بررسی ساختار تقابل رستم و اسفندیار در شاهنامه بر اساس نظریه تقابل لوی استروس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
داستان شورانگیز رستم و اسفندیار با قابلیت های شگفت انگیزش در جذب مخاطبان متعدد‘ با علایق و سلایق گوناگون بی تردید از عالی ترین داستان های شاهنامه محسوب می شود. با این حال‘ این داستان و داستان های مشابه‘ با وجود ارزش والای ادبی شان‘ کمتر در چارچوبی نظری‘ برگرفته از علوم جدید‘ مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند. با مطالعه عمیق و دقیق متن‘ ساختاری (Structure) منسجم به مانند تار و پودی در هم تنیده در پس پشت داستان نمایان می شود. تشخیص این ساختار‘ بی شک از گذر تحلیلی متکی بر نظریات ساختار باوران (Structuralistes) از جمله نظریه تقابل دوگانه لوی استروس امکان پذیر است. بر اساس نظریه اخیر دو کارکرد اصلی برای متن می توان قایل شد که برقرینه های درونی و بیرونی دو شخصیت اصلی داستان‘ یعنی رستم و اسفندیار متکی است. کارکرد اول که بیشتر مربوط به گزارندگان داستان و طرفداران دو جبهه است‘ و همچنین بر قرینه های بیرونی محیط دو پهلوان متکی است به کارکرد فکری تعبیر شده و به اندیشه هایی که در پس این تقابل وجود دارد می پردازد. کارکرد دوم که به قرینه های درونی دو پهلوان باز می گردد‘ به کارکرد حماسی داستان تعبیر شده است. با بررسی قراین موجود در داستان و در چارچوب این دو کارکرد‘ متوجه می شویم که دلیل رخ دادن تراژدی مرگ اسفندیار به عوامل درونی محرک این دو پهلوان در رویارویی با یکدیگر برمی گردد و نه عوامل بیرونی از جمله گشتاسب و جاماسپ.