مقالات
حوزه های تخصصی:
رفتارها و شیوه زندگی انسان بستگی مستقیمی به وضعیت محیط زیست او دارد. در عصر هولوسن تغییرات اقلیمی ناگهانی و شدیدی رخ داده اند که این رویدادها بر روند تطور فرهنگی، نظام معیشتی جوامع، تغییرات جمعیتی و پراکندگی استقرارهای انسانی تأثیر گذاشته اند. بررسی های دیرین اقلیم شناختی نشان می دهند که در نیمه دوم هزاره هفتم ق.م. طی یک رویداد اقلیمی سرد و خشک شدید، با اوجی در حدود ۶۲۰۰ ق.م. شرایط اسکان، به خصوص در بعضی مناطق نیمکره شمالی، به طور قابل ملاحظه ای دچار اختلال گردید. پس از این دوره، دمای هوا شدیداً افزایش یافت و از اوایل هزاره ششم ق.م. اقلیم گرم و خشک حاکم شد. از ربع دوم هزاره ششم ق.م. به تدریج بر میزان رطوبت افزوده و از گرمای هوا کاسته شد، به طوری که از اوایل نیمه دوم هزاره ششم ق.م. شرایط اقلیمی مساعدتری برای انجام فعالیت های کشاورزی به وجود آمد. شواهد نخستین استقرارهای انسانی در منطقه فرهنگی شمال ایران مرکزی که به دو بخش شرقی (نیمه غربی حوضه آبریز کویر مرکزی) و غربی (حوضه آبریز دریاچه نمک) تقسیم می شود، عمدتاً به آغاز هزاره ششم ق.م. می رسد. به دلیل کمبود آثار معماری از نیمه اول هزاره ششم ق.م. در این منطقه احتمال می رود که استقرارهای انسانی به صورت نیمه یکجانشین بوده اند. از حدود ۵۴۰۰ ق.م. استقرارهای یکجانشین-کشاورز با معماری، نظیر تپه پردیس، تپه معین آباد، تپه زاغه، یان تپه ازبکی و تپه چشمه علی ظاهر شدند و به تدریج بر تعدادشان افزوده شد. در اوایل هزاره پنجم ق.م. یک تغییر اقلیمی گرم و خشک موجب فترت و یا افول استقرارهای این منطقه گردید. بنابراین زمان پیدایش و شکوفایی نخستین استقرارهای شمال ایران مرکزی وابسته به شرایط اقلیمی بوده است و در دوره ای معتدل و مرطوب بین دو دوره خشکسالی قرار می گیرد.
مدارک نویافته از کهن ترین بقایای معماری هزاره پنجم ق.م. در استان کردستان (براساس کاوش های باستان شناسی)
حوزه های تخصصی:
تپه قشلاق یکی از معدود محوطه های استقراری دوره روستانشینی قدیم در دره تالوار شهرستان بیجار مربوط به هزاره پنجم ق.م. است که با توجه به آزمایشات تاریخ گذاری به روش تابش گرما از تاریخ 5500 ق.م. لغایت 3600ق.م. بدون وقفه مورد سکونت بوده است. انجام سه فصل کاوش باستان شناختی این محوطه، اطلاعات ارزنده ای درخصوص وضعیت فرهنگی و باستان شناسی منطقه در اختیار ما قرار داد. شواهد باستان شناسی روستای کهن قشلاق نشان داد که بافت معماری به لحاظ کالبدی شامل اتاق های کوچک متمرکز و مشرف به حیاط مرکزی هستند که با توجه به یافته های منقول می توان کارکرد آشپزخانه ای، انباری و نشیمن را برای آن ها تشخیص داد. ورودی های اصلی به سمت جنوب غربی (آفتاب گیر) باز می شوند. در اتصال دیوارها در کنج ها از روش قفل و بست استفاده شده و در ارتفاع باقیمانده از بناها هیچ گونه نشانه ای از ترک ناشی از تفاوت بار وارده در کنج ها دیده نمی شود. با توجه به اینکه دره تالوار بیجار در گذرگاه بینابینی شمال غرب ایران و زاگرس مرکزی قرار گرفته، لذا نوعی تعامل روش و سازه ای از هزاره پنجم و چهارم ق.م. شمال غرب ایران مانند حاجی فیروز و دالما و همچنین ویژگی های بومی و محلی و تأثیرات فرهنگ های هم زمان در محوطه هایی مانند سه گابی و گودین در شرق زاگرس مرکزی در بافت آن وجود دارد. از لحاظ روش، این پژوهش متکی بر داده های نویافته از کاوش های میدانی باستان شناسی و سپس مطالعه و مقایسه با بافت های معماری شناخته شده هم زمان در مناطق پیرامونی استوار است. همچنین در برخی موارد به نشانه های معماری سنتی روستایی در محل نیز استناد شده است. در مجموع مشخص شده که معماری اولیه این منطقه به عنوان یک عنصر فرهنگی هنری از ارتباطات فرامنطقه ای، ویژگی های بومی و فناوری های نوآورانه ترکیب یافته است.
تپه قاله زیوا: نویافته ایی با سفال جی در مریوان
حوزه های تخصصی:
نخستین فصل بررسی های باستان شناسی دشت مریوان توسط دانشگاه بوعلی همدان منجر به شناسایی آثار و محوطه های پیش ازتاریخ زیادی از دوره های پارینه سنگی میانی، فراپارینه سنگی، نوسنگی بی سفال و مس سنگی میانی گردید. نکته جالب درمورد توالی آثار شناسایی شده بررسی های مذکور، وجود یک وقفه نسبتاً طولانی بین محوطه های دوره نوسنگی قدیم تا دوره مس سنگی میانی است. خوشبختانه در بررسی های اخیر انجام گرفته توسط نگارندگان که با مجوز شماره 97102520 از سوی پژوهشگاه میراث فرهنگی انجام شد1، محوطه ایی با نام تپه قاله زیوا در مریوان شناسایی گردید. این تپه در غرب ایران، استان کردستان و در شهرستان مریوان به شکل یک برجستگی کوچک در 1500 متری جنوب غربی روستای شارانی، بخش مرکزی شهرستان مریوان و در میان یک دشت میان کوهی، مجاورت چشمه ای در 100متری شرق جاده آسفالته روستای شارانی واقع شده است. این تپه شواهد جالبی از سفال های دوره نوسنگی جدید؟ و مس سنگی قدیم (سفال جی) و میانی را دربر دارد. پیدا شدن این گونه های سفالی در دشت مریوان می تواند بسیار موردتوجه بوده و مریوان نیز به مناطق تحت تأثیر این فرهنگ سفالی اضافه گردد. همچنین به دست آمدن چند قطعه سفال شبیه به سفال های گونه سراب جدید و متعلق به دوره نوسنگی جدید؟ و نیز سفال های دالمایی مربوط به فاز اولیه مس سنگی میانی نشان از توالی کامل این محوطه از اواخر هزاره ششم و اوایل هزاره پنجم ق.م. است که آن را به مناسب ترین گزینه برای پر کردن وقفه فرهنگی توالی اواخر دوره نوسنگی و اوایل مس سنگی دشت مریوان تبدیل کرده است. بنابراین آن گونه که از شواهد سفالی مشخص است، تپه قاله زیوا ازجمله تپه های پیش ازتاریخِ نه تنها مریوان، بلکه کل منطقه است که شواهد هر سه دوره نوسنگی جدید؟، مس سنگی قدیم و فاز ابتدایی دوره مس سنگی میانی را دارا است و لایه نگاری آن می تواند بسیاری از ابهامات گاه نگاری اواخر دوره نوسنگی و اوایل مس سنگی منطقه را پاسخگو باشد.
زَواره وَر، مرکزی از دوره شهرنشینی (آغازنگارش) دشت ورامین: بررسی شاخصه های سفالی
حوزه های تخصصی:
دشت ورامین بر سر راه خراسان بزرگ و نقطه تلاقی بین شرق و غرب ایران در شمال مرکز فلات ایران قرار دارد. این دشت به واسطه قرار گرفتن در جنوب کوه های البرز و ته نشین شدن خاک آبرفتی رودخانه هایی که از البرز به سوی کویر مرکزی جاری هستند، حاصل خیز بوده و محل تجمع جوامع انسانی است که شواهد آن از پارینه سنگی میانه تاکنون به دست آمده است. این دشت با متوسط بارندگی کم، به خاطر ورود آب های جاری در گذشته که در حال حاضر با احداث دو سد بر سر راه رودخانه های ورامین، مقدار اندکی از این آب رودخانه ها به ورامین می رسد کشاورزی و دامپروری پررونقی داشته که هنوز هم نشانه های آن قابل مشاهده است. محوطه زواره ور نیز از جمله استقرارگاه هایی است که در حاشیه رودخانه ای که به احتمال زیاد دائمی بوده قرار داشته که در حال حاضر اثری از آن قابل مشاهده نیست. این محوطه از معدود استقرارگاه هایی است که سفال آغازنگارش از آن در دشت ورامین به دست آمده است و محوطه کلیدی در شرق دشت ری و شمال قم محسوب می شود. هدف از این پژوهش معرفی و توصیف کلی این محوطه و شناسایی و گونه شناسی شواهد سفالی این محوطه و مطالعه تطبیقی آن در افق فرهنگی شوش II، بانش و آغازایلامی است. پرسش هایی که در این پژوهش مطرح می شود به طورکلی درباره تغییرات سفالی این محوطه است و این که چه تعاملاتی با استقرارگاه های نزدیک به خود داشته است؟ اساس تحلیل ها بیشتر متکی بر اطلاعات و یافته های درونی و داده های میدانی است و نتایج آن نیز شامل گونه شناسی کامل سفال آغازنگارش این محوطه و مستند کردن مرکز استقراری دیگری از دوره شهرنشینی (آغازنگارش) براساس شواهد سفال این دوره است.
حوزه نفوذ فرهنگ و تعاملات فرهنگی اقوام سکایی در اورآسیا
حوزه های تخصصی:
اقوام کوچرو سکایی در هزاره اول ق.م.، در پی حرکت گروهی خود به غرب، بخش های زیادی از اوراسیا را اشغال کردند. اقوام سکایی در زمره آخرین قبایل آریایی بودند که پس از مهاجرت سایر اقوام هند و اروپایی در پایان قرن هشتم ق.م. از سرزمین اصلی خود (جلگه های جنوب روسیه) بیرون آمدند و در شمال آسیای مرکزی و جنوب سیبری امروزی و شمال دریای کاسپین و حدود غربی آن تا پشت کوه های قفقاز در دشت های پهناور این ناحیه بسیار وسیع پراکنده شدند. هدف پژوهش حاضر، بررسی حوزه نفوذ و گسترش فرهنگ و تعاملات فرهنگی این اقوام در شانزده حوزه جغرافیایی اوراسیا، از شرق به غرب است؛ مطالعه حاضر به روش تاریخی، با رویکرد کیفی و با استناد به گزارشات باستان شناختی، بازیافته ها و مواد باستان شناختی نوع سکایی و پراکندگی آن ها را در غرب مغولستان، ناحیه تووا، منطقه آلتای، آسیای مرکزی، ایران، جنوب و شمال قفقاز، بین النهرین، آسیای صغیر، کریمه، جنوب اوکراین و جنوب شرق اروپا، مصر، یونان، اروپای مرکزی، غرب مدیترانه و اروپای غربی بررسی کرده است. به سبب گستردگی حوزه مورد مطالعه، اهتمام ویژه صورت گرفته است تا به مهم ترین محدوده های سکایی هر حوزه و نیز بازیافته هایی از گونه سکایی اشاره شود تا بدین طریق، چشم اندازی دقیق از میزان گستردگی این فرهنگ در اوراسیا مطالعه شود. پژوهش حاضر با توجه به این پرسش اصلی انجام گرفته است که، میزان گستردگی فرهنگ اقوام سکایی چگونه بوده و نوع مواد باستان شناختی آن ها در هر کدام از این حوزه ها چیست؟ نتایج به گستردگی شایان توجه این فرهنگ در پهنه ای وسیع از جغرافیا اشاره دارد. فرهنگ مذکور، در یک دوره زمانی کوتاه توانسته است بسیاری از حوزه های فرهنگی و جغرافیایی را تحت تأثیر خود قراردهد و فرهنگ های بسیاری از اقوام را جذب کند. در بسیاری از حوزه های مورد بررسی، یافته های همگونی از این فرهنگ به دست آمده است.
مطالعه تطبیقی واقعه تاریخی: ذبح حضرت اسماعیل(ع) در متون مذهبی با یافته های باستان شناختی از بابِل-بین النهرین
حوزه های تخصصی:
چندی از اتفاقات مهم زندگی حضرت ابراهیم(ع) در بابِل-بین النهرین رقم خورده، بنابراین نام آن حضرت برای مردم بابل آشنا بوده است. شهر بابِل یکی از تمدن ها و شهرهای واقع در جنوب بین النهرین است. مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمی شناختند و بت های سنگی را می پرستیدند، تا این که حضرت ابراهیم(ع) پس از حضورش در این شهر، بت های معبد این شهر را درهم شکست و به همین دلیل وی را به دستور نمرود داخل کوهی از آتش انداختند و آتش برای او گلستان شد. او مسلمانی پاک دین بود که به جز خالق یکتا بر هیچ چیز دیگر سجده نکرد؛ پیامبری که مورد ابتلاء قرار گرفت و هربار سربلند از آزمایش الهی، خود را به معبودش نزدیک تر یافت. یکی از آزمایشات حضرت ابراهیم(ع)، «ذبح» فرزندش حضرت اسماعیل(ع) به دستور خداوند باری تعالی ا ست و بعد از این آزمایش الهی بود که او مقام خلّت را از درگاه پروردگار خود گرفت و تاج خلیل الهی 1 را برسر نهاد. وقایع زندگی او به صورت مفصل در قرآن کریم 2 آمده است. اثر مهرهای منقوش از جمله منابع تصویری و مکتوب و یکی از راه هایی است که ما را از زمان باستان و تحولات اجتماعی آن ها آشنا می سازد. با مطالعه بر روی اثر مهرها و نقوش آن ها می توان با زندگی اجتماعی مردمان پیش از تاریخ و نحوه فعالیت ها، آداب و رسوم، اعتقادات، سنن و خصوصیات زندگی شان آشنا شد. یکی از مهم ترین یافته های کاوش باستان شناختی شهر بابِل، «اثر مُهری» است که نقش ترسیم شده بر روی این قطعه گل منقوش، روایت بریدن سر شخصی (ذبح) را تداعی می کند که "مضمون" آن قابل قیاس با ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. سؤال اصلی این پژوهش این است که چه ارتباط معنایی و زمانی بین واقعه تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) با اثر مهر به دست آمده از بابل وجود دارد؟ با فرض داشتنِ ارتباط معنایی در مضمون هر دو داستان، در این نوشتار سعی شده است واقعه تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) که یکی از مهم ترین قصص مختلف قرآن کریم و منابع دینی و عرفانی ادبی است، با یکی از مهم ترین یافته های تصویری باستان شناختی از شهر بابل (شامل اثر مهری از صحنه قربانگاه که مشابه با واقعه تاریخی ذبح حضرت اسماعیل(ع) است) را بازگو کرده و ارتباط بین این دو ارائه گردد.
نویافته های منطقه منصورآباد بهبهان براساس بررسی های باستان شناسی
حوزه های تخصصی:
دشت بهبهان منطقه ای است که در آن، کوه های بلند زاگرس به دشت های پست خوزستان منتهی می شود. این دشت به دلیل وجود رودخانه های پُرآبی مانند مارون و نیز وجود زمین های حاصل خیز، به لحاظ زیستی، شرایط بسیار مساعدی را برای شکل گیری استقرارهای انسانی از پیش ازتاریخ تا دوره ی معاصر، فراهم آورده است. نتایج حاصله، برآمده از دو فصل بررسی در منطقه ی منصورآباد بهبهان است؛ این منطقه در بخش های شمال و شمال شرقی دشت بهبهان قرار دارد. محدوده ی بررسی منطقه ای به مساحت حدود 150 کیلومتر مربع و هدف اصلی این برنامه، مستندسازی و شناسایی آثار باستانی موجود در محدوده ی لرزه نگاری اکتشاف نفتِ منطقه ی منصورآباد بود. روش بررسی به صورت گسترده و تااندازه ای فشرده و براساس نقشه های 25000/1 منطقه، برای بررسی موقعیت جغرافیایی و ثبت آثار باستانی بود. در این بررسی، ثبت محوطه های باستانی با استفاده از دستگاه مکان یاب GPS و نمونه برداری از یافته های سطحی به روش دلبخواه انجام گردید. در یک نگاه کلی می توان چشم انداز زمین ریخت شناسی منطقه ی بررسی شده را به 3 بخش دشت، تپه ماهورهای کوهپایه ای و کوهستان تقسیم نمود. قسمت دشت شاملِ بخش هایی از شمال دشت بهبهان می شود؛ تپه ماهورهای کوهپایه ای، زمین هایی با پستی وبلندی ملایم است که از بخش های شمال، شرق، شمال شرق و شمال غرب به دشت بهبهان منتهی شده و در بخش های دیگر به رشته کوههای خائیز و بَدیل ختم می شود. منطقه ی کوهستانی نیز شامل بخش هایی از رشته کوه خائیز و رشته کوه بَدیل است. نتیجه ی بررسی های انجام شده در منطقه ی منصورآباد، شناساییِ مجموعه ای متشکل از 55 محوطه از دوره های مختلف، شامل: تپه، پراکندگی سفال، پراکندگی سفال و معماری، پراکندگی دست ساخت های سنگی و معماری، پراکندگی معماری و چندین سازه ازجمله بنای امامزاده ، دژ، آسیاب ، بنای مسکونی و استودان است. آثار شناسایی شده در بخش های مختلف چشم انداز زمین ریخت شناسی منطقه ی بررسی، از جمله دامنه ی ارتفاعات، دهانه ی تنگه ها و پشته های طبیعیِ تپه ماهورهای کم ارتفاع قرار گرفته اند. به نسبتِ دوران اسلامی، آثار متعلق به دوره های پیش ازتاریخ و تاریخی، درصد کم تری از آثار شناسایی شده را تشکیل می دهند. شمار قابل توجهی از محوطه های شناسایی شده از نوع محوطه های با معماری سنگی خشکه چین بوده که با استفاده از تکه سنگ های کوچک و بزرگ تراش خورده ساخته شده اند. درمجموع پراکندگی سفال بر سطح این محوطه ها کم بوده و برخی از آن ها بدونِ سفال اند.
ارزیابی هندسه کاربردی در نقشه سه بنای بقعه ابوبکر تایبادی، مسجد گوهرشاد و مدرسه غیاثیه خرگرد
حوزه های تخصصی:
یکی از ویژگی های معماری عصر تیموری بهره گیری از هندسه می باشد که نمود آن در شکوه و عمودیت بناهای عصر تیموری مشخص است. همچنین در این دوره، علوم دقیقه و هندسه به رشد قابل توجهی دست می ابد.این علوم در معماری جنبه کاربردی پیدا می کند و به عنوان یک الگو در ساخت بنا مورد استفاده قرار می گیرد. کاربرد فرمول های هندسی سهم عمده ای در هماهنگی نسبت ها، در توازن و تعادل کل و عناصر آن داشت که از ویژگی های معماری تیموری هستند. معمار پس از تهیه طرح به سراغ مرحله تحقیق عملی می رفت. همچنین در عصر تیموری، پیشرفت هندسه کاربردی و تلفیق علوم دقیقه با معماری باعث نوزایی در علوم و معماری شده بود. بسیاری از معماران، از جمله زین الدین بن قوام الدین شیرازی برای ساخت و طراحی آثار معماری خود از سیستم های تنظیم تناسبات موجود در قرن 9و 10 ه .ق. استفاده می کردند، پایه و اساس این سیستم تناسبات بر مبنای «چند وجهی ها» استوار بود. آن چیزی که از حیث مطالعات معماری دوره ی تیموری مدنظر می باشد، بهره گیری از این سیستم تناسبات در پلان سه بنای «بقعه ابوبکر تایبادی»، «مسجد گوهرشاد» و «مدرسه غیاثیه خرگرد» و رعایت حجم موزون و تناسبات انسانی در پلان بناهای مذکور است. در این پژوهش نگارندگان سعی بر آن دارند که با توجه به اهمیت سیستم تناسبات و هندسه کاربردی در معماری عصر تیموری به مطالعه و تحلیل هندسه سه بنا از جمله آرامگاه، مسجد و مدرسه بپردازند. در این پژوهش سعی شده است با اتخاذ منابع کتابخانه ای و مشاهده میدانی، با رویکرد تاریخی و تحلیل هندسی سه بنا، از جمله مسجد گوهرشاد، مدرسه غیاثیه و بقعه مولانا زین الدین ابوبکر تایبادی به بازشناسی تناسبات دوره تیموری پرداخته شود. معمار در این سه بنا، تلفیقی از تناسبات ویژه مربع 2√، مثلث متساوی الضلاع و مشتقاتش 3√ و و نیم مربع و مشتقاتش 5√ را به کار برده است.
مطالعه تطبیقی ساختارفضایی، علل شکل گیری و الگوی پراکنش قلاع قاجاریه و اوایل پهلوی دره شهر، استان ایلام
حوزه های تخصصی:
بناهای قاجاریه و اوایل پهلوی شهرستان دره شهر از استان ایلام، از جمله آثاری است که بازنمودی از تحولات سیاسی و اجتماعی این دوران را در خود منعکس می سازند. هدف از این پژوهش بررسی و مطالعه تطبیقی ساختار فضایی-کالبدی قلاع پوراشرف، میرغلام هاشمی و قلعه جهانگیرآباد، علل شکل گیری و الگوی پراکنش آن ها است. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و با انجام مطالعات میدانی و کتابخانه ای بر آن است، ضمن مطالعه عناصر معماری هر یک از بناهای فوق الذکر، وجه تسمیه هرکدام از این بناها را متناسب با ساختار فضایی-کالبدی آن ها مورد بازبینی مجدد قرار دهد. پرسش های اصلی پژوهش عبارت انداز: 1) علت وجودی، الگوی پراکنش این بناها در منطقه دره شهر چیست؟ 2) ساختار فضایی-کالبدی این بناها چگونه است؟ 3) بر اساس ساختار فضایی-کالبدی بناهای مورد مطالعه، آیا ذکر نام قلعه برای تمامی این آثار، قابل توجیه است؟ نتایج پژوهش نشان می دهد، ساخت بناهای مورد مطالعه در شهرستان دره شهر بر حسب مقتضیات زمان، ابتدا بر اساس ضرورت نظامی و امنیتی و سپس به دلایل سیاسی و اجتماعی بوده است. این بناها در مناسب ترین نقاط جغرافیایی و در ارتباط با امور کشاورزی و امور مالیاتی تعیین مکان گردیده اند. از سویی دیگر، بر طبق مطالعات معماری و باستان شناسی به عمل آمده، به غیر از بنای قلعه پوراشرف که برحسب ضرورت نظامی و امنیتی ساخته شده است، بناهای میرغلام هاشمی و جهانگیرآباد، خانه هایی اربابی هستند که در اوایل دوره پهلوی به دلایل سیاسی و اجتماعی ساخته شده اند. از نظر استقراری، قلاع ایران نسبت به وضع طبیعی محل و مصالح موجود در آن جا به اشکال مختلفی ساخته شده اند.
بررسی و تحلیل گونه ها ی معماری اربابی روستایی دوره قاجار (مطالعه موردی: خانه و اصطبل اربابی مهری خانم قراگوزلو در ورکانه-همدان)
حوزه های تخصصی:
از گونه های رایج معماری متأخر تاریخی ایران، بناهای مختلف اربابی هستند که نمونه هایی از آن ها در دوره قاجار ساخته شده و موردتوجه حاکمان شهرها و روستاهای محلی این دوره قرار گرفته بوده است. روستای ورکانه در دهستان الوند شرقی، از توابع بخش مرکزی شهر همدان به فاصله 15 کیلومتری جنوب شرقی و در دره ارزانفود-ورکانه در منطقه ای کوهستانی قرار دارد. اداره این روستا در دوره قاجار و پهلوی توسط «نقی خان و مهری خانم قراگوزلو» بوده است. از حضور خاندان قراگوزلوها در روستای ورکانه دو بنای تاریخیِ «خانه اربابی» و «اصطبل پرورش اسب» با فاصله به ترتیب یک صد و پانصد متری، خارج از بافت روستا به جا مانده است که در زمره بناهای حکومتی، به عنوان الگوهای منتخب دو گونه متفاوت معماری درباری محلی و قابل قیاس با مجموعه بناهای اربابی «قراول خانه » آق اولر در تالش است که مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار خواهند گرفت. هدف اصلی این نوشتار، شناخت الگوها و دگرگونی های ایجادشده در معماری سنتی روستایی، برمبنای اندیشه ها و روش های تغییرشکل یافته در دو نوع بنای مختلف اربابی دوره قاجار و پس از آن است. بر این اساس، جستار پیشِ رو با روش توصیفی - تحلیلیِ میدانی به معرفی، تجزیه و تحلیل سبک شناسانه و طبقه بندی عناصر معماری روستایی و تحولات اجتماعی تأثیرگذار در فرآیند شکل گیری معماری اربابی دوره قاجار در روستای ورکانه می پردازد. پرسش های این جستار: نخست، چه عواملی موجب قرارگیری این بناها در خارج از بافت روستا بوده است؟ دوم، این بناهای مورد مطالعه، چه نسبت از معماری منطقه تأثیرپذیرفته و تأثیرگذار بوده است؟ برآیند پژوهش نشان می دهد که براساس ویژگی های معماری، این دو بنا منفک از بافت روستای ورکانه و با تأثیرپذیری از معماری درباری و اروپایی مرسوم در دوره قاجار با مصالح بوم آورد ساخته شده اند که خانه اربابی با نقشه نیم چلیپایی و شیوه برونگرا و اصطبل اسب با نقشه مستطیل شکل متقارن ساخته شده است.