پژوهشنامه تاریخ های محلی ایران
پژوهشنامه تاریخ های محلی ایران سال اول پاییز و زمستان 1391 شماره 1 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
دهانه اروندرود آبراه سوق الجیشیِ مهمی بود که خلیج فارس را به بین النهرین متصل می کرد. گذشته از حکومت های محلی باستانی خاراکس و خاراسن، در دوره اسلامی نیز حکومت های محلی و نهضت هایی از قبیل زنگیان، قرامطه و بریدیان در این منطقه به قدرت رسیدند. با آنکه به نظر نمی رسد که از نظر تعداد لشکریان قدرت نظامیِ چندانی داشتهاند، اما توانستند تأثیرات عمیقی بر اوضاعِ خلافت عباسی بنهند. این مقاله درپی آن است که به این پرسش پاسخ گوید که نقش اقتصادی و مواصلاتی دهانه اروند در تاریخ حکومت های محلی راسِ خلیج فارس در عهد خلافتچه بوده است؟ فرضیه حاکی از آن است که موقعیت مواصلاتی و اقتصادی دهانه اروند نقش اصلی را در سرنوشت حکومت های محلی و مناسبات آنها با خلافت داشته است
روابط خاندان اوربلیان (دولت سیونیک) با امرای مغول و حکومت ایلخانان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مناطقی که مغولان در حملات خود، دستیابی و تسلط بر آن را مورد توجه قرار دادند، ارمنستان بود. در این دوره، نقاط مختلف این سرزمین تحت حکومت لردهایی قرار داشت که از خاندان های برجسته و بسیار مشهور ارمنستان بودند. یکی از این خاندانها، خاندان اوربلیان بود که از قدرت چشمگیری برخوردار بودند و بر منطقه سیونیک حکومت می کردند. حکومت آنها در تاریخ به نام دولت سیونیک مشهور است. به دنبال نخستین حملات مغولان به متصرفات خاندان اوربلیان، این منطقه به تابعیت آنان درآمد و سپس با تأسیس دولت ایلخانان، این خاندان نیز مانند دیگر لردهای ارمنستان به تابعیت ایلخانان گردن نهاد. یافته ها نشان می دهد که اوضاع مذهبی، اقتصادی، اجتماعی و به خصوص سیاسی دولت سیونیک، در دوره امرای مغول و حکومت ایلخانان، به طور مستقیم مناسبات این خاندان با حاکمان مغول تأثیر گرفت و دولت سیونیک به طور جدی در حفظ قدرت و بقای حکومت خود، در رقابت با دیگر خاندان های لرد حکومتگر ارمنستان، به برقراری مناسبت حسنه با حاکمان مغول و جلب رضایت آنها وابسته بودند. از طرف دیگر، امرای مغول و ایلخانان نیز برای تحکیم و تداوم حکومت خود بر ارمنستان و حتی دیگر مناطق قفقاز جنوبی به این خاندان ها احتیاج داشتند. به گونه ای که در صورت لزوم می توانستند از لردهای تابع، از جمله خاندان اوربلیان، برای پیشبرد اهداف خود در منطقه سود جویند.
خاندان بنوالیاس در کرمانو مناسبات آنها با سامانیان و آل بویه (357-317ق)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ابوعلی محمد، فرزند الیاس (و از نوادگان احمدبناسدبن سامان)از جمله فرماندهان امیر نصردوم سامانی بود که توانست در اوایل قرن چهارم هجری قمری با استفاده از خلاء قدرتی که در نواحی جنوب شرقی ایران ایجاد شده بود، علم طغیان برافرازد. وی به سال (317ق) وارد کرمان شد و حکومتی بهنام آلالیاس یا بنوالیاس تأسیس کرد. حکومتی که تا سال (357ق)تداوم یافت. در این زمان بهدلیل حضور دو قدرت آلبویه و سامانیان، بنیالیاس در طول مدت فرمانرواییشان با این دو حکومت درگیر بودند تا اینکه سرانجام کرمان ضمیمه حکومت آل بویه گردید. نوشتار حاضر بر آن است تا در حد توان دو مسئله اساسی را مورد تحلیل و تبیین قرار دهد: نخست بررسی زمینههای قدرتگیری خاندان بنیالیاس در ایالت کرمان و سپس بیان چگونگی روابط این حکومت محلی با دو حکومت قدرت مند آل بویه و سامانیان.
جایگاه جزیره کیش در تجارت دریایی عصر ملوک محلی بنی قیصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جزیره کیش، با حاکمیت ملوک محلی بنی قیصر، مرکز بازرگانی خلیج فارس در قرون 7 و 8 هجری محسوب میگشت و تحولات آن همواره بر مناطق پیرامونی و ماورای منطقه ای تأثیرگذار بود. هدف از این نوشتار بررسی دگرگونی های اقتصادی کیش و جایگاه ممتاز آن در بازرگانی دریایی امرای بنی قیصر وپس از انحطاط آنهاست. استحکام بنیه اقتصادی سبب گردید تا پس از فروپاشی حکومت امرای بنی قیصر و قدرت گیری و توسعه نفوذ سیاسی و نظامی اتابکان فارس و گسترش توان مندی دولت نوظهور هرمز، جزیره کیش دچار رکود و فترت نگردد. بر این اساس جزیره کیش اهمیت اقتصادی خود را که در دوران حکومت ملوک بنی قیصر کسب نموده بود، پس از فروپاشی آنان و ظهور امیران قدرت مند هرمز نیز حفظ نموده و تأثیرگذاری آن بر فعل و انفعالات تجاری ایران داخلی، سرحدات شمالی و جنوبی خلیج فارس و سرزمین های دور دست استمرار یافته است.
علل بنیانگذاری سلسله محلّی آل مازه در بخارا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سال 482 ق، قراخانیان (آل افراسیاب) که از سال 395 ق، بر ماوراءالنهر (فرارود) حکومت داشتند، ناگزیر به اطاعت از سلطان ملکشاه سلجوقی (حک: 485-465ق) شدند. هنگامی که سلطان سنجر سلجوقی (حک: 552-511ق) امارت خراسان را برعهده داشت (حک:511-490ق) نخست، حکومت سمرقند را به خواهرزاده اش محمد ارسلان خان ـ که پدرش از دودمان قراخانی بود ـ واگذار کرد و چندی بعد منصب قاضی القضاتی و عالی ترین مقام مذهبی را همراه با ریاست شهر (صدر) بخارا، به برادر همسر خود که روحانی برجسته ای به نام عبدالعزیز بن عمر بن مازه بود، بخشید. از آنجا که مناصب یاد شده در خاندان عبدالعزیز بن عمر بن مازه موروثی شد، سلسله محلّی آل مازه (آل برهان) در بخارا تأسیس گردید که تا اواخر حکومت خوارزمشاهیان (617-490ق) پایدار بود. در این پژوهش، بر اساس منابع و تحقیقات معتبر تاریخی، با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، پس از نگاهی گذرا به سلسله قراخانی ومناسبات آنان با سلجوقیان، نخست علل بنیانگذاری سلسله آل مازه و سپس اهداف سنجر بن ملکشاه از آن اقدام مورد بررسی قرار گرفته است. در پایان، بر اساس داده های ارائه شده در چارچوب مقاله، با توجه به فراز و نشیب های چشمگیر در روابط سلجوقیان و قراخانیان، در یک نتیجه گیری کلی، وضعیت آل مازه در مناسبات دو حکومت یاد شده، آشکار گردیده است.
بلوچ های ایرانی در شرق آفریقا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از شاخصه های مهم اجتماعی ایران که همواره موجبات بالندگی و رشد میهن ما را در اعصار مختلف فراهم آورده، مهاجرت اقوام مختلف ایرانی به دیگر مناطق جهان است.این مهاجرت ها همواره از عوامل مهم گسترش فرهنگ ایران در فراسوی مرزها و معرفی جلوه های فرهنگی تمدنی ایران زمین به دیگر ملل جهان بوده و در بسیاری از موارد نیز نتایج درخشانی به دنبال داشته است.مهاجرت بلوچ های ایرانی به منطقه شرق آفریقا و ارتباطات صمیمانه آنها با بومیان این سرزمین طی حدود سیصد و اندی سال گذشته، که به طور سازمان یافته و هدف مند صورت گرفته، یکی از این نمونه ها به شمار می رود که هرچند چندان مورد توجه محققان داخلی قرار نگرفته ولی دربرگیرنده نتایج مهمی بوده است.
در این مقاله نویسنده با دستمایه قرار دادن دلایل مهاجرت و چگونگی استقرار مردمانی از بلوچستان ایران به سرزمین شرق آفریقا تلاش کرده است تصویری کلی از وضعیت گذشته و حال آنان در کشورهای کنونی تانزانیا ، کنیا و اوگاندا ترسیم کرده و نقش آنان در توسعه بخش هایی از فرهنگ و تمدن ایرانی در این کشورها را تا حد امکان مورد بررسی قرار دهد.
سؤال اصلی پژوهش دلایل مهاجرت و چگونگی استقرار بلوچ های ایرانی در منطقه شرق افریقا و فرضیه اصلی نیز چگونگی ارتباط دوستانه بلوچهای ایرانی با بومیان کشورهای شرق آفریقا و مقبولیت عمومی از سوی مردم این کشورهاست. چارچوب مقاله بر مبنای نقش تأثیرگذار ایرانیان مهاجر به مناطق مختلف جهان در گسترش فرهنگ و تمدن ایران است و نتایج سیاسی و فرهنگی حاصل از استقرار بلوچهای ایرانی در کشورهای امروزین کنیا، اوگاندا و تانزانیا متغیرهای مستقل پژوهش قلمداد میشوند. در این مقاله با بهرهگیری از روش تحلیل و توصیف (و تا حدودی مطالعات میدانی)تلاش شده است عوامل اصلی کنش گر بر فرآیند مهاجرت و استقرار بلوچ های ایرانی در شرق آفریقا مورد بررسی قرار گیرند.پرداختن به موضوع حضور اقلیت بزرگی از ایرانیان در کشورهایی همچون تانزانیا، کنیا و اوگاندا که با گذشت چند سده همچنان به سنت های ایرانی خود پایبند مانده و با غفلت اندیشمندان داخلی مواجه گشته اند نیز نوآوری این مقاله محسوب می گردد.
تحولات زمین داری و مالکیت در سیستان دوره پهلوی اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سیستان «زمین» همواره عامل اصلی بسیاری از حوادث و تحولات تاریخی بوده است؛ به طوری که در طول قرن ها باعث پدید آمدن یک نظام زمین داری کهن، منسجم، مستدام و منطبق بر شرایط محیطی،اجتماعی و اقتصادی شده است. این روند تا دوره ناصرالدین شاه قاجار ادامه یافت. در اوایل دوره ناصری،اراضی سیستان خالصه اعلام شد و به صورت استیجاری در اختیار سرداران و خوانین (مستأجران خاص) قرار گرفت. با این تحول سایر انواع مالکیتها در سیستان از بین رفت. این شیوه تا سال 1311ش ادامه یافت؛ اما در این سال، به دستور دولت، تحولاتی در این شیوه به وجود آمد و و اراضی سیستان به صورت سهام اجارهای به عموم اهالی سیستان واگذار شد. (مستأجران عام) این شیوه مستأجری از سال 1311تا 1316ش به مدت پنج سال بر نظام ارضی منطقه حاکم بود. در این سال هیئت وزیران قانون فروش اراضی سیستان را به تصویب رساند؛ اما این اقدام نیز مشکلات ارضی و اختلافات منطقه ای را پایان نداد و پیامدهایی به دنبال داشت. این تکاپوها با تلاش های دولت برای کاهش قدرت سرداران زمیندار مصادف بود. به طورکلی می توان تحولات مالکیتی سیستان در دوره پهلوی اول را به سه دوره مستأجری، مدیری و خصوصی تقسیم کرد.
این مقاله به دنبال یافتن پاسخی برای این سؤالات است: چرا پهلوی اول به تقسیم اراضی سیستان دست زد؟ پیشینه و زمینه های این کار چه بوده است؟ پیامدهای انجام آن در سیستان چیست و نقش زمینداران سیستان در تحولات این دوره چگونه ارزیابی می شود؟
شورش های شرف الدین حاجی بیگ و بایندر بیگ در اصفهان، در دورة سلطان یعقوب آق قویونلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سلطان یعقوب آق قویونلو، در اوایل حکومت خود با برخی مشکلات داخلی و خارجی مواجه بود. اساسی ترین مشکلات داخلی او، شورش هایی بود که در مناطق مختلف قلمرو تحت فرمانش، از جمله در اصفهان، روی داد. پرسش اصلی تحقیق حاضر این است که علل و عوامل بروز این شورش ها، آن هم در اصفهان، که یکی از شهرهای بزرگ و مهم حوزة حکمروایی یعقوب محسوب می شد، چه بود؟ و سرانجام این شورش ها چه شد؟ دیگر اینکه، یعقوب چه موضعی را در قبال این شورش ها اتخاذ کرد، و چگونه توانست بر این شورش ها فائق آید و آرامش و ثبات و امنیت را دوباره به اصفهان و نواحی اطراف آن بازگرداند؟
دستاورد این تحقیق که حاصل استفاده از منابع و مآخذ تاریخی است، این است که اختلافات و کشمکش های میان پسران حسن بیگ، در دورة کوتاه پس از درگذشت وی، و ضعف حکومت مرکزی، سبب شد تا برخی از امرا و حکمرانان مناطق مختلف تحت فرمان آق قویونلوها از فرصت استفاده کرده و هر کدام در صدد کسب قدرت و توسعة نواحی تحت فرمان خود برآیند. با توجه به اهمیت اصفهان، مخالفان سیاسی یعقوب سعی داشتند تا نخست با تصرف این شهر، شورش خود بر ضد حکومت وقت را آشکار کرده و سپس بر دیگر نواحی دست یابند. اگرچه مقابله با این شورش ها بخش عمده ای از وقت و انرژی یعقوب را به خود اختصاص داد، اما او سرانجام موفق شد با مشی سیاسی خاص خود، که ترکیبی از نرمش و قاطعیت بود، این شورش ها را سرکوب کند.