بنابراین، بر خلاف مکتب لیبرالیستی غرب که معتقد به اصالت دلخواه است و به عقل جز به چشم ابزاری در جهت تأمین امیال و منافع مادی بشر نمینگرد،(28) مکتب توحیدی اسلام، طرفدار اصالت حق است و چنین اصالتی را با تکیه بر مبانی عقل و کنترل و نظارت عقلانی تحقق میبخشد.
علامه طباطبایی در پایان تفسیر آیهی 200 آل عمران نویدی امیدبخش را بر گوش عالم زمزمه میکند:
«سرانجام، دنیا تسلیم دین حق خواهد گشت، چون این وعدهی خداوند است که )وَ العاقبة للتقوی((29) علاوه بر اینکه نوع انسانی به آن فطرتی که در او، به ودیعه سپردهاند، طالب سعادت حقیقی خویش است و سعادت حقیقی او این است که بر کرسی فرماندهی بر جسم و جان خویش مسلط شود، زمام حیات اجتماعیاش را به دست خویش بگیرد، خطی که میتواند از سلوک خود در دنیا و آخرت بگیرد، به دست آورد و این همانطور که توجه فرمودید همان اسلام و دین توحید است.
... [البته] این انحراف [کنونی جوامع] به خاطر بطلان حکم فطرت نیست ... [بلکه] بشریت در تشخیص سعادت واقعیاش دچار خطا گردیده و نتوانسته است حکم فطرت را بر مصداق واقعیاش تطبیق دهد که در نتیجه مصداق موهوم را مصداق واقعی پنداشته و آن سعادت واقعی که صنع و ایجاد برای بشر در نظر گرفته و تعقیبش میکند، بالاخره دیر یا زود محقق خواهد شد.
... آری تنها عاملی که ظهور و رسوخ سنتهای اجتماعی بدان نیازمند است، عزم قاطع و همت بلند و قلبی است قوی که در راه رسیدن به هدفش دچار سستی و خستگی نگردد و صِرف اینکه روزگار گاهی از اوقات با رسیدن به اشخاص به هدفشان مساعدت نمیکند، او را از تعقیب هدف باز ندارد.» (30)
در شمارهی آینده، به دلیل اهمیت بحث زمامداری و حکومت در تمدن اسلامی، به این موضوع به گونهای جداگانه و تفصیلی خواهیم پرداخت.
پینوشت
1. صحیفهی نور، ج 7، ص 16.
2. فیضحضور، متن کامل سخنان مقام معظم رهبری در سفر به قم، 14 و 15 مهرماه 1379، ص 13.
3. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 109 و110، به نقل از تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری، ص 134– 131.
4. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 325 به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 402.
5. همان، ص 285 و 286، به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 214 و 215.
6. سیدمحمدباقر صدر، مقدمهای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 67 – 52.
7. ر.ک؛ همان، ص 70 و 71.
8 . همان، مقدمهای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 73 – 68.
9. ر.ک؛ آیة الله عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 117 – 99.
10. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 127 و 128.
11. سیدمحمدباقر صدر، انسان مسؤول و تاریخساز از دیدگاه قرآن، ترجمهی محمدمهدی فولادوند، ص 107 – 105.
12. سیدمحمدباقر صدر، سرچشمههای قدرت در حکومت اسلامی، ترجمهی اکبر ثبوت، ص 46.
13. ر. ک؛ همان، ص 16.
14. همان، ص 6 و 7.
15. میراحمدرضا حاجتی، عصر امام خمینی1، ص 95 – 93، به نقل از روزنامهی کیهان، 5 / 6 / 77.
16. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 4، ص 172.
17. ر. ک؛ آیة الله محمد تقی مصباح، نظریهی سیاسی اسلام، ج 1، ص 219.
18. مرتضی مطهری، انسان در قرآن، ص 13.
19. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشآموختگان ... دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 29 و 30.
20. سیدمحمد حسینی بهشتی، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، ص 28 ، 77 و 78.
21. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 104 - 100.
22. بیانات مقام معظم رهبری، در جمع دانشآموختگان دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 35 – 33.
23. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 4، ص 183.
24. سیدمحمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعهی اسلامی و آزادی در قرآن، ترجمهی علی اسلامی، ص 28.
25. ر.ک؛ همان، تفسیرالمیزان، ج 4، ص 172 و همچنین، شهید مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 34.
26. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163.
27. همان، ص 159.
28. ر.ک؛ احمد واعظی، جامعهی دینی، جامعهی مدنی، ص 85 و 108.
29. طه (20): 132.
30. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 210 – 208.
«مکتب اسلام، یک مکتب مادی نیست، یک مکتب مادی _ معنوی است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس. اسلام برای تهذیب انسان آمده است، ... همهی مکتبهای توحیدی برای انسانسازی آمدهاند. ما مکلفیم انسان بسازیم ... شما خانمها ... مکلفید انسان بسازید ... مقصد اسلام و همهی انبیا این است که آدمها را تربیت کنند، صورتهای آدم را آدم معنوی و واقعی کنند ... اگر انسان تربیت شد، همهی مسایل حل است ... انسان آگاه مهذب، همهی ابعاد سعادت را برای کشور تأمین میکند.»(1)
«سرنوشت حتمی، عبارت است از این که تمدن اسلامی یک بار دیگر بر مجموعهی عظیمی از دنیا پرتو خود را بگستراند، ... تمدن بر اساس یک فکر جدید، یک حرف جدید، یک نگاه جدید به مسایل بشر و مسایل انسانیت و علاج دردهای انسانیت است.
... با وضعی که امروز من در کشورمان مشاهده میکنم، با ریشههای عمیقی که تفکر اسلامی در کشور ما دارد، با حرکت بسیار وسیع و گستردهای که از اول انقلاب در راه تعمیق این اندیشه آغاز شده است و امروز به جاهای خوب هم رسیده است، به نظرم میرسد که این آینده برای نظام اسلامی، یک آیندهی قطعی و اجتناب ناپذیر است.»(2)
دیباچه
در شمارههای گذشته، به تاریخچهی پیدایش جوامع، وجود انبیا به عنوان پدیدآورندگان تمدن حقیقی، نقش روحیهی استخدام و منفعت طلبی انسان در سیر تمدنها، همچنین نقد و بررسی اهداف مادی و پایههای اجتماعی غرب و تصویر کنونی این جامعهی برخاسته از ویژگی منفعتجوی بشر اروپایی پرداخته شد، و بیان گشت که اگر چه این نگاه زمینی غربیها به عالم، موجبات توسعه و مدرنیته شدن مغرب زمین و دیگر ملل تابع را فراهم آورده است؛ اما فرجام چنین برداشتی صرفاً مادی، همانها را به سوی انحطاط و فروپاشی تنزل داده است.
همچنانکه شهید بزرگوار آیةالله مطهری در این زمینه مینویسد:
«در حدود چهار قرن پیش، یعنی در قرن شانزدهم، تحولی در علم و منطق پیدا شد ... بیکن نظر جدیدی ابراز کرد و گفت: ... آن علمی خوب است که انسان را بر طبیعت مسلط کند، آن علمی خوب است که به انسان توانایی بدهد. این بود که علم جنبهی آسمانی خودش را به جنبهی زمینی و مادی داد. ... برای اینکه انسان بیشتر بر طبیعت مسلط شود و بهتر بتواند زندگی کند و ... رفاهش را بهتر و بیشتر فراهم کند... علم برای قدرت و در خدمت قدرت، دانایی برای توانایی نه برای چیز دیگر ... تدریجاً بشر به جایی رسید که همه چیز در خدمت قدرت و توانایی قرار گرفت. الآن چرخ دنیا بر این اساس میگردد که علم به طور کلی در خدمت قدرتهاست... راهی که بیکن طی کرد، خواه ناخواه به آنچه ماکیاول گفته است، منتهی میشود.»(3)
از همین رو؛ دانشمندان و اندیشمندان متفکر امروز چنین تمدن مادهپرستی از آیندهی بشریت و پیشرفت و توسعهی علم و صنعت در نگرانی و حیرتند و علیرغم تسلّط روزافزون خود بر طبیعت هیچ نقطهی روشنی را در افق فردای خویش نمیتوانند ترسیم کنند:
«در کتابچهای با عنوان « آیا در واپسین روزها زندگی میکنیم؟» که آمباسا دور کالج کالیفرنیا آن را در سال 1982 منتشر کرده است، این پرسش مطرح شده که چگونه میتوان یقین داشت که این نسل، متعلق به واپسین دورهی تاریخ است؟ در پاسخ به این پرسش میخوانیم که اوضاع جهان هر چه بیشتر به سوی بیقراری و بیعدالتی و عدم ثبات و ناهنجاری میرود، بیاعتمادی نسبت به پیشبینیهای بدبینانه دربارهی پایان جهان، کمتر میشود... [و] این بار، بسیاری از اندیشمندانِ با اعتبار و سیاستمداران کهنهکارند که در این باره هشدار میدهند و وقوع خطری را پیشبینی میکنند که بسیار نزدیک است و در صورت بیتفاوت ماندن انسانها در برابر آن و عدم چارهاندیشی، ... آن را بدیهی و حتمی میدانند، تنی چند از رهبران جهان کنونی، صریحاً گفتهاند که اگر ما نتوانیم دشواریها و مسایل کنونی جهان از قبیل جنگ، افزایش جمعیت و آلایش محیط زیست را چاره کنیم، شمارش معکوس پایانیابی واپسین روزهای زندگی آدمی بر این کرهی خاکی آغاز خواهد شد.»(4)
سیمون دو بووار نیز از علم و تکنولوژی جدید چنین شکوه میکند:
«چه سوسیالیست و چه کاپیتالیست؛ انسان در همهی کشورها توسط تکنیک، خرد و شکسته شده است، در کارش هویت اصلی را از دست داده است، به زنجیر کشیده شده و خرف و احمق گردیده است، همهی گرفتاری و بدبختی و مصیبت، از این ناشی میشود که نیازهای انسان، پیوسته رو به افزایش نهاده و آدمی باید همواره برای برآوردن این نیازهای روزافزون، تلاش کند و هیچگاه هم بینیاز نشود ... تا زمانی که برای آدمی نیازهای روزافزون پدید میآید، گرفتاری و دشواریهای او نیز روزافزون است. این سقوط از کی آغاز شده است؟ از روزی که علم را بر حکمت برتری دادند و سودمندی را بر زیبایی برتر شمردند. اینها همه با رنسانس، فردگرایی و با کاپیتالیسم و با علم زدگی پدید آمد. اینک که به اینجا رسیدهایم چه باید کرد؟ باید کوشید که در خویشتن خویش و در پیرامون خویش حکمت و احساس زیبایی را پدید آوریم تنها یک انقلاب اخلاقی و نه اجتماعی و سیاسی و نه تکنولوژیک؛ میتواند انسان را به حقیقت از دست رفتهاش باز گرداند.»(5)
آیا اسلام، همان انقلاب اخلاقی و دگرگونی مورد نیاز غرب است؟ آیا تمدنی بر اساس تفکر اسلامی، همان گمشدهی انسان سرگردان و ناامید امروز نمیباشد تا او را با نوید خود و با گامهایی محکم و استوار بر ساحل امید و آرامش بنشاند. آیا آیندهی بشریت از آن اسلام است؟؟!
در این شماره برآنیم که با بررسی پایههای فکری تمدن اسلامی، از منظر نگاه اندیشمندان مورد نظر این سلسله مباحث، پاسخی دقیق و مستند به این پرسش اساسی جهان معاصر دهیم.
فصل اول: هدف؛ ماده یا معنا، کدام یک؟؟!
در شمارهی گذشته اشاره شده که چون جهان غرب فراتر از این طبیعت مادی و دنیایی و سوای این جهان را در مخیلهی خویش راه نمیدهد، به ناچار هدف از زندگی را نیز در همین محدوده تعیین میکند؛ یعنی بهرهبرداری هر چه بیشتر از این زندگی با در نظر گرفتن مصالح شخصی و لذایذ فردی و این همان نقطهی آغاز مصایب بشر در راستای کسب منفعت و لذت فرد در دنیای محدود ماده است.
شهید آیةالله سید محمدباقر صدر1 به تبیین این هدف چنین میپردازد:
« این بینش [بینش مادی] خلاصه میشود در تفسیر مادی محدود، برای زندگی که بنای عظیم این سیستم بر آن نهاده شده است. بنابراین بینش، هر کس فقط به زندگی تنگ مادی خود اندیشیده و استثمار دیگران را جایز دانسته و به جز کسب لذت هدفی نمیشناسد.
البته این سیستم، تمام اینها را به غریزهی حب ذات نسبت میدهد ... زیرا انسان ذاتش را دوست میدارد و... و همین حب ذات است که انسان را به سوی زندگی و برآوردن نیازهای غذایی و مادی خویشتن به حرکت وامیدارد ... که ما از آن به «حب لذت و نفرت از رنج» تعبیر میکنیم. بر این پایه، وادار نمودن انسان در راه نیکی رساندن به دیگران که سودی را برای او نداشته باشد، غیر ممکن است.
... پس هنگامی که غریزهی حب ذات در زندگی انسان، چنین موقعیتی داشته و جهان هستی نیز در نظر وی عبارت باشد از همان قوای محدود مادی و لذت نیز همانی باشد که از ماده ناشی میشود، طبعاً انسان احساس میکند که میدان عمل و هدفش محدود است و هدف او یعنی رسیدن به لذت مادی.
[بنابراین] نقطهی اساسی سیهروزیها و فجایعی که انسان از آن فریاد برآورده است، همان بینش مادی است که با یک عبارت کوتاه چنین خلاصه میکنیم؛ فرض کردن زندگی در این جهان به عنوان همه چیز هستی انسان.»(6)
سپس آیةالله صدر راه حل کمونیست را با عنوان محو مالکیت فردی و تبدیل کردن اهداف شخصی به خواستههای اجتماعی، چیزی جز پاک کردن مسأله و بازگشت به همان منافع فردی با نام اجتماع و به سود افراد حاکم نمیشمرند و تأکید میکنند که غریزهی حب ذات در فطرت آدمی و در جهت حفظ و بقای نسل بشر نهاده شده و محو شدنی نیست.(7)
اینجاست که راهحل اسلام در تغییر هدف، به عنوان راهگشای معضل زیادهخواهیهای بشر امروز مطرح میشود:
« از نظر جهانبینی اسلامی، سرچشمهی وضع فاجعهانگیزی که دموکراسی سرمایهداری بدان گرفتار گشته مفاهیم خالص مادی است که هیچ نظام سیاسی و یا اقتصادی نمیتواند ... با الهام از این اندیشهی مادی محض خوشبختی به بار آورد.
[و این در حالی است که] اسلام [انسان] را معتقد میسازد که زندگی او از مبدأ کمال مطلق سرچشمه میگیرد و نیز او را مهیای ورود به جهان سعادت میسازد. اسلام برای انسان، معیارهای اخلاقی تازهای وضع کرده است تا انسان در تمام نقشها و نقشههایش آن را به کار بندد. این معیار، «برآوردن خشنودی خدا» نام دارد.
با این معیار، هرگونه منفعت شخصی جایز نبوده و هر سودی که موجب زیان دیگران شود؛ حرام و غیرقانونی است.
اسلام برآوردن رضای الهی را هدف زندگی هر انسانی قرار داده و این همان معیار اخلاقی است که تمام اعمال او با آن سنجیده میشود و انسان راستین کسی است که این هدف را محقق سازد و شخصیت کامل از نظر اسلام، شخصیتی است که در تمام قصدها و نیاتش، آن هدف موجود باشد.
... بنابراین، این معیار اخلاقی (جلب رضای الهی) همانگونه که مصلحت شخصی را تضمین میکند و [غریزهی حب ذات را ارضا میسازد] به اهداف بزرگ جامعه نیز لباس عمل میپوشاند.»(8)
از همین رو است که تقرب و تعالی انسان و کسب رضای الهی در تمدن اسلامی به عنوان هدف نهایی و غایی بشر شمرده شده و هدفهای دیگر همچون تعلیم و تربیت انسان، هم ایجاد جامعهای بر محور عدالت و حق به عنوان اهداف متوسط و قریب و در طول هدف اول به شمار میروند. (9)
بدیهی است آن هنگام که چنین اهداف متعالی در افقی وسیع؛ در برابر دیدگان آدمی گشوده شود، دیگر علم، عقل، خرد، صنعت، تکنیک و طبیعت ماده تنها اسیر خواستههای مادی بشر و افکار پلید ابرقدرتها قرار نخواهند گرفت؛ بلکه همهی آنها و هرچه درجهان هستی آفریدهشده به عنوان ابزار و وسیله در خدمت انسان قرار گرفته تا در راستای رسیدن به کمال مطلق و کسب خشنودی خداوند به کار گرفته شود.
این است که هیچ گاه اسلام با توسعه و پیشرفت علم به کهنگی و تضاد و تصادم با ابزار تکامل جهان ماده مواجه نمیشود.
شهید مطهری در این باره مینویسد:
« اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی که وابستگی تام و تمام به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است. دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد... علم همواره وسایل بهتر و کاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها را در اختیار قرار میدهد.
[آری] ... اسلام با قراردادن هدفها در قلمرو خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها در قلمرو علم و فن از هر گونه تصادمی با توسعه، فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است؛ بلکه با تشویق به عوامل توسعه یعنی علم، کار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را برعهده گرفته است.»(10)
نکتهی مهم دیگر تأثیر تغییر هدف، در توان استفاده از منابع طبیعی و رسیدن به توسعهی مطلوب میباشد. بدین معنا که نه تنها مهرهی زمان و فاصلهگرفتن از زمان پیدایش تمدن اسلامی قدرت مبارزه با این اهداف متعالی را ندارد؛ بلکه اساساً تنها با اتخاذ چنین اهدافی میتوان از طبیعت موجود نهایت بهرهبرداری و استفادهی کامل را در رسیدن به تمدن حقیقی و مطلوب برد.
آیةالله سیدمحمدباقر صدر به این نکتهی دقیق چنین اشاره میکند:
«گفتیم انسان هم با طبیعت پیوند دارد و هم با انسان... در نحوهی ارتباط میان انسان و طبیعت باید گفت هر اندازه قدرت آدمی نیز در طبیعت بیشتر میشود، از سینهی خاک گنجهای بیشتری بیرون میکشد... و با وسعت یافتن امکانات، خطر بهرهکشی از برادر او بیشتر فزونی میگیرد و ... مادیون میگویند ابزارهای فنی و گسترش آن سبب بهرهکشی و پدید آوردن نظام مناسب با آن است ولی ما این تحلیل را نمیپذیریم و میگوییم: گسترش صنعت ... فقط این امکان را به آدمیان میبخشد؛ یعنی وقوع چنین امری را ممکن میسازد ... ولی انسان که صانع و فاعل واقعی است به سائقهی بافت و ساخت «محتوای درونی» و پیوندی که با آرمان والای خود دارد، میتواند در این قضیه موضعگیری مثبت یا منفی کند.
هر اندازه پیوند انسان با انسان دیگر بر پایهی داد، استوار باشد و انواع بهرهکشیهای ستمگرانه از میان یک جامعه کمتر شود، انسان بیشتر به گنجهای پنهان طبیعت دست مییابد و آسمان هر چه بیشتر درهای رحمت و برکت خود را به روی او میگشاید. ... به عبارت دیگر در «مدینهی داد» طبیعت بیشتر خود را تسلیم انسان میکند و در «مدینهی ستم» این پیوند به سردی و پژمردگی میگراید.»(11)
چنانکه در جای دیگری میفرماید:
«[و این اثر ژرف و عمیق به این دلیل است که] انسان در جهانبینی اسلامی، پیش از زمین به آسمان مینگرد، [و] اگر زمین جامهی آسمانی بپوشد و کار بر روی طبیعت، عنوان وظیفهی دینی و یک مفهوم عبادتی پیدا کند، در آن هنگام نظریهی انسان غیبگرای مسلمان، تبدیل میشود به نیرویی حرکتآفرین، که تا آخرین حد امکان، او را برای مشارکت در بالاترین سطح زندگی به جلو میراند ... و کار بر روی زمین را با برچسب «شرعی» و «وظیفه» مشخص مینماید و آن را نمونهای از نمونههای خلافت الهی انسان در صحنهی هستی میشمارد و به این گونه، این نگاه و این نظریه را هم نیرویی میگرداند برای سازندگی و در همان هنگام نیز عامل نگهداری آن میشود و تضمینی است برای آن که نیروی سازندگی تبدیل به نیروی بهرهکشی نگردد.»(12)
و این در حالی است که انسان غربی نیرو و استعدادهای وجودیاش را در مسیر استخدام و بهرهکشی دیگران همچنین مورد استثمار قرارگرفتن انسانهای برتر از خود هدر داده و به تدریج توان استفادهی صحیح از امکانات طبیعی موجود را از دست میدهد.(13)
نکتهی زیبا و دقیق دیگر در اتخاذ چنین اهداف والا، مطلق و نامحدود، پویایی تمدنی است که بر پایهی چنین آمالی پیریزی شده است زیرا اهداف محدود و متناهی، انسان جویندهی کمال نهایی را ساکن، ناامید و ایستا میپروراند.
آیةالله سید محمد باقر صدر به این ویژگی چنین اشاره میفرماید:
« اگر ما هدف حرکتدهندهی جامعه و سازندهی تاریخ را [به عنوان مثال] عبارت بدانیم از « آزادکردن ابزار تولید» در این هنگام پس از آزاد شدن آن، حرکت تاریخ پایان مییابد و همهی استعدادهای دگرگونسازی و آفرینندگی _ که در انسان هست _ خشک میشود.
به راستی یگانه هدفی که حرارت و روشنایی را در وجود انسان پایدار میدارد و پویایی تمدن را تضمین میکند تا بشر بتواند به سیر خود ادامه دهد، همان هدفی است که انسان پیوسته برای نزدیک شدن به آن میکوشد و هرچه به آن نزدیک میشود، کرانههای تازه و دیدگاه کشف نشدهای در برابر چشمانش آشکار میگردد که شعلهی موجود در دل او را نیرومندتر میسازد و بر توانایی و نشاط او در تکاپو و دگرگونسازی و آفرینندگی میافزاید.
این جا است که نقش حکومت اسلامی مطرح میشود و آن عبارت از ایناست که الله را هدف و سرمنزلی برای سیر و مسیر انسانیت قرار میدهد و صفات خداوند را همچون نشانههایی برای این هدف بزرگ میشمارد. دادگری، دانش، توانایی، نیرومندی، مهربانی و بخشندگیو ... تشکیلدهندهی هدف مسیری است که اجتماع شایستهی انسانی در پیشگرفته و هریک به عنوان گامیاست که اورا به این هدف نزدیکتر میکند و هر اندازه که برایش محقق گردد، دیدگاههای فراختری در برابرش گشوده میشود و آتش شوق و ارادهی او افزایش مییابد.»(14)
آری ایمان به مبدأ، معاد و عالم غیب، همچنین کسب رضای الهی تنها هدف نهایی و راه حل اساسی معضل مادینگری بشر غربی و حتی علت رویکرد روزافزون فرهیختگان آن خطه به دین مبین اسلام است. ماهنامهی علمی ساینتیفیک آمریکن در حاشیهی کنفرانس بررسی رابطهی علم و دین در کالیفرنیا مینویسد:
«همین ناتوانی علم در پاسخگویی به مسایلی که با معنای حیات و امور ارزشی و اخلاقی و غایات سر و کار دارد، شماری از دانشمندان را که در گذشته روحیهی انکار و الحاد داشتند، واداشته تا از رویهی گذشته دوری جویند و به آموزههای دینی روی آورند...
[و] این چنین به نظر میرسد که بسیاری از دانشمندان بر سر دو نکته به وحدت دست یافتهاند؛ نخست آنکه خدا وجود دارد و دیگر این که علم بدون مذهب لنگ است و مذهب بدون علم نابینا.»(15)
با بیانی از علامه طباطبایی این بحث مهم و دقیق را به پایان میرسانیم.
« از نظر اسلام سعادت در برخورداری از لذایذ مادی خلاصه نمیشود، بلکه مدار آن وسیعتر است ... ناحیهی دیگرش برخورداری از سعادت اخروی است که از نظر اسلام زندگی واقعی، همان زندگی آخرت است و اسلام سعادت زندگی ... اخروی بشر را جز با مکارم اخلاق و طهارت نفس از همهی رذایل، تأمین شدنی نمیداند و باز به حد کمال رسیدن این مکارم را وقتی ممکن میداند که بشر دارای زندگی اجتماعی صالح باشد و دارای حیاتی باشد که به بندگی خدای سبحان و خضوع در برابر مقتضیات ربوبیت خدای تعالی و بر معامله بشر بر اساس عدالت اجتماعی، متکی باشد.
اسلام بر اساس این نظریه، برای تأمین سعادت دنیا و آخرت بشر، اصلاحات خود را از دعوت به «توحید» شروع کرد تا تمامی افراد بشر، یک خدا را بپرستند و آنگاه قوانین خود را بر همین اساس تشریع نمود و تنها به تعدیل خواستها و اعمال اکتفا نکرد، بلکه آن را با قوانین عبادی تکمیل نمود و نیز معارفی حقه و اخلاق فاضله را بر آن اضافه کرد.» ( 16)
فصل دوم: انسان و تمدن اسلامی
در شمارهی پیشین اومانیسم و انسان محوری به عنوان یکی از پایههای اجتماعی غرب و اساس برنامههای اجرایی و توسعهطلبانهی آنها شمرده شد. بدین معنا که برای انسان، برخورداری از زندگی توأم با خوشی و آسودگی اصالت دارد و چیز دیگری برای او اصالت ندارد. در اسلام نیز از انسان به عنوان برترین موجود نظام آفرینش نام برده شده، اما انسانشناسی در نظام سیاسی و اجتماعی اسلام با آنچه در غرب مطرح است، تفاوت ماهوی و اساسی دارد. زیرا از آنجا که در فرهنگ الهی منشأ همهی زیباییها سعادت و اصالتها، « الله» است، اندیشه و محور انسان در چنین مکتبی حول مفهوم خدا و قرب و ارتباط با او دور میزند.(17)
شهید مطهری در تعریفی مجمل از انسان در قاموس قرآن و اسلام مینویسد:
« از نظر قرآن، انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خداآشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسؤول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوت و کمال سیر میکند و بالا میرود، اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، ظرفیت علمی و عملیاش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفه دارد.»(18)
بنابراین و با توجه به چنین تفسیری از انسان مورد نظر اسلام، میتوان به این نتیجه رسید که آدمی تنها در امیال و غرایز خویش محدود نمیگردد، بلکه سعادت حقیقی او در گرو پاسخ به نیازهای فطری و روحانی او و نیز ارضای معقول و منطقی نیازهای طبیعی و غریزیاش میباشد.
فصل سوم: آزادی و قانون؛ حق یا اکثریت:
مسألهی دیگری که در مباحث انسانشناسی جامعه و تمدنها، همواره مورد بحث و منازعه قرار گرفته، موضوع آزادی انسان و رابطهی آن با وضع قوانین است.
همانگونه که در شمارهی گذشته اشاره شد در غرب پایهی فلسفی مشخصی در منشأ و جایگاه آزادی در وجود آدمی و فطرت بشر قابل طرح نیست. اما از آنجا که آزادی هر فرد ممکن است، در آزادی فرد دیگر اختلال ایجاد کند؛ نام قانون در عرصهی اجتماع به میان میآید. بنابراین شأن قانون محدود کردن آزادی است، اما محدودشدن آزادی در غرب آنجا خود را نشان میدهد که منافع شخصی و مصالح جامعهی اروپایی در جهت استثمار دیگران در معرض خطر قرار میگیرد.
مقام معظم رهبری در این زمینه میفرماید:
«[به عنوان مثال] تعلیم و تربیت یکی از مقولاتی است که آزادی در آن جزء مسلمترین حقوق انسانها است، انسانها حق دارند یاد بگیرند، اما همین «آزادی» در دانشگاههای بزرگ دنیای غربی محدود میشود! دانش و تکنولوژی والا _ به قول خودشان HiGH TEC _ قابل انتقال نیست! ... چون [در صورت انتقال] این قدرت مادی و سلطه به حال خود باقی نخواهد ماند.»(19)
امّا آنجا که ارزشهای اخلاقی و دینی همچنین رواج اعمال خلاف عفت انسانی مطرح است هیچ قانونی به آن حیطه تعلق نخواهد گرفت.
و همانگونه که بیان شد، چنین دیدگاهی نسبت به قانون علاوه بر رواج فساد بیحد و مرزی که هماکنون سیاستگذاران غرب را نگران کرده است، هیچ ضمانت اجرایی نخواهد داشت. اما اسلام در بررسی منشأ آزادی، حدود آن، ملاک قانونگذاری و ضمانت اجرایی آن قوانین مانند دیگر عقاید خویش متصل به وحی و عالم غیب است و طرح جامع و کاملی را در این زمینه ارایه میدهد.
شهید آیةالله بهشتی در باب فلسفهی آزادی و ریشهی عمیق آن در خلقت انسان به عنوان یکی از برترین حقوق طبیعی او نسبت به دیگر موجودات عالم میفرماید:
« از دیدگاه اسلام، یکی از بزرگترین امتیازات انسان همین است که آزاد آفریده شده. [به این معنا که] انسان، شدنی است، صیرورتی است ... حرکتی است خودآگاه، محیط آگاه، خودساز، محیط ساز و انتخابگر که بر اساس انتخاب آگاهانه و آزادانهاش هم خود را میسازد و هم در تغییر ساخت محیط طبیعی خود دخالت گسترده میکند و محیط اجتماعی خود را میسازد. [و علیرغم آنکه] محیط اجتماعی هم ساخته شدهی انسان است و هم در ساخت او نقش دارد ولی در این ساختن متقابل؛ اصل، انسان و خودسازی درونی است... بنابراین، انسان [برحسب خلقت خود] نه محکوم جبر طبیعی است، نه محکوم جبر اجتماعی و تاریخی ... بدین ترتیب یکی از بزرگترین ویژگیهای انسان این است که به راستی آزاد است و انتخابکننده و این صرفاً یکحق نیست، بلکه یک واقعیت هم هست که انسان هر چه بیشتربه آن بپردازد، گستردهتر و پیشرفتهتر میشود.»(20)
امّا شأن قانون در محدودکردن این آزادی فطری در عرصهی اجتماع اسلامی که براساس توحید و اخلاق فاضله نهاده شده، قابل قیاس با آزادی رایج در غرب نیست.
شهید مطهری در قالب بیان دقیقی چنین میفرماید:
«در غرب، ریشه و منشأ آزادی را تمایلات و خواهشهای انسانی میدانند... [و] آن چه آزادی فردی را محدود میکند، آزادی امیال دیگران است ... آزادی به این معنا که مبنای دموکراسی غرب قرار گرفته است، نوعی حیوانیت رها شده است؛ حال آنکه مسأله در مورد انسان، این است که او در عین این که انسان است، حیوان است و در عین این که حیوان است، انسان است ... [و] بشر به حکم این که در سرشت خود، دو قطبی آفریده شده و به تعبیر قرآن، مرکب از عقل و نفس است، محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود، از بینهایت درجهی آزادی برخوردار باشد ... اگر تمایلات انسان را ریشه و منشأ آزادی ... بدانیم همان چیزی به وجود خواهد آمد که امروز در مهد دموکراسی غربی شاهد آن هستیم.
... [در حالیکه] دموکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است؛ اما این آزادی انسان، در آزادی شهوات خلاصه نمیشود ... اسلام میخواهد آزادی واقعیِ دربندکردن حیوانیت و رهاساختن انسانیت را به انسان بدهد ... رسول اکرم9 هنگامی که وارد مکه شد بتها را خرد کرد و به این وسیله، آزادی واقعی را به آنها ارزانی داشت، از دیدگاه اسلام آزادی ... حق انسان بماهو انسان است، حق ناشی از استعدادهای انسانی انسان است نه ناشی از میل افراد و تمایلات آنها.»(21)
مقام معظم رهبری نیز در تطبیق حدود این حق طبیعی انسان در عرصه و حیطهی اجتماع میفرماید: «در اسلام علاوه بر آن حدود مادی، مرزهای معنوی هم دارد، البته کسی علیه منافع کشور و علیه سود کشور اقدامی بکند، محدود میشود _ این منطقی است _ اما مرزهای معنوی هم وجود دارد.
اگر کسی عقیدهی گمراهی دارد، عیبی ندارد ... حکومت هیچ وظیفهای در قبال او ندارد، و جامعهی مسلمان، یهودی، مسیحی و بقیهی ادیان گوناگون هستند، ... هیچ مانعی هم ندارد، اما اگر قرار باشد کسی که عقیدهی فاسد دارد، ... بخواهد آنها را گمراه کند، ... اینجا آزادی محدود میشود... یا مثلاً بخواهند اشاعهی فساد بکنند، بخواهند فساد سیاسی و ... جنسی ... فکری بوجود آورند ... مقاله بنویسد... [آزادی محدود میشود] ... آزادی دروغگویی نیست، آزادی شایعهپراکنی نیست...» (22)
این است که علامه طباطبایی میفرماید:
« اسلام، آزادی که به بشر داده قابل قیاس با آزادی تمدن عصر حاضر نیست و آن آزادی از هر قید و بند و از هر عبودیتی به جز عبودیت برای خدای سبحان است و این هر چند در گفتن آسان است. ... ولی معنایی بس وسیع دارد.»(23)
نکتهی قابل تعمق اینجاست که در قرآن تحقق چنین آزادی، اگر چه اصلی و مهم میباشد، اما تنها قدم اول و نخستین گام شمرده میشود و آزادی ابعاد و مفاهیم دیگری نیز در اسلام به خود اختصاص میدهد.
نیز شهید سیدمحمدباقر صدر، در توضیح این مطلب میفرماید:
«مفهوم آزادی از نظر قرآن، تنها رهایی از قید و بند نفس نیست... بدین صورت که قرآن پس از آزادکردن انسان از نفس امارهاش، ... به آزادی اجتماعی فرد پرداخته است ... و بتهای اجتماعی دیگر و نیز بردگی انسان برای انسان دیگر را نیز _ در کنار مردود کردن بتهای داخلی _ از بین میبرد.
بنابراین عبادت انسان برای خدا، موجب میشود، تمامی «ناس» در صفی واحد در کنار هم، بدون هیچگونه امتیازی، به عبادت خالق و پروردگار خود پرداخته و بر هیچ گروهی حق استعمار و استثمار گروه دیگر وجود نخواهد داشت.»(24)
امتیاز دیگری که اسلام پس از تعیین دقیق حدود آزادی در وضع قوانین دارد؛ ضمانت اجرایی موجود در جامعهی اسلامی است. در این مکتب الهی، علاوه بر وظیفهی نظارتی حکومت بر اجرای قوانین، موضوع «تقوا» به عنوان عامل درونی و بازدارندهای قوی در میان ملت و حکومت و همچنین « اصل امر به معروف و نهی از منکر» به عنوان عامل بیرونی و فراگیر در راستای تعمیم مسؤولیت نظارت میان همهی مردم و نه تنها حکومت، دو ضامن و عامل قوی در اجرای قوانین به بهترین وجه، مطرح میباشد و این در حالی است که تعدد قوانین و کثرت آن در اروپا و جوامع غربی نتوانسته است خلاء عدم اجرای قوانین حتی توسط واضعین آن را تضمین کند.(25)
نکتهی آخر در این میان اساس و ملاک قانون در اسلام میباشد.
بر خلاف دموکراسی غربی، که اکثریت مردم و امیال و آرای آنها را با حاکمیتی احساسی ملاک وضع و اجرای قوانین میشمارد، اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل و حق وضع میکند.
علامه طباطبایی در باب تعریف حق و عقل و جایگاه آن در قانونگذاری الهی میفرماید:
«حق، امری است که خارجیت و واقعیت داشته باشد، امری است که انسان در مرحلهی اعتقاد خاضعش شود و در مرحلهی عمل از آن پیروی کند. و اما نظر انسان و ادراکش وسیله و عینکی است برای دیدن واقعیتهای خارجی و نسبت به واقعیت، نظیر نسبتی است که آینه با مرئی و منعکس در آن دارد. (26)
[بنابراین با توجه به چنین تعریفی ازحق وهمچنین هدف درجامعهی اسلامی]، تنها شعار اجتماع اسلامی پیروی از حق است [زیرا] ... هدف اجتماع اسلامی، سعادت حقیقی انسان است، یعنی آنچه که عقل سلیم آن را سعادت میداند و یا به عبارت دیگر هدفش این است که همهی ابعاد انسان را تعدیل کند، یعنی هم مشتیهات و خواستههای جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبهی معنویاش را اشباع کند، بلکه خواستههای مادیاش را وسیله و مقدمهای برای رسیدن به معرفةالله قرار دهد و این بالاترین سعادت، و بزرگترین آرامش است که تمامی قوای او به سعادت میرسند به همین جهت اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نمود چون جبلیّت و فطرت عقل بر پیروی حق است و نیز از هر چیزی که مایهی فساد عقل است به شدیدترین وجه جلوگیری نمود.»(27)
بنابراین، بر خلاف مکتب لیبرالیستی غرب که معتقد به اصالت دلخواه است و به عقل جز به چشم ابزاری در جهت تأمین امیال و منافع مادی بشر نمینگرد،(28) مکتب توحیدی اسلام، طرفدار اصالت حق است و چنین اصالتی را با تکیه بر مبانی عقل و کنترل و نظارت عقلانی تحقق میبخشد.
علامه طباطبایی در پایان تفسیر آیهی 200 آل عمران نویدی امیدبخش را بر گوش عالم زمزمه میکند:
«سرانجام، دنیا تسلیم دین حق خواهد گشت، چون این وعدهی خداوند است که )وَ العاقبة للتقوی((29) علاوه بر اینکه نوع انسانی به آن فطرتی که در او، به ودیعه سپردهاند، طالب سعادت حقیقی خویش است و سعادت حقیقی او این است که بر کرسی فرماندهی بر جسم و جان خویش مسلط شود، زمام حیات اجتماعیاش را به دست خویش بگیرد، خطی که میتواند از سلوک خود در دنیا و آخرت بگیرد، به دست آورد و این همانطور که توجه فرمودید همان اسلام و دین توحید است.
... [البته] این انحراف [کنونی جوامع] به خاطر بطلان حکم فطرت نیست ... [بلکه] بشریت در تشخیص سعادت واقعیاش دچار خطا گردیده و نتوانسته است حکم فطرت را بر مصداق واقعیاش تطبیق دهد که در نتیجه مصداق موهوم را مصداق واقعی پنداشته و آن سعادت واقعی که صنع و ایجاد برای بشر در نظر گرفته و تعقیبش میکند، بالاخره دیر یا زود محقق خواهد شد.
... آری تنها عاملی که ظهور و رسوخ سنتهای اجتماعی بدان نیازمند است، عزم قاطع و همت بلند و قلبی است قوی که در راه رسیدن به هدفش دچار سستی و خستگی نگردد و صِرف اینکه روزگار گاهی از اوقات با رسیدن به اشخاص به هدفشان مساعدت نمیکند، او را از تعقیب هدف باز ندارد.» (30)
در شمارهی آینده، به دلیل اهمیت بحث زمامداری و حکومت در تمدن اسلامی، به این موضوع به گونهای جداگانه و تفصیلی خواهیم پرداخت.
پینوشت
1. صحیفهی نور، ج 7، ص 16.
2. فیضحضور، متن کامل سخنان مقام معظم رهبری در سفر به قم، 14 و 15 مهرماه 1379، ص 13.
3. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 109 و110، به نقل از تفکر فلسفی غرب از منظر استاد شهید مرتضی مطهری، ص 134– 131.
4. مهدی نصیری، اسلام و تجدد، ص 325 به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 402.
5. همان، ص 285 و 286، به نقل از جهان امروز و فردا در تنگنای تمدن صنعتی، ص 214 و 215.
6. سیدمحمدباقر صدر، مقدمهای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 67 – 52.
7. ر.ک؛ همان، ص 70 و 71.
8 . همان، مقدمهای بر بینش اجتماعی اسلام، ص 73 – 68.
9. ر.ک؛ آیة الله عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 117 – 99.
10. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 127 و 128.
11. سیدمحمدباقر صدر، انسان مسؤول و تاریخساز از دیدگاه قرآن، ترجمهی محمدمهدی فولادوند، ص 107 – 105.
12. سیدمحمدباقر صدر، سرچشمههای قدرت در حکومت اسلامی، ترجمهی اکبر ثبوت، ص 46.
13. ر. ک؛ همان، ص 16.
14. همان، ص 6 و 7.
15. میراحمدرضا حاجتی، عصر امام خمینی1، ص 95 – 93، به نقل از روزنامهی کیهان، 5 / 6 / 77.
16. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیرالمیزان، ترجمهی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 4، ص 172.
17. ر. ک؛ آیة الله محمد تقی مصباح، نظریهی سیاسی اسلام، ج 1، ص 219.
18. مرتضی مطهری، انسان در قرآن، ص 13.
19. بیانات مقام معظم رهبری در جمع دانشآموختگان ... دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 29 و 30.
20. سیدمحمد حسینی بهشتی، آزادی، هرج و مرج، زورمداری، ص 28 ، 77 و 78.
21. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 104 - 100.
22. بیانات مقام معظم رهبری، در جمع دانشآموختگان دانشگاه تربیت مدرس، 12 / 6 / 77، منشور آزادی، ص 35 – 33.
23. علامه سیدمحمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 4، ص 183.
24. سیدمحمدباقر صدر، نقش پیشوایان شیعه در بازسازی جامعهی اسلامی و آزادی در قرآن، ترجمهی علی اسلامی، ص 28.
25. ر.ک؛ همان، تفسیرالمیزان، ج 4، ص 172 و همچنین، شهید مرتضی مطهری، ده گفتار، ص 34.
26. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 163.
27. همان، ص 159.
28. ر.ک؛ احمد واعظی، جامعهی دینی، جامعهی مدنی، ص 85 و 108.
29. طه (20): 132.
30. همان، تفسیر المیزان، ج 4، ص 210 – 208.