مقالات
حوزه های تخصصی:
بررسی سیاست خارجی ایران و پاکستان نشان میدهد که عوامل متعددی در شکل گیری، تقویت یا تضعیف روابط دو کشور موثر بوده است. از همین رو، می توان بیان داشت که بعد از استقلال پاکستان از هند در 1947 تاکنون روابط دو کشور دارای فراز و نشیب های متعددی داشته که در این پژوهش تلاش می گردد تا این روابط بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1979 مورد واکاوی قرار بگیرد. پرسشی که این پژوهش در صدد پاسخگویی به آن برآمده عبارت است از مهم ترین عوامل همگرایی و واگرایی دو کشور ایران و پاکستان از ۱۹۷۹ تا ۲۰۲۱ کدامند؟ فرضیه مقاله این است که همکارى در حوزه امنیتی، انرژی و اقتصادی در کنار حضور در سازمان های منطقه ای چون اکو، دی-8 منجر به همگرایی شده و در مقابل به غیر از رقابت دو کشور از جمله احداث بندرها متغیرهای افغانستان، عربستان، سیاست های ایالات متحده به کاهش همکاری های دو کشور شده است. یافته ها نشان می دهد که تأثیر واگرایی نسبت به همگرایی بر روابط ایران و پاکستان بیشتر بوده است.
بررسی اهمیت جاده ابریشم در سیاست خارجی چین
حوزه های تخصصی:
احیای جاده ابریشم الگوی جدید همه جانبه و چهارچوب جدیدی از دیپلماسی همسایگی چین را تشکیل می دهند. احداث این راه فرص تی ب رای م شارکت و همکاری جمهوری های آسیای مرکزی در طرح های ژئوپلیتیک مدنظر چین در سراسر آس یا و اروپا را ارائه می دهد بنابراین احیای آن می تواند نقش بسیار مهمی در توسعه روابط و همکاری های بین المللی ایفا کند. مقاله حاضر به روش توصیفی-تحلیلی به دنبال پاسخ به این پرسش است که جایگاه و اهمیت احیای جاده ابریشم در سیاست خارجی چگونه قابل تبیین است؟ یافته ها بیانگر آن است که احیای جاده ابریشم درروند توسعه اقتصادی چین به سبب سهولت دسترسی به نقاط دوردست با کمترین زمان و هزینه علاوه بر دسترسی به بازارهای دیگر کشورها، می تواند کریدورهایی امن را جهت تأمین انرژی این کشور به وجود آورد. با تقویت روابط کشورهای جهان با یکدیگر و به خصوص با چین می توان انتظار شکل گیری یک نظم نوین را داشت بنابراین پروژه ابتکار کمربند و جاده آن می تواند به یک رقابت بین قدرت بزرگ بین ایالات متحده و چین اشاره داشته باشد.
نقش آمریکا و اسرائیل در کاهش روابط ایران و آذربایجان
حوزه های تخصصی:
منطقه قفقاز پس از فروپاشی شوروی منطقه نفوذ آمریکا و اسرائیل از طرق گسترش روابط با آذربایجان شد. این مسئله بر روابط ایران با آذربایجان تأثیرگذار بوده است؛ بنابراین سؤال اصلی مقاله، به روش تحلیلی-توصیفی، این است که سیاست های آمریکا و اسرائیل چه تأثیری بر روابط ایران و آذربایجان داشته است؟ و در پاسخ به پرسش مطرح شده این فرضیه مطرح گردیده است که از اهداف سیاست آمریکا کاهش نقش میانجیگری ایران، ترویج سکولاریسم در مقابله با ترویج الگوی ایران اسلامی، مانع تراشی در پیوستن ایران به شبکه های انرژی، مانع تراشی همکاری های ایران و آذربایجان و نقش اسرائیل در کاهش روابط ایران و آذربایجان شامل کاهش نفوذ ایران در بخش های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و تأثیرگذاری آن بر امنیت ایران به لحاظ افزایش نفوذ خود در آذربایجان است
بررسی بنیادگرایی در آسیای مرکزی
حوزه های تخصصی:
گروه های اسلامی از بازیگران تحولات دهه 1990 در آسیای مرکزی بوده اند. این گروه ها به بهره گیری از ریشه های عمیق باورها و تمایلات اسلامی در منطقه، تلاش های وسیعی را سازمان داده اند. سوال پژوهش حاضر که به روش توصیفی-تحلیلی و گردآوری شده با اسناد کتابخانه این است که بنیادگرایی اسلامی چه تأثیر بر امنیت در آسیای مرکزی دارد؟ فرضیه پژوهش در پاسخ به سؤال مطرح شده این است که بنیادگرایی دینی عامل اصلی در تأثیرگذاری بر امنیت آسیای مرکزی نیست؛ ولی نفوذی مشخص را برای خود حفظ می کند. عامل اسلامی نخست در سیاست داخلی کشورهای آسیای مرکزی و دوم در همسایگان بلافصل نقش دارد
بازنمایی دست مایه های هویتی نگاه به شرق در سیاست خارجی ایران روسیه و ترکیه در دوران پس از جنگ سرد
حوزه های تخصصی:
سه کشور ایران، روسیه و ترکیه در طول دو سده ی اخیر روابط پر نوسانی با کشورهای اروپایی و امریکای شمالی (مجموعه ی غرب) داشته اند. این روابط پس از جنگ دوم جهانی همواره با افت وخیز همراه بوده است. این شرایط باعث شده است تا بعد از جنگ سرد و شروع هزاره ی جدید نوعی سرخوردگی و عدم موفقیت در روابط این سه کشور و غرب شکل گیرد که حاصل آن گرایش هایی با شدت و ضعف متفاوت و نوسان داد به سمت کشورهای شرقی (آسیایی) در قالب گرایش به شرق در مواضع اعلامی و عملی (مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) بروز یابد. سؤال مطرح شده در این مقاله این است که: چرا نگاه به شرق در سیاست خارجی ایران، روسیه و ترکیه در دوران پس از جنگ سرد تقویت شده است؟ فرضیه ی مقاله این است که پیشینه مرزبندی هویتی کشورهای ایران، روسیه و ترکیه با غرب و رودررویی این کشورها با هویت هژمونیک غرب در دوران پس از جنگ سرد، سبب تقویت نگاه به شرق در سیاست خارجی این کشورها شده است. مقاله ی در چارچوب نظریه ی برسازی (سازنده گرایی) در سیاست خارجی (مهم شدن هویت ها و کناکنش ها) و با استفاده از منابع کتابخانه ای و اینترنتی در پی یافتن پاسخ سؤال بالا و تائید فرضیه ی طرح شده، به این نتیجه رسیده است که هم هویت تاریخی، دینی و تمدنی، هم هویت جغرافیایی (مرزبندی های جغرافیایی) و هم موانع و فشارهای هویت هژمونیک غرب در گرایش این سه کشور به شرق و آسیا نقش آفرین بوده است.
نقش نهادها در سیاست خارجی آلمان در قبال چین (2021- 1989)
حوزه های تخصصی:
با آغاز قرن بیست و یکم و برچیده شدن موانع به وجود آمده از دوران جنگ سرد، جهان شاهد قدرت یافتن روزافزون جمهوری فدرال آلمان و جمهوری خلق چین در حوزه های صنعتی، تجاری و سیاسی در سطوح منطقه ای و بین المللی است. درحالی که چین در سیاست خارجی آلمان به عنوان شریکی راهبردی در حوزه های سیاسی و اقتصادی به شمار می رود، برای چین، آلمان به عنوان دروازه گسترش روابط سیاسی و اقتصادی با مجموعه کشورهای عضو اتحادیه اروپا محسوب می گردد. در این میان، روابط دو کشور در سایه مسائلی مانند رعایت حقوق بشر، مسئله تایوان و مسئله حاکمیت چین بر تبت همواره دارای فراز و نشیب بوده است. ازاین رو، هدف اصلی این مقاله، پاسخگویی به این سؤال است که نهادها چه نقشی در سیاست خارجی آلمان در قبال چین داشته اند؟ یافته های مقاله با بهره گیری از مدل های تصمیم گیری سیاست دیوانی و فرآیند سازمانی آلیسون و بر اساس روش توصیفی- تحلیلی و شیوه کتابخانه ای نشان می دهد که در فرایند سیاست خارجی آلمان در قبال چین، نهادهای مختلف رسمی و غیررسمی نقشی تعیین کننده داشته اند و هر نهادی که در دولت های مختلف نفوذ بیشتری داشته است، اولویت های سیاست خارجی آن دولت را در قبال چین تغییر داده است.