آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

نکته 41:ضرورت تأسیس مرکز «موضوع‏شناسى فقهى»
شناخت دقیق و همه جانبه موضوع حکم، گاهى در دستیابى فقیه به حکم درست آن موضوع مؤثر است، گاهى در عمل مقلّد به آن حکم، و گاهى هم در هر دو جهت تأثیر دارد. مثلاً خون کمتر از درهم در بدن یا لباس نمازگزار معفوّ است؛ کفّاره تأخیر قضاى ماه مبارک رمضان، یک مدّ طعام و فطریه هر نفر یک صاع طعام است. همچنین مستحبّ است که مهریه بیش از مهر السنّة ـ مهریه حضرت فاطمه(س) ـ نباشد. در این گونه موارد، دانستن این که درهم، مدّ، صاع و مهر السنّه چقدر است، تأثیرى در استنباط حکم ندارد؛ ولى در عمل مقلّد به این احکام، داراى نقش اساسى است. مقلّدى که نمى‏داند مهر السنّة چیست و مقدار آن چقدر است، چگونه مى‏تواند به این استحباب عمل کند؟ همچنین مثالهاى دیگرى که از باب نمونه ذکر شد، این گونه است.
در پاره‏اى از موضوعات تا هنگامى که فقیه تصور روشن و درست و دقیقى از موضوع نداشته باشد قادر به استنباط درستِ حکم آن نیست؛ مانند بازى بیلیارد، حقیقت پول اعتبارى، بعضى از معاملات بانکى و اینترنتى و رؤیت هلال با چشم مسلّح.
مثال اخیر را ـ به عنوان نمونه ـ مقدارى توضیح مى‏دهیم: وقتى از رؤیت هلال با ابزارى مانند تلسکوپ و دوربین سخنى به میان مى‏آید، باید مشخص شود که آیا منظور از ابزار، همه انواع دوربین‏ها و تلسکوپ‏ها است یا نوع خاصى از آن؟ آیا فقیهى که رؤیت با چشم مسلّح را کافى مى‏داند، رؤیت حتى با تلسکوپ فضایى هابل یا تلسکوپ هیل را نیز حجت مى‏داند؟ در این صورت اگر از قدرت و چگونگى رؤیت آنها مطّلع باشد، بهتر مى‏تواند استنباط کند. براى روشن شدن مقصود، گفتنى است که با تلسکوپ غول پیکر و بسیار قوى هیل مى‏توان چیزهایى را دید که روشنایى آنها 10000000/1 نورى است که چشم انسان توانایى دیدن آن را دارد. با این تلسکوپ مى‏توان نور یک لامپ 500 واتى را در روى کره ماه تشخیص داد. فاصله‏اى را که با هیل مى‏توان دید از حد دومیلیارد سال نورى مى‏گذرد. طول لوله آن تقریباً 18 متر، وزن آن 125 تن و چنگال محافظ لوله 300 تن است. این تلسکوپ 200 اینچى با آینه‏اى به قطر دهانه پنج مترى در بالاى کوه پالومار در ایالت کالیفرنیاى آمریکا نصب شده است. البته در حال حاضر بزرگترین تلسکوپ زمین، تلسکوپ کک 2 با آینه‏اى به قطر ده متر بر فراز قله موناکى هاوایى است. در تصاویر جدید کک بیش از سى پدیده جوّى مشاهده شده است که این مقدار بیش از کلّ پدیده‏هاى رصد شده در تصاویر ویجر، هابل و دیگر تلسکوپها تا سال 1379 ش است.
همچنین تلسکوپ فضایى هابل گرانترین و یکى از پیچیده‏ترین رصد خانه هایى است که بشر تاکنون ساخته است. قطر آینه اصلى آن 4/2 متر است و درمدارى بالاى جو به دور زمین مى‏گردد. به این ترتیب آثار جو از بین مى‏رود و مى‏توان تصاویرى را با وضوح بیشترى به دست آورد. انرژى الکتریکى سیستم‏هاى داخلى این تلسکوپ از سلول‏هاى خورشیدى تأمین مى‏شود که در دو طرف آن نصب شده‏اند. هابل در سال 1369 ش / 1990م به فضا پرتاپ شد2 و در مدارى به ارتفاع 560 کیلومترى از زمین قرار گرفت و طى این 15 سال 000/700 عکس و حجم عظیمى از داده‏هاى طیف سنجى را در اختیار گذاشته است.3خلاصه این که وقتى سخن از رؤیت هلال با تلسکوپ مى‏شود، اگر بدانیم مراد ما حتّى تلسکوپى است که انسان با آن مى‏تواند فاصله بیش از دو میلیارد سال نورى را ببیند، و با آن مى‏توان چیزهایى را مشاهده کرد که روشنایى آنها 10000000/1 نورى است که چشم انسان توانایى دیدن آن را دارد، مسلّماً این آگاهى، کمک خوبى به استنباط حکم رؤیت با تلسکوپ خواهد نمود.
قسم سوم از موضوعات، موضوعى است که تصوّر روشن و دقیق از آن، هم به فقیه در امر استنباط حکم کمک مى‏کند و هم به مقلّد در عمل به آن حکم مانند موضوع غنا و موسیقى که ابهام در آن هم به عمل مقلّد و هم به استنباط مفتى لطمه وارد مى‏آورد. براستى تعابیر و تعاریفى مثل «موسیقى مطرب» یا «غنا و موسیقى مناسب مجالس لهو» و مانند آن تا چه اندازه گویا و روشن است؟ بخش مهمى از مشکلات امروز ما در امر غنا و موسیقى، نبود تصوّرى درست و روشن از این دو موضوع است. واگذارى تشخیص آن به عرف هم مشکلى را حل نمى‏کند. مرحوم علامه شعرانى رحمه اللّه در این باره گوید:
... و رأیت بعض طلبة العلوم یحیله على عرف المتشرّعة من العجم و غیرهم، و هو واضح البطلان، مع أنّ المتشرّعة تابعون للفقهاء، و الفقهاء لأهل اللغة، فإذا تحیّروا تحیّروا و إذا جزموا جزموا، و العوام أنفسهم یسألون الفقهاء عن معنى الغناء و أمثاله، و إنّما یُحال على العرف فیما یستقلّ استعمالهم غیر تابعین للفقهاء...4.
اکنون که به نقش تصور درست و واقعى از موضوع در استنباط فقیه یا عمل مقلّد یا هردو اشاره شد باید گفت: امروزه بسیارى از موضوعات، نوپیدا و جدیدند؛ مانند بیلیارد، رؤیت با چشم مسلّح، برخى از آبزیان که فلس دار بودن یا نبودن آنها به خوبى روشن نیست، پاره‏اى از معاملات بانکى و اینترنتى.
از پاره‏اى موضوعات نیز، عرف عام امروز تصوّر درستى ندارد؛ مانند فرسخ شرعى، مُدّ، صاع، اندازه پرتاب یک یا دو تیر در بحث تیمم براى جستجوى آب(غُلوه و غُلوتین)و درهم بغلى(براى معفوّ بودن خون کمتر از آن).
روشن است که نباید توقع داشت عرف عام و مقلّدان به دنبال تشخیص این گونه موضوعات بروند و به احکام آنها عمل کنند، از سوى دیگر بیشتر آنها نیز جزء موضوعات مستنبط شرعى نیست تا تعیین آن، وظیفه فقیه باشد. در نتیجه، حاصل این ابهام عدم استنباط درست و عمل نکردن مقلّد به احکام خواهد بود. همچنین در تعیین بسیارى از آنها اختلاف نظر وجود دارد و نظر اهل فن یا فقیهان در آنها یکسان نیست؛ مثلاً مشهور معاصران یک مُدّ را حدود 750 گرم مى‏دانند، ولى برخى فقیهان مدقّق معتقدند که هر مدّ تقریباً 900 گرم است.5
مسافت شرعى(هشت فرسخ) را یکى از علماى معاصر 46 کیلومتر، برخى 45، شمارى 44، بعضى 43 و برخى دیگر 40 کیلومتر مى‏دانند.
در توضیح المسائل آیة اللّه حاج آقا حسین بروجردى(رحمه اللّه) آمده است:
فرسخ شرعى تقریباً 5/5 کیلومتر است.
آیة اللّه گلپایگانى و برخى از شاگردان ایشان هم نوشته‏اند:
یک فرسخ شرعى 000/12 ذراع مى‏باشد و بعضى گفته‏اند این مقدار تقریباً 5/5 کیلومتر است.6
آیة اللّه خویى و تعدادى از شاگردان ایشان هم مسافت شرعى را مقدارى کمتر از 5/5 کیلومتر مى‏دانند و آیة اللّه خویى مرقوم داشته‏اند:
نظر به اینکه فرسخ تحدید به 000/12 ذراع شده، و ذراعها حتى در اشخاص مستوى الخلقه مختلف است و میزان در تقدیر کمترین آنهاست، بنابر این فرسخ شرعى مقدارى از 5/5 کیلومتر کمتر مى‏شود.7
در نتیجه این بزرگواران قائلند که مسافت شرعى حدود 44 کیلومتر است.
امام خمینى هم مرقوم فرموده‏اند:
حدود 5/22 کیلومتر مساوى با چهار فرسخ شرعى است.8
بنابراین هر فرسخ شرعى به نظر ایشان 625/5 متر و مسافت شرعى 45 کیلومتر خواهد بود.
در رساله‏هاى عملیه برخى از مراجع کنونى هم مى‏خوانیم:
الف) هر فرسخ شرعى حدود 5750 متر است. [= مسافت شرعى: 46 کیلومتر].
ب) هشت فرسخ شرعى 43 کیلومتر است. [= فرسخ: 375/5 متر].
ج) یک فرسخ شرعى تقریباً 5 کیلومتر است.9[ = مسافت شرعى: حدود 40 کیلومتر].
قول اخیر را(مسافت شرعى = حدود 40 کیلومتر) شواهدى تأیید مى‏کند و آن این که در روایات متعددى وارد شده است که اهل مکه در کوچ به عرفات باید نماز خود را قصر بخوانند:
ـ قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: فی کم أُقصّر الصلاة؟ فقال: «فی برید، ألاترى أنّ أهل مکّة إذا خرجوا إلى عرفة کان علیهم التقصیر».10
ـ قلت لأبی عبداللّه علیه السلام: فی کم التقصیر؟ فقال: فی برید، و یحهم کأنّهم لم یحجّوا مع رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فقصّروا.11
ـ إنّ أهل مکّة یتمّون الصلاة بعرفات؟ فقال: ویلهم ـ أو ویحهم ـ و أیّ سفر أشدّ منه؟ لا، لاتتمّ.12
ـ أهل مکّة إذا خرجوا حجّاجاً قصّروا، و إذا زاروا و رجعوا إلى منازلهم أتمّوا.13
ـ أهل مکّة إذا زاروا البیت و دخلوا منازلهم ثمّ رجعوا إلى منى أتمّوا الصلاة، و إن لم یدخلوا منازلهم قصّروا.14
ـ من قدم قبل الترویة بعشرة أیّام وجب علیه إتمام الصلاة، وهو بمنزلة أهل مکّة، فإذا خرج إلى منى وجب علیه التقصیر، فإذا زار البیت أتمّ الصلاة، و علیه إتمام الصلاة إذا رجع إلى منى حتّى ینفر.15
مى‏دانیم که مسافت بین مکه قدیم(حوالى مسجد جن و جنّة المَعْلاة) تا عرفات حدود 20 کیلومتر است. فاسى در شفاء الغرام و ازرقى در تاریخ مکّه مسافت قسمتهاى مختلف مکه تا مشاعر را محاسبه و به ذراع بیان کرده‏اند و رفعت پاشا آن را به متر تبدیل کرده است.
براساس این محاسبه، فاصله باب بنى شیبه مسجد الحرام تا جبل الرحمه در عرفات 367/21 متر، و فاصله باب بنى شیبه تا ابتداى جنّة المعلاة یعنى قبرستان ابوطالب(حدّ تقریبى مکه قدیم) 1042 متر است. در نتیجه فاصله مکه قدیم تا جبل الرحمه حدود 20 کیلومتر مى‏شود(20325=1042ـ367/21).
رفعت پاشا مى‏گوید:
این مسافت را در پنج ساعت و سى و پنج دقیقه طى کردیم و در هر ساعت حدود چهار کیلومتر راه پیمودیم.16
همچنین فاسى در شفاء الغرام فاصله بین باب بنى شیبه تا حد حرم را در راه طائف در مسیر عرفات 7 37210 ذراع دانسته که طبق محاسبه رفعت پاشا 333/18 متر مى‏شود،17و از حد حرم در مسیر عرفات تا جبل الرحمه هم تقریباً 3106 متر است18 که این دو فاصله جمعاً 439/21 متر مى‏شود(439/21=3106+333/18) و با کسر فاصله باب بنى شیبه تا جنّة المعلاة(=1042 متر) از آن، نتیجه 397/20 متر خواهد بود(20397=1042ـ 439/21) و طبق هر دو محاسبه، فاصله مکه قدیم تا عرفات حدود 20 کیلومتر مى‏شود و گذشت که امام معصوم علیه السلام نماز را هنگام طى این مسافت قصر دانسته‏اند. البته روشن است که فاصله مکه کنونى تا عرفات مسلّماً کمتر از 20 کیلومتر است.
تأثیر بسیار گسترده تنها همین موضوع در صحت و بطلان نماز و روزه‏هاى مردم روشن و غیر قابل انکار است.
با توجه به گستردگى روز افزون موضوعات جدید و نوپیدا، و از سوى دیگر سهولت محاسبه مقدار دقیق درهم، مُدّ، صاع، حدّ ترخّص، مسافت شرعى براى قصر نماز و مانند اینها، و با عنایت به امکانات موجود در عصر کنونى، تأسیس مرکزى در حوزه زیر نظر فقها، براى تشخیص دقیق و تعیین حد و مرز این گونه موضوعات، امرى بسیار ضرورى است. در این مرکز حوزوى باید از نظر کارشناسان هر فنّى استفاده کرد و با معیارهاى امروزى و قابل فهم براى همه مردم، تکلیف بسیارى از موضوعات را روشن ساخت. همان گونه که از سالهاپیش به تعیین برخى از موضوعات طبق معیارهاى امروزى پرداخته شده است. مثلاً معیار تعیین وقت نمازها در روایات و کتب فقهى، غیر از ساعت‏هاى فعلى است؛ ولى امروزه مردم طبق نظر اهل خبره در تعیین اوقات شرعى، به ساعت اعتماد مى‏کنند و سراغ معیارهاى اصلى تشخیص وقت مثل زوال شمس(براى اوّل ظهر)، زوال حمره مشرقیه(براى اوّل مغرب) و مانند آن نمى‏روند.
بى تردید در صدر اسلام، معیارهایى که امروزه براى عرف عام و نوع مردم ناشناخته هستند ـ مانند غلوه و غلوتین و اندازه درهم ـ کاملاً گویا و روشن بوده و شارع مقدس نیز براى سهولت دسترسى مکلّفین، از همین معیارها براى مقصود خود استفاده کرده است.
امّا این بدان معنا نیست که امروزه با وجود توانایى بر تشخیص این مقادیر از جمله مقدار دقیق یا تقریبى درهم به میلیمتر و سانتیمتر، باز هم مردم را براى تشخیص خون معفو، به درهم ارجاع دهیم.
وفا دارى به تعابیر پیشین به حدّى است که بیشتر فقهاى امروز فاصله بین کعبه مشرفه و مقام ابراهیم(ع) را هم با ذراع مشخص مى‏کنند و مى‏فرمایند: «5/26 ذراع است».19 این عبارت مأخوذ از مناسک شیخ انصارى رحمه اللّه است20 و در حدیث نیامده است بلکه در سخن تاریخ نگاران دیده مى‏شود و مى‏توان بدون هیچ مشکلى این فاصله را با متر که همه آن را متوجه مى‏شوند بیان کرد. چنان که برخى از فقهاى معاصر چنین کرده و فرموده‏اند: «فاصله بیت و مقام تقریباً 12 متر است».
اکنون به نمونه هایى از این موضوعات اشاره مى‏کنم و ـ احیاناً ـ در باره پاره‏اى از آنها توضیحاتى خواهم داد.
1. در توضیح المسائل امام خمینى(ره) آمده است:
مسأله 16: آب کر مقدار آبى است که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هریک سه وجب و نیم است بریزند، آن ظرف را پرکند. وزن آن از 128 من تبریز 20 مثقال کمتر است و به حسب کیلوى متعارف بنابر اقرب 419/377 کیلوگرم مى‏شود.
با این که در روایات از من تبریز و کیلو سخن به میان نیامده و وزن کر با معیار دیگرى بیان شده است، در اینجا امام و برخى فقیهان دیگر، وزن آن را با من و کیلو مشخص نموده و قطعاً کار درستى کرده‏اند. شایسته است که مقدار سه وجب و نیم نیز به سانتیمتر معین، و در رساله‏هاى عملیه نوشته شود.
یکى از فقیهان معاصر در این زمینه توضیح بیشترى داده و مى‏نویسد:
مسأله 16. آب کر مقدار آبى است که... و وزن آن بى اشکال 1200 رطل عراقى است؛ ولى در تبدیل این مقدار به اوزان کنونى در بین دانشمندان اختلاف نظر دیده مى‏شود. بنابر نظر مشهور، مقدار کر 217 377(تقریباً 42/377) کیلوگرم مى‏باشد، ولى ظاهراً مقدار کر بیش از این مقدار است، برخى از بزرگان مقدار آن را تقریباً 77/462 کیلوگرم دانسته‏اند و برخى دیگر 5/478 کیلوگرم.
بنابر این، اگر مقدار وزن آب 480 کیلوگرم باشد، طبق نظر تمامى دانشمندان آب کر است. حجم این مقدار آب در آب مقطّر در دماى چهار درجه، 48/. متر مکعّب، و در دماى صد درجه، حدود 5/. متر مکعب و درسایر دماها بین این دو مقدار مى‏باشد و در غیر آب مقطّر از مقدارهاى ذکر شده کمتر است.21
2. فقیه نامدار سید محمد کاظم یزدى(ره) در باره خون معفوّ در نماز مى‏گوید:
الثانی ممّا یعفى عنه فی الصلاة الدم الأقلّ من الدرهم... و حدّه سعة أخمص الراحة؛ و لمّا حدّه بعضهم بسعة عقد الإبهام من الید، و آخر بعقد الوسطى، و آخر بعقد السبّابة، فالأحوط الاقتصار على الأقلّ و هو الأخیر.22
در توضیح المسائل امام خمینى(ره) در این خصوص مى‏خوانیم:
مسأله 855... خون بدن انسان یا... اگر چه درچند جاى بدن و لباس باشد، در صورتى که روى هم کمتر از درهم باشد(که تقریباً به اندازه یک اشرفى مى‏شود) نماز خواندن با آن اشکال ندارد.
در بسیارى از رساله‏هاى عملیه نیز همین گونه است، بدون تفسیر آن به اندازه یک اشرفى، برخى هم آن را به اندازه یک دو ریالى تعریف کرده‏اند.
با توجه به این که درهم مورد اشاره در روایات، امروزه در موزه‏ها یافت مى‏شود و با عنایت به سایر معیارها، مى‏توان اندازه دقیق درهم را به میلیمتر یا سانتیمتر که براى همه قابل فهم است بیان کرد ـ همان طور که یکى از فقیهان معاصر در تبیین آن فرموده است: «چون قطر درهم متعارف در زمانهاى سابق حداقل 23 میلیمتر بوده، لازم است که کمتر از این مقدار باشد».23 و گرنه مردم امروز از اندازه درهم و اشرفى اطلاعى ندارند.
روزى واعظى در آغاز منبرش مسائل مختلف خون کمتر از درهم را شرح مى‏داد. یکى از مستمعان پرسید مقدار درهم چقدر است؟ خطیب جواب داد: نمى‏دانم. مستمع دیگرى گفت: به اندازه اشرفى است. از واعظ پرسیدند: مقدار اشرفى چقدر است؟ پاسخ داد این را هم نمى‏دانم!
3. امام خمینى(ره) در بحث تیمم ـ در توضیح المسائل ـ گوید:
مسأله 648: اگرانسان... در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند است... باید در هریک از چهار طرف به اندازه پرتاب یک تیر قدیمى که با کمان پرتاب مى‏کردند در جستجوى آب برود و اگر زمین آن این طور نیست، باید در هر طرف به اندازه پرتاب دو تیر جستجو نماید.
در برخى رساله‏هاى عملیه هم این توضیح در پاورقى افزوده شده است:
مولى محمد تقى مجلسى(قدّس سرّه) در کتاب لوامع صاحبقرانى(ج1، ص694) فرموده که مسافت پرتاب تیر تقریباً دویست گام است.
در این مسأله، همان گونه که علامه مجلسى(ره) مسافت پرتاب تیر را با معیار «گام» مشخص کرده، سزاوار است که امروزه نیز علاوه بر آن، با متر هم مشخص شود.
4. در باره وقت نمازهاى مستحب روزانه در توضیح المسائل امام خمینى(ره) مى‏خوانیم:
مسأله 768: نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده مى‏شود و وقت آن از اوّل ظهر است تا موقعى که آن مقدار از سآیه شاخص که بعد از ظهر پیدا مى‏شود به اندازه دو هفتم آن شود... .
مسأله 769: نافله عصر... وقت آن تا موقعى است که... سآیه شاخص... به چهار هفتم آن برسد... .
مسأله 770: وقت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتى که سرخى طرف مغرب... از بین برود.
همه این اوقات و مانند اینها، براى تمام ایام سال و براى همه شهرها به ساعت و دقیقه قابل محاسبه است و براى سهولت عمل مکلّفین سزاوار است با تلاش اهل فن، این کار صورت پذیرد، همچنان که در باره وقت نمازهاى واجب یومیه و ساعت قبله انجام یافته است.24
5. امام خمینى در بحث نماز جماعت ـ در توضیح المسائل ـ مى‏گوید:
مسأله 1437: اگر در نماز، بین مأموم و امام یا بین مأموم و کسى که مأموم به واسطه او به امام متصل است بیشتر از یک قدم بزرگ فاصله پیدا شود نمازش فرادى مى‏شود و صحیح است.
آیة اللّه خویى(ره) در توضیح المسائل و برخى از شاگردان ایشان تعبیر «یک قدم بزرگ» را به «یک متر» تبدیل کرده و این تبدیل ـ اگر دقیق باشد ـ کار بسیار درستى است. بعضى هم «جسد انسان در حال سجده» را معیار قرار داده‏اند25.
6. فقیه متبحّر سید محمد کاظم یزدى در بیان مقدار فرسخ مى‏نویسد:
الفرسخ ثلاثة أمیال، و المیل أربعة آلاف ذراع بذراع الید الذی طوله أربعة و عشرون إصبعاً، کُلّ إصبع عرض سبع شعیرات، کلّ شعیرة عرض سبع شعرات من أوسط شعر البرذون.26
چنان که گذشت فقیهان معاصر این تحدید را به کیلومتر بیان کرده و یقیناً کار درستى انجام داده‏اند؛ ولى همان طور که بیان شد کار عمیق و محققانه‏اى لازم است تا اختلاف موجود در فرسخ شرعى برطرف شود.
همین محاسبه در باره حدّ ترخص نیز باید صورت پذیرد؛ زیرا معیار حد ترخص(نشنیدن صداى مؤذّن و استتار خانه‏هاى شهر) با آلودگى‏هاى صوتى موجود و موانع دیگر، امروزه در بیشتر یا بسیارى از شهرها قابل تشخیص نیست. همچنان که ابتداى طلوع فجر و تبیّن خیط ابیض از خیط اسود ـ بر اثر نور برق ـ در بسیارى از شهرها قابل تشخیص نیست و به وسیله ساعت، تکلیف طلوع فجر روشن مى‏شود.
7. یکى از مسایل دیگرى که برخى از فقیهان تشیخص آن را بر عهده عرف عام گذاشته‏اند ـ ولى حقیقتاً براى عرف عام قابل تشخیص نیست و باید عرف خاص و اهل فن در باره آن نظر بدهند ـ طواف از طبقه دوم مسجد الحرام است که چون قبلاً در نکته 29 در شماره 37 همین مجله(ص 158ـ164) توضیح داده‏ام، دیگر به آن نمى‏پردازم.
8. امام خمینى(ره) در باره استفاده مردان از طلا مى‏فرماید:
... میزان، صدق طلاى زرد است که در عربى به آن «ذهب» مى‏گویند و طلاى سفید اگر از این قسم نباشد، مانع ندارد.
... اگر طلا به آلیاژ مزبور صدق نکند، مانع ندارد.
... به دست کردن حلقه طلاى سفید براى مردها اشکال ندارد و حکم طلاى زرد بر آن مترتب نیست و نماز با آن مانع ندارد.27
آیة اللّه گلپایگانى(ره) هم معتقد است:
استعمال طلا چه سفید باشد و چه زرد و یا سرخ، به عنوان زینت براى مردان حرام است؛ ولى پلاتین فلز دیگرى است [و استعمال آن] اشکال ندارد.28
این که طلا و موضوع حکم چیست و آیا رنگ، در آن مدخلیت دارد یا نه؟ نیازمند کارشناسى دقیق است و نباید از عرف عام ومردم معمولى توقع داشت که آن را تشخیص دهند.
9. در استفتاءات حضرت امام خمینى(ره) مى‏خوانیم:
سؤال: ذبح حیوانات با چاقو یا کارد استیل و همچنین با کاردهاى فولادى صحیح است یا خیر؟...جواب: ذبح باید با آهن باشد.29
دفتر امام در پاسخ به این سؤال که آیا ذبح حیوانات با استیل صحیح است یا نه، بیان مى‏کرد: «اگر عرفاً آهن بر آن صدق کند صحیح است». بى تردید، تشخیص این موضوع کار عرف عام نیست. مقلّدى که مى‏خواهد با چاقوى استیل گوسفند یا مرغى را ذبح کند، چگونه بفهمد که «آهن» بر آن صدق مى‏کند یا نه؟ این به عهده کارشناسان است نه عرف عام.
10. محاسبه مهر السنة نیز یکى از همان موضوعات است. در تحریر الوسیله مى‏خوانیم: «... نعم یستحبّ فى جانب الکثرة أن لایزید على مهر السنّة، و هو خمسمائة درهم».30
در تعیین مهر السنّة یکى از فقهاى معاصر نوشته‏اند:
از روایات استفاده مى‏شود که مهر السنّه 500 درهم است... و درهم شرعى برابر 6/12 نخود نقره سکّه دار است. بنابراین، 500 درهم معادل 5/262 به مثقال صیرفى(24 نخودى) نقره سکّه دار مى‏شود. و ظاهراً به قران قدیم ایران، معادل 26 تومان و دو قران ونیم بوده و مهریه‏ها را طبق آن محاسبه و تعیین و در قباله‏ها مى‏نوشته‏اند و قیمت آن در هر زمان تابع نرخ همان زمان است و در زمان ما(سال 1377ش) حدود 100 هزار تومان مى‏باشد.31
یکى دیگر از فقیهان معاصر ـ در توضیح المسائل که به سال 1375 و 1383 ش چاپ شده است ـ مى‏گوید:
مهر السنّه 500 درهم نقره سکّه دار است که وزن هر درهم 6/12 نخود و جمعاً 5/262 مثقال معمولى نقره سکّه دار مى‏شود و قیمت آن تابع نرخ روز است و ظاهراً در آن زمان یک دهم 10/1 دینار ارزش داشته و چون مهر السنة 500 درهم بوده، پس معادل 50 دینار یا 50 مثقال شرعى طلاست که اگر هر مثقال شرعى 515625/3 گرم طلا باشد، مجموعه مهر السنة 78125/175 گرم طلا مى‏شود.32
با توجه به این که اکنون(سال 1384ش) بهاى هر گرم طلا حدود ده هزار تومان است، مهر السنة حدود 000/700/1 تومان مى‏شود و بین این دو محاسبه دو تن از فقهاى معاصر بیش از یک ونیم میلیون تومان تفاوت خواهد بود.
این ده مورد از باب مثال بیان شد و گرنه نمونه‏هاى بیشترى وجود دارد.33 براى بررسى همه جانبه و دقیق این موضوعات ـ چنان که گذشت ـ سزاوار است «مرکز موضوع‏شناسى» در حوزه با نظارت فقها تأسیس شود34 تا به فقیه در استنباط حکم و به مردم در عمل به آن حکم کمک نماید، و برخى اختلاف‏ها در این زمینه رخت بربندد و وظیفه مقلّد مشخص شود.
بعضى از جواب‏هاى استفتاءات فقیهان از مصادیق بارز تشخیص موضوع است که در غیر موضوعات مستنبط و مانند آن، جزو وظایف فقیه و تقلیدى نیست؛35 مانند پاره‏اى از مسائل خمس، به خصوص در باب مؤونه. گاهى نیز دخالت فقیه در تعیین موضوع سبب بروز مشکلاتى مى‏گردد؛ مانند دخالت در تعیین قبله بسیارى از شهرهاى امریکاى شمالى که سالها پیش رخ داد به طورى که در یک مسجد عده‏اى از شیعیان به سمت جنوب شرقى نماز مى‏خواندند و گروهى دیگر به سمت شمال شرقى. ماجرا چنین است که شیعیان مقیم آمریکا و کانادا از ابتدا به سمت شمال شرقى نماز مى‏خواندند و آن را جهت قبله مى‏دانستند. از آیة اللّه خویى(ره) ـ در اواخر عمرشان ـ در باره قبله آمریکا استفتا شد و مسلمانان از جواب ایشان این طور برداشت کردند که جهت قبله در آنجا به سمت جنوب شرقى است، نه شمال شرقى. البته چون متن این جواب در دست نیست، نمى‏دانیم آیا ایشان تصریح کرده‏اند که جهت قبله در آنجا به سمت جنوب شرقى است، یا از کلامشان این گونه برداشت شده است؟ به هر حال پس از آن حتى در یک مسجد عده‏اى به سمت شمال شرقى و گروهى نیز به سمت جنوب شرقى نماز مى‏خواندند که مشخص نیست هنوز هم ادامه دارد یا نه؟ این موضوع باعث ایجاد غوغاى عجیبى گردید و شیعیان مقیم کانادا و آمریکا از علماى قم از جمله آیة اللّه گلپایگانى(ره) و آیة اللّه سید کاظم حائرى(دام ظله) در این باره استفتا کردند. هر دو بزرگوار ـ طبق نظر متخصصان و موضوع شناسان ـ با کمى توضیح، همان جهت قبله سابق یعنى شمال شرقى را تأیید کردند.
آیة اللّه گلپایگانى(ره) در پاسخ به این استفتا جواب فنّى و ماهرانه‏اى داده‏اند:
سؤال: براساس نظر کارشناسان تعیین قبله، قبله آمریکاى شمالى در سمت شمال شرقى تعیین گشته است. از آنجا که اخیراً نظریه‏اى در آمریکا پخش شده است که قبله این منطقه به سمت جنوب شرقى است و نفس این نظر موجب بلاتکلیفى در بین جامعه اسلامى این منطقه شده است. خواهشمند است نظر مبارک خود را در زمینه ملاک‏هاى تعیین قبله اعلام فرمایید تا تکلیف مقلّدین حضرت مستطاب عالى مشخّص گردد.
لازم به توضیح است که عموم جامعه اسلامى مقیم آمریکا، اعم از شیعه و سنّى، تا به حال براساس نظر کارشناسان، به سمت شمال شرقى نماز مى‏گزارده‏اند.
جواب: پاسخ به سؤال فوق از مصادیق تعیین موضوع است و در شأن فقیه نیست، لیکن بر حسب استفسار مجدّد از متخصّصین مورد اعتماد فن و اظهار نظر کارشناسان دقیق و خبره، قبله منطقه در سمت شمال شرقى [است] و همان قبله سابق تأیید مى‏شود.36
چنان که ایشان فرموده‏اند جهت قبله در بیشتر کشورها و شهرهاى قاره آمریکا از جمله واشنگتن و نیویورک به سمت شمال شرقى است و این موضوع با موازین علمى اثبات شده است.37علت برداشت اشتباه از فتواى آیة اللّه خویى(ره) ـ چنان که یکى از اهل فن توضیح داده ـ چنین است:
... على رغم این که همه قبول کرده‏ایم زمین مانند توپ فوتبال کروى است، ذهن‏هاى ما از ابتدا به نقشه‏هاى مسطّح خو گرفته است و همواره خود و مسجد الحرام را روى نقشه مسطح در نظر مى‏گیریم. مثلاً هنگامى که در شهر «نیویورک»(در آمریکا) باشیم و قبله را روى نقشه مسطح در نظر بگیریم، قبله بدون هیچ گونه ابهامى به سمت جنوب شرقى خواهد بود اما اگر روى یک توپ فوتبال، دو سنجاق، یکى در مختصات شهر «نیویورک» و دیگرى در مختصات «مسجد الحرام»، فرو کنیم و توپ را به دست هر کسى بدهیم و بپرسیم: از این نقطه چگونه بایستیم که رو به نقطه دیگر باشیم؟ بدون هیچ گونه ابهامى سمت شمال شرقى را نشان خواهد داد و این، معنى صحیح عرفى(شَطْرَ المسجِد الحَرَام)38 است... .39
منشأ اشتباه ـ همان گونه که بیان شد ـ ملاک قراردادن نقشه مسطّح است ولى آیة اللّه سید کاظم حائرى(دام ظلّه) در پاسخ استفتایى سخن آیة اللّه خویى(ره) را توجیه کرده و معتقد است که دیگران سخن ایشان را اشتباه فهمیده‏اند. متن استفتاء و پاسخ آیة اللّه حائرى چنین است:
مسألة: ... أرسل أحد المشایخ فی أمریکا رسالة إلى سماحة السید الخوئی(دامت برکاته) حول اتّجاه القبلة و یظهر أنّ هناک رأیین فى تشخیص القبلة عند المسافات البعیدة، فمنهم کالشهید الصدر(ره) حیث یرى أنّها أقصر فاصل إلى مکّة المکرّمة، فإنّ أقرب فاصل یخترق الکرة الارضیة نحو مکّة المکرّمة هو الشمال الشرقی، وهو ما یصلّى إلیه المسلمون الشیعة منذ سنى إقامتهم فى کندا أو أمریکا، و الیوم و بعد إرسال المشار إلیه رسالة إلى السید الخوئی فهمنا منها أن سماحة السیدالخوئی لا یرى أخذ النقطة القریبة من مکّة، و لیس القیاس فی ذلک الأقرب من خطوط الطائرات إلى مکّة المکرّمة، و لکنّ المرجع هو السطح للکرة الأرضیة فالاتّجاه الصحیح هو الجنوب الشرقی، و هذا الشیء خلق مشکلة کبیرة لدینا، فمنهم من بقی على اتّجاه القبلة القدیم أی الشمال الشرقی و منهم من غیّره إلى الجنوب الشرقی حسب فتوى السید الخوئی(حفظه اللّه و رعاه). و ال‏آن لاندری إلى أین نتّجه و نحن لازلنا نقلّد الشهید الصدر(ره).
الجواب: المظنون عندی أنّه لا یوجد خلاف فی الاتّجاه الفقهی بین الشهید الصدر و السید الخوئی فی تشخیص جهة القبلة، ولافرق فی النتیجة بین تعیین القبلة عن طریق أقصر خطّ فی الجوّ إلى جهة الکعبة أو عن طریق أقصر خطّ فی سطح الأرض إلیها، أو قل: أقصر خطّ فی سطح الأرض بعد فرض إزالة الجبال و النتؤات، ولا فرق بین هذه التعابیر و التعبیر بالجهة العرفیة. و أنّ الخلاف الموجود لدیکم نشأ من الخطأ عندکم فی فهم کلام السید الخوئی(حفظه اللّه) و لیس خطأً من السید الخوئی ولا من الشهید الصدر(ره)، فالقبلة لدیکم تکون باتّجاه الشمال الشرقی کما کانت علیه القبلة القدیمة. أمّا ما یقوله السید الخوئی من أنّ القبلة لدیکم باتّجاه الجنوب الشرقی فأظنّ أنّه لا یقصد بذلک الشرق و الغرب بالمعنى المصطلح و هو یمین و شمال من یقف باتّجاه القطب، بل یقصد بذلک الشرق و الغرب بالمعنى الحقیقی للکلمة، أی مشرق الشمس و مغربها بالقیاس إلیکم، و القبلة القدیمة الموجودة لدیکم لو قسناها إلى المصطلح الثانی لوجدناها فی الجنوب الشرقی، فالقبلة التی یؤمن بها السید الخوئی(حفظه اللّه) هی نفس القبلة القدیمة، و إنّما الفرق فی الألفاظ و التعابیر، و نتج من اختلاف الألفاظ و التعابیر خطأ فی فهم المقصود ممّا أدّى إلى الخلاف الموجود فعلاً لدیکم.
و أمّا ما یقوله السید الخوئی من أنّ العبرة فی تشخیص القبلة إنّما هی بالجهة العرفیّة لا بالأقربیّة بحسب المسافة الخارجیة، فأظنّ أنّه یقصد بالمسافة الخارجیة أقرب الخطوط المفترضة على سطح الأرض بما فیها من جبال و نتؤات ودیان. أمّا حینما نقصد بالمسافة الخارجیة الخطوط الجویة أو الخطّ الذی یمرّ فی عمق الأرض، أى تحت الجبال و النتؤات إلى الکعبة، فأقرب المسافات هی عین الجهة العرفیّة.
و النتیجة هی أنّ المظنون أنّه لاخلاف بین الفقهاء: السیّد الخوئی و غیره فی فهم جهة القبلة لدیکم، و هی القبلة القدیمة المعروفة عندکم، و إنّما الاختلاف نشأعندکم من عدم الإحالة بالمصطلحات المختلفة.40
به هر حال چون متن فتواى آیة اللّه خویى(ره) در دست نیست، نمى‏دانیم که این توجیه درست است یا نه؟ ولى به هر صورت این تشتّت و دو دستگى به مرجعیت نسبت داده شد.
همان زمان عدّه‏اى براى استفسار از این موضوع خدمت آیة اللّه گلپایگانى(ره) رسیدند. این بزرگوار نیز آنان را به محضر استاد فنّ و ریاضیدان برجسته، حضرت استاد حسن زاده آملى فرستاد. به خاطر دارم که ایشان بسیار متعجّب بود از این که مسأله‏اى به این روشنى و سادگى چگونه موجب اختلاف و سبب وهن اسلام و تشیّع و مرجعیت گشته است.
یکى از عالمان معاصر در این زمینه مى‏نویسد:
یکى از بستگان دانشجوى من که در کانادا تحصیل مى‏کند مى‏گفت: در بین دانشجویان شیعه در سمت قبله اختلاف است. برخى به فتواى آیة اللّه خویى به سمت شرق و برخى دیگر به فتواى دیگران به سمت غرب یا بالعکس نماز مى‏خوانند. ملاحظه کنید یک مشت جوان متعهّد در ینگه دنیا مى‏خواهند نماز بخوانند، صرف نظر از ضرر این اختلاف در بین خود آنان، در بین دانشجویان مسلمان دیگر مذاهب چه انعکاسى دارد؟41
البته ـ چنان که گذشت ـ سخن از شمال شرقى و جنوب شرقى است، نه شرق و غرب. از طرفى شیعیان مقیم آمریکا از اوّل ـ طبق نظر کارشناسان و نه فتواى فقیهان ـ به سمت شمال شرقى نماز مى‏خواندند و فقیهان در تعیین موضوع دخالتى نداشتند. فقط قبله بودن جنوب شرقى، به آیة اللّه خویى(ره) نسبت داده شده که بعید است ایشان بدین گونه تعیین موضوع کرده باشند.
به هر حال، این موضوع نشانه بى برنامگى ماست. اگر یک مرکز مجهّز «موضوع‏شناسى» وجود داشت یا این اختلاف‏ها پدید نمى‏آمد یا به نهاد مرجعیت نسبت داده نمى‏شد.
موضوع دیگرى که به گونه‏اى شبیه قبله آمریکا و محل اختلاف است، مسئله محاذات یا عدم محاذات جدّه با میقات است که کارشناسان باید تکلیف آن را مشخص و معیّن کنند و اختلاف در آن به هیچ وجه شایسته نیست. در مناسک برخى از مراجع معاصر مى‏خوانیم:
کسانى که با هواپیما به حج مى‏روند و مى‏خواهند بعد از حج به مدینه مشرف شوند، احتیاط آن است که بدون احرام بروند جدّه، و از اهل اطلاع مورد اعتماد تحقیق کنند، اگر جدّه یا حده معلوم شد محاذى با یکى از میقاتهاست از آنجا محرم شوند و الاّ بروند به میقات دیگر مثل جحفه و از آنجا محرم شوند... .
محاذات یا عدم محاذات جدّه با یکى از مواقیت ـ به نظر بسیارى از فقیهان ـ موضوع حکم است و نباید توقع داشت حاجى ـ که از همه جا بى خبر است ـ تحقیق کند که آیا جدّه محاذى میقات است یا نه، بلکه این امر به عهده مرکز مذکور است و ابهام و تردید در آن با این همه امکانات و وسائل فعلى سزاوار نیست. برخى از فقیهان دیگر در این زمینه نوشته‏اند:
ـ محاذات جدّه با یکى از مواقیت ثابت نیست، بلکه اطمینان به عدم محاذات آن است، پس احرام از جدّه مجزى نیست و بر حاجى لازم است قبل از رسیدن به جده نذر احرام نموده و از محل نذر احرام ببندد....42
ـ با ملاحظه نقشه‏هاى جغرافیایى، نقطه محاذى جحفه، در جنوب شرقى جدّه واقع است و لذا با نذر مى‏شود در فرودگاه جدّه احرام بست؛ زیرا قبل از میقات واقع است.
ـ محاذات جدّه با هیچ یک از میقات‏ها ثابت نیست. بنابر این باید یا به میقات یا محاذات میقات برود.43
ـ جدّه نه میقات است نه محاذى میقات، لذا احوط آن است که با نذر از آنجا محرم شود.44
ظاهراً منشأ اختلاف فتواى علما در این زمینه، مشخص نبودن وضع موضوع حکم، یعنى محاذات یا عدم محاذات جدّه با میقات است،45 که با این همه وسایل موجود، ابهام در آن به هیچ وجه شایسته نیست. البته اگر در معنى کلمه «محاذات» اختلاف باشد و بر اثر آن در محاذى بودن جدّه اختلاف شود، سخن دیگرى است و چنین اشکالى وارد نخواهد بود.
یکى دیگر از خدمات مرکز موضوع‏شناسى به نهاد مرجعیت، مى‏تواند بررسى دقیق مواضعى در مشاعر مقدّس و اماکن مشرّف باشد که از یک طرف موضوع احکام شرعى، و از سوى دیگر دستخوش تغییر، دگرگونى و توسعه‏اند. مثلاً:
الف) علامه حلى(أعلى اللّه مقامه) در باره کفّارات احرام از على بن بابویه پدر بزرگوار شیخ صدوق(رحمهما اللّه) نقل مى‏کند:
کلّ ما أتیته من الصید فی عمرة أو متعة فعلیک أن تنحر أو تذبح ما یلزمک من الجزاء بمکّة عند الحَزْوَرة قبالة الکعبة موضع النحر... .
شبیه این سخن را نیز علامه از ابن برّاج و ابو الصلاح حلبى و ابن ادریس(رحمهم اللّه) نقل کرده است.46
ازرقى مى‏گوید:
الحزورة: سوق مکّة، و کانت بفناء دار أُمّ هانی ابنة أبی طالب التی کانت عند الحنّاطین فدخلت فی المسجد الحرام.47
... زبیدى مى‏نویسد:
... فی روض السهیلی: «هو اسم سوق کانت بمکّة و أُدخلت فی المسجد لمّا زید فیه»....48
یاقوت حموى هم بیان مى‏کند:
الحزورة کانت سوق مکّة، و قد دخلت فی المسجد لمّازید فیه.49
از این کلام ابن بابویه: «... موضع النحر» نیز فهمیده مى‏شود که حزوره محل قربانى اهل مکه بوده است. چنان که ازرقى و حموى و زبیدى تصریح کرده‏اند «حزوره» از چند قرن پیش داخل و جزء مسجد الحرام شده و دیگر قربانى کردن در آنجا ممکن نیست. با این وصف، یکى از فقیهان بزرگ معاصر(ره) ـ به پیروى از ابن بابویه و فقیهان دیگرى که از آنها نام بردیم ـ در مناسک عربى خود(ص 116) نوشته‏اند:
ما یلزم الحاجّ من الفداء فی إحرام الحجّ ینحره أو یذبحه بمنى، و إن کان فی إحرام العمرة فبمکة بالموضع المعروف بالحزورة.
ب) یکى از مستحبات ورود به مسجد الحرام را داخل شدن از باب بنى شیبه دانسته‏اند، چون بت هُبَل در آنجا دفن شده است.50 شهید اوّل(ره) در این خصوص مى‏گوید:
و یدخله حافیاً خاضعاً خاشعاً من باب بنى شیبة لیطأ هبل، و یقف عنده داعیاً....51
علامه محمد تقى مجلسى(أعلى اللّه مقامه) در شرح فقیه گوید:
حضرت فرمودند که «آن بت را دفن کردند نزد باب بنى شیبه» که از جهت علامت آن در، طاقى زده‏اند قریب به زمزم. و از این جهت است که سنت است که از آن در داخل مسجد الحرامِ زمان آن حضرت شوند؛ چون الحال آن طاق در میان مسجد است.52
شهید ثانى(ره) ذیل این سخن علامه حلّى در إرشاد الأذهان: «و یستحبّ... دخوله من باب بنی شیبة» فرموده است:
و هو ال‏آن داخل فی المسجد موازیاً لباب السلام بقرب الأساطین.53
شهید ثانى در سایر آثار فقهى اش یعنى مسالک الأفهام، الروضة البهیة، حاشیة الشرائع و مناسک الحج و العمرة، نیز متذکر این نکته شده است:
ـ هو ال‏آن داخل فی المسجد بإزاء باب السلام، و لیس له علامة تخصّه، فلیدخل من باب السلام على الاستقامة إلى أن یتجاوز الأساطین؛ فإنّ توسعة المسجد من قربها....54
ـ و هو ال‏آن فی داخل المسجد بسبب توسعته، بازاء باب السلام عند الأساطین.55
ـ هو ال‏آن داخل فی المسجد بإزاء باب السلام، فلیدخل من باب السلام على الاستقامة إلى أن یتجاوز الأساطین لیصادفه....56
البته شهید ثانى(م965) در تذکر این نکته، تا حدودى تحت تأثیر آثار محقق کرکى(م940) از جمله جامع المقاصد بوده است. محقق کرکى دراین باره مى‏نویسد.
سمعنا أنّ هذا الباب یُدعى ال‏آن بباب السلام. و ینبغی أن یعلم أنّ هذا الباب ال‏آن غیر معلوم؛ لأن المسجد قد ثبت أنّه زید فیه. نعم، یراعی الدخول من الباب الذی یسامته ال‏آن، فعلى ما سمعناه یدخل من باب السلام المعروف بذلک ال‏آن.57
در توضیح سخن شهید بزرگوار مى‏افزایم که: از زمانهاى پیش از شهید تا نزدیک زمان ما، یعنى حداقل تا یکصد سال پیش، در نزدیکى مطاف ـ یعنى نزدیک محدوده بین مقام و کعبه شریفه ـ ستونهایى بوده است که به آنها چراغ آویزان مى‏کرده‏اند و منظور شهید از «اساطین» همین ستونها است که اگر کسى مستقیماً از باب السلام مى‏آمده تا از این ستونها بگذرد از باب بنى شیبه عبور مى‏کرده است. رفعت پاشا تصویرى از طاقى نیم دایره که علامت موضع باب بنى شیبه بوده در مرآة الحرمین(ص 217) درج کرده، و در توضیح ستونهاى یاد شده و باب بنى شیبه مى‏نویسد:
... گرداگرد مطاف بر روى سنگها، ستونهاى مسّى زرد رنگى قرار دارد که... قندیل‏ها بدانها مى‏آویزند... در کنار مطاف... در سمت جنوبى گنبدى بر روى چاه زمزم ساخته شده است. در شمال چاه، درب بنى شیبه قراردارد که این درب به صورت طاقى نیم دایره بر دو ستون از سنگ مرمر ساخته شده است... .58 و آن هنگام که تمامى این قندیلها که در اطراف کعبه قرار گرفته روشن شود، منظره بس زیبایى را به وجود مى‏آورد.59... میان ستونهاى مطاف 257 عدد قندیل قرار دارد... این شمارش در سال 1320 ق توسّط اینجانب به عمل آمد... .60
در سال 232 ق به دستور واثق باللّه عباسى ده ستون چوبى در اطراف مطاف قرار داده شد... تا طواف کنندگان از نور آن استفاده کنند... پس از آن مجدّداً تغییراتى در ستونهاى یاد شده به وجود آمد به صورتى که در این اواخر آنها را از مس ساخته و اتّصالات بین آنها را آهن قرار دادند... .61
از برخى منابع تاریخى هم فهمیده مى‏شود که باب بنى شیبه نزدیک چاه زمزم و روبه روى مقام ابراهیم بوده62 و از چند قرن پیش داخل مسجد شده و روبه روى باب السلام آن زمان بوده است. شیخ انصارى(م 1281) هم بیش از صد و چهل سال پیش به پیروى از فقیهان پیشین در مناسک خود مى‏گوید:
و چون داخل شود از در بنى شیبه وارد شود و گفته‏اند که آن در الحال برابر باب السلام است، باید که چون از باب السلام داخل شود راست بیاید تا ستون‏ها....63
شاید این سخن شیخ: «گفته‏اند که آن در الحال برابر باب السلام است» اشاره به توضیح شهید ثانى باشد که فرمود: «و هو ال‏آن داخل فی المسجد بإزاء باب السلام فلیدخل من باب السلام على الاستقامة إلى أن یتجاوز الاساطین».
بى تردید، مسجد الحرام از زمان شهید تاکنون بلکه از زمان شیخ انصارى تا ال‏آن چند بار توسعه یافته64 و مشخصات آن زمان با وضع فعلى مسجد تناسبى ندارد. یعنى باب بنى شیبه فعلى(باب شماره 26) و باب السلام کنونى(باب شماره 24) که هر دو در کنار و خارج مسعى واقع شده‏اند. هیچ کدام باب بنى شیبه و باب السلام سابق نیستند. به عبارتى، باب السلام فعلى بعد از توسعه سعودى، نامگذارى جدید شده و مقابل باب بنى شیبه نیست و بناى فعلى قسمت قدیمى مسجد که از یادگارهاى دوره عثمانى است پس از زمان شهید ثانى(م 965) ساخته شده است. بنابراین طبیعى است که وصف شهید از چگونگى مسجد، با وضع فعلى آن تفاوت داشته باشد.
با این همه تغییراتى که در بناى مسجد الحرام از زمان شهید تاکنون ایجاد شده، باز هم در مناسک‏هاى فعلى مى‏بینیم که همان عبارات قدیمى درج شده است. مثلاً در مناسک اکثر مراجع معاصر در آداب ورود به مسجد الحرام، عبارت ذیل وجود دارد:
هنگام ورود از در بنى شیبه وارد شود و گفته‏اند که باب بنى شیبه در حال کنونى مقابل باب السلام است. بنابر این نیکو این است که شخص از باب السلام وارد شده و مستقیماً بیاید تا از ستون‏ها بگذرد.65
ملاحظه مى‏شود تعبیر «در حال کنونى» که در عبارت شهید ثانى(م 911) آمده و شاید پیش از شهید هم وضع این گونه بوده به همان شکل در مناسک‏هاى زمان ما نیز درج شده است در حالى که امروزه هرکس این عبارت را بخواند، چنین مى‏فهمد که مراد از آن، باب السلام فعلى مسجد(باب شماره 24) است و کسانى که مى‏خواهند به این مستحب عمل کنند، از باب السلام فعلى داخل مى‏شوند.
عبارت برخى از مناسک‏هاى مراجع فعلى(دامت إفاضاتهم و أفاض اللّه علینا من برکات أنفاسهم) نیز چنین است:
ـ و هنگام ورود، از در بنى شیبه وارد شود و گفته‏اند که در بنى شیبه در حال کنونى مقابل باب السلام است. بنابراین، خوب است که از باب السلام وارد شده و مستقیماً بیاید تا از اسطوانات66 بگذرد.
ـ و یقال: إنّ باب بنی شیبة یحاذی ال‏آن باب السلام، و لهذا یُحَبَّذ أن یدخل الشخص من باب السلام و یتوجّه بصورة مستقیمة إلى أن یتجاوز الأُسطوانات.
ـ... الدخول من باب بنى شیبة، و هو ال‏آن داخل المسجد الشریف بعد ماجرى علیه التوسیع، و هو مقابل باب السلام على الظاهر.67
آنچه ذکر شد، از باب نمونه بود و غیر از این موارد، برخى تغییرات مکانى دیگر نیز در مناسک‏هاى امروزى مدّ نظر قرار نگرفته است. مثلاً در مناسک یکى از فقیهان بزرگ معاصر(چاپ 1379 ش/ 1421ق) در بخش مستحبات مکه مى‏خوانیم:
5. ینبغی زیارة مکان مولد رسول اللّه(ص) بمکّة و هو ال‏آن مقابل المسجد الحرام باب العمرة فی زقاقٍ بسوق اللیل یسمّى زقاق المولد، فیصلّی فیه و یدعو اللّه تعالى....
9. إتیان منزل خدیجة علیها السلام... و هو ال‏آن مسجد أیضاً فیصلّى فیه و یدعو... 12. إتیان مسجد الأرقم و الصلاة فیه.
در حالى که سالهاست، نه از «زقاق المولد» خبرى هست و نه از مسجدى که در محل خانه حضرت خدیجه کبرى(س) بوده، اثرى مانده است. همچنین مسجد ارقم در توسعه مسجد الحرام(سال 1375 ق) جزو مسجد شده و گفته‏اند: «نزدیک درى بوده که اکنون باب ارقم نامیده مى‏شود. »68
بدون شک نباید انتظار داشت که فقیه به تمام این مسائل احاطه داشته باشد و همه را در مناسک مراعات کند بلکه این وظیفه همان «مرکز موضوع‏شناسى» پیشنهادى در این مقاله است که از یک سو کار را بر فقیهان آسان مى‏کند و از سوى دیگر جلوى بروز این گونه خطاها و سهل انگارى‏ها را مى‏گیرد و کسانى را که این امور را دستمآیه استهزاء و طعنه قرار مى‏دهند خلع سلاح مى‏کند. بى‏تردید در دوران قدیم و پیش از انقلاب با نبود امکانات و ابزارهاى گوناگون، این گونه سهل انگارى‏ها طبیعى بود ولى امروزه دیگر پسندیده نیست.69
نمونه‏هایى که بیان شد موضوع بعضى از احکام مستحب بود و در خصوص جاهایى که موضوع احکام واجب اند ـ مانند جمرات ـ موضوع‏شناسى، اهمیت بیشترى پیدا مى‏کند. بدون شک، اطلاع فقیه از چگونگى وضع جمرات در زمان معصومین(ع) و تغییر و تحوّل آن تا زمان ما، در استنباط احکام آن تأثیر خواهد داشت. یکى از عالمان معاصر که تقریباً از پنجاه سال پیش تاکنون بارها به حج مشرف شده است مى‏گفت: یکى از مراجع، رمى جمره را از طبقه بالا صحیح نمى‏دانست. به او گفتم: جمره عقبه ـ دهها سال قبل ـ در ته یک درّه واقع شده بود، نه بر سطح فعلى، و شاید اکنون دهها متر بالاتر و مرتفع‏تر از موضع وسطح قبلى‏اش باشد.70 بنابراین در زمان معصومین(ع) هم جمره بر سطح فعلى نبوده که گفته شود: رمى قسمت طبقه پایین صحیح و رمى طبقه بالا غیر صحیح است. ایشان مى‏گفت: آن مرجع، استدلال مرا پذیرفت و رمى از طبقه بالا را کافى دانست.
مقوله دیگر موضوع‏شناسى، مسایل نو ظهور از قبیل مالکیت معنوى، سینما، رادیو، تلویزیون و مانند اینهاست که غالباً مشخص نشدن موضوع، سبب اختلاف فتوا یا خطا مى‏شود، در حالى که باید در باره چگونگى آنها به نظر عرف ـ هر جا تشخیص با عرف باشد ـ پژوهش‏هاى عمیق و تحقیقات میدانى صورت پذیرد. مثلاً برخى فقیهان بزرگوار معاصر فتوا داده‏اند:
مشاهده فیلم فوتبالیست‏ها و کشتى گیران از تلویزیون در پخش غیر مستقیم بدون قصد ریبه71 اشکال ندارد و در پخش مستقیم احوط ترک است.
اکنون این سؤال پیش مى‏آید که آیا در ترتّب آثار سؤ نظر به نامحرم، بین پخش مستقیم و غیر مستقیم فرقى وجود دارد؟ ثانیاً هر چند ـ با دقت عقلى ـ بین پخش مستقیم و غیر مستقیم فرق است؛ ولى آیا عرف که مخاطب شارع است، بین آنها فرق فارق و قابل توجهى قائل مى‏شود؟ و آیا با توجه به حکمتِ نهى شارع از نظر به نامحرم مى‏توان بین این دو فرقى قائل شد؟ به هر حال تشخیص موضوع، در حکم این مسأله و مسأله‏اى که در ادامه خواهد آمد، بى تأثیر نیست:
در باره وجوب یا عدم وجوب سجده هنگام شنیدن آیات سجده از وسایلى مانند ضبط صوت، رادیو یا تلویزیون(درپخش غیر مستقیم) سه فتوا در بین فقیهان معاصر وجود دارد:
الف) سجده واجب نیست.
ب) سجده واجب است.
ج) احتیاط واجب آن است که سجده کنند.
وقتى دستگاه پخش صوت و گرامافون که به آن «صندوق حفظ الصوت» و «فونوغراف» مى‏گفتند تازه به کشورهاى اسلامى آمده بود، اختلاف شد که شنیدن غنا از آن چه حکمى دارد، زیرا غناى حرام، «صوت انسان» است و آنچه از ضبط صوت شنیده مى‏شود «صوت انسان» نیست. برخى از فقیهان آن زمان نیز در این خصوص رساله نوشتند که بنده و همکارانم آنها را در میراث فقهى(1): غنا، موسیقى چاپ کرده‏ایم.72 ولى بر اثر گذشت زمان، مسأله روشن شد و ظاهراً امروزه همه قبول دارند که بین شنیدن غناى حرام از دهان انسان به طور مستقیم و بى واسطه، و شنیدن آن از ضبط صوت و گرامافون و پخش غیر مستقیم از رادیو و تلویزیون هیچ گونه فرقى وجود ندارد.
هدف از موارد بیان شده، ورود تفصیلىِ گسترده و پژوهش عمیق در باره این موضوعات نبود، بلکه مقصود، یاد آورى این نکته بود که امروزه:
ـ پاره‏اى از موضوعات نوپیدا و جدیدند.
ـ شمارى از موضوعات با معیارهاى پیشین بیان شده‏اند که براى مکلّفان امروزى قابل فهم نیستند.
ـ برخى از موضوعات، تغییر یافته و دگرگون شده‏اند.73
ـ تعدادى از موضوعات نیز بلاتکلیف مانده‏اند که تشخیص آنها در قدیم دشوار بود، ولى اکنون آسان است.
از سوى دیگر، انتظار داشتن از عرف عام یا متخصصان ـ بدون نظارت حوزه ـ براى مشخص نمودن آن‏ها یا توقع این که فقیهان وقت خود را در این راه صرف کنند، به جا و معقول نیست. از این رو پیشنهاد مى‏شود «مرکز موضوع‏شناسى» در حوزه و با نظارت فقها تأسیس شود تا این گونه موضوعات را بررسى و مشخص نماید و موجبات تسهیل در استنباط مجتهدان و راحتى مقلّدان را در عمل به تکلیف فراهم آورد. هدف از مطالب بیان شده، تبیین همین نکته بود گرچه ممکن است پاره‏اى از مطالب مذکور قابل مناقشه باشد.
___________________________________
1. آخرین بخش از نکته‏هاى شماره قبل از(ص340 ـ 342)، یعنى سخن فاضل هندى در پایان کتاب کشف اللثام، نکته چهلم بود که در حروفچینى، شماره 40 از آغاز آن افتاده است. بنابراین هشتمین قسم از نکته‏ها با شماره 41 شروع مى‏شود.
2. مجله نجوم، شماره 9(خرداد 1371)، ص15 ـ 17، شماره 137(مرداد 1383)، ص 29، شماره 141(آذر 1383)، ص 5، شماره 146/145(فروردین و اردبیهشت 1384) ص 9، شماره 147 (خرداد 1384)، ص 7 و فرهنگنامه، ج9، ص308 ـ 312، مدخل «تلسکوپ».
3. ظاهراً مراد از رؤیت در روایات رؤیت هلال، رؤیت ناظر زمینى است و نه فضایى. بنابراین، از این جهت نیز ـ علاوه بر برخى جهات دیگر ـ رؤیت هلال با هابل معتبر نیست. رک: میراث فقهى(2): رؤیت هلال، ج1، مقدمه.
4. میراث فقهى(1): غنا، موسیقى، ج3، ص1884.
5. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص993.
6. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص708.
7. توضیح المسائل آیة اللّه بروجردى با حاشیه آیة اللّه خویى و یگران ، ص276.
8. استفتاءات، ج1، ص194، سؤال 238.
9. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص708.
10. وسائل الشیعة، ج8، ص464، باب 3 از ابواب صلاة المسافر، ح5.
11. همان ح6.
12. همان، ص 463، ح1.
13. همان، ص 465، ح8.
14. همان، ص464، ح4.
15. همان، ح3.
16. مرآة الحرمین، ص 362، ترجمه فارسى.
17. همان، ص 210.
18. همان، ص362.
19. مناسک حج(با 12 حاشیه)، ص 246، مسأله 592، و ص 262، مسأله 638.
20. مناسک حج، ص 205.
21. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص46. براى آگاهى از سایر نظرها به همین منبع مراجعه شود.
22. العروة الوثقى، ج1، ص214، مسأله 296.
23. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص491.
24. قبله و اوقات شرعى شهرهاى ایران، محمد سمیعى، چاپ اوّل، قم، لوا، 1376. در این اثر، ساعت قبله و اوقات شرعى 104 شهر مهم ایران در همه ایام سال محاسبه و معین شده و در توضیح ساعت قبله آمده است: «با استفاده از ساعت قبله مى‏توانید در هر شهرى که باشید به کمک موقعیت خورشید، جهت قبله را مشخص کنید. چنانچه[چنان‏که] مى‏دانید خورشید هر روز از مشرق طلوع کرده، به هنگام ظهر شرعى در نصف النهار ناظر قرار مى‏گیرد و سپس در مغرب غروب مى‏کند. بنابر این در هر ساعت روز، جهت خورشید زاویه خاصى با جهت قبله تشکیل مى‏دهد. ساعت قبله زمانى است که در آن، خورشید کاملاً در جهت قبله قرار گرفته است. به عنوان مثال در اوّل مرداد ماه سال 1376 در شهرستان قم در ساعت 1: 14 به وقت رسمى، خورشید کاملاً در جهت قبله قرار مى‏گیرد و هر ناظرى که رو به خورشید کند در جهت قبله ایستاده است. براى تشخیص بهتر سمت خورشید مى‏توانید از سایه یک شى‏ء عمود بر سطح زمین استفاده نمایید. این سایه چنانچه[چنان که] در ظهر شرعى کاملاً راستاى شمال و جنوب را نشان مى‏دهد در ساعت قبله نیز دقیقاً راستاى قبله را مشخص مى‏نماید».(ص639 ـ 640)
25. توضیح المسائل مراجع، ج1، ص812.
26. العروة الوثقى، ج3، ص416، مسأله 1.
27. استفتاءات، ج1، ص142 ـ 144.
28. مجمع المسائل، ج4، ص93، مسأله 248.
29. استفتاءات، ج2، ص497، مسأله 10. براى آگاهى از آراء مختلف در این زمینه به کتاب توضیح المسائل مراجع، ج2، ص573 ـ 574 مراجعه کنید.
30. تحریر الوسیله، ج2، ص282.
31. جامع المسائل، ج2، ص432، سؤال 1285.
32. توضیح المسائل، ص464 ـ 465، مسأله 2596.
33. از جمله الکل و فراورده‏هاى آن، که اتفاقاً پژوهش خوبى در این زمینه صورت گرفته و در قالب کتابى به نام الکل و فرآورده‏هاى آن در فقه اسلامى از حجة الاسلام آقاى سید حسن شبیرى،(قم، بوستان کتاب، 1376 ش) منتشر شده است.
34. اصل این طرح، یعنى لزوم تأسیس «مرکز موضوع‏شناسى» در حوزه، مولود اندیشه دوست فاضل و گرامى، حجة‏الاسلام جناب آقاى محمد حسین فلاح زاده و در حباله نکاح ایشان است که بنده آن را بدین صورت تبیین نموده‏ام. خود ایشان در صدد تأسیس چنین مرکزى هستند و مقدمات آن را نیز فراهم کرده‏اند.(جزاه اللّه خیراً)
35. رک: العروة الوثقى، ج1، ص57 ـ 58، مسأله 67.
36. مجمع المسائل، ج4، ص96، س 257.
37. اطلس قبله نما، ص139 ـ 169.
38. بقره: 144.
39. قبله و اوقات شرعى شهرهاى ایران، ص 638 و 639.
40. الفتاوى المنتخبة، ص52 ـ 54، مسأله 159.
41. امام خمینى و انقلاب اسلامى،(مجموعه مقالات از استاد واعظ زاده خراسانى)، ص358.
42. مناسک حج(با 12 حاشیه)، ص 118 ـ 119، مسأله 212.
43. همان.
44. همان، ص199، ذیل مسأله 443.
45. برخى از فقیهان نیز مانند آیة اللّه خوئى(ره) مى‏فرمایند: «احرام از جدّه حتى بر فرض محاذى بودن آن با میقات مجزى نیست... »(حاشیه مناسک حج، ص 118، ذیل مسأله 212). بعضى از فقیهان هم معتقدند احرام از جدّه ـ چه محاذى باشد و چه نباشد ـ براى کسانى که از میقات و نزدیک آن عبور نمى‏کنند، صحیح است: «یصحّ الإحرام من جدّة لمن لایمرّ على أحد المواقیت أو بالقرب منه» و هو الأقرب إلى الصواب.
46. مختلف الشیعه، ج4، ص294 ـ 295، مسأله 247 و ص195 ـ 196، مسأله 152.
47. تاریخ مکّة، ازرقى، ج2، ص294، به نقل از قاموس الحرمین الشریفین، ص 98 و أخبار مکة، فاکهى، ج4، ص206.
48. تاج العروس، ج11، ص10، «حرز».
49. معجم البلدان، ج2، ص255.
50. شیخ صدوق از حضرت امام صادق(ع) نقل مى‏کند: «... هبل الذی رمى به علی(ع) من ظهر الکعبة لمّا علا ظهر رسول اللّه(ص) فأمر به فدفن عند باب بنی شیبة، فصار الدخول إلى المسجد من باب بنی شیبة سنّةً لأجل ذلک»(الفقیه، ج2، ص154، ح668).
51. الدروس الشرعیة، ج1، ص364، انتشارات آستان قدس رضوى.
52. لوامع صاحبقرانى، ج7، ص203. در تعبیر ایشان دقّت کنید: «... داخل مسجد الحرام زمان آن حضرت شوند» روشن است که امروزه بر اثر توسعه مسجد الحرام زائران پیش از رسیدن به باب بنى شیبه وارد مسجد شده‏اند، و معنى ندارد گفته شود: «مستحب است از باب بنى شیبه وارد مسجد شوند» چون پیش از آن «ورود» حاصل شده، و تحصیل حاصل محال است. بنابر این، تعبیر مناسک‏هاى امروزى از این جهت نیز خالى از مسامحه نیست، و سخن دقیق همان است که علامه مجلسى فرموده‏اند که براى ورود به مسجد الحرامِ زمان پیامبر مستحب است از در بنى شیبه وارد شوند.
53. غایة المراد و حاشیة الإرشاد، ج1، ص426.
54. مسالک الأفهام، ج2، ص331.
55. الروضة البهیة، ج1، ص504(چاپ مجمع الفکر).
56. حاشیة الشرائع، ص 267؛ نیز ر. ک: مناسک الحجّ و العمره، ص20، مطبوع در رسائل الشهیدالثانى، ج1، ص372.
57. جامع المقاصد، ج3، ص198؛ حاشیة إرشاد الأذهان، ص247؛ حاشیة شرائع الإسلام، ج1، ص438.
58. مرآة الحرمین، ص216(ترجمه فارسى).
59. همان، ص 214.
60. همان، ص 260.
61. همان، ص 261.
62. تاریخ مکّة المکرّمة قدیماً و حدیثاً، ص70.
63. مناسک حج، ص181.
64. ر. ک: مرآة الحرمین، ص235 ـ 237؛ ساختمان مسجد الحرام، ص28.
65. مناسک حج(با حواشى 12 نفر از مراجع) ص 222، مسأله. 53.
66. منظور از این اسطوانات ـ چنان که گذشت ـ ستونهایى است که نزدیک مطاف بوده و اکنون سالهاست که از آنها خبرى نیست.
67 .علاوه بر مناسک مراجع معظم، در برخى از دیگر کتابهاى مربوط به حرمین نیز همان عبارت مناسک تکرار شده است؛ از جمله در مناسک نوین، به کوشش حجة الاسلام جناب مستطاب آقاى بى آزار شیرازى، و مشعل زائر(ص139) اثر حجة الاسلام والمسلمین آقاى على عطایى.
68. آثار اسلامى مکه و مدینه، ص 155 ـ 157.
69. دلیل پدید آمدن سهل انگارى‏هاى مزبور این است که معمولاً فقیهان بر مناسک علماى پیشین حاشیه مى‏زنند و در هنگام درج حاشیه در متن، این گونه تغییرات مورد غفلت واقع مى‏شوند.
70 .رفعت پاشا در باره چگونگى جمره عقبه در حدود یک صد سال پیش چنین مى‏نویسد: «جمره عقبه دیوارى سنگى است به ارتفاع حدود سه متر و عرض حدود دو متر که روى قطعه سنگ بلندى به ارتفاع یک متر و نیم از روى زمین بنا گردیده است... » ؛ «جمره عقبه... در پاى کوه قرار دارد و یک سویه است»(مرآة الحرمین، ص 344 و96، ترجمه فارسى).
71 .ریبه امرى «قصدى» نیست، بلکه شهوت و التذاد قصدى است. بنابر این شاید بهتر بود گفته شود: «بدون خوف ریبه و قصد شهوت و التذاد». همچنان که آیة‏اللّه گلپایگانى(ره) در پاسخ به استفتایى نوشته‏اند: «نظر کردن زن به صورت مرد نامحرم اگر ریبه و قصد تلذّذ در بین نباشد اشکال ندارد؛ ولى نگاه کردن مرد به [صورت] زن اجنبیه و لو بدون قصد تلذذ و ریبه اشکال دارد، مگر در حال ضرورت»(مجمع المسائل، ج4، ص401، سؤال 1072).
72. آیة اللّه سید محمد باقر رضوى کشمیرى(ره) در این زمینه رساله الروضة الغنّاء فی عدم جواز استماع الغناء المودعة فی الفونوغراف را نوشت. این رساله در جلد دوم میراث فقهى(1): غنا، موسیقى، ص 1329 ـ 1420 درج و منتشر شد. همچنین آیة اللّه میرزا یوسف آقا مجتهد اردبیلى(ره) در آغاز رساله‏اش در غنا(غنا، موسیقى، ص1145ـ 1187) به این بحث پرداخت و بر خلاف مرحوم رضوى کشمیرى، معتقد شد که شنیدن غنا از گرامافون مانعى ندارد؛ چون «صوت انسان» نیست:
«إنّ الظاهر إمکان دعوى صحّة الاستدلال على حرمة الغناء المسموع من التلفون بأدلّة المنع من استماع الغناء بعنوان أنّه غناء، بخلاف المسموع من الفنوغراف لما فیه.
و وجهه أنّ الغناء... من عوارض الصوت و الصوت لایطلق... إلاّ فی الأصوات الحاصلة من ذوی الأرواح(غنا، موسیقى، ص 1158)... فمن ذلک کلّه وضح و صحّ الاختصاص، فیتّضح و یصحّ سلب الغناء و الکلام عن حکایة الصندوق إیّاهما حقیقة بحیث لایکاد یخفى على شاعر، ولاینکره إلاّ متعسفّ متعنّت مکابر... »(غنا، موسیقى، ص1160).
73. اثبات دگرگونى بعضى از موضوعات نیز نیازمند پژوهش و بررسى است. مثلاً ـ از باب نمونه ـ آیا امروزه شطرنج از ابزار قمار بودن خارج شده و به وسیله‏اى براى ورزش و ورزیدگى ذهن تبدیل شده است؟ در این گونه مسایل نمى‏توان به گفته مردم اعتماد کرد. باید با بررسى و پژوهش‏هاى همه جانبه و تحقیق میدانى تکلیف آنها را روشن کرد و هر گونه اظهار نظرى در این خصوص باید به مستندات و منابع معتبر متکى باشد.

تبلیغات