آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۳

چکیده

فرخی یزدی دلسوخته ای است که جان و دل فدای آزادی و استقلال کرده و با روغن احساس، چراغ حریت را پر فروغ ساخته است. شاعر ستم ستیز یزدی، جان مایه های سخن خود را وامدار مردم شهری است که از دیرزمان «دارالعباده اش» خوانده اند و خو گرفته با فرهنگی است که ریشه در اسلام و ایران دارد. صاحب این قلم بر آن است در این مقاله به بنیان های دینی جاری در اشعار فرخی اشاره کند و تا آنجا که ممکن است سرچشمه های زلال آن را بازشناساند. از این رهگذر مسائلی چون خداشناسی، معاد شناسی، توجه به پیامبران و اولیای الهی، معارف قرآن و اخلاق دینی در اشعار فرخی یزدی بررسی شده است. هر چند نویسنده معتقد است اینها دغدغه های فکری فرخی نبوده که فراوان و همواره خودآگاه بر زبان و قلمش جاری شود، ولی همان اندک نیز نشان از پشتوانه های فرهنگ خودی دارد که در وجود آزادمردی چون او ریشه دوانیده و درخت اندیشه اش را باور کرده است.

تبلیغات