پژهشى درتشریع اذان و فصول آن در پرتو کتاب و سنّت (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده دراین مقاله دو موضوع اساسى را در باره اذان بررسى مىکند: یکى جایگاه اذان در تشریع اسلامى و دیگرى تاریخ ورود تثویب در اذان نماز صبح. در باره موضوع اوّل به این نتیجه مىرسد که هیچ انسانى در تشریع اذان دخالتى نداشته و روایاتى در منابع اهل سنت که نشان مىدهد اذان به «عبداللّه بن زید» در خواب الهام شده و پیامبر(ص) آن را از او گرفته، از نظر دلالت و سند ضعیف و بى پایه است. در موضوع دوم به این نتیجه مىرسد که به اعتراف صحابه و تابعین «تثویب» بدعت است و پیامبر در این زمینه دستورى صادر نکرده، بلکه این مسأله پس از رحلت حضرت و در زمان خلیفه دوم اتفاق افتاده است. در خاتمه بدعت بودن اذان دوم در نماز جمعه و حذف «حیعله» از اذان اثبات مىشود.متن
معناى لغوى و شرعى اذان و جایگاه موءذّن نزد خداوند
اذان در لغت به معناى «اعلام کردن» است. خداوند در قرآن مىفرماید:
و أذانء مِن اللّه و رسوله إلى الناس یومَ الحجّ الأکبر...؛1
و این، اعلامى است از ناحیه خداوند و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که....
اما در شرع به معناى اعلام دخول وقت نماز واجب است، با الفاظ مشخص و کیفیت مخصوصى که از جانب پیامبر رسیده است. اذان یکى از بهترین اعمالى است که به واسطه آن به خداوند تقرب جسته مىشود؛ و در آن فضیلت فراوان و اجر عظیمى است.
شیخ طوسى در تهذیب از معاویة بن وهب و او از امام صادق(ع) روایت کرده:
مَن أذَّن فی مصر مِن أمصار المسلمین سنة، وجبت له الجنّة؛2
رسول خدا(ص) فرمود: هرکس در یکى از شهرهاى مسلمانان به مدت یک سال اذان گوید، بهشت بر او واجب مىشود.
همچنین از سعد اسکاف نقل کرده است که از امام باقر(ع) شنیدم که مىفرماید:
مَن أذَّن سبع سنین احتساباً جاء یوم القیامة و لاذنب له؛3
هرکس هفت سال «قربةً الى اللّه» اذان گوید، روز قیامت در حالى وارد محشر مىشود که هیچ گناهى ندارد.
شیخ صدوق نیز از عرزمى و او از امام صادق(ع) نقل کرده است:
أطول الناس أعناقاً یوم القیامة الموءذّنون؛4
سر بلندترین افراد در روز قیامت، موءذّنها هستند.
احمد بن محمد برقى در محاسن از جابر جعفى و او از امام باقر(ع) روایت کرده:
الموءذّن المحتسب، کالشاهر بسیفه فی سبیل اللّه، القاتل بین الصفّین؛5
رسول خدا(ص) فرمود: کسى که «قربةً الى اللّه» اذان گوید، مانند مجاهدى است که شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده و در صف حق علیه باطل مبارزه مىکند.
روایات دیگرى هم وجود دارد که کلیه طبقات مردم را به ترویج اذان و انجام آن تشویق کرده، و از اینکه اذان در انحصار ضعیفان جامعه باشد، ابراز کراهت مىکنند.
ما در این مقاله در دو مقام به بحث مىپردازیم:
1. اذان را خداوند تشریع کرده و انسان هیچ دخالتى در تشریع آن نداشته است.
2. بررسى تاریخ گفتن جمله «الصلاةُ خیرء من النوم» و اینکه این عبارت بخشى از اذان نیست و باصلاحدید برخى وارد اذان شده است.
مقام اوّل
1. جایگاه اذان در تشریع اسلامى
اذان و اقامه از اجزاى اصلى دین و از شعائر آن مىباشد که خداوند سبحان آن را بر قلب سرور پیامبران نازل کرد. خداست که نماز را واجب کرد و اذان را نیز همو واجب گردانید و منشأ تمامى احکام، یکى است، در تشریع آنها هیچ انسانى نه در خواب و نه در بیدارى شرکت نداشته است؛ اساساً شأن هر عبادتى که انسان با آن خالق و پروردگارش را عبادت مىکند، این است. ما در تشریع اسلامى عبادتى را نمىیابیم که انسانها آن را وضع، آنگاه شارع امضا و تصویب کرده باشد؛ مگر در موارد خاصى که از طرف پیامبر ثابت شده است.
در تأیید این مطالب همین بس که در تمامى فصول و بخشهاى اذان، از تکبیر گرفته تا تهلیل، صبغه الهى و گوارایى کلام و بلندى معانى را مىتوان دید که شعور انسان را به مفاهیمى والاتر و اصیلتر از آنچه عقل انسانها مىتواند درک کند رهنمون مىشوند. چنانچه اذان و اقامه منبعى غیر از وحى داشت، از چنین گوارایى و صبغه الهى برخوردار نبود.
بنابراین، هر مسلمان چارهاى جز پذیرفتن این دو امر ندارد:
الف) تشریع اذان و اقامه به خداوند بر مىگردد و اوست که اذان و اقامه را به بندهاش وحى کرد و بشر نقشى در تشریع آنها ندارد.
ب) همچنان که اصل اذان، وحى الهى است که بر قلب پیامبر نازل شده، هر فصلى از آن نیز وحى الهى به سوى پیامبر(ص) است، پس هیچ انسانى نمىتواند فصلى را از آن کم و یا بخشى را به آن اضافه کند.
2. تاریخ تشریع اذان در احادیث اهل بیت(ع)
ائمه اهل بیت(ع) متفقند بر اینکه اذان یکى از امور عبادى است که از منزلت ویژهاى برخوردار است و خداوند آن را تشریع کرده و جبرئیل آن را به رسول خدا(ص) و رسول خدا نیز آن را به بلال یاد داده است.
این امر از نظر ائمه اهل بیت(ع) مسلّم بوده و روایات و سخنان آنها در این زمینه فراوان است که ما در اینجا مقدار اندکى از آنها را از باب نمونه، ذکر مىکنیم:
1. ثقة الاسلام کلینى، به سند صحیح از زراره و فضیل، از امام باقر(ع) روایت کرده:
لمّا أُسری برسول اللّه(ص) إلى السماء فبلغ البیت المعمور، و حضرت الصلاة، فأذّن جبرئیل(ع) و أَقام فتقدم رسول اللّه(ص) و صفّ الملائکة و النّبیّون خلف محمّد(ص)؛
وقتى رسول خدا(ص) در سفر معراج به بیت المعمور رسید، هنگام نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا جلو ایستاد و ملائکه و پیامبران پشت سر محمد(ص) به صف ایستادند.
2. کلینى با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده:
لمّا هبط جبرئیل بالأذان على رسول اللّه(ص) کان رأسه فی حجر علیّ(ع)، فأذّن جبرئیل و أقام، فلمّا انتبه رسول اللّه(ص) قال: یا على سمعت؟ قال: نعم، قال: حفظتَ؟ قال: نعم. قال: ادعُ بلالاً، فدعا علىّ(ع) بلالاً فعلّمه؛
چون جبرئیل اذان را بر رسول خدا(ص) فرود آورد، سر او در دامان على(ع) بود، جبرئیل اذان واقامه گفت.6 وقتى رسول خدا بیدار شد، فرمود: على، آیا شنیدى؟ عرض کرد: آرى7، فرمود: آیا حفظ کردى؟ عرض کرد: آرى. پیامبر(ص) فرمود: بلال را فراخوان! على(ع) هم بلال را فراخواند و پیامبر اذان را به او یاد داد.8
3. کلینى با سند صحیح دیگرى از عمربن اذینه از امام صادق(ع) نقل مىکند که فرمود:
ما تروی هذه(الجماعة)؟ فقلت: جعلت فداک فی ماذا؟ فقال: فی أذانهم... فقلت: إِنّهم یقولون إنّ أُبیّ بن کعب رآه فی النوم. فقال: کذبوا فانّ دین اللّه أعزّ مِنْ أن یُرى فی النوم. قال: فقال له سدیر الصیرفی: جلعت فداک فأحدث لنا من ذلک ذکراً. فقال أبوعبداللّه(الصادق)(ع): إنّ اللّه عزّو جلّ لمّا عرج بنبیّه(ص) إلى سماواته السبع إلى آخر الحدیث الأوّل؛9
این گروه چه مىگویند؟ عرض کردم: فدایت شوم در چه موردى؟ فرمود: در مورد اذانشان... ، عرض کردم: مىگویند که ابىّ بن کعب آن را در خواب دیده است. امام فرمود: دروغ مىگویند؛ زیرا دین خداوند عزیزتر از آن است که در خواب دیده شود. راوى مىگوید: سپس سدیر صیرفى به امام(ع) عرض کرد: فدایت شوم! در باره اذان چیزى براى ما بفرما. امام صادق(ع) فرمود: وقتى خداوند پیامبرش را به آسمانهاى هفت گانه عروج داد... تا آخر حدیث اوّل.
4. محمدبن مکى، شهید اوّل، در ذکرى الشیعه از فقیه شیعه در اوایل قرن چهارم، یعنى ابن ابى عقیل عمانى، نقل مىکند که وى از امام صادق(ع) روایت کرده است که ایشان گروهى را که مىپندارند پیامبر(ص) اذان را از عبداللّه بن زید10 گرفته است، لعن کرد و فرمود:
ینزل الوحی على نبیّکم فتزعمون أنّه أخذ الأَذان من عبداللّه بن زید؟!؛11
بر پیامبر شما وحى نازل مىشود؛ آن وقت شما مىپندارید که او اذان را از عبداللّه بن زید گرفته است؟!
این روایات را تنها شیعه از امامان اهل بیت(ع) نقل نکردهاند؛ بلکه حاکم و غیر او هم عین همین معنا را از ایشان نقل کردهاند. اینک به برخى روایاتى که در این زمینه از طریق اهل سنت نقل شده، اشاره مىکنیم:
5. حاکم از سفیان بن اللیل نقل کرده است:12پس از ماجراى صلح حسن بن على با معاویه، من به مدینه نزد او آمدم در مجلسى نشسته بود، سخن از اذان شد، یکى از حضار گفت: اذان با روءیاى عبداللّه بن زید آغاز شده است. حسن بن على به او فرمود:
إنّ شأن الأذان أعظم من ذلک، أذّن جبرئیل(ع) فی السماء مثنى مثنى، و علّمه رسول اللّه و أقام مرّة مرّة فعلّمه رسول اللّه(ص)؛13
شأن و منزلت اذان بزرگتر از این است. جبرئیل در آسمان اذان گفت و هر جمله را دو بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) تعلیم داد و در اقامه هر جمله را یک بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) یاد داد.
6. متقى هندى از شهید زیدبن علىّ بن الحسین(ع)، از پدرانش از على(ع) روایت کرده است:
أنّ رسول اللّه(ص) عُلِّمَ الأذان لیلة أسری به و فرضت علیه الصلاة؛14
رسول خدا(ص) اذان را در شب معراج و وقتى که نماز بر او واجب شد، فرا گرفت.
7. حلبى از ابى العلاء نقل مىکند:
به محمد بن حنفیه گفتم: ما مىگوییم که اذان با روءیایى که یکى از انصار در خواب دید، آغاز شد. راوى مىگوید: محمدبن حنفیه با شنیدن این سخنان به شدت ناراحت شد و گفت: قصد یکى از پایههاى احکام اسلام و نشانههاى دین خود را کردهاید، پنداشتهاید که سبب آن، روءیاى مردى از انصار بوده است، روءیایى که احتمال صدق و کذب آن مىرود و ممکن است از خوابهاى پریشان باشد.
راوى مىگوید: به او گفتم: این سخن میان مردم شایع شده است. محمد بن حنفیه گفت: این سخن، به خدا قسم باطل است... .15
8. متقى هندى از مسند رافع بن خدیج نقل کرده است:
چون رسول خدا(ص) به آسمان عروج کرد، اذان به او وحى شد و او آن را به زمین آورد و جبرئیل آن را به او تعلیم داد. طبرانى نیز این روایت را در اوسط از ابن عمر نقل کرده است.16
9. از روایت عبدالرزاق از ابن جریج از عطا معلوم مىشود که تشریع اذان با وحى خداوند سبحان بوده است.17
10. حلبى مىگوید:
احادیثى وارد شده که نشان مىدهد اذان، قبل از هجرت و در مکه تشریع شده و یکى از این احادیث، حدیثى است که طبرانى از ابن عمر نقل کرده است... . آنگاه حلبى در ادامه، روایت هشتم را نقل مىکند.18
این بود تاریخ و کیفیت تشریع اذان که شیعه آن را از سر چشمه زلال اهل بیت(ع) گرفته است و اهل بیت(ع) نیز آن را با نقل راستگویى از راستگویى از رسول خدا(ص) روایت کردهاند، چنان که گفتیم روایات دیگرى هم آن را تأیید مىکنند.
3. کیفیت تشریع اذان در روایات اهل سنت
در روایات اهل سنت احادیثى در باره کیفیت تشریع اذان نقل شده که نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) صحیح نیست. چکیده مفاد این روایات که تفصیل آنها را نیز خواهیم آورد، این است که:
رسول خدا(ص) به نماز جماعت بسیار اهمیت مىدادند اما در اینکه چگونه مردم را با توجه به دورى مسافت و پراکندگى مهاجران و انصار در کوچههاى مدینه براى اقامه نماز جماعت گرد هم آورند، در تحیّر بود تا اینکه براى حل این مشکل با اصحاب مشورت کرد و آنها چند راه حل پیشنهاد کردند:
الف) اینکه پرچمى نصب کنند و هرکس آن را دید، دیگران را خبر کند. پیامبر این پیشنهاد را نپسندید.
ب) برخى پیشنهاد کردند که براى این کار از شیپور یهودیان استفاده شود. این پیشنهاد نیز خوشایند پیامبر نبود.
ج) برخى دیگر پیشنهاد کردند که همچون مسیحیان از ناقوس استفاده شود. پیامبر ابتدا از این پیشنهاد خوشش نیامد، ولى بعد دستور داد این کار را بکنند، پس ناقوسى از چوب ساخته شد تا با نواختن آن، مردم براى نماز گرد هم آیند.
و) پیامبر گرامى اسلام بر همین تصمیم پا برجا بودند تا اینکه عبداللّه بن زید آمد و به او خبر داد که بین خواب و بیدارى، فردى را دیده است که نزد او آمده و اذان را به او یاد داده است. عمربن خطاب بیست روز قبل همین خواب را دیده بود اما از نقل آن امتناع ورزیده بود، بعد از نقل خواب عبداللّه بن زید، عمر نیز خواب را به پیامبر گفت. پیامبر فرمود: چه چیزى باعث شد که خوابت را از من کتمان کنى؟ عمر گفت: عبداللّه بن زید در نقل این خواب از من سبقت گرفت و من حیا کردم که آن را نقل کنم. رسول خدا(ص) به بلال فرمود: بایست و بنگر که عبداللّه بن زید چه فرمانى مىدهد. پس عبداللّه بن زید اذان را به بلال یاد داد و بلال اذان را فرا گرفت و اذان گفت.
این خلاصهاى بود از آنچه محدثان اهل سنت در باره کیفیت تشریع اذان روایت کردهاند. ضرورى است که متون و اسناد این روایات مورد بررسى قرار گیرد.
4. روایاتى که در «سنن» اهل سنت در باره کیفیت تشریع اذان آمده است
1. ابو داود(202 ـ 275هـ) روایت مىکند: عباد بن موسى ختلى و زیاد بن ایوب ـ که نقل عباد کاملتر است ـ و این دو از هشیم و او از ابو بشر؛ و نیز زیاد از ابوبشر از ابى عمیربن انس از برخى عموهاى انصاریش نقل کرد:
پیامبر اهتمام داشت که چگونه مردم را براى نماز جمع کند. فردى به او گفت: هنگام نماز پرچمى برافراز، تا وقتى مردم آن را ببینند، دیگران را خبر کنند. پیامبر(ص) این پیشنهاد را نپسندید. برخى دیگر از شیپور یهودیان یاد کردند، پیامبر این پیشنهاد را نیز نپسندید و فرمود: این سنت یهود است. برخى دیگر از ناقوس نام بردند، پیامبر فرمود: ناقوس از مسیحیان است. عبداللّه بن زید (ابنعبدربه) در حالى که این دغدغه رسول خدا(ص) برایش اهمیت داشت، به خانه آمد و اذان را در خواب دید. صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «من بین خواب و بیدارى بودم که فردى نزد من آمد و اذان را به من یاد داد».
عمربن خطاب نیز قبل از او چنین روءیایى را دیده بود اما بیست روز از افشاى آن خوددارى کرد.19بعد که خواب خود را براى پیامبر نقل کرد، پیامبر به او فرمود: «چه باعث شد که مرا از آن آگاه نکنى؟» عمر گفت: «عبداللّه بن زید از من پیشى گرفت و من دیگر حیا کردم». سپس رسول خدا به بلال فرمود: «بایست و بنگر عبداللّه بن زید به تو چه فرمان مىدهد، آن را انجام ده. » از آن پس بلال اذان مىگفت.
ابو بشر مىگوید: ابو عمیر به من گفت: انصار چنین مىپندارند که اگر عبداللّه بن زید در آن روز بیمار نبود، پیامبر(ص) او رابه عنوان موءذّن نصب مىکرد.
2. از محمد بن منصور طوسى از یعقوب از پدرش از محمد بن اسحاق ؛ از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربه نقل است که او گفت:
پدرم، عبداللّه بن زید گفت: وقتى رسول خدا دستور داد ناقوسى بسازند تا با صدا در آوردن آن مردم را براى نماز گرد هم آورند. در خواب دیدم که مردى ناقوس بر دست، دور من چرخید. به او گفتم: این ناقوس را مىفروشى؟ گفت: با آن چه مىکنى؟ گفتم: با آن مردم را براى نماز فرا مىخوانم. گفت: آیا تو را به چیزى بهتر از آن راهنمایى کنم؟ به او گفتم: آرى، گفت: بگو: اللّهأکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حىّ على الصلاة، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، حىّ على الفلاح، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لاإله إلاّ اللّه.
آنگاه کمى از من دور شد و گفت: به هنگام اقامه نماز چنین مىگویى:
اللّه أکبر، اللّه أکبر، اشهد أن لاإله إلاّ اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لاإله إلاّ اللّه.
صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمدم و آنچه را که دیده بودم، براى او نقل کردم، فرمود:
آنچه دیدى روءیاى صادقه است، ان شاء اللّه، پس برخیز و نزد بلال برو و آنچه را که در خواب دیدى، به او بگو تا او با آن الفاظ اذان بگوید، صداى او از صداى تو رساتر است.
من با بلال برخاستم و آنچه را که در خواب دیده بودم، به او القا کردم و او هم آن را تکرار کرد.
راوى مىگوید:
عمر در خانه خود صداى اذان را شنید، از خانه خارج شد و در حالى که عبایش را مىکشید، گفت:
«اى رسول خدا! قسم به آنکه تو را به حق به پیامبرى برگزید! همانند آنچه او در خواب دید، من نیز دیدم.» رسول خدا(ص) فرمود: فللّه الحمد.20
3. همین حدیث را ابن ماجه نیز(207ـ275هـ) با دو سند زیر نقل کرده است:
از ابوعبید، محمد بن میمون مدنى، از محمدبن سلمه حرّانى از محمد بن اسحاق از محمد بن ابراهیم تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است:
رسول خدا(ص) به شیپور فکر مىکرد و نیز دستور داد تا ناقوسى از چوب بتراشند، تا اینکه اذان در خواب به عبداللّه بن زید تعلیم داده شد... تا آخر حدیث.
4. از محمد بن خالد بن عبداللّه واسطى از پدرش از عبدالرحمن بن اسحاق از زهرى از سالم از پدرش نقل شده است:
پیامبر(ص) در باره چیزى که مردم را به نماز فراخواند از آنان نظر خواهى کرد. گروهى شیپور را پیشنهاد کردند که او این پیشنهاد را نپسندید، چون شیپور رسم یهودیان بود. گروهى دیگر ناقوس را پیشنهاد کردند که آن را نیز چون رسم مسیحیان بود، نپسندید، تا اینکه در آن شب مردى از انصار که به او عبداللّه بن زید مىگفتند و عمر بن خطاب روءیاى اذان را دیدند...
زهرى مىگوید: بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا(ص) هم آن را تثبیت کرد... .21
5. ترمذى این حدیث را با این سند نقل مىکند:
از سعید بن یحیى بن سعید اموى از پدرش از محمدبن اسحاق از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است: وقتى صبح شد، نزد رسول خدا(ص) آمدیم و من روءیایى را که دیده بودم نقل کردم... تا آخر حدیث.
6. ترمذى مىگوید:
ابراهیم بن سعد از محمد بن اسحاق این حدیث را کامل تر نقل کرده است. ترمذى سپس اضافه مىکند: عبداللّه بن زید همان ابن عبدربه است و از او جز این یک حدیث که در مورد اذان است، حدیث دیگرى نقل نشده است.22
آنچه نقل شد، روایاتى بود که صاحبان از سننى که کتب آنان صحاح سته اهل سنت شمرده مىشود نقل کردهاند. این کتب داراى چنان اهمیتى است که دیگر کتب سنن مانند سنن دارمى یا دارقطنى یا بیهقى یا روایاتى که ابن سعد در طبقات نقل کرده است، هیچ یک به پایه صحاح ششگانه نمىرسد. به لحاظ همین جایگاه ویژه صحاح ششگانه، روایات این سنن معروف را از روایات کتب دیگر جدا کردیم.
اینک براى روشن شدن حقیقت به بررسى متن و سند این روایات مىپردازیم، سپس روایاتى را که در متون دیگر آمده است، ذکر خواهیم کرد.
تحلیل مضمون روایات گذشته
روایاتى که ذکر شد، به جهات مختلف شایستگى ندارند که مورد استدلال قرار گیرند، از جمله:
جهت اوّل: ناسازگارى این روایات با مقام نبوت
خداوند سبحان به پیامبرش فرمان داد تا با موءمنان در اوقات مختلف نماز بگزارد. طبع قضیه اقتضا دارد که کیفیت تحقق این امر را به او بیاموزد. بنابراین معنا ندارد که پیامبر اکرم(ص) چندین روز ـ چنان که در روایت اوّل از ابو داود نقل شده بیست روز ـ متحیر باشد و نداند چگونه مسئولیتى را که بر عهده او گذاشته شده است انجام دهد، از این رو گاهى به آن و گاهى به این متوسل شود تا او را در شناسایى اسباب و ابزارهاى این مقصود راهنمایى کنند! در حالى که خداوند سبحان در باره او مىفرماید: و علَّمک مالمتکن تعلم، سپس مىافزاید: «وکان فضل اللّه علیک عظیماً23 مراد از «فضل» در آیه شریفه، به قرینه جمله ما قبل آن «علم» است.
نماز و روزه از امور عبادى هستند و از امور عرفى مانند جنگ نیستند که چه بسا پیامبر در مورد آنها با اصحاب خویش مشورت مىکرد البته مشورت پیامبر با اصحاب در امور عرفى مانند جنگ نیز از روى جهل او به تصمیم بهتر نبوده، بلکه به منظور مشارکت دادن آنان در امور و جلب قلوب آنان بوده است. چنان که خداوند مىفرماید:
و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفَضّوا مِن حولک فاعْفُ عنهم واسْتغفرْلهم و شاورْهم فی الأمر فإذا عزمتَ فتوکّلْ على اللّه؛24
اگر تند خوى و سخت دل بودى، مردم از گرد تو متفرق مىشدند، پس از آنان درگذر و از خدا براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، آن گاه آنچه را خود تصمیم گرفتى با توکل به خدا انجام بده.
آیا این، وهن دین نیست که روءیا و خوابهاى افراد عادى منشأ امر عبادى بسیار مهمى همچون اذان و اقامه باشد؟
به همین دلیل بایستى گفت: اینکه منشأ اذان، روءیا باشد، دروغى است که به شریعت بسته شده است. بعید نیست که خویشاوندان عبداللّه بن زید این روءیا را شایع و پخش کرده باشند تا فضیلتى براى قبیله و خاندان آنان محسوب شود. از این رو در برخى مسانید مشاهده مىکنیم که فقط عموزادههاى عبداللّه بن زید، راویان این حدیث هستند و حُسن ظنّ به آنها موجب شده که به این روایات اعتماد شود.
جهت دوم: وجود تعارض اساسى بین روایات یاد شده
روایاتى که در مورد اذان و کیفیت تشریع آن ذکر شده، از جهات مختلفى با یکدیگر تعارض اساسى دارند:
الف) مقتضاى روایت اوّل(روایت ابى داود) این است که عمر بن خطاب بیست روز قبل از عبداللّه بن زید، اذان را در خواب دیده است. در حالى که مقتضاى روایت چهارم(روایت ابن ماجه) این است که عمر و عبد اللّه بن زید در یک شب اذان را در خواب دیدهاند.
ب) براساس برخى از این روایات، روءیاى عبداللّه بن زید مبدأ تشریع اذان است و وقتى عمربن خطاب اذان را شنید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت که او هم آن روءیا را دیده اما خجالت کشیده آن را نقل کند.
ج) در برخى دیگر از این روایات، مبدأ تشریع اذان شخص عمربن خطاب است، نه روءیاى او، زیرا او بود که پیشنهاد داد مردم را براى نماز صدا بزنند که صدا زدن مردم براى نماز صورت دیگرى از اذان است. ترمذى در سننش نقل کرده: وقتى مسلمانان به مدینه آمدند... برخى پیشنهاد کردند: شاخى(یعنى بوقى) مثل شاخ یهودیان بگیرید. اما عمربن خطاب گفت: آیا مردى را روانه نمىکنید که براى نماز ندا در دهد؟ پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: بلال! بلند شو و براى نماز ندا سرده(یعنى اذان بگو).25
این روایت را نسایى26 و بیهقى27 نیز در سننشان ذکر کردهاند.
البته ابن حجر ندا کردن براى نماز را به گفتن «الصلاة جامعة»28 تفسیرکرده است؛ اما دلیلى بر این تفسیر وجود ندارد.
د) مبدأ تشریع اذان، پیامبر اکرم است. بیهقى روایت کرده: ... پس اصحاب پیشنهاد کردند که به هنگام نماز ناقوس نواخته یا آتشى برافروخته شود. سپس بلال مأمور شد تا اذان را به صورت فصول جفت واقامه را به صورت فصول فرد، بگوید.
بیهقى مىگوید:
این روایت را بخارى از محمد از عبدالوهاب ثقفى، و مسلم از اسحاق بن ابراهیم نقل کرده است.29
با این همه تناقضى که در نقل این روایت وجود دارد، چگونه مىتوان بر این نقلها اعتماد کرد؟
هـ) مطابق حدیث اوّل، هنگامى که عبداللّه بن زید روءیاى خود را براى پیامبر(ص) نقل مىکرده، عمر حضور داشته ؛ اما مطابق حدیث دوم، حضور نداشته است، زیرا در این حدیث، به دنبال نقل روءیاى عبداللّه بن زید براى پیامبر، وقتى بلال اذان مىگفت، عمر صداى اذان را شنید و از خانهاش خارج شد.
جهت سوم: چهارده نفر خواب دیدند، نه یک نفر
از روایت حلبى چنین استفاده مىشود که بیننده اذان در خواب منحصر در عبداللّه بن زید و عمر بن خطاب نبوده، بلکه ابوبکر نیز ادعا کرده همان خوابى را که آنها دیدهاند، او نیز دیده است. گفته شده هفت نفر از انصار و نیز گفته شده چهارده نفر30 مجموعاً ادعا کردهاند که اذان را درخواب دیدهاند. شریعت محل عبور هر رهگذر نیست، اگر شریعت و احکام شرعى تابع روءیا و خواب اشخاص باشد، فاتحه اسلام را باید خواند.
جهت چهارم: وجود تعارض بین نقل بخارى و نقل دیگران
روایتى که بخارى نقل کرده، صراحت دارد که پیامبر(ص) در مجلس مشورت با صحابه به بلال دستور مىداد براى نماز ندا سر دهد و عمر به هنگام این فرمان، حضور داشته است. بخارى از ابن عمر نقل کرده است:
وقتى مسلمانان به مدینه آمدند، اجتماع مىکردند و مترصد وقت نماز مىشدند و کسى براى نماز ندا نمىداد. روزى در این زمینه با هم سخن مىگفتند، گروهى گفتند: همچون مسیحیان ناقوسى اختیار کنیم. برخى گفتند: شیپورى مثل شیپورى که یهودیان دارند برگیریم. اما عمر گفت: آیا نمىخواهید مردى را روانه کنید که براى نماز ندا سردهد. رسول خدا(ص) فرمود: بلال! برخیز و نداى نماز سرده.31
اما احادیث روءیا صراحت دارند که وقتى عبداللّه جریان روءیایش را براى پیامبر نقل کرد، پیامبر به بلال دستور داد اذان گوید و عمر در این جلسه حضور نداشته است و اذان را در خانهاش شنید، پس از شنیدن اذان، در حالى که لباسش را مىکشیده، از خانهاش خارج شده و به پیامبر عرض مىکند: قسم به آن که تو را به حق به پیامبرى برانگیخت، من نیز همان خوابى را که عبداللّه دیده، دیدهام.32
نمىتوان روایت بخارى را بر ندا به «الصلاة جامعة» و احادیث روءیاى اذان را به «فرمان به اذان گفتن» حمل کرد؛ زیرا اوّلاً این جمع، شاهد ندارد، ثانیاً اگر پیامبر به بلال دستور مىداد که با صداى بلند و مکرر بگوید «الصلاة جامعة»، مشکل حل مىشد و موضوعى براى حیرت باقى نمىنماند. این قراین نشان مىدهد که دستور پیامبر به ندا سردادن، همان فرمان دادن به گفتن اذان مشروع بوده است.33
بررسى سندهاى روایات یاد شده
وجوه چهارگانهاى که گذشت مربوط به محتواى احادیث یاد شده بود و براى سلب اعتماد از آنها کفایت مىکند. اینک به بررسى اسناد این روایات مىپردازیم و خواهیم گفت که یا اسناد آنها به پیامبر اکرم(ص) نمىرسد و یا اگر مىرسد، سلسله سند، مشتمل بر فردى مجهول یا مجروح یا ضعیف و متروک است.
روایت اوّل: که ابوداود آن را نقل کرده بود، ضعیف است، زیرا:
اوّلاً: روایت به راوى یا راویان مجهولى منتهى مىشود، راوى این روایت آن را به نقل از یکى از عموهاى انصارى خود آورده است.
ثانیاً: کسى که از یکى از عموهاى انصارى خود این روایت را نقل مىکند، ابو عمیر بن انس است که ابن حجر در مورد وى مىنویسد: این فرد از عموهاى انصارى خود که از اصحاب پیامبر بودهاند، در مورد روءیت هلال و اذان، حدیث نقل کرده است. ابن سعد در مورد او گفته است: ثقه و قلیل الحدیث بوده است.
ابن عبدالبرّ در مورد او گفته است:
مجهول است و به روایت او استناد نمىشود.34
جمال الدین مزّى چنین اظهار نظر کرده است:
این روایات(یعنى آنچه او در باره موضوع روءیت هلال و اذان، روایت کرده است) همه آن چیزى است که از این شخص در کتب حدیث وجود دارد.35
روایت دوم: کسانى در سلسله سند این روایت وجود دارند که نمىتوان به روایت آنها استناد کرد، نظیر:
1. ابوعبداللّه، محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تیمى، متوفاى حدود سال 120 هجرى.
ابو جعفر عقیلى از عبداللّه بن احمد بن حنبل نقل کرده است:
از پدرم در مورد محمد بن ابراهیم تیمى مدنى شنیدم که گفت: حدیث او بى چیز نیست، او احادیث راویان مجهول را نقل مىکند.36
2. محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار که هر چند اساس نقل «سیره ابن هشام است»، اما اهل سنت به روایات او استناد نمىکنند.
احمد بن ابى خیثمه مىگوید:
... از یحیى بن معین در مورد او سوءال شد، در پاسخ گفت: چندان نیست، ضعیف است.
احمد بن ابى خیثمه همچنین مىگوید:
از یحیى بن معین بار دیگر شنیدم که مىگفت: از نظر من محمدبن اسحاق فرد نادرستى است و قوى نیست.
ابوالحسن میمونى در باره او مىگوید:
از یحیى بن معین شنیدم که مىگفت: محمدبن اسحاق ضعیف است. نسایى در مورد او گفته است: وى قوى نیست.37
3. عبداللّه بن زید که ناقل حدیث است: در حق او همین بس که قلیل الحدیث است. ترمذى مىگوید:
ما از او حدیثى از پیامبر نمىشناسیم، جز همین یک حدیث که در مورد اذان است. حاکم در مورد او گفته است: صحیح این است که او در جنگ احد کشته شد و تمامى روایاتى که از او نقل شده، داراى اسناد منقطع است. ابن عدى هم در مورد او گفته است: از او حدیث صحیحى از پیامبر(ص) جز حدیث اذان نمىشناسیم.38
ترمذى از بخارى نقل کرده است:
از او چیزى جز حدیث اذان نمىشناسیم.39
حاکم در مورد او گفته:
عبداللّه بن زید کسى است که اذان به خواب او آمده است و فقهاى اسلام آن را قبول کردهاند. در صحیح مسلم و صحیح بخارى به خاطر یکسان نبودن سلسله سندهاى احادیث او، چیزى از او نقل نشده است.40
روایت سوم: در سند این روایت، محمد بن اسحاق بن یسار و محمد بن ابراهیم تیمى به چشم مىخورند که در مورد آنها سخن گفتیم.
روایت چهارم: در سند این روایت دو نفر وجود دارد که دیدگاه صاحب نظران را در مورد آنها نقل مىکنیم:
1. عبدالرحمن بن اسحاق بن عبداللّه المدنى
یحیى بن سعید قطان مىگوید: در مدینه راجع به او سوءال کردم، کسى را ندیدم که او را ستایش کند. على بن مدینى هم در مورد او علاوه بر آنچه گفتیم، چنین گفته است:
از سفیان که در مورد عبدالرحمن بن اسحاق از او سوءال شده بود، شنیدم که مىگفت: اهل مدینه وى را به خاطر قَدَرى مسلک بودنش، از مدینه بیرون کردند و او نزد ما آمد و ما با او نشست و برخاست نمىکردیم.
ابوطالب مىگوید:
از احمد بن حنبل در مورد او سوءال کردم، در پاسخ گفت: وى از ابى زناد روایات غیر معروفى نقل کرده است.
احمد بن عبداللّه عجلى مىگوید:
حدیثش نوشته مىشود، ولى قوى نیست.
ابوحاتم مىگوید:
حدیثش نوشته مىشود، ولى به احادیث او استناد نمىشود.
بخارى در مورد او مىگوید:
وى از جمله کسانى نیست که به حافظهاش اعتماد شود... در مدینه شاگردى جز موسى زمعىّ از او شناخته شده نیست که روایاتى از او نقل شده که تعدادى از آنها مضطرب است.
دارقطنى در مورد او مىگوید:
ضعیف است و متهم به قدرى بودن است.
احمد بن عدى مىگوید:
در احادیث او چیزهایى وجود دارد که مورد قبول نیست و پیروى نمىشود.41
2. محمد بن خالدبن عبداللّه واسطى(150ـ240هـ)
جمال الدین مزّى او را چنین معرفى مىکند:
ابن معین مىگوید: شخص مهمى نیست و روایت از پدرش نادرست است. ابوحاتم مىگوید: از یحیى بن معین در مورد او پرسیدم، در پاسخ گفت: مردى بد و بسیار دروغگوست... ، و روایات غیر معروفى را نقل کرده است.
ابو عثمان، سعید بن عمرو بردعى مىگوید:
از ابا زرعه در باره محمد بن خالد پرسیدم، در جواب گفت: مرد بدى است.
ابن حبان این فرد را در کتاب ثقاتش نام برده و در باره او گفته:
خطا و تناقض گویى مىکند.42
شوکانى پس از نقل روایت اذان از او مىگوید:
اسناد او بسیار ضعیف است.43
اما روایت پنجم: در سند این روایت اسامى این افراد آمده است:
1. محمد بن اسحاق بن یسار؛
2. محمد بن حارث تیمى؛
3. عبداللّه بن زید.
در جرح دو نفر اوّل پیش تر سخن گفتیم و نیز گفتیم همه آنچه را این دو فرد از سوم روایت کرده، منقطع است. با این بیان، ضعف سند روایت ششم هم روشن مىشود.
آنچه نقل شد، روایاتى بود که در «سنن» آمده است. اما در غیر این کتب نیز روایاتى در مورد کیفیت تشریع اذان وارد شده که در اینجا روایاتى را که احمد بن حنبل، دارمى و دارقطنى در مسانید خود، و امام مالک در موطّأ و ابن سعد در طبقات و بیهقى در سنن نقل کردهاند، ذکر مىکنیم:
روایات اذان در غیر کتب شش گانه
پیش از این از حاکم نقل کردیم که بخارى و مسلم، حدیث عبداللّه بن زید را به دلیل اختلاف ناقلینى که در سلسله سند این حدیث وجود دارد، نقل نکردهاند. از صاحبان کتب ششگانه هم، فقط ابو داود، ترمذى و ابن ماجه، آن را نقل کردهاند. همچنان که گفتیم هم در مضامین این نقلها تناقض وجود دارد و هم سندهاى آنها دچار ضعف است. اینک به بررسى روایاتى مىپردازیم که در دیگر منابع روایى اهل سنت که از نظر اتقان و صحت در درجه بعد از کتب ششگانه قرار دارند است، نقل شده است:
الف) روایت مسند احمد بن حنبل
احمد بن حنبل، روایت اذان را در مسندش با سه سلسله سند از عبداللّه بن زید نقل کرده است.44
در سند اوّل، زید بن حباب بن ریان تمیمى(متوفّى 203 هـ) وجود دارد. علماى رجال او را به کثرت خطا در نقل، وصف کردهاند. وى احادیثى را که به لحاظ سند غریب است، از سفیان ثورى نقل کرده است. ابن معین در این زمینه گفته است: احادیثى که او از سفیان نقل کرده، مقلوبه است.
همچنین در سند اوّل عبداللّه بن محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربّه وجود دارد که از او در صحاح و مسانید حدیثى جز همین یک حدیث وجود ندارد. این روایت را نواده عبداللّه بن زید نقل کرده که متضمن فضیلتى براى خاندان اوست و به همین جهت چندان مورد اعتماد نیست.
سند روایت دوم بر محمد بن اسحاق بن یسار مشتمل است که پیش تر راجع به آن بحث کردیم.
در سند روایت سوم علاوه بر محمد بن اسحاق، محمد بن ابراهیم حارث تیمى وجود دارد و منتهى مىشود به عبداللّه بن زید و او بسیار قلیل الحدیث است.
در روایت دوم پس از ذکر روءیا و تعلیم اذان به بلال آمده است:
بلال نزد پیامبر آمد و دید که او خواب است، با صداى بلند فریاد زد: «الصلاة خیرء من النوم» نماز بهتر از خواب است. از آن پس این عبارت در اذان صبح وارد شد!
همین عبارات در ضعف این روایت کفایت مىکند.
ب) روایت مسند دارمى
دارمى در مسندش ماجراى روءیاى اذان را با سندهاى مختلف ذکر کرده که همگى ضعیفند. در اینجا فقط سندهاى مسند دارمى رانقل مىکنیم:
1. از محمد بن حمید از سلمه از محمد بن اسحق نقل شده است: وقتى رسول خدا(ص) وارد مدینه شد... .
2. همان سند قبلى با این تفاوت که پس از محمد بن اسحاق آمده است: این حدیث را محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زیدبن عبدربّه از پدرش نقل کرده است.
3. از محمد بن یحیى، از یعقوب بن ابراهیم بن سعد، از پدرش از ابن اسحاق... باقى سند عین همان است که در سند روایت دوم آمده است.45
سند روایت اوّل منقطع است؛ و سند روایت دوم مشتمل بر محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى و سند روایت سوم هم مشتمل بر ابن اسحاق است که حال این دو پیش از این معلوم شد.
ج) روایت مالک در موطّأ
امام مالک ماجراى روءیاى اذان را در کتاب الموطّأ خود چنین نقل کرده است:
از یحیى از مالک، از یحیى بن سعید نقل شده است: رسول خدا(ص) خواست دو قطعه چوب برگیرد تا با ضربه بر آنها... .46
سند این روایت منقطع است؛ زیرا یحیى بن سعید بن قیس که روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده قبل از سال 70 هـ متولد شده و در سال 143 هـ در هاشمیه وفات کرده است.47
د) روایت ابن سعد در طبقات
این روایت را محمد بن سعد در طبقاتش با سلسله سندهاى موقوف و غیر قابل استناد نقل کرده است48 که اینک به بیان هر یک از آنها مىپردازیم:
سند اوّل به نافع بن جبیر منتهى مىشود که در دهه 90 و بنابر قولى در 99 هـ درگذشته است.
سند دوم به عروة بن زبیر منتهى مىشود که در 29 هـ متولد شده و 93 هـ وفات یافته است.
سند سوم به زید بن اسلم منتهى مىشود که در 136 هـ در گذشته است.
سند چهارم به سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابى لیلى منتهى مىشود که به ترتیب در 94 و 82 یا 83 هـ درگذشتهاند.
ذهبى در شرح حال عبداللّه بن زید گفته است: سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابى لیلى از او روایت کردهاند، در حالى که هیچ یک او را ندیدهاند.49
ابن سعد همین روایت را با سند دیگرى نیز نقل کرده است: احمد بن محمد بن ولید ازرقى از مسلم بن خالد از عبدالرحیم ابن عمر از ابن شهاب، از سالم بن عبداللّه بن عمر از عبداللّه بن عمر نقل کرده: رسول خدا خواست نشانهاى براى جمع شدن مردم در نماز قرار دهد... تا اینکه مردى از انصار که به او عبداللّه بن زید مىگفتند، روءیاى اذان را دید، عمر بن خطاب هم در همان شب چنان روءیایى دید... ـ تا آنجا که مىگوید ـ بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا آن را تثبیت کرد.
سند این روایت مشتمل است بر:
1. مسلم بن خالد بن قرقره که به او ابن جرحه نیز گفته مىشود. یحیى بن معین او را تضعیف کرده است. على بن مدینى در حق او گفته: قابل اعتنا نیست. بخارى گفته است: احادیث او درست نیست، نسایى هم در حق او گفته: قوى نیست. ابو حاتم در باره او گفته: چندان قوى نیست، احادیث او درست نیست، حدیثش نوشته مىشود، اما به آن استناد نمىشود، احادیث درست و نادرست دارد.50
2. محمد بن مسلم بن عبیداللّه بن عبداللّه بن شهاب زهرى مدنى(51 ـ 123 هـ). انس بن عیاض از عبیداللّه بن عمر نقل کرده است:
زهرى را مىدیدم که کتابى برایش مىآوردند که نه آن را مىخواند و نه برایش مىخواندند و به او مىگفتند: این را از تو روایت کنیم؟ در پاسخ مىگفت: آرى!
ابراهیم بن ابى سفیان قیسرانى از قول فریابى مىگوید:
از سفیان ثورى شنیدم که مىگفت: نزد زهرى آمدم و با من سنگین برخورد کرد. به او گفتم: اگر نزد بزرگان ما بیایى با تو چنین مىکنند، چه مىکنى؟ گفت: همچون تو. سپس وارد شد و کتابى براى من آورد و گفت: این را بگیر و از من روایت کن، ولى من حرفى را از آن روایت نکردم.51
هـ) روایت بیهقى در سنن
بیهقى روءیاى اذان را با سلسله سندهایى که هیچ یک از آنها خالى از اشکال یا اشکالات متعدد نیست، نقل کرده است. اینک توجه خوانندگان را به راویان ضعیفى که در این سلسله سندها وجود دارد، جلب مىکنیم:
روایت اوّل: این روایت مشتمل است بر ابى عمیر بن انس که از یکى از عموهاى انصارى خود روایت مىکند. پیشتر در مورد ابى عمیر بن انس گفتیم که ابن عبدالبرّ در باره او گفته است: مجهول است و روایاتش قابل استناد نیست؛52از راویان مجهولى53 تحت عنوان «یکى از عموها» حدیث نقل کرده است؛ هر چند همه صحابه را عادل فرض کنیم، دلیلى وجود ندارد که این افراد را از اصحاب بدانیم. اگر بر فرض عموهاى این فرد، از اصحاب باشند، اما موقوفات صحابى یعنى احادیثى که به صحابى ختم مىشود نه به پیامبر حجت نیست؛ زیرا معلوم نیست از پیامبر(ص) نقل کرده باشد.
روایت دوم: سند این روایت در بردارنده راویانى است که روایات آنها قابل استناد نیست:
1. محمدبن اسحاق بن یسار
2. محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى
3. عبداللّه بن زید
که در مورد همه آنها پیش از این سخن گفتیم.
روایت سوم: در سند این روایت ابن شهاب زهرى است که از سعید بن مسیب(متوفّى 94 هـ) و او از عبداللّه بن زید54 روایت نقل مىکند. متذکر شدیم که هیچ یک از این دو، عبداللّه بن زید را درک نکردهاند.
و) روایت دارقطنى در سنن
دارقطنى روایت روءیاى اذان را با سلسله سندهاى مختلف روایت کرده است:
1. از محمدبن یحیى بن مرداس از ابو داود از عثمان بن ابى شیبه از حماد بن خالد از محمد بن عمرو از محمد بن عبداللّه از عمویش عبداللّه بن زید، نقل شده است... .
2. محمد بن یحیى از ابو داود از عبیداللّه بن عمر از عبدالرحمن بن مهدى از محمد بن عمرو براى ما نقل کرده است که از عبداللّه بن محمد شنیدم که گفت: عبداللّه بن زید که در این حدیث آمد، جد من است55.
همچنان که ملاحظه مىشود در هر دو سند محمد بن عمرو هست که مردد است بین انصارى که در صحاح و مسانید روایتى جز این روایت ندارد و ذهبى در حق او گفته که اصلاً شناخته شده نیست، و بین محمد بن عمرو، ابو سهل انصارى که یحیى بن قطان و ابن معین و ابن عدى او را تضعیف کردهاند.56
3. از ابو محمد بن صاعد، از حسن بن یونس، از اسود بن عامر، از ابوبکر بن عیاش، از اعمش، از عمرو بن مره، از عبدالرحمن بن ابى لیلى، از معاذ بن جبل نقل است: مردى از انصار، عبداللّه بن زید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:
اى رسول خدا، من در خواب دیدهام....57
سند این روایت منقطع است، زیرا معاذ بن جبل در سال 18 یا 20 هـ از دنیا رفته، در حالى که عبدالرحمن بن ابى لیلى در سال 17 هـ متولد شده است.
علاوه بر این، دار قطنى، عبدالرحمن را تضعیف کرده و در حق او گفته است:
احادیث ضعیفى دارد و بد حافظه است و ثابت نشده که ابن ابى لیلى حدیثى از عبداللّه بن زید شنیده باشد.58
در اینجا سخن در مقام اوّل پایان یافت و روشن شد که اذان با وحى الهى تشریع شده است، نه با روءیاى عبداللّه بن زید یا عمر بن خطاب و یا هرکس دیگرى. نیز ثابت شد که این احادیث ذاتاً متعارض بوده و از نظر سند هم تمام نیستند و چیزى با آنها ثابت نمىشود. علاوه بر این، در آغاز بحث گفتیم که عقل نیز چنین چیزى را بعید مىداند.
اینک وقت آن رسیده است که از کیفیت ورود تثویب یعنى عبارت «الصلاة خیرءُ من النوم» در اذان صبح بحث کنیم.
مقام دوم:
1. بررسى تاریخ ورود «تثویب» در اذان نماز صبح
تثویب از ریشه «ثاب یثوب» به معناى بازگشت است. وقتى موءذّن مىگوید «حىّ على الصلاة»، مردم را به نماز فراخوانده است، وقتى در چند جمله بعد مىگوید: «الصلاة خیرء من النوم» معنایش بازگشت به فراخوان نماز است.
فیروز آبادى در قاموس، تثویب را به معانى گوناگونى تفسیر کرده است، از جمله: فراخواندن به نماز، دو بار فراخواندن، و اینکه در اذان نماز صبح دوبار گفته شود: «الصلاة خیرء من النوم».
در «المغرب» آمده است:
تثویب، ابتدا به این معنا بوده که موءذّن در اذان صبح دو بار بگوید: «الصلاة خیرءمن النوم»؛ و در معناى جدیدش به معناى گفتن «الصلاة، الصلاة» یا «قامت، قامت» است.59
ظاهراً استعمال تثویب میان محدّثان در گفتن جمله «الصلاة خیر من النوم» در اذان، غلبه داشته است چه بسا این لفظ به معناى مطلق فراخوان پس از فراخوان باشد و در این صورت لفظ تثویب شامل همه مواردى مىشود که موءذّن پس از پایان اذان، با جمله «الصلاة خیر من النوم» یا با هر عبارت دیگرى دعوت به نماز را تکرار کند.
سندى در حاشیهاش بر سنن نسایى گفته است:
تثویب عبارت است از بازگشت به اعلام پس از اعلام اوّل. هنگامى که موءذّن مىگوید: «الصلاة خیرء من النوم» خالى از این مضمون تکرار اعلام نیست. از این رو آن را تثویب گفتهاند60
.آنچه گفته شد، بیان معناى تثویب در لغت بود. مقصود ما در این مقام، تبیین حکم گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان نماز صبح است. آیا گفتن این جمله در اذان صبح، مشروع است یا بدعتى است که بعد از پیامبر(ص) ودر اثر خوشایند برخى از مردم در اذان گنجانده شد؟ فرق نمىکند این عمل با این ویژگى، تثویب باشد یا تثویب به معناى مطلق تکرار از فراخواندن به نماز باشد، هر چند پس از پایان اذان، با این الفاظ یا با واژههاى دیگر.
تثویب به معناى یاد شده هم در ضمن روایات روءیاى اذان و هم در روایات دیگر وارد شده است:
1. روایت ابن ماجه(روایت چهارم) که گفتیم شوکانى بر ضعف آن تصریح کرده است.61
2. روایت احمد بن حنبل که گفتیم سند این روایت ضعیف است؛ زیرا در آن محمد بن اسحاق و عبداللّه بن زید بن عبد ربّه وجود دارند.62
3. روایت ابن سعد در طبقاتش که در سند آن مسلم بن خالد بن قرقره وجود دارد و پیش از این به ضعف آن اشاره کردیم.63
4. روایت ابن ماجه که با این سند وارد شده:
از ابوبکر بن ابى شیبه، از محمد بن عبداللّه اسدى، از ابى اسرائیل، از حکم، از عبدالرحمن بن ابى لیلى از بلال روایت شده:
رسول خدا به من دستور داد تا در اذان صبح تثویب بگویم و مرا از تثویب در اذان نماز عشا نهى کرد.64
این روایت نشان مىدهد که تثویب در مطلق فراخواندن به نماز استفاده مىشود، هر چند با عبارت «الصلاة خیرء من النوم» نباشد، زیرا در این روایت از تثویب در نماز عشا نهى شده، تثویب در نماز عشا جز با عبارتى مثل «الصلاة جامعة» با «قدقامت الصلاة» و غیر اینها تحقق نخواهد یافت.
5. از عمر بن رافع، از عبداللّه بن مبارک، از معمر، از زهرى، از سعید بن مسیب، از بلال نقل است که نزد پیامبر(ص) آمد تا نماز صبح را به او اطلاع دهد، گفته شد پیامبر خواب است، بلال گفت: «الصلاة خیرُءمن النوم، الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان صبح جاى گرفت و بر همین منوال تثبیت شد.65
سند این دو روایت منقطع است. اما سند روایت اوّل به این دلیل که ابن ابى لیلى در سال 17 هـ متولد شده است و بلال در سال 20 یا 21 هـ درشام، که از ابتداى فتح این سرزمین به دست مسلمانان، به عنوان مرزبان در آنجا بود، درگذشت. بنابر این بلال شامى و ابن ابى لیلى کوفى بود، با این وصف چگونه ممکن است ابن ابى لیلى با وجود خردسالى و دورى راه از بلال حدیثى شنیده باشد؟!66
ترمذى همین روایت را با اختلافى در ابتداى سند، نقل کرده و گفته است: حدیث بلال را جز از طریق ابو اسرائیل ملاّئى نمىشناسیم. ابو اسرائیل این حدیث را از حکم(ابن عتیبة) نشنیده، بلکه آن را از حسن بن عماره و او از حکم روایت کرده است.
اسم ابواسرائیل، اسماعیل بن ابى اسحاق است و نزد اهل حدیث چندان قوى نیست.67
اما سند روایت دوم: در سنن ابن ماجه به نقل از زوائد در باره آن آمده است:
در سلسله سند این روایت راویان ثقة قرار دارند؛ اما این سند منقطع است؛ زیرا سعیدبن مسیب از بلال حدیثى نشنیده است.68
6. روایت نسایى:
از سوید بن نصر، از عبداللّه، از سفیان از ابى جعفر، از ابى سلمان، از ابى محذوره نقل شده است که براى رسول خدا(ص) اذان مىگفتم و در اذان نماز صبح چنین مىگفتم: حىّ على الفلاح، الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه.69
در سنن بیهقى70و سبل السلام71به جاى ابى سلمان، ابى سلیمان آمده است، بیهقى گفته است: اسم ابو سلیمان، «همام الموءذن» است. من در کتب رجالى که در دست است، شرح حال «همام موءذّن» را نیافتهام. نه ذهبى در «سیر اعلام النبلاء» و نه مَزّى در «تهذیب الکمال» او را یاد نکردهاند، پس این مرد، شناخته شده نیست.
اما ابو محذوره اگر چه از اصحاب است، ولى قلیل الروایه است، آنچه را روایت کرده از ده حدیث تجاوز نمىکند. او در سال هشتم هجرى درغزوه حنین براى رسول خدا(ص) اذان گفته است.72
7. روایت بیهقى: سند این روایت منتهى مىشود به ابى قدامه، از محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره، از پدرش از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم که سنت اذان را به من یاد دهد.... و در ادامه حدیث آمده است: حىّ على الفلاح، حىّ على الفلاح، و اگر نماز صبح بود بگو: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم... .
8. بیهقى روایت دیگرى دارد که سند آن منتهى مىشود به عثمان بن سائب از پدرش وامّ عبدالملک بن ابى محذورة، از ابى محذوره، از پیامبر(ص). مضمون این روایت همانند روایت پیشین است.73
از وضعیت محمد بن عبدالملک پیشتر سخن گفتیم. عثمان بن سائب هم نه خودش شناخته شده است و نه پدرش و جز یک روایت، روایتى از آنها نقل نشده است.74
9. روایت ابوداود: سند این روایت منتهى مىشود به حرث بن عبید، از محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره، از پدرش، از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم سنت اذان را به من یاد دهد... ـ تا آنجا که مىگوید ـ اگر نماز صبح بود، مىگویى: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم....75
سند روایت به محمد بن عبدالملک منتهى مىشود. ابن حجر به نقل از عبدالحق مىگوید: به این اسناد استناد نمىشود. ابن قطان در مورد او گفته: وى مجهول الحال است و جز حارث کسى را که از او روایت کرده باشد، نمىشناسیم.76
شوکانى در باره محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره گفته است: وضعیت این فرد شناخته شده نیست؛ و در مورد حرث بن عبید گفته که در او حرف و سخن است.77
10. ابو داود همین روایت را با سند دیگرى نیز نقل کرده است که منتهى مىشود به عثمان بن سائب از پدرش و اُمّ عبدالملک بن ابى محذوره، از ابى محذوره، از پیامبر(ص).78 از ضعف این سند نیز پیشتر سخن گفتیم.
11. ابو داود روایت دیگرى را نیز نقل مىکند که سندش منتهى مىشود به ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالملک بن ابى محذوره. او مىگوید: از جدم عبدالملک بن ابى محذوره شنیدم که مىگفت از ابو محذوره شنیده است که رسول خدا به او اذان را حرف به حرف تلقین کرده است ـ تا آنجا که مىگوید ـ در اذان نماز صبح مىگفت: الصلاة خیرء من النوم... .79
ابراهیم بن اسماعیل یک روایت دارد که80، احتمال منقطع بودن سند آن وجود دارد، خود او نیز توثیق نشده است.
12. دارقطنى سه روایت از انس و عمر بدون اینکه آنها را به پیامبر(ص) نسبت دهد، نقل مىکند که نشان مىدهند تثویب در اذان، سنت بوده است.81
13. روایت دیگر دارقطنى دلالت دارد که پیامبر بلال82 را به تثویب امر کرده، اما سند این روایت منقطع است. این روایت را عبدالرحمن بن ابى لیلى از بلال نقل کرده و به دلیل وجود عبدالرحمن بن حسن در سند آن، ضعیف است. ابوحاتم در باره عبدالرحمن بن حسن گفته است که: حدیث او قابل استناد نیست. دیگران او را ملایم معرفى کردهاند.83
14. دارقطنى روایت دیگرى نیز نقل کرده که دلالت دارد بر اعلام قبل از اذان به هر شکلى. این روایت علاوه بر اینکه برخى راویان سلسله سند آن تضعیف شدهاند، خارج از مقصود است.84
15. دارمى با سندى که به زهرى از حفص بن عمر بن سعد موءذّن منتهى مىشود روایت مىکند که حفص گفت: خانوادهام به من خبر دادند که بلال نزد رسول خدا(ص) آمد تا فرا رسیدن نماز صبح را به او خبر دهد. به او گفتند که رسول خدا(ص) خواب است، پس بلال با صداى بلند ندا سر داد: «الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان نماز صبح جاى گرفت.85
این روایت قابل استناد نیست زیرا:
اوّلاً: زهرى در سلسله سند این روایت وجود دارد.
ثانیاً: در سلسله سند این روایت حفص بن عمر وجود دارد که جز این یک روایت، روایت دیگرى ندارد86. علاوه بر این اصل ناقل، ناشناخته است.
16. مالک نقل مىکند که: موءذّن نزد عمر بن خطاب آمد تا او را از فرا رسیدن نماز صبح با خبر کند، دید که عمر خواب است، پس گفت: «الصلاة خیرء من النوم». پس از این ماجرا عمر دستور داد تا این عبارت در اذان نماز صبح جاى گیرد.87
نتیجه روایات:
روایات تثویب به شدت متعارض هستند و اقسام مختلفى دارند که نمىتوان آنها را به معناى واحدى ارجاع داد:
1. برخى از این روایات دلالت دارند که عبداللّه بن زید تثویب را درخواب دیده و از آغاز جزئى از اذان بوده است.
2. برخى دیگر دلالت دارند که تثویب را بلال به اذان افزود و پیامبر آن را تثبیت کرد.
3. پارهاى دیگر از روایات تثویب دلالت دارند که عمر بن خطاب به موءذّن دستور مىداد که عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را در اذان صبح قرار دهد.
4. گروهى از این روایات که دلالت دارند که رسول خدا(ص) این عبارت را به ابو محذوره تعلیم داده است.
5. روایات دیگرى دلالت دارند که بلال در اذان صبح «حىّ على خیر العمل» مىگفت اما رسول خدا(ص) به او دستور داد که به جاى آن «الصلاة خیرء من النوم» بگوید. متقى هندى در کنز العمال88 این روایت را نقل کرده است.
با توجه به این تعارض آشکار، نمىتوان به این روایات اعتماد کرد، و از آنجا که امر، در این روایات، دایر بین سنت و بدعت است، ترک سنت متعیّن مىشود، زیرا در ترک سنت عذابى نیست، اما ارتکاب بدعت عذاب دارد.
سخن فقها در باره تثویب
کسانى از صحابه و تابعین تثویب را بدعت دانسته و معتقدند پیامبر(ص) در این زمینه دستورى صادر نکرده، بلکه این مسأله پس از رحلت آن حضرت اتفاق افتاده است:
1. ابن جریج مىگوید:
عمروبن حفص به من خبرداد که سعدِ موءذّن اوّلین کسى بود که در دوران خلافت عمر گفت: «الصلاة خیر من النوم»، عمر گفت: این کار بدعت است و آن را رها کرد. بلال هیچ گاه براى عمر اذان نگفت.
2. ابن جریج همچنین مىگوید:
حسن بن مسلم به من گفت: مردى از طاووس پرسید: چه زمانى عبارت «الصلاة خیر من النوم» در اذان گفته شد؟
طاووس در پاسخ گفت: ابن عبارت در دوره رسول خدا(ص) گفته نشد؛ اما بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) و در زمان خلافت ابوبکر این عبارت را از مردى که موءذّن نبود شنید و آن را از او فرا گرفت و در اذان به کار برد.
ابوبکر مدتى کوتاه پس از این ماجرا در گذشت، و خلافت به عمر رسید. عمر گفت: «اى کاش بلال را از چیزى که ایجاد کرد، نهى مىکردیم». گویا این سخن را فراموش کرد و مردم تا به امروزه، آن گونه، اذان مىگویند.89
3. عبدالرزاق از ابن عیینه از لیث از مجاهد نقل کرده است:
روزى با ابن عمر بودم که شنید مردى در مسجد عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را تکرار مىکند. ابن عمر گفت: بیا از نزد این بدعت گذار بیرون رویم.90
البته طبق روایت سنن ابو داود، این مرد آن عبارت را هنگام نماز ظهر و عصر تکرار مىکرد، نه هنگام نماز صبح.91
4. در جامع المسانید از حماد از ابراهیم نقل شده است که:
از ابى حنیفه در باره تثویب پرسیدم. در پاسخ گفت: تثویب را مردم برساختهاند؛ ولى در میان برساختههاى مردم کار خوبى است. ابو حنیفه یاد آورى کرد که تثویب مردم آن بود که موءذّن پس از پایان اذان دو بار مىگفت: «الصلاة خیرء من النوم».
راوى مىگوید: این روایت را محمد بن حسن شیبانى در آثار خود به نقل از ابوحنیفه آورده و تصریح کرده این سخن از ابو حنیفه است و ما به آن عمل مىکنیم.92
این روایت نشان مىدهد که عبارت «الصلاة خیر من النوم» در عصر رسول خدا(ص) یا در عصر خلفا، پس از پایان اذان گفته مىشده و جزئى از اذان نبوده و موءذّن براى بیدار کردن مردم این عبارت را از پیش خود تکرار مىکرده است. سپس این عبارت در اذان گنجانیده شد.
5. شوکانى به نقل از البحر الزخار گفته است:
تثویب را عمر به وجود آورد، فرزند عمرگفت: این عمل بدعت است. از على(ع) نقل شده است که وقتى این عبارت را شنید، گفت: چیزى را که جزء اذان نیست به آن نیفزایید. راوى پس از ذکر حدیث ابى محذوره و بلال مىگوید: اگر این عبارت جزء اذان بود، على و ابن عمر و طاووس آن را انکار نمىکردند. با این وصف، به منظور جمع بین روایاتى که در این باب وارد شده، مىپذیریم که دستور گفتن این عبارت در اذان براى توجه بیشتر به نماز بوده و جنبه تشریع ندارد.93
6. امیر یمنى صنعانى(متوفّا 182 هـ) مىگوید:
عبارت «الصلاة خیرء من النوم» از الفاظ اذان که براى فراخواندن مردم به نماز و آگاه کردن آنان از وقت نماز تشریع شده است به شمار نمىآید؛ بلکه از عباراتى است که براى بیدار کردن مردم از خواب، تشریع شده است. این عبارت مانند الفاظ تسبیح است که در دوران اخیر مردم به جاى اذان اوّل به کار مىبرند. با توجه به این مطالب، گره جدال فقها در اینکه آیا تثویب از الفاظ اذان است یا نه و آیا گفتن این عبارت در اذان بدعت است یا نه، گشوده مىشود.94
7. ابن قدامه از اسحاق نقل کرده که او پس از نقل روایت ابى محذوره گفته است:
تثویب را مردم ساختهاند و ابو عیسى گفته تثویب را اهل علم خوش ندارند و ابن عمر وقتى آن را شنید، از مسجد خارج شد.95
8. از امامان اهل بیت(ع) روایات متعددى رسیده که گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان بدعت است. شیخ طوسى با سند صحیح از معاویة بن وهب نقل کرده است که از امام صادق(ع) از تثویب که بین اذان و اقامه گفته مىشود، سوءال کردم. فرمود: «ما آن را نمىشناسیم.»96
9. از بررسى روایاتى که در مورد اذان وارد شده، براى نگارنده روشن شد که دو خاندان از روایتى که از جدشان، عبداللّه بن زید و ابى محذوره، روایت شده، بهره بردارى کردند و کوشیدند این روایت را میان مردم منتشر کنند؛ زیرا این روایت متضمن فضیلتى براى خاندان آنهاست. اگر این انگیزه نبود، دلیلى نداشت این دو مسأله(تشریع اذان به واسطه روءیا و تثویب در اذان نماز صبح) به این شکل گسترده منتشر شود، به همین روایتى که این دو خاندان از جدّ خود نقل کردهاند، جاى تردید دارد. در مباحث گذشته با راویانى که در سلسله سند این روایات وجود دارند و منسوب به یکى از این دو خاندانند، آشنا شدید.
10. موءذّن در فصل اوّل ودوم اذان شهادت مىدهد که تنها معبود در صفحه وجود، خداوند سبحان است و غیر از او هر معبودى دیگرى، سراب ناپایدارى بیش نیست.
در فصل سوم اذان شهادت مىدهد محمد(ص) رسول خداست و خدا او را براى ابلاغ رسالات و انجام دعوتش مبعوث کرده است.
پس از این فصل، نداى موءذّن از اعلان شهادت، تبدیل مىشود به فراخواندن به نماز که انسان با آن به عالم غیب متصل مىشود. دراین فراخوان خشوع انسان با عظمت خالق پیوند مىخورد. سپس در فصلهاى دیگر اذان، انسان به رستگارى و کامیابى و بهترین عملى که نماز متضمن آن است، دعوت مىشود. موءذّن پس از این دعوت، دو باره آن حقیقت ابدى را که در فصول اولیه به آن تصریح کرده بود، یاد آورى مىکند و مىگوید: اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه، لا اله إلاّ اللّه.
این است حقیقت و صورت اذان که همگى بر یک سبک و سیاق است و دست تشریع آسمانى آن را در قالب عباراتى حاکى از حقایقى ابدى ریخته است که انسان را از غوطه ور شدن در سرگرمىها و لذایذ دنیا باز مىدارد.
که هر انسان آگاهى که اذان را گوش کند و در فصول و معانى آن، دقت نماید، این حقیقت را احساس مىکند. اما آیا عبارت «نماز بهتر از خواب است» هیچ تناسبى با رفعت فصول دیگر اذان دارد؟ در اینجا هیچ کس ـ البته اگر از پیشداورى و تعصّب مذهبى عارى باشد ـ نمىتواند این حقیقت تلخ را مخفى کند که وقتى موءذّن در اذان صبح از دعوت به نماز و رستگارى و بهترین عمل، به اعلان این که «نماز بهتر از خواب است» منتقل مىشود، گویى از قله بلاغت، به کلامى که عارى از رفعت و تازگى است، سقوط کرده است. موءذّن با گفتن این جمله، مطلبى را بیان مىکند که حتى کودکان نیز آن را مىدانند، و با شور و شدت، سخن بدیهى را فریاد مىکند که بر هیچ کس پوشیده نیست. فریاد موءذّن به اینکه «نماز از خواب بهتر است» شبیه این است که فردى میان جمعیت انبوهى فریاد زند که دو نصف چهار است.97
خاتمه:
بدعتى پس از بدعت دیگر
تاریخ اذان و اقامه آکنده از بدعتها ست و بدعت گذاران با استحساناتى که هیچ جایگاهى در تشریع ندارد، دست به تصرف در این امر زدند. اینک توجه خوانندگان را به برخى از این بدعتها که پس از پیامبر(ص) به وجود آمد، جلب مىکنیم:
1. اذان دوم در روز جمعه
در دوره حیات پیامبر(ص) و خلافت ابوبکر و عمر، رسم بر این بود هنگامى که امام براى ایراد خطبه به منبر مىرفت، اذان مىگفتند. اما وقتى مردم در زمان خلیفه سوم زیاد شدند، عثمان دستور داد به هنگام دخول وقت نماز، اذان دومى بر فراز مأذنه گفته شود. این اذان به اذان دوم خلیفه معروف شده است. از شافعى نقل شده که مستحب است جمعه داراى یک اذان نزد منبر باشد.98
اگر اذان از امور توقیفى است، پس تصرف در آن، به صورت زیاد و کم کردن، در دست بشر نیست و خلیفه مىتوانست مشکلات پیش آمده را به گونهاى دیگر حل کند.
تعجب اینجاست که فقهاى اهل سنت در باره احکامى که به این دو اذان در نماز جمعه مربوط مىشود، اختلاف نظر دارند؛ مثلاً کدام یک از این دو اذان، در تحریم بیعى که در آیه شریفه «یا أیها الذین آمنوا اذا نُودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکرِ اللّه وَذَرُوا البیعَ»99 آمده است، اعتبار دارد.
2. علماى حنفى مذهب کوفه پس از عهد صحابه، تثویب دیگرى را اختراع کردهاند و آن اضافه کردن عبارت «حىّ على الصلاة» و «حىّ على الفلاح»، هر کدام دو بار، بین اذان و اقامه نماز صبح است. متقدمان این گروه از علما این عمل را فقط در نماز صبح نیکو و در غیر نماز صبح مکروه دانستهاند؛ اما متأخّران این عمل را در کلیه نمازها(به جز نماز مغرب به دلیل تنگى وقت) نیکو شمردهاند. آنان گفتهاند: تثویب بین اذان و اقامه نمازها بهحسب عرف هر سرزمینى است مانند سرفه کردن(تنحنح) یا گفتن «الصلاة، الصلاة» یا غیر اینها.
3. ابو یوسف در تثویب، رأى جدیدى برساخته و آن را براى آگاه کردن همه کسانى که به امور مسلمانان اشتغال دارند مانند امام و قاضى و امثال آنها، جایز دانسته است. طبق این دیدگاه، موءذّن پس از اذان مىگوید: السلام علیک أیّها الامیر، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، الصلاة یرحمک اللّه.
برخى از علماى شافعى و مالکى و همچنین علماى حنبلى دیدگاه ابو یوسف را در صورتى که امام و امثال او صداى اذان را نشنیده باشند، پذیرفتهاند. اما محمد بن حسن شیبانى این قول را بعید دانسته و چنین تعلیل کرده که همه مردم در امر جماعت مساوى هستند. برخى از علماى مالکى هم این دیدگاه را تأیید کردهاند.100
حذف حیعله از اذان
گذشت که گنجاندن تثویب در اذان تنها بدعتى نیست که در اذان صورت گرفته است. حذف عبارت: «حىّ على خیر العمل» از فصول اذان و اقامه، بدعت دیگرى است که معمول شده است، آن هم به این بهانه که گفتن «حىّ على خیر العمل» موجب انصراف مردم از جهاد مىشود، زیرا وقتى مردم بفهمند که نماز بهترین عمل است، به آن اکتفا کرده، از جهاد روى بر مىگردانند! این بدعت، آشکارا، نابود کردن تشریع و دست اندازى در آن با تفلسفى بیهوده است؛ زیرا مسلّماً شارع مقدس به این محذور آگاه بوده و با توجه به آن، این فصل را در اذان وارد کرده است.
قوشجى(یکى از متکلمان اشاعره) از خلیفه دوم نقل کرده که روى منبر گفت:
سه چیز در دوره رسول خدا(ص) وجود داشته است که من از آنهانهى کرده و آنها را حرام مىکنم و کسانى را که مرتکب آنها شوند، مجازات مىکنم. آن سه چیز عبارتند: متعه زنان، متعه حج و فصل حىّ على خیر العمل.101
شیعیان اجماع دارند که این فصل، جزئى از اذان است و از دوره پیامبر(ص) تاکنون بر همین منوال عمل کردهاند و این فصل به شعارى براى آنان تبدیل شده است؛ به طورى که بسیارى از مورخان، شیعه را به عنوان کسانى که «حىّ على خیر العمل» مىگویند یاد کردهاند.
حلبى گفته است:
از ابن عمرو از امام زین العابدین، علىّ بن الحسین(ع) نقل شده است که اینان در اذانهایشان بعد از عبارت: «حىّ على الفلاح»، عبارت «حىّ على خیر العمل» را مىگفتهاند.102
1. توبه، آیه 3.
2. التهذیب، ج2، ص283، ح1126.
3. همان، ح1128.
4. ثواب الاعمال، ص52.
5. المحاسن، ص48، شماره68
6. بین این دو روایت منافاتى نیست. موارد متعددى وجود دارد که جبرئیل یک آیه را دو بار نازل کرده است؛ بر کسى که در دو روایت فوق دقت و تدبّر کند، روشن است که هدف از اذان گفتن در روایت اوّل غیر از هدف از اذان گفتن در روایت دوم است.
7. على(ع) تحدیث مىشده، به این معنا که او هم کلام فرشته وحى را مىشنیده است. ر. ک: صحیح بخارى، ج4، ص200 و شرح آن به نام ارشاد السارى، ج6، ص99 و غیر آن، باب «رجالء یکلّمون من غیر أن یکونوا انبیاء» [باب کسانى که خدا با آنها سخن مىگفته بدون اینکه پیامبر باشند]. ابوهریره از پیامبر(ص) روایت کرده: از جمله کسانى که قبل از شما بودند، افرادى از بنى اسرائیل بودند که... .
8. کلینى، کافى، ج3، ص302، باب «بدء الاذان»، ح1و2.
9. الکافى، ج3، ص482، ح1، باب «النوادر» و به زودى نقل خواهیم کرد که نزدیک چهارده نفر ادعا کردهاند که اذان را در خواب دیدهاند.
10. به زودى آن را به طور کامل از «سنن» اهل سنت نقل خواهیم کرد.
11. وسائل الشیعه، ج4، ص612، باب اوّل از ابواب اذان و اقامه، ح3.
12. آنچه از امامان(ع) نقل شده است که فصول اقامه هریک دو بار تکرار مىشود مگر فصل اخیر که یک بار گفته مىشود.
13. الحاکم، المستدرک، ج3، ص171، کتاب معرفة الصحابه. طبق روایات اهل بیت(ع) در اقامه نیز هر جمله دو بار گفته مىشود مگر جمله آخر.
14. متقى هندى، کنز العمال، ج12، ص350، شماره35354.
15. برهان الدین حلبى، السیرة الحلبیة، ج2، ص300ـ301.
16. کنزالعمال، ج8، ص329، شماره 23138، فصلء فی الاذان.
17. عبدالرزاق بن همام صنعانى(126ـ211هـ)، المصنف، ج1، ص456، شماره 1775.
18. السیرة الحلبیة، ج2، ص296، باب «بدء الاذان و مشروعیته».
19. آیا در منطق عقل صحیح است که انسان چنین روءیایى را که موجب آرامش پیامبر و اصحاب اوست، به مدت بیست روز کتمان کند، آنگاه(پس از شنیدن آن از عبداللّه بن زید) چنین بهانه بیاورد که حیا کرده است؟! من خلیفه را اجلّ از این منطق مىدانم. علاوه بر اینکه بین این حدیث و حدیث دوم تنافى وجود دارد.
20. ابوداود، السنن، ج1، ص134ـ135، شماره 498ـ499، تحقیق محمد محیى الدین، این حدیث حاکى از آگاهى عمر پس از اذان بلال است، بر خلاف حدیث گذشته.
21. ابن ماجه، السنن، ج1، ص232/233، باب «بدء الاذان»، شماره 706ـ 707.
22. ترمذى، السنن، ج1، ص358ـ361، باب «ماجاءفی بدء الاذان» شماره189.
23. النساء، آیه 113.
24. آل عمران، آیه 159.
25. ترمذى، السنن، ج1، ص362، شماره 190؛ نسایى، السنن، ج2، ص3؛ بیهقى، السنن، ج1، ص389، باب «بدء الاذان»، ح اوّل.
26. همان.
27. همان.
28. السیرة الحلبیة، ج2، ص297.
29. بیهقى، السنن، ج1، ص390، ح1.
30. السیرة الحلبیة، ج2، ص300.
31. بخارى، الصحیح، ج1، ص120، باب «بدء الاذان».
32. ر. ک: حدیث شماره 2.
33. شرف الدین، النص و الاجتهاد، ص137.
34. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره 867.
35. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج34، ص142، شماره 7545.
36. تهذیب الکمال، ج24، ص304.
37. همان، ج24، ص423ـ 424؛ تاریخ بغداد، ج1، ص221ـ224.
38. السنن، ترمذى، ج1، ص361؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص224.
39. تهذیب الکمال، ج14، ص541.
40. حاکم، المستدرک، ج3، ص336.
41. تهذیب الکمال، ج16، ص519، شماره3755.
42. همان، ج25، ص139، شماره5178.
43. شوکانى، نیل الاوطار، ج2، ص37ـ38.
44. امام احمد حنبل، المسند، ج4، ص42ـ43.
45. دارمى، السنن، ج1، ص268ـ 269، باب «بدء الاذان».
46. الموطأ، ص 75، باب «ماجاء فی النداء للصلاة»، شماره1.
47. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص468، شماره 213.
48. الطبقات الکبرى، ج1، ص246ـ 247.
49. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص376، شماره 79؛ درمقام دوم، تفصیل این مطلب به طور کامل خواهد آمد.
50. تهذیب الکمال، ج27، ص508، شماره 5925.
51. همان، ج26، ص439ـ440.
52. بیهقى، السنن، ج1، ص390.
53. تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره868.
54. سنن بیهقى ، ج1، ص 390.
55. سنن دارقطنى، ج1، ص245، شماره 56و57.
56. میزان الاعتدال، ج3، ص674، شماره 8017 و 8018؛ تهذیب الکمال، ج26، ص220، شماره 5516؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص378، شماره 620.
57. دارقطنى، السنن، ج1، ص242، شماره 31.
58. همان، ص241.
59. بحرانى، الحدائق، ج7، ص419؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج1، ص226؛ لسان العرب، ماده «ثوب»؛ القاموس، ماده «ثوب».
60. السنن، ج2، ص14، قسمت پاورقى.
61. ر. ک: روایت چهارم در صفحات پیش و سخن شوکانى در صفحات گذشته از همین مقاله.
62. ر. ک: روایتى که از امام احمد پس از احادیث سنن در صفحات گذشته از همین رساله نقل شد.
63. ر. ک: به صفحه گذشته از همین کتاب.
64. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره715.
65. همان، شماره 716.
66. شوکانى، نیل الاوطار، ج2، ص38.
67. ترمذى، السنن، ج1، ص378، شماره 198.
68. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره 716؛ سعید بن مسیب در سال 13 متولد و در سال 94 هـ وفات یافته است.
69. نسایى، السنن، ج2، ص13، باب «التثویب فی الاذان».
70. بیهقى، السنن، ج1، ص422؛ صنعانى، سبل السلام، ج1، ص221.
71. همان.
72. ابن حزم اندلسى، اسماء الصحابة الرواة، ص 161، شماره 188.
73. بیهقى، السنن، ج1، ص421 ـ 422، باب «التثویب فی أذان الصبح».
74. میزان الاعتدال، ج2، ص114، شماره 3075(السائب)؛ تهذیب التهذیب، ج7، ص117، شماره 252(عثمان بن السائب).
75. ابو داود، السنن، ج1، ص136، شماره 500.
76. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص317.
77. نیل الاوطار، ج2، ص38.
78. ابو داود، السنن، ج1، ص136 ـ 137، باب «کیفیة الاذان»، شماره 501.
79. همان، شماره 504.
80. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج2، ص44، شماره147.
81. دارقطنى، السنن، ج1، ص243، شماره 38، 39 و 40.
82. همان، شماره 41.
83. میزان الاعتدال، ج3، ص556، شماره 4851.
84. دارقطنى، السنن، ج1، ص244ـ245، شماره 48، 51، 52 و 53.
85. دارمى، السنن، ج1، ص270، باب «التثویب فی أذان الفجر».
86. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج7، ص30، شماره 1399؛ و ذهبى در میزان الاعتدال، ج1، ص560، شماره 2129 گفته: تنها زهرى از حفص نقل کرده است.
87. الموطّأ، ص 78، شماره 8.
88. ج8، ص345، شماره 23188.
89. کنز العمال، ج8، ص357، شماره 23252 و 23251؛ این روایت را عبدالرزاق نیز در المصنف، ج1، ص474، شماره 1827 و 1828 و 1829، آورده است.
90. المصنف، ج1، ص475، شماره 1832، این روایت را کنزالعمال، ج8، ص358، شماره 23250 نقل کرده است.
91. ابو داود، السنن، ج1، ص148، شماره 538.
92. خوارزمى، جامع المسانید، ج1، ص296.
93. نیل الاوطار، ج2، ص38.
94. سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج1، ص120.
95. ابن قدامه، المغنى، ج1، ص420.
96. وسائل الشیعه، ج4، ص650، باب 22 از ابواب اذان و اقامه، حدیث1، و باقى احادیث این باب.
97. نگارنده: وقتى در سال 1375 هـ به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در حرمین شریفین صداى اذان را شنیدم، چنین احساسى به من دست داد. از آن هنگام همواره درذهن و خیالم این نکته مىچرخد که این فصل، از کلام وحى نیست و تنها به علل و اسبابى میان فصول اذان جاى گرفته است. همین احساس، انگیزه من از بحث و کندو کاو در این موضوع و تألیف این رساله بود.
98. المجموع، ج3، ص132.
99. جمعه، آیه 9.
100. الموسوعة الفقهیه، ج2، ص361، ماده اذان.
101. علاء الدین قوشجى(متوفّا به سال 879 هـ در قسطنطنیه)، شرح التجرید، ر. ک: به شرح این فرد در کتاب ما به نام «بحوث فی الملل و النحل»، ج2، چاپ بیروت.
102. برهان الدین حلبى، السیرة الحلبیّه، ج2، ص305.
اذان در لغت به معناى «اعلام کردن» است. خداوند در قرآن مىفرماید:
و أذانء مِن اللّه و رسوله إلى الناس یومَ الحجّ الأکبر...؛1
و این، اعلامى است از ناحیه خداوند و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که....
اما در شرع به معناى اعلام دخول وقت نماز واجب است، با الفاظ مشخص و کیفیت مخصوصى که از جانب پیامبر رسیده است. اذان یکى از بهترین اعمالى است که به واسطه آن به خداوند تقرب جسته مىشود؛ و در آن فضیلت فراوان و اجر عظیمى است.
شیخ طوسى در تهذیب از معاویة بن وهب و او از امام صادق(ع) روایت کرده:
مَن أذَّن فی مصر مِن أمصار المسلمین سنة، وجبت له الجنّة؛2
رسول خدا(ص) فرمود: هرکس در یکى از شهرهاى مسلمانان به مدت یک سال اذان گوید، بهشت بر او واجب مىشود.
همچنین از سعد اسکاف نقل کرده است که از امام باقر(ع) شنیدم که مىفرماید:
مَن أذَّن سبع سنین احتساباً جاء یوم القیامة و لاذنب له؛3
هرکس هفت سال «قربةً الى اللّه» اذان گوید، روز قیامت در حالى وارد محشر مىشود که هیچ گناهى ندارد.
شیخ صدوق نیز از عرزمى و او از امام صادق(ع) نقل کرده است:
أطول الناس أعناقاً یوم القیامة الموءذّنون؛4
سر بلندترین افراد در روز قیامت، موءذّنها هستند.
احمد بن محمد برقى در محاسن از جابر جعفى و او از امام باقر(ع) روایت کرده:
الموءذّن المحتسب، کالشاهر بسیفه فی سبیل اللّه، القاتل بین الصفّین؛5
رسول خدا(ص) فرمود: کسى که «قربةً الى اللّه» اذان گوید، مانند مجاهدى است که شمشیرش را در راه خدا از نیام کشیده و در صف حق علیه باطل مبارزه مىکند.
روایات دیگرى هم وجود دارد که کلیه طبقات مردم را به ترویج اذان و انجام آن تشویق کرده، و از اینکه اذان در انحصار ضعیفان جامعه باشد، ابراز کراهت مىکنند.
ما در این مقاله در دو مقام به بحث مىپردازیم:
1. اذان را خداوند تشریع کرده و انسان هیچ دخالتى در تشریع آن نداشته است.
2. بررسى تاریخ گفتن جمله «الصلاةُ خیرء من النوم» و اینکه این عبارت بخشى از اذان نیست و باصلاحدید برخى وارد اذان شده است.
مقام اوّل
1. جایگاه اذان در تشریع اسلامى
اذان و اقامه از اجزاى اصلى دین و از شعائر آن مىباشد که خداوند سبحان آن را بر قلب سرور پیامبران نازل کرد. خداست که نماز را واجب کرد و اذان را نیز همو واجب گردانید و منشأ تمامى احکام، یکى است، در تشریع آنها هیچ انسانى نه در خواب و نه در بیدارى شرکت نداشته است؛ اساساً شأن هر عبادتى که انسان با آن خالق و پروردگارش را عبادت مىکند، این است. ما در تشریع اسلامى عبادتى را نمىیابیم که انسانها آن را وضع، آنگاه شارع امضا و تصویب کرده باشد؛ مگر در موارد خاصى که از طرف پیامبر ثابت شده است.
در تأیید این مطالب همین بس که در تمامى فصول و بخشهاى اذان، از تکبیر گرفته تا تهلیل، صبغه الهى و گوارایى کلام و بلندى معانى را مىتوان دید که شعور انسان را به مفاهیمى والاتر و اصیلتر از آنچه عقل انسانها مىتواند درک کند رهنمون مىشوند. چنانچه اذان و اقامه منبعى غیر از وحى داشت، از چنین گوارایى و صبغه الهى برخوردار نبود.
بنابراین، هر مسلمان چارهاى جز پذیرفتن این دو امر ندارد:
الف) تشریع اذان و اقامه به خداوند بر مىگردد و اوست که اذان و اقامه را به بندهاش وحى کرد و بشر نقشى در تشریع آنها ندارد.
ب) همچنان که اصل اذان، وحى الهى است که بر قلب پیامبر نازل شده، هر فصلى از آن نیز وحى الهى به سوى پیامبر(ص) است، پس هیچ انسانى نمىتواند فصلى را از آن کم و یا بخشى را به آن اضافه کند.
2. تاریخ تشریع اذان در احادیث اهل بیت(ع)
ائمه اهل بیت(ع) متفقند بر اینکه اذان یکى از امور عبادى است که از منزلت ویژهاى برخوردار است و خداوند آن را تشریع کرده و جبرئیل آن را به رسول خدا(ص) و رسول خدا نیز آن را به بلال یاد داده است.
این امر از نظر ائمه اهل بیت(ع) مسلّم بوده و روایات و سخنان آنها در این زمینه فراوان است که ما در اینجا مقدار اندکى از آنها را از باب نمونه، ذکر مىکنیم:
1. ثقة الاسلام کلینى، به سند صحیح از زراره و فضیل، از امام باقر(ع) روایت کرده:
لمّا أُسری برسول اللّه(ص) إلى السماء فبلغ البیت المعمور، و حضرت الصلاة، فأذّن جبرئیل(ع) و أَقام فتقدم رسول اللّه(ص) و صفّ الملائکة و النّبیّون خلف محمّد(ص)؛
وقتى رسول خدا(ص) در سفر معراج به بیت المعمور رسید، هنگام نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا جلو ایستاد و ملائکه و پیامبران پشت سر محمد(ص) به صف ایستادند.
2. کلینى با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده:
لمّا هبط جبرئیل بالأذان على رسول اللّه(ص) کان رأسه فی حجر علیّ(ع)، فأذّن جبرئیل و أقام، فلمّا انتبه رسول اللّه(ص) قال: یا على سمعت؟ قال: نعم، قال: حفظتَ؟ قال: نعم. قال: ادعُ بلالاً، فدعا علىّ(ع) بلالاً فعلّمه؛
چون جبرئیل اذان را بر رسول خدا(ص) فرود آورد، سر او در دامان على(ع) بود، جبرئیل اذان واقامه گفت.6 وقتى رسول خدا بیدار شد، فرمود: على، آیا شنیدى؟ عرض کرد: آرى7، فرمود: آیا حفظ کردى؟ عرض کرد: آرى. پیامبر(ص) فرمود: بلال را فراخوان! على(ع) هم بلال را فراخواند و پیامبر اذان را به او یاد داد.8
3. کلینى با سند صحیح دیگرى از عمربن اذینه از امام صادق(ع) نقل مىکند که فرمود:
ما تروی هذه(الجماعة)؟ فقلت: جعلت فداک فی ماذا؟ فقال: فی أذانهم... فقلت: إِنّهم یقولون إنّ أُبیّ بن کعب رآه فی النوم. فقال: کذبوا فانّ دین اللّه أعزّ مِنْ أن یُرى فی النوم. قال: فقال له سدیر الصیرفی: جلعت فداک فأحدث لنا من ذلک ذکراً. فقال أبوعبداللّه(الصادق)(ع): إنّ اللّه عزّو جلّ لمّا عرج بنبیّه(ص) إلى سماواته السبع إلى آخر الحدیث الأوّل؛9
این گروه چه مىگویند؟ عرض کردم: فدایت شوم در چه موردى؟ فرمود: در مورد اذانشان... ، عرض کردم: مىگویند که ابىّ بن کعب آن را در خواب دیده است. امام فرمود: دروغ مىگویند؛ زیرا دین خداوند عزیزتر از آن است که در خواب دیده شود. راوى مىگوید: سپس سدیر صیرفى به امام(ع) عرض کرد: فدایت شوم! در باره اذان چیزى براى ما بفرما. امام صادق(ع) فرمود: وقتى خداوند پیامبرش را به آسمانهاى هفت گانه عروج داد... تا آخر حدیث اوّل.
4. محمدبن مکى، شهید اوّل، در ذکرى الشیعه از فقیه شیعه در اوایل قرن چهارم، یعنى ابن ابى عقیل عمانى، نقل مىکند که وى از امام صادق(ع) روایت کرده است که ایشان گروهى را که مىپندارند پیامبر(ص) اذان را از عبداللّه بن زید10 گرفته است، لعن کرد و فرمود:
ینزل الوحی على نبیّکم فتزعمون أنّه أخذ الأَذان من عبداللّه بن زید؟!؛11
بر پیامبر شما وحى نازل مىشود؛ آن وقت شما مىپندارید که او اذان را از عبداللّه بن زید گرفته است؟!
این روایات را تنها شیعه از امامان اهل بیت(ع) نقل نکردهاند؛ بلکه حاکم و غیر او هم عین همین معنا را از ایشان نقل کردهاند. اینک به برخى روایاتى که در این زمینه از طریق اهل سنت نقل شده، اشاره مىکنیم:
5. حاکم از سفیان بن اللیل نقل کرده است:12پس از ماجراى صلح حسن بن على با معاویه، من به مدینه نزد او آمدم در مجلسى نشسته بود، سخن از اذان شد، یکى از حضار گفت: اذان با روءیاى عبداللّه بن زید آغاز شده است. حسن بن على به او فرمود:
إنّ شأن الأذان أعظم من ذلک، أذّن جبرئیل(ع) فی السماء مثنى مثنى، و علّمه رسول اللّه و أقام مرّة مرّة فعلّمه رسول اللّه(ص)؛13
شأن و منزلت اذان بزرگتر از این است. جبرئیل در آسمان اذان گفت و هر جمله را دو بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) تعلیم داد و در اقامه هر جمله را یک بار ادا کرد و آن را به رسول خدا(ص) یاد داد.
6. متقى هندى از شهید زیدبن علىّ بن الحسین(ع)، از پدرانش از على(ع) روایت کرده است:
أنّ رسول اللّه(ص) عُلِّمَ الأذان لیلة أسری به و فرضت علیه الصلاة؛14
رسول خدا(ص) اذان را در شب معراج و وقتى که نماز بر او واجب شد، فرا گرفت.
7. حلبى از ابى العلاء نقل مىکند:
به محمد بن حنفیه گفتم: ما مىگوییم که اذان با روءیایى که یکى از انصار در خواب دید، آغاز شد. راوى مىگوید: محمدبن حنفیه با شنیدن این سخنان به شدت ناراحت شد و گفت: قصد یکى از پایههاى احکام اسلام و نشانههاى دین خود را کردهاید، پنداشتهاید که سبب آن، روءیاى مردى از انصار بوده است، روءیایى که احتمال صدق و کذب آن مىرود و ممکن است از خوابهاى پریشان باشد.
راوى مىگوید: به او گفتم: این سخن میان مردم شایع شده است. محمد بن حنفیه گفت: این سخن، به خدا قسم باطل است... .15
8. متقى هندى از مسند رافع بن خدیج نقل کرده است:
چون رسول خدا(ص) به آسمان عروج کرد، اذان به او وحى شد و او آن را به زمین آورد و جبرئیل آن را به او تعلیم داد. طبرانى نیز این روایت را در اوسط از ابن عمر نقل کرده است.16
9. از روایت عبدالرزاق از ابن جریج از عطا معلوم مىشود که تشریع اذان با وحى خداوند سبحان بوده است.17
10. حلبى مىگوید:
احادیثى وارد شده که نشان مىدهد اذان، قبل از هجرت و در مکه تشریع شده و یکى از این احادیث، حدیثى است که طبرانى از ابن عمر نقل کرده است... . آنگاه حلبى در ادامه، روایت هشتم را نقل مىکند.18
این بود تاریخ و کیفیت تشریع اذان که شیعه آن را از سر چشمه زلال اهل بیت(ع) گرفته است و اهل بیت(ع) نیز آن را با نقل راستگویى از راستگویى از رسول خدا(ص) روایت کردهاند، چنان که گفتیم روایات دیگرى هم آن را تأیید مىکنند.
3. کیفیت تشریع اذان در روایات اهل سنت
در روایات اهل سنت احادیثى در باره کیفیت تشریع اذان نقل شده که نسبت دادن آنها به پیامبر(ص) صحیح نیست. چکیده مفاد این روایات که تفصیل آنها را نیز خواهیم آورد، این است که:
رسول خدا(ص) به نماز جماعت بسیار اهمیت مىدادند اما در اینکه چگونه مردم را با توجه به دورى مسافت و پراکندگى مهاجران و انصار در کوچههاى مدینه براى اقامه نماز جماعت گرد هم آورند، در تحیّر بود تا اینکه براى حل این مشکل با اصحاب مشورت کرد و آنها چند راه حل پیشنهاد کردند:
الف) اینکه پرچمى نصب کنند و هرکس آن را دید، دیگران را خبر کند. پیامبر این پیشنهاد را نپسندید.
ب) برخى پیشنهاد کردند که براى این کار از شیپور یهودیان استفاده شود. این پیشنهاد نیز خوشایند پیامبر نبود.
ج) برخى دیگر پیشنهاد کردند که همچون مسیحیان از ناقوس استفاده شود. پیامبر ابتدا از این پیشنهاد خوشش نیامد، ولى بعد دستور داد این کار را بکنند، پس ناقوسى از چوب ساخته شد تا با نواختن آن، مردم براى نماز گرد هم آیند.
و) پیامبر گرامى اسلام بر همین تصمیم پا برجا بودند تا اینکه عبداللّه بن زید آمد و به او خبر داد که بین خواب و بیدارى، فردى را دیده است که نزد او آمده و اذان را به او یاد داده است. عمربن خطاب بیست روز قبل همین خواب را دیده بود اما از نقل آن امتناع ورزیده بود، بعد از نقل خواب عبداللّه بن زید، عمر نیز خواب را به پیامبر گفت. پیامبر فرمود: چه چیزى باعث شد که خوابت را از من کتمان کنى؟ عمر گفت: عبداللّه بن زید در نقل این خواب از من سبقت گرفت و من حیا کردم که آن را نقل کنم. رسول خدا(ص) به بلال فرمود: بایست و بنگر که عبداللّه بن زید چه فرمانى مىدهد. پس عبداللّه بن زید اذان را به بلال یاد داد و بلال اذان را فرا گرفت و اذان گفت.
این خلاصهاى بود از آنچه محدثان اهل سنت در باره کیفیت تشریع اذان روایت کردهاند. ضرورى است که متون و اسناد این روایات مورد بررسى قرار گیرد.
4. روایاتى که در «سنن» اهل سنت در باره کیفیت تشریع اذان آمده است
1. ابو داود(202 ـ 275هـ) روایت مىکند: عباد بن موسى ختلى و زیاد بن ایوب ـ که نقل عباد کاملتر است ـ و این دو از هشیم و او از ابو بشر؛ و نیز زیاد از ابوبشر از ابى عمیربن انس از برخى عموهاى انصاریش نقل کرد:
پیامبر اهتمام داشت که چگونه مردم را براى نماز جمع کند. فردى به او گفت: هنگام نماز پرچمى برافراز، تا وقتى مردم آن را ببینند، دیگران را خبر کنند. پیامبر(ص) این پیشنهاد را نپسندید. برخى دیگر از شیپور یهودیان یاد کردند، پیامبر این پیشنهاد را نیز نپسندید و فرمود: این سنت یهود است. برخى دیگر از ناقوس نام بردند، پیامبر فرمود: ناقوس از مسیحیان است. عبداللّه بن زید (ابنعبدربه) در حالى که این دغدغه رسول خدا(ص) برایش اهمیت داشت، به خانه آمد و اذان را در خواب دید. صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «من بین خواب و بیدارى بودم که فردى نزد من آمد و اذان را به من یاد داد».
عمربن خطاب نیز قبل از او چنین روءیایى را دیده بود اما بیست روز از افشاى آن خوددارى کرد.19بعد که خواب خود را براى پیامبر نقل کرد، پیامبر به او فرمود: «چه باعث شد که مرا از آن آگاه نکنى؟» عمر گفت: «عبداللّه بن زید از من پیشى گرفت و من دیگر حیا کردم». سپس رسول خدا به بلال فرمود: «بایست و بنگر عبداللّه بن زید به تو چه فرمان مىدهد، آن را انجام ده. » از آن پس بلال اذان مىگفت.
ابو بشر مىگوید: ابو عمیر به من گفت: انصار چنین مىپندارند که اگر عبداللّه بن زید در آن روز بیمار نبود، پیامبر(ص) او رابه عنوان موءذّن نصب مىکرد.
2. از محمد بن منصور طوسى از یعقوب از پدرش از محمد بن اسحاق ؛ از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربه نقل است که او گفت:
پدرم، عبداللّه بن زید گفت: وقتى رسول خدا دستور داد ناقوسى بسازند تا با صدا در آوردن آن مردم را براى نماز گرد هم آورند. در خواب دیدم که مردى ناقوس بر دست، دور من چرخید. به او گفتم: این ناقوس را مىفروشى؟ گفت: با آن چه مىکنى؟ گفتم: با آن مردم را براى نماز فرا مىخوانم. گفت: آیا تو را به چیزى بهتر از آن راهنمایى کنم؟ به او گفتم: آرى، گفت: بگو: اللّهأکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حىّ على الصلاة، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، حىّ على الفلاح، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لاإله إلاّ اللّه.
آنگاه کمى از من دور شد و گفت: به هنگام اقامه نماز چنین مىگویى:
اللّه أکبر، اللّه أکبر، اشهد أن لاإله إلاّ اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لاإله إلاّ اللّه.
صبح روز بعد نزد رسول خدا(ص) آمدم و آنچه را که دیده بودم، براى او نقل کردم، فرمود:
آنچه دیدى روءیاى صادقه است، ان شاء اللّه، پس برخیز و نزد بلال برو و آنچه را که در خواب دیدى، به او بگو تا او با آن الفاظ اذان بگوید، صداى او از صداى تو رساتر است.
من با بلال برخاستم و آنچه را که در خواب دیده بودم، به او القا کردم و او هم آن را تکرار کرد.
راوى مىگوید:
عمر در خانه خود صداى اذان را شنید، از خانه خارج شد و در حالى که عبایش را مىکشید، گفت:
«اى رسول خدا! قسم به آنکه تو را به حق به پیامبرى برگزید! همانند آنچه او در خواب دید، من نیز دیدم.» رسول خدا(ص) فرمود: فللّه الحمد.20
3. همین حدیث را ابن ماجه نیز(207ـ275هـ) با دو سند زیر نقل کرده است:
از ابوعبید، محمد بن میمون مدنى، از محمدبن سلمه حرّانى از محمد بن اسحاق از محمد بن ابراهیم تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است:
رسول خدا(ص) به شیپور فکر مىکرد و نیز دستور داد تا ناقوسى از چوب بتراشند، تا اینکه اذان در خواب به عبداللّه بن زید تعلیم داده شد... تا آخر حدیث.
4. از محمد بن خالد بن عبداللّه واسطى از پدرش از عبدالرحمن بن اسحاق از زهرى از سالم از پدرش نقل شده است:
پیامبر(ص) در باره چیزى که مردم را به نماز فراخواند از آنان نظر خواهى کرد. گروهى شیپور را پیشنهاد کردند که او این پیشنهاد را نپسندید، چون شیپور رسم یهودیان بود. گروهى دیگر ناقوس را پیشنهاد کردند که آن را نیز چون رسم مسیحیان بود، نپسندید، تا اینکه در آن شب مردى از انصار که به او عبداللّه بن زید مىگفتند و عمر بن خطاب روءیاى اذان را دیدند...
زهرى مىگوید: بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا(ص) هم آن را تثبیت کرد... .21
5. ترمذى این حدیث را با این سند نقل مىکند:
از سعید بن یحیى بن سعید اموى از پدرش از محمدبن اسحاق از محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زید از پدرش نقل شده است: وقتى صبح شد، نزد رسول خدا(ص) آمدیم و من روءیایى را که دیده بودم نقل کردم... تا آخر حدیث.
6. ترمذى مىگوید:
ابراهیم بن سعد از محمد بن اسحاق این حدیث را کامل تر نقل کرده است. ترمذى سپس اضافه مىکند: عبداللّه بن زید همان ابن عبدربه است و از او جز این یک حدیث که در مورد اذان است، حدیث دیگرى نقل نشده است.22
آنچه نقل شد، روایاتى بود که صاحبان از سننى که کتب آنان صحاح سته اهل سنت شمرده مىشود نقل کردهاند. این کتب داراى چنان اهمیتى است که دیگر کتب سنن مانند سنن دارمى یا دارقطنى یا بیهقى یا روایاتى که ابن سعد در طبقات نقل کرده است، هیچ یک به پایه صحاح ششگانه نمىرسد. به لحاظ همین جایگاه ویژه صحاح ششگانه، روایات این سنن معروف را از روایات کتب دیگر جدا کردیم.
اینک براى روشن شدن حقیقت به بررسى متن و سند این روایات مىپردازیم، سپس روایاتى را که در متون دیگر آمده است، ذکر خواهیم کرد.
تحلیل مضمون روایات گذشته
روایاتى که ذکر شد، به جهات مختلف شایستگى ندارند که مورد استدلال قرار گیرند، از جمله:
جهت اوّل: ناسازگارى این روایات با مقام نبوت
خداوند سبحان به پیامبرش فرمان داد تا با موءمنان در اوقات مختلف نماز بگزارد. طبع قضیه اقتضا دارد که کیفیت تحقق این امر را به او بیاموزد. بنابراین معنا ندارد که پیامبر اکرم(ص) چندین روز ـ چنان که در روایت اوّل از ابو داود نقل شده بیست روز ـ متحیر باشد و نداند چگونه مسئولیتى را که بر عهده او گذاشته شده است انجام دهد، از این رو گاهى به آن و گاهى به این متوسل شود تا او را در شناسایى اسباب و ابزارهاى این مقصود راهنمایى کنند! در حالى که خداوند سبحان در باره او مىفرماید: و علَّمک مالمتکن تعلم، سپس مىافزاید: «وکان فضل اللّه علیک عظیماً23 مراد از «فضل» در آیه شریفه، به قرینه جمله ما قبل آن «علم» است.
نماز و روزه از امور عبادى هستند و از امور عرفى مانند جنگ نیستند که چه بسا پیامبر در مورد آنها با اصحاب خویش مشورت مىکرد البته مشورت پیامبر با اصحاب در امور عرفى مانند جنگ نیز از روى جهل او به تصمیم بهتر نبوده، بلکه به منظور مشارکت دادن آنان در امور و جلب قلوب آنان بوده است. چنان که خداوند مىفرماید:
و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفَضّوا مِن حولک فاعْفُ عنهم واسْتغفرْلهم و شاورْهم فی الأمر فإذا عزمتَ فتوکّلْ على اللّه؛24
اگر تند خوى و سخت دل بودى، مردم از گرد تو متفرق مىشدند، پس از آنان درگذر و از خدا براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، آن گاه آنچه را خود تصمیم گرفتى با توکل به خدا انجام بده.
آیا این، وهن دین نیست که روءیا و خوابهاى افراد عادى منشأ امر عبادى بسیار مهمى همچون اذان و اقامه باشد؟
به همین دلیل بایستى گفت: اینکه منشأ اذان، روءیا باشد، دروغى است که به شریعت بسته شده است. بعید نیست که خویشاوندان عبداللّه بن زید این روءیا را شایع و پخش کرده باشند تا فضیلتى براى قبیله و خاندان آنان محسوب شود. از این رو در برخى مسانید مشاهده مىکنیم که فقط عموزادههاى عبداللّه بن زید، راویان این حدیث هستند و حُسن ظنّ به آنها موجب شده که به این روایات اعتماد شود.
جهت دوم: وجود تعارض اساسى بین روایات یاد شده
روایاتى که در مورد اذان و کیفیت تشریع آن ذکر شده، از جهات مختلفى با یکدیگر تعارض اساسى دارند:
الف) مقتضاى روایت اوّل(روایت ابى داود) این است که عمر بن خطاب بیست روز قبل از عبداللّه بن زید، اذان را در خواب دیده است. در حالى که مقتضاى روایت چهارم(روایت ابن ماجه) این است که عمر و عبد اللّه بن زید در یک شب اذان را در خواب دیدهاند.
ب) براساس برخى از این روایات، روءیاى عبداللّه بن زید مبدأ تشریع اذان است و وقتى عمربن خطاب اذان را شنید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت که او هم آن روءیا را دیده اما خجالت کشیده آن را نقل کند.
ج) در برخى دیگر از این روایات، مبدأ تشریع اذان شخص عمربن خطاب است، نه روءیاى او، زیرا او بود که پیشنهاد داد مردم را براى نماز صدا بزنند که صدا زدن مردم براى نماز صورت دیگرى از اذان است. ترمذى در سننش نقل کرده: وقتى مسلمانان به مدینه آمدند... برخى پیشنهاد کردند: شاخى(یعنى بوقى) مثل شاخ یهودیان بگیرید. اما عمربن خطاب گفت: آیا مردى را روانه نمىکنید که براى نماز ندا در دهد؟ پس از آن رسول خدا(ص) فرمود: بلال! بلند شو و براى نماز ندا سرده(یعنى اذان بگو).25
این روایت را نسایى26 و بیهقى27 نیز در سننشان ذکر کردهاند.
البته ابن حجر ندا کردن براى نماز را به گفتن «الصلاة جامعة»28 تفسیرکرده است؛ اما دلیلى بر این تفسیر وجود ندارد.
د) مبدأ تشریع اذان، پیامبر اکرم است. بیهقى روایت کرده: ... پس اصحاب پیشنهاد کردند که به هنگام نماز ناقوس نواخته یا آتشى برافروخته شود. سپس بلال مأمور شد تا اذان را به صورت فصول جفت واقامه را به صورت فصول فرد، بگوید.
بیهقى مىگوید:
این روایت را بخارى از محمد از عبدالوهاب ثقفى، و مسلم از اسحاق بن ابراهیم نقل کرده است.29
با این همه تناقضى که در نقل این روایت وجود دارد، چگونه مىتوان بر این نقلها اعتماد کرد؟
هـ) مطابق حدیث اوّل، هنگامى که عبداللّه بن زید روءیاى خود را براى پیامبر(ص) نقل مىکرده، عمر حضور داشته ؛ اما مطابق حدیث دوم، حضور نداشته است، زیرا در این حدیث، به دنبال نقل روءیاى عبداللّه بن زید براى پیامبر، وقتى بلال اذان مىگفت، عمر صداى اذان را شنید و از خانهاش خارج شد.
جهت سوم: چهارده نفر خواب دیدند، نه یک نفر
از روایت حلبى چنین استفاده مىشود که بیننده اذان در خواب منحصر در عبداللّه بن زید و عمر بن خطاب نبوده، بلکه ابوبکر نیز ادعا کرده همان خوابى را که آنها دیدهاند، او نیز دیده است. گفته شده هفت نفر از انصار و نیز گفته شده چهارده نفر30 مجموعاً ادعا کردهاند که اذان را درخواب دیدهاند. شریعت محل عبور هر رهگذر نیست، اگر شریعت و احکام شرعى تابع روءیا و خواب اشخاص باشد، فاتحه اسلام را باید خواند.
جهت چهارم: وجود تعارض بین نقل بخارى و نقل دیگران
روایتى که بخارى نقل کرده، صراحت دارد که پیامبر(ص) در مجلس مشورت با صحابه به بلال دستور مىداد براى نماز ندا سر دهد و عمر به هنگام این فرمان، حضور داشته است. بخارى از ابن عمر نقل کرده است:
وقتى مسلمانان به مدینه آمدند، اجتماع مىکردند و مترصد وقت نماز مىشدند و کسى براى نماز ندا نمىداد. روزى در این زمینه با هم سخن مىگفتند، گروهى گفتند: همچون مسیحیان ناقوسى اختیار کنیم. برخى گفتند: شیپورى مثل شیپورى که یهودیان دارند برگیریم. اما عمر گفت: آیا نمىخواهید مردى را روانه کنید که براى نماز ندا سردهد. رسول خدا(ص) فرمود: بلال! برخیز و نداى نماز سرده.31
اما احادیث روءیا صراحت دارند که وقتى عبداللّه جریان روءیایش را براى پیامبر نقل کرد، پیامبر به بلال دستور داد اذان گوید و عمر در این جلسه حضور نداشته است و اذان را در خانهاش شنید، پس از شنیدن اذان، در حالى که لباسش را مىکشیده، از خانهاش خارج شده و به پیامبر عرض مىکند: قسم به آن که تو را به حق به پیامبرى برانگیخت، من نیز همان خوابى را که عبداللّه دیده، دیدهام.32
نمىتوان روایت بخارى را بر ندا به «الصلاة جامعة» و احادیث روءیاى اذان را به «فرمان به اذان گفتن» حمل کرد؛ زیرا اوّلاً این جمع، شاهد ندارد، ثانیاً اگر پیامبر به بلال دستور مىداد که با صداى بلند و مکرر بگوید «الصلاة جامعة»، مشکل حل مىشد و موضوعى براى حیرت باقى نمىنماند. این قراین نشان مىدهد که دستور پیامبر به ندا سردادن، همان فرمان دادن به گفتن اذان مشروع بوده است.33
بررسى سندهاى روایات یاد شده
وجوه چهارگانهاى که گذشت مربوط به محتواى احادیث یاد شده بود و براى سلب اعتماد از آنها کفایت مىکند. اینک به بررسى اسناد این روایات مىپردازیم و خواهیم گفت که یا اسناد آنها به پیامبر اکرم(ص) نمىرسد و یا اگر مىرسد، سلسله سند، مشتمل بر فردى مجهول یا مجروح یا ضعیف و متروک است.
روایت اوّل: که ابوداود آن را نقل کرده بود، ضعیف است، زیرا:
اوّلاً: روایت به راوى یا راویان مجهولى منتهى مىشود، راوى این روایت آن را به نقل از یکى از عموهاى انصارى خود آورده است.
ثانیاً: کسى که از یکى از عموهاى انصارى خود این روایت را نقل مىکند، ابو عمیر بن انس است که ابن حجر در مورد وى مىنویسد: این فرد از عموهاى انصارى خود که از اصحاب پیامبر بودهاند، در مورد روءیت هلال و اذان، حدیث نقل کرده است. ابن سعد در مورد او گفته است: ثقه و قلیل الحدیث بوده است.
ابن عبدالبرّ در مورد او گفته است:
مجهول است و به روایت او استناد نمىشود.34
جمال الدین مزّى چنین اظهار نظر کرده است:
این روایات(یعنى آنچه او در باره موضوع روءیت هلال و اذان، روایت کرده است) همه آن چیزى است که از این شخص در کتب حدیث وجود دارد.35
روایت دوم: کسانى در سلسله سند این روایت وجود دارند که نمىتوان به روایت آنها استناد کرد، نظیر:
1. ابوعبداللّه، محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تیمى، متوفاى حدود سال 120 هجرى.
ابو جعفر عقیلى از عبداللّه بن احمد بن حنبل نقل کرده است:
از پدرم در مورد محمد بن ابراهیم تیمى مدنى شنیدم که گفت: حدیث او بى چیز نیست، او احادیث راویان مجهول را نقل مىکند.36
2. محمد بن اسحاق بن یسار بن خیار که هر چند اساس نقل «سیره ابن هشام است»، اما اهل سنت به روایات او استناد نمىکنند.
احمد بن ابى خیثمه مىگوید:
... از یحیى بن معین در مورد او سوءال شد، در پاسخ گفت: چندان نیست، ضعیف است.
احمد بن ابى خیثمه همچنین مىگوید:
از یحیى بن معین بار دیگر شنیدم که مىگفت: از نظر من محمدبن اسحاق فرد نادرستى است و قوى نیست.
ابوالحسن میمونى در باره او مىگوید:
از یحیى بن معین شنیدم که مىگفت: محمدبن اسحاق ضعیف است. نسایى در مورد او گفته است: وى قوى نیست.37
3. عبداللّه بن زید که ناقل حدیث است: در حق او همین بس که قلیل الحدیث است. ترمذى مىگوید:
ما از او حدیثى از پیامبر نمىشناسیم، جز همین یک حدیث که در مورد اذان است. حاکم در مورد او گفته است: صحیح این است که او در جنگ احد کشته شد و تمامى روایاتى که از او نقل شده، داراى اسناد منقطع است. ابن عدى هم در مورد او گفته است: از او حدیث صحیحى از پیامبر(ص) جز حدیث اذان نمىشناسیم.38
ترمذى از بخارى نقل کرده است:
از او چیزى جز حدیث اذان نمىشناسیم.39
حاکم در مورد او گفته:
عبداللّه بن زید کسى است که اذان به خواب او آمده است و فقهاى اسلام آن را قبول کردهاند. در صحیح مسلم و صحیح بخارى به خاطر یکسان نبودن سلسله سندهاى احادیث او، چیزى از او نقل نشده است.40
روایت سوم: در سند این روایت، محمد بن اسحاق بن یسار و محمد بن ابراهیم تیمى به چشم مىخورند که در مورد آنها سخن گفتیم.
روایت چهارم: در سند این روایت دو نفر وجود دارد که دیدگاه صاحب نظران را در مورد آنها نقل مىکنیم:
1. عبدالرحمن بن اسحاق بن عبداللّه المدنى
یحیى بن سعید قطان مىگوید: در مدینه راجع به او سوءال کردم، کسى را ندیدم که او را ستایش کند. على بن مدینى هم در مورد او علاوه بر آنچه گفتیم، چنین گفته است:
از سفیان که در مورد عبدالرحمن بن اسحاق از او سوءال شده بود، شنیدم که مىگفت: اهل مدینه وى را به خاطر قَدَرى مسلک بودنش، از مدینه بیرون کردند و او نزد ما آمد و ما با او نشست و برخاست نمىکردیم.
ابوطالب مىگوید:
از احمد بن حنبل در مورد او سوءال کردم، در پاسخ گفت: وى از ابى زناد روایات غیر معروفى نقل کرده است.
احمد بن عبداللّه عجلى مىگوید:
حدیثش نوشته مىشود، ولى قوى نیست.
ابوحاتم مىگوید:
حدیثش نوشته مىشود، ولى به احادیث او استناد نمىشود.
بخارى در مورد او مىگوید:
وى از جمله کسانى نیست که به حافظهاش اعتماد شود... در مدینه شاگردى جز موسى زمعىّ از او شناخته شده نیست که روایاتى از او نقل شده که تعدادى از آنها مضطرب است.
دارقطنى در مورد او مىگوید:
ضعیف است و متهم به قدرى بودن است.
احمد بن عدى مىگوید:
در احادیث او چیزهایى وجود دارد که مورد قبول نیست و پیروى نمىشود.41
2. محمد بن خالدبن عبداللّه واسطى(150ـ240هـ)
جمال الدین مزّى او را چنین معرفى مىکند:
ابن معین مىگوید: شخص مهمى نیست و روایت از پدرش نادرست است. ابوحاتم مىگوید: از یحیى بن معین در مورد او پرسیدم، در پاسخ گفت: مردى بد و بسیار دروغگوست... ، و روایات غیر معروفى را نقل کرده است.
ابو عثمان، سعید بن عمرو بردعى مىگوید:
از ابا زرعه در باره محمد بن خالد پرسیدم، در جواب گفت: مرد بدى است.
ابن حبان این فرد را در کتاب ثقاتش نام برده و در باره او گفته:
خطا و تناقض گویى مىکند.42
شوکانى پس از نقل روایت اذان از او مىگوید:
اسناد او بسیار ضعیف است.43
اما روایت پنجم: در سند این روایت اسامى این افراد آمده است:
1. محمد بن اسحاق بن یسار؛
2. محمد بن حارث تیمى؛
3. عبداللّه بن زید.
در جرح دو نفر اوّل پیش تر سخن گفتیم و نیز گفتیم همه آنچه را این دو فرد از سوم روایت کرده، منقطع است. با این بیان، ضعف سند روایت ششم هم روشن مىشود.
آنچه نقل شد، روایاتى بود که در «سنن» آمده است. اما در غیر این کتب نیز روایاتى در مورد کیفیت تشریع اذان وارد شده که در اینجا روایاتى را که احمد بن حنبل، دارمى و دارقطنى در مسانید خود، و امام مالک در موطّأ و ابن سعد در طبقات و بیهقى در سنن نقل کردهاند، ذکر مىکنیم:
روایات اذان در غیر کتب شش گانه
پیش از این از حاکم نقل کردیم که بخارى و مسلم، حدیث عبداللّه بن زید را به دلیل اختلاف ناقلینى که در سلسله سند این حدیث وجود دارد، نقل نکردهاند. از صاحبان کتب ششگانه هم، فقط ابو داود، ترمذى و ابن ماجه، آن را نقل کردهاند. همچنان که گفتیم هم در مضامین این نقلها تناقض وجود دارد و هم سندهاى آنها دچار ضعف است. اینک به بررسى روایاتى مىپردازیم که در دیگر منابع روایى اهل سنت که از نظر اتقان و صحت در درجه بعد از کتب ششگانه قرار دارند است، نقل شده است:
الف) روایت مسند احمد بن حنبل
احمد بن حنبل، روایت اذان را در مسندش با سه سلسله سند از عبداللّه بن زید نقل کرده است.44
در سند اوّل، زید بن حباب بن ریان تمیمى(متوفّى 203 هـ) وجود دارد. علماى رجال او را به کثرت خطا در نقل، وصف کردهاند. وى احادیثى را که به لحاظ سند غریب است، از سفیان ثورى نقل کرده است. ابن معین در این زمینه گفته است: احادیثى که او از سفیان نقل کرده، مقلوبه است.
همچنین در سند اوّل عبداللّه بن محمد بن عبداللّه بن زید بن عبدربّه وجود دارد که از او در صحاح و مسانید حدیثى جز همین یک حدیث وجود ندارد. این روایت را نواده عبداللّه بن زید نقل کرده که متضمن فضیلتى براى خاندان اوست و به همین جهت چندان مورد اعتماد نیست.
سند روایت دوم بر محمد بن اسحاق بن یسار مشتمل است که پیش تر راجع به آن بحث کردیم.
در سند روایت سوم علاوه بر محمد بن اسحاق، محمد بن ابراهیم حارث تیمى وجود دارد و منتهى مىشود به عبداللّه بن زید و او بسیار قلیل الحدیث است.
در روایت دوم پس از ذکر روءیا و تعلیم اذان به بلال آمده است:
بلال نزد پیامبر آمد و دید که او خواب است، با صداى بلند فریاد زد: «الصلاة خیرء من النوم» نماز بهتر از خواب است. از آن پس این عبارت در اذان صبح وارد شد!
همین عبارات در ضعف این روایت کفایت مىکند.
ب) روایت مسند دارمى
دارمى در مسندش ماجراى روءیاى اذان را با سندهاى مختلف ذکر کرده که همگى ضعیفند. در اینجا فقط سندهاى مسند دارمى رانقل مىکنیم:
1. از محمد بن حمید از سلمه از محمد بن اسحق نقل شده است: وقتى رسول خدا(ص) وارد مدینه شد... .
2. همان سند قبلى با این تفاوت که پس از محمد بن اسحاق آمده است: این حدیث را محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى از محمد بن عبداللّه بن زیدبن عبدربّه از پدرش نقل کرده است.
3. از محمد بن یحیى، از یعقوب بن ابراهیم بن سعد، از پدرش از ابن اسحاق... باقى سند عین همان است که در سند روایت دوم آمده است.45
سند روایت اوّل منقطع است؛ و سند روایت دوم مشتمل بر محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى و سند روایت سوم هم مشتمل بر ابن اسحاق است که حال این دو پیش از این معلوم شد.
ج) روایت مالک در موطّأ
امام مالک ماجراى روءیاى اذان را در کتاب الموطّأ خود چنین نقل کرده است:
از یحیى از مالک، از یحیى بن سعید نقل شده است: رسول خدا(ص) خواست دو قطعه چوب برگیرد تا با ضربه بر آنها... .46
سند این روایت منقطع است؛ زیرا یحیى بن سعید بن قیس که روایت را از رسول خدا(ص) نقل کرده قبل از سال 70 هـ متولد شده و در سال 143 هـ در هاشمیه وفات کرده است.47
د) روایت ابن سعد در طبقات
این روایت را محمد بن سعد در طبقاتش با سلسله سندهاى موقوف و غیر قابل استناد نقل کرده است48 که اینک به بیان هر یک از آنها مىپردازیم:
سند اوّل به نافع بن جبیر منتهى مىشود که در دهه 90 و بنابر قولى در 99 هـ درگذشته است.
سند دوم به عروة بن زبیر منتهى مىشود که در 29 هـ متولد شده و 93 هـ وفات یافته است.
سند سوم به زید بن اسلم منتهى مىشود که در 136 هـ در گذشته است.
سند چهارم به سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابى لیلى منتهى مىشود که به ترتیب در 94 و 82 یا 83 هـ درگذشتهاند.
ذهبى در شرح حال عبداللّه بن زید گفته است: سعید بن مسیب و عبدالرحمن بن ابى لیلى از او روایت کردهاند، در حالى که هیچ یک او را ندیدهاند.49
ابن سعد همین روایت را با سند دیگرى نیز نقل کرده است: احمد بن محمد بن ولید ازرقى از مسلم بن خالد از عبدالرحیم ابن عمر از ابن شهاب، از سالم بن عبداللّه بن عمر از عبداللّه بن عمر نقل کرده: رسول خدا خواست نشانهاى براى جمع شدن مردم در نماز قرار دهد... تا اینکه مردى از انصار که به او عبداللّه بن زید مىگفتند، روءیاى اذان را دید، عمر بن خطاب هم در همان شب چنان روءیایى دید... ـ تا آنجا که مىگوید ـ بلال در اذان نماز صبح، عبارت «الصلاة خیرء من النوم» را افزود و رسول خدا آن را تثبیت کرد.
سند این روایت مشتمل است بر:
1. مسلم بن خالد بن قرقره که به او ابن جرحه نیز گفته مىشود. یحیى بن معین او را تضعیف کرده است. على بن مدینى در حق او گفته: قابل اعتنا نیست. بخارى گفته است: احادیث او درست نیست، نسایى هم در حق او گفته: قوى نیست. ابو حاتم در باره او گفته: چندان قوى نیست، احادیث او درست نیست، حدیثش نوشته مىشود، اما به آن استناد نمىشود، احادیث درست و نادرست دارد.50
2. محمد بن مسلم بن عبیداللّه بن عبداللّه بن شهاب زهرى مدنى(51 ـ 123 هـ). انس بن عیاض از عبیداللّه بن عمر نقل کرده است:
زهرى را مىدیدم که کتابى برایش مىآوردند که نه آن را مىخواند و نه برایش مىخواندند و به او مىگفتند: این را از تو روایت کنیم؟ در پاسخ مىگفت: آرى!
ابراهیم بن ابى سفیان قیسرانى از قول فریابى مىگوید:
از سفیان ثورى شنیدم که مىگفت: نزد زهرى آمدم و با من سنگین برخورد کرد. به او گفتم: اگر نزد بزرگان ما بیایى با تو چنین مىکنند، چه مىکنى؟ گفت: همچون تو. سپس وارد شد و کتابى براى من آورد و گفت: این را بگیر و از من روایت کن، ولى من حرفى را از آن روایت نکردم.51
هـ) روایت بیهقى در سنن
بیهقى روءیاى اذان را با سلسله سندهایى که هیچ یک از آنها خالى از اشکال یا اشکالات متعدد نیست، نقل کرده است. اینک توجه خوانندگان را به راویان ضعیفى که در این سلسله سندها وجود دارد، جلب مىکنیم:
روایت اوّل: این روایت مشتمل است بر ابى عمیر بن انس که از یکى از عموهاى انصارى خود روایت مىکند. پیشتر در مورد ابى عمیر بن انس گفتیم که ابن عبدالبرّ در باره او گفته است: مجهول است و روایاتش قابل استناد نیست؛52از راویان مجهولى53 تحت عنوان «یکى از عموها» حدیث نقل کرده است؛ هر چند همه صحابه را عادل فرض کنیم، دلیلى وجود ندارد که این افراد را از اصحاب بدانیم. اگر بر فرض عموهاى این فرد، از اصحاب باشند، اما موقوفات صحابى یعنى احادیثى که به صحابى ختم مىشود نه به پیامبر حجت نیست؛ زیرا معلوم نیست از پیامبر(ص) نقل کرده باشد.
روایت دوم: سند این روایت در بردارنده راویانى است که روایات آنها قابل استناد نیست:
1. محمدبن اسحاق بن یسار
2. محمد بن ابراهیم بن حارث تیمى
3. عبداللّه بن زید
که در مورد همه آنها پیش از این سخن گفتیم.
روایت سوم: در سند این روایت ابن شهاب زهرى است که از سعید بن مسیب(متوفّى 94 هـ) و او از عبداللّه بن زید54 روایت نقل مىکند. متذکر شدیم که هیچ یک از این دو، عبداللّه بن زید را درک نکردهاند.
و) روایت دارقطنى در سنن
دارقطنى روایت روءیاى اذان را با سلسله سندهاى مختلف روایت کرده است:
1. از محمدبن یحیى بن مرداس از ابو داود از عثمان بن ابى شیبه از حماد بن خالد از محمد بن عمرو از محمد بن عبداللّه از عمویش عبداللّه بن زید، نقل شده است... .
2. محمد بن یحیى از ابو داود از عبیداللّه بن عمر از عبدالرحمن بن مهدى از محمد بن عمرو براى ما نقل کرده است که از عبداللّه بن محمد شنیدم که گفت: عبداللّه بن زید که در این حدیث آمد، جد من است55.
همچنان که ملاحظه مىشود در هر دو سند محمد بن عمرو هست که مردد است بین انصارى که در صحاح و مسانید روایتى جز این روایت ندارد و ذهبى در حق او گفته که اصلاً شناخته شده نیست، و بین محمد بن عمرو، ابو سهل انصارى که یحیى بن قطان و ابن معین و ابن عدى او را تضعیف کردهاند.56
3. از ابو محمد بن صاعد، از حسن بن یونس، از اسود بن عامر، از ابوبکر بن عیاش، از اعمش، از عمرو بن مره، از عبدالرحمن بن ابى لیلى، از معاذ بن جبل نقل است: مردى از انصار، عبداللّه بن زید، نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:
اى رسول خدا، من در خواب دیدهام....57
سند این روایت منقطع است، زیرا معاذ بن جبل در سال 18 یا 20 هـ از دنیا رفته، در حالى که عبدالرحمن بن ابى لیلى در سال 17 هـ متولد شده است.
علاوه بر این، دار قطنى، عبدالرحمن را تضعیف کرده و در حق او گفته است:
احادیث ضعیفى دارد و بد حافظه است و ثابت نشده که ابن ابى لیلى حدیثى از عبداللّه بن زید شنیده باشد.58
در اینجا سخن در مقام اوّل پایان یافت و روشن شد که اذان با وحى الهى تشریع شده است، نه با روءیاى عبداللّه بن زید یا عمر بن خطاب و یا هرکس دیگرى. نیز ثابت شد که این احادیث ذاتاً متعارض بوده و از نظر سند هم تمام نیستند و چیزى با آنها ثابت نمىشود. علاوه بر این، در آغاز بحث گفتیم که عقل نیز چنین چیزى را بعید مىداند.
اینک وقت آن رسیده است که از کیفیت ورود تثویب یعنى عبارت «الصلاة خیرءُ من النوم» در اذان صبح بحث کنیم.
مقام دوم:
1. بررسى تاریخ ورود «تثویب» در اذان نماز صبح
تثویب از ریشه «ثاب یثوب» به معناى بازگشت است. وقتى موءذّن مىگوید «حىّ على الصلاة»، مردم را به نماز فراخوانده است، وقتى در چند جمله بعد مىگوید: «الصلاة خیرء من النوم» معنایش بازگشت به فراخوان نماز است.
فیروز آبادى در قاموس، تثویب را به معانى گوناگونى تفسیر کرده است، از جمله: فراخواندن به نماز، دو بار فراخواندن، و اینکه در اذان نماز صبح دوبار گفته شود: «الصلاة خیرء من النوم».
در «المغرب» آمده است:
تثویب، ابتدا به این معنا بوده که موءذّن در اذان صبح دو بار بگوید: «الصلاة خیرءمن النوم»؛ و در معناى جدیدش به معناى گفتن «الصلاة، الصلاة» یا «قامت، قامت» است.59
ظاهراً استعمال تثویب میان محدّثان در گفتن جمله «الصلاة خیر من النوم» در اذان، غلبه داشته است چه بسا این لفظ به معناى مطلق فراخوان پس از فراخوان باشد و در این صورت لفظ تثویب شامل همه مواردى مىشود که موءذّن پس از پایان اذان، با جمله «الصلاة خیر من النوم» یا با هر عبارت دیگرى دعوت به نماز را تکرار کند.
سندى در حاشیهاش بر سنن نسایى گفته است:
تثویب عبارت است از بازگشت به اعلام پس از اعلام اوّل. هنگامى که موءذّن مىگوید: «الصلاة خیرء من النوم» خالى از این مضمون تکرار اعلام نیست. از این رو آن را تثویب گفتهاند60
.آنچه گفته شد، بیان معناى تثویب در لغت بود. مقصود ما در این مقام، تبیین حکم گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان نماز صبح است. آیا گفتن این جمله در اذان صبح، مشروع است یا بدعتى است که بعد از پیامبر(ص) ودر اثر خوشایند برخى از مردم در اذان گنجانده شد؟ فرق نمىکند این عمل با این ویژگى، تثویب باشد یا تثویب به معناى مطلق تکرار از فراخواندن به نماز باشد، هر چند پس از پایان اذان، با این الفاظ یا با واژههاى دیگر.
تثویب به معناى یاد شده هم در ضمن روایات روءیاى اذان و هم در روایات دیگر وارد شده است:
1. روایت ابن ماجه(روایت چهارم) که گفتیم شوکانى بر ضعف آن تصریح کرده است.61
2. روایت احمد بن حنبل که گفتیم سند این روایت ضعیف است؛ زیرا در آن محمد بن اسحاق و عبداللّه بن زید بن عبد ربّه وجود دارند.62
3. روایت ابن سعد در طبقاتش که در سند آن مسلم بن خالد بن قرقره وجود دارد و پیش از این به ضعف آن اشاره کردیم.63
4. روایت ابن ماجه که با این سند وارد شده:
از ابوبکر بن ابى شیبه، از محمد بن عبداللّه اسدى، از ابى اسرائیل، از حکم، از عبدالرحمن بن ابى لیلى از بلال روایت شده:
رسول خدا به من دستور داد تا در اذان صبح تثویب بگویم و مرا از تثویب در اذان نماز عشا نهى کرد.64
این روایت نشان مىدهد که تثویب در مطلق فراخواندن به نماز استفاده مىشود، هر چند با عبارت «الصلاة خیرء من النوم» نباشد، زیرا در این روایت از تثویب در نماز عشا نهى شده، تثویب در نماز عشا جز با عبارتى مثل «الصلاة جامعة» با «قدقامت الصلاة» و غیر اینها تحقق نخواهد یافت.
5. از عمر بن رافع، از عبداللّه بن مبارک، از معمر، از زهرى، از سعید بن مسیب، از بلال نقل است که نزد پیامبر(ص) آمد تا نماز صبح را به او اطلاع دهد، گفته شد پیامبر خواب است، بلال گفت: «الصلاة خیرُءمن النوم، الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان صبح جاى گرفت و بر همین منوال تثبیت شد.65
سند این دو روایت منقطع است. اما سند روایت اوّل به این دلیل که ابن ابى لیلى در سال 17 هـ متولد شده است و بلال در سال 20 یا 21 هـ درشام، که از ابتداى فتح این سرزمین به دست مسلمانان، به عنوان مرزبان در آنجا بود، درگذشت. بنابر این بلال شامى و ابن ابى لیلى کوفى بود، با این وصف چگونه ممکن است ابن ابى لیلى با وجود خردسالى و دورى راه از بلال حدیثى شنیده باشد؟!66
ترمذى همین روایت را با اختلافى در ابتداى سند، نقل کرده و گفته است: حدیث بلال را جز از طریق ابو اسرائیل ملاّئى نمىشناسیم. ابو اسرائیل این حدیث را از حکم(ابن عتیبة) نشنیده، بلکه آن را از حسن بن عماره و او از حکم روایت کرده است.
اسم ابواسرائیل، اسماعیل بن ابى اسحاق است و نزد اهل حدیث چندان قوى نیست.67
اما سند روایت دوم: در سنن ابن ماجه به نقل از زوائد در باره آن آمده است:
در سلسله سند این روایت راویان ثقة قرار دارند؛ اما این سند منقطع است؛ زیرا سعیدبن مسیب از بلال حدیثى نشنیده است.68
6. روایت نسایى:
از سوید بن نصر، از عبداللّه، از سفیان از ابى جعفر، از ابى سلمان، از ابى محذوره نقل شده است که براى رسول خدا(ص) اذان مىگفتم و در اذان نماز صبح چنین مىگفتم: حىّ على الفلاح، الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه.69
در سنن بیهقى70و سبل السلام71به جاى ابى سلمان، ابى سلیمان آمده است، بیهقى گفته است: اسم ابو سلیمان، «همام الموءذن» است. من در کتب رجالى که در دست است، شرح حال «همام موءذّن» را نیافتهام. نه ذهبى در «سیر اعلام النبلاء» و نه مَزّى در «تهذیب الکمال» او را یاد نکردهاند، پس این مرد، شناخته شده نیست.
اما ابو محذوره اگر چه از اصحاب است، ولى قلیل الروایه است، آنچه را روایت کرده از ده حدیث تجاوز نمىکند. او در سال هشتم هجرى درغزوه حنین براى رسول خدا(ص) اذان گفته است.72
7. روایت بیهقى: سند این روایت منتهى مىشود به ابى قدامه، از محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره، از پدرش از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم که سنت اذان را به من یاد دهد.... و در ادامه حدیث آمده است: حىّ على الفلاح، حىّ على الفلاح، و اگر نماز صبح بود بگو: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم... .
8. بیهقى روایت دیگرى دارد که سند آن منتهى مىشود به عثمان بن سائب از پدرش وامّ عبدالملک بن ابى محذورة، از ابى محذوره، از پیامبر(ص). مضمون این روایت همانند روایت پیشین است.73
از وضعیت محمد بن عبدالملک پیشتر سخن گفتیم. عثمان بن سائب هم نه خودش شناخته شده است و نه پدرش و جز یک روایت، روایتى از آنها نقل نشده است.74
9. روایت ابوداود: سند این روایت منتهى مىشود به حرث بن عبید، از محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره، از پدرش، از جدش: به رسول خدا(ص) گفتم سنت اذان را به من یاد دهد... ـ تا آنجا که مىگوید ـ اگر نماز صبح بود، مىگویى: الصلاة خیرء من النوم، الصلاة خیرء من النوم....75
سند روایت به محمد بن عبدالملک منتهى مىشود. ابن حجر به نقل از عبدالحق مىگوید: به این اسناد استناد نمىشود. ابن قطان در مورد او گفته: وى مجهول الحال است و جز حارث کسى را که از او روایت کرده باشد، نمىشناسیم.76
شوکانى در باره محمد بن عبدالملک بن ابى محذوره گفته است: وضعیت این فرد شناخته شده نیست؛ و در مورد حرث بن عبید گفته که در او حرف و سخن است.77
10. ابو داود همین روایت را با سند دیگرى نیز نقل کرده است که منتهى مىشود به عثمان بن سائب از پدرش و اُمّ عبدالملک بن ابى محذوره، از ابى محذوره، از پیامبر(ص).78 از ضعف این سند نیز پیشتر سخن گفتیم.
11. ابو داود روایت دیگرى را نیز نقل مىکند که سندش منتهى مىشود به ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالملک بن ابى محذوره. او مىگوید: از جدم عبدالملک بن ابى محذوره شنیدم که مىگفت از ابو محذوره شنیده است که رسول خدا به او اذان را حرف به حرف تلقین کرده است ـ تا آنجا که مىگوید ـ در اذان نماز صبح مىگفت: الصلاة خیرء من النوم... .79
ابراهیم بن اسماعیل یک روایت دارد که80، احتمال منقطع بودن سند آن وجود دارد، خود او نیز توثیق نشده است.
12. دارقطنى سه روایت از انس و عمر بدون اینکه آنها را به پیامبر(ص) نسبت دهد، نقل مىکند که نشان مىدهند تثویب در اذان، سنت بوده است.81
13. روایت دیگر دارقطنى دلالت دارد که پیامبر بلال82 را به تثویب امر کرده، اما سند این روایت منقطع است. این روایت را عبدالرحمن بن ابى لیلى از بلال نقل کرده و به دلیل وجود عبدالرحمن بن حسن در سند آن، ضعیف است. ابوحاتم در باره عبدالرحمن بن حسن گفته است که: حدیث او قابل استناد نیست. دیگران او را ملایم معرفى کردهاند.83
14. دارقطنى روایت دیگرى نیز نقل کرده که دلالت دارد بر اعلام قبل از اذان به هر شکلى. این روایت علاوه بر اینکه برخى راویان سلسله سند آن تضعیف شدهاند، خارج از مقصود است.84
15. دارمى با سندى که به زهرى از حفص بن عمر بن سعد موءذّن منتهى مىشود روایت مىکند که حفص گفت: خانوادهام به من خبر دادند که بلال نزد رسول خدا(ص) آمد تا فرا رسیدن نماز صبح را به او خبر دهد. به او گفتند که رسول خدا(ص) خواب است، پس بلال با صداى بلند ندا سر داد: «الصلاة خیرء من النوم». از آن پس این عبارت در اذان نماز صبح جاى گرفت.85
این روایت قابل استناد نیست زیرا:
اوّلاً: زهرى در سلسله سند این روایت وجود دارد.
ثانیاً: در سلسله سند این روایت حفص بن عمر وجود دارد که جز این یک روایت، روایت دیگرى ندارد86. علاوه بر این اصل ناقل، ناشناخته است.
16. مالک نقل مىکند که: موءذّن نزد عمر بن خطاب آمد تا او را از فرا رسیدن نماز صبح با خبر کند، دید که عمر خواب است، پس گفت: «الصلاة خیرء من النوم». پس از این ماجرا عمر دستور داد تا این عبارت در اذان نماز صبح جاى گیرد.87
نتیجه روایات:
روایات تثویب به شدت متعارض هستند و اقسام مختلفى دارند که نمىتوان آنها را به معناى واحدى ارجاع داد:
1. برخى از این روایات دلالت دارند که عبداللّه بن زید تثویب را درخواب دیده و از آغاز جزئى از اذان بوده است.
2. برخى دیگر دلالت دارند که تثویب را بلال به اذان افزود و پیامبر آن را تثبیت کرد.
3. پارهاى دیگر از روایات تثویب دلالت دارند که عمر بن خطاب به موءذّن دستور مىداد که عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را در اذان صبح قرار دهد.
4. گروهى از این روایات که دلالت دارند که رسول خدا(ص) این عبارت را به ابو محذوره تعلیم داده است.
5. روایات دیگرى دلالت دارند که بلال در اذان صبح «حىّ على خیر العمل» مىگفت اما رسول خدا(ص) به او دستور داد که به جاى آن «الصلاة خیرء من النوم» بگوید. متقى هندى در کنز العمال88 این روایت را نقل کرده است.
با توجه به این تعارض آشکار، نمىتوان به این روایات اعتماد کرد، و از آنجا که امر، در این روایات، دایر بین سنت و بدعت است، ترک سنت متعیّن مىشود، زیرا در ترک سنت عذابى نیست، اما ارتکاب بدعت عذاب دارد.
سخن فقها در باره تثویب
کسانى از صحابه و تابعین تثویب را بدعت دانسته و معتقدند پیامبر(ص) در این زمینه دستورى صادر نکرده، بلکه این مسأله پس از رحلت آن حضرت اتفاق افتاده است:
1. ابن جریج مىگوید:
عمروبن حفص به من خبرداد که سعدِ موءذّن اوّلین کسى بود که در دوران خلافت عمر گفت: «الصلاة خیر من النوم»، عمر گفت: این کار بدعت است و آن را رها کرد. بلال هیچ گاه براى عمر اذان نگفت.
2. ابن جریج همچنین مىگوید:
حسن بن مسلم به من گفت: مردى از طاووس پرسید: چه زمانى عبارت «الصلاة خیر من النوم» در اذان گفته شد؟
طاووس در پاسخ گفت: ابن عبارت در دوره رسول خدا(ص) گفته نشد؛ اما بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) و در زمان خلافت ابوبکر این عبارت را از مردى که موءذّن نبود شنید و آن را از او فرا گرفت و در اذان به کار برد.
ابوبکر مدتى کوتاه پس از این ماجرا در گذشت، و خلافت به عمر رسید. عمر گفت: «اى کاش بلال را از چیزى که ایجاد کرد، نهى مىکردیم». گویا این سخن را فراموش کرد و مردم تا به امروزه، آن گونه، اذان مىگویند.89
3. عبدالرزاق از ابن عیینه از لیث از مجاهد نقل کرده است:
روزى با ابن عمر بودم که شنید مردى در مسجد عبارت: «الصلاة خیرء من النوم» را تکرار مىکند. ابن عمر گفت: بیا از نزد این بدعت گذار بیرون رویم.90
البته طبق روایت سنن ابو داود، این مرد آن عبارت را هنگام نماز ظهر و عصر تکرار مىکرد، نه هنگام نماز صبح.91
4. در جامع المسانید از حماد از ابراهیم نقل شده است که:
از ابى حنیفه در باره تثویب پرسیدم. در پاسخ گفت: تثویب را مردم برساختهاند؛ ولى در میان برساختههاى مردم کار خوبى است. ابو حنیفه یاد آورى کرد که تثویب مردم آن بود که موءذّن پس از پایان اذان دو بار مىگفت: «الصلاة خیرء من النوم».
راوى مىگوید: این روایت را محمد بن حسن شیبانى در آثار خود به نقل از ابوحنیفه آورده و تصریح کرده این سخن از ابو حنیفه است و ما به آن عمل مىکنیم.92
این روایت نشان مىدهد که عبارت «الصلاة خیر من النوم» در عصر رسول خدا(ص) یا در عصر خلفا، پس از پایان اذان گفته مىشده و جزئى از اذان نبوده و موءذّن براى بیدار کردن مردم این عبارت را از پیش خود تکرار مىکرده است. سپس این عبارت در اذان گنجانیده شد.
5. شوکانى به نقل از البحر الزخار گفته است:
تثویب را عمر به وجود آورد، فرزند عمرگفت: این عمل بدعت است. از على(ع) نقل شده است که وقتى این عبارت را شنید، گفت: چیزى را که جزء اذان نیست به آن نیفزایید. راوى پس از ذکر حدیث ابى محذوره و بلال مىگوید: اگر این عبارت جزء اذان بود، على و ابن عمر و طاووس آن را انکار نمىکردند. با این وصف، به منظور جمع بین روایاتى که در این باب وارد شده، مىپذیریم که دستور گفتن این عبارت در اذان براى توجه بیشتر به نماز بوده و جنبه تشریع ندارد.93
6. امیر یمنى صنعانى(متوفّا 182 هـ) مىگوید:
عبارت «الصلاة خیرء من النوم» از الفاظ اذان که براى فراخواندن مردم به نماز و آگاه کردن آنان از وقت نماز تشریع شده است به شمار نمىآید؛ بلکه از عباراتى است که براى بیدار کردن مردم از خواب، تشریع شده است. این عبارت مانند الفاظ تسبیح است که در دوران اخیر مردم به جاى اذان اوّل به کار مىبرند. با توجه به این مطالب، گره جدال فقها در اینکه آیا تثویب از الفاظ اذان است یا نه و آیا گفتن این عبارت در اذان بدعت است یا نه، گشوده مىشود.94
7. ابن قدامه از اسحاق نقل کرده که او پس از نقل روایت ابى محذوره گفته است:
تثویب را مردم ساختهاند و ابو عیسى گفته تثویب را اهل علم خوش ندارند و ابن عمر وقتى آن را شنید، از مسجد خارج شد.95
8. از امامان اهل بیت(ع) روایات متعددى رسیده که گفتن عبارت «الصلاة خیرء من النوم» در اذان بدعت است. شیخ طوسى با سند صحیح از معاویة بن وهب نقل کرده است که از امام صادق(ع) از تثویب که بین اذان و اقامه گفته مىشود، سوءال کردم. فرمود: «ما آن را نمىشناسیم.»96
9. از بررسى روایاتى که در مورد اذان وارد شده، براى نگارنده روشن شد که دو خاندان از روایتى که از جدشان، عبداللّه بن زید و ابى محذوره، روایت شده، بهره بردارى کردند و کوشیدند این روایت را میان مردم منتشر کنند؛ زیرا این روایت متضمن فضیلتى براى خاندان آنهاست. اگر این انگیزه نبود، دلیلى نداشت این دو مسأله(تشریع اذان به واسطه روءیا و تثویب در اذان نماز صبح) به این شکل گسترده منتشر شود، به همین روایتى که این دو خاندان از جدّ خود نقل کردهاند، جاى تردید دارد. در مباحث گذشته با راویانى که در سلسله سند این روایات وجود دارند و منسوب به یکى از این دو خاندانند، آشنا شدید.
10. موءذّن در فصل اوّل ودوم اذان شهادت مىدهد که تنها معبود در صفحه وجود، خداوند سبحان است و غیر از او هر معبودى دیگرى، سراب ناپایدارى بیش نیست.
در فصل سوم اذان شهادت مىدهد محمد(ص) رسول خداست و خدا او را براى ابلاغ رسالات و انجام دعوتش مبعوث کرده است.
پس از این فصل، نداى موءذّن از اعلان شهادت، تبدیل مىشود به فراخواندن به نماز که انسان با آن به عالم غیب متصل مىشود. دراین فراخوان خشوع انسان با عظمت خالق پیوند مىخورد. سپس در فصلهاى دیگر اذان، انسان به رستگارى و کامیابى و بهترین عملى که نماز متضمن آن است، دعوت مىشود. موءذّن پس از این دعوت، دو باره آن حقیقت ابدى را که در فصول اولیه به آن تصریح کرده بود، یاد آورى مىکند و مىگوید: اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه، لا اله إلاّ اللّه.
این است حقیقت و صورت اذان که همگى بر یک سبک و سیاق است و دست تشریع آسمانى آن را در قالب عباراتى حاکى از حقایقى ابدى ریخته است که انسان را از غوطه ور شدن در سرگرمىها و لذایذ دنیا باز مىدارد.
که هر انسان آگاهى که اذان را گوش کند و در فصول و معانى آن، دقت نماید، این حقیقت را احساس مىکند. اما آیا عبارت «نماز بهتر از خواب است» هیچ تناسبى با رفعت فصول دیگر اذان دارد؟ در اینجا هیچ کس ـ البته اگر از پیشداورى و تعصّب مذهبى عارى باشد ـ نمىتواند این حقیقت تلخ را مخفى کند که وقتى موءذّن در اذان صبح از دعوت به نماز و رستگارى و بهترین عمل، به اعلان این که «نماز بهتر از خواب است» منتقل مىشود، گویى از قله بلاغت، به کلامى که عارى از رفعت و تازگى است، سقوط کرده است. موءذّن با گفتن این جمله، مطلبى را بیان مىکند که حتى کودکان نیز آن را مىدانند، و با شور و شدت، سخن بدیهى را فریاد مىکند که بر هیچ کس پوشیده نیست. فریاد موءذّن به اینکه «نماز از خواب بهتر است» شبیه این است که فردى میان جمعیت انبوهى فریاد زند که دو نصف چهار است.97
خاتمه:
بدعتى پس از بدعت دیگر
تاریخ اذان و اقامه آکنده از بدعتها ست و بدعت گذاران با استحساناتى که هیچ جایگاهى در تشریع ندارد، دست به تصرف در این امر زدند. اینک توجه خوانندگان را به برخى از این بدعتها که پس از پیامبر(ص) به وجود آمد، جلب مىکنیم:
1. اذان دوم در روز جمعه
در دوره حیات پیامبر(ص) و خلافت ابوبکر و عمر، رسم بر این بود هنگامى که امام براى ایراد خطبه به منبر مىرفت، اذان مىگفتند. اما وقتى مردم در زمان خلیفه سوم زیاد شدند، عثمان دستور داد به هنگام دخول وقت نماز، اذان دومى بر فراز مأذنه گفته شود. این اذان به اذان دوم خلیفه معروف شده است. از شافعى نقل شده که مستحب است جمعه داراى یک اذان نزد منبر باشد.98
اگر اذان از امور توقیفى است، پس تصرف در آن، به صورت زیاد و کم کردن، در دست بشر نیست و خلیفه مىتوانست مشکلات پیش آمده را به گونهاى دیگر حل کند.
تعجب اینجاست که فقهاى اهل سنت در باره احکامى که به این دو اذان در نماز جمعه مربوط مىشود، اختلاف نظر دارند؛ مثلاً کدام یک از این دو اذان، در تحریم بیعى که در آیه شریفه «یا أیها الذین آمنوا اذا نُودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکرِ اللّه وَذَرُوا البیعَ»99 آمده است، اعتبار دارد.
2. علماى حنفى مذهب کوفه پس از عهد صحابه، تثویب دیگرى را اختراع کردهاند و آن اضافه کردن عبارت «حىّ على الصلاة» و «حىّ على الفلاح»، هر کدام دو بار، بین اذان و اقامه نماز صبح است. متقدمان این گروه از علما این عمل را فقط در نماز صبح نیکو و در غیر نماز صبح مکروه دانستهاند؛ اما متأخّران این عمل را در کلیه نمازها(به جز نماز مغرب به دلیل تنگى وقت) نیکو شمردهاند. آنان گفتهاند: تثویب بین اذان و اقامه نمازها بهحسب عرف هر سرزمینى است مانند سرفه کردن(تنحنح) یا گفتن «الصلاة، الصلاة» یا غیر اینها.
3. ابو یوسف در تثویب، رأى جدیدى برساخته و آن را براى آگاه کردن همه کسانى که به امور مسلمانان اشتغال دارند مانند امام و قاضى و امثال آنها، جایز دانسته است. طبق این دیدگاه، موءذّن پس از اذان مىگوید: السلام علیک أیّها الامیر، حىّ على الصلاة، حىّ على الفلاح، الصلاة یرحمک اللّه.
برخى از علماى شافعى و مالکى و همچنین علماى حنبلى دیدگاه ابو یوسف را در صورتى که امام و امثال او صداى اذان را نشنیده باشند، پذیرفتهاند. اما محمد بن حسن شیبانى این قول را بعید دانسته و چنین تعلیل کرده که همه مردم در امر جماعت مساوى هستند. برخى از علماى مالکى هم این دیدگاه را تأیید کردهاند.100
حذف حیعله از اذان
گذشت که گنجاندن تثویب در اذان تنها بدعتى نیست که در اذان صورت گرفته است. حذف عبارت: «حىّ على خیر العمل» از فصول اذان و اقامه، بدعت دیگرى است که معمول شده است، آن هم به این بهانه که گفتن «حىّ على خیر العمل» موجب انصراف مردم از جهاد مىشود، زیرا وقتى مردم بفهمند که نماز بهترین عمل است، به آن اکتفا کرده، از جهاد روى بر مىگردانند! این بدعت، آشکارا، نابود کردن تشریع و دست اندازى در آن با تفلسفى بیهوده است؛ زیرا مسلّماً شارع مقدس به این محذور آگاه بوده و با توجه به آن، این فصل را در اذان وارد کرده است.
قوشجى(یکى از متکلمان اشاعره) از خلیفه دوم نقل کرده که روى منبر گفت:
سه چیز در دوره رسول خدا(ص) وجود داشته است که من از آنهانهى کرده و آنها را حرام مىکنم و کسانى را که مرتکب آنها شوند، مجازات مىکنم. آن سه چیز عبارتند: متعه زنان، متعه حج و فصل حىّ على خیر العمل.101
شیعیان اجماع دارند که این فصل، جزئى از اذان است و از دوره پیامبر(ص) تاکنون بر همین منوال عمل کردهاند و این فصل به شعارى براى آنان تبدیل شده است؛ به طورى که بسیارى از مورخان، شیعه را به عنوان کسانى که «حىّ على خیر العمل» مىگویند یاد کردهاند.
حلبى گفته است:
از ابن عمرو از امام زین العابدین، علىّ بن الحسین(ع) نقل شده است که اینان در اذانهایشان بعد از عبارت: «حىّ على الفلاح»، عبارت «حىّ على خیر العمل» را مىگفتهاند.102
1. توبه، آیه 3.
2. التهذیب، ج2، ص283، ح1126.
3. همان، ح1128.
4. ثواب الاعمال، ص52.
5. المحاسن، ص48، شماره68
6. بین این دو روایت منافاتى نیست. موارد متعددى وجود دارد که جبرئیل یک آیه را دو بار نازل کرده است؛ بر کسى که در دو روایت فوق دقت و تدبّر کند، روشن است که هدف از اذان گفتن در روایت اوّل غیر از هدف از اذان گفتن در روایت دوم است.
7. على(ع) تحدیث مىشده، به این معنا که او هم کلام فرشته وحى را مىشنیده است. ر. ک: صحیح بخارى، ج4، ص200 و شرح آن به نام ارشاد السارى، ج6، ص99 و غیر آن، باب «رجالء یکلّمون من غیر أن یکونوا انبیاء» [باب کسانى که خدا با آنها سخن مىگفته بدون اینکه پیامبر باشند]. ابوهریره از پیامبر(ص) روایت کرده: از جمله کسانى که قبل از شما بودند، افرادى از بنى اسرائیل بودند که... .
8. کلینى، کافى، ج3، ص302، باب «بدء الاذان»، ح1و2.
9. الکافى، ج3، ص482، ح1، باب «النوادر» و به زودى نقل خواهیم کرد که نزدیک چهارده نفر ادعا کردهاند که اذان را در خواب دیدهاند.
10. به زودى آن را به طور کامل از «سنن» اهل سنت نقل خواهیم کرد.
11. وسائل الشیعه، ج4، ص612، باب اوّل از ابواب اذان و اقامه، ح3.
12. آنچه از امامان(ع) نقل شده است که فصول اقامه هریک دو بار تکرار مىشود مگر فصل اخیر که یک بار گفته مىشود.
13. الحاکم، المستدرک، ج3، ص171، کتاب معرفة الصحابه. طبق روایات اهل بیت(ع) در اقامه نیز هر جمله دو بار گفته مىشود مگر جمله آخر.
14. متقى هندى، کنز العمال، ج12، ص350، شماره35354.
15. برهان الدین حلبى، السیرة الحلبیة، ج2، ص300ـ301.
16. کنزالعمال، ج8، ص329، شماره 23138، فصلء فی الاذان.
17. عبدالرزاق بن همام صنعانى(126ـ211هـ)، المصنف، ج1، ص456، شماره 1775.
18. السیرة الحلبیة، ج2، ص296، باب «بدء الاذان و مشروعیته».
19. آیا در منطق عقل صحیح است که انسان چنین روءیایى را که موجب آرامش پیامبر و اصحاب اوست، به مدت بیست روز کتمان کند، آنگاه(پس از شنیدن آن از عبداللّه بن زید) چنین بهانه بیاورد که حیا کرده است؟! من خلیفه را اجلّ از این منطق مىدانم. علاوه بر اینکه بین این حدیث و حدیث دوم تنافى وجود دارد.
20. ابوداود، السنن، ج1، ص134ـ135، شماره 498ـ499، تحقیق محمد محیى الدین، این حدیث حاکى از آگاهى عمر پس از اذان بلال است، بر خلاف حدیث گذشته.
21. ابن ماجه، السنن، ج1، ص232/233، باب «بدء الاذان»، شماره 706ـ 707.
22. ترمذى، السنن، ج1، ص358ـ361، باب «ماجاءفی بدء الاذان» شماره189.
23. النساء، آیه 113.
24. آل عمران، آیه 159.
25. ترمذى، السنن، ج1، ص362، شماره 190؛ نسایى، السنن، ج2، ص3؛ بیهقى، السنن، ج1، ص389، باب «بدء الاذان»، ح اوّل.
26. همان.
27. همان.
28. السیرة الحلبیة، ج2، ص297.
29. بیهقى، السنن، ج1، ص390، ح1.
30. السیرة الحلبیة، ج2، ص300.
31. بخارى، الصحیح، ج1، ص120، باب «بدء الاذان».
32. ر. ک: حدیث شماره 2.
33. شرف الدین، النص و الاجتهاد، ص137.
34. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره 867.
35. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج34، ص142، شماره 7545.
36. تهذیب الکمال، ج24، ص304.
37. همان، ج24، ص423ـ 424؛ تاریخ بغداد، ج1، ص221ـ224.
38. السنن، ترمذى، ج1، ص361؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص224.
39. تهذیب الکمال، ج14، ص541.
40. حاکم، المستدرک، ج3، ص336.
41. تهذیب الکمال، ج16، ص519، شماره3755.
42. همان، ج25، ص139، شماره5178.
43. شوکانى، نیل الاوطار، ج2، ص37ـ38.
44. امام احمد حنبل، المسند، ج4، ص42ـ43.
45. دارمى، السنن، ج1، ص268ـ 269، باب «بدء الاذان».
46. الموطأ، ص 75، باب «ماجاء فی النداء للصلاة»، شماره1.
47. سیر اعلام النبلاء، ج5، ص468، شماره 213.
48. الطبقات الکبرى، ج1، ص246ـ 247.
49. سیر اعلام النبلاء، ج2، ص376، شماره 79؛ درمقام دوم، تفصیل این مطلب به طور کامل خواهد آمد.
50. تهذیب الکمال، ج27، ص508، شماره 5925.
51. همان، ج26، ص439ـ440.
52. بیهقى، السنن، ج1، ص390.
53. تهذیب التهذیب، ج12، ص188، شماره868.
54. سنن بیهقى ، ج1، ص 390.
55. سنن دارقطنى، ج1، ص245، شماره 56و57.
56. میزان الاعتدال، ج3، ص674، شماره 8017 و 8018؛ تهذیب الکمال، ج26، ص220، شماره 5516؛ تهذیب التهذیب، ج9، ص378، شماره 620.
57. دارقطنى، السنن، ج1، ص242، شماره 31.
58. همان، ص241.
59. بحرانى، الحدائق، ج7، ص419؛ النهایة فی غریب الحدیث، ج1، ص226؛ لسان العرب، ماده «ثوب»؛ القاموس، ماده «ثوب».
60. السنن، ج2، ص14، قسمت پاورقى.
61. ر. ک: روایت چهارم در صفحات پیش و سخن شوکانى در صفحات گذشته از همین مقاله.
62. ر. ک: روایتى که از امام احمد پس از احادیث سنن در صفحات گذشته از همین رساله نقل شد.
63. ر. ک: به صفحه گذشته از همین کتاب.
64. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره715.
65. همان، شماره 716.
66. شوکانى، نیل الاوطار، ج2، ص38.
67. ترمذى، السنن، ج1، ص378، شماره 198.
68. ابن ماجه، السنن، ج1، ص237، شماره 716؛ سعید بن مسیب در سال 13 متولد و در سال 94 هـ وفات یافته است.
69. نسایى، السنن، ج2، ص13، باب «التثویب فی الاذان».
70. بیهقى، السنن، ج1، ص422؛ صنعانى، سبل السلام، ج1، ص221.
71. همان.
72. ابن حزم اندلسى، اسماء الصحابة الرواة، ص 161، شماره 188.
73. بیهقى، السنن، ج1، ص421 ـ 422، باب «التثویب فی أذان الصبح».
74. میزان الاعتدال، ج2، ص114، شماره 3075(السائب)؛ تهذیب التهذیب، ج7، ص117، شماره 252(عثمان بن السائب).
75. ابو داود، السنن، ج1، ص136، شماره 500.
76. ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج9، ص317.
77. نیل الاوطار، ج2، ص38.
78. ابو داود، السنن، ج1، ص136 ـ 137، باب «کیفیة الاذان»، شماره 501.
79. همان، شماره 504.
80. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج2، ص44، شماره147.
81. دارقطنى، السنن، ج1، ص243، شماره 38، 39 و 40.
82. همان، شماره 41.
83. میزان الاعتدال، ج3، ص556، شماره 4851.
84. دارقطنى، السنن، ج1، ص244ـ245، شماره 48، 51، 52 و 53.
85. دارمى، السنن، ج1، ص270، باب «التثویب فی أذان الفجر».
86. جمال الدین مزى، تهذیب الکمال، ج7، ص30، شماره 1399؛ و ذهبى در میزان الاعتدال، ج1، ص560، شماره 2129 گفته: تنها زهرى از حفص نقل کرده است.
87. الموطّأ، ص 78، شماره 8.
88. ج8، ص345، شماره 23188.
89. کنز العمال، ج8، ص357، شماره 23252 و 23251؛ این روایت را عبدالرزاق نیز در المصنف، ج1، ص474، شماره 1827 و 1828 و 1829، آورده است.
90. المصنف، ج1، ص475، شماره 1832، این روایت را کنزالعمال، ج8، ص358، شماره 23250 نقل کرده است.
91. ابو داود، السنن، ج1، ص148، شماره 538.
92. خوارزمى، جامع المسانید، ج1، ص296.
93. نیل الاوطار، ج2، ص38.
94. سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج1، ص120.
95. ابن قدامه، المغنى، ج1، ص420.
96. وسائل الشیعه، ج4، ص650، باب 22 از ابواب اذان و اقامه، حدیث1، و باقى احادیث این باب.
97. نگارنده: وقتى در سال 1375 هـ به زیارت خانه خدا مشرف شدم و در حرمین شریفین صداى اذان را شنیدم، چنین احساسى به من دست داد. از آن هنگام همواره درذهن و خیالم این نکته مىچرخد که این فصل، از کلام وحى نیست و تنها به علل و اسبابى میان فصول اذان جاى گرفته است. همین احساس، انگیزه من از بحث و کندو کاو در این موضوع و تألیف این رساله بود.
98. المجموع، ج3، ص132.
99. جمعه، آیه 9.
100. الموسوعة الفقهیه، ج2، ص361، ماده اذان.
101. علاء الدین قوشجى(متوفّا به سال 879 هـ در قسطنطنیه)، شرح التجرید، ر. ک: به شرح این فرد در کتاب ما به نام «بحوث فی الملل و النحل»، ج2، چاپ بیروت.
102. برهان الدین حلبى، السیرة الحلبیّه، ج2، ص305.