مقالات
حوزه های تخصصی:
«امنیت اجتماعی شده» را می توان یکی از نظریه های نوین امنیتی به شمار آورد که به دلیل اهمیت و اثرگذاری بالای آن در فهم و مدیریت امنیت، به گفتمانی مسلط تبدیل شده است؛ درحالی که عمده نویسندگان ایرانی مواجهه ای بومی با این مفهوم بنیادی نداشته و شاهد طرح و ترویج روایت های غربی از این اصطلاح در جامعه علمی و عملیاتی کشور هستیم. از این منظر نیز تلقی های متفاوتی از «بعد اجتماعی امنیت» گرفته تا «امنیت هدایت محور» به عنوان تفاسیر مرجع عرضه شده اند. در این نوشتار، محقق ضمن پرسش از چیستی و اصول حاکم بر «امنیت اجتماعی شده» در اسلام، مرزهای مفهومی این اصطلاح را در گفتمان علمی جامعه ایران تعریف و تحدید نموده است. افزون بر آن با استفاده از روش تفسیر موضوعی، سوره های مبارکه اعراف، یونس و صافات، تحلیل و ارکان «امنیت اجتماعی شده» در گفتمان اسلامی استنباط و معرفی شده اند. بر این اساس، از دیدگاه اسلامی، اصالت اجتماعی امنیت نقد و نفی شده، اما بنیاد اجتماعی امنیت مورد پذیرش است.
بررسی رابطه میان احساس محرومیت نسبی و مشارکت سیاسی در میان دانشجویان دانشگاه اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشارکت سیاسی به عنوان یکی از انواع مشارکت، از شاخص های مهم توسعه اجتماعی و سیاسی در کشورها به شمار می رود. مشارکت سیاسی دانشجویان که بزرگ ترین گروه جمعیتی در کشورهای در حال توسعه و مسئولان اداره جامعه در آینده محسوب می شوند، اهمیت خاصی برای ثبات سیاسی و پویایی جامعه دارد. هدف از نوشتن این مقاله بررسی رابطه احساس محرومیت نسبی و مشارکت سیاسی دانشجویان در دانشگاه اصفهان است. این مطالعه به روش پیمایشی و توصیفی صورت گرفت. نمونه شامل 188 نفر دانشجوی دانشگاه اصفهان بود که به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات، از روش پرسش نامه استفاده شده است که اعتبار آن، به روش صوری - محتوایی و پایایی آن به کمک آماره آلفای کرونباخ سنجیده شده است. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل رگرسیون چندمتغیره و با به کارگیری نرم افزار SPSS16 و Amos18 صورت گرفت. یافته ها نشان داد درحالی که بین احساس محرومیت اقتصادی و میزان مشارکت سیاسی متعارف رابطه معنی داری وجود ندارد (05/0< p)، اما بین سایر ابعاد محرومیت نسبی با ابعاد مشارکت سیاسی رابطه منفی وجود دارد (01/0> p) و با افزایش احساس محرومیت نسبی، میزان مشارکت سیاسی در تمام ابعاد آن کاهش می یابد.
استراتژی «دولت- ملت سازی» آمریکا در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آمریکا پس از 11 سپتامبر با کسب اجماع جهانی فرصت بی نظیری برای خود ایجاد کرد که علاوه بر حضور نظامی و مبارزه با طالبان و گروه های افراطی به فعالیت های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مبادرت ورزد. هدف اصلی آمریکا در این رویکرد تغییر هویت مردم افغانستان در راستای منافع خود بوده است. آسیب پذیری نیروهای نظامی آمریکا و متحدانش و عدم کسب موفقیت در نابودی و محو طالبان و گروه های افراطی با گذشت زمان، انگیزه آمریکا را برای دولت سازی و ملت سازی افزایش داده است تا از این طریق و با کم رنگ کردن شکست های نظامی خود، شرایط تأمین اهدافش را فراهم آورد. در این مقاله تلاش می شود در پاسخ به این سؤال که سیاست آمریکا به منظور دولت- ملت سازی در افغانستان چه ابعادی دارد و چرا به شکست انجامیده است، فعالیت های آمریکا در زمینه تأثیر بر هویت مردم و شکل دهی فرآیند ملت سازی افغانستان بررسی گردد. فرضیه اصلی در تبیین چرایی شکست آمریکا عدم شناخت دقیق ویژگی ها و فرهنگ مردم افغانستان و ناکارآمد بودن سازوکارها و نهادهای آمریکایی است.
چالش های فراروی گسترش دین اسلام در آفریقا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر کوشش می کند تا به زمینه های تاریخی گسترش اسلام و مسیحیت در قاره آفریقا پرداخته و ضمن بررسی تلاش های مستمر این دو آیین در این قاره به عوامل و زمینه های گسترش مسیحیت و نفوذ غرب و سازمان های مسیحی و همین طور شیوه های تبلیغی آن ها در آفریقا اشاره کند. مضافاً بر اینکه دلائل کندی پیشرفت مسلمانان و کشورهای اسلامی در عرصه رقابت با مسیحیان مورد مداقه قرار گرفته است. این مقاله همچنین سعی دارد به روش های نوین در گسترش مسیحیت به ویژه پس از خروج نیروهای نظامی اشغالگر و ایجاد پایگاه های مستحکم اجتماعی از طریق خدمات رایگان آموزشی، بهداشتی و... از یک سو و تربیت نسلی از روشنفکران که به تدریج بر ساختارهای حکومتی، اقتصادی و فرهنگی مسلط می شوند نیز بپردازد. وجه کاربردی مقاله حاضر این است که می تواند الگویی به کشورهای اسلامی ارائه دهد که بر اساس آن ضمن استمرار سیاست های جذب و گسترش دین اسلام، از یک سو به زمینه های فرهنگی و اجتماعی کشورهای آفریقایی توجه کنند و از سوی دیگر، در انجام اقدامات خود با نوعی هماهنگی و به دور از اختلافات درونی عمل کنند.
مقایسه رابطه دین و دولت در اندیشه ابن رشد و آکوئیناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میزان اختیارات زمامداران در امور دنیوی و اخروی، و قلمرو و ضریب نفوذ دین و عالمان دینی در امور سیاسی، از جمله مسائل مهمی بوده است که در طول تاریخ اندیشه و عمل سیاسی، باعث دوری، نزدیکی و درهم تنیدگی دین و سیاست در عرصه عمل و نظر شده است. این مقاله با بهره گیری از هرمنوتیک چندسویه به بررسی و مقایسه افکار ابن رشد و آکوئیناس، به عنوان دو فیلسوف مشائیِ داعیه دار تلفیق دین و فلسفه، در پی آن برآمده که دریابد این دو، دین و دولت را در چه رابطه ای با هم می دیدند و چگونه و تا چه حد به تلفیق و پیوند آن دو دست زده اند. بدین منظور، این مقاله پس از بیان برخی مبانی فکری ابن رشد و توماس که در شکل گیری آرای سیاسی این دو مؤثر بوده، نشان داده است که رویکرد ابن رشد عقل گرا تر و لذا در نسبت سنجی میان دین و دولت به وجه حداکثری دین اسلام در نسبت سنجی با دولت کم توجه بوده است؛ در مقابل، آکوئیناس با وجود التزام به مسیحیت بدون شریعت کوشیده است روایتی از نقش دین در رابطه با دولت به دست دهد که جایگاه و قلمرو اقتدار دولت و کلیسا مشخص و معین باشد و می توان گفت هر دو فیلسوف دولت را در رسیدن به سعادت که از نظر هر دو فیلسوف ارسطویی، غایت قصوای زندگی سیاسی است ناتوان دانسته، اما قلمرو استقلالی برای دولت قائل بوده اند. از این نظر اگرچه آکوئیناس نماینده رسمی تفکر مسیحی از جمله در بازسازی و تعیین جایگاه بایسته نهاد دین و دولت شمرده می شود، اما این منزلت درباره ابن رشد شناخته شده نیست. ضمن اینکه آرای هر دو متفکر در جهت سکولاریسم مورد بهره برداری قرار گرفته است.
بررسی عوامل سقوط رژیم حسنی مبارک و چشم انداز تحولات کشور مصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موقعیت استراتژیک مصر در شمال آفریقا، سابقه تمدنی آن همراه با نفوذ فرهنگی این کشور در میان ملت های عرب سبب گردیده است تا دولت مصر به یکی از دولت های اثرگذار در تحولات سیاسی خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل گردد. قیام مردمی در کشور تونس و سقوط رژیم بن علی بسیار سریع به کشور مصر سرایت کرد و به سقوط رژیم حسنی مبارک پس از سه دهه حکومت منجر گردید. سقوط حکومت خودکامه مبارک در مصر پیامد وقوع برخی بحران ها در سطح دولت و جامعه بود. بحران مشروعیت و بحران کارآمدی در سطح دولت همراه با وقوع برخی بحران ها در سطح جامعه از قبیل افزایش فاصله طبقاتی و گسترش فساد زمینه را برای تکوین جنبشی ائتلافی در مصر ضد رژیم مبارک و سقوط آن فراهم کرد. به نظر می رسد وجود برخی عوامل در مصر از قبیل رشد طبقه متوسط جدید طی سال های اخیر، حضور احزاب باسابقه در میان جنبش مانند اخوان المسلمین و تلاش های این حزب برای روزآمد کردن خود همراه با گسترش وسائل ارتباط جمعی نوین بر اثر جهانی شدن امکان گذر در مصر به یک رژیم مردم سالار را فراهم نماید. البته وجود برخی عوامل از قبیل نبود رهبری مشخص، نامشخص بودن نوع رژیم آینده مصر در شعارهای فعالان جنبش همراه با تلاش های نیروهای خارجی برای دخالت در تحولات مصر و تمایل برخی از فعالان جنبش به انجام رفتارهای خشونت آمیز از جمله آسیب های فراروی گذار به مردم سالاری در مصر است.