مقالات
حوزه های تخصصی:
پژوهش پیش رو، به منظور بررسی نظریه «زمان روایی» ژنت و با رویکرد ارزیابی این نظریه در تعامل با حکایت های گلستان، به بازخوانی حکایت هایی چند از آن پرداخته است. پیرامون مؤلفه های زمان رواییِ ژنت در گلستان، ناگزیر هستیم تا نظم گاهشمارانه طبیعی و منطقی را مجزا کرده و در بحث نظم و ترتیب زمانی، این دو را به طور جدا از هم بررسی کنیم. نیز پی رفت های متفاوتی که در هر روایت پیش رو داشتیم، ما را بر آن داشت تا از تعریف روایت مادر و روایت خُرد بهره بگیریم. رخداد برون روایی و رخداد درون روایی، تعاریف دیگری هستند که می تواند در تبیین تفاوت زمان و سرعت داستان و روایت به کار گرفته شود. در بررسی بسامد به عنوان یکی از مؤلفه های نظریه یاد شده، بسامد شباهت که پیش از این در مقاله ای تحت عنوان «زمان و روایت» به کار رفته است، در تبیین بهتر بسامد های روایی راهگشا گردید. این پژوهش، به روش توصیفی تحلیلی انجام گرفته است که در آن، آغاز بحث با نظرداشت به نظریه های مطرح پیرامون «زمان و هستی»، مانند نظریه های هوسرل، شوتز و هایدگر بوده است. بر این اساس می توان گفت: سخن سعدی در گلستان به دلیل برخورداری از ایجاز های پرداخته و سنجیده، بار ها در برابر نظریه یاد شده کامل تر جلوه می کند. از این رهیافت، راوی در گلستان، ما را با مقوله های جدیدی نظیر: روایت مادر، روایت خُرد، رخداد برون روایی، رخداد درون روایی، بسامد شباهت، دنیای راوی، پسماند روایی و داستان برق آسا (شیوه نوینی از داستان نویسی معاصر) روبرو می کند.
حس آمیزی در مثنوی
حوزه های تخصصی:
حس آمیزی به عنوان یکی از اسالیب هنری در ادبیّات فارسی سابقه کاربرد طولانی دارد. در این پژوهش به بررسی حس آمیزی در مثنوی مولانا پرداخته می شود. ابتدا گونه های حس آمیزی از نظر ساختار دستوری و نحوه ترکیب حواس مشخص و سپس انواع حس آمیزی در مثنوی بر اساس ترکیب حواس (که به صورت جایگزینی دو حس از حواس پنج گانه ظاهری یا ترکیب یک امر انتزاعی با ویژگی یکی از حواس ظاهری است) بررسی می شود. مولانا از حس آمیزی برای تصویرآفرینی، انتقال معنی و تأثیر بر مخاطب، بهره جسته و این شگرد هنری، زیبایی کلامش را دوچندان نموده است.
جایگاه و نقش حس آمیزی در شعر شفیعی کدکنی
حوزه های تخصصی:
حس آمیزی یکی از شگردهای تصویرسازی است که در آن امور مربوط به یکی از حواس با امور و وابسته های حسّ دیگری می آمیزد. این شگرد هنری در آثار ادبی از سه جهت حائز اهمیت است: 1. از نظر زبانی باعث خلق ترکیبات نو و تازه می شود و از این طریق منجر به توسّع زبانی می گردد. 2. از نظر معنایی آمیختگی امور مربوط به حسّی با حسّ دیگر بویژه با حسّ بینایی باعث عینی شدن و در نهایت فهم بهتر و راحت تر معنا می شود. 3. از نظر زیبایی شناسی هم تصاویر زیبا و بدیعی از رهگذر آمیختگی حواس، فراهم می آید. این شیوه در دوره های مختلف شعر فارسی گاه کم و گاهی فراوان دیده می شود. یکی از دوره هایی که این شیوه مورد استقبال بیشتر شاعران قرار گرفته، دوره معاصر است و شاعرانی مانند: فروغ فرّخزاد، سهراب سپهری و شفیعی کدکنی از این شیوه فراوان بهره برده اند. در این مقاله حس آمیزی در شعر شفیعی کدکنی بررسی و تحلیل شده است. برای این هدف نمونه ها از مجموعه های شعری «آیینه ای برای صداها»، «هزاره دوّم آهوی کوهی» و شعرهای چاپ شده در شماره های 74، 92 و 98 مجله «بخارا» استخراج و طبقه بندی شده و سپس مورد تحلیل قرار گرفته است. بسامد بالای نمونه ها که اکثر قریب به اتّفاق آن ها خلّاقانه و بدیع است، این شیوه هنری را به عنوان یک ویژگی سبکی شعر شفیعی کدکنی اثبات می کند. در این ترکیب ها از میان حس های پنجگانه، حسّ بینایی حضور چشم گیرتری دارد و بیشتر ترکیب ها از آمیزش رنگ ها بویژه رنگ سبز با حواسّ دیگر فراهم آمده است. این مقوله با بعضی زمینه های فکری شعر شفیعی مانند: طبیعت گرایی، علاقه مندی به عرفان و ادب صوفیه، و نیز روحیه امید و نشاط و سرزندگی غالب بر شعرها، ارتباط دارد.
تطوّرات واجی و تحوّل معنایی واژگان در تاریخ بیهقی
حوزه های تخصصی:
گروه های زبانی در سیر تاریخی از فارسی باستان تا فارسی دری کنونی، تحوّل و تغییراتی یافته که در این میان تغییر و تطوّرات واجی یکی از مهم ترین دگرگونی های آن به شمار می رود. در این مقال تلاش می شود که نوع تطوّر «واجی» و «معنایی» در کتاب تاریخ بیهقی به عنوان یکی از اُمّهات نثر سبک خراسانی در قرن پنجم نشان داده شود. به علت نزدیکیِ زمانی تاریخ بیهقی به فارسی میانه (پهلوی)، بسیاری از خصوصیّات آوایی زبان پهلوی را در خود، حفظ کرده و بسیاری از واژگان مانند: آشکار، پدرود، بهر و... بدون هیچ گونه تغییری وارد این کتاب شده اند. روش کار در این تحقیق به شیوه توصیفی کتابخانه ای است. تغییرات واجی در این اثر به صورت های «کاهش و تخفیف»، «افزایش»، «ابدال» و «ادغام» خود را نشان داده که بیشترین فرآیند این تغییر، «ابدال» بوده است. در تحوّل معنایی مفردات در این مقال، واژگان با چند وضعیت تحوّلی روبرو شده اند: یا متروک شده و یا علاوه بر معنای گذشته، معنای جدید نیز گرفته اند. در تحوّل معنایی، جمله ها اغلب در معنای غیر واقعی و وضعی خود بکار رفته و به صورت جملات کنایی درآمده اند.
تحلیل ساختاری و زبان شناسانه غزل شوق دیدار قیصر امین پور
حوزه های تخصصی:
مطالعه شعر از دیدگاه زبان شناسی، تمام نشانه های کلامی در دستگاه های گوناگون شعری را بررسی می کند. زبان شناس ساختارگرا نیز با بررسی عناصر زبانی گوناگون، مسایل معناشناسی را در تمام سطوح زبان تحلیل می کند و دستگاه های عروضی، آوایی، واژگانی، نحوی و بلاغی را در خدمت معنا و ادبیّت متن قرار می دهد. هدف این پژوهش، بررسی این دستگاه ها در ارتباط با ساختار و محتوای شعر و نقش هر یک در ایجاد توازن و ادبیّت متن است. بر این اساس، حاصل تحلیل این الگوهایِ ایجاد توازن و هنجارگریزی در غزل «شوق دیدار» در دستگاه های ذکر شده، نشان می دهد که امین پور در دستگاه عروضی و آوایی و نحوی، تلاش بیشتری برای ایجاد موسیقی در جهت بیان احساس و اندیشه خود نموده است. در دستگاه بلاغی، عنصربلاغیِ «تشخیص» توانسته است موجب هنجارگریزی و پویایی خیال و اندیشه شاعر شود. در این غزل، ساختار و محتوا دارای انسجام است و عناصر آوایی، واژگانی، نحوی، بلاغی و معنایی در سراسر بافت شعر هماهنگ با یکدیگر عمل می کنند.
روش های تأکید کلمه در زبان فارسی
حوزه های تخصصی:
مبحث تأکید و روش های مؤکّد کردن اقسام کلمه از جمله مسائلی است که در دستورزبان، زبان شناسی و بلاغت مطرح است. در خلال کتاب هایی که در زمینه دستور زبان نوشته شده، معمولاً به صورت گذرا اشاره هایی به روش های مؤکّد کردن اقسام کلمه شده است. گاهی نیز در مقالاتی که در این زمینه نوشته شده، به صورت موردی به روش های تأکید بر یک قسمِ کلمه پرداخته شده است. در این تحقیق کوشش بر این است که پاسخی به این پرسش دهیم که اقسام کلمه در زبان فارسی چگونه مؤکّد می شوند؟ بر این مبنا با تکیه بر پژوهش های انجام شده، به شماری از روش های مؤکّد کردن اقسام کلمه اشاره شده است؛ از رهرو این بررسی دریافتیم که در زبان فارسی به منظورهای خاصِ دستوری و بلاغی، تمام اقسام کلمه از اسم و فعل گرفته تا شبه جمله و حتّی حروف اضافه می تواند مؤکّد گردد. ضمن این که پیرامون مؤکّد کردن جمله نیز مطالبی در این مقال ارائه شده است. این مؤکّد کردن اقسام کلمه و جملات به روش های گوناگونی انجام می شود که برخی از این روش ها در گذشته کاربرد بیشتری داشته است و برخی دیگر از آنها در فارسی امروز بیشتر به کار می رود.
خوانشی معنادرمان گرایانه از طبیعت گرایی رمانتیک ژان ژاک روسو
حوزه های تخصصی:
اگر چه در ظاهر رمانتیسم یک نوع مکتب ادبی متعلق به یک دوره ادبی خاص است، اما با دقّت در ویژگی هایی از جمله «طبیعت گرایی»، «تخیّل »، «عشق ورزی» و «توجّه به درون» متوجه می شویم که وسعتی به درازای اندیشه بشری دارد. نقش ژان ژاک روسو(1778 1712) به عنوان یکی از پایه گذاران رمانتیسم، نقشی است بسیار تأثیرگذار و «اعترافات» او نوعی اتوبیوگرافی است بر اساس مکتب رمانتیسم. ویکتور فرانکل (1997 1905) فیلسوف و روان شناس اتریشی پس از تجربه تکان دهنده اردوی کار اجباری نازی ها به نام «آشویتس»، نظریه ای موسوم به «معنادرمانی» را ارائه داد که بر اساس آن انسان می تواند با تعبیری متفاوت از حوادث زندگی و با نوعی دیگر نگریستن به رخدادها، به درک و در نتیجه معنای جدیدی از زندگی برسد. نکته ای که هم روسو و هم فرانکل به آن تأکید دارند و در بستر طبیعت گرایی معنا می شود، جلب توجّه خواننده به آسیب های ناشی از تمدن است؛ چیزی که فرانکل از آن به «خلاء وجودی» یاد می کند. از مولّفه های مشترک میان رمانتیسم روسو و معنادرمانی فرانکل، می توان به مواردی مانند: «توجّه به طبیعت» و «عشق ورزی» اشاره کرد. این مقاله کوشش می کند با استفاده از روش تحلیلِ محتوایی، خوانشی معنادرمان گرایانه از «اعترافات» روسو ارائه دهد.
تحلیلِ تطبیقیِ مشبّه و مشبّه به های سعدی شیرازی و شفیعی کدکنی
حوزه های تخصصی:
در این مقاله تشبیهات 50 غزل عاشقانه سعدی شیرازی و دفتر «غزل برای گُل آفتابگردان» شفیعی کدکنی، از منظر «مشبّه و مشبّه به»، «تکرار در تشبیهات» و «شیوه های نو کردن آن» مورد تطبیق و بررسی قرار گرفت. مقایسة تطبیقی تشبیهات این دو نمایندة دیروز و امروز، آشکار کننده برخورد دو نگاه و دو تجربه در عرصة تشبیهات است. ازاین رو در این مقاله با دسته بندی کردن عناصر، تطبیق و تحلیلِ تشبیهات و ارائة نمودارهایی، میزان ابتکار و تقلید گویندگان مشخص شد. از رهرو این تطبیق و بررسی دریافتیم که مشبّه در دفتر شفیعی کدکنی و مشبّه به در غزل های منتخب سعدی از تنوع و تعدّد بیشتری برخوردار است. تعدّدِ مشبّه، یعنی تعدّد فکر و اندیشه و گستردگی موضوع را منجر می شود؛ حال آن که تعدّد مشبّه به، یعنی تنوّع مضمون، اغراق و مبالغه. همچنین در این پژوهش دریافتیم که سعدی از تشبیهات: تفضیل، مضمر، مقیّد کردن و واژگان مترادف، برای رفع تکرار مشبّه های خود استفاده کرده است؛ در مقابل شفیعی کدکنی مقیّد کردن مشبّه و همراه شدن تشبیه با دیگر صنایع زیبایی ساز را برای رهایی از تکرار برگزیده است و از آنجا که خیال او تشبیهات جدیدی را ابداع نموده ، کمتر از شگردهای گریز از تکرار تشبیه قدما چون: تشبیه معکوس، تفضیل و... بهره برده است. همچنین شفیعی کدکنی برای رهایی از تکرار در مشبّه به، از لطیف کردن تشبیه سود جسته که کاری نو و بدیع محسوب می شود و شیخ اجل بدان توجهی نداشته است.