این مقاله به تحلیل نقش مایه ی تمبر شیر و خورشید دوره ی قاجار میپردازد؛ مطالعه ی نقوش در ادوار مختلف، از دیرباز در پژوهش های هنری مورد توجه محققان و پژوهشگران بوده است. نقوش آثار باستانی و تاریخی همچون اسناد تصویری به شمار می روند که مطالعه ی آن ها می تواند در ارائه ی اطلاعات مربوط به زمانه ی پیدایی اثر موردتوجه قرار گیرد. ازاین رو نقوش و تصاویر تمبرها نیز می تواند در قالب یک اثر، بازتاب دهنده ی ویژگی های فرهنگی، هنری، اجتماعی و... زمانه ی مربوط به پیدایی آن باشد. مساله تحقیق با تمرکز بر رابطه ی این نقوش در دوران قاجار با تحلیل آیکونوگرافی طرح گردید. بر این اساس پژوهشگر بر آن است که بیانگر پیدایش تمبرها از بدو به دلیل در اختیار بودن نظام های حاکم عمدتاً منقوش به تصاویر حکام، نقوش ملی و گاه دربردارنده ی چهره ها و اشخاص مهم دوران خود بوده اند؛ در این راستا برای تبیین مفاهیم نهفته در پس نقش و نگاره ی تمبرها به منظور دست یابی به ارزش ها و مفاهیم بنیادین فرهنگی و اجتماعی دوره ی مربوطه پژوهش حاضر با تکیه بر روش آیکونوگرافی طی سه مرحله ی توصیف، تحلیل و تفسیر به درک معنایی نقش نمادین تمبرهای مربوطه در دوره قاجار می پردازد. نتایج نشان از آن دارد که نقوش خورشید و شیر ریشه در اساطیر و باورهای مردمان ایران باستان دارد؛ که به سبب اهمیت و ارزش آن در طول تاریخ تطور یافته و به عنوان نماد ملی بر روی درفش، سکه ها، مدال ها، تمبرها و... تصویر شده است.
یادمان سازی برای شخصیت های سیاسی و فرهنگی، به عنوان یک سنت، سابقه دیرینه ای در معماری ما داشته است. در ساخت این یادمان ها معمولاً به تناسب شخصیت افراد از انواع نمادها و نشان ها استفاده شده است. در تاریخ معاصر انجمن آثار ملی با ساخت ده ها آرامگاه و مجسمه برای رجال سیاسی و فرهنگی، یکی از نهادهای پیشرو در این زمینه بوده است. در این راستا انجمن آثار ملی، در سال 1334، ساخت آرامگاه و مجسمه نادرشاه را به دو تن از هنرمندان نام آشنای حوزه معماری و مجسمه سازی، هوشنگ سیحون و ابوالحسن صدیقی، سفارش داد؛ افتتاح و بهره برداری از این مجموعه تا سال 1342 به طول انجامید. باتوجه به جایگاه ویژه نادر در تاریخ ایران و مقبولیت وی در بین توده مردم، این اقدام انجمن در بین فعالیت های دوره دوم آن از اهمیت خاصی برخوردار است. در این مقاله با روش توصیفی و تحلیلی و بهره گیری از اسناد و تحقیقات جدید سعی شده در کنار واکاوی جنبه های هنری این یادمان، به این سوال پاسخ داده شود که انجمن و حاکمیت چه اهداف سیاسی و ایدئولوژیکی را در انجام این اقدام دنبال می کرده اند. یافته های این تحقیق نشان می دهد که پرداختن انجمن به این اقدام در برهه ای خاص از تاریخ ایران و حمایت و نظارت مستقیم و مستدام شاه برای انجام آن، دلایلی فراتر از ساخت یک یادمان صرف برای شخصیتی تاریخی همچون نادر داشته است.
تأثیر مذهب بر رفتارهای جمعیتی عمدتاًدر مذاهب دیگربه صورتگسترده ایمطالعه شده است. هرچند آیین بودا چهارمین مذهب بزرگ دنیا و مذهب حاکم در چندین کشور آسیایی است و باروری خیلی کمی را تجربه می کند، لیکن اثر آیین بودائی بر فرزندآوری کمتر مورد مطالعه قرار گرفته است. این مقاله درصدد آن است تا در حد امکان به سوال اصلی تحقیق یعنی رفتارهای جمعیتی مذاهب در آسیا با تاکید بر آیین بودا جواب دهد.تفاوت های مذهبی در مدت زمان باروری نسلیدر چهار مطالعه موردی (ایران، مغولستان، تایلند و ژاپن) تحلیل شده است. تحلیل به دو بخش تقسیم شده است: تحلیل توصیفی و چند متغیری.نتایج نشان می دهد که تمایل به مذهببودائی رابطه عکس با میزان فرزندآوری، تحصیلات، محل اقامت، سن و مرحله ازدواج دارد. دال بر اینکه گرایش یا طرفداری مذهب بودائی با باروری زیاد در بین این زمینه های فرهنگی مختلف مرتبط نیست.در میان تنوع فرهنگی زیاد و زمینه های رشدی که بر نژادهای مختلف بودائی حاکم است، بدون تناقض بودا دارای ارتباط منفی با باروری است. این نتایج مغایر با مطالعات ادیان ابراهیمی است که ارتباط مثبت بین مذهب و باروری وجود دارد.
زبان فارسی از شاخصترین مولفه های هویت ایرانیان و خط فارسی خط مشترک و عامل پیوند و وسیله ای برای برقراری ارتباط میان آنان شمرده شده است. این زبان همچنین نقش ویژه انسجام بخشی در بسترسازی فرهنگی و تحقق هویت ملی را دارد. نقش زبان و ادبیات فارسی در جایگاه بر جسته ترین مولفه فرهنگی میان ما و کشورهای ایران فرهنگی به ویژه افغانستان و تاجیکستان اساساً ناشناخته مانده است. بررسی و شناخت زمینه ها و ظرفیت های عنصر مشترک در هویت، یعنی زبان در تحکیم مولفه های هویت، باورها، ارزش ها و نگرش های مشترک در طول زمان و نسل ها نقشی اساسی به عهده دارد. ارزش های برگرفته از مولفه های هویت ایرانی- اسلامی که هم متعلق به فرهنگ اسلامی و هم جزئی از اجزای فرهنگ ایرانی است؛ بخشی از هویت ماست که در ادبیات فارسی تجلی پیدا کرده است. در این تحقیق سعی شده است با نگاهی به بستر تاریخی هویت فرهنگی مشترک با کشورهای حوزه تمدنی ایران فرهنگی، به چگونگی و کیفیت این امر، مسائل پیرامون آن، راه کارهای هم گرایی و موانع پیش رو پرداخته شود. پرداختن به این امر در کشورهای حوزه ی ایران فرهنگی، به دلیل اشتراک ها و پیوندهای فرهنگی، ضرورتی است که باید به آن اهتمام بیشتری ورزیده شود. تأکید این تحقیق بر دو کشور افغانستان و تاجیکستان بوده است. در این مقاله سعی شده است اهمیت و وجه ضرورت چنین کاری، با نگاهی به بستر تاریخی هویت فرهنگی مشترک با کشورهای حوزه تمدنی ایران فرهنگی (به ویژه تاجیکستان و افغانستان مسائل پیرامون آن، امکان ها و موانع پیش رو پرداخته شود.
ایران به لحاظ دارا بودن حوزه های مختلف جغرافیایی، دربرگیرنده جوامعی با نظام های فرهنگی-تاریخی متفاوت است .بر پایه چارچوب های نظری و مدارک زبان شناسی- باستان شناسی به دست آمده از محوطه هایی با حوزه های فرهنگی مختلف ایران، می توان گونه های معماری ایران باستان را بازسازی کرد. مقطع زمانی این پژوهش دوره شهرنشینی، که تطور و یا به نوعی تغییر نوع زندگی از روستا به شهر است، مورد بررسی قرار می گردد. در این بررسی این بخش ها، به عنوان یکی از شاخصه های معماری این دوره شناخته می شوند و شامل فضاهای دیوانی، آئینی، صنعتی و تجاری هستند.. یکی از این منابع که می توان از آن برای این پژوهش استفاده کرد، مهرها و نقوش مهری به دست آمده از فعالیت های باستان شناسی است. در این پژوهش سعی خواهد شد با روش توصیفی-تحلیلی و داده هایی که صرفاً مهر و اثرات مهری هستند و به صورت کتابخانه ای و در اندک موارد به صورت مستقیم به آن ها دسترسی داشتیم استفاده کرده، به پرسش های مطرح شده، پاسخ دهیم. این پرسش ها شامل، مشخص شدن کاربری برخی از سازه های معماری این دوره شامل معابد، قصر، انبار و سیلو، و احتمالاً آغل و طویله. تفاوت فضاهای آئینی و درباری. و گذری به این مورد که تمامی اثرات مهری مربوط به معماری انبار و ذخیره غذایی در خوزستان به دست آمده و چرایی این موضوع.
گسترش برخی مفاهیم آیینی و اسطوره ای درباره ی درختان، موجب گره خوردن آنها با معانی و باورهای خاص شده است.از جمله این درختان، درخت سخنگو است که قدمتی طولانی داشته و در هنر اقوام مختلف جهان بخصوص فرهنگ های شرقی نظیر هند حضوری گسترده دارد.پژوهش حاضر با هدف تحلیل ویژگی های تصویری و کیفیات بصری نقش درخت سخنگو در نسخه های فارسی و عربی عجایب المخلوقات قزوینی مصور شده در هند و واکاوی وجوه اشتراک و افتراق آنها انجام گرفته است. سوالات پژوهش عبارتند از: 1 کیفیات بصری به کار رفته در نقش درخت سخنگو در نسخه های فارسی و عربی عجایب المخلوقات قزوینی مصور شده در هند کدام اند؟2 وجوه اشتراک و افتراق نقش درخت سخنگو در نسخه های فارسی و عربی عجایب المخلوقات قزوینی مصور شده در هند چیست؟ این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی بوده و داده ها با استفاده از منابع کتابخانه ای گردآوری شده است. جامعه ی پژوهش شامل11 تصویر از شش نسخه ی فارسی و عربی عجایب المخلوقات قزوینی است.
شهر بغداد به عنوان شهر جدید و پایتخت عباسیان توسط منصور دوانیقی، دومین خلیفه عباسی ساخته شد. بغداد به عنوان پایتخت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی ایفای نقش کرده و یکی از مهم ترین شهرهای برگرفته از آرمان های قدرت پادشاهان به عنوان الگوی شهرسازی است. لذا بررسی شهرسازی بغداد و تاثیر اندیشه های فکری آن دوران و تحلیل ساختار و عملکرد شهری آن اهمیت می یاید. علی رغم کمبود کارهای باستان شناسی، پژوهش های مکتوبی در زمینه تاریخ بغداد انجام شده است. هدف پژوهش حاضر تحلیل ساختار و عملکرد بغداد متاثر از جهان بینی حاکم و تحلیل کالبدی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شهر می باشد. لذا با استفاده از روش پژوهش توصیفی-تاریخی، ساختار شهر بغداد در ابعاد مختلف تحلیل می شود. نتیجه پژوهش نشان دهنده طراحی شهر مدور بغداد متاثر از جهان بینی حاکم بر ساختار کلان و جزئیات عملکردی و هم چنین تجلی مفهوم شهر-قدرت (مرکزیت عالم و امپراطوری جهان)، شهر-دولت (پایتخت حکومت)، شهر-بازار (گسترش راه های بازرگانی) و شهر-مردم (نهضت های فرهنگی و اهمیت اقشار اجتماعی) می باشد.
تقویم یزدگردی یکی از یادگارهای کهن میزاث ایرانی است که هم در پهنه اقتصادی و علمی جهان اسلام و هم در حوزه دینی جهان زردشتی، کارکرد خود را حفظ کرد. هربار به ضرورت نیاز کاربران، دستخوش تحول و دگرگونی شد[a1] . هر اصلاح و تحولی پی آمدهای خود را داشت و بر جامعه کاربران تاثیرهای ویژه ای برجای گذاشت. برای مثال، اصلاحات معتضدی کارکرد اقتصادی تقویم یزدگردی را گرفت و وهیزک سال 375ی جامعه زردشتی را به اعتبار جایگاه پنجه در پایان آبان یا اسفند به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرد. ویا، پیدایش تقویم جلالی و اصلاحات ملکشاهی در سده پنجم هجری گاهشمار ایرانی را از سیطره جامعه زردشتی خارج ساخت. یکی از اصلاحات ممکن و محتمل، کبیسه سال 500 در تقویم یزدگردی و در درون میراث سنت زردشتی است. آنچه در این گفتار می خوانیم، چگونگی آن رویداد و پی آمدهای آن بر جهان زردشتی تا روزگار معاصر است. این اصلاح جامعه زردشتی هند را در سده 18 و 19 به بدو بخش تقسیم کرد.
قصه های عامیانه همواره از جهت های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته اند. یکی از دیدگاه هایی که می توان قصه های عامیانه را بررسی کرد، توجه به شباهت ها و تفاوت های فرهنگی بین قصه های عامیانه دو کشور است. به این دلیل که قصه های عامیانه تصویری بدون تزئین از زندگی مردم را نشان می دهد، این بررسی ها می تواند شناختی عمیق از فرهنگ اقوام مختلف را به نمایش بگذارد. ساختار و محتوای هر قصه مؤلفه های فرهنگی آن را در بردارد. در این پژوهش ساختار و محتوای قصه های عامیانه ایران و هند با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی عرفی بررسی شده اند. این بررسی در بیست داستان (ده داستان از هر کشور) در عناصری چون پیرنگ، کاراکترهای فعال، ساختار، موضوع و درونمایه، صورت گرفته و در پایان نشان داده شده است که در کنار شباهت های زیاد تفاوت های بنیادین در ساختار، کاراکترها و محتوای قصه های دو کشور وجود دارد که بیان کننده ی خاستگاه های متفاوت فرهنگی دو قوم است.
باور به نقش انکارناپذیر موسیقی در کاهش استرس از یک سو و پذیرفتن آن به عنوان ابزاری کم هزینه و کارآمد در آموزش، بستر مناسبی فراهم آورده برای خلق آثار هنری موسیقیای در دوره ی همه گیری کروناویروس کووید-19. فصل مشترک این آثار وجوه هنری و زیبایی شناختی آنها و وجه ممیزشان- صرف نظر از سبک و سازبندی- محتوا و پیامی است که خالقان شان برآنند تا به شنوندگان خود منتقل کنند و شامل گستره ی کران گشاده ای است از موضوعات اجتماعی و سوگیری های سیاسی تا مسائل آموزشی و اخلاقی. پژوهش پیش رو، تحلیل تطبیقی متن دو ترانه ی ایرانی و افغانی است تا از گذر آن بتوان مولفه های زبان شناختی آثار هنری را در دو پارادایم فکری بازشناخت. بنیان نظری پژوهش بر آرای زبان شناسان شناختی و به طور خاص استعاره ی مفهومی استوار است. پیکره ی داده های پژوهشِ کیفی پیش رو، متن دو ترانه از رضا صادقی خواننده ی ایرانی و فرهاد دریا خواننده ی افغان است که با روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته اند. یافته های پژوهش ناظرند بر این که علیرغم گزینش استعاره ی مفهومی واحدی برای بیان یک موضوع مشخص، برجسته کردن عناصر متفاوتی از حوزه ی مبداء، به شکل گیری رویکردهای متباینی می انجامد که در کنار یکدیگر آنتی نومی کاملی را برمی سازند.
ادبیات تطبیقی یکی از کاربردی ترین گرایش های ادبیات نوین است که به بررسی و مطالعه شباهت ها و تفاوت های آثار ادبی فرهنگ های مختلف می پردازد. اندیشه های خیامی از جمله موضوع های محوری و خاصی می باشد که بر ذهن و نوع تفکّر بسیاری از نویسندگان و ادیبان تأثیر گذاشته است. از جمله کسانی که این اندیشه ها در آثارش انعکاس یافته است، ویلیام شکسپیر است. نگارندگان در جستار حاضر برآنند که با استفاده از روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی، به بررسی شباهت های فکری خیام و شکسپیر پرداخته و با کنکاش در آثار نمایشی شکسپیر این همسانی های فکری را نمایان سازند. نتایج پژوهش بیانگر آن است که حیرت و سرگشتگی و بدبینی شکسپیر مانند خیام، زاده تشنج و ناامنیِ اوضاع اجتماعی ای است که از نظر مذهبی دچار تحول شده است. هر دو انسان ها را در عرصه عالم اشباح و تصاویر و سرگردانی می بینند که بدون هیچ هدفی می آیند و بدون مقصدی می روند. یکی دیگر از تفکّرات مشترک آن دو، بی اعتباری دنیا و و عدم اعتماد به آن است. خیام بارها مطرح کرده است که این دنیا چه اعتباری دارد سرانجام باید رفت. شکسپیر نیز اندیشه ای همسان با خیام دارد؛ بی اعتباری جهان را می توان به وضوح در نمایشنامه های او به ویژه هملت و مکبث سراغ گرفت. حدیث مرگ و عجز بشریت در برابر آن دیدگاه خیام به زندگی، دیدگاهی بد سرانجام است؛ او بشر را در مقام مرگِ محتوم، عاجز می داند. نبرد با سرنوشتی که در آثار شکسپیر، مخصوصاً در هملت، دیده می شود همسان با اندیشه خیام است.
آثار برجای مانده از فاطمیان و آل بویه نشان می دهد که فاطمیان نسبت به استفاده از مضامین شیعی در آثار هنری خود سستی نموده اند، در حالی که آل بویه در آثار خود به وفور از آن استفاده کرده و از مضامین متنوع ترین نیز در آثار خود بهره برده اند. پژوهش حاضر به روش تاریخی و توصیفی- تحلیلی و با هدف شناخت دلایل تفاوت در نوع بازتاب مضامین شیعی در هنر فاطمیان مصر و آل بویه انجام شده است و به این پرسش پاسخ می دهد که وجود تفاوت در نوع بکارگیری مضامین شیعی در آثار هنری فاطمیان و آل بویه ناشی از چیست؟ نتایج نشان می دهد که نگرش متفاوت فاطمیان و آل بویه نسبت به هنر، بروز تفاوت در نوع استفاده آنان از مضامین شیعی را منجر شده است؛ فاطمیان به آثار هنری به دید کالایی برای تجارت و کسب درآمد نگاه می کردند، در حالی که آل بویه نسبت به هنر نگرشی تبلیغی داشتند و آثار هنری را به مثابه ابزاری در جهت تبلیغ عقاید و نیزکسب مشروعیت مذهبی می انگاشتند.