در قرن بیستم در حوزه های مختلفی نظیر هرمنوتیک، نظریة ادبی و نشانه شناسی شاهد ظهور گرایش های متنوعی هستیم که یکی از وجوه اشتراک آنها تقابل با «قصد گرایی تفسیری» است. از نظر آنها قصد و نیت مؤلف سهمی در فرایند فهم و تفسیر متن ندارد و نباید مراد جدی و معنای مقصود مؤلف را هدف و غایت مواجهة معنایی با متن قرار داد. از سوی دیگر مؤلف محوری و قصد گرایی تفسیری از مشخصه های اصلی نظریة تفسیری مقبول و رایج در میان عالمان مسلمان است. مقالة حاضر دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست میکوشد مهم ترین ادلة مخالفان قصدگرایی تفسیری را بررسی و نقد و از محوریت قصد مؤلف در فرایند قرائت متن دفاع کند: آنگاه تقریری از قصدگرایی تفسیری ارائه دهد که از آسیب و نارساییهای برخی تقریرها از مؤلف محوری در امان باشد.