آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام على محمد و آله الطاهرین.
سلام بر مولا على، سلام بر امامى که در سجده گاه محراب در حالى شهید عظمت خود شد که بر لبانش نماز جارى بود و در قلبش شوق پروردگار موج مى زد. چه زیبا سرود ابوالعلاى معرى:
على الدهر من دماء الشهیدین
علی و نجله شاهدان
فهما فی اواخر اللیل فجران
وفی اولیاته شفقان
ثبتا فی قمیصه لیجىء الحشر
مستعدیا الى الرحمن
سخن گفتن از امیرالمؤمنین على علیه السلام بسیار دشوار است و هیچ کس چنانکه باید از عهده آن بر نمى آید. انسان هر چه در سخن مبالغه کند باز نمى تواند به ابعاد این شخصیت عظیم دست یابد و او را چنانکه باید، بشناسد و همه فضایل و مناقبش را برشمارد.بنابراین، پژوهشگر هر که باشد چاره اى ندارد مگر آنکه به یک بعد از ابعاد عظمت و شخصیت آن حضرت بپردازد و فروتنانه برآستانه این عظمت بایستد و به پرتوهاى محیر العقولى از نور این وجود مقدس ربانى، نگاه افکند. ما نیز در این مجال، فقط به گوشه اى از آثارى که از امام على(ع) در باب اصول قضاوت و دادرسى به جا مانده است، اکتفا مى کنیم، باشد که افق هایى را که او در برابر دستگاه هاى قضایى گشوده است دریابیم و شاخصه هایى را که براى قضاوت ترسیم کرد و قواعدى را که در این زمینه بنا نهاد، بازشناسیم. به صریح روایات مستفیضه دو فریق و سیره تاریخى قطعى زمان پیامبر (ص) و صحابه، امام على(ع) داناترین افراد امت وقوى ترین آنان در قضاوت بود.
در تاریخ دمشق از ابن عباس به نقل از پیامبر (ص) آمده است:
علی اقضى امتی بکتاب الله فمن احبنی فلیحبه فان العبد لاینال ولایتی الا بحب علی،(1) على در قضاوت بر اساس کتاب خدا از همه امتم قوى تر است. هر کس مرا دوست مى دارد باید او را دوست بدارد، هیچ بنده اى به ولایت من نمى رسد مگر با دوستى على.
امام احمدبن حنبل در فضائل الصحابه به نقل از حمیدبن عبداللهبن یزید مدنى مى نویسد:
نزد پیامبر، سخن از قضاوتى به میان آمد و از حکمى که على در آن باره کرده بود، پیامبر در شگفت شد و فرمود:
الحمدلله الذى جعل فینا الحکمة اهل البیت،(2) سپاس خداى را که حکمت را در اهل بیت ما قرار داد.
در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است:
على در مسجد نزد عمر نشسته بود و گروهى از مردم نیز بودند، چون على برخاست، یکى از حاضران از او به بدى یاد کرد و به اونسبت تکبر و خودبینى داد. عمر گفت: برازنده کسى چون اوست که خود را بزرگ بداند، به خدا سوگند اگر شمشیر او نبود، عموداسلام برافراشته نمى شد، او همچنان در قضاوت سرآمد امت است و نیز در سابقه و شرافت.(3)
در مناقب ابن شهر آشوب از ابن عباس نقل شده است:
عمربن خطاب به على گفت: یا اباالحسن وقتى قضیه اى از تو پرسیده مى شود، زود حکم مى کنى. امام دست خود را نشان داد و گفت:اینها چند تاست؟ عمر گفت: پنج تا. امام گفت: خیلى زود گفتى. عمر پاسخ داد: چیزى از من پنهان نبود. امام گفت: من نیز در چیزى که برمن پنهان نیست، زود حکم مى کنم.(4)
امام على(ع) درباره خود مى گوید:
بعثنی رسول الله (ص) الى الیمن قاضیا، فقلت یا رسول الله (ص): ترسلنی و انا حدیث السن ولا علم لى بالقضاء؟ فقال: ان الله جل ثناؤه سیهدی قلبک و یثبت لسانک فاذا جلس بین یدیک الخصمان فلا تقضین حتى تسمع من ال آخر کما سمعت من الاول، فانه احرى ان یتبین لک القضاء. قال الامام علی(ع): فمازلت قاضیا و ما شککت فی قضاء بعد،(5) پیامبر (ص) مرا براى قضاوت به یمن فرستاد، گفتم: یا رسول الله، آیا مرا مى فرستى در حالى که من سن کمى دارد و از قضاوت آگاه نیستم. پیامبر فرمود: خداوند قلب تو را هدایت خواهد کرد و زبانت را استوار مى دارد. هر گاه دو طرف در برابر تو نشستند، قضاوت مکن تا سخن هر دو را بشنوى، این براى روشن شدن قضاوت نزد تو شایسته تر است.
امام على(ع) مى گوید:
از آن زمان هر گاه قاضى بودم، در هیچ قضاوتى هرگز دچار تردید نشدم.
باز آن حضرت در یکى از دهها روایتى که در این باب از او نقل شده مى فرماید:
لوثنی لی الوساد لحکمت بین اهل التوراة بتوراتهم و بین اهل الانجیل بانجیلهم و اهل الزبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم حتى یزهوکل کتاب من هذه الکتب و یقول: یارب ان علیا قضى بین خلقک بقضائک،(6) اگر کرسى قضاوت براى من گذاشته شود، میان اهل تورات بر اساس توراتشان و میان اهل انجیل بر اساس انجیلشان و اهل زبور به زبورشان و اهل قرآن به قرآنشان داورى خواهم کرد آن چنانکه هر یک از این کتابها بگوید: پروردگارا، على آن گونه که تو حکم کردى قضاوت کرد.
روایاتى که از آن حضرت در فقه قضا و اصول قضاوت نقل شده، بسیار بوده و خود ثروتى عظیم است. همچنین وقایع و مرافعاتى ازمردم که بر آن حضرت عرضه شده و او میان آنان قضاوت کرده است چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از او و در زمان خلافت خود نیز مشهور و فراوان است و از معجزات آن حضرت به شمار مى رود. ما را در این مقام نمى رسد جز آنکه به برخى از اصول کلى قضاوت که در آثار آن حضرت آمده است اشاره اى داشته باشیم. این اصول کلى با جدیدترین نظریات حقوقى و قضایى معاصرهماورد است بلکه بر آنها برترى دارد.
1. مبدا مشروعیت قضاوت:
مبدا مشروعیت، نخستین اصل از اصول قضاوت است. قضاوت، نوعى سلطه و ولایت است که بر دیگران اجرا و اعمال مى شود و ازاین رو باید مشروع باشد تا سلطه اى عادلانه و جایز، شمرده شود.
امام على(ع) به شریح قاضى فرمود:
یا شریح هذا مجلس لایجلسه الا نبی او وصی نبی او شقی،(7) اى شریح، قضاوت، جایگاهى است که کسى در آن نمى نشیند مگر آنکه یا پیامبر باشد یا وصى پیامبر، یا شقى.
این حدیث، نکته مهمى را بیان مى کند که در بعضى از آیات قرآن بر آن تاکید شده است، مانند:
یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق،(8) اى داود ما تو را جانشین خود در زمین قرار دادیم، پس میان مردم به حق حکم کن.
آن نکته مهم این است که مصدر همه قوا، چه مقننه و چه مجریه و چه قضائیه، باید به خداوند منتهى شود، چرا که او آفریننده و مالک ومولاى حقیقى انسان است و به همه مصالح و مفاسد انسان آگاه است.
بر این اساس، هیچ کس بر دیگرى و حتى هیچ گروهى بر فردى ولایت ندارد جز در مواردى که خداوند اجازه داده و بدان امر کرده است. از نظر اسلام، قضاوت نیز شاخه اى از ولایت عامه است، بنابراین، هیچ کس بالذات ولایت قضایى ندارد و این ولایت فقط ازطریق وصایت و نصب عام یا خاص از جانب پیامبر و امام ایجاد مى شود، خود پیامبر و امام نیز منصوب از جانب خداوند هستند.
2. مبناى قضاوت و حکم:
یکى دیگر از اصول قضایى اسلام آن است که قضاوت روا نیست مگر بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر و ائمه معصوم و اجتهاد امام مسلمین یا فقها و هیچ حکمى جز این، صحیح نیست. امام على(ع) این مبنا را در احادیث متعددى توضیح داده است، در عهدنامه معروف مالک اشتر مى فرماید:
و اکتب الى قضاة بلدانک فلیرفعوا الیک کل حکم اختلفوا فیه على حقوقه، ثم تصفح تلک الاحکام فما وافق کتاب الله و سنة نبیه والاثرمن امامک فامضه، واحملهم علیه، و ما اشتبه علیک فاجمع له الفقهاء بحضرتک فناظرهم فیه ثم امض ما یجتمع علیه اقاویل الفقهاءبحضرتک من المسلمین، فان کل امر اختلف فیه الرعیة مردود الى حکم الامام و على الامام الاستعانة بالله و الاجتهاد فی اقامة الحدود وجبر الرعیة على امره ولا قوة الا بالله،(9) به قاضیان شهرها بنویس، هر حکمى را که در حقوق آن اختلاف دارند نزد تو بفرستند، سپس این حکم ها را بررسى کن، هر کدام موافق کتاب خدا و سنت پیامبر و سخن امام تو بود، آن را امضا و ایشان را بر آن وادار کن. و در حکمى که بر تو مشتبه باشد، فقها را نزد خود فراخوان تا در آن حکم با هم مناظره کنند، سپس حکمى را که مورد اجماع فقهاى مسلمین درحضور تو قرار گرفت، امضا کن. هر امرى که رعیت در آن اختلاف کنند به حکم امام بازگردانده مى شود و بر امام است که با استعانت از خدا در اقامه حدود و واداشتن مردم به فرمان خدا بکوشد.
3. شرایط و صفات قاضى:
فرمان نامه امام به مالک اشتر، اصل دیگرى از اصول قضاوت را آشکار مى کند و آن شرایط و صفاتى است که باید در قاضى جمع باشدتا ولى امر بتواند او را به قضاوت بگمارد. در این عهدنامه مبارک آمده است:
ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فى نفسک ممن لاتضیق به الامور، ولا تمحکه الخصوم، ولا یتمادى فی الزلة، ولا یحصر فی الفیء الى الحق، اذا عرفه، ولا تشرف نفسه على طمع، ولا یکتفی بادنى فهم دون اقصاه و اوقفهم فی الشبهات و آخذهم بالحجج و اقلهم تبرما بمراجعة الخصم، و اصبرهم على تکشف الامور، و اصرمهم عند اتضاح الحکم ممن لا یزدهیه اطراء ولا یستمیله اغراء،(10) براى قضاوت میان مردم کسى را انتخاب کن که او را از همه برتر مى دانى، کسى که موجب دشوارى کارها نشود و رفتار خصمان او را به لجاجت نکشاند، و بر اشتباه خود پاى نفشارد، و آن گاه که حق را شناخت در بازگشت به آن بخل نورزد، و نفس او به هیچ طمعى نگاه نکند، و تا همه حقیقت کشف نشود به اندک فهمى اکتفا نکند. کسى که درنگش در شبهات از همه بیشتر و بیش از همه اهل حجت ودلیل باشد و از مراجعه طرفین دعوا کمتر به ستوه آید و در کشف حقیقت امور از همه بردبارتر و بر روشن شدن حکم از همه قاطع ترباشد. کسى که ستایش او را سست نکند و ترغیب و تشویق، او را به جانبى گرایش ندهد.
این سخن امام شرایطی را که باید قاضى داشته باشد بیان مى کند از جمله:
- عدالت و تقوا،
- دانش و آگاهى او نسبت به احکام و علوم مرتبط با قضاوت،
- نیرومندى و استوارى شخصیت،
- حق جویى و واقع نگرى به گونه اى که پس از کشف خطاى خود بر آن اصرار نورزد،
- بى نیازى و پایدارى در برابر فریب مال و جاه و شهرت،
- دقت و تانى و توقف در شبهات،
- سعه صدر در برابر مردم و مراجعه کنندگان،
- خوشنامى و اصالت در میان مردم.
4. استقلال قاضیان از فرمانروایان:
در برابر شروطی که براى قاضى برشمرده شده، بر حاکم نیز واجب است که تابع عملیات قضایى باشد و سرپرستى امور قضات را برعهده بگیرد و حرمت و شان و استقلال آنان را نگهدارد. این نیز خود اصلى از اصول قضاوت است. امام على(ع) در بخش دیگرى ازاین عهدنامه مى فرماید:
ثم اکثر تعاهد قضائه و اتسع له بالبذل ما یزیل علته و تقل معه حاجته الى الناس، و اعطه من المنزلة لدیک ما لا یطمع فیه غیره من خاصتک، لیامن بذلک اغتیال الرجال ایاه عندک، و آمن توقیره فی صحبتک، و قربه فی مجلسک و امض قضائه و انفذ حکمه و اشدد عضده...،(11) حقوق قاضى را افزون کن و آنقدر به او ببخش که فقر او را برطرف و نیاز او به مردم را کم کند. منزلت او را نزد خود چنان کن که هیچ کس از خواص تو در آن طمع نورزد تا بدین وسیله قاضى از توطئه آنان نزد تو در امان باشد و او را نزدیک خود بنشان و قضاوت او را امضا و حکمش را اجرا کن و پشتیبان او باش.
5. اصول ادله اثبات حکم:
امتیاز قضاوت هاى امیرالمؤمنین(ع) در این است که او همزمان بر ادله شرعى و ادله علمى تکیه مى کرد. او همچنانکه بر اساس بینه وسوگند و قسامه که ادله شرعى است، قضاوت مى کرد، در قضایاى پیچیده، براى کشف حقیقت و رسیدن به واقعیت، روش هاى گوناگون علمى را به خدمت مى گرفت.
امام(ع) با این اقدام، در به کارگیرى علوم و استفاده از امارات و قرائنى که موجب یقین و کشف حقیقت واقع مى شود، آفاق جدیدى را به روى قضات گشود. در ماجراى دو زنى که هر یک از آن دو، ادعا داشت فرزند پسر از آن اوست و هر دو از فرزند دختر بیزارى مى جستند، امام با استفاده از وزن مخصوص دو نوع شیر فرمود: شیر هر دو زن را وزن کنند، شیر هر کدام سنگین تر بود، پسر متعلق به اوست و بدین ترتیب ماجرا را فیصله داد.
امام در یکى از قضاوت هاى معروف خود، با استفاده از نکات روان شناسى به کشف جرم پرداخت. جوانى نزد شریح قاضى طرح دعواکرد که پدرش تاجر بود و به همراه چهار تاجر دیگر به مسافرت رفت و در سفر درگذشت و مالى براى او به جا نگذاشت. شریح این مرافعه را به صورت عادى رسیدگى کرد و از متهمان خواست سوگند یاد کنند، آنان نیز سوگند خورده و تبرئه شدند ولى امام(ع) دستورداد دادرسى تجدید شود و تحقیقات تازه اى صورت گیرد. چهار تاجر را جداگانه کنار ستون هاى مسجد نشاند و صورتشان را پوشاند که چیزى را نبینند، سپس یکى از آنان را فرا خواند و پنهانى از او تحقیق کرد پس از آن از مردم خواست تکبیر بگویند. این شیوه تحقیق موجب تزلزل اظهارات دروغین متهمان شد و هر یک از آنان پس از شنیدن صداى تکبیر بلند مردم، تصور مى کرد که دیگران اعتراف کرده و حقیقت ماجرا را گفته اند، در نتیجه، همگى اقرار به قتل پدر آن جوان کردند... همچنین در ماجراى دو زنى که هر دو، ادعامى کردند مادر کودکى هستند، آن حضرت تظاهر کرد که مى خواهد کودک را دو نیمه کند و با این اقدام مى خواست انعکاس آن را درچهره آنان ملاحظه کند. مادر حقیقى کودک براى سالم ماندن کودک خود دست از مطالبه برداشت و از این طریق، معلوم شد که مادرحقیقى کودک است.
دهها نمونه از این گونه قضاوت ها از امام على(ع) به جا مانده است که آن حضرت از روش هاى علمى و شگردهاى تحقیقاتى چه درعرصه کشف حقیقت و اقرار به آن و چه در عرصه اجراى احکام و حدود الهى، استفاده مى کرد.
6. حق نقض حکم و استیناف:
در آثار امام على(ع) مشهود است که وى حق نقض حکم و استیناف محاکمه را به رغم صدور حکم قاضى، براى خود محفوظ مى داشت، چنانکه به یک مورد آن اشاره کردیم. این بدان معنا است که حاکم، حق استیناف یا تمیز حکم را دارد. در روایتى نیز از امام على(ع) آمده است:
ان القاضى اذا علم بخطاء حکمه رد قضائه او رد قضاؤه(12)، هر گاه قاضى به خطا بودن حکم خود پى ببرد، قضاوت خود را مردود مى کند، یا قضاوتش مردود مى شود.
این روایت نیز منشا دیگرى در اصول قضایى براى جواز نقض و استیناف حکم است.
7. حق دفاع و وکیل گرفتن براى متهم:
امام على(ع) در تمام قضاوت هاى خود، دفاع متهمان را مى شنید و به آنان حق دفاع مى داد، حتى به شریح قاضى فرمان داد که براى حفظ حق مدعى علیه حتى با وجود بینه با برگرداندن قسم به مدعى قضاوت را مؤکد کند. همچنین به شریح فرمان داد کسى را که مدعى است شهودى دارد که غایب هستند یا دلیلى دارد که در آینده مى تواند ارائه کند، مهلت دهد، به او فرمود:
واجعل لمن ادعى شهودا غیبا امدا بینهما فان احضرهم اخذت له بحقه و ان لم یحضرهم اوجبت علیه القضیة(13)، براى کسى که مدعى است شهود غایبى دارد، مهلتى تعیین کن، اگر آنان را حاضر کرد، حق او را بگیر، و اگر آنان را حاضر نکرد، علیه اوحکم خواهد شد.
در روایت دیگرى فرمود:
من وکل وکیلا حکم على وکیله و تجوز الوکالة بغیر محضر من الخصم(14)، هر کس وکیلى را تعیین کرد، حکم به وکیل او تعلق مى گیرد، و وکالت بدون حضور خصم، جایز است.
8. تشویق به داورى و صلح، قبل از قضاوت:
داورى و مصالحه قبل از قضاوت را امام(ع) درموارد متعددى به عنوان اصلى از اصول قضایى، مورد تاکید قرار دادند، چنانکه به شریح فرمود:
اعلم ان الصلح جائز بین المسلمین الا صلحا حرم حلالا او احل حراما(15)، آگاه باش که صلح میان مسلمانان جایز است مگر صلحى که حلالى را حرام یا حرامى را حلال کند.
همچنین پس از نقل یکى از قضاوت هاى پیامبر (ص) فرمود:
... یدعوا الخصوم الى الصلح فلایزال بهم حتى یصطلحوا(16)، پیامبر طرفین را به صلح دعوت مى کرد و آن قدر ادامه مى داد تا صلح مى کردند.
این اصل بر آنچه امروزه به عنوان داورى و قضاوت اختیارى و احیاى دادگاههاى صلح، مورد اهتمام است، تاکید مى کند، چیزى که امروزه دستگاه قضایى ما در ایران اسلامى درصدد احیاى آن است.
9. برابرى همه در حکم و اجراى عدالت:
برابرى همگانى نیز اصلى دیگر از اصول قضاوت عادلانه است. امام على(ع) در عینیت بخشیدن به این اصل در مورد خود و دیگران، ممتاز است.
در تاریخ کامل ابن اثیر به نقل از شعبى آمده است:
على(ع) زره خود را نزد شخصى نصرانى دید، او را نزد شریح برد و در کنار او نشست... سپس فرمود: این زره من است، نصرانى گفت: این زره از آن من است، ولى امیرالمؤمنین را هم تکذیب نکرد. شریح به على(ع) گفت: آیا شاهدى دارى؟ امام خندید و گفت: نه.نصرانى زره را گرفت و چند قدمى دور شد، سپس برگشت و گفت: شهادت مى دهم که این شیوه قضاوت پیامبران است، امیرالمؤمنین مرا نزد قاضى خود آورد و قاضى او علیه او حکم کرد! سپس نصرانى اسلام آورد و اعتراف کرد که زره در مسیر صفین از شتر امام(ع)افتاد. امام على(ع) از اسلام آوردن نصرانى خوشحال شد و علاوه بر آن زره، اسبى را نیز به او بخشید. آن نصرانى با امام(ع) در جنگ خوارج شرکت کرد(17).
از امام صادق(ع) روایت شد که امیرالمؤمنین(ع) به عمربن خطاب فرمود:
ثلاث ان حفظتهن و عملت بهن کفتک ماسواهن و ان ترکتهن لم ینفعک شیء سواهن، قال: و ما هن یا اباالحسن؟ قال: اقامة الحدود على القریب و البعید، و الحکم بکتاب الله فی الرضى و السخط، و القسم بالعدل بین الاحمر و الاسود. قال عمر: لعمری لقد اوجزت و ابلغت یا اباالحسن(18)، سه چیز است که اگر آنها را حفظ و به آنها عمل کنى، تو را از دیگر امور کفایت مى کند و اگر آنها را ترک کنى، هیچ کار دیگرى نفعى براى تو ندارد.
عمر گفت: یا اباالحسن آنها کدامند؟ امام فرمود: اقامه حدود بر دور و نزدیک، حکم به کتاب خدا در حال خشنودى و خشم، تقسیم عادلانه میان سرخ و سیاه. عمر گفت: سوگند که کوتاه و رسا گفتى.
امام على(ع) مى فرمود: شایسته است قاضى به یکى از طرفین توجه نداشته باشد و به طرف دیگر بى توجه باشد، قاضى باید نگاهش راعادلانه میان طرفین تقسیم کند و اجازه ندهد یکى از طرفین نسبت به دیگرى اظهار سلطه و دست درازى کند.مى فرماید:
من ابتلى بالقضاء فلیواس بینهم فی الاشارة و فی النظر و فی المجلس(19)، کسى که قضاوت مى کند باید اشاره اش و نگاهش و نشستنش نسبت به طرفین برابر باشد.
خود امام(ع) در این امر بسیار دقیق بود، در کتاب مناقب خوارزمى از عبدالله بن عباس نقل شده است که (مردی نزدعمرعلیه علی( ع) طرح دعواکرد )(20).امام على(ع) به میهمان خود که براى طرح دعوایى نزد آن حضرت آمده بود ولى از اول نگفته بود که به چنین منظورى آمده است، فرمود:
اخصم انت؟ قال: نعم، قال: تحول عنا ان رسول الله (ص) نهى ان یضاف الخصم الا و معه خصمه(21)، آیا تو طرف دعوا هستى؟ گفت: بلى. امام فرمود: از خانه من بیرون شو، پیامبر (ص) از میهمان کردن یک طرف دعوا نهى کرد مگر آنکه طرف دیگر همراهش باشد.
10. علنى بودن محاکمه:
یکى دیگر از اصول قضاوت، نزد امام على(ع) علنى بودن محاکمات است. در سیره آن حضرت نیز چنین مى بینیم، او در مسجدقضاوت مى کرد و در مسجد کوفه جایگاهى داشت به نام دکة القضاء. وى به شریح قاضى نیز دستور داد چنین کند، چون شنیده بود که شریح در خانه خود قضاوت مى کند، فرمود:
یا شریح اجلس فی المسجد فانه اعدل بین الناس انه وهن بالقاضى ان یجلس فی بیته(22)، اى شریح، (براى قضاوت) در مسجد بنشین، این میان مردم عادلانه تر است، براى قاضى سبک است که در خانه اش قضاوت کند.
11. سهولت قضاوت و سرعت اجرا:
سهولت قضاوت و سرعت اجرا و حذف تشریفات و تعقیداتى که موجب فوت وقت و از دست رفتن فرصت و ضرر اطراف دعوا و بى اثر شدن قضاوت و اجراى حدود در جامعه مى شود، یکى از مهم ترین اصول قضاوت نزد امام(ع) است. این اصل، هم در قضاوتهاى آن حضرت آشکار است و هم در فرمان ها و سخنان خود با تاکید مى فرمود: در اجراى حدود هیچ مهلتى روا نیست. همواره قضات رافرمان مى داد که در ستاندن حقوق مردم از کسانى که امروز و فردا مى کنند و حقوق دیگران را به تاخیر مى اندازند، شتاب کنند. سلمة بن کهیل در کلامى مى گوید:
على(ع) به شریح گفت: انظر الى اهل المعک و المطل و دفع حقوق الناس من اهل المقدرة والیسار ممن یدلى باموال المسلمین الى الحکام، فخذ للناس بحقوقهم منهم و بع فیها العقار و الدیار، فانى سمعت رسول الله (ص) یقول: مطل المسلم الموسر ظلم للمسلم(23)، بر قدرتمندان توانگرى که در اداى اموال و حقوق مردم امروز و فردا مى کنند و اموال مردم را نزد حکام مى فرستند، نظارت کن و حقوق مردم را از آنان بگیر و اگر ملک و خانه اى دارند بفروش و حقوق مردم را ادا کن. از پیامبر (ص) شنیدم که مى فرمود: امروز و فردا کردن مسلمان توانگر نسبت به پرداخت حقوق مردم، ظلم به مسلمانان است.
12. نظارت بر قضاوت قاضیان:
امام(ع) در عهدنامه مالک اشتر فرمان مى دهد که بر قضاوت قاضیان نظارت شود، ایشان مى فرماید: (اکثرتعاهدقضائه .....)(24).
در روایتى از امام صادق(ع) آمده است:
قال امیرالمؤمنین: یدالله فوق راس الحاکم ترفرف بالرحمة فاذا حاف وکله الله الى نفسه(25)، امیرالمؤمنین فرمود: دست خدا بالاى سر قاضى به رحمت بال مى زند، هر گاه قاضى بى عدالتى ورزد، خداوند او را به خود وامى گذارد.
در حدیث دیگرى آمده است که امام على(ع) به رفاعه قاضى خود در اهواز مى گوید:
لاتقض و انت غضبان ولامن النوم سکران(26)،در حال خشم و خواب آلودگى قضاوت نکن.
در حدیثى دیگر خطاب به شریح مى فرماید:
لاتقعدن فی مجلس القضاء حتى تطعم(27)، تا غذا نخورده باشى بر مسند قضاوت منشین.
باز در حدیثى دیگر آمده است:
امیرالمؤمنین(ع) ابوالاسود دوئلى را به قضاوت گماشت سپس او را عزل کرد. ابوالاسود گفت: نه جنایتى کردم و نه خیانتى مرتکب شدم، چرا مرا عزل کردى؟ امام فرمود:
انى رایت کلامک یعلو على کلام الخصم، دیدم سخن تو از سخن خصم بالاتر مى رود.(28)
13. فلسفه مجازات از دیدگاه امام:
پژوهشگر در تجربه قضایى امام على(ع) به وجود فلسفه اى خردمندانه براى مجازات پى مى برد. فلسفه مجازات از مباحث مهم پژوهش هاى جنایى معاصر است. نزد امام(ع) کیفر به معناى آزار رسانى به مجرم و یا تحقیر او نیست، بلکه به معناى تهذیب و اصلاح مجرم است. سیاست قانونگذارى کیفرى و نیز اجراى کیفرها باید بر این اساس و در این چارچوب، تعریف شود. همچنین در تجربه قضایى امام على(ع) فلسفه و هدف دیگرى براى مجازات وجود دارد و آن اصلاح جامعه و باز داشتن دیگران از ارتکاب جرم است،این هدف، اقتضا دارد برخى از حدود و مجازات ها، علنى اجرا شود. از فروع این اصل، مساله سقوط مجازات است به واسطه توبه واصلاح شدن مجرم قبل از دست یابى به اوست، بلکه این اصل در عفو مجرم حتى اگر پس از دستگیرى توبه کند نیز تاثیر دارد. باز ازفروع این اصل، روایتى است از امام على(ع) که فرمود:
لا اقیم على رجل حدا بارض العدو حتى یخرج منها مخافة ان تحمله الحمیة فیلحق بالعدو،(29) در سرزمین دشمن، بر کسى حد جارى نمى کنم تا از آن بیرون رود، زیرا بیم آن مى رود که شخص مجرم بر اثر تعصب به دشمن ملحق شود.
در زمینه فلسفه تربیتى مجازات، قضاوتى از امام على(ع) نقل شده که در نوع خود بى مانند است. این قضاوت در روایات بسیارى نقل شده است از جمله روایتى که حذیفة بن منصور از امام صادق(ع) نقل کرده است:
قال: اتی امیرالمؤمنین(ع) بقوم سراق قد قامت علیهم البینة و اقرو بالسرقة، قال: فقطع ایدیهم ثم قال: یا قنبر ضمهم الیک فداو کلومهم واحسن القیام علیهم، فاذا برئوا فاعلمنى. فلما برئوا اتاه فقال: یا امیرالمؤمنین القوم الذین اقمت علیهم الحدود قد برئت جراحاتهم فقال:اذهب فاکس کل رجل منهم ثوبین و اتنی بهم ،قال: فکساهم ثوبین و اتى بهم فی احسن هیئة متردین مشتملین، کانهم قوم محرمون، فمثلوابین یدیه قیاما، فاقبل على الارض ینکتها باصبعه ملیا، ثم رفع راسه الیهم فقال: اکشفوا ایدیکم ثم قال: ارفعوا رؤوسکم الى السماء فقولوا:اللهم ان علیا قطعنا ففعلوا ، فقال: اللهم على کتابک و سنة نبیک، ثم قال لهم: یا هؤل آء ان تبتم، استلمتم ایدیکم و ان لا تتوبوا الحقتم بها، ثم قال: یا قنبر خل سبیلهم واعط کل واحد منهم مایکفیه الى بلده(30)،
امام صادق(ع) فرمود: گروهى دزد را نزد امیرالمؤمنین(ع) آوردند که بینه علیه آنان اقامه شده و خود نیز به سرقت اعتراف کرده بودند.دست آنان را قطع کرد سپس به قنبر فرمود: ایشان را با خود ببر و زخمشان را مداوا و خوب از ایشان نگهدارى کن و هر گاه خوب شدند مرا آگاه کن. چون خوب شدند قنبر نزد امام آمد و گفت: اى امیرالمؤمنین، گروهى که بر آنان حد جارى کرده بودى، زخمهایشان خوب شد. امام فرمود: برو به هر کدام از آنان دو پیراهن بپوشان و نزد من بیاور. قنبر به هر کدام دو پیراهن پوشید و آنان را در هیاتى بسیار نیکو و آراسته که گویى احرام پوشیده بودند، نزد امام آورد. آنان در برابر امام ایستادند و امام نگاهش را به زمین انداخت و باانگشتش به آرامى خاک را جابه جا مى کرد، سپس سر خود را به جانب آنان بلند کرد و فرمود: دست هاى خود را بیرون آورید، سپس فرمود: سر خود را به آسمان بلند کنید و بگویید: خدایا، على دست ما را قطع کرد، آنان نیز چنین کردند. امام فرمود: خدایا این کار به حکم کتاب تو و سنت پیامبرت بود. سپس به آنان گفت: اگر توبه کردید، دست هایتان را سالم (از آتش) نگه داشته اید و اگر توبه نکنید،خود شما نیز به دست هایتان ملحق خواهید شد. پس از آن به قنبر فرمود: آزادشان کن تا بروند و به هر یک مالى بده که آنان را به شهرشان برساند.
روایات بسیارى از این قبیل وجود دارد که با این اصل مهم در سیاست کیفرى، مرتبط است.
14. برائت متهم قبل از اثبات محکومیت او:
این نیز اصلى دیگر از اصول قضایى نزد امام على(ع) به ویژه در موارد حقوق الله است. در این موارد، حد با شبهه رفع مى شود و جز بابینه، حد اجرا نمى شود و متهم ملزم به سوگند نیست. امام(ع) مى فرماید: (لایمین فی الحد )(31) در حد، سوگند نیست، بلکه متهم تا با بینه حد بر او اثبات نشود، بى گناه شمرده مى شود. سه نفر نزد حضرت آمدند و علیه کسى گواهى به زنا دادند، به آنان فرمود: شاهد چهارم کجاست؟ گفتند: هم اینک مى رسد، امام(ع) فرمود: ایشان را حد قذف بزنید.
15. اخلاق قضایى:
امام در قضاوت هاى خود، با دیگران مهربان و نرم خو بود، خود را با آنان برابر مى دانست، یاریگر ناتوانان بود، اما در همین وقت نسبت به خود و خاندان و اطرافیان و فرماندارانش، سختگیر بود. این از مهم ترین اصول عدالت قضایى است. از طرفى به فرماندار خود در مصر، محمدبن ابى بکر مى نویسد:
واذا انت قضیت بین الناس فاخفض لهم جناحک ولین لهم جانبک و ابسط لهم وجهک و آس بینهم فی اللحظ و النظر حتى لایطمع العظماء فى حیفک لهم و لا ییاس الضعفاء من عدلک علیهم(32)، هر گاه میان مردم به قضاوت مى نشینى در برابر آنان فروتن و نرمخو باش، چهره ات را با ایشان گشاده دار و توجه و نگاهت به آنان یکسان باشد تا بزرگان در تمایل تو به خودشان طمع نورزند و ضعیفان از عدل تو بر خودشان ناامید نگردند.
و در جایى دیگر مى فرماید: انصف الناس من نفسک(33)، خود را با مردم برابر بدانید.
و باز مى فرماید:
الذلیل عندی عزیز حتى آخذ الحق له و القوى عندی ضعیف حتى آخذ الحق منه(34)، ذلیل نزد من عزیز است تا حق او را بگیرم و قوى نزد من ضعیف است تا حق دیگران را از او باز ستانم.
از طرفى دیگر، با خودش و با کاتبش رفتارى سختگیرانه دارد.على ابن ابى رافع، کاتب آن حضرت و خزانه دار بیت المال مى گوید:
از طرف على بن ابى طالب ،خزانه دار بیت المال و کاتب او بودم، در بیت المال گردن بند مرواریدى بود که از جنگ بصره به دست آمده بود. دختر امیرالمؤمنین نزد من فرستاد که شنیدم در بیت المال گردن بند مرواریدى هست که در اختیار توست، مى خواهم براى آرایش عید قربان آن را عاریه بگیرم. من پیام فرستادم آیا آن را به عنوان عاریه مضمونه مى خواهى که باز گردانى؟ گفت: آرى، عاریه مضمونه که پس از سه روز باز گردانم. گردن بند را به او دادم، امیرالمؤمنین گردن بند را نزد دخترش دید و آن را شناخت، به او گفت: این را از کجا آورده اى؟ دختر گفت: آن را از على بن ابى رافع خزانه دار بیت المال، عاریه گرفتم براى آرایش در روز عید، سپس آن راباز مى گردانم. امیرالمؤمنین مرا خواست، نزد او رفتم، گفت: اى پسر ابو رافع آیا به مسلمانان خیانت مى کنى؟ گفتم: پناه بر خدا از خیانت به مسلمانان. گفت: چگونه گردن بندى که جزو بیت المال مسلمانان است، بدون اذن من و رضایت آنان به دختر امیرالمؤمنین عاریه دادى؟ گفتم: یا امیرالمؤمنین: او دختر تو بود و آن را از من عاریه خواست، من نیز آن را به عنوان عاریه مضمونه به او عاریه دادم که باز گرداند، من ضامن آن هستم و بر من است که آن را سالم به جاى خود برگردانم. فرمود: آن را همین امروز به جاى خود برگردان و اگر مثل این کاررا تکرار کنى، تو را مجازات خواهم کرد. سپس فرمود: اگر دختر من این گردن بند را به صورت عاریه مضمونه نگرفته بود، به خداسوگند نخستین هاشمى مى بود که دست او را به جرم سرقت قطع مى کردم. این سخن امام به دخترش رسید، دختر امام به او گفت:یاامیرالمؤمنین، من دختر تو و پاره اى از وجود تو هستم، چه کسى از من به پوشیدن این گردن بند سزاوارتر است؟ امیرالمؤمنین به اوفرمود: اى دختر على بن ابى طالب، خود را از حق دور مکن، آیا همه زنان مهاجران در این عید، با چنین گردن بندى آرایش کرده بودند؟ ابن ابى رافع مى گوید: گردن بند را از دختر امیرالمؤمنین گرفتم و به جاى خود باز گرداندم(35).
آنچه عرضه شد گوشه اى از یادگارهاى امیرالمؤمنین در عرصه قضاوت بود. سلام خدا بر تو اى صداى عدالت در زمین، اى فریادمظلومان در برابر ظالمان، سلام خدا بر تو روزى که زاده شدى، روزى که در محرابت شهید عدل خود شدى، روزى که همراه پیامبر(ص) برانگیخته خواهى شد تا ترازوى عدالت در روز حساب باشى و اعمال بندگان با ولایت و محبت و راه تو، سنجیده شود. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
 

تبلیغات