چکیده
در باب وحدت و کثرت وجود، دیدگاهها و نظرات متفاوتی در فلسفه و عرفان اسلامی مطرح شده است. این نوشتار، در پی آن است که در یک بحث تطبیقی، این دو دیدگاه را به نحو مبسوطتری تبیین کند. برای نیل به این مقصود و برای روشنتر شدن موضوع بحث، مقاله حاضر ابتدا به طور اجمال اشارهای به دیدگاه منسوب به فلسفه مشاء در این موضوع دارد؛ سپس نظر حکمت متعالیه و پس از آن، دیدگاه عرفان اسلامی را بیان میکند و بالاخره به مقایسه و ذکر نقاط اشتراک و افتراق این دو دیدگاه میپردازد.
نظریه علامه طباطبایی درباره نظام فیض با نظریه حکیمان مشایی از جهت اعتقاد به وجود سلسله طولی در میان موجودات و پذیرش سه حلقه، مشابهت دارد و از جهت عدم انحصار عقول طولی به ده عقل، و اعتقاد به عالم مثال و قطع پیوند نظام فیض با طبیعیات قدیم متفاوت است. نظریه علامه با حکیمان اشراقی نیز از جهت تبیین پیدایش کثرت بر مبنای سلسله طولی، پذیرش عقول طولی و عرضی، عدم انحصار عقولی طولی به ده عقل و اعتقاد به عالم مثال و عالم ماده تشابه دارد، اما از جهت قطع پیوند نظام فیض با طبیعات قدیم و پذیرش اصالت وجود متمایز می گردد و نظریه علامه طباطبایی با نظریه ابوالبراکات بغدادی از حیث قطع پیوند نظام فیض با طبیعیات قدیم تشابه و از جهت پذیرش سلسله طولی در میان موجودات تفاوت دارد و با عطف توجه به مباحث مختلف در ترسیم نهایی نظریه علامه می توان به شش ویژگی اشاره کرد که عبارتنداز: قطع پیوند نظام فیض با هیات قدیم، پذیرش نظریه عقول و عالم مثال، طرح بحث بر مبنای اصالت وجود و تشکیکی بودن مراتب وجود، عدم پذیرش وجود منبسط به عنوان صادر اول، چگونگی پیدایش کثرت در عقول.