چکیده

غالب فلاسفه و الهیدانان در باب ماهیت ایمان وارد گفت و گویی پرمناقشه گردیده اند، بالاخص قدمای اهل کلام اسلامی که اتفاقاً ماهیت ایمان برای آنها گاه به عنوان معیار مرزبندی فرقه های مطرح بوده است. در این پژوهش که به شکل میان رشته ای در علوم شناختی و برمبنای رویکرد استعاره محور صورت می گیرد، از قراینی که در باب معرفت شناسی صحبت شده است می توان دریافت که در علوم شناختی در مجموع و در رویکرد استعاره های مفهومی به طور خاص ایمان پدیده ای حصولی و حسی است. قدما ایمان را تصدیق قلبی و بنابراین حضوری می دانستند و لذا دربند تعریف معرفتی آن نبودند. اما با مراجعه به استدلالهای این رویکرد، ایمان به عنوان یک مستعارهٌ منه، وام واژه ای برای اموری مانند اعتماد، وثاقت و اطمینان است که توسط نورون های مغز انسان فرافکنی و تعمیم داده شده است و لذا در این گرایشِ علوم شناختی، تعریف ایمان و صحبت از ایمان به عنوان معرفت حصولی است و به عنوان امری حضوری نمی آید. در این پژوهش سعی بر این است که به کاوش در مرزهای استعاره بپردازیم تا بتوانیم ماهیت مبهم ایمان را تعریف کنیم. شماره ی مقاله: ۶

تبلیغات