رولان بارت بی تردید یکی از مهمترین منتقدان ادبی سده بیستم است که در زمینه نشانه شناسی پیشگام بود وی در اصل منتقد ادبی و فیلسوف بود اما آثار متعدد او که با نثری هوشمندانه نوعی جامع نگری را نسبت به پدیده اجتماعی نشان می دهند، چهره وی را به عنوان جامعه شناس نیز مطرح کرده اند. بارت در جوانی به محافل چپ و مارکسیست نزدیک بود، اما به زودی از آنها فاصله گرفت و پس از مدتی تدریس در موسسه مطالعات عالی اجتماعی فرانسه از سال 1976 کرسی معنا شناسی ادبی را در کلژدوفرانس برعهده گرفت...
هیچ گفتمانی خودبسنده نیست، چراکه بر زمینه مفاهیم و اندیشه های پیش از خود، بنا شده است. دریدا گفتمان علوم انسانی را میراث بر مفاهیمی میداند که با خود نظام های متافیزیکی را حمل میکنند. در نظر او ما وقتی متوجه این مهم شدیم که به ساختاربودن ساختار اندیشیدیم. ساختارهای متافیزیکی همواره در بر گیرنده «پیرامونی» هستند که حول یک «مرکز» قوام یافته است و این مرکز جلوی بازی نامتناهی پیرامون را میگیرد. دریدا با واسازی تقابل مرکز/ پیرامون، بازی را به گفتمان علوم انسانی باز فرا میخواند. مرکز، موقعیت ممتاز خویش را از ساختار میگیرد و این مرکززدایی ما را با ناتمامیتی ابدی مواجه میسازد که لازمه آن سکونت همیشگیمان در میانه است. ما همواره با تفسیری از تفسیرها سروکار داریم، نه تفسیری از واقعیت.
ریچارد مک کی رورتی نوپراگماتیست معاصر آمریکایی است. وی با نقد مقولات رایج در فلسفه سنتی ازجمله حقیقت، دانش، منطق و فلسفه معرفت شناسی را سوژه ای مدرن تلقی می کند که با جعل ذهن، توسط رنه دکارت ظهور یافته است. رورتی تفکیک ذهن بدن را امری بی سابقه می داند که در فلسفه دکارت خلق شده است؛ سپس می نویسد در خلق این مسئله، دکارت را این تصویر بسیار بزرگ و قوی مساعدت کرده است که ذهن انسان همانند آینه بسیار بزرگی است که جهان را بازنمود و منعکس می کند. به نظر رورتی، این تصویر امری اعتمادناپذیر است. در این مقاله دیدگاه رورتی درخصوص مسئله ذهن و بدن را بررسی می کنیم. فرضیه اصلی مقاله این است که رورتی به هیچ وجه دنبال راه حل و استدلال، برای انتخاب یگانه انگاری یا دوگانه انگاری یا هر نظر دیگری نیست؛ بلکه رویکرد فسخ گرایانه را بر رویکرد حل گرایانه ترجیح می دهد. وی با گزینش فیزیکالیسم غیرتقلیل گرا و هرمنوتیک، درصدد پُرکردن خلا به وجودآمده از کنارنهادن معرفت شناسی نیست و رابطه خود انسان و جهان را رابطه ای علّی قلمداد می کند.
نقد عمدهی دریدا بر اندیشهی غربی به طور عام و بر رویکرد ساختارگرایی به طور خاص این است که از یک طرف مفاهیم دوگانه را کانون تحلیل های خود قرار میدهند و از طرف دیگر یکی از این طرف ها را بر دیگری استیلا میبخشند. دراین جهت این مقاله دو هدف اصلی را دنبال میکند: 1- دریدا بر آن است بسان یک پدیده شناس با طرح مفهوم «ردّ» به پیش از این مفاهیم دوگانه عزیمت کند. 2- مفهوم «ردّ» ریشه در مفهوم Khora افلاطون، «امر پیش- همزمان» هوسرل، بازی سوسور، «چهره» لویناس و ابزار و پدیدهی هایدگر دارد.