مقالات
حوزه های تخصصی:
علوم بلاغی که در آغاز با تامل و تدبر در قرآن و حدیث و اشعار عربی پدید آمد، شامل سه علم عمده معانی، بیان و بدیع می شود. معانی و بیان زیر ساخت بلاغت است، در حالی که بدیع به جهات روبنایی آن توجه می کند. از سوی دیگر، محدوده علم بیان و بدیع ادبیات و شعر و محدوده علم معانی زبان است. در حوزه علم بیان، بحث مجاز مطرح می شود که به واسطه آن طرق مختلف و شیوه های گوناگون ایراد معنی واحد، همراه با اختلاف در وضوح دلالت تحقق می یابد و معنای آن استعمال کلمه در غیرمعنای حقیقی است. لازمه صورتهای گوناگون مجاز، برخورداری از عنصر خیال است و بدین ترتیب سخن غیرمخیل از حوزه علم بیان خارج می شود. در مورد ارتباط علوم سه گانه بلاغی باید گفت: علم معانی بر بیان تقدم دارد، زیرا بیان بعد از رعایت مطابقت با مقتضای حال (معانی) حاصل می شود، اما بیان بر بدیع مقدم است، زیرا بدیع از توابع بلاغت است و پس از مطابقت و دلالت ( معانی و بیان) به آن نیاز پیدا می شود.
تبیین نکته هایی از تاریخ بیهقی (متن شناسی تاریخ بیهقی)
حوزه های تخصصی:
بسیاری از متون ارزشمند زبان فارسی که حتی به عنوان متن درسی، از سالهای دور مورد توجه بوده است، هنوز نیز نکته هایی مبهم دارند، که رفع ابهام از آنها، هم ضروری و هم ارزشمند است. وجود این ابهامها، دلیل بر این نیست که همه کسانی که این متون را خوانده و تدریس کرده اند، بدانها پی نبرده اند، بلکه به احتمال زیاد از نوشتن و یادآوری آنها پرهیز کرده اند. ضمن اینکه فهم کامل متون نظم و نثر به صورت فردی بسیار دشوار است، میزان ذوق، علاقه، تجربه و تعمق در یک متن می تواند در یافتن مفهوم مورد نظر شاعر یا نویسنده، یاریگر محقق باشد. به علاوه، سهم برداشتهای شخصی و گنجایش متن برای برداشتهای متنوع (هرمنوتیک) را در این مقوله نباید نادیده گرفت.
برای اینکه حاصل تلاش و دقت نظر چندین ساله اینجانب که نتیجه تدریس و مباحثه با دانشجویان در کلاس درس است، در حد همان کلاسها محدود نماند، برخی از نکته های مبهم تاریخ بیهقی را در مقاله طرح نموده و تلاش کرده ام که ابهام آنها را برطرف کنم.
جایگاه حضرت محمد(ص) در جهان بینی عرفانی نجم الدین رازی در کتاب «مرصاد العباد» و مقایسه آن با جهان بینی محی الدین بن عربی
حوزه های تخصصی:
نجم الدین رازی از عرفای معروف اوایل قرن هفتم هجری است. وی آثار متعددی درباره ی عرفان و تصو ف تالیف کرده است. مهمترین کتاب او مرصادالعباد من المبدا الی المعاد است. وی در این کتاب جهان بینی خود را درباره آفرینش جهان، آفرینش انسان و دیگر موجودات و عالم آخرت بیان کرده است. وی ضمن بیان این مسائل کلی، عقاید عرفانی خود را در زمینه سیر و سلوک مطرح کرده است.
جهان بینی عرفانی نجم الدین رازی در مورد خداوند و چگونگی آفرینش عالم و سرآغاز و نهایت آن همانند جهان بینی ابن عربی در فصوص الحکم و فتوحات المکیه است و پیامبر اکرم(ص) محور اصلی همه اندیشه ها و بحثهای اوست.
در بینش نجم الدین رازی، خداوند ابتدا عوالم روحانی و ملکوتی را خلق کرده است. وی با استناد به حدیث پیامبر(ص) که فرموده است: «اول ما خلق الله روحی» و یا «نوری»، معتقد است خداوند ابتدا روح و یا نور حضرت محمد(ص) را آفریده و از پرتو نور روح آن حضرت، ارواح پیامبران و ارواح موجودات و سپس عوالم ملکی یا ماد ی را خلق کرده است. وی اندیشه های عرفانی خود را در قالب تمثیل بیان می کند. در بینش او روح پاک محمـدی همانند قلمی است که خداوند با آن کلمات کتاب عالم خلقت را می نگارد.
در این مقاله، اندیشه های عرفانی- فلسفی نجم الدین دایه که در قالب تمثیل بیان شده، تحلیل و با اندیشه های ابن عربی مقایسه می شود.
بررسی نظریه ارتباط و خطاب در مثنوی
حوزه های تخصصی:
در این مقاله روشهای ایجاد ارتباط شاعر با خوانندگان ومخاطبان در مثنوی، مطالعه و بررسی شده است. در آغاز شیوه های ایجاد ارتباط با بررسی نظریه ارتبـاطی یاکوبسـن، نظـریه پرداز و ادیب فرمالیست روسی، بیان می شود و سپس تاثیر خطاب و ندا در ساخت کارکردهای کنشی و انگیزشی با توجه به مباحث دستوری آن، مطرح می گردد. در قسمت پایانی مقاله، انواع خطاب های استفاده شده در مثنوی با شواهدی ذکر می شود. توجه به چگونگی استفاده مولوی از انواع خطابها، هنرمندی وی را در آفرینش بی بدیل ترین اثر منظوم در گستره ادبیات عرفانی، نمایان می سازد.
کهن ترین سند پزشکی در روانشناسی چهره«در شعر فارسی»
حوزه های تخصصی:
شناخت انسان، از طریق چهره به پنج هزار سال پیش برمی گردد. چینیان هم دو هزار سال قبل از روی چهره پیشگویی می کردند. در بین فلاسفه و حکمای یونان، بقراط، ارسطو، افلاطون، رواقیون و جالینوس در زمینه شناخت چهره نظریه هایی را ابراز داشتند، ولی نخستین برداشت علمی در زمینه شناسایی چهره توسط «یوهان لاواتر»، دانشمند سوئیسی قرن نوزدهم صورت پذیرفت. در حوزه اسلام، غزالی به این پدیده توجه داشت و به همین دلیل دانش را دو شاخه می پنداشت: یکی علوم «نظری» که از حقایق اشیا صحبت می کرد و دیگر علوم «معامله» که رفتار انسان را مورد توجه قرار می داد. ابن سینا، حکیم مسلمان هم اعتدال را در جوارح انسان بررسی کرده و سخنی از حضرت پیامبر اعظم(ص)را مبنا قرار داده است که «اطلبو حوائجکم عند حسان الوجوه». فارابی از آرای افلاطون و ارسطو میانگینی به دست می دهد و وجوه اشتراک آنها را بیان می کند. جوادی آملی، عالم معاصر شیعی به آیه شریفه قرآن توجه دارد که: «خلق السموات و الارض بالحق و صورکم فاحسن صورکم و الیه المصیر». در غرب، دانشمندان اروپایی و امریکایی قرن هیجدهم و نوزدهم به اَشکال ظاهری جمجمه توجه کردند. آنها ساختمان فیزیکی بدن را مولود چگونگی رفتارهای جسمی تصور می کردند و خصوصیات انسان را از این طریق بیان می داشتند تا جایی که «لمبرزو» پزشک و جرم شناس ایتالیایی، رفتار مجرمانه را حاصل مبانی ژنتیکی تلقی می کرد. یونگ نیز برای شناخت انسان از طریق چهره، افراد را به درون گرا و برون گرا، استوار و نااستوار تقسیم می کند. «سیگودمک اولیف» روان شناس نامدار معاصر فرانسوی در پایان سده نوزدهم چهره را به «ماه چهر»، «درخت چهر»، «چهره نوری» و «آهن چهر» تقسیم کرد و علل آن را عوامل ذهنی و گوارشی می دانست. اما در ایران نخستین شخصیتی که به شناخت چهره توجه کرده، حکیم میسری است. حکیم در دانشنامه منظوم خود اندام، ارکان چهره و مزاجهای افراد را عامل یا نشانه ویژگیهای روانی و رفتاری قرار می دهد و پیرامون آن بحث می کند که در متن تحقیق به آن پرداخته شده است.
شمـع آفتـاب
حوزه های تخصصی:
در این جستار ترکیب « شمع آفتاب» در بیت:
زروی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
(حافظ، 1371: 3)
بررسی شده و اختلاف نظر حافظ پژوهان درباره آن نقد شده است. توجه به آثار معاصران حافظ و شاعران پیش از وی در استعمال ترکیب کلیشه ای « شمع آفتاب» توضیح بهاءالدین خرمشاهی، حافظ شناس بزرگ روزگار ما را که در آن آمده است: « شمع آفتاب: اضافه تشبیهی نیست. مراد مشعل و شعله آفتاب است و گرنه شمع عادی از نظر نورانیت با آفتاب مناسبتی ندارد...» رد می نماید. گشتگی مصراع دوم بیت مورد نظر در میان یازده نسخه دیوان حافظ به صورتهای « قرص آفتاب (چهار نسخه) و شمع و آفتاب (دو نسخه) و شمع آفتاب (پنج نسخه)، آمده است. نویسنده تنها صورت « شمع آفتاب» (پنج نسخه) را درست دانسته و برای اثبات این مطلب که در این ترکیب « آفتاب» به « شمع» مانند شده است، نه برعکس، شواهد فراوانی در متون گذشته یافته و نیز به نکاتی جالب توجه رسیده است:
ترکیب « شمع آفتاب» ترکیب کلیشه ای بوده است که به صورتهای « شمع خورشید» و « شمع مهر» نیز آمده است.
گاه نیز برعکس شمع به خورشید مانند شده است.
اینکه شمع گردون، شمع افق، شمع روز، شمع آسمان، شمع فلک و شمع خاورگاه استعاره از آفتاب اند، دلیلی دیگر بر این ادعاست.
نکته دیگری که از شواهد به دست می آید، این است که در قدیم چراغها را از شمع روشن می کرده اند.
آخرین نکته که در خصوص شمع و چراغ قابل تامل است، این است که در زمان قدیم شمع بزرگتر و بسی برتر از چراغ بوده است:
در مصراع مورد بحث حافظ « شمع آفتاب» در برابر « چراغ مرده » نشسته است؛ یعنی « چراغ» با « آفتاب» مقایسه شده، نه با « شمع »؛ هرچند شمع نیز از چراغ بزرگتر و در روشنایی برتر بوده است. حافظ، روی دوست را به شمع مانند نمی کند، بلکه آن را آفتاب می داند تا چراغ را در برابر آفتاب نشانده باشد. چراغ در زمان قدیم با روغن می سوخته است و ضعیف و اندک نوربوده و هنگام خاموشی سیاه و تیره؛ به طوری که خاقانی آن را دل سیاه نیز خوانده است.
سرگذشت خط فارسی
حوزه های تخصصی:
خط فارسی از جهت تاریخ شکل گیری، تحول و دگرگونی، جنبه های فکری، هنری، زیباشناسی، هویتی، فرهنگی و کاربردی برای فارسی زبانان ایران و جهان از اهمیت فراوانی برخوردار است. این خط گاه گاهی از سوی ناآگاهان یا کم کوشان مورد بی مهری و ستم قرار گرفته و می گیرد. پیش از این مقالات و کتابهایی درباره آن نگاشته شده است، اما به عوامل و علل تاریخی پذیرش این خط به جای خط پهلوی و مستندات و دلایل عینی تر و بارزتر آن کمتر پرداخته شده است.
در این مقاله کوشیده ایم ضمن ترسیم جنبه های تاریخی و بیان دلایل دینی و زبانی و توجه به خطوط سکه های دوره ای نخست آلامی و ظروف و کتبیه ها، سیر طبیعی انتخاب خط فارسی اسلامی به جای خط پهلوی ساسانی را تبیین کنیم و نتیجه بگیریم که خط فارسی با همه ارزشهای فکری، اعتقادی، هنری، ادبی و فرهنگی ما گره خورده است و دستکاریهای بی وجه و ستیزه های بی معنی، باعث کسست های ویرانگر ما با میراث گرانقدر فرهنگی و ملی و ایمانیمان خواهد گردید و برعکس، محافظت و گسترش آن، پیداری و موجبات معنوی ما را استمرار خواهد بخشید و عزت و سربلندی ما را در پی خواهد داشت.
بازتاب مفاهیم عرفانی واخلاقی درشعر هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله برآنیم تا به بررسی جایگاه سخنان عارفانه ومفاهیم اخلاقی در اشعار هوشنگ ابتهاج (1306) بپردازیم.
انسان کامل ازنظر ابتهاج آن عاشقی است که به تعبیر او ایمان خلیلی دارد. از مرگ نمی هراسد و در بلای عشق وپیمانی که روز الست با او بسته اند، ثابت قدم وصبور باشد.
تجلی خداوند متعال در همه پدیده ها ودریافت اسم اعظم در هر موجودی، نکته ای است که در سخنان ابتهاج یافت می شود. این گفته نشان دهنده آن است که جهان را از دیدگاه عارفان و حکیمان مظهر اسماءالله بدانیم.
اهمیت دادن به دل وتهذیب آن از رذایل،قطع تعلقات نفسانی ودنیوی،دوری از خلق وخلوت گزینی برای دریافت تجلی خداوند متعال دردل، نکته درخور توجه دیگری است که ابتهاج بدان نظر داشته است.وی دل را بهترین مرید وراهنمای سالک در مسیر سلوک معرفی می کند و بر آن است که از طریق راز ونیاز واشک و آه، می توان دل را مصفا ساخت وبه دیدار دلدار راه یافت.
این بررسی با توجه به مجموعه آثارابتهاج تاپایان دفتر سیاه مشق (4 )انجام پذیرفته است.