۱.
مسئله ی اصلی مقاله ی پیش رو این است که آیا نظریه ی بینامتنیت- در شکل و روایت کلاسیک اش، یعنی آنچنان که ژولیا کریستوا، واضع لفظ بینامتنیت، آن را روایت و صورتبندی کرده است- می تواند در حکم یک روش برای فهم معنای زبان و متون دینی به کار آید؟ و اینکه با به کارگیری بینامتنیت می توان به یک معنای واحد، کامل و نهایی رسید؟ و به فرض حصول معنا، وضعیت عینیت فهم زبان دین و متون دینی چگونه خواهد بود؟ ضمناً به این پرسش نیز پاسخ داده ایم که با تأکید بر ویژگی بینامتنی متون، همچون پویایی و فرآوری مداوم متون، در جریان بینامتنیت، معنای متن می تواند همان مقصود نویسنده ی متن باشد؟ کریستوا بر دو مؤلفه سوژه و زبان در کنار ساختار، برای حصول معنا تأکید دارد با تکیه بر این دو مؤلفه ی مهم کریستوایی که اساس شکل گیری بینامتنیت را تشکیل می دهد بحث در دو محور بررسی می شود.1. با در نظر گرفتن این نکته که معنا حاصل همکاری و پیوند زبان و سوژه است، عینیت فهم معنای گزاره های دینی و اساساً زبان دین در دو شکل مکتوب و گفتاری آن به چه نحو خواهد بود؟2. بینامتنیت امکان روشی برای فهم معنای زبان دین را فراهم خواهد کرد؟ که درنتیجه درخواهیم یافت کاربست بینامتنیت در وادی زبان دین به موجب پویایی زبان و سوژه ی سخن گو کریستوایی امکان حصول یک معنای واحد را نخواهد داشت و با توجه به این نتیجه عینیت فهم معنای زبان دینی فرضیه ای نادرست است و بینامتنیت در قامت یک روش برای حصول معنا به کار نخواهد آمد. شماره ی مقاله: ۱
۲.
یکی از دغدغه های اصلی تدئوس متز، مبحثِ معنای زندگی می باشد. او با سیر در نظریه های پیشین درباره معنای زندگی، در پی وجوه اشتراکِ این نظریه هاست. وی با تاکید براینکه هیچ کدام از آنها کامل نیست درصدد پاسخ به این پرسش بر می آید که آیا می توان نظریه ای کامل ارائه داد که دربردارنده تمام نظریاتِ پیشین باشد و در عین حال از کاستی های آنها مصون باشد؟ از این رو در راستای نیل به این هدف به شناخت، واکاوای و انتقاد بر نظریات پیشین پرداخته و سپس به جستجوی اینکه ویژگی های یک نظریه کامل چیست؟ می پردازد. متز نظریه خود را «نظریه بنیادی» می نامد و آن را کامل ترین نظریه تاکنون، درباره معنای زندگی می داند. وی برای رسیدن به نظریه نهایی خود سه تقریر ارائه می دهد که هر تقریر به ترتیب کامل و کامل تر می شود. نگارندگان در این مقاله، پس از بررسی آراء متز، به نقد پاره ای از اندیشه های او می پردازند. آنچه امتیازِ ویژه نظریه متز می باشد، توصیفِ فراگیر آن از موضوعات معنابخش به عنوان شرایط بنیادین وجود بشری است. اگر با «رویکرد نقادانه» به نظریه متز بنگریم آراء او قابل نقد می باشد لکن با اینهمه چنانکه رویکرد همدلانه به اندیشه های متز داشته باشیم پژوهش ها و تلاش های فکری او را برای ارتقاءِ شرایطِ بنیادین زندگی، موثر و سازنده دانسته و همچون او، جست و جوی معناداری را، معنابخش به زندگی می دانیم. شماره ی مقاله: ۲
۳.
اندیشه های اخلاقی در غرب، بیشتر آرمان گرایانه بوده است. اما با ظهور نیهیلیسم، این رویکرد تغییر کرد و تهی شدن ارزش ها، آنگونه که نیچه مطرح می کند، آشکار گردید. انسانی که همواره در سایه ی ارزش های امر قدسی زندگی کرده، ناگهان خویشتن را در بی اساس بودن ارزش ها می یابد. چنین انسانی دیگر نه می تواند زندگی اش را با مُثل افلاطونی معنی بخشد و نه با آرمان های اخلاقی مسیحیت. این بی معنایی زندگی، در نقد نیچه به متافیزیک، دین و اخلاق مسیحی، بیش از پیش نمایان می شود. نیچه هم به عقل گرایی افراطی در متافیزیک یونانی می تازد و آن را سرکوب گر احساسات آدمی می داند، و هم، دین را به خاطر ترویج آنچه او اخلاق بردگی می نامد، نقد می کند. این امر منجر به بی اعتمادی انسان مدرن نسبت به اخلاق الهیاتی شده و در نهایت، انسان به جای خدا، خود، ارزش گذار زندگی اش می شود. پیامدهای این نیهیلیسم را از جنبه های مختلف می توان بررسی نمود. البته نگاه نیچه به اخلاق دینی، مبتنی بر آموزه های مسیحیت بوده اما برخی، نتایج نقد او را به هر گونه اخلاق مبتنی بر دین، تعمیم داده اند. اندک تأملی در آموزه های اخلاق توحیدی اصیل، نشان خواهد داد که انتقادات نیچه به اخلاق مسیحی، نمی تواند اساس اخلاق دینی را که بر معنی بخشی حیات آدمی تأکید می ورزد، هدف گیرد. شماره ی مقاله: ۳
۴.
در پژوهش حاضر، از منظر فلسفه دین کاربردی، به نقد رویکرد ضدبیّنه جویانه پلنتینگا پرداخته شده است؛ با این هدف که نشان داده شود چگونه موضعی در معرفت شناسی، می تواند تبعات عملی منفی در پی داشته باشد. ادعای اصلی مقاله این است که ورود به عصر پسامدرن و فاصله گرفتن اندیشمندانی چون پلنتینگا از عقلانیت عام و فرو نهادن معیارهای آن، از جمله وظیفه مستند کردن دعاوی، به بیّنه کافی، در نهایت سبب شده است تا عقل، یا به کلی از حوزه مباحث دینی خارج گردد و یا از نوعی عقلانیت منطقه ای، سخن به میان آید. نتیجه این گذار، در هر دو حالت، مسدود شدن باب گفتگو میان پیروان ادیان مختلف از یک سو و دینداران و غیردینداران، از سوی دیگر، و در نهایت، محروم ماندن انسان ها از در اختیار داشتن معیارهای عام و مورد وفاق، در نقد باورهای یکدیگر است. انسداد باب گفتگو و نقد، وقتی در کنار این واقعیت قرار می گیرد که میان باورها و اعمال، پیوند وثیقی وجود دارد، مسأله ابعاد ناگوارتری می یابد؛ زیرا با از میان رفتن معیارهای عام نقد باورها، نقد اعمال برآمده از آن ها نیز مقدور نخواهد بود و همه گروه ها، از جمله گروه های افراط گرا می توانند خود را معاف از پاسخگویی در قبال اعمالشان بدانند و عملا جنایات احتمالی خویش را نیز موجّه جلوه دهند. شماره ی مقاله: ۴
۵.
غایت این مقاله طرح منظر اخلاقیِ ناظر بر مساله ی رنج است. پرسش اصلی مقاله آن است که مواجهه ای اخلاقا درست با مساله ی رنج کدام است و چه لوازمی دارد. فلاسفه و الهیدانان گاه با تکیه بر مساعی صرفا عقلی و گاه با مورد توجه قرار دادن گزاره ها و گزارش های متن مقدس و تلفیق عقل و نقل درصدد توجیه یا بیان چرایی وجود رنج در عالم برآمده اند. همچنان که انتظار می رود، این دست مساعی که در قالب تئودیسه و دفاعیه مطرح شده اند بر موضوع رنج متمرکز هستند. مقاله ی پیش رو برآن است که در مساله ی رنج می بایست بین دو موضوع رنج و فرد رنجدیده تمایز قائل شد و در راستای همین تمایز است که مساله ی مواجهه ی اخلاقا درست با رنج شکل می گیرد.آیا مشغله های عقلی ای چون تئودیسه و دفاعیه رفتار اخلاقا درست را نیز در قبال مساله ی رنج کفایت می کنند؟ در راستای پاسخ به پرسش اخیر، دو عنوان کلی مبانی نظری و تدبیر وضعیت رنج آمیز طرح خواهد شد که به ترتیب ناظر بر تحلیل و تعریف مفاهیمی چون رنج، تئودیسه و دفاعیه، منظرهای معرفتی و مانند آن؛ و ماهیت و چیستی مواجهه ی اخلاقا درست در مساله ی رنج می باشند. درواقع، مباحثی که در بخش مبانی نظری بدان ها پرداخته خواهد شد، به شیوه ای تحلیلی جایگاه اخلاق در مساله ی رنج را روشن نموده و ما را به این نتیجه رهنمون می شود که تئودیسه پردازی بنا بر سرشت خود، مقتضیء رفتار اخلاقا درست در قبال مساله ی رنج نبوده و دغدغه ی آن را ندارد. شماره ی مقاله: ۵
۶.
غالب فلاسفه و الهیدانان در باب ماهیت ایمان وارد گفت و گویی پرمناقشه گردیده اند، بالاخص قدمای اهل کلام اسلامی که اتفاقاً ماهیت ایمان برای آنها گاه به عنوان معیار مرزبندی فرقه های مطرح بوده است. در این پژوهش که به شکل میان رشته ای در علوم شناختی و برمبنای رویکرد استعاره محور صورت می گیرد، از قراینی که در باب معرفت شناسی صحبت شده است می توان دریافت که در علوم شناختی در مجموع و در رویکرد استعاره های مفهومی به طور خاص ایمان پدیده ای حصولی و حسی است. قدما ایمان را تصدیق قلبی و بنابراین حضوری می دانستند و لذا دربند تعریف معرفتی آن نبودند. اما با مراجعه به استدلالهای این رویکرد، ایمان به عنوان یک مستعارهٌ منه، وام واژه ای برای اموری مانند اعتماد، وثاقت و اطمینان است که توسط نورون های مغز انسان فرافکنی و تعمیم داده شده است و لذا در این گرایشِ علوم شناختی، تعریف ایمان و صحبت از ایمان به عنوان معرفت حصولی است و به عنوان امری حضوری نمی آید. در این پژوهش سعی بر این است که به کاوش در مرزهای استعاره بپردازیم تا بتوانیم ماهیت مبهم ایمان را تعریف کنیم. شماره ی مقاله: ۶
۷.
خداباوری شکاکانه و مسئله شرّ کرونایی در فرجام دورانی که انسان مدرن ادعای برتری و اصالت دارد و هرچه را فهم نکند، انکار می کند و هرچه را نیابد، نیست می پندارد و خود را یکه تاز میدان وجود و معرفت می شناسد، موجود ریزنقشی به نام ویروس کرونا، هوشمندانه تمام هستی او را به چالش کشیده است. با شیوع ویروس کرونا در جهان، رویکردهای مختلفی درباره چرایی بروز و ظهور چنان ویروس خطرناکی در جهان ارائه شده و هر متفکری از منظر خود این گرفتاری جدید بشر مدرن را تحلیل کرده است. چرایی وقوع و گسترش کرونا و سویه های جدید آن و نیز عواقب ناگوار آن در جهان در قالب مسئله شرّ کرونایی مسئله این نوشتار است. در این مقاله برآنیم از منظر رویکرد خداباوری شکاکانه که یکی از پاسخ های ارائه شده به مسئله شرّ است، بررسی کنیم که این رویکرد چگونه به مسئله شرّ کرونایی پاسخ می دهد و از سوی دیگر ناشناخته بودن و ویژگی های خاص این ویروس، چگونه می تواند مدعای خداباوری شکاکانه را تقویت کند؟ شماره ی مقاله: ۷
۸.
مسئله معرفت شناختیِ کانت و دیلتای عینیت و اعتبار معرفت، یکی معرفت در علوم طبیعی و دیگری معرفت در علوم انسانی، است و در همین چهارچوب به نقد و تعیین حدود عقل و ارائه مفاهیم و مقولاتی که در شناخت اعمال می شود، می پردازند. اما کار این دو فیلسوف تفاوت های مهمی با هم دارد: در کانت شاهد نقد عقل نظری و تعیین مفاهیم و خصوصیات قوه صدور حکم هستیم، در حالی که در آثار دیلتای با ایده نقد عقل تاریخی و علوم انسانی و ملاک تمایز آنها از عقل نظری و علوم طبیعی روبرو هستیم. هر دو برای رسیدن به این هدف به ارائه مقولات و مفاهیم کلی دخیل در کسب معرفت و توجیه لزوم کاربرد آنها پرداخته اند. در این مقاله ضمن مقایسه مقولات فاهمه و مقولات حیات، نشان داده می شود که با توجه به فراگیری و بنیادی بودن مقولات حیات نسبت به مقولات فاهمه و رابطه هرمنوتیکی بین آنها، نه مقولات فاهمه کانت همتا و هم ارز مقولات حیات دیلتای است و نه علوم طبیعی هم سطح علوم انسانی است؛ بلکه نسبت این دو از سنخ ابتنای یکی بر دیگری یا اشتقاق یکی از دیگری است و دیلتای سعی کرده مبنا و بنیاد مقولات فاهمه و علوم طبیعی را که همان مقولات حیات و علوم انسانی است کشف و بیان کند. شماره ی مقاله: ۸
۹.
باور به جهان خارج و مسئله مرجع عینی تصورات، پرسشی بنیادین است که در هر نظام شناختی کوشیده می شود تا برای آن پاسخی تدارک شود. در فلسفه دکارت بنا بر اصل کوجیتو (cogito ergo sum)، ابتدا من و سپس جهان اثبات می شود، بااین حال تمایز میان من و جهان، یا سوژه و ابژه، همواره این پرسش را پیش روی ما قرار می دهد که مرجع عینی تصورات ما چگونه ثابت می شود و چیست اند؟ آیا اشیاء مستقل از ذهن هستند؟ یا همان چیزهایی اند که ما می بینیم، حس می کنیم، می بوییم، می چشیم یا لمس می کنیم؟ به عبارتی دیگر آیا آنها فقط داده های حسی اند یا تصوراتی از این داده ها هستند؟ و اینکه آیا اشیاء مستقل از ذهن هستند، اما ما تصوراتی از آنها داریم و داده های حسی را از آنها دریافت می کنیم؟ تجربه گرایانی مانند لاک، بارکلی و هیوم هریک دلایلی برای توضیح این مرجع عینی به دست داده اند. در این مقاله ابتدا مقصود هریک از این فیلسوفان از مفهوم تصور و شیء را مورد بررسی قرار می دهیم، سپس باور آنها درباره منشأ تصورات و جهان خارج را بررسی کرده و، می کوشیم تا به نحوی نقادانه اشکالات وارد بر هر یک را نشان دهیم. درنهایت در دو سطحِ (1) وجود اشیای خارج و، (2) تطابق آنها با تصورات ذهن، مسئله شکاکیت را بررسی می کنیم و، نشان می دهیم که باور کدام یک از این فیلسوفان را می توان منتهی به شکاکیت دانست و باور کدام یک را نمی توان. شماره ی مقاله: ۹
۱۰.
گیلبرت رایل در کتاب مفهوم ذهن (1949) با رویکرد فیزیکالیستی و تحویل گرایی اش به انکار جوهریت نفس و این همانی نفس و حالات نفسانی پرداخت. او با مبنا قرار دادن دوگانه انگاری دکارتی، اعتقاد به وجود نفس در کنار حالات نفسانی را خطایی مقوله ای خواند که فیلسوفان گرفتار آن شده اند. به عقیده ی او نباید آنگونه که حالات فیزیکی را به بدن نسبت می دهیم حالات نفسانی را نیز به جوهری به نام نفس نسبت دهیم. نفس تنها نامی است که برای مجموعه حالات نفسانی وضع شده است و واقعیتی ورای زبان ندارد. در این نوشتار با استفاده از روش تحلیلی – انتقادی دیدگاه او نقد و بررسی می شود. مشکل اصلی رایل تصور او از چگونگی پیدایش نفس و نحوه ی ارتباط آن با بدن است. به نظر می رسد با استناد به دیدگاه صدرا درباره نحوه ی پیدایش نفس و رابطه ی آن با بدن می توان تبیین متفاوتی ازجوهریت نفس وتمایز آن باحالات نفسانی ارائه داد که اشکالات رایل متوجه آن نباشد. بر این اساس جوهری به نام نفس وجود دارد که حالات نفسانی قائم به آن است. شماره ی مقاله: ۱۰
۱۱.
یکی از موضوعات مورد مناقشه بین متکلمان، شناخت اولین واجب بر مکلف بوده است. متکلمان معتزلی و اشعری معرفت نسبت به خداوند از طریق استدلال را اولین واجب می دانستند. دلیل آن را گروهی عقلی و گروهی سمعی برمی شمردند؛ هرچند در اصل موضوع با یکدیگر نزاعی نداشتند. با این رویکرد، فاصله ایمان تا کفر بر اساس علم و یا جهل نسبت به خداوند رقم می خورد. به طوری که عالِم به خداوند، مومن و جاهل به خداوند، کافر تلقی می گردید. غزالی متکلم قرن پنجم هجری با این اندیشه به مخالفت برخاست. او علم و جهل نسبت به خداوند از طریق استدلال را از دایره ایمان و کفر خارج ساخت. در این راستا غوطه ور شدن در علم کلام را جز در مواردی محدود، حرام اعلام کرد و ایمان را از معرفت جدا دانست. او با این رویکرد عوام مردم را به تقلید و تسلیم در اعتقادات امر نمود و سرپیچی از آن را مشمول مجازات دانست. این پژوهش به روش توصیفی- تحلیلی اندیشه غزالی پیرامون وجوب نظر و استدلال در معرفت به خداوند را مورد واکاوی قرار داده و معتقد است غزالی ارائه استدلال بر اصول اعتقادی را بر مکلف واجب ندانسته و تقلید در اعتقاد و پیامدهای آن را مورد حمایت قرار داده است. شماره ی مقاله: ۱۱
۱۲.
یوحنا دمشقی -قدیس مسیحی در قرن اول و دوم هجری- در وصف عقیده مسلمانان نگاشته است که به باور آنان، پیامبرشان، قرآن را در خواب دریافت کرده است. تحقیق حاضر شواهد این مدعا را در منابع اسلامی می پژوهد تا آشکار گرداند که گزارش این عالم مسیحی، چه میزان اعتبار دارد. در این راستا، رویا انگاری منشأ برخی از آیات قرآن، در منابع اسلامی نیز دیده می شود، چنانکه صحیح مسلم، از نزول سوره کوثر در خواب سبک رسول خدا خبر داده است و طبری نزول پنج آیه نخست سوره علق را در خواب معرفی کرده است. بدینسان ادعای نزول پاره ای از قرآن در خواب، خرق اجماع راویان و عالمان اسلامی نیست. از دیگر سو، اگر قرآن باوران در مقام تفسیر ظواهر قرآنی خلاف واقع، از رویا انگاری مدد جویند، همه ناممکن ها به همان معنای ظاهری خود، ممکن می شوند بی آن که به تأویل های گسترده، حاجت افتد. شماره ی مقاله: ۱۲
۱۳.
یکی از مهمترین مسائل مربوط به نفس شناسی مسئله وحدت یا کثرت نفوس انسانی است. سه دیدگاه وحدت نوعی، کثرت نوعی و وحدت تشکیکی نفوس حاصل تحقیقات حکمای مسلمان در این مسئله است. بنابر آنچه به عنوان قرائت رسمی از فلسفه ابن سینا وجود دارد، او در آثاری چون شفا مسأله وحدت نوعی انسان را مطرح کرده و معتقد است نفس که همان ذات و حقیقت همه انسان ها را تشکیل می دهد، نوع واحد و یگانه است و تفاوت انسان ها صرفاً در عوارض و کمالات ثانیه است. با وجود این در برخی از عبارات او شواهدی وجود دارد که می توان گفت ابن سینا مراتب مختلف نفوس انسانی را به دو صورت تباین نوعی و وحدت تشکیکی بیان کرده است. مقاله حاضر دیدگاه تشکیکی به نفوس در رساله «الأدله فی بقاء النفس الناطقه» را بررسی کرده است. مطابق با برخی عبارات این رساله ابن سینا اولا رابطه نفس و بدن را رابطه مراتب شیء واحد دانسته و ثانیاً نفوس بشری را دارای مراتب مختلف می داند. شماره ی مقاله: ۱۳
۱۴.
یکی از دغدغه های مشترک علامه طباطبایی و مارتین هایدگر معنای زندگی بوده است. مراد از معنی زندگی نزد آنها هدف از زندگی می باشد؛ که هر کدام با توجه به مبانی فکری خود به آن پاسخ داده اند. رویکرد علامه در رویارویی با معنای زندگی فراطبیعی می باشد؛ هایدگر به نقد معنای زندگی مدرن و تفکر مابعدالطبیعی سنتی پرداخته و معتقد است غفلت مابعدالطبیعی سنتی سبب شده است که به جای هستی شناسی بنیادی به شناخت موجودات پرداخته شود. علامه از طریق صفت حکیم بودن خدا، هدفدار بودن جهان خلقت از جمله انسان را اثبات می-کند. وی معتقد است زندگی در پرتو اعتقاد به خدا و پایبندی به اخلاق و رفتار انسانی معنا پیدا می کند. ولی از نظر هایدگر آنچه باعث معناداری دازاین می شود « در جهان بودن» است. هایدگر برخلاف علامه بر این باور است که انسان خودش ارزش ها را بوجود می آورد و نمی توان معیار بیرونی برای ارزش ها قائل شد. وی دازاین را بر اساس توجه به مرگ و رهایی از تسلط دیگران به اصیل و غیر اصیل تقسیم می کند. هر دو فیلسوف به معناداری زندگی معتقدند با این تفاوت که علامه معتقد است انسان معنای زندگی را کشف می کند اما هایدگر می گوید دازاین معنای زندگی را جعل می کند و مبنای فکری علامه برای اثبات معنای زندگی قرآن و فطرت انسان است در حالی که هایدگر مبنای فکری هایدگر وجدان و مرگ دازاین می باشد شماره ی مقاله: ۱۴
۱۵.
جنبش دئیسم به موازات رخدادهای مربوط به عصر روشنگری در سده های سرنوشت ساز تکوین اندیشه غرب پدید آمده و دیدگاه ویژه ای درباره خدا، جهان و انسان را گسترش داده است. شناخت دئیسم و نتایج آن می تواند به فهم ما از مدرنیته غنا بخشیده و راهکار اجتناب از خطاها و کج راهه های احتمالی آن را عیان سازد. ازآن رو که در اروپا و آمریکا برخورد یکسانی با این جنبش فکری صورت نگرفته، به منظور تحدید حدود بحث در نوشتار حاضر تنها دئیسم فرانسوی قرن هجدهم مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در این پژوهش می کوشیم ضمن تبیین خاستگاه ضد تثلیثی دئیسم فرانسوی، تأثیر این جنبش فکری بر فرهنگ و اندیشه ورزی روشن اندیشی سده هجدهم نشان داده شود. نقش و تأثیر دئیسم فرانسوی بر طرد دین وحیانی و تثبیت اقتدار علم جدید، از مهم ترین تأثیرات این جنبش بر فرهنگ روشن اندیشی فرانسه به شمار می رود. از این رو می توان بنیان گذاران این جنبش را با شاخصه هایی چون علم زدگی، ترویج اخلاق سکولار، فروکاست ربوبیت به خالقیت، و در یک کلمه، ضدیّت و جدال با دین بازشناخت. شماره ی مقاله: ۱۵
۱۶.
موضوع این مقاله رابطه بین شریعت، حکمت و عرفان است. توجه به تاریخ و عناصر زمان و مکانِ مباحث و موضوعات علمی، نقش بنیادی در توضیح آن ها و تبیین پیامدهای مترتب بر آن ها دارد. پژوهش حاضر به دنبال رصد تاریخی این مسئله و تبیین اوج آن در قرن ششم تا نیمه اول قرن هشتم قمری در فضای فکری عالم اسلام به ویژه در حوزه عقلی و جغرافیایی آذربایجان است و همین طور در صدد ارائه مدللِ نظریه مختار (جمع و تلفیق) از بین انواع رویکردهاست که با روش کتابخانه ای سامان یافته است. یافته های تحقیق حاضر بدین قرار است: ۱. این موضوع از مباحث کهن در بیشتر نحله های فلسفه اسلامی است؛ ۲. در مورد نسبت و رابطه این مقولاتِ سه گانه با همدیگر، نظرات مختلفی ارائه شده که مقبول ترین آن ها نظریه جمع و تلفیق است؛ ۳. اولین قله طرح این جریان مربوط به حوزه عقلی آذربایجان به وسیله شیخ شهاب الدین سهروردی و خواجه نصیرالدین طوسی و پیروان آن ها در قرون ششم تا هشتم قمری است.؛ 4. این زمینه سازی متفکران در قرون ششم تا هشتم، طرح کامل ایده جمع و تلفیق را در فلسفه صدرایی مهیا ساخت. شماره ی مقاله: ۱۶