آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

موضوع احکام شرعى گوناگونى همچون روزه، زمان معینى است و رؤیت هلال یا امورى مانند آن طریقى براى احراز موضوع است. از میان پدیده‏هاى نجومى، رؤیت هلال تنها طریق براى احراز پدیده تکوینى «رؤیت پذیرى هلال» است، از این رو تنها این پدیده موضوع حکم شرعى خواهد بود. اما رؤیت پذیرى با چشم مسلّح وغیر مسلّح به این دلیل که گاهى داراى نتایج متفاوت و مغایر هستند، هر دو نمى‏توانند موضوع حکم باشند. از سوى دیگر ممکن نیست فقط رؤیت پذیرى با چشم مسلّح موضوع باشد. پس چاره‏اى نیست جز این که موضوع حکم شرعى را تنها «رؤیت پذیرى با چشم غیر مسلّح » بدانیم. این نظر با مسلک عدم لزوم اشتراک آفاق نیز قابل جمع است، هر چند دیدگاه لزوم اشتراک آفاق به دلایل متعدد رجحان دارد.
ادله و شواهد مختلفى این نظر را تأیید مى‏کند و دلایل مخالفان که برخى از آنها در مقاله «اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال» در همین شماره فصلنامه آمده است و بخشى از آن در پاسخ به مقاله دیگرى از مؤلّف در این زمینه در شماره 40 ـ 39 فصلنامه مى‏باشد، مخدوش است.
(1)
تردیدى نیست که موضوع حکم وجوب روزه «ماه رمضان» است، همچنان که هنگام وجوب وقوف براى حجاج، نهم «ماه ذى حجه» و زمان انجام احکام روز عید قربان دهم «ماه ذى حجه» است، و همین طور موضوع واجبات و مستحبات دیگرى که بر عناوینى مثل شبهاى قدر، عید فطر، شب و روز مبعث و عید غدیر مترتّب شده است. بدین معنى که واقعِ «ماه رمضان» و مانند آن، تمام موضوع حکم است نه «ماه رمضان» معلوم. بنابراین با تحقّق «ماه رمضان»، حکم وجوب روزه محقق مى‏شود ـ هر چند علم به آن پیدا نشود ـ این موضوع ـ علاوه بر روایات ـ از قرآن مجید به خوبى استفاده مى‏شود و کسى منکر آن نیست و یکى از ادلّه طریقیت رؤیت در روایات رؤیت هلال نیز همین نکته است.«1»
(2)
اکنون که معلوم شد موضوع حکم، «ماه رمضان» و مانند آن است، باید دید مقصود شارع از «ماه» چیست و در اصطلاح شارع «ماه» بر چه معنایى حمل مى‏شود؟ در این که این «ماه»، قمرى است نه شمسى، تردیدى نیست، ولى «ماه قمرى » در اصطلاح منجّمان و عرف، چند اطلاق و معنى دارد:
1. «ماه وسطى یا زیجى»، که بر اساس آن اوّلین ماه سال قمرى(محرّم) را سى روز و دومین را بیست و نه روز محاسبه مى‏کنند. بر این مبنى همیشه ماه شعبان ناقص(29 روزه) و ماه رمضان تامّ(30 روزه) است. این تعبیر در اصطلاح منجّمان و کتب زیج است.
2. «ماه نجومى یا طبیعى» که عبارت است از سیر ماه از یک نقطه معین در فضا تا بازگشت به همان نقطه، که مدّت آن 27 روز و 7 ساعت و 33 دقیقه است.
3. «ماه اقترانى یا اصطلاحى یا حقیقى» که عبارت است از فاصله زمانى دو لحظه مقارنه متوالى نیّرین، که مدّت آن 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه و 3 ثالثه و 9 رابعه و 36 خامسه است.
4. «ماه هلالى عرفى یا شرعى» که با رؤیت هلال شروع و با رؤیت هلال ماه بعد خاتمه مى‏یابد که گاهى 29 روز و گاهى 30 روز است و ممکن است چهار ماه متوالى30 روزه، و سه ماه متوالى 29 روزه باشد و بیش از این ممکن نیست.«2»
مسلّماً مراد از «شهر» در قرآن کریم و روایات شریفه، سه معناى اوّل نیست، بلکه معناى چهارم است؛ زیرا عرف مخاطب شارع مقدس از کلمه «شهر» همین معنى را مى‏فهمیده و آن را بر همین معنى حمل مى‏کرده است. توضیح این که معناى چهارم از مخترعات شرعى نیست بلکه عربِ زمان جاهلیت هم، «ماه» را از رؤیت هلال تا رؤیت هلال بعدى مى‏دانسته‏اند. سخن برخى از بزرگان در این باره چنین است:
... فمستعملوا الشهر القمری بعضهم و هم الترک أخذوا مبدأه من اجتماع حقیقی، فالشهر عندهم من اجتماع حقیقی بین النیّرین إلى اجتماع حقیقی بعده، فإن وقع الاجتماع قبل نصف‏النهار فذلک الیوم هو أوّل الشهر، و إن کان بعده فالیوم الذی بعده... .
والمسلمون و أهل البادیة من الأعراب أخذوه من لیلة رؤیة‏الهلال إلى لیلتها؛ لأنّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلى الإدراک هو الهلال، فالاوضاع الأُخرى من المقابلة والتربیع و غیر ذلک لایدرک إلاّ بحسب التخمین؛ فإنّ القمر یبقى على النور التامّ قبل‏المقابلة و بعدها زماناً کثیراً، و کذلک غیره من الاوضاع، و أمّا وضعه منها عند وصوله فی تحت الشعاع و إن کان یشبه وضع الهلال فی ذلک لکنّه فی وضع الهلال یشبه الموجود بعد العدم و المولود الخارج من الظلم، فجعله مبدءاً أولى... .«3»
لاریب فی أنّ الناس قبل ظهور الاسلام کانوا قد بنوا أُمورهم على نظام السنوات القمریة، وقد ادّعى أنّ غالب الأمم القدیمة کانوا کذلک و الأعراب فی الجاهلیّة بأجمعهم کانوا یتّخذون الشهور القمریة فی مواقیتهم.«4»
ـ عنوان «الشهر» الذی أُنیط به الحکم بوجوب الصوم أمر عرفیّ و لیس من مستحدثات الشارع، و من الواضح أنّ الشهر عند العرف أمر واقعی، و لیس للرؤیة دخل فیه إلاّ بنحوالطریقیة المحضة.«5»
ـ السنوات القمریة و شهورها لم تکن من مختصات الاسلام و مخترعاته، بل غالب الأقوام القدیمة کانوا یتّخذون السنوات القمریة و شهورها فی أُمورهم... و عرب الجاهلیة بأجمعهم کانوا یتّخذون الشهور القمریة فی مواقیتهم، و عند هذه الطوائف جمیعاً کان مبدأ الشهر القمری رؤیة الهلال... و ذلک لایکون إلاّ فی وقت غروب الشمس فی الیوم التاسع و العشرین أو الثلاثین، و بذلک یدخل الشهر اللاحق الذى مبدؤه أوّل دخول اللیل، و بهذه المناسبة یجعلون لیلة کلّ یوم اللیلة التی قبله لا اللیلة التی بعده.«6»
و مهمتر از همه اینها تصریح نابغه جهان اسلام، ابو ریحان بیرونى، بدین نکته در ال‏آثار الباقیة است:
... و کانوا فی الجاهلیة یستعملونها على نحوما یستعمله أهل الإسلام، و کان یدور حجّهم فی الأزمنة الأربعة... و یبتدؤون بالشهر من رؤیة الهلال، و کذلک شرع فی الإسلام... . «7»
(3)
حال، اگر پذیرفتیم که «ماه» ـ نزد عرف مخاطب شارع ـ یعنى محدوده رؤیت‏پذیرى هلال تا رؤیت‏پذیرى هلال بعدى و به عبارت دیگر ملاک شروع ماه نزد عرف، رؤیت پذیرى هلال هنگام غروب آفتاب یا اندکى قبل و بعد از آن است، که هیچ و گرنه ـ چنانکه اثبات خواهد شد ـ مى‏گوییم ملاک شروع ماه به نظر شارع، رؤیت پذیرى هلال هنگام غروب آفتاب است.«8»
یکى از بزرگان در این زمینه سخنى دارند که از چند جهت غریب و مخدوش است:
... أنّ أوّل الشهر و آخره من الأُمور التکوینیة، و لاوجه للتعبّد فی التکوینیّات.
أوّل الشهر بحسب البراهین القطعیة الهیئویة عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه فی الأُفق... و هذا من الأُمور التکوینیّة فی الحرکات الدوریّة للکرات. و الخروج عن تحت الشعاع و البروز فی الأُفق لایؤثّر فیه اختلاف الأُفق مطلقاً... . «9»
اوّلاً، چنان که گذشت «ماه» چهار معنى و اصطلاح دارد، و در هیچ یک از آنها اوّل ماه به معناى خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق، نیست تا ماه در کلام شارع را بر آن حمل کنیم.
ثانیاً، این که تعبّد در تکوینیات وجهى ندارد، درست نیست، زیرا:
مانعى ندارد که تعریف امور تکوینى را از بیان شارع استفاده کنیم، خصوصاً اگر این امور حقایق عرفى باشد که وضع و اعتبار عرفى در آنها یا در تعریف آنها دخالت داشته باشد. بسیارى از امور تکوینى، موضوع یا متعلق احکام شرعى واقع شده و شارع مقدس به تعریف و اندازه‏گیرى آنها پرداخته است و مدار فقه بر همین تعاریف مى‏چرخد.
نمونه این تعاریف شرعى را در اوزان و مقادیرى از قبیل کرّ، رطل، درهم و دینار و در اوقاتى مانند وقت زوال، غروب، فجر، و در پدیده هایى مانند حیض و اوصاف و مدت و اقلّ و اکثر ایّام آن و سنّ یائسگى و نشانه‏هاى بلوغ در بسیارى از ابواب فقه مى‏بینیم. هیچ فقیهى در استفاده از این تعاریف، به ادّعاى این که پدیده‏هاى تکوینى است و تعبّد در آنها راه ندارد، اشکال نکرده است. کاربرد تعاریف شرعى امور تکوینى، نه تنها در فقه با هیچ اشکالى روبه رو نیست، بلکه بر عکس، این تعاریف شرعى مبناى عمل و ضابطه‏مند شدن و دقّت یافتن این مفاهیم حتى نزد عرف شده است.
براى تعاریف شرعى از امور تکوینى یکى از این دو محمل و دو تفسیر وجود دارد:
1. این تعاریف در صدد بیان تعریف شرعى خاص و متفاوت با تعریف تکوینى عرفى ـ عام یا خاص ـ از پدیده‏هاى طبیعى است؛ خواه الفاظ و اسمهایى که شرع در این معنى به کاربرده است به حدّ حقیقت شرعیه رسیده یانرسیده باشد. بنابراین، همان گونه که حیض تکوینى، تعریف خاصّ خود را در علم پزشکى دارد، حیض شرعى نیز تعریف شرعى خود را داراست.
2. تعریف‏هاى شرعى درصدد بیان ماهیت حقیقى و دقیق امور تکوینى عرفى است و از آنجا که این مفاهیم دقیق است و نظر سطحى عرفى گاه در آنها به خطا مى‏رود، در شأن شارع است که این گونه مفاهیم تکوینى عرفى را هر گاه متعلق احکام شرعى و مورد نیاز مردم باشد، تبیین و فهم سطحى عرفى را تصحیح کند. در این صورت، بیان شرعى حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشیم موجب قطع به صحّت این تعریف مى‏شود و اگر تعریف اهل فن بر خلاف آن باشد، یا خطاست یا حمل بر اصطلاح خاص مى‏شود، چنان که در مورد تعریف ماه نجومى گذشت.
بنابراین، درست نیست که مفاد روایات مزبور در باره پدیده‏هاى تکوینى از قبیل مبدأ فجر و زوال و غروب یا مبدأ ماه قمرى کنار گذاشته شود، به صِرف ادّعاى این که این امور پدیده‏هایى تکوینى است و تعبّد در آنها راه ندارد و باید در آنها به اهل فن رجوع کرد. «10»
بنابراین، صِرف خروج قمر از تحت الشعاع، در اصطلاح شرع و اهل نجوم و عرف، مبدأ و نشانه حلول ماه نیست. بله، بعضى شروع ماه اقترانى یا حقیقى را که عبارت از فاصله زمانى دو لحظه مقارنه متوالى نیّرین است ـ چنان که در بند دوم این مقاله گذشت ـ لحظه اقتران مى‏گرفته‏اند. البته این ربطى به اصطلاح شرع و عرف صدر اسلام ندارد. اکنون نیز در عربستان بر همین مبنى عمل مى‏کنند بدین صورت که: اگر در روز بیست و نهم ماه قمرى دو شرط وجود داشته باشد روز بعد اوّلین روز ماه جدید خواهد بود. این دو شرط عبارتند از: 1. مقارنه زمین مرکزى، قبل از غروب خورشید باشد؛ 2. غروب ماه بعد از غروب خورشید اتفاق بیفتد که البته این مبنى شرعى و مستند به رؤیت نیست و در آن احتمال شروع ماه قمرى با هلال با سنّ کم‏تر از 12 ساعت، زیاد است؛ و از طرفى حتى با محاسبات نجومى، وجود چنین هلالهایى غیر ممکن است، چه رسد به رؤیت با چشم مسلّح. بنابراین به کار بردن کلمه «هلال» در این موارد صحیح نیست و ـ مثلاً ـ بهتر است گفته شود: «ماه با سنّ شش ساعت»، و نه «هلال شش ساعته»؛ چون هلال یعنى بازتاب نور خورشید از لبه ماه و این بازتاب در ماه با سنّ کمتر از هشت ساعت ـ به علت پستى و بلندیها و عوارض سطحى ماه و سایه‏هاى کوههاى آن ـ روى نمى‏دهد. براى مثال، ما هرگز هلال هفت ساعته نداریم. «11»
(4)
رؤیت هلال به صِرف خروج ماه از تحت الشعاع امکان‏پذیر نیست و به عوامل و مشخّصه‏هاى گوناگونى بستگى دارد. در کشورهاى مختلف براى پیش بینى رؤیت هلال ماههاى قمرى، روشهاى گوناگونى به کار مى‏گیرند. در هریک از این روشها، مجموعه‏اى از مشخّصه‏هاى خورشید و هلال در لحظه غروب خورشید روز 29 هر ماه به کار مى‏رود. این مشخّصه‏ها در چهار قسمت به شرح ذیل قابل دسته بندى است:
1. مشخّصه‏هاى زمانى، شامل: لحظه مقارنه ماه و خورشید، لحظه غروب خورشید و لحظه غروب ماه.
2. مشخصه‏هاى قسمتى، شامل: قسمتهاى ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف سمت بین ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، سمت ماه در لحظه غروب ماه.
3. مشخصه‏هاى حد دار، شامل: ارتفاع ماه در لحظه غروب خورشید، اختلاف زمان لحظه‏هاى غروب خورشید و ماه(مدّت مکث هلال بعد از لحظه غروب خورشید)، فاصله زاویه‏هاى ماه از خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف طولهاى دایرة البروجى ماه در خورشید لحظه غروب خورشید، سن ماه در لحظه غروب خورشید (اختلاف زمان لحظه‏هاى غروب خورشید و مقارنه)، درصد سطح روشن ماه در لحظه غروب خورشید.
4. مشخصه‏هاى موقعیتى، شامل: عرض دایرة البروجى ماه در لحظه غروب خورشید، موقعیت ماه در مدار خود به دور زمین نسبت به لحظه‏هاى حضیض و اوج در لحظه غروب خورشید، موقعیت زمین در مدار خود به دور خورشید در لحظه غروب خورشید.
نقش و میزان تأثیر این مشخّصه‏ها در رؤیت پذیرى هلال ماه و میزان وابستگى هریک از آنها به سایر مشخّصه‏ها متفاوت است و براى صدور حکم مطمئن و قطعى در باره رؤیت هلال وضع همه مشخّصه‏هاى یاد شده به طور دقیق ملحوظ واقع مى‏شود.
مى‏افزایم که لحظه پس از مقارنه، همان لحظه تولّد ماه نو است، و هر چه لحظه غروب خورشید یا لحظه اوّلین رؤیت هلال ماه، دیرتر از آن صورت بگیرد، آن هلال را در اصطلاح مسن‏تر مى‏نامند و هر چه این مدت کمتر باشد، آن هلال را جوان تر به شمار مى‏آورند. برخى از اهل فن، هلال ماههاى با سنّ کمتر از 20، بین 20 تا 24 و بیشتر از 24 ساعت را به ترتیب: جوان، میان سن و مسنّ دسته بندى مى‏کنند.
با توجه به تجربیات و گزارش دستاورد تلاش 127 ساله عدّه‏اى از اهل فن و شیفتگان شکار هلال، این نتایج به دست آمده است:
الف) رؤیت ناپذیرى هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماه‏هایى که سنّ آن در لحظه غروب خورشید از 11 ساعت و 56 دقیقه کمتر است.
ب) رؤیت ناپذیرى هلال با چشم غیر مسلّح در مورد هلال ماههایى که سنّ آن در لحظه غروب خورشید از 14 ساعت و 9 دقیقه کمتر است... .«12»
براى وضوح بیشتر مطلب، در اینجا سخن تعدادى از اهل فن را نقل مى‏کنیم:
ـ اگر سنّ ماه حداقل 8 ساعت نباشد، هلال قابل رؤیت تشکیل نمى‏شود و کمترین سنّ هلال براى رؤیت با چشم مسلّح در حدود 12 ساعت است. از طرفى در رصد هلال با چشم غیر مسلّح نیز نتایج رتبه دار جهانى براى کمیته سنّ هلال، در حدود 18 ساعت ثبت شده است. لذا... هلالهاى با سنّ بالاتر از 18 ساعت ـ به شرط نبودن موانعى همچون ابر یا آلودگى هوا ـ با چشم عادى قابل رؤیت است.«13»
ـ چنانچه ارتفاع ماه حدود 5/7 درجه، مکث آن حوالى 35 دقیقه، فاصله زاویه‏اى حدود 5/8 درجه(زمین مرکزى) عرض آن شمالى، و دیگر شرایط رصدى نیز مناسب باشد، به شرط برخوردارى از هواى تمیز و افق باز، تازه این گونه هلال را با چشم مسلّح مى‏توان مشاهده کرد. امّا اگر فاصله زاویه‏اى 5/9 درجه، ارتفاع ماه بیش از 9 درجه، مکث آن بالاى 45 دقیقه، و سایر شرایط رصدى مساعد باشد، در صورت وجود هواى تمیز و بدون مانع، هلال با چشم غیر مسلّح قابل رؤیت خواهد بود.«14»
ـ الگوى روشنایى ماه(یعنى مرئى بودن هلال) مستلزم محاسبات پیچیده‏اى در حوزه‏هاى مکانیک سماوى و روشهاى جوّى و اختر فیزیکى است... اوّلین گام آن است که ابتدا معیار عدم رؤیت(نامرئى بودن) را به دست آوریم. پس از آن، دسترسى به معیار واقعى ساده‏تر خواهد بود.
پیشگویى مرئى بودن ماه نو بسیار مشکل است... هدف ما... این بود که میزان خطا در مشاهده ماه نو، با بهره مندى از روشهاى جدید اختر فیزیکى... کاهش یابد.
روشهاى متعددى براى پیشگویى اوّلین رؤیت هلال وجوددارد. از بیش از 5000 سال قبل به این طرف، تقریباً همه تمدنهاى بشرى ـ از بابلى‏ها گرفته تا به امروز ـ معیارهاى متفاوتى را یافته و به کاربسته‏اند... .
آخرین مطالعاتى که دانشمندانى نظیر فادرینگهم و ماوندر«15»(1910م) دانژون«16»(1932 ـ 1936م)، بروئین«17»(1977م)، الیاس(1981ـ 1989م)، مک نلى «18»،(1983م)، شِفِر«19»(1989 ـ 2000 م) و یا لوپ «20» در سده گذشته انجام داده‏اند، همگى کوششهایى براى یافتن پاسخ سؤال مذکور بود. «21»
(5)
در روایات بسیارى از شیعه و سنّى نشانه حلول ماه یا وجوب روزه وافطار، رؤیت هلال دانسته شده است از جمله:
ـ سئل أبو عبداللّه(ع) عن الأهلّة، فقال: «هی أهلّة الشهور، فإذا رأیت الهلال فصم، و إذا رأیته فأفطر».
ـ «صُم لرؤیة الهلال و أفطر لرؤیته».
ـ «لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة، لیس على المسلمین إلاّالرؤیة».
ـ «صیام شهر رمضان فریضة، یصام للرؤیة و یفطر للرویة».
ـ «صوموا لرؤیته، و أفطروا لرؤیته».
ـ «لاتصم إلاّ للرؤیة»«22».
مى‏دانیم که طبق بسیارى از ادله، «رؤیت» در این احادیث و مانند اینها طریقیت دارد نه موضوعیت. ادله طریقیت رؤیت را به تفصیل در رؤیت هلال نقل و درج کرده‏ام و دو باره به آن نمى‏پردازم. اکنون باید دید «ذوالطریق» چیست؟ یعنى پس از آنکه مسلّم شد رؤیت، موضوع حکم نیست که حکم دایر مدار آن باشد، سؤال این است که حکم دایر مدار چیست و چه چیزى واقعاً نشانه حلول ماه و موضوع حکم است؟
برخى گفته‏اند: رؤیت، طریق است براى خروج قمر از محاق و تحت الشعاع. بنابراین، خروج قمر از محاق و تحت الشعاع، موضوع واقعى است.
این سخن البته خطاست؛ زیرا:
اوّلاً، ادّعایى است بدون دلیل و اگر بنا باشد بدون دلیل سخن گفت، چه بسا کسى ادّعا کند که رؤیت براى لحظه مقارنه نیّرین یا لحظه پس از مقارنه یعنى لحظه تولّد هلال(به اصطلاح صحیح در تولد هلال، که خواهد آمد) طریق است.
ثانیاً، موضوع قراردادن «خروج قمر از محاق وتحت الشعاع» تالى فاسدى دارد که قابل التزام نیست، به بیان برخى از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلاً، و هو أمر وحدانی فی جمیع العالم، فربّما یخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من اللیل و ربّما بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات و هکذا، و ربّما یکون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات، أو فی وسط النهار وقت زوالها، فلا یمکن تعیینه و تقدیره بوجها من الوجوه... فلا بدّ و أن نلتزم بأنّ ثلث الیوم الثلاثین أو نصفه أو تلثیه و هکذا من شهر رمضان و الباقی من شوّال... .
فهل یمکن لأحدا أن یلتزم بهذه المحاذیر... ؟ فهذه الوجوه لم‏یلتزم أحد، بل لم یتّفوه بأنّ مبدأ الشهور القمریّة هو نفس الخروج عن تحت الشعاع، بل الجمیع متّفقون على أنّ للرؤیة دخلاً فی ذلک. فجمیع الملل و الأقوام بانون على الرؤیة؛ فإذا رأوه حکموا بانقضاء الشهر السابق و دخول اللاحق«23».
ثالثاً، لازمه‏اش نادیده گرفتن روایات مصرّحه به «رؤیت هلال» به عنوان نشانه شروع ماه است.
بنابراین صرف خروج ماه از تحت الشعاع ـ که به دست آوردن آن یکى از ساده‏ترین محاسبات نجومى قدیم و جدید است ـ موضوع شروع و ثبوت ماه جدید نیست و حتّى آیة اللّه خویى(رحمه اللّه) که شاید بیش از همه براى تثبیت مدّعاى خود از آن استفاده کرده، در پاسخ به استفتایى فرموده است:
لا أثر للإطمئنان بتولّده، بل ولا الإطمئنان بقابلیّته للرؤیة، بل لابدّ من الرؤیة خارجاً.«24»
البته ذیل سخن ایشان، یعنى «ولا الاطمئنان... » پذیرفتنى نیست.
(6)
اکنون که معلوم شد نمى‏توان «رؤیت هلال» را در احادیث طریق براى صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، یا طریق براى مقارنه نیّرین یا تولّد هلال(یعنى لحظه پس از مقارنه) دانست، مى‏گوییم: با توجه به تأکید روایات فراوان بر «رؤیت» ـ حتّى به صورت حصر مانند «لاتصم إلاّ للرؤیة» یا «لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة» ـ و عدم امکان نادیده گرفتن آنها، و از سوى دیگر موضوعیت نداشتن «رؤیت»، مقتضاى رعایت این دو جهت آن است که بگوییم: «رؤیت هلال» در ادلّه طریق است براى «رؤیت پذیرى هلال به هنگام غروب آفتاب»، «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «امکان رؤیت هلال» یا «رؤیت تقدیرى نه فعلى». یعنى شارع مقدّس رؤیت‏پذیرى هلال را به هنگام غروب خورشید ـ یا اندکى قبل و بعد از آن ـ ملاک و نشانه شروع ماه قمرى و تحقق عنوان «ماه» و ترتّب آثار «ماه» قرار داده است، هر چند به سبب مانعى مانند ابر، هلال، رؤیت نشود یا اساساً کسى استهلال نکند.
با این بیان، هم طریقیت رؤیت محفوظ مانده، و هم آن همه تأکید بر رؤیت نادیده گرفته نشده است. توضیح این که: ذوالطریق ما «هلال که قابل رؤیت» است و حمل رؤیت بر طریقیت بیش از الغاى موضوعیتِ رؤیت، موجب چیزى نمى‏شود و سبب نفى مرتبه مفروض در «مرئی» نیست. یعنى پس از قِران هنگامى که ماه در مدار خود به حدّى برسد که با وجود سایر شرایط، رؤیت هلال امکان‏پذیر باشد، این مرتبه هلال ـ که از آن به «رؤیت پذیرى» تعبیر مى‏کنیم ـ موضوع واقعى حکم و نشانه شروع «ماه» است.
این نکته در پاسخ آیة اللّه خویى به علامه تهرانى(رحمهمااللّه) به خوبى تبیین شده که نقل آن مناسب است:
حمل الرؤیة على الطریقیّة المحضته لا یعنى أن یکون المیزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق بل هناک مطلب ثالث عرفی و مطابق أیضاً مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب، وهو أن یکون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال فی الأُفق مرتبة یمکن للعین المجرّدة رؤیته.
و هذا غیر أخذ الرؤیة أو العلم موضوعاً، بل الرؤیة لیست إلاّ طریقاً إلى إحراز هذه المرتبة فی تکوّن الهلال و ظهوره فى الأُفق.
و وجه عرفیة هذا المطلب و مطابقته مع المرتکزات واضح؛ حیث قلنا: إنّ الشهر بحسب المرتکزات العرفیة أمر واقعی على حدّ الأُمور الواقعیة الأُخرى التکوینیة، فلایناسب أن یکون للعلم و الجهل دخلُ فیه... .
فیتعیّن أن یکون المیزان عندهم ما ذکرناه من ظهور الهلال و تکوّنه و بلوغه مرتبة قابلة للرؤیة بالعین المجرّدة.
ووجه مطابقة هذا المطلب للروایات أنّ عنوان الرؤیة الوارد فیها و إن کان على نحو الطریقیة المحضة، إلاّ أنّ ذا الطریق هوالهلال البالغ مرتبة قابلةً للرؤیة بالعین المجرّدة، لا مجرّد الخروج عن المحاق و لو لم یکن قابلاً للرؤیة. والحمل على الطریقیة لایقتضی أکثر من إلغاء موضوعیة الرؤیة، لا المرتبة المفروضة فی المرئیّ کما هو واضح.
مضافاً إلى أنّ هذا هو مقتضى حمل الدلیل على المیزان العرفی الارتکازیّ فی کیفیة تکوّن الشهر الهلالی، و قد عرفت أنّه یقتضی ذلک أیضاً. «25»
یکى از فقه پژوهان نیز در تبیین این نکته و دفع اشکال از آن نوشته است:
... أنّ المرئی کونه بحیث یرى... موضوع الحکم، لا أنّ الرؤیة أخذت جزء الموضوع على نحو الصفتیة [کذا، ظ: الوصفیة] أو الطریقیة، بل هی طریق محض عبّر به لبیان حصر الاعتماد على الطریق الیقینی الحسّی، ولبیان أنّ ما هو موضوع الحکم هو تکوّن الهلال بحیث یرى بالعین المجرّدة ـ أی المنزلة التی یسمّى فیها هلالاً ویستهلّ به الناظران ـ لا التکوّن الضعیف غیر المرئیّ بالباصرة، أی المنزلة القمریة السابقة.
فالنکتة الثانیة للتعبیر بالرؤیة عن الموضوع هو الکنایة و الإرشاد إلى حدّ درجة و منزلة القمر، التی هی موضوع الحکم.
فالإشکال بالتهافت على ما فی التنقیح و المستند من أنّ الرؤیة و التبیّن أُخذا فی کلامه من جهة أنّهما طریق محض، والتزم من جهة أخرى أنّ لهما موضوعیة... غفلة عن هذه النکتة، و هی أنّ الموضوع بحیث یرى هو جزء الموضوع، أمّا نفس الرؤیة فهی طریق محض.«26»
(7)
اکنون که معلوم شد موضوع حکم، «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «رؤیت پذیرى هلال» است، مى‏افزایم که گاهى دورى ماه از لحظه اقتران به قدرى است که فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است نه با چشم عادى، و هنگامى که فاصله‏اش از این مقدار بیشتر و وارد حدّ دیگرى از مدار خود شد، با چشم عادى هم قابل رؤیت مى‏شود. بنابراین، رؤیت پذیرى با چشم مسلّح موضوعى است، و رؤیت پذیرى با چشم عادى موضوعى دیگر، که با یکدیگر متباین اند؛ چون خود کره ماه، موضوع حکم نیست تا گفته شود در هر دو حالت یک چیز است، بلکه ـ مثلاً ـ دورى ماه از لحظه اقتران به اندازه ده درجه که فرضاً با چشم عادى قابل رؤیت است منزلى از منازل ماه، و دورى آن به اندازه شش درجه که فرضاً فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است، منزلى دیگر از منازل ماه است: «... والقمر نوراً و قدّره مَنازِلَ لِتَعلموا عَدَدَ السِنینَ و الحسابَ». «27»
اکنون این سؤال پیش مى‏آید کدام یک از این دو موضوع و دو منزل ماه، موضوع حکمند؟ «رؤیت پذیرى با چشم عادى» یا «رؤیت پذیرى با چشم مسلّح » یا هردو؟ روشن است که نتیجه و اثر این دو موضوع هم متفاوت است، یعنى اگر اوّلى موضوع حکم باشد در بسیارى از آفاق و در بسیارى ازماه‏ها لازم مى‏آید که ماه قمرى قبلى 30 روزه و مثلاً شنبه روز اوّل ماه بعد باشد، و اگر دومى موضوع باشد، لازم مى‏آید که ماه قمرى قبلى 29 روزه و مثلاً جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
یکى از فقه پژوهان در تبیین این نکته سخنى دارند که نقل آن مناسب است:
... أنّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع لیس هو موضوع الحکم بشکل مطلق، بل ابتعاده عن الشمس بحیث یتکوّن و تشتدّ أشعّة انعکاسه بنحو یرى على سطح الأرض بالعین المجرّدة، کأن یبتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فضائیة، أمّا لو ابتعد عنها بأقلّ من هذا المقدار، فإنّه لایتمکّن من رؤیته بالعین المجرّدة، و إنّما یمکن رؤیته بالعین المسلّحة.
فالتردید فی المقام فیه تباین موضوعی، لا أنّ الموضوع واحد و الاختلاف منشؤه الطریق لهذا الموضوع، کما قد یتوهّم؛ إذ أنّ الموضوع لیس هو جرم القمر، و إلاّ فإنّه یمکن أن یرصد و یرى القمر بالعین المسلّحة طوال دورانه حول الأرض، سؤ کان فی حالة المحاق أم فی غیرها.
و إنّما الموضوع هو منازل القمر... و منزلة القمر تختلف من حالة إلى أُخرى؛ فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإنّ هذه منزلة، وفی هذه الحالة لایمکن أن یرى بالعین المجرّدة، و إذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أخرى... ، و فی هذه الحالة یمکن أن یرى بالعین المجرّدة، فمن حیث الزمن یوجد فی المنازل اختلاف، و کذلک من حیث المسافة الفضائیه، فأیّ منزلة هی میقات و موضوع الحکم؟«28»
اکنون باید به این سؤال پاسخ داد که در واقع و مقام ثبوت حکم، کدام یک از این دو موضوع یعنى: «رؤیت پذیرى با چشم عادى» و «رؤیت پذیرى با چشم مسلّح » موضوع حکمند؟ روشن است که باید فقط یکى موضوع باشد. از سوى دیگر معتبر نبودن رؤیت با چشم عادى که بدیهى البطلان، و مخالف هم به آن معترف است پس باید رؤیت با چشم مسلّح معتبر نباشد؛ زیرا محال است در مقام ثبوت، موضوع یک حکم، دو چیز متباین، و اثر مترتب بر یکى با دیگرى متضاد باشد. بدین معنى که اگر ثبوتاً «الف» موضوع حکم باشد لازمه و اثرش آن است که شنبه اوّل ماه است، و اگر «ب» موضوع باشد لازمه‏اش آن است که ـ در همان فرض ـ جمعه اوّل ماه است. در چنین موردى محال است که شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
این تالى فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما یعنى «رؤیت پذیرى هلال» نیست، بلکه هر چه را که موضوع حکم بدانیم، ثبوتاً محال است که ـ به گونه مانعة الخلوّ هم رؤیت با چشم عادى معتبر و طریق آن باشد، هم رؤیت با چشم مسلّح ؛ زیرا اثر مترتّب بر یکى متضاد و منافى اثر دیگرى است؛ یعنى اگر رؤیت با چشم عادى معتبراست، لازمه‏اش آن است که شنبه اوّل ماه است نه جمعه، و اگر رؤیت با چشم مسلّح معتبر است لازمه‏اش آن است که جمعه روز اوّل ماه است نه شنبه. و چگونه معقول‏است که در مقام ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در یک افق هم جمعه ـ واقعاً ـ اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤیت با چشم عادى و بدون ابزار بدیهى البطلان است، به ناچار باید رؤیت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهراً به همین دلیل که رؤیت پذیرى با چشم مسلّح موضوعى است متباین با رؤیت پذیرى با چشم عادى، محقق اصولى، میرزاى نایینى(م 1355ق) در پاسخ به استفتایى، رؤیت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشته‏اند:
لو فرض کون الهلال غیر قابل للرؤیة بالعیون القویّة فالظاهر أنّه لاعبرة بالرؤیة بمعونة ال‏آلات المکبّرة و المقرّبة الخارجة عن المتعارف و بعبارة أوضح: لو لم یتحقّق أوّل درجة البعد المتوقّف علیه رؤیة الهلال بالعیون القوّیة و کانت ال‏آلات المذکورة موجبة لرؤیتها مع عدم تحقّق ذلک المقدار من البعد، فالظاهر أنّه لاعبرة بمثل هذه الرؤیة.«29»
(8)
اختلاف در اعتبار رؤیت با چشم مسلّح اختصاصى به مسلک مشهور فقها یعنى لزوم اشتراک و اتّحاد آفاق ندارد، بلکه بر مبناى مرحوم آیة اللّه خویى وعدّه‏اى دیگر نیز ـ مبتنى بر عدم لزوم اتّحاد آفاق ـ سارى و جارى است و فرق مسأله این است که طبق مسلک مشهور، رؤیت پذیرى هلال با چشم عادى به هنگام غروب آفتاب در اُفقى از آفاق فقط اثبات کننده حلول ماه نو در همان افق است، و طبق مبناى غیر مشهور، اثبات کننده حلول ماه در آن افق، و سایر آفاقى است که در بخشى از شب با آن افق مشترکند.
دراین مسأله مى‏توان گفت که حق با مشهور است و مبناى مرحوم آیة اللّه خویى و عده‏اى دیگر، مخدوش و مبتلا به اشکالات و شبهات مختلفى است«30»و چون دو شبهه و اشکال آن، تقریباً اشکال بر اعتبار چشم مسلّح نیز به شمار مى‏آید، آن دو اشکال را در اینجا نقل مى‏کنم:
إنّ التمسّک بإطلاق الرؤیة یلزم منه إغراء المکلّفین لمدّة أکثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب ثبوت هلال شهر رمضان فی بلدما، و خفؤه على البلدان و على النقاط الأُخرى المتقدّمة فی الأُفق، إذ على قول غیر المشهور یثبت بدایة الشهر للنصف المظلم من الکرة الأرضیة، کما إذا رُئی فی المغرب العربی، فإنّه یثبت للصین و أفغانستان ؛ لأنّهما تشترکان مع المغرب العربی فی لیل واحد، لکنّه خفی ذلک على أهل تلک البلاد طیلة هذه القرون.
و بعبارة أُخرى: فی الأعصار السابقة حیث کانت وسائل النقل بدائیة، و السفر شاقّ جدّاً، فإذا ثبتت الرؤیة فی بلد، کیف یمکن لأهالی بلد آخر یبتعد عن بلد الرؤیة بمسافة ألف کیلومتر مثلاً أن یستعملوا ذلک؟ فقوله علیه السلام: «صم للرویة و أفطر للرؤیة» ظاهر فی الأفق القریب القابل للنقل و الشیاع، أمّا الافق البعید فلا یمکن اطّلاع المخاطبین بها.
إن قلت: الثمرة تظهر فی قضاء الصیام بعد استعلام رؤیة الهلال فی بلد آخر.
قلت: إنّ قولهم علیهم السلام: «صم للرؤیة و أفطر للرؤیة» متکفّل لبیان الجهة و الوظیفة الأدائیة، و أجنبیّ عن الوظیفة القضائیة للمکلّف، فهو بلحاظ الوظیفة الأدائیة، ولیس متعرّضاً أصلاً للوظیفة القضائیة، فکیف لایلتفت إلیه طیلة عدّة قرون مع أنّه مورد للإبتلاء. وخلال هذا التاریخ الطویل تقع الرؤیة دائماً فی مکان دون آخر، فلو کان الأمر کذلک، لنبّه علیه الشارع، وإلاّ أوقعهم فی عهدة القضاء دائماً و أبداً.«31»
2. و ممّا ینبّهک و یسدّدک و یؤیّدک على هذا المرام الذی بیّناه أنّه لم یُر من النبیّ(ص) و لا من الائمّة المعصومین(ع) فی طول القرون الثلاثة، الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مکّة و المدینة و الکوفة و بغداد و سرّمن رآه و طوس، مع إمکان دعوى العلم الإجمالى برؤیة الهلال فی بلاد المغرب قبل رؤیة أهل بلدهم بلیلة واحدة فی طول هذه المدّة أزید من ألف مرّة، وصل إلیهم الخبر بعد زمان أم لم یصل.
وذلک لأنّ العلم الإجمالی منجّز للتکلیف، فعلى عهدة کلّ أحد فی مدة عمره قضاء أیّام من الصیام حسب علمه إجمالاً برؤیة من تقدّمه من بلاد المغرب؛ وحیث لم یکن فی الروایات و التواریخ والسیر عین و لا أثر من الأمر بقضاء الصیام بالعلم الإجمالی، علمنا عدم وجود تکلیف برؤیة من تقدّمهم بالرؤیة.«32»
ورود اشکال اوّل ـ بلکه اشکال دوم نیز ـ در مسأله مورد بحث ما بدین بیان است که با توجه به این که رؤیت موضوعیت ندارد تا با عدم آن، حکم مترتّب نشود و ماه نو حلول نکند، اگر ثبوتاً رؤیت با چشم مسلّح معتبر باشد لازمه‏اش گمراه شدن مکلّفین از ناحیه شارع در مدت بیش از هزار سال است؛ یعنى در بیشتر یا بسیارى از ماهها، در بیشتر یا بسیارى از آفاق، ماه نو یک روز زودتر حلول مى‏کرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤیت، آنان به اشتباه افتاده‏اند و در هزاران ماه، شبهاى قدر و عید فطر و عید قربان و عرفه ـ و بسیارى از مناسبت‏هاى دیگر ـ را یک روز دیرتر از وقت واقعى، دانسته‏اند، و علت آن هم چیزى جز این نیست که شارع ـ بنابر فرض ـ رؤیت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است.
آیا معقول است بگوییم مسلمانان در هزاران ماه، تکالیف مربوط به ماههاى قمرى را بر خلاف واقع ویک روز دیرتر انجام مى‏داده‏اند؛ چون رؤیت با تلسکوپ هابل ـ مثلاً ـ معتبر است و مقصّر خود مسلمانانند که در بیش از هزار سال گذشته از آن استفاده نکرده‏اند!! وگرنه، ماه یک روز زودتر برایشان ثابت مى‏شد، چون هابل قادر است چیزهایى را ببیند که روشنایى آنها 000/000/11/ نورى است که چشم انسان مى‏بیند و فاصله‏اى را که با هابل مى‏توان دید از حدّ دو میلیارد سال نورى مى‏گذرد.«33» اساساً آیا ممکن است که شارع درمقام ثبوت رؤیت، رؤیت با هابل را ـ که هنوز در دسترس مسلمانان نیست ـ ملاک شروع ماه قرار دهد؟
(9)
بنده پیشتر نیز در عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح مقاله‏اى نوشته‏ام که در مجله فقه اهل بیت(ع)(شماره 39 ـ 40) چاپ شده است. این نوشته و آن مقاله مکمّل یکدیگرند و چون پاره‏اى از قسمتهاى مقاله پیشین براى برخى روشن و گویا نبوده است به توضیح بیشتر مدّعى در این مقاله پرداختم و از آنجا که در برخى نقدها، ادلّه آن مقاله به طور کامل نقل نشده است براى داورى و اظهار نظر باید به خود آن رجوع کرد و اگر در مقاله حاضر ابهامى باشد مراجعه به مقاله پیشین براى رفع آن مفید خواهد بود.
علاوه بر ادلّه‏اى که ذکرشد مؤیّداتى هم مى‏توان براى این مدّعى بیان کرد، از جمله، سخنى که در پاسخ مرحوم آیة اللّه خویى به آیه اللّه حسینى تهرانى(ره) آمده‏است، و چون ممکن است از برخى جهات قابل خدشه باشد از آن به عنوان مؤیّد یاد مى‏کنیم:
نعم، لابدّ أن یکون وجود الهلال على نحو یمکن رؤیته بطریق عادی، فلا تکفی الرؤیة بالعین الحادّة جدّاً أو بعین مسلّحة بالمکبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدیة على دون تلک المرتبة؛ لاستفادة تلک الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبیراً عن حدّ ما ینبغی من صفة وجوده.«34»
(10)
آنچه تاکنون ذکر شد براى تثبیت مدّعى یعنى عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح بود؛ ولى باید دلیل مخالف، یعنى قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعى تثبیت گردد و چون یکى از فضلاى معزّز حوزه(دام عزّه) براى اعتبار آن تلاش زیادى کرده و آنچه را قابل ذکر است در مقاله‏اى با عنوان «اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال» مرقوم فرموده‏اند، که به شکل رساله‏اى مستقل و نیز در همین شماره مجله منتشر شده است، به نقد ادلّه و مؤیّدات ایشان براى اعتبار، اکتفا مى‏کنم و شبهاتى را که بر مقاله پیشین بنده وارد کرده‏اند پاسخ مى‏دهم:
یک)
یکى از ادله معظّمء له(دام توفیقه) تمسّک به اطلاق «رؤیت» است. بنابراین، رویت شامل رؤیت با چشم مسلّح نیز مى‏شود. «35»
پاسخ: اگر اطلاق ثبوتاً محال باشد مجالى براى تمسّک به آن نیست و در مسأله ما اطلاق محال است؛ زیرا: با توجه به این که «شهر» واقع معیّنى دارد و رؤیت و عدم رؤیت، واقع «شهر» را تغییر نمى‏دهد و معناى طریقیت رؤیت نیز همین است ؛ و از سوى دیگر، شارع استفاده از ابزار و تلسکوپ را براى رؤیت واجب و الزامى نکرده است، بلکه اگر کسى به دلخواه خود از آن استفاده و هلال را رؤیت کرد، حلول ماه نو برایش ثابت مى‏شود ـ چنان که مدّعاى قائل به اعتبار است ـ حال اگر مکلف از ابزار استفاده نکرد و مثلاً غروب جمعه با چشم عادى هلال را ندید، در نتیجه روز شنبه برایش اوّل ماه نخواهد بود. در حالى که اگر با تلسکوپ استهلال مى‏کرد غروب جمعه، هلال را مى‏دید و در نتیجه شنبه برایش اوّل ماه بود، در چنین فرضى قائل به اعتبار چشم مسلّح چه مى‏گوید؟ اگر بگوید: «چون غروب جمعه، هلال قابلیت رؤیت با ابزار را داشته است، پس «ثبوتاً و واقعاً شنبه اول ماه بوده است». مى‏گوییم: لازمه این سخن، عدم اعتبار رؤیت با چشم عادى است که البته بدیهى البطلان است. و اگر بگوید: «در مقام ثبوت روز شنبه اوّل ماه نبوده است، چون وى غروب جمعه، هلال را با چشم عادى ندیده است»، مدّعاى مخالف اعتبار ثابت مى‏شود. و چنانچه بگوید: «اگر غروب جمعه با ابزار استهلال مى‏کرد، واقعاً و ثبوتاً شنبه اوّل ماه بود، و چون با ابزار استهلال نکرده ـ در نتیجه هلال را ندیده است ـ پس شنبه اوّل ماه نیست. پاسخ مى‏دهیم: لازمه این سخن، موضوعیت داشتن رؤیت، و عدم واقع معیّن براى «شهر»، است، که البته قابل پذیرش نیست؛ زیرا مسلّماً و به اعتراف مخالف نیز رؤیت طریقیت دارد نه موضوعیت.
دو)
چنانچه شارع مقدس در این امر مهم، رؤیت غیر مسلّح را معتبر مى‏دانست، لازم بود با بیانى روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم معمولى را ذکر مى‏فرمود. به عبارت دیگر، نمى‏توان گفت شارع در امرى که مورد ابتلاى مسلمانان در هر سال و بلکه در هر ماه است، به مجرّد انصراف اکتفا کند(همین شماره، ص199).
پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عکس این سخن را بر مستدل وارد مى‏کند و مى‏گوید: اگر شارع مقدس، رؤیت با چشم مسلّح را معتبرمى‏دانست، لازم بود با بیانى روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم مسلّح را ذکر مى‏فرمود. به عبارت دیگر، نمى‏توان گفت: شارع در چنین امر مهمى به مجرّد اطلاق(رؤیت) اکتفا کرده‏است.
سه)
اگر کسى خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمرى بداند، آیا در مقابل او مى‏توان گفت: «این رأى و نظریه با مقام تحدید سازگارى ندارد؟» اگر بگوید: «روایات رؤیت، طریق است براى خروج از محاق نه امکان رؤیت با چشم عادى» چگونه جواب مى‏دهید؟(همین شماره، ص202)
پاسخ: این ادعایى است بى دلیل و بسیار بى ربط، و درست به همین دلیل احدى از فقها خروج ماه از محاق را مبدأ ماه قمرى شرعى نمى‏داند، و هیچ کس ادعا نکرده است که رؤیت طریق براى خروج ماه از محاق است، و اگر به فرض، کسى چنین ادّعا کند سخنش باطل و بى اساس است.
چهار)
اگر بگوییم: «رؤیت طریق است براى ماه در صورتى که از محاق خارج شده و با چشم معمولى امکان رؤیت داشته باشد» این هم دور است و هم عین مدّعى.(همین شماره، ص202)
پاسخ: البته بنده چنین سخنى نگفته‏ام. مدّعاى بنده این است که رؤیت طریق است براى «قابلیة الهلال للرؤیة» یا «رؤیت پذیرى هلال» و رؤیت پذیرى با چشم عادى یک موضوع است، و رؤیت پذیرى با چشم مسلّح موضوعى دیگر، و ذوالطریق نمى‏تواند هر دو موضوع، یا فقط رؤیت پذیرى با چشم مسلّح باشد ـ به برهان و بیانى که در بند 7 این مقاله گذشت ـ پس ذو الطریق «رؤیت پذیرى با چشم عادى» خواهدبود.
پنج)
چون ملاک «هلال»، و رؤیت نسبت به آن طریق است، ملاک شروع ماه قمرى و وجوب صیام، یقین به «هلال» است، و «هلال» یک امر واقعى است که به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابر این، دیدن با اسباب و آلات نیز کفایت مى‏کند.(همین شماره، ص203)
پاسخ: روشن است که مقصود مستدلّ، موضوعیت «هلال» در لحظات اوّلیه شکل‏گیرى آن است و گرنه «هلال» شب دوم ملاک شروع ماه نیست. اکنون مى‏پرسیم: هلالى که ملاک شروع ماه است آیا هلالى است که با چشم عادى قابل رؤیت است یا مسلّح یا اعم از آن؟ یعنى حتى اگر هلال با چشم مسلّح نیز قابل رؤیت‏نباشد باز هم ملاک شروع ماه و موضوع حکم است؟ اگر قسم دوم را اختیار کنید، مى‏گوییم: اساساً هلال یعنى نور قابل رؤیت، و اگر هلال حتى با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعى قابل رؤیت نباشد، اصلاً هلال نیست،«36» ـ نه این که هلال است اما دیده نمى‏شود ـ و «هلال غیر قابل رؤیت حتى با چشم مسلّح و بدون موانع» فقط یک مفهوم است و مصداق ندارد. پس حتماً باید شق اوّل را پذیرفت، یعنى بگوییم: هلالى که ملاک شروع ماه است هلالى است که یا با چشم عادى یا با چشم مسلّح قابل رؤیت باشد. اکنون مى‏گوییم: «قابلیت رؤیت با چشم عادى» موضوعى و منزلى از منازل ما، و «قابلیت رؤیت با چشم مسلّح » موضوع و منزل دیگرى از منازل ماه است، و ذوالطریق و ملاک شروع ماه ـ ثبوتاً ـ نمى‏تواند هر دو، یا فقط «قابلیت رؤیت با چشم مسلّح » باشد ـ به برهانى که در بند 7 این مقاله گذشت ـ به ناچار «قابلیت رؤیت با چشم عادى» ذوالطریق و موضوع حکم و ملاک شروع ماه خواهد بود.
شش)
از نظر عرف، یک حدّ معیّن را حدّ ترخّص مى‏گویند... امّا در اینجا یک تحدید واقعى وجود دارد، یعنى ماه یک شروع و ختم و پایانى در هر 29 یا 30 روز دارد که یک امر تکوینى است و عنوان عرفى ندارد. به عبارت دیگر، در حدّ ترخّص حدّ یک عنوان عرفى دارد، اما در مسأله مورد بحث، ماه و هلال یک عنوان واقعى است.(همین شماره، ص202)
پاسخ: این که بگوییم: «ماه عنوان عرفى ندارد» نادرست است. ماه هم یک امر تکوینى است و هم عنوان عرفى دارد ـ چنان که در ابتداى این نوشته گذشت ـ مگر امر تکوینى نمى‏تواند عنوان عرفى داشته باشد؟ ثانیاً، همان طور که ماه، امرى تکوینى و عنوانى واقعى ـ یعنى مقدار مشخصى از زمان(29 یا 30 روز) است، حدّ ترخص هم امرى تکوینى و عنوانى واقعى، یعنى مقدارى از مسافت(مثلاً سه کیلومتر) است. بله، ممکن است گفته شود که مثلاً به مجموع این سه کیلومتر حدّ ترخّص نمى‏گویند، بلکه به مبدأ آن گفته مى‏شود، ولى این منافاتى با آنچه گفتیم ندارد، و همان طور که شارع براى شروع ماه معیارى قرار داده است براى حدّ ترخّص نیز ملاکى بیان کرده است.
هفت)
حدّ ترخّص از امورى نیست که به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود، بلکه یک امر عرفى است... و خود دورشدن بهترین قرینه است بر این که یک حدّ معین واقعى براى آن وجود دارد.(همین شماره، ص204)
پاسخ: مگر قرار است «شهر» به اختلاف افراد و اشخاص مختلف شود؟! ماه هم در مقام ثبوت مانند حدّ ترخّص، حدّ معین واقعى دارد و به اختلاف اشخاص، مختلف نمى‏شود.
هشت)
اشکال چهارم: لازمه معتبر بودن چشم مسلّح آن است که شارع مقدس بیش از هزار سال مردم را به اشتباه انداخته باشد... .
پاسخ: اوّلاً، این اشکال در صورتى وارد است که شارع مردم را از استفاده این آلات منع کرده باشد، در حالى که چنین منعى وجود نداشته است.
ثانیاً، این اشکال در صورتى وارد است که رؤیت با چشم مسلّح تعیّن داشته و ملاک حقیقى باشد، در حالى که قائلین به اعتبار، به نحو مانعة الخلوّ این نظریه را دارند.(همین شماره، ص205)
پاسخ: اوّلاً این اشکال در صورتى وارد است که این ابزار در اختیار مردم نباشد ـ که چنین است، یعنى بیش از هزار سال در اختیار مردم نبوده است ـ و شارع رؤیت با آن را ملاک شروع ماه بداند.
ثانیاً، همان طور که پیشتر گذشت، اشکال بر اعتبار چشم مسلّح بر هر دو فرض وارد است: هم اعتبار به نحو تعیّن، هم به نحو مانعة الخلوّ.
نُه)
از نظر واقعى و تکوینى دو حالت مهم براى ماه وجوددارد:
الف) مقارنه: زمانى است که ماه در تحت الشعاع خورشید قرار مى‏گیرد و به هیچ وجه با چشم معمولى قابل رؤیت نیست.
ب) ولادت، زمانى است که ماه از محاق و تحت الشعاع خارج مى‏شود و ماه نو و جدید آغاز مى‏گردد و در لغت و عرف از آن به هلال تعبیر مى‏کنند، به عبارت دیگر، اوّلین زمان ولادت، همان اوّلین زمان از هلال خواهد بود.(همین شماره، ص177)
پاسخ: در این عبارت هم مقارنه و هم ولادت اشتباه معنى شده است. «لحظه مقارنه ماه و خورشید، زمانى است که طولهاى دایرة البروجى ماه و خورشید با هم مساوى شوند»«37». بنابراین مقارنه فقط یک لحظه است ـ در حالى که زمان تحت‏الشعاع ساعتها به طول مى‏انجامد ـ از همین رو در محاسبات نجومى لحظه مقارنه را با ثانیه هم مشخص مى‏کنند، مثلاً در گزارش وضع رؤیت هلال شوال 1423 در شامگاه 13 آذر 1381ش مى‏خوانیم:
الف) لحظه مقارنه ماه و خورشید: ساعت 11 و 4 دقیقه و 11 ثانیه 13 آذر.
ب) دیرترین لحظه غروب خورشید در سراسر نقاط ایران، ساعت 17 و 18 دقیقه و 38 ثانیه در نفت شهر.
ج) سنّ هلال در لحظه غروب خورشید، در نفت شهر، 6 ساعت و 14 دقیقه و 19 ثانیه. «38»
ولادت هلال همچنان که از این گزارش مشهود است ـ به اتفاق اهل فن همان لحظه پس از لحظه مقارنه است و به تسامح، همان لحظه مقارنه را لحظه ولادت هلال مى‏دانند و سنّ هلال را بر اساس آن محاسبه مى‏کنند، چنان که از مباحث سابق نیز معلوم شد و اهل فنّ تصریح کرده‏اند که: «لحظه مقارنه، به تعبیرى همان لحظه تولّد ماه نو است». «39»
بنابراین، نویسنده محترم ولادت هلال را در معنایى غیر آنچه متّفقُ علیه بین اهل فن است به کار برده‏اند و مقصودشان از ولادت، همان «تشکیل و تحقق هلال» است که برخى از غیر اهل فن از آن به «ولادت شرعى هلال» تعبیر کرده‏اند. بنابراین از این پس، ما تعبیر «ولادت هلال» را در مقاله ایشان بر معناى تشکیل و تحقّق هلال، حمل مى‏کنیم. پاره‏اى از مسامحات دیگر در عبارت مذکور هست که پس از این، روشن خواهد شد.
ده)
ظاهر آن است که به مجرّد ولادت هلال، ماه آغازمى‏شود.
ـ در شب اوّل که ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق مى‏کند، هر چند که مردم آن را ندیده باشند.(همین شماره، ص177 ـ 178)
پاسخ: از این عبارت به ضمیمه عبارت قبل معلوم مى‏شود که نویسنده معتقدند به صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، هلال تشکیل مى‏شود و تحقق مى‏یابد. هر چند برخى چنین گفته‏اند، ولى به نظر اهل فن، به صرف خروج از تحت الشعاع هلال تشکیل نمى‏شود، و چنانچه پیشتر گذشت، اساساً هلالِ غیر قابل رؤیت حتى با چشم مسلّح بدون هیچ مانعى، هلال نیست، چون هلال به معناى نور قابل رؤیت ماه است.
یازده)
برخى از بزرگان مانند مرحوم محقق خویى در تعریف هلال، علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرموده‏اند: «باید مقدارى هم از خورشید فاصله گرفته به گونه‏اى که قابلیت رؤیت هر چند در برخى از مناطق را داشته باشد». به نظر ما اضافه نمودن چنین قیدى به تعریف هلال، وجهى ندارد.(همین شماره، ص180)
پاسخ: بدون چنین قیدى اصلاً هلالى وجود نخواهد داشت؛ زیرا، چنان که گذشت، هلال یعنى نور قابل رؤیت.
دوازده)
یکى از شواهد و مؤیّدات این مطلب که رؤیت براى تعیین به حصول هلال، طریق است، آن است که در برخى از روایات وارد شده است که اگر در صبح در طرف مشرق استهلال شود و ماه دیده نشود، شام آن روز هلال جدید است، اعمّ از این که دیده شود یا دیده نشود... : عن داود الرقّی عن أبی عبداللّه(ع)، قال: «إذا طلب الهلال فی المشرق غدوةً فلم یر، فهو هاهنا هلال جدید، رئی أم لم یرى».
گرچه مؤلّف وسائل الشیعه این روایت را بر غالب یا تقیّه حمل نموده است، امّا به نظر مى‏رسد که چون موافق با برخى از روایات دیگر است، دلیلى بر حمل آن بر تقیّه وجود ندارد.(همین شماره، ص187)
پاسخ: اوّلاً، هیچ فقیهى طبق مضمون ظاهر این حدیث فتوا نداده، و ندیدن هلال صبحگاهى را در روزى نشانه حلول ماه نو در فرداى آن روز ندانسته است؛ چون بر خلاف مسلّمات علمى است. ثانیاً، روایت داوود رقّى سنداً ضعیف است.
علامه شعرانى(رحمه اللّه) در توضیح این حدیث نوشته‏اند:
... أمّا حدیث داود الرقّى فلا یقول بمضمونه فى إثبات‏الهلال أحد؛ لأّن حاصل معناه أنّ الهلال فی أواخر الشهریرى غدوةً قبل طلوع الشمس فی جانب المشرق إلى المحاق، فإذا کان المحاق و استتر تحت شعاع الشمس لم یر القمر قبل طلوع الشمس. و مضمون الحدیث أنّه لا بدّ أن یظهر فى ذلک الیوم بعینه عند الغروب، و هذا غیر موافق للتجربة ولاالحساب؛ و ذلک لأنّ القمر یستتر ولایرى إذا کان بینه و بین الشمس إحدى عشرة درجة تقریباً فما دون، فإذا کان قبل طلوع الشمس بأحدى عشرة درجة لایرى البتّة قبل الطلوع، و إذا ظهر عند غروب الشمس لزم أن یصیر القمر متقدماً على الشمس بأکثر من إحدى عشرة درجة، فیکون سیر القمر فی یوم واحد أکثر من عشرین درجة، أعنی ثلثی برج. و هذا ممّا لایمکن أبداً، بل أنکر الشهید(رحمه اللّه) و سائر الفقهاء أن یکون خفاء القمر لیلتین مستلزماً لظهور الهلال فى اللیلة الثالثة... .«40»
ثالثاً، روایت دیگرى موافق آن وجود ندارد، و حتى در بین اهل سنت نیز کسى قائل به این امر نیست، واز این رو حمل آن بر تقیه بى وجه است.
سیزده)
یکى از ادله اعتبار چشم مسلّح:
شمول اطلاق لفظ «أهلّة» در آیه شریفؤ(یسألونک عن الأهلِّة، قُل هیَ مواقیت للناس) بر هلالى که مردم با چشم معمولى نمى‏بینند، امّا با وسایل و ابزار امکان رؤیت دارد.(همین شماره، ص182)
پاسخ: آیا هلالى که در طول بیش از هزار سال مردم آن را نمى‏دیده‏اند میقات قرار داده شده است؟ و آیا در باره هلالى که مردم نمى‏دیدند از پیامبر خدا(ص) سؤال مى‏کردند؟ اساساً برخى اطلاق اهلّه را در آیه رد کرده‏اند، خصوصاً اگر آن را به معناى «شهور» بگیریم. «41»
چهارده)
از شواهد و مؤیّدات این نظریه [اعتبار چشم مسلّح ] آن است که اگر هلال در شب اول قابل رؤیت با چشم معمولى نباشد، امّا با تلسکوپ رؤیت شود، در صورتى که فرداى آن شب را اوّل ماه ندانیم و بخواهیم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانیم، چنانچه این ماه در انتها بیست و هشت روز شود، طبق برخى از روایات و فتواى همه فقها لازم است یک روز صیام را قضا نماییم. این کشف مى‏کند که در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولى دیده نشده است، امّا عنوان روز اوّل را دارد. این مطلب شاهد بسیار خوبى است که دیدن با چشم معمولى موضوعیت ندارد...(همین شماره، ص182)
پاسخ: این سخن را قبل از معظّمء له(دام عزّه و توفیقه) برخى از اعلام نیز گفته‏اند.«42» امّا فرض محض است و چنین موضوعى اتفاق نمى‏افتد، و بر فرض وقوع، کشف مى‏کنیم که در شب اول ماه، هلال با چشم معمولى قابل رؤیت بوده است، ولى کسى آن را ندیده است، و همان طور که «عدم الوجدان لا یدلّ على عدم الوجود»، عدم الرؤیة هم لا یدلّ على عدم القابلیة للرؤیة.
پانزده)
صاحب جواهر(قدّس سرّه) از شیخ بهایى(رحمه اللّه) در لوامع نقل مى‏کند: لازم است کلام را بر متعارف در زمان پیامبر(ص) حمل نمود؛ سپس استدلال مى‏کند: «لأنّ أحکا مهم متلّقاة منه».(همین شماره، ص188 ـ 189)
اشکال: شیخ بهایى کتاب لوامع ندارد و صاحب جواهر هم لوامع را به وى نسبت نداده بلکه نوشته است:
بل فی اللوامع ـ کما عن البهائی ـ: إیجاب حمل کلامهم على المتعارف فی زمن النبیّ(ص)، و إن لم یکن کذلک فی زمانهم ؛ لأنّ أحکامهم متّلقاة منه. «43»
و مقصود صاحب جواهر، کتاب لوامع از مولى محمد مهدى نراقى(رحمه اللّه) صاحب جامع السعادات است که هنوز چاپ نشده، و این سخن در برگه 77 نسخه خطى آن(به شماره 7272 کتابخانه آیة اللّه مرعشى) آمده است.
شیخ بهایى هم در کتاب الحبل المتین(ج2، ص180) او هست و صاحب مفتاح الکرامة(ج1، ص160) از وى نقل کرده است و از این رو صاحب جواهر تعبیر مى‏کند: «کما عن البهائى».
شانزده)
علاوه بر این دو شاهد، مى‏توان ادلّه این گروه [قائلین به اعتبار رؤیت با چشم مسلّح ] را در سه دلیل زیر و یک مؤیّد خلاصه نمود:
1. جریان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤیت و عدم وجود [کذا] قرینه بر انصراف.
2. استناد حقیقى رؤیت به کسى که با ابزار و وسایل، آن را انجام مى‏دهد.
3. شمول اطلاق لفظ «أهلّه... » بر هلالى که مردم با چشم معمولى نمى‏بینند، امّا با وسایل و ابزار، امکان رؤیت دارد.(همین شماره، ص182)
پاسخ: در باره اطلاق لفظ «أهلّه» و مؤیّد مورد اشاره نویسنده معزّز پیش از این بحث شد. نیز گفتیم اطلاق رؤیت در مسأله محل بحث ما ممنوع و مردود است. امّا دلیل دوم نویسنده، یعنى «استناد حقیقى رؤیت، الخ» که در جاى دیگرى از مقاله بدین عبارت بیان فرموده‏اند:
هفده)
آنچه از نظر صناعى لازم است، صدق و استناد رؤیت به بیننده مى‏باشد، و به طور قطع مى‏توان رؤیت را به کسى که با تلسکوپ مى‏بیند، استناد داد و این استناد حقیقى است. به عبارت دیگر، صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار، محرز و مسلّم است.(همین شماره، ص181)
پاسخ: درست است که «صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار محرز و مسلّم است» امّا این دلیل مستقلى در قبال دلیل اوّل، یعنى اصالة الإطلاق نیست، بلکه مانند مقدّمه‏اى بر آن است؛ زیرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤیت، بر رؤیت با ابزار، این بحث پیش مى‏آید که آیا این رؤیت، مشمول «صم للرؤیة» هست یا نه؟ یعنى آیا «صم للرؤیة» اطلاق دارد تا شامل این فرد محرز و مسلّم رؤیت بشود یا نه؟ و اگر صدق «رؤیت» عرفى و لغوى بر رؤیت با ابزار، مشکوک باشد، نوبت به بحث از اصالة‏الإطلاق نمى‏رسد.
بحث از دو شاهد مورد نظر نویسنده در اشکال بعدى مطرح مى‏شود، ولى این دو شاهد هم، شاهد مستقلى نیستند، بلکه شاهد دلیل دوم یعنى استناد حقیقى رؤیت به رؤیت با ابزار است و چیزى ماوراى آن نیست تا گفته شود «علاوه بر این دو شاهد، مى‏توان... ».
هجده)
شاهد روشن بر این مطلب آن است که... در خوردن گوشت ماهى، وجود فلس درماهى الزامى است و بر حسب روایات و فتاوا، ملاک حلّیت وجود فلس است. حال، این سخن به میان مى‏آید که اگر فلس یک نوع ماهى با چشم معمولى دیده نشود، امّا به وسیله دوربین [کذا] بتوان آن را مشدهد کرد، یا این که توده مردم نتوانند فلس آن را تشخیص دهند، ولى اهل فن بگویند که داراى فلس است، ظاهر آن است که این مقدار در جواز اکل آن کفایت مى‏کند و نمى‏توان گفت که باید فلس آن با چشم معمولى دیده شود. به عبارت دیگر، جواز اکل بر وجود واقعى فلس مترتب است. در ما نحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه «رؤیت» آمده، اما از ادلّه استفاده مى‏شود که ملاک وجود واقعى هلال است.(همین شماره، ص182)
پاسخ: نویسنده این نکته را شاهد بر صدق «رؤیت» بر رؤیت با ابزار دانسته‏اند. البته صدق «رؤیت» بر رؤیت با ابزار مسلّم است، و نیازى به شاهد ندارد، ولى مثال مذکور به هیچ وجه شاهد این مدّعى نیست و به کلّى با مسأله مورد بحث ما بیگانه است؛ زیرا در مسأله ما در لسان ادلّه «رؤیت هلال» بیان شده و موضوع است؛ از این رو این بحث پیش مى‏آید که مراد از رؤیت، چه رؤیتى است و آیا شامل رؤیت با ابزار نیز مى‏شود یا نه؟ ولى در شرط بودن وجود فلس براى حلال بودن ماهى چنین نیست، یعنى در ادلّه «وجود واقعى فلس» شرط دانسته شده است نه «رؤیت فلس» تا بحث شود که آیا شامل رؤیت با میکرو سکوپ و مانند آن مى‏شود یا نه؟ به عبارت دیگر، وجود واقعى فلس شرط است و از هر طریقى که احراز شد کافى است:
... أنّ أمیرالمؤمنین علیه السلام... یقول: «لا تأکل من‏السمک إلاّ شیئاً علیه فلوس».«44»
ـ قال الصادق علیه السلام: «کُلْ من السمک ما کان له فلوس، و لا تأکل منه ما لیس له فلس».«45»
بنابراین قیاس مسأله ما به شرط فلس دار بودن ماهى براى حلیتش، مع الفارق و نادرست است و این که مرقوم فرموده‏اند: «جواز اکل بر وجود واقعى فلس مترتّب است. در مانحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه رؤیت آمده، امّا. . ملاک وجود واقعى هلال است». در پاسخ مى‏گوییم: اگر همان گونه که وجود واقعى فلس ملاک است، وجود واقعى «هلال» ملاک باشد، پس این همه تأکید بر «رؤیت» براى چیست؟ اگر چنین بود لازم مى‏بود که حداقل در یک روایت ـ مثلاً ـ وارد شده باشد: «إذا وجد الهلال فی الارض فصوموا... » یا «إذا علمتم بوجود الهلال... » یا «إذا تیقنتم بوجود الهلال... » یا «إذا تحقّق الهلال... ». پس چرا این همه، در احادیث بر «رؤیت هلال» تأکید شده است ـ حتى با تعابیر دالّ برحصر، مانند «لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة»، «لاتصم إلاّ للرؤیة» و«لاتصم إلاّ أن تراه» ـ به طورى که برخى قائل به موضوعیت «رؤیت» شده و به شدّت از آن دفاع کرده‏اند«46» هر چند موضوعیت رؤیت، نادرست است، ولى براى مدّعاى ما ـ که قیاس اینجا به شرط بودن فلس صحیح نیست ـ کفایت مى‏کند. از این رو، چنان که پیشتر گفتیم، رؤیت هلال، طریق است براى «قابلیّة الهلال للرّؤیة» نه وجود واقعى «هلال» و بینهما بون بعید.
نوزده)
روایات رؤیت را مقدمه‏اى براى یقین قرارداده و فرموده‏اند: «شهر رمضان با رأى و تظنّى حاصل نمى‏شود»: ...
1. عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر علیه السلام، قال: «إذا رأیتم الهلال فصوموا، و إذا رأیتموه فأفطروا، ولیس بالرأی ولابالتظنّی، ولکن بالرؤیة».
2. عن عثمان بن عیسى، عن سماعة، قال: «صیام شهر رمضان بالرؤیة و لیس بالظنّ».
3. عن إسحاق بن عمّار... : «صم لرؤیته، و إیّاک و الشکّ و الظنّ».
4. عن أبی أیّوب إبراهیم بن عثمان الخرّاز... : «... إن شهر رمضان فریضة من فرائض اللّه، فلا تؤدّوا بالتظنّی».
از این روایات به خوبى استفاده مى‏شود که اوّلاً مقصود از رؤیت در روایات، نفى رأى، ظنّ و گمان بوده است و براى لزوم صوم باید یقین به هلال حاصل شود...
ثانیاً: ملاک در شرع ماه رمضان خود هلال است نه اصل وجود ماه [کذا] و چنانچه یقین به هلال حاصل شود، ماه قمرى شروع شده، باید روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز مى‏شود[کذا].(همین شماره، ص 185 ـ 186)
پاسخ: این سخن نویسنده معظمّ ـ که از این روایات استفاده مى‏شود... الخ ـ را پیش از این مرحوم آیة اللّه خویى(ره) هم فرموده‏اند:
و کان الأمر بالصوم للرؤیة لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصیام، و عدم الاکتفاء بالامتثال الظنّی أو الاحتمالی، کما یشهد للأوّل ذیل صحیحتی ابن مسلم و الخرّاز و موثّق ابن عمّار، و للثانى روایة القاسانی.«47»
اما این سخن نا تمام است، یعنى درست است که از این روایات استفاده مى‏شود که نباید به رأى و شکّ و تظنّى اعتماد کرد، ولى این، دلیل نمى‏شود که مقصود از رؤیت، نفى این امور بوده است نه دخالت رؤیت در ثبوت هلال(به گونه‏اى که گفتیم). و به عبارت دیگر، از اثبات یکى، نفى دیگرى(دخالت رؤیت) استفاده نمى‏شود و بر فرض که استفاده شود، مگر روایات رؤیت منحصر به همین چهار روایت است؟ چرا سایر روایات متعددى که در آنها فقط سخن از رؤیت هلال است بدین معنى حمل شوند و ادعا شود این همه تأکید بر رؤیت، فقط براى «حصول یقین به هلال است»؟«48».
ثانیاً، مفاد این روایات آن است که چون رؤیت طریق است ـ فقط به رؤیت اعتماد کنید. و آنچه رؤیت طریق براى آن است، ظنّ و شک و رأى نمى‏تواند طریق آن باشد، نه این که ملاک، یقین به وجود هلال، رؤیت هم طریقى براى آن است.
بیست)
نکته دقیق آن است که شارع درمورد شروع ماه قمرى، هیچ گونه اعمال تعبّدى ننموده است... فقط تنها نکته‏اى را که شرط نموده ـ آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه ـ عدم اعتماد بر شکّ، ظن، رأى و گمان است.
پاسخ: این که مرقوم داشته‏اند «آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه» عجیب است؛ زیرا شارع متعلّق وجوب صوم را «شهر رمضان» مى‏داند. بنابراین، اگر چیزى را براى احراز وجوب صوم شرط کرد، شرط شروع ماه نیز خواهد بود، و معنى ندارد چیزى را، مثل یقین، براى وجوب صوم شرط کند و براى شروع ماه شرط نداند.
گفتنى است که فقیهان بزرگ و دقیق النظرى مانند محقق نایینى، امام خمینى، آیة‏اللّه خویى و آیة اللّه شهید سید محمد باقر صدر به عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح فتوا داده‏اند، و هیچ یک به اطلاق رؤیت در روایات تمسّک نکرده‏اند، با این که اطلاق و تمسّک به آن، نخستین وجهى است که به ذهن هر فقه پژوهى مى‏رسد، تا چه رسد به این بزرگان. بنابراین تمسّک به اطلاق، کشفى مهم به حساب نمى‏آید و معلوم است که این بزرگان، اطلاق رؤیت در احادیث را نپذیرفته‏اند.
در مقاله دوست بزرگوار و فاضل ما(دام مجده) مسامحات دیگرى هم هست، ولى به آنچه گفته شد بسنده مى‏کنم.
در پایان مى‏افزایم که آنچه از مجموع ادلّه استفاده مى‏شود این است که رؤیت پذیرى هلال به هنگام غروب و به عبارت دیگر قابلیة الهلال للرؤیة، با چشم معمولى و غیر مسلّح، در هر افقى، تنها ملاک حلول «ماه» و موضوعِ منحصرِ ثبوت ماه نو، فقط در همان افق است و رؤیت در ادله رؤیت هلال طریق بر همین موضوع است، و سایر طرق معتبر، مانند بیّنه و حکم حاکم شرع، طریق بر این طریقند و به همان رؤیت برمى‏گردند. گذشت سى روز از اوّل ماه قبل نیز همین حکم را دارد. بنابراین، صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار سایر طرق، مثل تطویق و غروب هلال پس از شفق را مى‏توان با همین معیار سنجید.
واللّه العاصم و هو العالم
والحمد للّه ربّ العالمین
______________________________________
1. رک: رؤیت هلال، ج2، ص862، 893 ـ 894؛ ج4، ص2704.
2. رک: رؤیت هلال، ج2، ص794ـ 795، 807 ـ 808، 1296ـ 1297، 1451 ـ 1452، و ج4، ص2903، 29010 ـ 29013 و 2916.
3. رؤیت هلال، ج4، ص2910 ـ 2911.
4. همان، ج2، ص1160.
5 .همان، ص894.
6. همان، ص815 ـ 816.
7. همان، ص2891 ـ 2894.
8. یعنى در هر افقى که هلال هنگام غروب رؤیت پذیرباشد، ماه قمرى جدید در همان افق شروع مى‏شود. بر خلاف نظر مرحوم آیة اللّه خویى (رحمه اللّه) و تابعینش که رؤیت پذیرى در یک نقطه را براى سایر نقاطى که در جزئى از شب با آن نقطه مشترکند، کافى مى‏دانند. رؤیت هلال، ج2، ص1150.
9. رؤیت هلال، ج2، ص1150.
10. رؤیت هلال، ج2، ص1475ـ 1476؛ فقه اهل بیت(ع)، شماره 36، ص62.
11. تحقیقات اسلامى، سال 15، ش2 وسال 16، ش1، ص75 و 78.
12. گزارش جامع طرح سراسرى رؤیت هلال ماههاى قمرى، ص13ـ 15، 30 ـ 31؛ نیز ر. ک: تحقیقات اسلامى، شماره پیشگفته، ص 107 ـ 109.
13. تحقیقات اسلامى، شماره پیشگفته، ص76.
14. همان، ص126.
.15BFotheringham
.Maunder .16.A
.Dengon .17
.Bruin .18.D
.Mcnally .19.E.B
..shaefer20
.Yallop.B21. تحقیقات اسلامى، شماره پیشگفته، ص192 ـ 193 و 201.
22. رک: رؤیت هلال، ج2، ص1188، 1267 ـ 1268، 1383 ـ 1384.
ـ اسناد و نشانى همه م‏آخذ این روایات را به تفصیل در رؤیت هلال، ج5، بخش هفتم ذکر کرده‏ام و براى پرهیز از تطویل از ذکر آنها در اینجا خوددارى مى‏کنم.
ـ رؤیت هلال، ج2، ص816 ـ 818، نیز ر. ک: ص 820.
23. رؤیت هلال، ج2، ص816 ـ 818، نیز ر. ک: ص820.
24. رؤیت هلال، ص1084.
25. رؤیت هلال، ج2، ص894 ـ 895.
26. همان، ص1384.
27. یونس، آیه5.
28. رؤیت هلال، ج2، ص1383.
29. رؤیت هلال، ج4، ص2544.
30. این اشکالات و نقوض را در رؤیت هلال، ج2 و 4، به تفصیل نقل و درج کرده‏ام.
31. رؤیت هلال، ج2، ص1335 و 1336.
32. رؤیت هلال، ج2، ص 393، پانوشت.
33. رک: رؤیت هلال، ج1، مقدمه، باب چهارم.
34. رؤیت هلال، ج2، ص 862 ـ 863.
35. اعتبار ابزار جدید در رؤیت هلال، فقه اهل بیت(ع) ش 43، ص181 ـ 182. از این پس، بعد از نقل سخن ایشان، شماره صفحه آن در متن ذکر مى‏شود.
36. درکتاب العین خلیل و برخى از دیگر منابع لغوى در ماده «هلل» آمده است: «الهلال غُرّة القمر حتّى یُهلّه الناس فی عزّه الشهر»، غرّة القمر یعنى یعنى پیشانى نورانى کره ماه و به عبارت دیگر نور پیشانى ماه.
37. گزارش جامع طرح سراسرى رؤیت هلال، ص15.
38. تحقیقات اسلامى، شماره پیشگفته، ص93.
39. گزارش جامع طرح سراسرى رؤیت هلال، ص15.
40. رؤیت هلال، ج5، بخش هفتم.
41. رک: رؤیت هلال، ج2، ص 923 ـ 925، 936 ـ 937، 1902 و 1245.
42. رؤیت هلال، ج2، ص1189.
43. جواهر الکلام، ج6، ص115.
44. وسائل الشیعه، ج24، ص128، أبواب الأطعمة و الاشربة، باب 8، ح3.
45. همان، ص129، ح7.
46. ر. ک: رؤیت هلال، ج2، ص849 ـ 850، 861، 880، 881، 917 ـ 928، 1012ـ 1013، 1035، 1038.
47. رویت هلال، ج2، ص862.
48. رک: رؤیت هلال، ج2، ص883.

تبلیغات