در دهه هشتاد قرن بیستم میلادی، با گذر از نقد پساساختارگرا و در واکنش به تاریخ گرایی سنتی، اصطلاح «تاریخ گرایی نوین» بر پایه مبانی نظری استیون گرینبلت شکل گرفت. باور منتقد تاریخ گرای نوین بر این است که متون ادبی با گفتمان ها و ساختارهای بلاغی دیگر در هم تنیده شده و این متون بخشی از تاریخی هستند که هنوز در حال نوشته شدن است. تاریخ گرایی نوین در رشته های تاریخ، مردم شناسی و مطالعات ادبی به کار می رود و از این جهت برای مطالعه متون کلاسیک و خودشناسی تاریخی سودمند است. تاریخ از سلجوقیان به عنوان مهم ترین دولت ترک یاد می کند و روزگار آنان را درخشان به شمار می آورد؛ آگاهی ما درباره این دوره از طریق آثاری است که در اواخر حکومت سلجوقیان عراق یعنی حدود یک قرن بعد نوشته شده و همین گویای فترت تاریخ نگاری در دوره سلجوقی است. منابع محدود و زوال تاریخ نویسی، اوضاع اجتماعی و زندگی مردم را از چشم ما پنهان داشته است اما یکی از آثار مهم به جا مانده از دوران سلجوقیان که گزارشی از گفتمان مسلط این عصر و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به دست می دهد و دریچه ای بر این دوره می گشاید، نامه های محمد غزالی است. تاریخ گرایی نوین در جست وجوی پیوند میان ادبیات و فرهنگ عمومی یک دوره و به طور کلی هر نوع متن فرهنگی است. بهره جستن از این نظریه در بازخوانی و تفسیر نامه های غزالی می تواند سیمای زمانه او را نمایان کند و از گفتمان های نهفته و سرکوب شده ای که در لایه های زیرین گفتمان ظاهری پنهان شده است پرده برگیرد.