فروپاشی اجتماعی ازجمله انگاره های ناظر به مسئله همبستگی اجتماعی در ایران است که از اواخر دهه هفتاد تاکنون توسط برخی ادعاسازان وارد فضای تحلیلی جامعه ایران شده و با تشدید تنش ها و تضادهای سال های اخیر مجدداً مورد اقبال قرار گرفته است. در این نوشتار تلاش شده است مبتنی بر رویکرد برساخت گرایی اجتماعی، دعاوی طرح شده در خصوص فروپاشی اجتماعی مورد واکاوی و ارزیابی انتقادی قرار گیرد. برای دستیابی به این هدف، متن در سه بخش انتظام یافته است؛ در بخش نخست با مرور کلی ادبیات فروپاشی اجتماعی در سپهر گسترده تر جهانی، تمایزات کاربست آن در ادبیات داخلی مورد تأکید قرار می گیرد. در بخش دوم نیز زمینه های مختلف اجتماعی و سیاسی شکل گیری انگاره فروپاشی اجتماعی در درون رویکرد کلان تر زوال اندیشی و نحوه پیدایی آن در تحلیل جامعه ایران در کانون بحث قرار دارد. درنهایت از طریق مرور انتقادی دعاوی ناظر به انگاره فروپاشی اجتماعی، نحوه برساخت انگاره مزبور به بحث گذاشته می شود. نتایج نشان داد انگاره فروپاشی اجتماعی فاقد دلالت های دقیق نظری و مفهومی بوده و در فضای عمومی جامعه ایران، در قالب «ادعای مسئله»، با هدف حساس کردن نظام سیاسی برای بازبینی در سیاست های کلان و نیز نحوه حکمرانی صورت بندی شده است. بااین حال، غلبه «رویکرد آسیب شناختی به جامعه» در کنار «متهم کردن نهاد سیاست به ایجاد مسئله»، مانع از راه یابی انگاره مزبور به سیاست اجتماعی شده است. انگاره فروپاشی اجتماعی علاوه بر اینکه دستاوردهای مفهومی و سیاستی چندانی نداشته و از حیث ارائه راهکار سترون و دچار لکنت است، از طریق گسترش ادبیات «اغراق آمیز و نمایشی»، در کنار برتری دادن به «تحلیل و کردار مبتنی بر امر سیاسی»، عملاً در برابر امر اجتماعی و جامعه سامان یافته است.