"ناحیه weaving از برخورد دو یا چند جریان ترافیکی که در حال عبور از بزرگراه هستند به وجود میآید. بالا رفتن ریسک تصادفات به علت تغییرات سرعت و انجام حرکتهای مانوری و همچنین ایجاد تأخیر در آزادراه از مسایل مربوط به نواحی تداخلی است. به منظور ارایه طرحی بهینه برای کاهش تأخیرات، ایجاد یکنواختی در سرعت و کاهش تصادفات، نیاز به بررسی و تحلیل دقیق جریانهای ترافیکی در این نواحی است.
در این تحقیق ابتدا به مطالعه روشهای DUTCH، HCM1 و FRESIM2 جهت مدلسازی ناحیه تداخلی پرداخته شد. پس از مقایسه آییننامههای HCM و DUTCH نتایج نشان داد که مدل DUTCH مدلی کاملاً ریاضی نبوده و از سوی دیگر با توجه به فرضهای متعدد محدود کننده در این روش، متدولوژی HCM بهعنوان روش بهینه انتخاب شد و زمان سفر و میزان تأخیر برای سناریوهای مختلف با توجه به حجم جریانهای ترافیکی، طول ناحیه تداخلی و درصد وسایل نقلیه سنگین، بر اساس این روش مورد بررسی قرار گرفت. از سوی دیگر با شناخت نرمافزار FRESIM و پارامترهای پرداخت آن، ناحیه تداخلی مدلسازی و کالیبره شد. آنگاه با مقایسه خروجیهای روش شبیهسازی و خروجیهای حاصل از HCM، نتایج نشان داد که این نرمافزار علیرغم قابلیت محاسبه تأخیرات در بالادست (کاهش شتاب) و پاییندست (افزایش شتاب) ناحیه تداخلی، همواره تأخیر کمتری نسبت به آییننامه HCM محاسبه میکند و از حجمهای کم تا زیاد، مقدار تأخیر از 59 تا 205 درصد رشد نشان میدهد. روند افزایش تأخیر در HCM به صورت خطی بوده و لیکن نتایج تأخیر با استفاده از شبیهسازی نشان داد که در حجمهای میانی این روند خطی بوده و در حجمهای کم و بالا میزان تغییر آن کاهش مییابد.
همچنین نتیجه گیری شد که علیرغم درنظرگیری همسنگ سواری در ناحیه تداخلی معادل نواحی آزادراهی معمولی توسط HCM، این مقدار در FRESIM متفاوت بوده و تأثیر آن بر افزایش میزان تأخیر در حجمهای بالاتر، بیشتر است."