آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

مقدمه
قواعد به دو بخش منصوص و اصطیادى تقسیم مى‏شوند. قواعد منصوص به آن دسته از قاعده‏هایى که در یکى از منابع سه گانه قرآن، سنت نبوى و سنت اهل بیت(ع) وارد شده‏اند اطلاق مى‏گردد و قواعد اصطیادى قاعده‏هایى هستند که فقها آن‏ها را از مجموعه‏هایى از روایات و یا احکام برگرفته‏اند.
بى گمان قواعد منصوص ـ که از اعتبارى بیشتر و وضعیتى اطمینان‏بخش‏تر برخوردار هستند ـ نمایانگر این واقعیت هستند که قواعد قدمتى همسان با ظهور اسلام دارند و شکل‏گیرى آن‏ها همزمان با تشریع احکام فقهى در اوّلین سالهاى بعثت، آغاز شده است.
هر چند قواعد در اوّلین دوره پیدایش خود، به همراه احکام جزئى و به صورت ناشناخته براى مردم ارایه مى‏شد؛ ولى در عین حال، حجم گسترده‏اى از متون منبع و مرجع را به خود اختصاص داد؛ تا آن جا که مهمترین منبع الهام قواعد فقهى، در همین دوران و در چارچوب قواعد فقهى «قرآن مجید» و «قواعد نبوى» به میدان آمد. بنابراین، در اوّلین روزهاى ظهور اسلام، حجم گسترده‏اى از قواعد ـ اما حداقل ناشناخته ـ براى آن زمان تولید شد.
در این نوشته به بررسى قواعد نبوى ـ که بخش مهمى از قواعد منصوص را تشکیل مى‏دهند ـ خواهیم پرداخت. این بررسى بیشتر جنبه‏اى تاریخى دارد و مى‏کوشد به آنچه در کتابهاى شیعه و سنى در این زمینه ارایه شده بپردازد. طبیعى است که پذیرش بسیارى از این قواعد، در گرو بررسى سند و یا تلقى و نوع تعامل اصحاب با آن‏ها مى‏باشد. بررسى اسناد و یاتلقى اصحاب از رسالت این مقاله بیرون است و آن را به مکان مناسب خود ـ یعنى بحث‏هاى استنباطى ـ موکول مى‏نماییم.
توضیح و بررسى قواعد فقهى در سنت نبوى و میزان انعکاس و تطبیق آن نزد اصحاب و اهتمام امامان(ع) به قواعد نبوى را با ذکر چند محور، دنبال مى‏کنیم:
1 ـ قواعد نبوى بیانگر انسجام فقه اسلامى
فقهى که انسجام ذاتى و مجموعه‏هاى به هم پیوسته ندارد، نمى‏تواند منظومه‏اى از قواعد انبوه را پدید آورد. از این رو، اگر بپذیریم که قرآن، تبیین فقه را از طریق ارایه انبوهى از قاعده‏ها انجام داده است؛ به ناچار باید این حقیقت را بپذیریم که فقه مورد نظر قرآن، ذاتاً منسجم و به هم پیوسته مى‏باشد. در این صورت، آن چه از پیامبر(ص) انتظار مى‏رود رویکرد قاعده‏مند در ارایه فقه است. در حقیقت، پیامبر(ص) تبیین فقه را با این رویکرد آغاز نمود و در موارد بسیارى تلاش کرد، به جاى بیان احکام جزئى، موارد گوناگونى را که از نظر حکم، متحد هستند؛ با عباراتى گویا بیان کند. امامیه و اهل سنت از پیامبر(ص) روایت کرده‏اند که فرمود «اعطیت ـ یا اُوتیت ـ جوامع الکلم.»1
با توجه به این‏که فعالیت‏هاى پیامبر را نه مى‏توان و نه باید در فقه خلاصه کرد؛ بلکه حتى ـ بى‏آنکه تحقیقى گسترده نمود ـ چهره اصلى فعالیت‏هاى وى را نمى‏توان فقهى دانست. از این رو، نباید تصور کرد که مقصود پیامبر(ص) از عنوان «جوامع الکلم» صرفاً قاعده‏هاى فقهى بوده است. کلمات پیامبر(ص) در تمام زمینه‏ها از ویژگى جامعیت و فراگیرى برخوردار مى‏باشد. به همین سبب، در روایات فراوان، عبارت‏هایى پرمعنى و فراگیر از پیامبر(ص) در موضوع اعتقادات، اخلاقیات و... به چشم مى‏خورد.
البته باید پذیرفت که بخش مهمى از تلاش هاى پیامبر(ص) فقهى بوده است. در نتیجه، قسمتى از «جوامع الکلم» نیز فقهى به شمار مى‏آید. جوامع الکلم فقهى، تعبیر دیگرى از احکام فراگیر و کلّى است که موارد مختلف را مورد پوشش قرار مى‏دهد.2
جالب این‏که جامعیت و فراگیرى، حتى در این کلام حضرت ـ اوتیت جوامع الکلم ـ نیز به چشم مى‏خورد. یعنى به صدور کلمه‏هاى جامع از پیامبر(ص) در زمینه‏هاى فقهى، اخلاقى و... نظر دارد.3
توضیح و بررسى قواعد فقهى در سنت نبوى و میزان انعکاس و تطبیق آن را نزد اصحاب، با ذکر چند محور، دنبال مى‏کنیم:
2 ـ ارتباط قواعد قرآن و قواعد پیامبر(ص)
قواعد قرآنى مرزهایى گسترده و دامنه هایى بزرگ دارند. این گستردگى و بزرگى، ظرفیت‏هایى تمام نشدنى به قواعد قرآنى بخشیده‏اند؛ تا با زمان همراه گردند و با ارائه راهبردهاى کلان، جامعه‏ها را اداره نمایند. بدینسان قرآن اصولى بنیادى را ارائه مى‏کند که نه تنها به محدودیت آفرینى در فرایند پویایى اندیشه اسلامى نمى‏انجامند، که فراتر از آن، زمینه‏هایى بزرگ را براى نقش آفرینى در دوره‏هاى متفاوت فراهم مى‏کند.
با توجه به این نکته مى‏توان رابطه قواعد پیامبر(ص) با قواعد قرآنى را به دست آورد. قواعد نبوى از مجموعه‏هایى تشکیل شده که شرح و تبیین قواعد قرآن را به عهده دارد.4 نقش شارح بودن براى قواعد قرآنى به دو صورت مى‏باشد:
الف. قابل فهم کردن قواعد قرآنى
گاهى قواعد نبوى پرده از قاعده بودن یک عبارت و یا جمله یا آیه قرآنى بر مى‏دارند. به این صورت که با به نظم در آوردن آن در قالب یک قاعده، نقشى فراتر از آنچه در نگاه نخست به ذهن مى‏آید در فقه ایجاد مى‏کنند. به بیانى دیگر پیامبر(ص) در موارد بسیارى با قراردادن محتواهایى از قرآن در قالب‏هاى بیانى باز شده‏تر، آن‏ها را به صورت ملموس‏ترى در دسترس قرار مى‏داد.
ب. تفکیک و تجزیه قاعده کلى قرآنى به قواعدى محدودتر
گاهى قواعد نبوى، یک قاعده کلى قرآنى را به قواعدى با قلمروهایى محدودتر تفکیک و تجزیه مى‏نمایند. به تعبیر دیگر گاهى هر مجموعه از قواعدنبوى در دل یک قاعده قرآنى جاى مى‏گیرند.
نمونه‏هایى از ارتباط میان قواعد نبوى و قواعد قرآنى:
ـ قاعده «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً»5 با این جملات قرآنى تناسب دارد:
«فلاجناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحاً»6، «والصلح خیر»،7 «أن تبرّوا وتتّقوا و تصلحوا بین الناس»8 و جمله‏هاى قرآنى دیگر.
ـ قاعده «الموءمنون عند شروطهم»9
با این جملات قرآنى متناسب است: «والموفون بعهدهم إذا عاهدوا»،10 «وأوفوا بالعهد»11 و «انّ العهد کان مسوءولاً»12
ـ قاعده «لاحرج على مضطر»13
با این جملات قرآنى تناسب دارد: «فمن اضطرّ غیر باغٍ و لا عادٍ فلا إثم علیه»14، «و ما جعل علیکم فی الدین من حرجٍ»15 و موارد دیگرى که به توضیح اصولى پرداخته و در قرآن یافت مى‏شود.16
3 ـ تحلیل رویکرد پیامبر(ص) به ارایه قاعده
در تحلیل رویکرد پیامبر اسلام(ص) به قاعده سازى، حداقل دو دلیل مهم را مى‏توان ذکر کرد:
دلیل نخست: فقه در آن زمان، اوّلین روزهاى پیدایش خود را سپرى مى‏نمود. مردم با آموزه‏هاى آن آشنا نبودند و زمینه ذهنى مناسبى در مورد دستورهاى اسلام نداشتند. در این شرایط، پیامبر(ص) قصد داشت به سرعت، قوانین فقه را در میان مردم رواج بدهد. کارکرد قواعد به عنوان جملاتى معمولاً کوتاه و مشخص که حجم فراوانى از مفاهیم را در خود داشت به خوبى از پس حلّ مشکل تازه مسلمانان بر مى‏آمد، و پیامبر(ص) با ارایه قواعد توانست تعالیم فقهى خود را به سرعت در میان آنها رواج دهد. از سوى دیگر، جامعه، شدیداً به حافظه افراد و مهارت‏هاى شخصى براى حفظ روش‏هاى جدید زندگى در چارچوب اسلام(فقه) وابسته بود.
طبیعى است که پیامبر(ص) ترجیح دهد، به جاى بیان بسیارى از احکام جزئى به قاعده سازى روى آورد. قواعد، ضمن آنکه بسیار کم‏حجم‏تر از احکام جزئى بودند، زبانى مشخص و راحت نیز داشتند. این ویژگى به تازه مسلمانان، امکان مى‏داد تا به راحتى، وظیفه مهم پاسدارى از نخستین میراث‏هاى فرهنگ اسلامى را به انجام رسانند؛ خصوصاً، فرصتى را که پیامبر(ص) براى ارایه تمام اجزاى دین مانند، اخلاق، فقه، معارف و... در اختیار داشت کم بود، و این به نوبه خود سبب مى‏شد تا شیوه‏اى بهتر را براى بهره‏گیرى از فرصت‏ها جهت ارایه دین ـ و از جمله فقه ـ انتخاب کند.
پیامبر(ص) بیش و پیش از هر چیز تلاش کرد تا قواعد فورى و ضرورى جامعه آن روز را ارایه دهد و بخشى از اندیشه جدید حقوق اسلامى را جایگزین خصلت‏هاى جاهلى نماید؛ خصلت‏هایى که گاهى جنبه  اجتماعى داشته و در عین حال منحط بودند. به این دلیل، قواعدى که پیامبر(ص ) ارایه مى‏فرمود، عمدتاً به حوزه‏هاى زیر مربوط مى‏شد یا کارکردى فعال در این حوزه‏ها داشت:
الف. حوزه تخاصمات:
از آن جا که جامعه جاهلى، براى تخاصم و درگیرى میان مردم و ایجاد تنش در روابط اجتماعى آماده بود از این رو، بخش گسترده‏اى از قواعد نبوى به ارایه مباحثى اختصاص پیدا کرد که به ایجاد روش‏هاى حل مناقشات مى‏پرداخت؛ قواعدى مانند:
ـ «إنّما اقضى بالبینات»،17 «البینة على المدّعی و الیمین على المدّعى علیه»18 و امثال این ها که در زمینه کیفیت اثبات جرم و چگونگى حکم میان دو طرف دعوا، وارد شده است.
ـ «الولد للفراش و للعاهر الحجر.»19
ـ «والموءمن حرام کلّه عرضه و ماله و دمه.»20
ـ «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»21
ـ «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام.»22
ب. حوزه مجازات:
یکى دیگر از حوزه‏هاى حساس و مهم در نخستین سال هاى استقرار اسلام، ارایه قواعد و مقررات مجازات بود. پیامبر(ص) بخشى از تلاش هاى خود را در این زمینه، تمرکز بخشید و جامعه را با الگوهاى رفتارى جدیدى در حوزه مجازات آشنا ساخت؛ قواعدى مانند:
ـ «و العمد قود و شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فیه مائة بعیر.»23
ـ «لا کفالة فی حد.»24
ـ «لا انکار بعد اقرار.»25
ـ «ادرأوا الحدود بالشبهات.»26
ج. حوزه مالکیت و معاملات:
هنگامى که اسلام جایگزین جاهلیت شد؛ جامعه پراکنده و فاقد قدرت مرکزى حجاز، به دوران تازه‏اى پاگذاشت. دورانى که به وضوح از شکل‏گیرى رونق سیاسى و اقتصادى خبر مى‏داد؛ به دست آمدن غنایم و تشکیل حکومت در مدینه، نشانگر این برهه جدید است. رسوم و آداب جاهلى به هیچ وجه نمى‏توانست با مناسبات پیچیده این دوران مقابله کند. بخش مهمى از تلاش هاى پیامبر(ص) در اوّلین سال‏هاى تشکیل حکومت اسلامى صرف تبیین قوانین و قواعد معاملات و مالکیت شد. این بخش از تلاش هاى پیامبر(ص) در روایات فراوانى به چشم مى‏خورد:
ـ «على الید ما أخذت حتّى توءدى.»27
ـ «العاریة موءادة.»28
ـ «الزعیم غارم.»29
ـ «الدین مقضى.»30
ـ «و لا یحل لمومن مال أخیه إلاّ عن طیب نفسه منه.»31
ـ «لا وصیة لوارث.»32
ـ «الموءمنون عند شروطهم.»33
ـ «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحلّ حراماً أو حرّم حلالاً.»34
ـ «المغرور یرجع إلى من غرّه.»35
ـ «الناس مسلّطون على أموالهم.»36
د. حوزه عبادات:
بخشى از اسلام را مى‏توان در آینه مناسک و عبادات دید. این قسمت، مجموعه‏اى را در کنار قسمت‏هاى دیگر دین اسلام تشکیل داده است. به طور طبیعى پیامبر(ص) باید پس از استقرار آیین جدید، به ارایه مناسک و عبادات مى‏پرداخت و به این نیاز علم پاسخ مى‏داد. بخشى از تلاش‏هاى پیامبر(ص) در سال‏هاى اوّلیه، صرف ارایه قواعد در این حوزه شد.
ـ «لیس علیک خلف الامام سهو.»37
ـ «إنّما الاعمال بالنیات.»38
ـ «من یزد شیئاً فی صلاته فلیسجد سجدتی السهو بعد سلامه و إن کان بنقصان سجد قبل سلامه.»39
هـ. حوزه مسائل مربوط به اسلام و کفر:
از آن جا که فقه قاعده مند به صورت گسترده با زندگى و مقتضیات آن ارتباط دارد؛ قواعد نبوى نیز، شرایط روزهاى اوّل شکل گیرى اسلام را که برخاسته از مناسبات دوران تولد اسلام بود، نشان مى‏دهد. بخشى از این قواعد به شیوه‏هاى برخورد با شرایط دوران انتقال از کفر به اسلام و مسائل موجود بین این دو پرداخته است؛ مانند:
ـ «الاسلام یجبّ ما قبله.»40
ـ «الاسلام یزید و لاینقص.»41
ـ «الاسلام یعلو و لایعلى علیه.»42
و برخى دیگر نیز به ایجاد و جایگزینى مسائل حقوقى جدید به جاى رسوم جاهلى نظر داشت که در گفتار دیگرى به توضیح آن مى‏پردازیم.
به هر حال تلاش‏هاى پیامبر(ص) در ارایه فقه، عموماً و ارایه قواعد آن، خصوصاً فضاى جدیدى به وجود آورد که کاملاً با شرایط دوران جاهلى تفاوت داشت.
دلیل دوم: علاقه پیامبر اسلام(ص) به قاعده سازى را باید به خاطر مسئولیت حضرت به عنوان آخرین پیامبر(ص) در قبال آیندگان دانست. قواعد، دو گونه کاربرد دارند و در دو سطح تاریخ و زمان صدور خود مى‏توانند نقشى پاسخگو ارایه کنند. گاهى بسیارى از قواعد، در ابتدا بیانگر حکم یک یا دو مورد جزئى در زمان خود بوده‏اند و در پاسخ به نیاز فورى و اضطرارى، ارایه و تبیین شده‏اند؛ ولى گذشت زمان، مفهوم گسترده‏تر آنها را ظاهر ساخته است، و پس از گذشت چندین سال، نقش فراگیر آنها در پاسخ به رخدادهاى جدید و غنابخشى به فقه، آشکار شده است. در واقع پیامبر(ص) با این رویکرد از یک سو به معضلات عینى عصر خود پاسخ مى‏گفت و از سوى دیگر، راه‏هاى جدیدى را به آیندگان نشان مى‏داد. تمسک امامان(ع) به سخنان پیامبر(ص) و ارایه برداشت‏هایى قاعده‏مند از روایات نبوى که تا آن زمان تفسیر جزئى از آنها مى‏شد ـ بعدها و در جاى مناسب به این تمسک‏ها اشاره خواهیم کرد ـ شاهد این مدعاست.
با این حال آنچه پیامبر(ص) ارایه فرمود، تمام فقه نبود. بخش مهمى از قواعد فقهى را ـ که بیشتر به آینده مربوط مى‏شد ـ نیز به امام على(ع) و طبعاً به اهل بیت(ع) ـ سپرد که در جاى خود و هنگام بیان تحولات قرن دوم توضیح خواهیم داد.
4 ـ فهرستى از قواعد نبوى
با بررسى روایات نبوى، به قاعده‏هاى فقهى بسیارى بر مى‏خوریم. فراوانى این قاعده‏ها، برداشت ما را از گفتار پیامبر(ص) ـ جوامع الکلم‏فقهى ـ تأیید مى‏کند.
بیان انبوه قواعد فقهى توسط پیامبر(ص) نشانگر عنایت حضرت به پاسخگویى در موارد جزئى و رفع نیازهاى فراگیر فقه از طریق کلّى‏گویى است. بعضى از این قواعد، عبارتند از:
1 ـ «و لا یحلّ لموءمن مال أخیه إلاّ عن طیب نفسه منه.»43
2 ـ «لاوصیة لوارث.»44
3 ـ «کلّ ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام.»45
4 ـ «إنّما الاعمال بالنیات.»46
5 ـ «یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب.»47
6 ـ «کلّ شرط خالف کتاب اللّه فهو ردّ.»48
7 ـ «حکمی على الواحد حکمی على الجماعة.»49
8 ـ «کلّ مسکر حرام.»50
9 ـ «کلّ محدثة بدعة و کلّ بدعة ضلالة.»51
10 ـ «مطل الغنى ظلم.»52
11 ـ «هدیة العمّال غلول.»53
12 ـ «رفع القلم عن ثلاثة: عن الصبی حتّى یحتلم و عن النائم حتّى ینتبه و عن المجنون حتّى یفیق.»54
13 ـ «السلطان ولى من لا ولىّ له.»55
14 ـ «الخراج بالضمان.»56
15 ـ «لیس لعرق ظالم حق.»57
16 ـ «من أحیا أرضاً میتاً فهى له.»58
17 ـ «من قاتل لتکون کلمة اللّه هی العلیا فهو فی سبیل اللّه.»59
18 ـ «ذکاة الجنین ذکاة أمّه.»60
19 ـ «الاحسان إلى نسائکم.»61
20 ـ «العجماء جبار.»62
21 ـ «فی الرکاز الخمس.»63
22 ـ «الاسلام یعلو و لایعلى علیه.»
23 ـ الناس مسلّطون على أموالهم.»
24 ـ «البینة على المدّعی و الیمین على المدّعى علیه.»
25 ـ «إدرأوا الحدود بالشبهات.»
26 ـ «الصلح جائز بین المسلمین إلاّ صلحاً أحل حراماً أو حرّم حلالاً.»
27 ـ «الموءمنون عند شروطهم.»
28 ـ «المغرور یرجع إلى من غرّه.»
29 ـ «کلّ مبیع تلف قبل قبضه فهو من مال بائعه.»
30 ـ «لیس علیک خلف الامام سهو.»
31 ـ «لاضرر و لاضرار فی الاسلام.»
32 ـ «الموءمن حرام کلّه عرضه و ماله و دمه.»
33 ـ «لا کفالة فی حد.»
34 ـ «الولد للفراش و للعاهر الحجر.»
35 ـ «على الید ما اخذت حتّى توءدى.»
36 ـ «العاریة موءادة.»
37 ـ «الزعیم غارم.»
38 ـ «الدّین مقضى.»
39 ـ «الاسلام یجبّ ما قبله.»
40 ـ «العمد قود.»
41 ـ «شبه العمد ما قتل بالعصا و الحجر و فیه مائة بعیر.»
42 ـ «الاسلام یزید و لاینقص.»
43 ـ «إقرار العقلاء على أنفسهم جائز.»
5. تطبیق قواعد نبوى، توسط اصحاب
در این مرحله قواعد گر چه توسط قرآن و پیامبر(ص) بیان شد، ولى از آنجا که بى‏نام و نشان ـ در مجموعه احکام ـ به محیط جامعه پا نهاد و ادبیات فنّى، علمى و آموزشى نداشت، اصحاب، قادر به تطبیق آگاهانه آن نبودند. البته، برخى از مردم به خاطر قابلیت‏هاى ذهنى خود و بدون آگاهى از کاربردهاى قواعد در سطحى محدود، به تطبیق آن اقدام مى‏کردند.
شاید در نخستین نگاه، تصور شود که قواعد ناشناخته، توانایى لازم را در فقه ندارند. ولى حقیقت این است که کلّیت، شمولیت و مصداق‏پذیر بودن قاعده، سبب شده بود که قواعد در عین ناشناختگى، بخشى از کارکردهاى خود را که مستقیماً با آگاهى به قواعد، ارتباط ندارد در نظر مسلمانان آن روز ثابت کند. زیرا تطبیق‏پذیر بودن قاعده، چنان اثر دارد که با آگاهى ابتدایى نیز مى‏توان کارکردهاى قاعده و حوزه نفوذ آن را دریافت. از این رو، بررسى ذهنیت فقهى اصحاب پیامبر(ص) در تاریخ قواعد، اهمیت دارد.
نمونه‏هایى وجود دارد که از تطبیق بعضى قواعد در زندگى مسلمانان آن روز حکایت مى‏کند. بى تردید اگر ارائه قواعد، با رشد دانش در جامعه صدر اسلام همراه مى‏شد، نقش قواعد در زندگى مسلمانان، افزون مى‏گشت و عملاً با زندگى فقهى مسلمانان پیوند مى‏خورد. به چند نمونه از تطبیق قواعد نبوى، توسط اصحاب اشاره مى‏کنیم:
الف ـ ام سلمه در داستانى که در کتب معتبر روایى نقل شده، نمونه‏اى از تطبیق پذیرى قواعد را انجام داده است:
در جریان فتح مکه عبداللّه ابى امیّه(برادر امّ سلمه) نزد پیامبر(ص) آمد و به حضرت سلام کرد. پیامبر(ص) پاسخش را نداد و از او روى برگرداند. عبداللّه نزد خواهرش امّ سلمه رفت و گفت: رسول خدا(ص) اسلام همه مردم را قبول مى‏کند اما اسلام من را نمى‏پذیرد. هنگامى که رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد، وى به حضرت گفت: پدر و مادرم فدایت اى رسول خدا، همه مردم قریش و عرب به واسطه شما سعادتمند شدند به جز برادرم. شما اسلام او را نپذیرفتید. حضرت فرمود: اى ام سلمه، برادرت، مرا چنان تکذیب کرده که هیچ کس تا به حال انجام نداده است. سپس به آیه‏اى64 که در مورد تکذیب وى نازل شده اشاره نمود.
امّ سلمه پاسخ داد مگر شما نفرمودید: «الاسلام یجبّ ما قبله». پیامبر(ص) استدلال او را پذیرفت.
ب. عایشه مى‏گوید:
«افلح» مى‏خواست به دیدار من بیاید ولى به او اجازه ندادم. افلح گفت: آیا خودت را از من پنهان مى‏کنى؟ در حالى که من عمویت هستم. به او گفتم: به چه دلیل؟ وى جواب داد: برادرم به تو شیر داده است. گفتم باید از رسول خدا(ص)سوءال کنم. حضرت در پاسخ فرمود: افلح راست مى‏گوید؛ به او اجازه بده.65
ج. ابوالاسود نقل مى‏کند:
وقتى معاذ در یمن بود، مردم نزد او جمع شدند و گفتند: مردى یهودى مرده و برادرى مسلمان دارد. معاذ گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «إنّ الاسلام یزید و لاینقص.»
در نتیجه، آن مسلمان، از برادر یهودیش ارث برد.66
خلاصه این که قواعد فقهى، به رغم آن که تحت این عنوان ارایه نمى‏شدند و تنها به صورت احکامى پراکنده در میان فقه مطرح مى‏شدند؛ با این حال توانستند ویژگى تطبیق پذیرى خود را در فرایند فتوا و برخورد با موضوعات بر جاى بگذارند. به این معنى، اصحاب بدون آن که بدانند قاعده فقهى چیست و بدون آگاهى از این واقعیت که مجموعه‏اى از احکام، نسبت به مجموعه دیگر حالت قاعده‏اى دارند؛ به صورت ناخودآگاه، قواعد را بر رخدادها تطبیق مى‏دادند. این وضعیت، بیش از آن که مهارتهاى فقهى اصحاب را ثابت کند، نشانگر ویژگى تطبیق پذیرى قواعد است، و این که تطبیق‏پذیر بودن قاعده حتى در صورت ناآگاهى از کارکرد آن، مصداق دارد.
6. امامان(ع) و ترویج قواعد نبوى
انعکاس قواعد نبوى در کلام امامان(ع) آهنگى جدى و برجسته داشته است.
نگاهى به روایات امامان، بیانگر این است که آنان مى‏کوشیدند قواعد نبوى را بیشتر مطرح نمایند. به نمونه‏هایى از این روایات توجه فرمایید: امام باقر(ع) فرمود:
إنّ رسول اللّه(ص) قال: و لاضرر و لاضرار.67
ـ امام صادق(ع) فرمود:
قال رسول اللّه: ولا کفالة فی حد.68
ـ امام صادق(ع) فرمود:
قال رسول اللّه: و لاتشفع فی حد.69
از این جا مى‏توان به اهمیت قواعد نبوى در کلمات امامان(ع) پى برد که آنان در موارد بسیارى ـ براى اثبات احکام موضوعات ـ به قواعد حضرت، استناد مى‏کردند. در این رابطه به نمونه‏هاى ذیل توجه فرمایید:
ـ تمسک امام(ع) به قاعده «الولد للفراش و للعاهر الحجر» براى اثبات احکامى از قبیل:
الف. لزوم صبر براى مردى که با زنى ازدواج نموده است و آن زن ادعاى حمل مى‏کند ولى نسبت به آن، مطمئن نیست.70
ب. فرزند مورد اختلاف میان دو نفر که با جاریه در یک طهر مجامعت داشته‏اند، به فردى تعلق دارد که جاریه در نزد اوست.71
ـ تمسک امام(ع) به قاعده «الموءمنون عند شروطهم » در زمینه سکنى وعمرى.72
ـ تمسک امام(ع) به قاعده «کلّ ذی ناب من السباع و مخلب من الطیر حرام» براى اثبات جایز بودن نماز با لباسى که از پوست سنجاب تهیه شده است.73
و موارد دیگر.
1. من لایحضره الفقیه، ج1، ص241؛ وسائل الشیعة، ج3، ص251 و صحیح مسلم، ج2، ص642.
2. یکى از نویسندگان اهل سنت نیز همین نظر را دارد. او مى‏گوید: «... جوامع الکلم و من هذه الاحادیث احادیث فی الاحکام تعدّ اصولاً و قواعد جامعة...»(تاریخ الفقه اسلامى، ص37)
3. در این روایت، برخى جوامع الکلم را به قرآن و بسیارى نیز به کلمات خود پیامبر(ص) حمل کرده‏اند. به نظر مى‏آید که دیدگاه دوم، صحیح باشد. زیرا واژه جمع و جامع را ـ که بعدها در بیان تحولات قرن دوم خواهد آمد ـ برخى از امامان(ع) به منظور توصیف کارکرد قواعد به کار برده‏اند.
4. وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم(نحل: 44)
5. مستدرک الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.
6. نساء4: 128.
7. همان.
8. بقره2: 224.
9. تهذیب الاحکام، ج7، ص371 و مغنى ابن قدامه، ج4، ص384.
10. بقره2: 177.
11. اسراء17: 34.
12. همان.
13. بحارالانوار، ج21، ص376.
14. بقره 2: 173.
15. حج22: 78.
16. پیامبر(ص) در عین حال که قواعد خود را از آیات قرآن مى‏گرفت ـ و به این دلیل، قواعد نبوى، شرح قرآن به حساب مى‏آید ـ معمولاً آن‏ها را مستقل از قرآن و بدون استناد به آن بیان مى‏کرد. در توضیح این موضوع باید گفت: از آن جا که پیامبر(ص) بنیانگذار اصلى روش هایى است که دین اسلام بر آنها استوار شده است؛ رفتار او باید فراتر از تأثیر بر اطرافیان و روابط پیرامونى باشد. به عبارتى، پیامبر(ص) چون مى‏دانست که همه رفتارهایش در آینده مورد توجه قرار خواهد گرفت از این روى، رفتارهاى حضرت کاملاً دقیق بود. نشانه‏هاى این دقت عمل، بسیار روشن است. یکى از این موارد در روش و شیوه استناد به قرآن مى‏باشد. ایشان بر خلاف معصومین(ع) که اغلب به قرآن استناد و از قواعد قرآنى، بسیار استفاده مى‏کردند، معمولاً قواعد خود را مستقل از قرآن بیان مى‏فرمود.
این حقیقت با بررسى مواردى که پیامبر(ص) به ارایه احکام ـ که تبیین قواعد، بخش عظیمى از آن به شمار مى‏رود ـ پرداخته، آشکار مى‏شود. در تحلیل این رفتار باید به شرایطى اشاره کرد که پیامبر(ص) در آن مى‏زیست. پیامبر(ص) علاوه بر معرفى قرآن، وظیفه سنگین تأسیس سنت را نیز بر عهده داشت. سنتى که قرار بود به دنبال قرآن، همیشه در اندیشه اسلامى باقى بماند. در شرایط مذکور، براى تشکیل این نهاد فکرى، ارایه بخش‏هایى که مانند قرآن نبودند، ولى نقش فقهى داشتند از اهمیت برخوردار بود. پیامبر(ص) با این کار، سنت را به عنوان یک منبع تشریع در میان تازه مسلمانان، معرفى و به نهادینه ساختن آن کمک مى‏کرد.
این مطلب را هنگامى مى‏توان بهتر درک کرد که به شرایط صدر اسلام، نگاهى بیندازیم. توصیف‏هایى که از پیامبر(ص) در دوران شکل‏گیرى اسلام به جاى مانده است نوعى همانندى را میان شخصیت فقهى پیامبر(ص) با قرآن نشان مى‏دهد. در واقع، اعراب تازه مسلمان که تحت تأثیر جلوه‏هاى ربانى و اعجازآمیز قرآن قرار گرفته بودند، اوّلین ویژگى که از پیامبر(ص) به یاد مى‏آوردند، قرآن بود. اگر چه این نشانگر توان بالاى کتاب خداوند در جذب کفار به سمت اسلام مى‏باشد، ولى به تنهایى و در دراز مدت نمى‏توانست نقش دیگر پیامبر(ص) را که همچون قرآن داراى اهمیتى فوق العاده است براى مردم ظاهر سازد. این نقش، همان سنت سازى ـ و به تعبیر دیگر منشأ سنت بودن پیامبر(ص)ـ محسوب مى‏شود. به عبارتى، سنت در عین حال که با روش‏هاى مختلف، وظیفه تبیین قرآن را برعهده داشته است؛ ولى میراث بر جاى مانده از سنت نشان مى‏دهد که این نهاد فکرى اسلامى، مانند یک مترجم ساده عمل نمى‏کند، بلکه مستقلاً و بدون قرار گرفتن در حاشیه قرآن، اندیشه‏هایى را ارایه مى‏کند که گاهى فهمیدن ارتباط آنها با قرآن به سادگى میسر نیست.
بنابراین، پیامبر(ص) باید نقش سنت ساز خود را نیز در میان اعراب تازه مسلمان، باز گو مى‏کرد. براى رسیدن به این هدف مهم، آنچه اهمیت داشت از بین بردن ذهنیتى بود که پیامبر(ص) را وابسته و غیر مستقل از قرآن مى‏دانست. به همین سبب، پیامبر(ص) باید مستقل از قرآن به ارایه گزاره‏ها و قواعدى مى‏پرداخت که به روشنى، گویاى یک دستور دینى بود. این امر مى‏توانست مردم آن زمان را آگاه سازد که علاوه بر قرآن، میراث دیگرى نیز به نام «سنت» از پیامبر(ص) بر جاى خواهد ماند.
اگر امروزه با میراثى استوار و تردید ناپذیر به نام «سنت» روبه رو هستیم، به لحاظ استوارى فعلى آن، نمى‏توانیم شرایط شکل‏گیرى آن را نیز ترسیم کنیم. سنت استوار فعلى، محصول تلاشى است که پیامبر(ص) به این منظور انجام داد. قرآن نیز به استقلال سنت و نقش پر اهمیت آن اشاره مى‏کند و با قرار دادن اطاعت از رسول(ص) در کنار اطاعت از خداوند، نقش انکار ناپذیر سنت را به تازه مسلمانان، یادآورى مى‏کند.
17. اصول کافى، ج7، ص414.
18. وسائل الشیعه، ج18، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.
19. بجنوردى، القواعد الفقهیّة، ج4، ص21.
20. تحف العقول، ص56
21. مستدرک الوسائل، ج13، ص443، سنن ابن ماجه، ج2، ص778.
22. وسائل الشیعه، ج26، ص14، موّطأ، ج2، ص745.
23. تحف العقول، ص56.
24. تهذیب الاحکام، ج 10، ص142.
25. مستدرک الوسائل، ج16، ص31.
26. وسائل الشیعه، ج18، ص336.
27. سنن ترمذى، ج3، ص566 و مسند احمدبن حنبل، ج5، ص13.
28. عوالی اللئالی، ج3، ص252.
29. سنن ترمذى، ج3، ص565 و عوالی اللئالی، ج1، ص 310.
30. همان، ج 7، ص162.
31. تحف العقول، ص 33.
32. عوالی اللئالی، ج2، ص 115.
33. تهذیب الاحکام، ج7، ص371 و مغنى ابن قدامه، ج4، ص384.
34. مستدرک الوسائل، ج13، ص443 و سنن ابن ماجه، ج2، ص788.
35. نهایه ابن اثیر، ج3، ص 356.
36. سنن دار قطنى، ج3، ص26 و عوالی اللئالی، ج1، ص222.
37. سنن دارقطنى، ج1، ص377.
38.تهذیب الأحکام، ج1، ص83 و صحیح بخارى، ج1، ص3.
39. مبسوط شیخ، ج1، ص125.
40. مسند احمد بن حنبل، ج4، ص199 و مستدرک الوسائل، ج7، ص448.
41. وسائل الشیعه، ج26، ص14.
42. من لایحضره الفقیه، ج4، ص243.
43. تحف العقول، ص33.
44. عوالی اللئالی، ج1، ص310.
45. تهذیب الاحکام، ج9، ص45، من لایحضره الفقیه، ج3، ص322، سنن دارمى، ج2، ص85.
46. تهذیب، ج1، ص83 و صحیح بخارى، ج1، ص3.
47. تهذیب الاحکام، ج 8، ص244.
48. مستدرک الوسائل، ج13، ص300.
49. سنن ترمذى، ج4، ص151 ـ 152 و بحار الانوار، ج2، ص272.
50. صحیح مسلم، کتاب الاشربة، ج3، ح1586.
51. سنن ابى داود، کتاب السنة، باب فی لزوم السنة، ج2، ص506.
52. تحف العقول، ص276 و سنن دارمى، ج2، ص261.
53. مبسوط شیخ، ج8، ص163. در روایت دیگرى با این لفظ آمده است: هدیة الامراء غلول، وسائل الشیعه، ج18، ص163.
54. خصال صدوق، ص94 و سنن ابى داود، ج4، ص141.
55. وسائل الشیعه، ج14، ص212 و کنز العمال، ج 8، ح4003.
56.جامع الاصول، ج1، ص597 و مستدرک الوسائل، ج13، ص302.
57. صحیح بخارى، ج2، ص823.
58. وسائل الشیعه، ج17، باب 1، ح5.
59. صحیح بخارى، ج1، ح43.
60. تحف العقول، ص420 و عوالی اللئالی، ج1، ص116.
61. مستدرک الوسائل، ج6، ص157.
62. وسائل، ج 29، ص271.
63. همان.
64. لن نوءمن لک حتّى تفجر لنا من الارض ینبوئاً، اسراء 17: 90.
65. صحیح بخارى، ج3، ص148.
66. وسائل الشیعه، ج26، ص14، چاپ آل البیت و المصنّف، ج7، ص384.
67. همان، ج18، ص33.
68. همان، ج28، ص44.
69. همان، ص43.
70. همان، ج21، ص169و174.
71. همان، ج19، ص 218.
72. همان.
73. تهذیب الاحکام، ج2، ص204.

تبلیغات